پرسش:
می پرسند : چرا خداوند درخواست حضرت یونس (ع) برای عذاب کردن قومش را نپذیرفت؟ مگر پیامبر خدا نبود؟ آیا درخواست غلطی کرد؟ اگر پاسخ این است که قومش برگشتند آیا پیامبر نمیدانست که قومش برمیگردند از راه غلط؟ چرا بیهوده نفرین کرد؟ ضمنا چرا بعدا خودش به داخل شکم ماهی افتاد؟ اساسا بر اساس قرآن چرا یونس نبی اگر در شکم ماهی خدا را نمیخواند نجات نمیافت؟ مگر گناهی مرتکب شده بود؟ اگر این گونه است که اشتباهی کرده بود چطور معصوم است؟
پاسخ:
با سلام و اهدای امید
گناه در اصطلاح شرعی به انجام دادن یا ندادن کاری گفته میشود که در شرع انجام ندادن یا دادن آن خواسته شده باشد؛ مثلاً در شرع دستور به نماز خواندن داده شده، اگر کسی نماز نخواند، گناه کرده است، یا دستور به غیبت نکردن داده شده، اگر کسی غیبت کند، گناه کرده است. در اینجا گناه، فرد را مستحق کیفر میگرداند. اما اصطلاح دیگری از گناه هم هست که مخصوص افرادی است که تحت تربیت قرار گرفته و به مراتب بالا رسیدهاند. از آنان به خاطر مرتبه بالایی که دارند و عنایت خاصی که خدا به آنان دارد، انجام یا ترک کارهایی مورد انتظار نیست، گرچه آن کار گناه شرعی نباشد اما انجام یا ترک آنان را از رسیدن به مرتبه بالاتر باز میدارد، از این رو به خاطر انجام یا ترک آن کار (که گناه شرعی هم نیست) توبیخ میشوند؛ همان گونه که پدر نسبت به فرزندی که شایستگی ویژه دارد، عنایت خاص به خرج میدهد و او را برای انجام یا ترک کارهایی توبیخ میکند، در حالی که انجام یا ترک همان کار را از فرزندان دیگرش میبیند، ولی توبیخ نمیکند.
پیامبران بندگان خاص حق تعالی هستند و از آنان انتظار فوقالعاده میرود و خداوند آنان را برای مقامات عالی و انجام وظیفهای سنگین کرده، از این رو مقام علی و انجام وظیفهای سنگین انتخاب کرده، از این رو مقام آنان اقتضای تکالیفی دارد، که از دیگران به هیچ وجه مورد انتظار نیست و بر انجام ندادن آن توبیح میگردند اما هیچ گاه توبیخ به خاطر انجام گناه شرعی نیست. از این رو گفتهاند: «حسنات الأبرای سیئات المقربین؛ کارهایی که انجام آن از نیکان پسندیده است، انجامش توسط مقرّبان گناه میباشد».
گناهان منسوب به انبیا از این نوع است،یعنی عملی است که از آنان انتظار نمیرود، که در اصطلاح آن را «ترک اَوْلَی» میگویند، نه گناه.
داستان حضرت یونس
ایشان سالها قومش را به ایمان، عمل صالح و ترک شرک و ظلم دعوت کرد، ولی با اجابت قوم رو به رو نگشت. حضرت در مناجات با خدا از ایمان آودن قوم اظهار نومیدی کرد. خداوند به ایشان وحی فرستاد که سه روز دیگر عذاب نازل میشود و حضرت نیز به قوم اطلاع داد، سپس خود که از ایمان و توبه قوم نومید و از ظلم و کفر آنان غضبناک بود،شهر را ترک کرد. با خروج حضرت یونش(ع) و نزدیک شدن موعد نشانههای عذاب آشکار میشد. قوم با دیدن علامتها کم کم به آگاهی نزدیک شدند.در این میان عالِمی در آن قوم به هدایتگری اقدام نمود و راه توبه را بدانان نمایاند. قوم مطابق رهنمود او تضرع و زاری کردند و توبه نمودند و خداوند عذاب ایشان را بر طرف ساخت.
حضرت یونس که از شهر خارج شده و دورادور پیگیر سرنوشت قوم بود، از بر طرف شدن عذاب خبردار شد.او که علت آن را نمیدانست، به قهر خود از قوم ادامه داد و به سوی مقصد نامعلوم ره سپرد.
آنچه از حضرت یونس(ع) سر زد و شایسته مقام والای ایشان نبود، ترک قوم پیش از دستور خداوند بود. خدا اطلاع داده بود سه روز دیگر عذاب نازل میشود و حضرت هم یقین به اصرار قوم بر طغیان داشت و مأیوس از ایمان آنان بود. تا آن وقت هم توبه قومی در آخرین لحظات و هنگام آشکار شدن علامات عذاب سابقه نداشت، با توجه به این موارد حضرت یونس خشمگین از قوم شهر را ترک کرد و یقین داشت که اقدامش صحیح است و خداوند بر او تنگ نخواهد گرفت.
علاوه بر این که حضرت هنوز امر به خارج شدن را دریافت نکرده بود. بازنگشت و به قهر خود ادامه داد. یافتهاند به سوی آنان از عذاب نجات خبردار شد قوم هنگامی هم که فرار او از شهر که در آستانه عذاب بود، این معنا را به ذهن نزدیک میکرد که گویا پناهگاهی جز خدا وجود دارد که میتواند از عذاب بدان پناه برد. حضرت گرچه یقین داشت جز خدا پناهگاهی نیست ولی عملش چنین معنایی را میرساند. ایشان باید از عملی که این معنا را میرساند، دوری میکرد و باید به معنای عملش توجه مینمود.
توجه نکردن به معنای عمل و خارج شدن از بین قومی که در آستانه عذاباند و بر گمراهی اصرار دارند، از جانب حضرت، گناه (ترک اولی) به حساب آمد و خداوند برای آگاه شدن حضرت، او را گرفتار کرد، در حالی که این عمل نه تنها جایز بود، بلکه از دیگران واجب و پسندیده و شایسته پاداش میباشد، چون هجرت (ترک دیار و قومی که بر کفر و ظلم اصرار دارند و دعوت هدایتگران را اجابت نمیکنند) کاری پسندیده و شایسته پاداش است.
بنابر این خداوند انتظار داشت پیامبر تا آخرین لحظات در کنار قوم بماند و با دور کردن نومیدی از خود، به دعوت ادامه دهد و تنها زمانی شهر را ترک کند که از جانب خداوند، و ی فرمان برسد. عجله در ترک شهر، کم صبری در مقابل طغیان و کفر قوم، مأیوس شدن از هدایت آنان، ترک اولی از طرف یونس(ع) بود. خداوند به پیامبر میفرماید: «فاصبر لحکم ربک ولا تکن کصاحب الحوت؛(1) (حکم پروردگارت مهلت دادن به کافران است) پس بر حکم پروردگارت شکیبایی ورز و مانند همدم ماهی [حضر یونس] مباش».
یونس(ع) به شکم ماهی افتاد. طبیعی است کسی که به شکم ماهی افتاده و غذای ماهی شده، تا قیامت نجات ندارد، ولی آن بزرگوار در لحظات بحرانی متوجه قصور و تقصیرهای خویش بود و توبه کرد. چون هول و هراس او را از توجه به وظیفه و توبه بازنداشت، وی شایسته توجه خاص خداوند کرد و به امر الهی از آن زندان وحشتناک نجات یافت.
اگر در آن لحظات متوجه قصور و تقصیرهای خود نمیشد و توبه نمیکرد، عنایت خاص خدا شامل حال او نمیگشت و در شکم ماهی دفن میگردید. اینجا صحبت از گناه نیست، بلکه صحبت از اقدام ارزشمند یونس برای توجه به خدا و عنایت خاص خدا به او است.