پرسش:
گویا حکم براین است که اگر شخصی از اسلام رو برگرداند و به دین دیگری بگراید کشتن او واجب است. با وجود این که اسلام کامل ترین دین است و شکی در آن نیست، اما بشر با منطق و عقل خود چیزی را می پذیرد و کسی که در خانواده مسلمان به دنیا آمده نه با بررسی و انتخاب دین بلکه به واسطه ولادت در یک خانواده مسلمان به اسلام گرویده است، حا ل اگر این شخص پس از بالغ شدن به این نتیجه برسد که می خواهد دین خود را تغییردهد و به گونه ای دیگر خدای خود را بپرستد، چرا باید کشته شود؟ پس تکلیف اختیار چه می شود؟ آیا پذیرش اسلام برای فردی که در خانواده مسلمان به دنیاآمده است امری اجباری است ؟
پاسخ :
با سلام و عرض ادب و احترام
پاسخ: قبل از بيان پاسخ تفصيلي به سوال لازم است كه بيان شود كه حكم ارتداد براي كسي نيست كه صرفا از دين خارج شود، بلكه شرايط و ويژگي هايي دارد كه از آن سخن خواهيم گفت.
براى پى بردن به فلسفه اين حكم الهى بايد خاستگاه وضع اين حكم از ديدگاه قرآن بررسى شود. قرآن نقل مى نمايد:
«جمعى از اهل كتاب (يهود) گفتند (برويد ظاهراً) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد، و در پايان روز كافر شويد و (باز گرديد) شايد آنها (از دين خود) باز گردند».(1)
دوازده نفر از دانشمندان يهود خيبر و نقاط ديگر، نقشهاى ماهرانه براى متزلزل ساختن باور و ايمان بعضى از مؤمنان طرح نموده و با يكديگر تبانى كردند كه صبحگاهان خدمت پيامبر اسلام(ص) برسند و ظاهراً ايمان بياورند، ولى در آخر روز از آيين برگردند. هنگامى كه از علت كارشان سؤال شد بگويند: ما صفات محمّد(ص) را از نزديك مشاهده كرديم و هنگامى كه به كتب دينى خود مراجعه نموده يا با دانشمندان دينى خود مشورت كرديم، ديديم صفات و روش او با آنچه در كتب ما است، تطبيق نمى كند و از اين رو برگشتيم. اين موضوع سبب مى شود كه عدهاى بگويند اينها كه به كتب آسمانى از ما آگاه ترند، لابد آنچه را گفتهاند راست مى گويند و به اين وسيله ايمان مسلمانان متزلزل مى گردد.(2)
مكر و نيرنگ كفار به وسيله خداوند آشكار گرديد و حدّ ارتداد را وضع شد. بايد توجه داشت كه اين ترفند مختص زمان رسول خدا(ص) نمى باشد، بلكه در همه زمانها امكان اجراى آن وجود دارد.
اسلام با وضع چنين حكمى جلوى مفاسد احتمالى (كه برخى نيز به وقوع پيوسته) را گرفته است كه در ذيل به نمونه هايى از اين مفاسد اشاره مى كنيم:
1- همه مسلمانان از نظر اعتقاد و ايمان درونى در سطح بالا نيستند، بلكه برخى افراد در ايمانشان سست هستند. اين گونه تبليغات افراد سست ايمان را تحت تأثير قرار مى دهد و آنها را از مسير حق باز مى دارد. حدّ و حكم شرعى ارتداد مى تواند افراد را از انحراف باز دارد.
2- اگر اسلام جلوى اين روند را نمى گرفت، نوعى جنگ روانى عليه دين صورت مى گرفت و كفار با تبليغات شديد عليه اسلام، علاوه بر اين كه مسلمانان را دلسرد مى كردند، باعث دلسرد شدن افرادى كه گرايش به اسلام داشتند مى شدند.
3- مهمترين مسئله ارتداد، پيامدهاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى آن است.
در جامعه اسلامى كه اسلام و احكام و قوانين آن پايه براى رفتارهاى فردى و اجتماعى و روابط خانوادگى و تعيين كننده رفتار انسانها با يكديگر و ارزشهاى اخلاقى جامعه است، هر گونه اختلالى در ايمان و اعتقاد انسانها با توجه به همسنگ نبودن آگاهىها، در رفتارها تأثير گذاشته و التزام به احكام و قوانين دينى واجتماعى را سست مى كند و اركان جامعه را مورد تهديد جدّى قرار مى دهد.
همچنين گسترش افكار انحرافى در جامعه كه از طرف افراد مرتد ايجاد مى شود، نيروى مسلمانان را از جهت كمّى و كيفى مورد تهديد قرار مى دهد، از اين جهت هر گونه برنامه ريزى بر اساس نيروهاى اسلامى در جامعه، غير ممكن خواهد بود.
حكم ارتداد در اديان آسمانى ديگر نيز بيان شده و طبيعى است كه هر دينى براى محافظت از كيان خود، راهكارهايى را براى وحدت پيروان انديشيده باشد.
از طرف ديگر با رجوع به آيات قرآن متوجه مي شود كه امنيت جاني و عقيده در قرآن مورد توجه قرار گرفته است.
برخى از احكام جزايى قرآن با هدف تأمين امنيت جانى فرود آمده است. براى نمونه بعضى آيات از خودكشى و ديگر كشى و صدمه رساندن به ديگران منع مىكند.
اين آيات براى آنان كه ديگران را مصدوم مىسازند و به قتل مىرسانند، مجازات سنگين قرار مىدهد و اين مجازاتها را عامل مهم تأمين امنيت ديگران مىخواند.(3)
امنيت شناسان، امنيت جانى را بسيار درخور اهميت مىدانند و ناامنى جانى و احساس ناامنى را زمينه آسيب پذيرى اجتماعى مىدانند. در قرآن امنيت جانى بسيار اهميت دارد و كشتن يك فرد مانند كشتن تمام انسانها دانسته شده است. (4)
هر چند امنيت جانى در قرآن بسيار پر اهميت گفته شده است اما اين امنيت مطلق نيست.
امنيت جانى تا زمانى حق هر شهروند است كه امنيت ديگران را محترم شمارد و از تجاوز به حقوق ديگران خوددارى كند.
در مورد امنيت عقيده بايد گفت كه تمامى انسانها از جهت باورها و انديشهها داراى امنيت هستند و نمىتوان ايشان را به سبب باورهايى كه دارند، تهديد كرد و در ناامنى قرار داد.
قرآن، تهديد و ارعاب صاحبان عقيده را برنمىتابد و با هر شكل تهديد مخالفت مىكند، چه اين كه اولاً از انسان رهايى از تقليد (به عنوان يك عامل درونى بر اكراه) را مىطلبد و تقليد كنندگان را نكوهش مىكند،(5)
دوم: انسان را به بهرهگيرى از عقل فرا مىخواند و از ايشان تأمل و تدبر در آفرينش و آفريدگار را خواسته است.
سوم: عقيده را امرى درونى و اختيارى و جبرناپذير معرفى مىكند.(6)
چهارم: ناسازگارىهاى عقيدتى و دينى را خواست خداوند مىداند: «و لو شاء ربك لامن من فى الارض كلّهم؛ اگر پروردگار تو مىخواست همه كسانى كه روى زمين هستند، (به اجبار) ايمان مىآوردند».(7)
پنجم: وظيفه پيامبران را تبليغ، بيم و بشارت مىشناسد و اجبار مردم بر پذيرش دين را وظيفه ايشان نمىخواند.(8)
ششم: مسلمانان را به مدارا با مخالفان دعوت مىكند و ايشان را از درگيرى با كافران باز مىدارد و مخالفان را (به شرط عدم تعرض به مسلمانان و اعلام بى طرفى) در امنيت مىداند.(9)
بنابراين بر طبق آيات قرآن هيچ كس را نمىتوان بر پذيرش عقيدهاى اجبار كرد و يا فردى را از باورهايش جدا نمود، زيرا عقيده (دين، مذهبى، سياسى و...) امرى اختيارى و قلبى است و به هيچ روى اجبار و اكراه نمىپذيرد.
بعد از اين مقدمه به پاسخ مىپردازيم: دين اسلام فطرى است. اگر فردى به اصول و فروع اسلام آشنا باشد و حالت انكار نداشته باشد، به صورت طبيعى و معمولى به آن ايمان مىآورد.
قرآن مىگويد: «لا اكراه فى الدين؛(10) در پذيرش عقيده اكراه نيست». اصولاً عقيده با اكراه سازگار نيست. اين سخن درستى است، ولى نبايد از اين گزاره، تفسير ناروا نمود و گفت: هر كه هرگونه دلش بخواهد، آزاد است تا عقايد ديگران را به بازى بگيرد، بلكه قرآن به دنبال سخن مذكور مىگويد: «قد تبيين الرشد من الغى؛ راه راست از راههاى انحرافى و نادرست روشن است».(11) يعنى وقتى راه رشد و حقيقت آشكار است، دليلى براى اكراه و اجبار وجود ندارد، زيرا عقل سليم بدون داشتن انكار و عناد آن را پذيرا است. بنابراين، انسان حق ندارد از آزادى سوءاستفاده كند و به بهانه آزادى، اعتقادات جامعه را به باد مسخره بگيرد و امنيت فكرى و فرهنگى اجتماع را متزلزل و مختل نمايد.
اين سخن نيز مورد پذيرش عقل و عرف است.
حال اگر فردى در خانواده مسلمان تشخيص داد كه دين اسلام بر حق نيست، مىتواند دين ديگر را انتخاب كند، اما در جامعهاى كه براساس اعتقادات و باورهاى دينى، قوانين، رفتارهاى اجتماعى و فردى، اميال و آرزوهاى انسانها ارزشهاى اخلاقى شكل گرفته كه هر يك از اين موارد كاركردهاى بسيارى در زندگى فردى و اجتماعى دارد، حق ندارد در برابر دين و اعتقادات موضعگيرى نموده و درصدد تخريب آنها باشد، زيرا آثار نامطلوب در زندگى فردى و ا جتماعى ايجاد خواهد كرد و باعث تزلزل اركان اجتماعى خواهد شد، بنابراين ارتداد از اين جهت كه افكار عمومى و ايمان مردم را متزلزل مىكند، اظهار آن روا و شايسته نيست، و با وجود يك سرى شرايط اسلام با مرتد برخورد مىكند. اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنيت فكرى و فرهنگى جامعه آسيبى وارد نكرد، به او كارى ندارند و حكم ارتداد نداشته و عقيدهاش نزد خودش محترم است.
اين كه خدا با او چگونه برخورد مىكند، تنها خدا مىداند كه وى صداقت دارد يا از روى عناد و لجاجت و هوای نفس و... به اين عقيده روى آورده است.
با تو ضيحات داده شده در موضوع ارتداد، روشن است كه صرف خارج شدن از اسلام، موجب اجراي حكم اعدام نمي شود، بلكه اين حكم با شرايط و ضوابط خاص در صورت كه امنيت جامعه را مختل كند و امنيت اعتقادي افراد جامعه را مورد هجوم يا تمسخر و استهزاء قرار دهد، جاري مي شود .
پىنوشتها:
1. آل عمران (3) آيه 73.
2. تفسير نمونه، ج 2، ص 466.
3 . نساء(4) آيه 29 و سوره بقره(2) آيه 195.
4 . سوره مائده(5) آيه 32.
5 . سوره بقره(2) آيه 170.
6 . سوره بقره(2) آيه 256 و يوسف(12) آيه 108 نيز سوره انسان(76) آيه 3 و كهف(18) آيه 29.
7 . يوسف(12) آيه 99 و انعام(6) آيه 149 و 35.
8 . آل عمران(2) 20 و مائده(5) آيه 92، يونس(10) آيه 41 .
9 . انفال(8) آيه 61.
10. بقره (2) آيه 256.
11. اسراء (17) آيه 15.