درحالیكه حضرت امام علی ع درمحراب نماز محو خدا بودند چگونه هنگام آمدن گدا متوجه شدند و انگشتر را به او دادند!!
دوست گرامی!
این پرسش از دیر باز مطرح بوده است. فخر رازى یكی از مفسرین اهل سنت نیز آن را در كتاب خویش مطرح كرده است. در جواب این سؤال باید گفت:
اولا) ذكر این نكته نیز لازم است كه معنى غرق شدن در توجه به خدا این نیست كه انسان بى اختیار احساس خود را از دست بدهد، بلكه با اراده خویش توجه خود را از آنچه در راه خدا و براى خدا نیست برمى گیرد.
ثانیا) آنچه با روح عبادت سازگار نیست، توجه به مسائل مربوط به زندگى مادى و شخصى است و اما توجه به آنچه در مسیر رضاى خدا است، كاملا با روح عبادت سازگار است و آن را تاكید مى كند.
ثالثا) شنیدن صداى سائل و به او كمك كردن توجه به خویشتن نیست، بلكه عین توجه به خدا است. امام على(علیه السلام) در حال نماز از خود بیگانه بود نه از خدا، و مى دانیم بیگانگى از خلق خدا بیگانگى از خدا است؛ و به تعبیر روشن تر، پرداختن زكات در نماز انجام عبادت در ضمن عبادت است.
با توجه به این سه مطلب می توان درِیافت كه امیرالمؤمنین(ع)، در جریان مذكور، با تسلط بر همه قوای نفس توانسته است دو عمل عبادی را با توجه كامل به عبودیت الهی ـ كه روح همه عبادتهاست ـ انجام دهد. جالب اینكه فخر رازى تعصب خود را بجائى رسانیده كه اشاره على(علیه السلام) را به سائل براى اینكه بیاید و خودش انگشتر را از انگشت حضرت بیرون كند، مصداق فعل كثیر كه منافات با نماز دارد، دانسته است، در حالى كه در نماز كارهائى جایز است انسان انجام بدهد كه به مراتب از این اشاره بیشتر است و در عین حال ضررى براى نماز ندارد؛ تا آنجا كه كشتن حشراتى مانند مار و عقرب و یا برداشتن و گذاشتن كودك و و حتى شیر دادن بچه شیر خوار را جزء فعل كثیر ندانسته اند؛ پس چگونه یك اشاره جزء فعل كثیر می شود!!!؟؟؟ حاصل سخن آن كه احسان امیرالمؤمنین به سائل در حال نماز نه نماز را باطل می كند، و نه اینكه با توجه به ذات اقدس پروردگار منافات دارد.
شجاعت علی (ع) و نمونه هایی از فداكاری آن حضرت در عصر بعثت را بیان كنید.
شجاعت حضرت علی(ع) سراسر دوران بعثت را فراگرفته است. اما از نمونه های زبانزد ایشان می توان از شجاعت او در "لیلة المبیت" كه ایشان در بستر پیامبر(ص) خوابیدند، و در جنگ خندق و نبرد عظیم او با پهلوان عرب "عمرو بن عبدود"، و همچنین در جنگ خیبر و كندن درب عظیم خیبر با نیروی ملكوتی خویش، و هم نبرد با "مرحب" پهلوان خیبر و... را می توان نام برد. برای تفصیل بیشتر به كتاب "فروغ ولایت"، نوشته آیت الله جعفر سبحانی رجوع فرمایید.
اهمیت حقوق اجتماعی از دیدگاه حضرت علی (ع) را تبیین كنید.
دوست محترم!
در خصوص حقوق اجتماعی و اهمیت آن در نزد امام متقین علی(ع) سخن بسیار بیشتر از آن است كه بتوان در این مختصر آورد؛ اما به نمونه هایی اندك اشاره می نماییم. او حق را گرفتنی می دانست، و در عین حال می فرمود: "مرد را سرزنش نكنند كه چرا كه حقش را با تأخیر می گیرد، بلكه سرزنش در آن جاست كه آنچه حقش نیست بگیرد."(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حكمت166)
در خطبه 216 نهج البلاغه كه در صحرای صفین ایراد شده به زیبایی تمام حقوق اجتماعی و حقوق متقابل رهبر و مردم را بیان می فرماید: "پس از ستایش پروردگار! خداوند سبحان برای من بر شما به جهت سرپرستی حكومت حقی قرار داده، و برای شما همانند حق من، حقی تعیین فرموده است. پس حق گسترده تر از آن است كه وصفش كنند، ولی به هنگام عمل تنگنایی بی مانند دارد. حق اگر به سود كسی اجرا شود ناگزیر به زیان او نیز روزی به كار می رود، و چون به زیان كسی اجرا شود روزی به سود او نیز جریان خواهد داشت... در میان حقوق الهی، بزرگ ترین حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است؛ حق واجبی كه خدای سبحان بر هر دو گروه لازم شمرد و آن را عامل پایداری پیوند ملت و رهبر و عزت دین قرار داد... آن گاه كه مردم حق رهبری را اداء كنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت یابد و راه های دین پدیدار، و نشانه های عدالت برقرار، و سنت پیامبر(ص) پایدار گردد، پس روزگار اصلاح شود..."
چنانچه می بینید بیانی بسیار رسا در اهمیت و رعایت حقوق متقابل اجتماعی است.
سپس امام حقوق را برمی شمارد. امام علی(ع) حتی از حقوق حیوانات هم سخن گفته است ـ (ر.ك. به نامه 25 نهج البلاغه، ترجمه دشتی) ـ و نسبت به غیرمسلمانان نیز حقوقی قرار داده كه رعایت آن ضروری است. چنانچه برای پیرمرد نصرانی، كه به علت كهولت سن گدایی می كرد، از بیت المال مقرری تعیین كرد، و فرمود چگونه تا توان داشت در خدمت گرفتید و حال كه ناتونا شده واگذاشته اید؟!
عهدنامه مالك اشتر نیز حاوی بیانات عالی در این باره می باشد.
به شما توصیه می كنیم از مجموعه چهل جلدی "از چشم انداز امام علی(ع)"، كتاب های "حقوق متقابل حكومت و مردم"، "حقوق اقلیت ها"، "نظارت بر دولت"، "مخالفان سیاسی" و... را ملاحظه بفرمایید.
امام علی می دانست كه شهید می شود پس چرا به مسجد رفت؟
با سلام و عرض تحیت.
در پاسخ به سؤال شما توجهتان را به این نكته مهم جلب می كنیم كه علم دو جور می تواند باشد: گاهی علم مقدمه اختیار و عمل اختیاری انسان می شود، و گاهی خود انتخاب و اختیار و ما حصل افعال اختیاری است.
توضیح اینكه یك بار شما قبل از تصمیم خود به كاری فكر و مشاوره می كنید و راهی را بر می گزیند. اگر در این مرحله مطلبی از غیب هم به شما خبر دهد كه فلان كار را بكنید یا نكنید، پر واضح است كه ترتیب اثر می دهید و باید هم بدهید. چنانچه اگر رویای صادقه ای هم دیده باشید همین كار را می كنید. سرپیچی از علم در این مرحله ناشایست و مورد مذمت است. اگر قطع یا ظن بالا به وجود خطری در یك مسیر دارید، آن مسیر را اختیار و انتخاب نباید بكنید.
اما در نوع دیگر، علم قبل از انتخاب و اختیار نیست، بلكه علم، در این نوع محصول و نتیجه آن انتخاب كامل و درست را به فرد نشان می دهد. فرض كنید هاتفی از غیب به ما خبر داد كه مرگ تو فردا فلان جور اتفاق خواهد افتاد؛ معلوم است این دیگر مقدمه انتخاب و اختیار نیست. علم به فرجام، ماورای افعال اختیاری است، یعنی نتیجه همه اعمال و افعال فردا به آنجا ختم می شود.
پر واضح است این علم دیگر منشاء ترتیب اثر در انتخاب و اختیار نیست و معنا ندارد كه به تبع آن مذمتی به شخص تعلق بگیرد.
به بیان دیگر می توان گفت علم قسم اول در چهارچوبه اختیار و قدرت انتخاب انسان شكل می گیرد، و هیچ پارامتر دیگری در آن تاثیر ندارد. اما علم دوم از ماورای اختیار انسان و با لحاظ تقدیر حاكم بر عالم ـ كه خارج از تدبیر انسان است ـ پیدا می شود و عناصری غیر از اختیار انسان در آن دخیل است.
مثلاً گر چه عمل اختیاری خود مثل رفتن به مسجد را می بیند، اما قضاء حتمی الهی بركشته شدن توسط فلانی در فلان ساعت را هم می بیند. از اینرو این علم اصلاً تكلیف آور نیست. همین را می توان در جملات حسین بن علی(ع) دید؛ آنجا كه وقتی از خطر پیش رو به او می گویند خود حضرت با علم و قطع بیان می كند كه می دانم فرجام كار چیست؛ اما خدا خواسته تا مرا كشته ببیند؛ یعنی تكلیف فعل و انتخاب مرا خدا مشخص كرده كه باید قیام كنم.
اما فرجام آن چیست؟ خودم هم می دانم، ولی علم به آن فرجام منشاء تغییر تصمیم نمی شود.
پس سؤال شما از امام علی(ع) و امام حسین(ع) و … در حقیقت سؤال از فعل خدا است كه مثلاً چرا امام علی(ع) باید این چنین كشته شود؟
تو گوئی ما باید به علم عادی خود (قسم اول) ترتیب اثر دهیم، چون نمی دانیم قضاء حتمی الهی به آن معلوم تعلق گرفته یا نه؟ پس نباید به دست خود، خود را به هلاكت بیندازیم.
ولی اگر به طریقی این قطع هم به علم ما اضافه شد كه این اتفاق كه فردا قرار است بیفتد، قضاء حتمی الهی برای تو خواهد بود، دیگر قطع به خطر موجب تغییر مسیر نمی شود.
پس اینكه چرا علی(ع) با علم به شهادت به مسجد می رود، چون دو علم با هم جمع شده؛ هم می داند ابن ملجم آمده و قصد ترور او را دارد، و هم می داند خدا همین را برای مرگ او مقدر كرده است. این علم منشاء تصمیم به خلاف نمی شود؛ و لذا با پای خود مثل یك فرد بی خبر از هر دو عالم به مذبح می رود. این اوج بندگی یك فرد است.
ما هم به سوی قضاء محتوم خود می رویم، و با هر نفسی به مرگ و اصل خود كه در موعودی مقدر و مكانی مقرر است، می رویم؛ اما نا آگاهانه و بی خبر. اما مردان الهی با علم به آن فرجام همین قدمها را بر می دارند و آن علم موجب نمی شود تا از انسانهای دیگر متمایز شده، جور دیگر زندگی كنند تا بتوانند مثلاً از مرگ حتمی جان سالم بدر برند و هزاران سال عمر كنید.
پس این نوع علم، علم به قسمت جبری و اختیاری زندگی است؛ و لذا نمی تواند منشاء تصمیمات اختیاری باشد، بخلاف وقتی كه علم تنها به قسمت اختیاری زندگی تعلق بگیرد.
برای تبیین این مسئله به طرق دیگری هم می توان سخن گفت كه در عین حال كه صحیح است با این بیان هم منافات ندارند. ولی همین بیان را كافی دانستیم.
با التماس دعا
چرا نام حضرت علی در قرآن نیامده؟
با سلام و تحیت.
دوست عزیز.
اینكه چرا نام امیرالمومنین علی(علیه السلام) به طور خاص، و یا دیگر ائمه(ع) در قرآن نیامده، جواب كلی در چنین سؤالهایی كه به فعل الهی و حكمتهای او بازمی گردد، آن است كه خود خدا می داند كه علت فعل او چه بوده است، و هر آنچه كه بگوییم احتمالاتی است كه با توجه به قرائن، به ذهن بندگان خدا رسیده است. یكی از احتمالات قابل توجه كه مرحوم امام خمینی در "كشف الاسرار" فرموده اند این است كه دشمنی قریش با اهل بیت(ع) و استمرار خط ولایت و خلافت در این خاندان به حدی بوده كه وضوح بیش از آن چه در قرآن هست، موجب آن می شده كه قریش یكپارچه كمر همت به نابودی و یا تحریف قرآن بگیرند؛ و حكمت خداوندی به این تعلق گرفته كه به جهت حفظ و صیانت از قرآن، بیان موجود را در اثبات ولایت اختیار كند.
اما آیاتی كه دلالت بر ولایت و امامت و خلافت بلافصل امام علی دارند، به همراه بیان آن، ولو با كمك قرائن خارجیه به شرح زیر است. آیات متعددی از قرآن(در حدود 200 آیه) به كمك اسناد قطعی شیعه و سنی در شأن علی(ع) و مقامات و اوصاف خاص او ـ از جمله ولایتش ـ و گاهی نیز در شأن علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام) نازل شده است. مثل:
1- آیه شریفه: «إنما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزكوة و هم راكعون» یعنی سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها كه ایكان آورده اند، همانها كه نماز را بر پا می دارند و در حال ركوع زكات می دهند.(مائده/55) این آیه به "آیه ولایت" معروف است، و آن كس كه در حال ركوع زكات داد، به تصریح تاریخ ـ ولو در منابع اهل سنت ـ امیر المومنین بوده است.
2- آیه شریفه : «فمن حاجك فیه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الكاذبین» یعنی هر گاه بعد از علم و دانشی كه (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) كسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت كنیم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت كنیم و شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت كنیم شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله كنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.(آل عمران/ 61) در این آیه كه به "آیه مباهله" معروف است، خداوند متعال از زبان پیامبرش با تعبیر "أنفسنا" از حضرت علی (ع) یاد می كند. این فضیلت كافی نیست تا اهل صلاح را، لااقل، به مشورت با علی(ع) در امر خلافت وادارد؟! و این كه دشمنان علی صلاحیت خلافت رسول اكرم(ص) را نداشته باشد!؟
3- آیه شریفه : «... الیوم یئس الذین كفروا من دینكم فلاتخشوهم و اخشون الیوم أكملت لكم دینكم و أتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا ...» یعنی امروز كافران از (زوال) آئین شما مایوس شدند، بنا بر این از آنها نترسید و از (مخالفت) من بترسید، امروز دین شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را بعنوان آئین (جاودان) شما پذیرفتم...(مائده/ 3) این آیه كه به "آیه اكمال دین" معروف است، واقعه غدیر خم را یاد آوری می كند كه در آن روز پس از نصب امام علی(ع) به جانشینی و ولایت الهی، این آیه شریفه نازل شد. به شهادت این آیه، پس از نصب ولایت بود كه دین اسلام كامل شد و كافران مایوس شدند، زیرا آنها در این فكر بودند كه پس از رحلت پیامبر، دیگر دین اسلام رهبری ندارد و می شود آن را نابود كرد و از بین برد.
4- آیه شریفه: « و قال نبیهم ... قال إن الله اصطفیه علیكم و زاده بسطة فی العلم و الجسم ... إن فی ذلك لآیة لكم إن كنتم مؤمنین» (بقره/247و 248) كه در این آیه شریفه خداوند متعال داستان یكی از انبیاء بنی اسرائیل را بیان می كند كه برای خود جانشینی انتخاب می كند و برای آن جانشین خود خصوصیات و ویژگیهایی را بیان می دارد.
نكته مهم اینجا است كه بطور مسلم خداوند نمیخواهد فقط داستان نقل نماید، و لذا مسلمانان باید توجه داشته باشند كه اگر بخواهند برای پیامبر خدا(ص) جانشینی انتخاب شود این ویژگیها را باید داشته باشد، و بطور قطع در زمان صدر اسلام و پس از رحلت رسول اكرم(ص) هیچ كس به غیر از امام علی(ع) این شرائط را نداشت. و جای تأسف است كه به این آیات الهی كه بطور صریح ملاك و معیار جانشین پیامبر را بیان می دارد توجهی نشده است.
بعد از آن كه تصریح به نام علی و اولاد او در قرآن ممكن نبوده، این اشارات و تآكیدات قرآنی كافی است تا دلهای سالم را هدایت كند. آیات بسیار دیگری هم هست كه این مقال گنجایش ذكر آنها را ندارد.
یكی از محدثین اهل تسنن، به نام حاكم حسكانی حنفی(متوفای 490 ه.ق) دو جلد كتاب، به نام "شواهد التنزیل"، نگاشته و در آنجا 210 آیه قرآن را ذكر كرده كه همگی در شأن علی(ع) و خانواده اش نازل شده اند. عالمان و دانشمندان شیعه نیز كتب متعددی در این باره به رشته تحریر در آورده اند. برای نمونه به كتاب شریف "فضائل الخمسة فی الصحاح الستة" در5 جلد، اثر حضرت آیت الله فیروز آبادی مراجعه شود.
بنابر این توجه به این نكات ضروری است:
1) گرچه در قرآن اشاره صریح، بدین معنا كه ذكر نام از اهلبیت شده باشد نیست ولی باید توجه داشت كه آیات بسیاری در قرآن هست كه اشاره مستقیم و غیرقابل انكار به مسأله امامت و رهبری جامعه اسلامی پس از رسول اكرم(ص) دارد.
2) از آنجا كه به تصریح پیامبر اكرم(ص) قرآن كریم و عترت (اهلبیت)، هر دو در كنار هم قرار دارند و توصیه زیادی بر تمسك به این دو از طرف حضرت(ص) شده ، و حتی اهل سنت نیز این روایات را آورده اند، جایگاه رفیع امامت و رهبری امت اسلامی بر هیچ انسان آگاهی مخفی نیست. و قابل توجه اینكه آنچه از قرآن كریم راجع به امامت و جایگاه امامت در قرآن استفاده و اثبات می شود همگی به استناد سخنان و روایات صریحی است كه در این باره از امامان معصوم(ع) به ما رسیده است. بنابر این اثبات امامت از قرآن كریم توجیه نیست، بلكه تفسیر آیات الهی است كه توسط آن امامان معصومی تفسیر شده كه به حق از هر فردی شایسته و لایق تر هستند برای بیان مراد الهی. كسی نگوید استدلال به كلام امامان بر ولایت خودشان دوری است؛ چرا كه به موجب روایات متواتر از همه فرق اسلامی، و تصریح همه علمای شیعه و سنی، امامان اهل بیت لااقل مفسر قرآن هستند، و قول آنان در تفسیر حجت بر عالمیان است.
برای مطالعه بیشتر علاوه بر مراجعه تفسیر نمونه، ج4، ص309 ، می توانید به كتاب "اهل بیت در قرآن" نوشته دكتر نقی پورفر و كتاب "اهل بیت در قرآن و حدیث" نوشته محمدی ری شهری و "پیام قرآن" ج9، كه در مورد "امامت در قرآن" است، نوشته آیت الله مكارم شیرازی مراجعه نمایید.
پیروز باشید.
درباره جوانی حضرت علی (ع) كمی برایم توضیح دهید .
با عرض سلام و تحیت.
دوست محترم.
دوران جوانی امیرالمومنین(ع) را باید دومین بخش از زندگانی آن حضرت دانست.
این بخش از زندگانی علی(ع) از زمان بعثت تا هجرت به مدینه ـ ما بین ده سالگی تا بیست و سه سالگی آن حضرت ـ است كه از نظر زمانی سیزده سال می شود.
این بخش از زندگانی امام شامل یك سلسله خدمات و مجاهدات درخشان و اقدامات بزرگ و برجسته علی(ع) در راه پیشرفت اسلام می باشد كه در تاریخ اسلام نصیب كسی جز او نشده است.
نخستین افتخار علی(ع) در این دوران پیشگام بودن وی در پذیرفتن اسلام، و یا به عبارت صحیح تر، ابراز و اظهار اسلام دیرینه خویش است؛ زیرا علی(ع) از كوچكی یكتاپرست بود، و هرگز آلوده به بت پرستی نشد.
بنا به روایان هنگام نزول جبرئیل بر پیامبر و اعلام بعثت امیرالمؤمنین در كنار پیامبر بود و صدای جبیرئیل را می شنید. این غایت كمال یك انسان است كه می تواند با ملكوت ارتباطی تا این حد برقرار كند.
پیشگام بودن در پذیرفتن اسلام، ارزشی است كه قرآن مجید روی آن تكیه كرده، و صریحا اعلام نموده است كه كسانی كه در گرایش به اسلام پیشگام بوده اند، در پیشگاه خدا ارزش والایی دارند؛ آنجا كه می فرماید: «والسابقون السابقون أولئك المقربون» یعنی پیشگامان پیشگام، مقربان درگاه خدایند.(واقعه/10و11)
از افتخارات دیگر در این زمان، تعیین آن حضرت به عنوان جانشین و وصی پیامبراكرم(ص) در جریان یوم الدار بود. آنگاه كه در اول دعوت علنی ـ كه در خانه حضرت رسول و با دعوت بزرگان قریش واقع شد ـ رسول اكرم(ص) امام علی را به عنوان وصایت و جانشینی معرفی كرد.
از این كه پیامبر در یك روز نبوت خود و امامت علی را اعلام كرد، می توان مقام و موقعیت امامت را در اسلام دانست
فداكاری حضرت امیرالمومنین(ع) در لیلة المبیت، كه به جای پیامبر اسلام(ص) در بستر آن حضرت خوابید، نیز از جمله افتخارات آن حضرت در این مرحله زندگی ایشان بود. در این دوران كه مسلمانان در اقلیت به سر می بردند و تحت فشار همه جانبه كفار مكه بودند، نقش امیرالمومنین(ع) به عنوان یك مسلمان خستگی ناپذیر و یك سرباز فداكار به خوبی مشهود است.
برای مطالعه بیشتر كتاب زیر رهنمون شماست.
"فروغ ابدیت"، تألیف استاد جعفر سبحانی، قم: موسسه امام صادق(ع).
با آرزوی توفیق.
با سلام
با توجه به اینكه امام معصوم(ع) از آینده خبر دارد ماجرای شب لیله المبیت و خوابیدن حضرت علی ع در بستر پیغمبر(ص) چگونه می تواند دلیلی بر رشادت علی(ع) باشد؟
با تشكر . یا علی
با سلام و تحیت.
دوست عزیز!
این چنین نمیباشد كه انبیاء و اولیاء الهی بالفعل بسیاری از اسرار غیب را بدانند، بلكه خداوند متعال است كه بالفعل آگاه به اسرار غیب است، ولی اولیاء الهی هنگامی كه اراده كنند خداوند به آنها تعلیم میدهد و البته این اراده نیز به اذن و رضای خدا انجام میگیرد. این درست به آن میماند كه كسی نامهای را به انسان بدهد كه به دیگری برساند، در اینجا میتوان گفت او از محتوای نامه اطلاعی ندارد و در عین حال میتواند نامه را باز كند و با خبر شود كه گاه صاحب نامه اجازه مطالعه را به او داده، در این صورت میتوان او را از یك نظر عالم به محتوای نامه دانست. و گاه به او اجازه نداده است.
مؤید این مطالب روایاتی است كه در كتاب اصول كافی تحت عنوان "ان الائمة اذا شاؤا ان یعلموا علموا" _ یعنی امامان هر گاه بخواهند چیزی را بدانند به آنها تعلیم داده میشود _ میباشد، از جمله حدیثی از امام صادق(ع) است كه میفرمایند: "اذا اراد الامام ان یعلم شیئاً اعلمه الله بذلك… " یعنی هنگامی كه امام اراده میكند چیزی را بداند خدا به او تعلیم میدهد.
با توجه به مطالب فوق میتوان گفت كه احتمال دارد كه در آن حوادث ایشان اطلاعی از عاقبت كار نداشتند. و علی القاعده هم حضرات اراده نكرده اند تا آن را بدانند؛ چرا كه گاه مصلحت ایجاب میكند پیامبر(ص) یا امام(ع) مطلبی را نداند، مثل آن كه آزمایشی برای او صورت گیرد كه موجب تكامل او گردد؛ همانگونه كه در داستان "لیلةالمبیت" آمده است كه حضرت علی(ع) در بستر پیامبر(ص) خوابید در حالی كه از خود آن حضرت نقل شده است كه نمیدانست صبحگاهان كه مشركان قریش به آن بستر حمله میكنند شهید خواهد شد یا جان به سلامت میبرد؟ در اینجا مصلحت این است كه امام(ع) از سرانجام این كار آگاه نگردد، تا آزمون الهی تحقق یابد و اگر امام(ع) میدانست كه در بستر پیامبر (ص)میخوابد و صبح سالم بر میخیزد چندان افتخاری محسوب نمیشد، و آنچه در آیات قرآن و روایات در اهمیت این ایثارگری وارد شده است، چندان موجه به نظر نمیرسید.
جهت مطالعه بیشتر به كتاب تفسیر نمونه، آیة الله مكارم شیرازی، ج25، ص141 مراجعه شود.
با تشكر.
با عرض سلام
میدانم كه هیچ آیه ای در قرآن مجید مستقیما از حضرت علی علیه السلام سخن نگفته است اما آیاتی در شان آن حضرت و در ارتباط با ایشان وجود دارد، اگر امكان دارد لطفا این آیات را بگویید . متشكرم
دوست محترم!
آیاتی كه در زمینه "امامت خاصه" نازل شده را می توان به دو بخش تقسیم كرد:
الف) آیاتی كه به طور مستقیم، مساله امامت را مورد توجه قرار می دهد، و به وضوح از آن بحث می كند.
ب) آیاتی كه به طور غیر مستقیم از این مساله بحث می كند، كه با آیات فضایل معروف هستند.
گرچه آیات در هر دو قسمت فراوان است، ولی آنچه روشن تر است طرح می گردد.
در بخش اول می توان به آیات ذیل اشاره كرد:
1- آیه تبلیغ و داستان غدیر.
2- آیه ولایت (مائده/55
3- آیه اولی الامر (نساء/59)
4- آیه صادقین (توبه/119)
5- آیه ذوی القربی (شوری/3
بخش دوم (آیات فضائل عبارتند از:
1- آیه مباهله (آل عمران/61)
2- آیه خیر البریة (بینه/7 و 8)
3- آیه لیلةالمبیت (بقره/207)
4- آیه حكمت (بقره/269)
5- آیات سوره "هل اتی" (انسان/7 تا 10)
6- آیات آغاز سوره برائت
7- آیه سقایة الحاج (برائت/19)
8- آیه صالح المؤمنین (تحریم/4)
9- آیه وزارت (طه/29 تا 32)
10 و 11- آیات 23 و 25 سوره احزاب
12- آیه بنیه و شاهد (هود/17)
13- آیه صدیقون (حدید/19)
14- آیه نور (حدید/27)
15-آیه انذار (شعراء/214 و 215)
16- آیه مرج البحرین (مجادله/19 تا 22)
17- آیه نجوی (مجادله/12 و 13)
18- آیه سابقون (واقعه/10 تا 14)
19- آیه اذن واعیه (حافة/12)
20- آیه محبت (مریم/96)
21- آیه منافقون (محمد/30)
22- آیه ایذاء (احزاب/57)
23- آیه انفاق (بقره/274)
24- آیه دیگر محبت (مائده/54)
25- آیه مسئولون (صافات/24)
قابل توجه است كه در ذیل هر یك از این آیات، روایات فراوانی از شیعه و اهل سنت در تفسیر آن وارد شده است، كه می گوید شأن نزول آن اهل بیت پیامبر می باشند.
یادآوری این نكته خوب است كه بعضی از آیات فضائل ـ با بعضی دقتها ـ می توانند دلیل بر ولایت امیر المؤمنین هم باشند.
برای مطالعه گسترده در این باره و تفسیر مبسوط هر یك از آیات به كتاب "پیام قرآن"، آیت الله مكارم شیرازی، جلد 9،صفحه177 الی 293 مراجعه كنید.
موفق و موید باشید.
آیا این قرآن كه موجود است با قرآن حضرت علی فرق مینماید و اگر فرق نمیكند چرا آن قرآن در دسترس ما نمیباشد
با عرض سلام و تحیت.
دوست محترم!
مصحفی كه امیرالمؤمنین(ع) گردآوری كرده بودند، دارای ویژگی های خاصی است، كه در مصاحف دیگر وجود ندارد.
اولا، در آن ترتیب دقیق آیات و سور، طبق نزول آن ها رعایت شده است.
ثانیا، در اینمصحفقرائت آیات، طبق قرائت پیامبر اكرم(ص) كه اصیل ترین قرائت بود، ثبت شده، و هرگز برای اختلاف قرائات در آن راهی نیست. بدین ترتیب راه برای فهم محتوا و بدست آوردن تفسیر صحیح آیات در آن هموارتر است.
ثالثا، اینمصحفمشتمل بر تنزیل و تأویل هر دو است. یعنی شأن نزول و مناسبت هایی را كه موجب نزول آیات و سوره ها بوده، در حاشیهمصحفتوضیح داده است. همچنین تأویلها و تطبیقهای بسیار دیگر آن را نیز بیان كرده است.
این حواشی مهمترین وسیله برای فهم معانی قرآن و رفع بسیاری از مبهمات خواهد بود.
بنابراین اگر پس از رحلت پیامبر(ص) از اینمصحفكه مشتمل بر نكات و شرح و تفسیر و تبیین آیات بود استفاده می شد، امروزه شاید بسیاری از مشكلات امروزی فهم قرآن مرتفع می گردید.
امیرالمؤمنین(ع) پس از اتمام اینمصحفطبق روایت یعقوبی آن را بار شتری كرده، به مسجد آورد، و در حالی كه مردم پیرامون ابوبكر گرد آمده بودند، به آنان گفت: بعد از مرگ پیامبر(ص) تاكنون به جمع آوری قرآن مشغول بودم، و در این پارچه آن را هم فراهم كرده، تمام آن چه بر پیامبر نازل شده است جمع آورده ام. نبوده است آیه ای مگر آن كه پیامبر، خود بر من خوانده، و تفسیر و تأویل آن را به من آموخته است؛ مبادا فردا بگویید از آن غافل بوده ایم. آن گاه یكی از سران آن گروه به پاخاست و با نگاه به آن چهعلی(ع) با خود آورده بود، به او گفت: به آن چه آوردی نیازی نیست، و آنچه نزد ما هست ما را كفایت می كند.علی(ع) گفت: دیگر هرگز آن را نخواهید دید. آنگاه داخل خانه خود شد، و كسی آن را پس از آن ندید.(تاریخ یعقوبی، ج2، ص113، و نیز "السقیفة"، سلیم بن قیس هلالی، ص82)
اینمصحفامروزه نزد حضرت صاحب الزمان(عج) است.
دوست گرامی! ویژگی هایی كه برایمصحفامیرالمومنین(ع) برشمردیم هیچ یك دلیلی بر تحریف قرآن موجود در دست ما نیست، بلكه روایاتی در كتب شیعه به چشم می خورد، كه همگی بر نفی تحریف قرآن و صحت قرآنی كه در دست ماست تأكید دارند. آنچه از زیادات در این قرآن هست ناظر به تأویلاتی از قرآن است كه در حاشیه آن آمده است.(كافی، ج1، ص286 و بحارالانوار، ج89، ص118 ـ 117)
علاوه بر منابع فوق، منابع دیگری هم بر آنچه در بالا آوردیم وجود دارد، كه اگر خواسته باشید برای شما ارسال می كنیم.
با آرزوی توفیق.
نمونه هایی از داستانهای عدالت حضرت علی ع را میخواهم در حد 10 تا 15 سال.
متشكرم
با سلام و عرض تحیت.
در رابطه با پاسخ به سؤال جنابعالی ابتدا از كتاب ارزشمند "داستان راستان" مرحوم مطهری مواردی را با ذكر عناوینداستانهای مربوط به موضوع عدالت انتخاب كرده، و شما را به مطالعه آن دعوت میكنیم. به دلیل این كه این كتاب معمولاً در دسترس است، مشكل خاصی برای دسترسی به آنها نخواهید داشت.
در مرحله دوم به ذكر نمونههایی ازداستانهای عدالت ورزی علی علیه السلام از كتاب "قضاوتهای حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام"، تألیف سید اسماعیل رسول زاده میپردازیم؛ و در پایان منابعی را معرفی می كنیم كه به طور كلی میتواند در این موضوع مفید باشد.
از میان داستانهای كتاب با ارزش "داستان راستان" در موضوع مورد نظر شما میتوانید به موارد زیر مراجعه كنید. عنوانداستان و شماره آن را می آوریم.
1 ـ مسیحی و زرهعلیعلیه السلام(14)
2 ـعلیعلیه السلام و عاصم(16)
3 ـ در محضر قاضی(25)
4 ـ عقیل، مهمانعلیعلیه السلام(38)
5 ـ مرد ناشناس(75)
6 ـ مضیقه بی آبی(84)
7 ـ مهمانعلی(98)
8 ـ مهمان قاضی(101)
9 ـ برنامه كار(110)
10 ـ بازنشستگی(119)
11 ـ شكایت از شوهر(124)
واما نمونههایی ازداستانهای استخراج شده از كتاب "قضاوتهای حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام"، كه در بالا بدان اشاره شد:
1 ـ "به حدی دل علی علیه السلام از كینه و بغض پاك، و از حس انتقام به دور بود كه پس از غلبه بر خوارج اجازه داد صدها تن از آنها كه از جنگ فرار كرده بودند، وارد كوفه و بصره شوند، و به راحتی و رفاه زندگی كنند، و سهم خود را از بیت المال بستانند.
امیرالمؤمنینعلیه السلام میدید كه این جماعت در كار او خدعه میكنند، و یاران او راعلیه او میفریبند، و چه بسا كه خطبه او را قطع میكنند. مع الوصف بر آن بود كه تا شری آغاز نكنند آزارشان نكند، و این معنی را آشكار با ایشان و دیگران گفته بود. به همین جهت، عدل و بزرگواری و پاك دلی علی علیه السلام آنها را از خشم او ایمن، و به گذشت و عطوفت او امیدوار كرده بود. روزی مردم را موعظه میكرد، و به حدی گرم و گیرا سخن گفت كه یكی از خوارج كه در عین كراهت و بغض نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام دچار شگفتی شده بود، فریاد زد: خدایش بكشد؛ وه! كه این كافر چه دانشمند است!
این جسارت به یاران علی علیه السلام گران آمد؛ خواستند كه او را بكشند؛ مولا منعشان كرد و فرمود: به من ناسزا گفت؛ یا باید به او فحش داد و یا بخشود."(همان، ص196)
2 ـ "ازعلی بن ابی رافع نقل شده است كه من متصدی بیت المال و نویسنده امام علی علیه السلام بودم. در بیت المال او گردن بند مرواریدی بود كه از بصره به دست آمده بود. یكی از دختران حضرت علی علیه السلام روزی كسی را به نزد من فرستاد و گفت كه در بیت المال امیر المؤمنین گردن بند مرواریدی وجود دارد كه در دست تو است، و من دوست دارم كه آن را به عنوان عاریه به من بدهی كه در روز عید اضحی بدان آرایش كنم. من سفارش كردم كه آن را پس از سه روز بدون هر گونه نقص برگرداند، و ایشان پذیرفت.
علی علیه السلام گردن بند را در گردن دخترش دید و آن را شناخت، و از او پرسید: این گردن بند از كجا به دست تو آمد؟ گفت: من آن را از ابورافع متصدی بیت المال به عاریت گرفتهام. امیرالمؤمنین مرا احضار كرد و فرمود: ابورافع! به مسلمانان خیانت می ورزی؟ گفتم: به خدا پناه میبرم كه این كار را كرده باشم. فرمود: گردن بندی كه در بیت المال مسلمانان است، چگونه بدون اجازه من و رضایت مردم، به دختر من عاریت دادهای؟! گفتم: یا امیر! او دختر شما است، و از من خواست كه برای آرایش آن را به وی عاریه بدهم، و او ضمانت نگهداری آن را كرده است. فرمود: همین امروز آن را پس بگیر، و هرگز از این قبیل كارها را تكرار نكن كه تو را مجازات میكنم.
مطلب به گوش دخترش رسید، و به او گفت: یا امیرالمؤمنین! من دختر شما و پاره تن شما هستم. چه كسی از من سزاوارتر است كه از این گردن بند استفاده كند؟امام علی علیه السلام به دخترش فرمود كه آیا همه زنان مهاجرین و انصار در روز عید با چنین زیوری از بیت المال آرایش میكنند."(همان، ص200)
3 ـ "در جنگ جمل هنگامی كه طلحه و زبیر شكست خوردند و سربازان آنها روی به فرار گذاشتند، و سربازان علی علیه السلام آنها را تعقیب میكردند. زن بارداری بر سر راه بود؛ از مشاهده سربازان فراری چنان متوحش شد كه بلافاصله دچار سقط جنین شد، و هم كودك و هم مادر هر دو از بین رفتند. ایشان فوق العاده متأثر شد؛ سپس فرمان داد تا از بیت المال دیه آن زن و فرزندش را به شوهر و خویشان زن پرداخت كنند."(همان، ص211)
4 ـ "سوده دختر عماره همدانی نقل كرده است كه به نزدعلی علیه السلام آمد تا از مردی كه متصدی جمع مالیات از طرف حكومت بود، شكایت كند.
علی علیهالسلام با كمال نرمش و مهربانی از او پرسید: آیا كاری داری؟ سوده شكایت خود را به اطلاعامام رسانید.امام با شنیدن ستمی كه بر وی روا شده بود گریان شد، و سپس فرمود: "خداوندا! من به آنان دستور ستم بر مردم، و ترك حقوق تو را نداده ام"، و سپس ورقهای از جیب خود درآورد، و در آن چنین نوشت: "پیمانه و ترازوی خود را درست كنید، و كم فروشی و تقلب ننمائید، و در روی زمین فساد برپا نكنید. چون این نامه به دست تو رسید، آن چه را كه در تحت اختیار داری حفظ كن، تا كسی بیاید و آنها را از تو تحویل بگیرد."(همان، ص112)
5 ـ "احنف بن قیس میگوید: بر معاویه وارد شدم؛ خوراكی های گرم و سرد و ترش و شیرین برای پذیرایی من آورد، كه سخت شگفت زده شدم، و در آخر خوراك دیگری آورد كه آن را نمیشناختم. او توضیح داد كه این غذا از روده مرغابی و مغز قلم و روغن پسته و شكر تهیه شده است. احنف میگوید: گریه كردم؛ معاویه پرسید: چرا گریه میكنی؟ گفتم: به یادعلی و خلافت او افتادم. روزی نزد او رفتم؛ وقت افطار فرارسید. مرا نیز امر كرد كه نزد او بمانم. انبان مهر شدهای را خدمتش آوردند؛ گفتم: در آن چه دارید؟ فرمودند: سویق جو. عرض كردم: از ترس آن كه كسی بردارد آن را مهر كردهای؟ فرمودند: خیر؛ ترسی و بخلی نداشتم، ولی نخواستم كه حسن یا حسین روغن یا زیتون به آن داخل كنند؛ گفتم: مگر مخلوط كردن آن با روغن حرام است؟ گفتند: نه، حرام نیست؛ ولی بر پیشوایان حق واجب است كه خود را در سطح مستمندان اجتماع قرار دهند، تا آن كه فقر و ناداری بر بیچارگان هموار و قابل تحمل شود."(همان، ص362)
6 ـ "آن روز هوا گرم و سوزان بود و مردم به خانههای خود پناه برده بودند؛ كوچه ها خلوت بود؛ … ناگاه چشمم به مردی افتاد كه در سایه دیواری نشسته است؛ و تازیانهای در دست و شمشیری به كمر داشت. قیافه آسمانی او انسان را به یاد پیامبر خدا(ص) میانداخت. چشمهای نافذ خود را به نقطه معلومی دوخته، و در اندیشه عمیقی فرو رفته بود؛ گویا روح ملكوتی او بر فراز هستی پرواز می كرد، و در پیشانی گشادهاش اثر سجدههای طولانی نمایان، و از دیدگان پرفروغش ایمان و معنویت میدرخشید. نزدیك شدم، سلام كردم؛ او كسی غیر از پیشوای بزرگ اسلامعلی بن ابیطالبعلیه السلام نبود، كه برای دادرسی برای ستمدیدگان آن جا نشسته بود. ناگاه زن جوانی از دور ظاهر شد كه سراسیمه به هر سوی می دوید؛ مثل این كه جانور درندهای در تعقیب او باشد و به دنبال پناهگاهی بگردد. همین كه چشمش بهعلیعلیهالسلام افتاد، همچون تشنه كامی كه در بیابان سوزان به چشمه گوارایی برسد، خوشحال شد، و شتابان به سویامام آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! شوهرم به من ستم كرده و قسم یاد نموده كه اگر دست بر من پیدا كند، مرا بزند؛ با من بیائید و مانع آزار او گردید… .علیعلیه السلام به دنبال آن زن روانه منزل وی شدند، و جوان را از قصد آزار همسرش نهی كردند. ابتدا جوان به دلیل عدم شناساییامام طفره میرفت، ولی پس از آن كه به موضوع پی برد، تسلیم مهابتامامعلیعلیه السلام گردید، و از ایشان پوزش خواست، و قول داد كه دیگر به همسر خود اذیت و ستمی روا ندارد."(همان، ص383)
7 ـ در دوره ریاست خلیفه دوم اتفاقی افتاد كه همه را دچار تردید كرد. دو زن هر یك مدعی شدند كه فرزندی از آن آنها است، و با شور و احساس زنانه جلسه دادگاه را تحت تأثیر قرار دادند؛ به طوری كه قضاوت مشكل شد.علیعلیه السلام مورد مشورت قرار گرفت. ایشان پس از نصیحت هر یك از آنان، دعوت به مصالحه و سازگاری نمود، ولی آنان زیر بار نرفتند. دستور داد كه ارهای فراهم آورند؛ سپس به یكی از حضار فرمان داد تا برخیزد و این كودك را با این اره به دو قسمت مساوی تقسیم كند، و هر نیمه از آن را در دامان این دو زن قرار بدهد. چون كار به این مرحله رسید، یكی از زنان خاموش ماند، و آن دیگری تضرع و زاری آغاز كرد، و گفت: به خدا قسمت میدهم ای ابوالحسن! كه اگر چارهای به جز دو نیم كردن نباشد، من از حق خود گذشتم، و كودك را با همگی حقوق خویش به آن زن مدعی بخشیدم.امامعلیعلیه السلام چون سخن او را بشنید، به آواز بلند تكبیر گفت و فرمود: این كودك فرزند این زن است؛ زیرا بیتابی او نشان از احساس مادری میكند، و او مادر اصلی این كودك است.(همان، ص421)
علاوه بر دو منبع فوق میتوانید از منابع زیر استفاده كنید:
1 ـ قضاوتهای محیرالعقول، سید محسن عاملی.
2 ـ قضاوتهای امیرالمؤمنین، محلاتی.
3 ـ زندگانی امیرالمؤمنین، عمادزاده.
4 ـ مرد نامتناهی، سید حسن صدر.
5 ـ قصههای شیرین، مصطفوی.
7 ـ نقش عایشه در اسلام، علامه سید مرتضی عسگری.
8 ـداستانهای اسلامی،علی دوانی.
9 ـ عدالت اجتماعی در اسلام، سید قطب.
كامروا باشید.
منبع سایت تبیان