پرسش:
من دختری هستم 15 ساله پدرم من را در سال 81 مجبور به ازدواج كرده است یعنی بدون مشورت با من این كار را انجام دادند و من هم هیچ میلی به ازدواج با این پسر ندارم یعنی هیچ علاقه ای نسبت به او ندارم بارها شده است كه سعی كردم بتوانم با او سازگاری داشته باشم ولی تا او را دیدم منصرف شده ا م و مدتی بود كه پدرم من را اذیت می كرد ولی الان رفتار او بهتر شده است چون فكر می كنند من با او مهربان هستم و او را دوست دارم ولی من هیچ علاقه و دوست داشتنی ندارم از شما خواهشمندم كمكم كنید چگونه باید از این پسر جدا شوم چون خانواده ام اجازه چنین كاری را به من نمی دهند و اگر این امر انجام شود دیگر اجازه درس خواندن به من را نمیدهند و من را مورد اذیت و آزار قرار می دهند بارها شده است كه من با مادرم صحبت كردم این پسر را دوست ندارم ولی آنها می گویند كاری بود كه خودت كردی اما این ازدواج به گونه ای بود كه من تا قبل از عقد هیچ خبری نداشتم و با اجبار این كار انجام گرفته پس از شما خواهشمندم به من كمك كنید تا هرچه زودتر جوابم را بگیرم چون من با این كار از درس خواندن هم افتاده ام.
پاسخ:
با سلام و احترام به شما خواهر گرامی
ترديدى نيست كه رضايت باطنى و واقعى دختر و پسر در امر ازدواج شرط اساسى و غيرقابل اغماضى است و تا دختر و پسر همديگر را نپسندند و تفاهم و توافق نداشته باشند ازدواج و زندگى مشترك معنى و مفهومى پيدا نخواهد كرد و خانوادهها در اين زمينه بايد خويشتندارى كافى را داشته باشند و به نظرات معقول و صحيح فرزندشان احترام بگذارند و آنها را به ازدواج مجبور نكنند و اجازه دهند در انتخاب همسر و شريك زندگىشان دختران آزادانه عمل كنند وحق انتخاب آنها را از بين نبرند ولى دختران نيز بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه: اين حق آزادى، آنها را به وسواس، اشكال تراشى و بلندپروازى نكشاند. به هر حال بايد دختران، همسرى را انتخاب كنند و به يكى از خواستگارهاى خود پاسخ مثبت دهد ولى بايد موقعيت و شرايط اقتصادى و اجتماعى خود و خانوادهشان را در نظر بگيرد.
چه بسيار افرادى كه در اثر بلندپروازى و بهانهجويى هاى غيرمعقول فرصت هاي مناسبى را از دست دادهاند و گاهى تا آخر عمر از نعمت بزرگ تشكيل خانواده محروم گشتهاند. آرى، اگر والدين دخترى را به ازدواجى كه صلاح او نيست وادار و مجبور مىكنند و افراد باتجربه و عاقل فاميل و يا افراد باصلاحيتى كه تواناى اظهار نظر در اين قبيل موضوعات دارند، آن را غيرمعقول مى دانند، نبايد به چنين ازدواجى تن داد. بنابراين يك بار ديگر با خود خلوت كن وبه دور از خود خواهي و هواي نفس به داوري بنشين .
آيا واقعا آن پسر را دوست نداري؟ يا از بعضي از رفتارهايش خوشت نمي آيد؟ علت دوست نداشتن چيست؟ آيا اخلاق بد و ناپسندي دارد يا تنها از ظاهر و صورت او خوشت نمي آيد؟ اگر اين مسئله دوم باشد ، دليل قانع كننده اي نيست . آيا اين پسر به شما علاقه ندارد ؟ آيا برايتان اصلا مهم نيست كه كسي به شما علاقه داشته باشد ، اما شما او را از خود آزرده و ناراحت نمايي؟ آيا امكان دارد كه دلبستگي به شخص ديگري داشته باشي و اين مسئله در علاقه ات به پسر مورد نظر تأثير گذاشته باشد؟
متاسفانه امروزه بسياري از دختران و پسران با ساده گرفتن مسئئله ازدواج و همسر و زندگي مشترك ، همين كه موضوع كوچكي در زندگي رخ مي دهد ، اولين چيزي كه به خاطرشان خطور مي كند ، طلاق و جدايي است . يا مثلا چون روابط ظاهر و فريبنده روابط خياباني و غير شرعي دختران و پسران را مي بينند ، بي آنكه از حقيقت اين نوع روابط يا آينده و مشكلات آنها باخبر باشند ، ازتن دادن به يك ازدواج سالم شانه خالي كرده يا اگر ازدواج كردند ، به راحتي بنيان آن را متزلزل مي كنند ؛ در حالي كه ممكن است هيچ گاه اين فرصت را دوباره به دست نياورند ، يا با شخصي ازدواج كنند كه حتي از همان مورد اول بدتر باشد ، اما چون خودشان انتخاب كردند و يا چون يك بار تن به طلاق و جدايي دادند ، نمي توانند اين مورد را ترك كنند و دوباره با مسئله طلاق روبرو شوند . در هر حال با توجه به فرهنگ جامعه ما دختري كه يك بار ازدواج كرده ، اگر چه پس از مدت كمي طلاق بگيرد ، با مشكلاتي در ازدواج مجدد مواجه خواهد شد و شايد براي هميشه ، زمينه يك زندگي موفق را از دست بدهد. در هر حال توصيه ما اين است كه با اين موضوع به سادگي برخورد نكنيد و با تأمل و دقت بيشتر و در نظر گرفتن تمام جوانب با آن روبرو شويد .
حال اگرهيچ علاقه اي به ايشان نداريد و فكر مي كنيد كه در آينده نيز نمي تواند هيچ علاقه اي ايجاد شود ، ازدواج و ادامه زندگي به صلاحتان نيست.در غير اين صورت اختلافات ديگر قابل حل و بررسي است. پس خوب فكركن.موضوع «تن ندادن به ازدواج اجبارى» را در يك محيط و فضاى دوستانه و منطقى با يكى از پدر يا مادر مطرح كنيد و از آنها دليل اجبار و تحميل شان را جويا شويد و ضمن احترام گذاشتن به نظراتشان از آنها بخواهيد دلايلشان را برايتان توضيح دهند و شما نيز با كمال ادب و احترام نقطه نظرات خود را برايشان بازگو كنيد شايد بتوانيد يكى از دو طرف، طرف ديگر را راضى كنيد و از كشمكشها جلوگيرى نماييد. يا موضوع را از طريق يكى از فاميل ها و نزديكان و يا افراد با نفوذ محل و شخصيت با تجربهاى كه مورد احترام شما و خانواده محترمتان مىباشد ، كمك بجوييد و از وى بخواهيد در اين باره پا درميانى كند و سخن و خواستهتان را به گوش پدر و مادرتان برساند و عدم تمايل درونى به چنين ازدواج اجبارى را به آنها اعلام كند .حرف آن ها در پدر و مادرتان تاثير بيش تري دارد. اگر به دادگاه نيز برويد ابتدا به شوراي حل اختلاف خواهيد رفت و در آنجا معتمدين محل حرف هاي شما را مي شنو ند ونظرشان را اعلام مي دارند. .