پرسش:
سلام میخواستم بپرسم مگر نه اینکه ما توی کتابهاخوندیم که خدا خواهی و میل به خداشناسی در فطرت انسانهاست و حتی انسانهای اولیه هم با اینکه هیچ تمدنی نداشتند با گذاشتن سنگی در غارهای خودشان سعی میکردند به نیرویی فراتر و بیشتر از خودشان (برای مقابله با حوادث طبیعی و کلا مسائلی که علمی در مورد آن نداشتند) دست پیدا کنند و این علاقه که حالا بهتر بگم << نیاز >> به ماورا یا خدا به مرور پیشرفت کرد و انواع ادیان رو بوجود آورد. در همون زمان هم انسانها نمیدونستند که از چه نیرویی کمک میخوان فقط نیرویی بود که چون دیده نمی شد و میشد راجع بهش خیلی تصورات داشت و یا حتی غلو کرد (قدرت معجزه ، بهشت ، جهنم ، عذاب و ...) برای اونها بس میکرد تا بتونند نیاز یا کمبود خودشون رو به این شکل از بین ببرند. و قبول داریم که انسان ها به مرور به تکامل رسیدند و تمدن ایجاد شد و این نیاز یا بهتر بگم باز هم کمبود رشد کرد و ادیان مختلف رو بوجود آورد. ببینید الان چندین هزار سال شاید چندین ملیون سال از پیدایش انسان میگذره و هر چی علم پیشرفت میکنه فاصله بین کشفیات جدید و دین بیشتر میشه مثلا دانشمندان هر روز مسائل جدید تری راجع به انفجار بزرگی که دنیا رو بوجود آورد پیدا میکنند ولی ما هنوز میگیم( خدا زمین و آسمان رو در 7 روز آفرید و انسان رو با چهل بغل از خاک زمین در ست کرد و انسان در زمین شروع به زندگی کرد ) و خیلی مسائل علمی دیکه که شاید نشه توجیع دینی براشون آورد یا اینکه اصولا چرا هر وقت سئوال در مورد مسائل حساس میشه میگن دیگه حرف نزنید که یا کافر میشید یا ضد دین اصلا واقعا خدا چیه ؟؟؟؟ یا کیه ؟؟ ما واقعا چجوری بوجود آمدیم ؟ همینطور که هستیم آفریده شدیم و روی زمین قرار گرفتیم (دقت کنید گرفته شده از کتابهای دینی که یک کم به داستان و تخیل و مبهم بودن میزنه چون اون زمان نمیتونستند در موردش توضیح کامل بدند) یا اینکه طبق گفته های علمی تکامل یافته میمونهاییم یا چیز دیگه ای بودیم که به این شکل در آمدیم قبول دارم نمیشه قبول کرد دنیایی با این نظم و ترتیب اتفاقی باشد ولی قبول کنید داستانهای شاید کودکانه کتب دینی هم توی کت عقل نمیره (همین مورد که وقتی ما یک مسئله علمی رو میخونیم نویسنده سعی میکنه این مسئله رو با دلیل و برهای بیاره ولی تمام کتب دینی عین کتاب داستانهای کودکانه است که فقط سعی کردند قسمتهای تخیلی اش رو بیشتر کنند تا به ابهامات اضافه کنند و هیچکدوم توضیح درستی ندادند و همه میخوان بواسطه ترس از عذاب و آتش انسان رو مجبور به اطاعت از خودشون و قبول کردن خیلی از مسائل که در موردشون توضیح کاملی رو نمیدند مجبور کنند و هر کدوم دین قبلی خودشون رو تصدیق کرده و دین خودشون رو کامل شده اون میدونند ) و مگه نه اینکه تاریخ یک دروغگوی خیلی بزرگ - مثلا اگر خود من یک تاریخ نویس بودم ( لطفا دقت کنید در زمان متمدن حالا نه) اگر از کسی خوشم میومد ازش خوب مینوشتم و اگه از کسی خوشم نمیومد برعکس من قبول میکنم خدایی هست ولی کدوم خدا درستِ؟ تازه از همه اینها که بگذریم میرسیم به اسلام و تشیع که باز سئوالات در موردش بیشتره با چند نفر از دوستام مشورت کردم کتابهایی بهم معرفی کردند مثل ارابه خدایان و ... و هر کدام دلیل و برهانهایی برام آوردند که بدتر شد ، الان ساعت نزدیک 4 صبح و من به سایت شما برخوردم. اگر لطف کنید یا در این مورد منو راهنمایی کنید یا کتابی برام معرفی کنید که بتونم مطالب اون رو راحت درک کنم در ضمن ببخشید که متنم از نظر انشایی خراب بود واقعا میخوام درک کنید امشب انقدر مغزم مشغول همین سئوالهاست که همینم به بدبختی نوشتم
پاسخ:
برادر عزیز با سلام و آرزوی موفقیت برای شما
از این که پرسش ها و دغدغه های فکری و ذهنی خود را با ما در میان نهادید ، سپاس گزاریم.
و از این که در جستجوی حقیقت دین و آموزه های آن هستید ، جای تحسین دارد.
به نظر می رسد که اعتقادات و باورهای شما ، بیشتر به آنچه در دین شناسی جهان غرب طرح می شود ، نزدیک تر است تا دین شناسی منابع و متون اصیل اسلامی مانند آثار علامه طباطبایی و استاد مطهری .
به عنوان نمونه می توانیم از اثار استاد مطهری مانند کتا بفطرت ، اصول فلسفه و روش رئالیسم (ج 5) ، توحید و معاد نام بیریم که بسیاری از اشکالات مطرح شده شما را پاسخ داده است ، یا مثلا کتاب علل گرایش به مادیگرایی ، که نارسایی مفاهیم فلسفی غرب را در موضوع خداشناسی به روشنی بیان کرده است.
یا مثلا از اشکال جهل انسان به عنوان انگیزه خدا جویی نام می بریم که این مسئله در میان برخی اندیشمندان غرب مطرح بوده است ." اگوست کنت" از متفکران غرب همین اشکال را مطرح کرده و می گوید : علم‘ پدر طبیعت و کائنات را از شغل خود منفصل کرد و او را به محل انزوا سوق داد و در حالی که از خدمات موقت او اظهار قدردانی می کرد ‘او راتا سر حد عظمتش هدایت نمود.
شهید مطهری منظور او را این گونه شرح می دهد:
مقصودش این است که قبلا هر حادثه ای مستقیما به وسیله خدا توجیه می شد و فعل مستقیم خدا معرفی می گشت. مقصود عمومی از جمله "خدا تب را اورد "این نبود که خدا گرداننده ی چرخ کائنات است و همه چیز به اراده و تقدیر اوست‘ بلکه مفهوم این بود که خدا مانند موجودی مرموز یک دفعه تصمیم گرفت بدون مقدمه تب بیافریند و افرید . بعد علم امد و علت را کشف کرد و دیدند تب را خدا نیاورده بلکه فلان میکروب اورده پس خدا یک قدم عقب نشینی کرد و همین طور یک یک عقب نشینی کرد تا اینکه با کشف قانون علیت‘ بشر برای همیشه عذر خدا را خواست و ضمن قدر دانی از خدمات گذشته اش ‘او را به جایگاه تشریفاتی خدایی نشاند.(1)
با همین طرز تفکر است که" کنت" در مورد ادوار زندگی بشرتقسیمی سه گانه دارد که بشر انها را گذرانده:
1-دوره ربانی که حوادث را با ماورای طبیعت ( خدا و خدایان)توجیه میکرد.
2-دوره فلسفی که به اصل علیت پی برد ولی هنوز به تفصیل علت ها را نمی دانست.
3-دوره علمی که به تفصیل به علل اشیا پی برد.
استاد مطهری در ادامه می گوید : با این فکر خدا را باید در مجهولات جست و منشا اعتقاد به خدا را جهل بشر دانست ، در حالی که این تفکر اشتباه است و الفبای خداشناسی این است که او خدای همه عالم است و همه اشیا با او نسبت مساوی دارند و همه بی استثنا مظهر قدرت ‘علم‘حکمت‘اراده و مشیت اویند و همه ایت و نشانه جلال و جمال او می باشند.
جهان با همه نظامات و علل و اسبابش قائم به ذات اویند .جهان از حیث زمانی و مکانی ازلی و ابدی و نامحدود باشد یا مقطعی و محدود ‘در هر حال متاخر از ذات او و ناشی از اراده و قضای اوست.یک ملمان در عین حال هم ربانی فکر میکند و هم فلسفی و هم علمی بدون این که همدیگر را نفی کنند ‘یعنی هم هر حادثه ای را به خدا نسبت می دهد هم اصل علیت را قبول دارد و هم علت ان حادثه را معین و مشخص می داند.
ما متاسفانه جایگاه خدا را درست تشخیص نداده ایم و به بیان قران " ما قدروا الله حق قدره"(2)
گاهی خدا را علت مستقیم هر حادثه و معلولی معرفی می کنیم و بعد که علت مادی انها را شناختیم خدا را مجبور به عقب نشینی و استعفا می نماییم.
گاهی خدا را علت نخستین معرفی می کنیم یعنی برای هر پدیده علتی می شناسیم و چون تسلسل محال است به ناچار خدا را علت نخستین معرفی می کنیم اما علتی که توجیه پذیر نیست. چرا او علت نخستین و بی نیاز از علت است ؟چون تسلسل غلط است!پس ناچار باید خدا را علت نخستین بدانیم و برایش دنبال علت نباشیم و او را مستثنا بدانیم.
در حالی که این تصور غلط است . خدا موجودی است که هستی ذات اوست و احتیاج به علت و هستی بخش ندارد . چیزی هستی بخش می خواهد که هستی ذاتش نباشد ولی موجودی که هستی مطلق است نیاز به هستی بخش ندارد . غیر خدا همه وهمه فقیر و محتاج به هستی و کمالات می باشند و هستی بخش و علت لازم دارند . جهان با همه گستردگی اش و با همه قدمتش ‘ محتاج و فقیر است و فقر و احتیاج از همه زوایای ان موج می زند و این فقر است که انان را به درگاه خدا سوق داده و دست طلبشان را دراز گردانیده ولی حق تعالی غنی مطلق است . ذات او وجود ‘علم و قدرت است نه اینکه ذاتی است دارای علم :که دنبال علم دهنده به او بگردیم.او ذاتش علم است ‘ذاتش نور است‘ذاتش وجود است. قران می فرماید:
یا ایها الناس انتم الفقرا الی الله و الله هو الغنی الحمید(3)
ای مردم شما محتاج خدایید و خدا بی نیاز ستوده است.
شناخت بشر از خدا از ابتدا بر مبنای تصورات غلط و اوهام نبوده است ،بلکه شناخت او صحیح و مطابق واقع بوده زیرا اولین انسان حضرت ادم بود که ولی خدا و پیامبر بود و به خدا معرفت حقیقی داشت. اری ‘بعدا تصورات غلط و اوهام پیدا شد و توسط انسان های گمراه رواج داده شد. علاوه بر ان خداشناسی بشر نیز از ابتدا زاییده نیاز ناشی از جهل او نبود ،بلکه زاییده نیاز ناشی از علم او بود .او می دانست که فقیر است و محتاج و باید دست نیاز به سوی بی نیاز درا ز کند . این جهالت ها و اوهام و تصورات بعد ها پیدا شد و توسط انسان های گمراه رواج داده شد.
اما بیانات قران و روایات در باره خلقت جهان افرینش و انسان ‘ بیان های نمادین هستند.این که خداوند جهان را در شش روز {نه هفت روز} افرید‘بیان اشاره ای است و روز در ان به معنای دوره است.خدا میداند این دوره چقدر طول داشته است. اتفاقا علم و پیشرفت علمی تازه به بعضی از مطالبی که قران گفته‘رسیده است و آن را تصدیق کرده است.
قران می فرماید جهان در ابتدا توده ی دودی بود و بعد این زمین و اسمان و ...پدید امدند. امروز بشر بعد از قرنها فهمیده است که بعد از انفجارهای بزرگ توده عظیمی از دود حاصل شد و از ان منظومه شمسی پیدا گردید و این با افرینش شش روزه جهان منافات ندارد . ما هنوز هم واقعیت ان شش روز و معنای صحیح ان را نمی دانیم .
یکی از مسائلی که غلط انداز است این که ما خیال می کنیم که دین گفته هر موجودی دفعتا و آنی پیدا شد مثلا خدا مجسمه ای از گل افرید و در ان دمید و در یک آن ادم شد در حالی که عبارات قران و روایات پر است از عباراتی که نشان از تدریج و تکامل دارد . معلوم می شود خلقت انسان اولیه یا حضرت ادم از خاک مدتها طول کشیده است بنا بر این وقتی خدا را خالق انسان می دانیم معنایش انکار تکامل و تدریج نیست.ما نمی گوییم که ادم تکامل یافته میمون است و اما بر فرض که ادم اولیه تکامل یافته از موجودات قبل باشد ‘این به معنای نفی خدا و دین نیست.انچه دین می گوید این است که این جهان خالق ‘سکاندار ‘هدایتگر و‘غایت و هدف دارد .انسان اولیه اگر هم تکامل یافته از موجودات قبل باشد ‘ تکاملش مطابق نقشه و هدف و غایت بوده نه ناشی از تصادف کور و بی هدف.
در مورد موجودات انسان وار در ملیون ها سال قبل هم سخن بسیار است که آیا انسان دقیقا از همین نسل به وجود آمده ، یا این که آنها نوع دیگری از موجودات بودند که منقرض گشته و انسان جدای از آن موجودات است.
تا کنون هیچ دلیل علمی که بتواند اتصال آن موجودات و انسان را تأیید قطعی نماید ، وجود ندارد. با توجه به این مسئله مهم که علم تنها ساختارهای فیزیکی آن موجودات را شبیه انسان ها دانسته و از ارتباط روحی و معنوی و درونی انسان با آن موجودات عاجز است.
این مسئله در کتاب های مختلف به صورت دقیق مورد بررسی قرار گرفته و نظراتن مختلف در آن توجه شده است ، اما همه نظرات در نهایت با نظریه دینی مخالفت ندارد.
برای اگاهی بیشتر به کتاب کلام جدید ، قراملکی ، هم چنین کلام جدید ، خسرو پناه ، مراجعه فرمایید.
نکته اخر این که دعوت دین به خداپرستی به هیچ وجه بر ترساندن تکیه ندارد. البته انذار و ترساندن جایگاه مهمی در دین دارد ولی ترساندنی عالمانه نه توهمی و بی پایه. دین ابتدا انسان را به خالق و غایت و هدف خلقت توجه می دهد و او را دعوت به اندیشیدن و تفکر می کند (آیات بسیاری مانند افلا تعقلون ، افلا تتفکرون و...) و تقلید کورکورانه را از پدران محکوم می کند و بعد هشدارش می دهد و می ترساند که بی توجهی به خالق و غایت خلقت‘خسران عظیم در پی دارد . بهشت و جهنم واقعیتی است ناشی از عملکرد انسان ها نه تصوراتی موهوم برای ترساندن ادمیان.
برادر عزیز عالمانه دنبال دین بودن کار خوبی است اما نباید انتظار داشت به آسانی به دست آید و کوشش و تلاش و مطالعه و جستجوی بسیار از منابع اصیل و معتبر می طلبد و نباید با کمی سعی و نرسیدن به معرفت کافی‘به انکار رو آورد و اصل دین را منکر شد یا با خواندن برخی از کتاب های سبک و کودکانه ، همه آثار را با همان قیاس کرد.
برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به کتاب "علل گرایش به مادیگری"و آثار دیگر که معرفی شده است ،از استاد شهیدمطهری .
چنانچه در زمینه های خاصی دچار شبهه و اشکال بودید ، با بیان دقیق شبهه و اشکال با ما مکاتبه نمایید.
موفق و کامیاب باشید.
منتظر ارتباط های بعدی تان هستیم.
1-علل گرایش به مادیگری .
2-انعام‘ایه 91.
3-فاطر‘ایه15.