پرسش:
نظر آیت الله خوئی در مورد ولایت فقیه چیست؟
پاسخ:
با سلام و ادب
در جواب پاسخ مفصلی خواهم داد ان شالله مفید باشد.
مبارزات و دیدگاههای سیاسی
مبارزات و دیدگاه های سیاسی آیتالله خویی (ره) از دو زاویه قابل بررسی است: از منظر تاریخ و از منظر بررسی نظرات ایشان در کتب فقهی. (1)
ابتدا عملکرد آن مرجع بزرگ را از نگاه تاریخ و اتفاقات دوران مرجعیت ایشان بررسی میکنیم.
آن بزرگوار که بعد از ارتحال آیتالله العظمی بروجردی (ره) از مراجع تقلید در نجف محسوب می شدند، همواره در قضایای سیاسی حضوری فعال داشته، و در کنار دیگر بزرگان از مراجع قم خصوصاً امام خمینی (ره) در مقابل حکومت طاغوت ایستادند.
در ادامه به برخی از اقدامات شاخص معظم له اشاره می پردازیم:
در شروع این بررسی، در چند بخش، بیانیه های معظم له در ارتباط با انقلاب اسلامی ایران (از سال 42 تا بعد از انقلاب) را بررسی مینماییم:
بخشی از بیانیه معظمله به مناسبت فاجعه مدرسه فیضیه در فرودین 1342 خطاب به محمدرضا شاه پهلوی:
از قرون متمادی دشمنان اسلام از نظر اضمحلال دین و برده ساختن مسلمانان در صدد تفریق دو قوّه ی روحی و مادی آنها برآمده و بفضل الهی در اثر تنبه اولیای امور و علماء اعلام به مقصد خود نائل نگشته اند، در حال حاضر زمینه را قابل دیده به فعالیت پرداختند که ضربت مهلک خود را بر پیکر کشور اسلامی وارد سازند.
بسیار جای تأثر و تأسف است که سقوط و انحطاط مملکت اسلامی و یگانه مرکز تشیع به جایی برسد
که زمامداران آن آلت و وسیلهی انجام مقاصد شوم آنان گردند.
ما چندی قبل مفاسد تصویب نامه شوم و جعل قوانینی بر خلاف مقررات اسلام را تذکر داده و اعلام خطر نمودیم؛ با این حال شاه با کمال جدّیت از آن قوانین دفاع کرده و در اثر آن روزنامه های مزدور و خائن بهانه به دست آورده نسبت به مقام روحانیت هتاکی نموده بلکه مقدسات اسالم را خرافات و ارتجاع سیاه و قوانین پوسیده نامیدند.
البته حکم چنین اشخاص در شرع مطهر معین و مبین است ما جداً از شخص شاه خواستاریم
که اسباب اغتشاش مملکت و ناراحتی عموم مسلمانان جهان را مرتفع سازند…
بخشی دیگر از بیانیه معظم له به مناسبت فاجعه مدرسه فیضیه در فرودین 1342 خطاب به علمای ایران:
عدهی بسیاری در تاریخ ملاحظه میشوند که درخت مقدس اسلام را با خون خود آبیاری نموده و ریشهی آنرا مستحکم ساخته و از سقوط آن جلوگیری نمودهاند.
هم اکنون شاخهای این درخت به خشکی تمایل نموده و اصل آن نیازمند به آبیاری جدیدی است من نیز خون خود را در این راه اهداء میکنم و بزرگترین افتخار من آن است که این هدیه برای سلامتی دین مقدس اسلام و برای محفوظ ماندن قرآن مجید از انواع تعدیات و برای نابود شدن جنایتکاران وسیلهای قرار گیرد.
نهایت خوشوقتی آنجا است که این هدیه در پیشگاه حضرت بقیه الله أرواحنا له الفداء مورد قبول واقع گردد.
زنده بودن و تماشای عجائب و ملاحظهی تسلط دشمنان دیرینه اسلام بر مقدرات مسلمانان در حکم مرگ و تلخ تر از مرگ است.
بدا به حال ما اگر در مقابل خطر ساکت بنشینیم و ودایع گرانبهای پیمبران را به رایگان به دست دشمنان بسپاریم وای بر ملت ایران اگر خدا نخواسته افرادی از دشمن اختیارات او را به دست گیرد.
تاریک روزی که قدرت حمایت از دین و کشور از افراد ملّت بکلی سلب گردد…
بیانیه ای دیگر خطاب به علما (اردیبهشت 1342) :
من افتخار میکنم که خون ناچیز خود را به عنوان قربانی در راه حفظ دین و قرآن و نابودی ستمکاران تقدیم کنم. زیرا زندگی با فشار ستمگران و دشمنان اسلام برای من چیزی جز مرگ یا بدتر از مرگ نیست.
امروز در این جهاد مقدس بار سنگینی به عهدهی مردم ایران و در طلیعهی این شخصیتهای مذهبی نهاده شده است، که امید است در عمل و ادای آن کوتاهی نکنند. برای ملت ایران تنها وقتی پیروزی میسر است که اطراف علمای عالیقدر خود را رها نکنند و در زیر پرچم آنها و به رهبری آنها مجتمع شوند…
اعلامیه معظمله به مناسبت فاجعهی 15 خرداد 42 :
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله سبحانه و تعالی:
«وَلاَ تَرْکَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ».
کمک و همراهی با ظالمین و ستمگران در شریعت مقدسه اسلامیه از اعظم محرمات است و در حرمت آن بین علمای اعلام خلافی نیست.
نظر به اینکه دولت فعلی ایران برای پیشرفت مقاصد شوم خود که مخالف مقررات دین اسلام، از هرگونه تعدی و ظلم، از زدن و کشتن و زندان بردن آقایان علمای اعلام و طلاب علوم دینیه و سایر طبقات مؤمنین مضایقه ندارد، بر هر فردی از افراد مسلمان در هر لباس و هر مقامی که باشند واجب است که از همکاری با این دولت خائن خودداری نمایند و بر تمام مسلمانان لازم است استغاثهی حضرت سیدالشّهداء حسین بن علی علیهما السلام را در نظر گرفته و از دین مقدس اسلام دفاع نمایند.
ابوالقاسم الموسوی الخوئی
14محرم الحرام 1383 ه . ق / نجف اشرف
استقبال از امام خمینی در نجف :
پس از تبعید امام خمینی از ایران در 13 آبان سال 1343، (به خاطر سخنرانی شدیداللّحن امام علیه لایحهی خفت بار کاپیتولاسیون)، آیتالله خویی با ارسال بیش از هفتاد تلگراف به سران و شخصیتهای مهم دنیا، سعی در متوجه ساختن مردم و حکام کشورهای جهان به مسائل ایران کردند و همچنین تلگرافهایی را خطاب به هویدا فرستادند و عملکرد او و رژیم شاه را محکوم نمودند.
محمدرضا شاه امام خمینی (ره) را به نجف اشرف تبعید کرد؛ چراکه تصور می کرد با وجود علمای بزرگی همچون حضرات آیات عظام خویی، حکیم، شاهرودی و… در نجف و جوّ حوزه علمیهی نجف، امام در نجف منزوی شده و مورد بی توجهی قرار میگیرند و از فعالیتهای انقلابیشان کاسته شده و صرفاً به درس و بحث میپردازند. (و به اصطلاح امروزی در دهان شیر میافتند.)
آیتالله خویی پس از اطلاع از آمدن امام راحل به نجف، تعدادی از شاگردان و یکی از فرزندان و یکی از دامادهایشان را به همراه تعدادی از طلاب (قبل از اینکه امام به نجف برسند) به استقبال امام خمینی (بیرون از نجف) میفرستند و روز اول حضور حضرت امام (ره) در نجف، پس از درس به دیدار امام میروند و روز دوم هم مجدداً با ایشان ملاقات میکنند.
آیتالله خویی در پاسخ به کسانی که دلیل این کار ایشان را میپرسیدند، پاسخ میفرمودند:
«ایشان با دیگران تفاوت می کند ، و لذا دیدن ایشان هم با دیگران باید فرق داشته باشد».
در صحبتی که با یکی از علما دربارهی این قضایا داشتم، ایشان نقل میکردند که بعد از حضور امام خمینی (ره) در نجف، آیتالله خویی به برخی از شاگردان پخته و قوی خود دستور دادند که در درس حضرت امام شرکت کنند.
در واقع تدابیر ِ آیتالله خویی در جهت خنثی کردن برنامه های رژیم شاه (که قصد منزوی کردن حضرت امام در نجف را داشت) بوده و ایشان تمام تلاش خود را برای بزرگداشت و تکریم امام خمینی (ره) انجام داده و سعی در متوجه کردن همهی مردم – از خواص و نخبگان و علما و طلاب گرفته تا دیگر اقشار مردم – به نهضت حضرت امام و شخص ایشان داشتند.
بیانیه درباره جنایات شاه ( نزدیک به انقلاب اسلامی ) :
آیتالله خویی در تاریخ دهم آذر ماه سال 57 طی بیانیهای خطاب به مردم و مراجع و علمای اعلام در ایران، ضمن تشریح خیانتهای حکومت شاهنشاهی و دولتهای منصوب آن و نصیحت ناپذیری زمامداران، مردم را به مقاومت و ادامهی مبارزه دعوت میکنند. در بخشی از این بیانیه آمده است:
سوء سیاست دولتهای سابق، پیروی از مرام استبداد، اهمال ارادهی ملی، اسقاط شخصیت روحانیت، زیر پا نهادن مقدسات دینی و مقررات مذهبی، پیروی از رفتارهای ضدانسانی و ضداخلاقی و ضداسلامی، عدم التزام به قانون اساسی و هیچگونه قانون دیگر، تمام این اعمال نتایجی را به وجود آورده است که آثار شوم و اسفانگیز آن تمام کشور را فرا گرفته است.
ما در گذشته عواقب وخیم این نوع سیاست را به زمامداران گوشزد نمودهایم. مراجع و علما نیز در اینباره نهایت جدیت را اعمال، ولی متأسفانه از قبل، زمامداران کمترین توجهی به آن نکردهاند.
دولتهای ضدملی برخلاف اصول شرعی و اخلاقی و برخلاف صریح قانون اساسی دشمنان دین و ملت را فرقه ضاله بهایی و یهود و دیگر عمّال بیگانگان، کسانی را که هیچ رابطهی دینی میان آنان و ملت ایران یافت نمیشد، در مراکز حساس دولتی گماردند… .
اینک که اوضاع کشور به صورت تأسف آور فعلی درآمده است، از ملت شریف و غیور مسلمان خواستاریم که نه تنها وضع فعلی را در نظر گرفته، بلکه آیندهای دور یا نزدیک را نیز مورد رسیدگی قرار دهند.
از ملت میخواهیم با شجاعت قدم برداشته، ولی با حفظ کامل موازین شرع و در تمام مراحل از علمای اعلام و قاطبهی مراجع معظم تقلید تبعیت و پیروی کنند و در خلال مبارزه با ظلم و فساد مجالی برای مغرضین و سوء استفاده کنندگان باز نکنند.
از دولت میخواهیم که از تجارب تلخ گذشته و حال استفاده کرده و در مقابل خواستههای مشروع و عادلانه علمای اعلام و مراجع تقلید و ملت غیور و مسلمان ایران تسلیم باشند.
از علمای اعلام و مراجع تقلید – دامت برکاتهم – خواستاریم که در این ظروف حساس، دولت و مردم را به وظایف شرعیه خودشان آشنا نموده و نصیحت کرده و همگی را به احترام جان و مال مسلمین دعوت نمایند. خداوند همه را موفق به صلاح و اصلاح نموده و رفع نگرانی و موجبات آن را از تمام مسلمین و کشور آنان بفرماید.
ابوالقاسم الموسوی الخوئی
سلخ ذیحجه الحرام / 1398
عملکرد سیاسی معظم له بعد از پیروزی انقلاب اسلامی:
دعوت مردم ایران برای شرکت در رفراندم و رأی به جمهوری اسلامی:
یکی دیگر از جلوههای حمایت آیتالله خویی از انقلاب اسلامی، مربوط به بعد از پیروزی انقلاب است. معظمله درجریان رفراندم تعیین نوع نظام، مسلمانان را به شرکت گسترده در این همه پرسی و رأی دادن به جمهوری اسلامی دعوت میکنند. این مطلب در روزنامههای آن زمان به چاپ میرسد.
جنگ تحمیلی:
در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، آن مرجع بزرگ به جواز صرف حقوق شرعیه در خوراک و پوشاک رزمندگان اسلام فتوا داده و بسیاری از مواد دارویی و بهداشتی که از کشورهای خلیج فارس برای کمک به رزمندگان اسلام به ایران فرستاده میشد، بیشتر از سوی وکلا و مقلّدین ایشان بود.
همچنین اکثر جوانان عراقی که خود را در جنگ تسلیم رزمندگان اسلام مینمودند از مقلّدین ایشان بودند و حتی در صورت اجبار بنابر فتوای آن عالم بزرگ بسوی نیروهای ایرانی شلیک نمیکردند. مهمترین موضع ایشان در خلال جنگ تحمیلی عدم توافق با رژیم جنایتکار صدام بود.
با اینکه نظام ددمنش و ستم پیشهی صدام با تمام امکانات درصدد برآمده بود تا از آیتالله خویی یک سطر تأیید به نفع خویش و بر علیه جمهوری اسلامی بگیرد، و در این راستا از بازداشت، تبعید، به شهادت رساندن و اعمال فشار به اطرافیان و نزدیکان و شاگردان ایشان استفاده کرد، تا آنجا که برجسته ترین شاگردانشان آیتالله سید محمدباقر صدر و خواهر مظلومهاش بنت الهدی و 23 تن از خاندان آیتالله حکیم را که بسیاری از آنان جزء شاگردان معظمله بودند، به شهادت رسانید، و پیش از شروع جنگ تحمیلی، نزدیک به 55 نفر از بزرگان شاگردانشان را در نقاط نامعلومی زندانی نمودند، اما معظمله کوچکترین کلام و کوتاهترین نوشتهای را که رژیم بعث بتواند از آن بهرهبرداری کند صادر ننموده و با تمام شجاعت در مقابل اذیت، آزار و فشارهای رژیم صدام ایستادگی کردند.
آیتالله صدر و آیتالله خویی :
برخی اشارهای به بعضی تقابلها بین آیتالله خویی و شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر دارند (مثلاً دیدگاههای آن دو بزرگوار دربارهی حمایت از انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی (ره) متضاد یکدیگر بوده است).
برای رفع این شبهه، ابتدا یک نقل قول و سپس متن سؤالی که از حضرت آیتالله صدر دربارهی آیتالله خویی شده است را همراه با پاسخ شهید آیتالله صدر (به نقل از کتاب غروب خورشید فقاهت) میآورم:
در روزنامه حزب الدعوه الاسلامیه مورخه 13 رجب 1401 آمده است که:
محاصره منزل آیتالله خویی توسط نیروهای رژیم بعثی عراق ادامه دارد. طارق عزیز که قصد ملاقات با معظمله را داشت با مخالفت شدید ایشان روبرو شد، حضرت آیتالله خویی فرمودند:
کسی که دستش به خون شهید آیتالله صدر آغشته است هرگز با او ملاقات نمیکنم.
سؤال از شهید آیتالله صدر:
در سال 1396 ه . ق از حضرت آیتالله صدر سوألی شد که مضمون آن چنین است:
روشن است که حضرتعالی از قدیم علاقهی خاصی به حضرت آیتالله آقای خویی داشته و دارید، اما بعضی مسموعات وجود دارد که ممکن است بعضیها در شک و تردید نسبت به علاقهی شما به معظمله باشند. لذا تصمیم گرفتیم که شخصاً از حضرتعالی این سؤال را کرده باشیم. لطفاً پاسخ آنرا بدهید.
والسلام
پاسخ شهید آیتالله صدر:
بسم الله الرحمن الرحیم
اولاً اینجانب از اینکه این سؤال را مطرح کردید سپاسگزارم. چون به من این فرصت را دادید آنچه من به او اعتقاد دارم بیان کنم و برای شما بازگو کنم و از جهتی متأثرم که چرا باید این گونه مسائل شک و تردید آور در جامعهی اسلامی ما مطرح شود.
اینجانب علاقهی شدید و وافر به بزرگ ما و استاد ما، سند و پشتوانهی علمی ما حضرت آیتالله العظمی خویی دارم. استادی که چشمم به نور معنویت درس ایشان روشن و طعم حلاوت و شیرینی معرفت را از محضر ایشان چشیدم و میشود گفت که بهترین نعمتهای الهی که همان ایمان و علم است و اگر خداوند متعال این نعمتها را برای من ارزانی داشته است، این از فضل و الطاف استادم میباشد.
آنچه من دارم قطرهای از دریای بیکران علم ایشان است و به حق میشود گفت که ایشان پدر روحانی من است. و اگر کسی بخواهد که از این حقیقت چشم پوشی کند، یعنی حقیقت ایشان را در نظر نگیرد و آن را به من نسبت بدهد برای اینکه نظر معظمله را از من برگرداند، یعنی نظر پدر نسبت به فرزندش و یا از جایگاه فرزند نسبت به پدر سوء استفاده کند، اینجانب فرصت را غنیمت شمرده و با وضوح هرچه تمام تر عرض میکنم، برخورد من با ایشان، برخورد فرزند با پدر است. برخورد شاگرد و استاد، برخورد یک طلبه و مدرّسش و یا مرجع تقلیدش و برای چندمین بار این را عرض کردم و به تمامی شاگردان و مرد و مسئولین امر این معنا را توضیح دادم و تأکید کردم و گفتم که از کسی راضی نیستم مگر اینکه این معنا را قبول کند و به آن جامهی عمل بپوشاند که من شاگرد و ایشان استاد هستند و اگر کسی خواست بنام اینجانب بین من و ایشان جدایی و مسئله درست کند که این خودش باعث ناراحتی و آزردگی خاطر اینجانب است، زیرا من معتقدم که در شأن و صلاح رابطهی من با ایشان نیست.
باید رابطه فرزندی و پدری محفوظ بماند و هرکس از این راه و روش من خارج شود و مخالفت کند درست به خلاف فکر و اعتقاد من عمل کرده است چون دو مطلب است که باید تذکر بدهم: اول اینکه مسئله نظر و استنباط فقهی و اصولی محفوظ بماند و دوم مسئله مرجعیت شیعه است که هرچه بیشتر باید تقویت شود، تا مردم آن حسن ظنّ که دارند بجای خودش باقی بماند و از مسائلی که اختلاف برانگیز است جداً خودداری کنند.
در خاتمه از خداوند متعال خواستارم که سایهی پر مهر پدر روحانیام را از سر ما کوتاه نفرماید. و به من توفیق بدهد که وظایف فرزندی را درست انجام بدهم.
والسلام علیکم و رحمت الله و
محمد باقر صدر
اندیشه سیاسی آیت الله خویی در کتب فقهی:
در ادامهی بحث اندیشهی سیاسی آیتالله خویی (ره)، و بعد از بررسیِ سیرهی عملی ایشان، به بررسی آراء و اندیشههای فقهی آن مرجع بزرگ در کتب فقهی میپردازیم.
آنچه از آراء و نظرات فقهیِ آیتالله خویی بر میآید این است که ایشان روایات وارد شده در اثبات ولایت فقیه (در حوزهی حاکمیت جامعه) را (که اغلب فقها مثل حضرت امام خمینی (ره) به این روایات به عنوان دلایل روایی در اثبات ولایت فقیه استناد میکنند) دارای دلالت کافی برای اثبات ولایت فقیه نمیدانند.
اما ایشان ولایت فقیه را به طریق دیگری اثبات میکنند:
در واقع آیتالله خویی با استناد به قاعدهی قدرمتیقّن و از باب حسبه ولایت فقیه را اثبات میکنند.
در واقع در دیدگاه حضرت آیتالله خویی (ره)، امور حسبه دامنهای گسترده دارد، بطوریکه اجرای حدود و اقامهی حکومت را هم شامل میشود.
برای درکِ بهترِ مطلب به کتاب ولایت فقیه عالم بزرگ مرحوم حضرت آیتالله معرفت (ره) رجوع کرده و از بیانِ شیوا و گویای آن مرحوم در این مورد بهرهمند میشویم: (2)
“فقهایی که به عنوان مخالف در مسألهی ولایت فقیه مطرح شدهاند، مانند شیخ اعظم محقق انصاری (ره) در کتاب شریف ” مکاسب ” ، کتاب البیع، یا حضرت آیتالله خویی (طاب ثراه)، منکر مطالب یاد شده در کلام صاحب جواهر و دیگر فقهای بزرگ نیستند، بلکه مدعی آن هستند که اثبات نیابت عامّه و ولایت مطلقه فقیه به عنوان منصب، از راه دلائل یاد شده مشکل است.
و اما درباره این مسأله که تصدّی امور عامّه، بویژه در رابطه با اجرای احکام انتظامی اسلام در عصر غیبت، وظیفهی فقیه جامعالشرائط و مبسوطالید است، مخالفتی ندارند، بلکه صریحاً آنرا از ضروریات شرع میدانند.
توضیح اینکه تصدّی امور حسبیه مانند ایجاد نظم و حفاضت از مصالح همگانی، از ضروریاتی است که شرع مقدّس، اهمال دربارهی آن را اجازه نمیدهد و قدر متیقّن و حداقل، وظیفه فقهای شایسته است که آن را عهدهدار شوند.
منتهی طبق این برداشت، تصدی در این امور، یک وظیفهی شرعی مانند دیگر واجبات کفایی است که اگر کسانی که شایستگی برپا ساختن آنرا دارند عهدهدار شوند، از دیگران ساقط میشود، و گرنه همگی مسئولند و مورد مؤاخذه قرار میگیرند.
ولی طبق برداشت دیگر فقها، این یک منصب است که از جانب شرع به آنان واگذار شده، بنابراین در عمل، هر دو دیدگاه در اینکه فقها باید عهدهدار این وظیفهی خطیر گردند، یکسان هستند؛ چه آنکه یک وظیفهی صرف باشد یا منصبی واگذار شده از جانب ائمه هدی علیهمالسلام؛ آری در برخی از فروع مسئله تفاوت هست که خواهیم آورد . . . “
توضیح اینکه مقصود از امور حسبیه اموری است که انجام آن را شارع مقدس حتماً خواستار است و اجازهی اهمال آنرا هرگز نمیدهد. و نمیتوان آنرا رها ساخت تا بر زمین بماند.
ادامهی بحث از کتاب ولایت فقیه آیت الله معرفت (ره) :
استاد بزرگوار آیتالله خویی دربارهی اجرای حدود شرعی (احکام انتظامی اسلام) که بر عهدهی حاکم شرع (فقیه جامعالشرایط) است، میفرماید:
“این مساله بر پایه دو دلیل استوار است: اولا، اجرای حدود – که در برنامه انتظامی اسلام آمده – همانا در جهت مصلحت همگانی و سلامت جامعه تشریع گردیده است تا جلو فساد گرفته شود و تبهکاری و سرکشی و تجاوز نابود و ریشهکن گردد. و این مصلحت نمیتواند مخصوص به زمانی باشد که معصوم حضور دارد، زیرا وجود معصوم در لزوم رعایت چنین مصلحتی که منظور سلامت جامعه اسلامی است، مدخلیتی ندارد.
و مقتضای حکمت الهی که مصلحت را مبنای شریعت و دستورات خود قرار داده، آن است که این گونه تشریعات، همگانی و برای همیشه باشد.
ثانیا ادله وارده در کتاب و سنت، که ضرورت اجرای احکام انتظامی را ایجاب میکند، اصطلاحا اطلاق دارد، و برحسب حجیت «ظواهر الفاظ»، به زمان خاصی اختصاص ندارد. لذا چه از جهت مصلحت و زیربنای احکام، مساله را بررسی کنیم، یا از جهت اطلاق دلیل، هر دو جهت ناظر به تداوم احکام انتظامی اسلام است، و هرگز نمیتواند به دوران حضور اختصاص داشته باشد.
در نتیجه، این گونه احکام، تداوم داشته و به قوت خود باقی است و اجرای آن در دوران غیبت نیز دستورشارع است، بلی در این که اجرای آن بر عهده چه کسانی است، بیان صریحی از شارع نرسیده و از دیدگاه عقل ضروری مینماید که مسؤول اجرایی این گونه احکام، آحاد مردم نیستند، تا آنکه هرکس در هر رتبه ومقام، و در هر سطحی از معلومات باشد، بتواند متصدی اجرای حدود شرعی گردد زیرا این خود، اختلال در نظام است، و مایه درهم ریختگی اوضاع و نابسامانی میگردد.
علاوه آنکه در «توقیع شریف» آمده: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا، فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله». در پیش آمدها، به راویان حدیث ما (کسانی که گفتار ما را میتوانند گزارش دهند) رجوع کنید، زیرا آنان حجت ما بر شمایند، و ما حجت خدائیم. یعنی حجیت آنان به خدا منتهی میگردد.
و در روایت حفص آمده: «اجرای حدود با کسانی است که شایستگی نظر و فتوی و حکم را دارا باشند».
این گونه روایات به ضمیمه دلائلی که حق حکم نمودن را در دوران غیبت از آنِ فقها میداند، به خوبی روشن میسازد که اقامهی حدود و اجرای احکام انتظامی در عصر غیبت، حق و وظیفه فقهاء میباشد.»” (3)
ادامه بحث از کتاب ولایت فقیه مرحوم آیت الله معرفت (ره) :
“ملاحظه می شود، استدلالی که در کلام این فقیه بزرگوار آمده، عیناً همان است که در کلام صاحب جواهر و دیگر فقیهان بزرگ آمده است.
و همگی به این نتیجه رسیدهاند که در عصر غیبت، حقّ تصدّی در «امور حسبیه» – از جمله رسیدگی به و سرپرستی و ضمانت اجرایی احکام انتظامی و آنچه در رابطه با مصالح عامّهی امت است – به فقیهان جامعالشرائط واگذار شده است.
خواه به حکم وظیفه و تکلیف باشد، یا منصب شرعی که با نام ولایت عامّه یاد میشود و در هر دو صورت، حقّ تصدّی اینگونه امور با فقهای شایسته است.”
همانطور که در بیان مرحوم حضرت آیتالله معرفت (ره) ذکر شد، آیتالله خویی (ره) ولایت فقیه را قبول داشته ولی شیوهی اثبات متفاوتی داشتند.
اغلب فقها به ولایت فقیه به عنوانِ منصبی مینگرند که در زمان غیبت از طرف ائمه معصومین علیهمالسلام به فقهای جامعالشرائط واگذار شده است.
(مثل امام راحل و مرحوم صاحب جواهر و . . .). اما از آنجایی که آیتالله خویی روایات مطرح شده در بابِ واگذاریِ این منصب به فقهای جامع الشرائط را دارای دلالت کافی ندانستهاند، فقط در مواردی که قطعیتِ واگذاریِ مسئولیتِ آن موارد، از طرف ائمه علیهم السلام به فقهای جامع الشرائط (در روایات) از نظرشان ثابت شده باشد عنوانِ ولایت را به کار میبرند (مثل مرجعیت و قضاوت) و دخالت فقیه جامعالشرائط را در آن موارد از بابِ ولایتِ او (به عنوان جانشینِ امام معصوم علیه السلام) میپذیرند.
اما در دیگر موارد (مثل اجرای حدود و تعزیرات، مسئولیت بیتالمال، جهاد، حاکمیت و . . .) دخالتِ فقیه را به عنوان یک وظیفه (واجب کفایی) که بر اساسِ لزومِ تصدیِ امور حسبیه، بر فقها واجب شده است، واجب میدانند.
در حقیقت روشِ اثبات ولایت فقیه در دیدگاه فقهی – سیاسی آیتالله خویی متفاوت از حضرت امام (ره) است؛ و در نهایت به یک نقطه میرسد و آیتالله خویی هم ولایت فقیه را در حوزهی اجرای حدود و حاکمیت میپذیرند.
بخش هایی از کتب فقهی آیت الله خویی (ره) :
التنقیح فی شرح العروه الوثقی ص 423 تا 426 :
فإن الأئمه- ع- منعوا عن الرجوع إلى القضاه. و إیقاف تلک الأمور أو تأخیرها غیر ممکن لاستلزامه تفویت مال الصغار أو الغائب أو انتهاک عرضهم. و معه لا مناص من أن ترجع الأمور إلى الفقیه الجامع للشرائط، لأنه القدر المتیقن ممن یحتمل أن یکون له الولایه فی تلک الأمور، لعدم احتمال أن یرخص الشارع فیها لغیر الفقیه کما لا یحتمل ان یهملها لأنها لا بد من أن تقع فی الخارج فمع التمکن من الفقیه لا یحتمل الرجوع فیها إلى الغیر.
نعم إذا لم یمکن الرجوع إلیه فی مورد تثبت الولایه لعدول المؤمنین، و المتحصل أن الفقیه له الولایه المطلقه فی عصر الغیبه، لأنه القدر المتیقن کما عرفت.
و الجواب عن ذلک:
أن الأمور المذکوره و إن کانت حتمیه التحقق فی الخارج و هی المعبر عنها بالأمور الحسبیه، لأنها بمعنى الأمور القربیه التی لا مناص من تحققها خارجا، کما أن الفقیه هو القدر المتیقن کما مرّ إلا أنه لا یستکشف بذلک أن الفقیه له الولایه المطلقه فی عصر الغیبه، کالولایه الثابته للنبی- ص- و الأئمه علیهم السلام
بخشی دیگر از کتاب التنقیح :
فذلکه الکلام: أن الولایه لم تثبت للفقیه فی عصر الغیبه بدلیل و انما هی مختصه بالنبی و الأئمه علیهم السلام،
بل الثابت حسب ما تستفاد من الروایات أمران: نفوذ قضائه و حجیه فتواه، و لیس له التصرف فی مال القصر أو غیره مما هو من شئون الولایه إلا فی الأمر الحسبی فان الفقیه له الولایه فی ذلک لا بالمعنى المدعى.
بل بمعنى نفوذ تصرفاته بنفسه أو بوکیله و انعزال وکیله بموته و ذلک من باب الأخذ بالقدر المتیقن لعدم جواز التصرف فی مال أحد إلا بإذنه، کما أن الأصل عدم نفوذ بیعه لمال القصر أو الغیب أو تزویجه فی حق الصغیر أو الصغیره، إلا أنه لما کان من الأمور الحسبیه و لم یکن بد من وقوعها فی الخارج کشف ذلک کشفا قطعیا عن رضى المالک الحقیقی و هو الله- جلت عظمته- و أنه جعل ذلک التصرف نافذا حقیقه.
و القدر المتیقن ممن رضى بتصرفاته المالک الحقیقی هو الفقیه الجامع للشرائط فالثابت للفقیه جواز التصرف دون الولایه.
همانطور که در متون بالا هم مشخص است، آیتالله خویی تصریح دارند (خصوصاً در بند زیر: “و المتحصل أن الفقیه له الولایه المطلقه فی عصر الغیبه، لأنه القدر المتیقن کما عرفت”) که به غیر از مناصبی مثل افتاء و قضا، بقیهی اختیارات و وظایف فقیه جامعالشرایط را از باب امور حسبه و قاعدهی قدر متیقّن میدانند.
و این بدین معنی نیست که ولایت فقیه در حوزهی حاکمیت را قبول ندارند یا در مقابلِ ولایت مطلقه، به ولایت مقیّده معتقدند! بلکه شیوهی اثبات معظمله با اغلب فقها متفاوت است.
پاسخ به یک شبهه :
برخی ممکن است تصور کنند اینکه آیتالله خویی دخالت فقیه در برخی امور را از باب حسبه می دانند،
نمیتواند دلیل بر این باشد که ایشان ولایت فقیه درحوزهی حاکمیت و امور مربوط به آنرا میپذیرند. چرا که امور حسبه مشتمل بر اموری محدود (مثل سرپرستیِ اطفال بی سرپرست و . . .) است و نمیتواند مشتمل بر امور حکومتی شود!
در پاسخ به این شبهه باید گفت آیتالله خویی (ره) دایرهی امور حسبه را گسترده دانسته؛ بطوری که امور حکومتی را هم شامل میشود.
برای ارائهی مثال در این زمینه به بحث جهاد ابتدایی اشاره میکنم. جهاد ابتدایی از جمله بحثهای حکومتی است که دربارهی اینکه جهاد ابتدایی از اختیارات فقیه جامعالشرایط در زمان غیبت هست یا نه، بین فقها اختلاف فتوا وجود دارد.
حضرت امام خمینی (ره) در تحریرالوسیله، جهاد ابتدایی را از اختیارات فقیه جامعالشرائط استثناء کرده و اختیار آنرا مختص به امام معصوم دانستهاند.
اما آیتالله خویی در کتاب منهاج الصالحین، جهاد ابتدایی را از اختیارات فقیه جامعالشرائط در زمان غیبت دانستهاند و تصدّی آنرا از باب حسبه بر عهدهی فقها میدانند.
معظمله در کتاب منهاج الصالحین، ج1، ص366 میفرمایند:
“المقام الثانی: أنّا لو قلنا بمشروعیّه أصل الجهاد فی عصر الغیبه فهل یعتبر فیها إذن الفقیه الجامع للشرائط أو لا؟ یظهر من صاحب الجواهر (قدس سره) اعتباره بدعوى عموم ولایته بمثل ذلک فی زمن الغیبه.
و هذا الکلام غیر بعید بالتقریب الآتی، و هو أنّ على الفقیه أن یشاور فی هذا الأمر المهم أهل الخبره و البصیره من المسلمین حتى یطمئن بأنّ لدى المسلمین من العدّه و العدد ما یکفی للغلبه على الکفّار الحربیّین ، و بما أنّ عملیه هذا الأمر المهم فی الخارج بحاجه إلى قائد و آمر یرى المسلمین نفوذ أمره علیهم، فلا محاله یتعیّن ذلک فی الفقیه الجامع للشرائط ، فإنّه یتصدّى لتنفیذ هذا الأمر المهم من باب الحسبه على أساس أنّ تصدّى غیره لذلک یوجب الهرج و المرج و یؤدّی إلى عدم تنفیذه بشکل مطلوب و کامل.”
پس با توجه به اینکه:
اولاً واضح است که حضرت امام خمینی (ره) ولایت مطلقه فقیه را قبول دارند؛ ثانیاً امام راحل جهاد ابتدایی را از اختیارات فقیه جامعالشرائط استثناء کردهاند؛ و ثالثاً آیتالله خویی جهاد ابتدایی را جزء اختیارات فقیه جامعالشرائط میدانند میتوان نتیجه گرفت که آیتالله خویی هم ولایت مطلقه و اختیارات حکومتی و اجرای حدود را برای فقیه جامعالشرائط ثابت دانستهاند و حتی در برخی موارد اختیارات بیشتری را (نسبت به دیدگاه امام راحل) برای فقیه قائلاند!
بحث جهاد ابتدایی مثال نقضی است که بطلانِ اعتقادِ آیتالله خویی به ولایت مقیّده را ثابت میکند! (4)
جمع بندی بحث :
آنچه در مجموع از نظرات و دیدگاههای فقهیِ آیتالله خویی (ره) بر میآید این است که ایشان جایگاه فقیه جامعالشرائط را در ادارهی جامعه و تصدّی مسئولیتهای مهم، جایگاه ویژه و برجستهای میدانند و هرچند روایات وارد شده در این بحث را دارای دلالت کافی برای اثبات ولایت فقیه در حوزهی حاکمیت نمیدانند، اما از باب حسبه تصدّی فقیه را در این امور را لازم دانستهاند.
آیتالله خویی ولایت مطلقهی فقیه را در حدِ اختیارات پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه معصومین علیهمالسلام (که بر جمیع امور شخصی مردم هم ولایت داشتند) نمیپذیرند؛ اما در امور اجتماعی و حکومتی، تصدّی بسیاری از امور را از شئون فقیه میدانند که نمونهی بارز آن جهاد ابتدایی بود (که حتی از دیدگاه امام راحل برای فقیه قابل تصدی نیست).
در پایان و برای جمعبندی بخشی از کتاب اندیشه سیاسی آیتالله خویی، نوشته محمداکرم عارفی را مرور میکنیم: (5)
به نظر میرسد توجه به نوع اختیارات فقیه در عصر غیبت که در اندیشه آیتالله خویی به طور شفاف مطرح شده است، تکلیف و سرنوشت حکومت و سیاست را نیز به خوبی روشن خواهد کرد.
ایشان با استفاده از عام بودن مفهوم «حسبه» تصدّی فقیه را بر امور نظامی و لشکری (فرماندهی کل قوا) اثبات میکند (6) و سپس میگوید:
جهاد با کفار با تمامِ وسایلِ ممکنه جنگیِ موجود، در هر عصر جایز است (7).
اکنون با توجه به اینکه تجهیز سپاه اسلام که بتواند برتری خود را بر سپاه کفر حفظ کند، نیازمند بهره گرفتن از تسلیحات مدرن زمینی، هوایی و دریایی میباشد، پس روشن میشود که چنین امری در فقدان حکومت تحقق پیدا نمیکند.
آیتالله خویی زمانی این رهبری نیروی نظامی را به فقها مربوط دانسته که از شرایط دفاعی جهان معاصر کاملاً آگاه بوده است.
همچنین او در امور قضا و اجرای حدود که بخش حقوقی، امنیتی و اجرایی دولت را تشکیل میدهند، انجام آن را از باب حسبه و حفظ نظام صرفاً به فقیه مربوط دانسته است.
ایشان بیتردید مسئله اجرای حدود، تعزیرات، صدور حکم و ایجاد زندان برای مجرمان را از شئون فقیه بر شمرده است (8)، همچنین به این امر اشاره کرده که برای اجرای حدود و ادارهی امور انتظامی اسلام، به نیروهای دائمی و حقوق بگیری نیاز است که باید از بیت المال تأمین گردد (9).
آیا آیت الله خویی با ولایت فقیه مخالف بود؟
بنابراین، روشن میشود که آیتالله خویی بسیاری نهادها و ارکان اصلی حکومت را داخل در شئون اختیارات فقیه و از قلمرو اختصاصی منصب او شمرده است.
مخالفت آیتالله خویی با نظریه «ولایت مطلقه فقیه» ریشه در تفکر عدم جواز فعالیت سیاسی برای فقها ندارد و گرنه او هرگز جمهوری اسلامی ایران تحت رهبری حضرت امام خمینی را به رسمیت نمیشناخت، بلکه مخالفت او ناشی از تعریفی است که او برای «ولایت مطلقه» ارائه داده و آن عبارت است از :
سلطنت فقیه بر جمیع امور و شئون مردم حتی اموال و انفس آنان (10)
ایشان ولایت به این گستردگی را مخصوص ائمه دانسته، اما ریاست فقیه در امور عمومی جامعه را کاملاً مورد تأیید قرار داده است.
برخی از مهمترین وظایفی را که آیتالله خویی (ره) برای فقیه ثابت دانسته، به شرح ذیل است:
1- تصدّی امور انتظامی (اجرای حدود، احکام و تعزیرات)؛
2- تصدّی امر قضا؛
3- مسئولیت امور افتا و صدور رأی شرعی (مرجعیت)؛
4- مسئولیت بیت المال
5- مسئولیت جمعآوری زکات و خمس و شیوهی مصرف آن؛
6- سرپرستی ایتام، اطفال، مجانین، محذورین؛
7- تصدّی امور ازدواج افراد بیسرپرست؛
8- رهبری جهاد و دفاع به منظور گسترش اسلام در سرزمینهای کفر؛
9- امضای قرارداد صلح و متارکهی جنگی؛
10- وضع و دریافت جزیه از اهل کتاب؛
11- مدیریت زمینهای خراجیه؛
12- نظارت بر اموال دولتی و نهادها و مؤسسات مربوط به آن؛
13- نظارت بر معاملات بانکی (بانک های دولتی)؛
14- ریاست اوقاف؛
15- آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت). (11)
در پایان این مجموعه امیداوارم خداوند متعال روح آن مرجع بزرگ را غریق رحمت کرده و با ائمهی اطهار محشور کند و به ما توفیق شناخت عمیقتر و پیروی عملی از مسیر ولایت فقیه (که ادامه ولایت ائمه (ع) است)
را عنایت فرماید؛
إن شاء الله . . .
پینوشتها:
(1) در بررسی سیرهی عملی معظم له غالباً از دو کتاب به عنوان منبع استفاده می کنیم:
الف: غروب خورشید فقاهت؛ نوشتهی غلامرضا اسلامی؛ نشر دارالکتب الاسلامیه
ب: انتفاضه شعبانیه حماسه مقاومت اسلامی ملت عراق؛ نوشتهی صفاءالدین تبرائیان؛ نشر ِ مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
(2) کتاب «ولایت فقیه»؛ آیتالله محمدهادی معرفت، انتشارات مؤسسه فرهنگی تمهید، ص50 تا 53
(3) برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: کتاب تنقیح؛ اجتهاد و تقلید ص419 تا 425 و کتاب مبانی تکمله المنهاج ج1 ص224 تا 226 از آیتالله خویی (ره)
(4) برای اطلاع از دیدگاههای معظمله دربارهی جهاد به کتاب منهاج الصالحین، ج1، ص363 تا 366 مراجعه کنید.
(5) صفحات 111 تا 113
(6) منهاج الصالحین، ص366
(7) منهاج الصالحین، ص371
(8) مبانی تکلمه المنهاج، ج1، ص24 و 225-226
(9) همان
(10) مصباح الفقاهه، ج5، ص34 و 41
(11) کتاب «اندیشه سیاسی آیتالله خویی»، ص111 تا 113