تدوین حدیث 1
محمدعلی مهدوی راد
تعاریف
سخن از حدیث و چگونگی گزارش آن و انتقالش به نسلهای بعد و کیفیت تدوین و ثبت و ضبط آن، از جمله پژوهشهای مهمی است که با همه پربرگ و باری نگاشته ها درباره آن، زوایای تاریک و نکات ناگفته در آن بسیار است. پیشتر از آنکه از چگونگی نشر و تدوین حدیث سخن رود، شایسته می نماید این واژه و همگنان آن تعریف شود.
«حدیث» در لغت:
در کهنترین فرهنگ های لغت، حدیث بدین سان معنا شده است:
از هر چیز، تازه و نو آن؛ «شاب حدث» و «شابة حدثة» پسر و دختر نوسال و جوان.[1]
احمد بن فارس می گوید:
(ح د ث) یک ریشه دارد، که بر ناپیدایی که پیدا شده دلالت می کند. گفته می شود چیزی پیدا نبود سپس پیدا شد. «حدیث» هم از همین باب است؛ چون سخنی است که اندک، اندک یکی پس از دیگری پیدا می شود.[2]
ابن منظور آورده است که:
حدیث آن است که گوینده آن را به زبان می آورد، و بدین معنا تفسیر شده است کلام الهی «و اِذْ اَسَّرَ النّبیُ اِلی بَعْضِ اَزْواجِهِ حدیثاً» که مراد، مطلق کلام است.[3]
طریحی نیز به لحاظ لغت، «حدیث» را مرادف «کلام» می داند و می نویسد:
از آن روی کلام را حدیث گفته اند که اندک، اندک به وجود می آید.[4]
و مرحوم آیت الله مامقانی در توضیح آن نوشته اند:
بنابراین حدیث، پدید آمدن چیزی است که نبوده است؛ پس حدیث، ضد قدیم است. گویا آنچه در روایتی آمده است که «ایاکم و محدثات الأمور» این معنا باشد، که به گفته ابن فارس، یعنی آنچه در کتاب و سنت و اجماع عالمان شناخته نیست و نبوده است.[5]
فیّومی نوشته است که:
حدیث به گفته ها و گزارشها اطلاق می شود.[6]
این نکته مؤید است به آنچه برخی از عالمان آورده اند که تازیان در روزگار جاهلیت بر روزهای مشهور خود، «الأحادیث» می گفتند، به لحاظ اینکه در آن روزها، حوادث بسیار رخ می داد و گزارش می شد و نقل می گردید.[7] برخی از پژوهشیان معاصر پس از گزارش تفصیلی اقوال لغویان درباره حدیث، نتیجه گرفته اند که:
معنای اصلی این واژه، شکل گیری چیزی است پس از آنکه نبوده است. این تکوّن و تجدد، اعم است از اینکه در جواهر باشد یا اعراض، در اقوال باشد و یا در افعال... بنابراین حدیث، هر آن چیزی است که با یاد کرد پدید می آید، نقل می شود، گزارش می شود و بدین سان در معنای حدیث به تازه پدید آمدن و گزارش شدن، توجه شده است.[8]
بنابراین، حدیث که به لحاظ لغت و وضع اوّلی آن به «جدید من الأشیاء» و «حدوث امر بعد أن لم یکن» اطلاق می شده است، در نهایت با توجه به آن معنای لغوی در ادامه استعمال، بر مطلق کلام اطلاق شده است.
حدیث در اصطلاح
عالمان و محدثان، حدیث را به صورتهای مختلف تعریف کرده اند. شهید ثانی رضوان الله علیه پس از آنکه می گوید خبر و حدیث مترادفند، آورده است:
مراد از خبر، حدیث است؛ اعم از اینکه قول پیامبر ص می باشد یا امام ع ، و قول صحابی باشد یا تابعی و یا عالمان و صالحان و همگنان آنان، و چنین است فعل و تقریر آنها. این معنا در استعمال این واژه مشهورتر است و با عموم معنای لغوی سازگارتر.[9]
این تعریف حدیث، چنانکه تصریح شده است مستند است به معنای لغوی آن. عالمان و محدثان عامّه نیز غالباً حدیث را بدین گونه تعریف کرده اند و خبر را مترادف آن دانسته اند. سیوطی از عالمان و محدثان گزارش کرده است که آنان در تعریف حدیث می گفته اند:
حدیث یعنی فعل، قول و تقریر پیامبر ص ، صحابیان و تابعین و... و خبر را عالمان فن حدیث، مترادف حدیث دانسته اند؛ بنابراین، خبر و حدیث، بر «مرفوع»، «موقوف» و «مقطوع» اطلاق می شود.[10]
البته در میان عالمان عامه تعاریف دیگری نیز برای حدیث یاد شده است، و فرقهایی بین خبر و حدیث نهاده شده است. سیوطی در ادامه سخن پیشین می گوید:
... و گفته شده است که حدیث بر آنچه از رسول الله ص نقل شده اطلاق می شود و خبر بر آنچه از دیگران گزارش شده است؛ از این روی به آنکه اشتغال به سنت داشت «محدث» می گفتند و گزارشگران حوادث و مسائل تاریخی را، أخباری و....[11]
برخی از محققان اهل سنت معتقدند که حدیث در آغاز فقط به قول رسول الله ص اطلاق می شده است و پس از وفات آن بزرگوار، معنایش وسعت یافت و اکنون اطلاق می شود به آنچه از پیامبر نقل است: قول، فعل و تقریر رسول الله ص .[12]
ابن حجر می گوید:
در اصطلاح شرع، گزارش هر آنچه را که به پیامبر منسوب است، حدیث گویند و این گویا در برابر قرآن است که «قدیم» است.[13]
شیخ بهایی ره در آغاز رساله کوتاه خود «الوجیزة»، حدیث را بدین گونه تعریف کرده است:
حدیث، سخنی است که قول، فعل و تقریر معصوم ع را گزارش می کند.[14]
این تعریف، به نقد کشیده شده است. گفته اند این تعریف نه جامع است و نه مانع. از یک سوی حدیثی که نقل به معنا شده باشد داخل در این تعریف نیست، پس جامع نیست؛ از سوی دیگر، عبارات بسیاری از فقیهان پیشین را که در آثار فقهی خود عین عبارتهای حدیث را با حذف سند و در قالب فتاوی می آوردند، فرا خواهد گرفت؛ مانند «شرایع» علی بن بابویه، «المقنع» و «الهدایه» صدوق، «النهایه» شیخ و... پس مانع نیست.
شیخ بهایی رضوان الله علیه در پایان کلام خود آورده است که:
بعید نیست که حدیث، «سخن» معصوم و یا «حکایت» سخن، فعل و تقریر معصوم باشد.[15]
میرزای قمی رضوان الله علیه در تعریف حدیث نوشته است:
حکایت سخن، فعل و تقریر معصوم را، حدیث گویند.[16]
مرحوم آیت الله مامقانی نیز پس از گزارش دیدگاههای مختلف، نوشته اند:
گروهی از عالمان گفته اند «حدیث» در اصطلاح، عبارت است از گزارش قول، فعل و تقریر معصوم.[17]
آنچه در این تعریف آمد، توان گفت مشهورترین تعریف است که عالمان و محدثان شیعه بدان پرداخته اند و نیز روشنترین و استوارترین تعریف.
خبر
گزارش از واقعه ها و حادثه ها را خبر گویند. خبر، عبارت است از گزارش هر آنچه بشود آن را گزارش کرد. خلیل بن احمد فراهیدی می گوید:
خبر، گزارش است؛ که به أخبار جمع بسته می شود.
و زبیدی نوشته است:
عالمان لغت و اصطلاح گفته اند خبر در لغت و اصطلاح، چیزی است که از دیگران نقل می شود و ادیبان بر آن افزوده اند که خبر، آن است که ذاتاً احتمال صدق و کذب دارد.[18]
امّا توان گفت که تعریف زبیدی چندان دقیق نیست، و چنان نیست که «خبر»، ویژه گزارش از غیر باشد. بلکه عرفاً و لغةً، به آنچه گزارشگر از خود گزارش می دهد نیز خبر اطلاق می شود؛ چون «أخبار» به معنای «أعلام» است، و از این روی «عالم» را «خبیر» گفته اند. پس هر کس دیگری را از چیزی بیاگاهاند، او را خبر داده است، چه از خود و چه از دیگری.[19]
اکنون بنگریم خبر به معنای «گزارش» با حدیث چه ارتباطی دارد. پیشتر از شهید ثانی نقل کردیم که آن دو را مترادف دانسته بود. کسان دیگری از محدثان نیز بر این ترادف تصریح کرده اند. ابن حجر می گوید:
نزد عالمان فن حدیث، خبر و حدیث مترادف هستند.
برخی از پژوهشیان معاصر نیز بدین معنی تصریح کرده اند:
خبر در اصطلاح محدثان با حدیث یکسان است؛ گو اینکه در موارد بسیاری در علوم دیگر، از خبر، معنی مقابل با انشاء مراد می شود. توصیف محدثان به «أخباری» نیز به معنای اوّل است یعنی کسانی که با خبر و حدیث در آمیخته اند و آن را چونان شغلی برخود در زندگی برگزیده اند[20].
اکنون اندکی در آنچه آوردیم دقت کنیم. حقیقت آن است که خبر و حدیث، به لحاظ لغوی و استعمال عمومی، تفاوت بنیادی با هم ندارند. ابوالبقاء ایوبّ بن موسی حسینی می نویسد:
حدیث، اسم است از «تحدیث» که به معنای «اِخبار» بوده است، سپس به گزارش قول، فعل و تقریر منسوب به پیامبر ص اطلاق شد.[21]
چنانکه پیشتر آوردیم، این معنا در ادب جاهلی کاملاً شناخته بود؛ آنان به «روزهای مشهور»، «الأحادیث» اطلاق می کردند[22]، و گزارشگران حوادث و وقایع تاریخی را «أخباریون» می گفتند[23]. علّامه شیخ عبدالنّبی کاظمی می نویسد:
پیشینیان اهل حدیث شیعی و سنی بر اهل تاریخ و همه کسانی که چونان آنان اخبار را جمع می کردند، بدون توجه به چگونگی گزارشها، اخباری می گفتند.[24]
آنچه این مطلب را استوار می دارد این است که ابتدا آنچه به نگارش در می آمده است بیشتر سیره پیامبر بوده است. نگاه تاریخی به سیر «تدوین» در تاریخ اسلام این نکته را به روشنی می نمایاند که رشته های نگارشها کم کم اندکی از هم جدا شد و محدثان، بعدها عنوان مستقل پیدا کردند؛ از این رو این دو بدین سان تعریف شدند که:
حدیث آن چیزی است که از معصوم پیامبر و امام نقل شود.
و خبر آن است که، از غیر آنان گزارش شود.
و یا گفتند:
حدیث، آن است که از معصوم نقل شود و خبر، اعم از آن است، بنابراین هر خبری را حدیث می گویند و نه به عکس.[25]
که روشن است این تعریفها را محدثان در قرنهای واپسین، بیشتر برای توضیح این جریانها و چگونگی شکل گیری این عناوین و تعریفها به کار برده اند.[26]
با این همه، روشن است که محدثان بر «حدیث» و «احادیث»، فراوان «خبر» و «اخبار» اطلاق می کردند و بر عناوین آثار مدوّن خود که مشتمل بر احادیث بوده است این واژه را می نهادند. نمونه هایی چون «شرح الأخبار» قاضی نعمان (م 376)، «الاستبصار فیما اختلف من الأخبار» محمد بن الحسن طوسی (شیخ الطائفه)، «جامع الأخبار» محمد بن محمد سبزواری (م قرن 7)، «ملاذ الأخیار فی شرح تهذیب الأخبار» علّامه مجلسی و... نشانگر این حقیقت است.
این را نیز بیفزاییم که اکنون قرنهاست که «اخباری» در مقابل «اصولی» نمایانگر دو جریان شناخت در فرهنگ اسلامی و چگونگی نگاه به منابع فکر اسلامی است. روشن است که گستردگی استعمال این دو واژه بر این دو جریان، پس از قرن یازدهم است؛ امّا برخی عالمان، با اسناد به بعضی نصوص نقل شده از سده های پیشین، احتمال داده اند که پیشینه این دو اصطلاح، دست کم تا زمان علّامه حلّی ره می رسد. این مطلب را از عبارت ذیل استظهار کرده اند:
امّا الأمامیة فالأخباریون منهم لم یعولوا فی أصول الدین و فروعه الّا علی أخبار الأحاد المرویّة عن الائمة ع ، والأصولیون منهم کأبی جعفر الطوسی و غیره.[27]
اثر
در چگونگی این واژه نیز چونان «خبر» سخن بسیار است، و عالمان و محدثان در تعریف آن همداستان نیستند. به لحاظ لغت، برجای مانده هر چیزی را «اثر» گویند. وقتی تازیان می گفتند: ذهبتُ فی أثرِ فلانٍ، یعنی او را پیروی کردم، پای برجای پای او نهادم و رفتم. اثر الحدیث، یعنی اینکه کسی از کسانی گزارش کند و آثارشان را باز گوید.
المأثره، مکرمت و بزرگیها را گویند، چون نسل در نسل و عصرها و عصرها گزارش می شود و...[28] بدین سان تعریف عالمان و محدثان از «اثر» نیز به دور از معنای لغوی آن نیست. اکنون تعریفها را بنگریم و سپس چگونگی آنها را:
شایعترین تعریف از «اثر» در میان محدثان این است که «اثر»، آن چیزی است که از صحابه رسیده باشد. تهانوی نوشته است:
یطلق ... الآثار علی أفعال الصحابة[29].
و جمال الدین قاسمی در تعریف آن نگاشته است:
اثر، منقول از صحابه را گویند؛ که اطلاق آن بر کلام رسول الله ص نیز صحیح است.[30]
این تعریف، گو اینکه شایعترین تعریف از «اثر» است چنانکه گفتیم و پیشینه ای بس کهن دارد امّا از دقت و استواری لازم برخوردار نیست.
زبیدی نوشته است:
بازمانده هر چیزی را «اثر» گویند و نیز خبر را که به «آثار» جمع بسته می شود. این است که گفته می شود «فلان من حملة الآثار» و مراد آن است که آن کس، از محدثان است. پیشوایان حدیث بین خبر و اثر فرق نهاده اند، بدین سان که گفته اند خبر آن است که از رسول الله ص نقل شود و اثر آن است که از صحابه گزارش شود و از کسانی که بدین عنوان شهره شده اند، ابوبکر سعید بن عبدالله بن علیّ طوسی نیشابوری (متولد 413) و محمد بن هیاج بن مبادر آثاری انصاری هستند.[31]
از تتبع در آثار عالمان عامه بر می آید چنانچه گفتیم که این تعریف از اثر، کهن است؛ امّا عالمان درباره آن متّفق القول نیستند. دکتر «نورالدین عتر» از حدیث پژوهان معاصر عرب نوشته است:
فقیهان خراسان «اثر» را ویژه «موقوف» اصطلاحی [منقول از صحابه] می دانستند و گروهی خبر را ویژه منقول از پیامبر ص دانستند، امّا سخن مُعْتَمَدی که محدثان بر آنند این است که، همه آنچه یاد شد را اثر توان گفت، چون از «اثرت الحدیث» گرفته شده است، یعنی آن را روایت کردم.[32]
بر این اساس است که ابن حجر، نام کتابش در مصطلح الحدیث را «نخبة الفکَر فی مصطلح أهل الأثر» نامیده است، و حافظ عراقی خود را در منظومه بلندش «الفیه»، «اثری» یعنی محدث خوانده و گفته است:
یقول راجی ربِّه المقتدر
و طبری، محدث و مفسّر بزرگ قرن چهارم، کتاب عظیمش در حدیث را «تهذیب الأثار و تفصیل معانی الثابت عن رسول الله من الأخبار» نامید. آثار متقدمان بسیار است و نیازی به گزارش دیگر آثار نیست.
و سر انجام باید از نویسنده نکته بین صبحی صالح یاد کنیم که نوشت:
هیچ دلیل توجیه کننده ای نداریم که «اثر» را ویژه منقول از سلفِ از صحابه و تابعین بدانیم.[33]
آنچه تا بدین جا آوردیم، تعریف عالمان عامه بود از «اثر»؛ امّا برخی از عالمان و محدثان شیعه بر این باورند که این دو همگون هستند؛ مانند شیخ بهایی ره و شهید ثانی رضوان الله علیه که آورده است:
اثر، اعم از حدیث و خبر است و به هر دوِ آنها اثر گفته می شود امّا به عکس نه[34].
فیلسوف و محدث جلیل میرداماد می نویسد:
در میان عالمان ما رضوان الله علیهم کسانی هستند که از این عنوان تنها منقول از امامان ع را مراد می کردند؛ فقیه محقق، نجم الدین رحمة الله علیه در نگاشته های خود غالباً چنین کرده است. امّا رئیس محدثان شیعه رضی الله عنه از عنوان «آثار صحیح» احادیث رسول الله ص و أوصیای صادق آن بزرگوار را مراد کرده است.[35]
آنچه از تتبع در نگاشته های عالمان بر می آید و عناوین کتابها در سده های آغازین تاریخ اسلام گواهی می دهد، این است که اثر با حدیث مترادف است. و عالمان هماره از «آثار» همان احادیث منقول از معصوم ع را مراد می کرده اند. این اصطلاحها اگر هم در میان آثار شیعی یافت شود نوظهور است. در روایات و در لسان ائمه ع گاهی از احادیث رسول الله ص با عنوان «اثر» یاد شده است.[36]
شیخ مفید ره غالباً «اثر» و «آثار» را به «حدیث» و «احادیث» اطلاق می کند.[37] قاضی ابوحنیفه نعمان بن محمد (م 367) یکی از آثارش را «الأقتصار بصحیح الأثار عن الائمة الأطهار» نامیده است. و أبوالقاسم علی بن محمد بن علی خزاز رازی، نیز کتابش را درباره روایات امامت امامان ع «کفایة الأثر فی النّص علی الأئمة الأثنی عشر» نامیده است و ابوعبدالله أحمد بن محمد بن عیّاش جوهری «مقتضب الأثر فی النص علی عدد الأئمة الأثنی عشر» و...
اینها همه بر استواری سخن دکتر «نورالدین عتر» گواهی می دهد که نوشته است:
این سه عنوان، حدیث، خبر و اثر در نزد محدثان به یک معناست.[38]
بر اساس آنچه تا بدین جا آوردیم، اکنون می توان گفت که گمانه های گونه گون در نگاشته های «مصطلح الحدیث» در تفاوت میان عناوین یاد شده، در سده های واپسین چهره بسته است و در میان کتابهای پیشینیان از آنها سخنی نیست.
سنت
یکی دیگر از واژه هایی که در این مبحث معنای آن باید روشن شود، «سنت» است. سنت از نگاههای گونه گون، تعریفهای گونه گونی یافته است.
سنت در فرهنگها:
سنت، همان شیوه، روش و آهنگ عمومی است؛ زهری نوشته است:
سنت، شیوه معمول را گویند، چه نیک و چه بد. سخن رسول الله ص است که فرمود:
من سنّ سنة حسنة فله أجرها و أجر مَنْ عمل بها الی یوم القیامة... هر آنکه شیوه ای نیکو بنیان نهاد، پاداش عمل به آن و عمل تمام کسانی که تا قیامت بدان عمل کنند را خواهد برد...
و نیز گفته اند:
السنة، الطریقة المستقیمة المحمودة
سنت، شیوه استوار و پسندیده را گویند[39].
سنت در نگاه اصولیان
اصولیان به «سنت» در مجموع منابع تشریع می نگرند، و آن را به عنوان یکی از منابع فکر اسلامی و تشریع تعریف می کنند؛ تعریف آنان از سنت بدینگونه است:
ما صدر عن النبی ص من قول، او فعل او تقریر
سنت عبارت است از قول، فعل و تقریر رسول الله ص .[40]
علّامه مولی عبدالله بن محمد بشروی خراسانی، قولی در تعریف سنت نوشته است:
سخن، فعل، و تقریر پیامبر ص و امام ع سنت است.
فقیه و اصولی بزرگ قرن سیزدهم، میرزای قمی در تعریف آن آورده است:
سنت، عبارت است از قول، فعل و تقریر معصوم ع .
بسیاری از اصولیان شیعه به تعریف سنت نپرداخته اند؛ شاید به لحاظ اینکه مقصود از آن را روشن می دانستند. از آنچه اکنون نقل کردیم و نیز از تعریفهای اصولیان عامّه، به روشنی توان دریافت که در معنای آن تقریباً همه متفق القولند.[41] محقق حلّی ره نیز در شمارش مستند احکام، چون از سنت نام برده، درباره آن گفته است:
امّا السنة فثلاثة: قول، و فعل و تقریر[42]
سنت سه بخش دارد: قول، فعل و تقریر.
علّامه مامقانی می نویسد:
بهتر این است که در تعریف «سنت» بگوییم، قول، فعل و تقریر آن کس را که دروغ بر او روا نیست، اگر قرآنی نباشد و عادی هم نباشد، سنت گویند و هر آنچه این سه را گزارش کند، خبر است و حدیث.[43]
اکنون یادآوری کنیم که در برخی از کلمات و تعریفهای گذشته دیدیم که سنت را به قول معصوم و فعل و تقریر وی اطلاق کرده بودند؛ بدین سان توان گفت که سنت به این معنا، اخصّ از حدیث است؛ چون در این صورت، سنت یعنی آنچه عنوان فعل و قول و تقریر معصوم دارد و بدان بزرگواران توان نسبت داد؛ یعنی صحیح مصون از خطا و اشتباه.
سنت در نگاه فقیهان
فقیهان، گاه سنت را در مقابل «بدعت» نهاده اند و در تعریف بدعت گفته اند:
ما خالَفَ أصول الشریعة و لَمْ یوافق السنّة[44]
بدعت آن است که با سنت همگون نباشد و با اصول شریعت مخالفت داشته باشد.
بدین سان معنای «سنت» هر آن چیزی است که از شریعت، وجوب آن را توان بهره گرفت. این معنا را ظاهراً از برخی روایات نیز می توان استفاده کرد. از امام باقر ع نقل کرده اند که فرمود:
لیس المضمضمة و الأستنشاق فریضة ولا سنّة، انّما علیک أن تَغْسِلَ ما ظَهَرَ[45]
مضمضه و استنشاق نه واجب است و نه سنت؛ واجب آن است که ظاهر را بشویی.
شیخ طوسی رضوان الله علیه در توضیح این روایت نوشته اند:
مراد این است که این دو، مصداق «سنّتی» نیستند که نشود ترک کرد.[46]
و شیخ حرّ عاملی رضوان الله علیه در تبیین آن نوشته اند:
مراد از سنت، آن چیز است که وجوبش از سنت دریافته شود، و این معنا برای سنّت در روایات آمده است.[47]
سنت در مقابل بدعت، در روایات نیز مکرّر به کار رفته است. پیامبر ص فرمود:
عمل قلیل فی سنة خیر من عمل کثیر فی بدعةٍ.[48]
کار اندک مطابق سنت بهتر است از عمل بسیارِ آمیخته با بدعت.
امّا آنچه در عرف فقیهان بیشترین کاربرد را دارد، سنت به معنای «استحباب» است؛ از این روی در تعریف آن گفته اند:
هی الطریقة المتّبعة فی الدین، من غیر افتراضٍ ولا وجوب.
شیوه شایسته پیروی در دین را که وجوب نداشته باشد، سنت گویند.
این معنی برای سنت، در روایات و بیان فقیهان، بسیار شایع است؛ در کتابهای حدیثی و فقهی، ابوابی با عناوین «استحبابُ ...» وجود دارد که در آنها روایات مشتمل بر واژه سنت به معنای «استحباب» گزارش، و به بحث نهاده می شود.
عن سماعة قال سألته [ابا عبدالله] عنهما [ای عن المضمضة والأستنشاق] قال: هما من السّنة، فان نسیتهما لم یکن علیک أعادة.[49]
سماعه می گوید از امام صادق ع درباره «مضمضه» و «استنشاق» سؤال کردم، فرمود: آن دو مستحب هستند، اگر به هنگام وضو گرفتن فراموش کردی، دوباره انجام دادن آنها لازم نیست.
عن زرارة، عن أبی جعفر علیه السلام: قال: المضمضة والأستنشاق لیسامن الوضوء.[50]
زراره می گوید امام باقر ع فرمود: مضمضه و استنشاق جزو وضو نیستند.
شیخ حرّ عاملی ره در توضیح آن نوشته است:
شیخ طوسی ره فرمودند: یعنی از واجبات آن نیستند بلکه از مستحبات آن هستند.[51]
عن ابی عبدالله عن آبائة عن علیّ صلوات الله علیهم اجمعین أنه قال: السّنة، سنّتان سنة فی فریضة الأخذبها هدی و ترکها ضلالة، و سنّة فی غیر فریضة، الأخذ بها فضیلة و ترکها الی غیرها خطیئة.
سنت دوگونه است: واجب، که عمل بدان هدایت است و ترک آن ضلالت و گمراهی، و مستحب که عمل بدان فضیلت است و ترک آن و روی آوردن به غیر آن، خطاست.[52]
روشن است که فقیهان، با توجه به موضوع فقه، به تعریف «سنت» پرداخته اند و چون موضوع فقه، بحث و فحص از حکم شرعی افعال بندگان است به لحاظ وجوب، استحباب، حرمت، کراهت و اباحه، «سنت» را به گونه ای تعریف کرده اند که با این موضوع سازگاری داشته باشد.
سنت در نگاه محدّثان
تعریف محدثان از «سنت»، شاملتر و فراگیرتر است. این تعریف شامل و گسترده، دقیقاً در جهت هدفی است که محدثان در تدوین مجموعه آثار و اخبار مرتبط با معصومان ع داشته اند. دکتر شعبان محمد اسماعیل می نویسد:
هدف محدثان در گزارشها و نقلها از «سنت»، شناخت و شناسایی سیره رسول الله بوده است. آنان می کوشیدند پیامبر را چونان الگویی نیکو و اسوه ای ارجمند برای مسلمانان معرفی کنند، تا مسلمانان در تمام زندگی و موضع گیریهای خود، در باید و نبایدهای اجتماعی و فردی، از آن بزرگوار پیروی کنند؛ از این روی، در تعریف آن گفته اند: سنت، هر آن چیزی است که به پیامبر منسوب است، اعم از فعل، قول، تقریر، صفات و ویژگیهای اخلاقی و ظاهری او قبل از بعثت و بعد از آن.[53]
این بیان و تبیین از سنت، در نگاه محدثان، دقیق است و استوار. نگاهی به عناوین و فصول کتابها و ابواب مجموعه های حدیثی و محتوای نقلها نشانگر آن است که محدثان از «سنت» چنین تلقی داشته اند؛ مانند «سیرة النبی و سننه»، «جوامع آداب النبی و سننه»، «باب فیه سنن امیرالمؤمنین ع »، «کنز العمّال فی سنن الأقوال والأفعال» و...[54]
اکنون بیفزاییم که آنچه ما در این بحث (تاریخ تدوین حدیث) بدان خواهیم پرداخت، همین معنی از سنت است که تا حدودی مصداقاً [و نه مفهوماً] با حدیث هماهنگ است. سخن از تدوین اخبار، احادیث و گزارشهایی است که افعال و اقوال، تقریرها، املاء ها، خلق و خوی و زندگانی پیامبر و معصومان ع و... را نشان می دهد.
نگاهی تاریخی به واژه «سنت»
اکنون و در پایان بحث به تحوّل مفهوم سنت و چگونگی تطوّر معنای آن بپردازیم، با اشاره به دو نکته:
1) گفتیم سنت به لحاظ لغت، «شیوه معمول و معهود» را می گویند. برخی از عالمان بر این باور هستند که در آغاز، «سنت» به همین معنا استعمال می شده است. مفهوم سنت در آغاز چنین بوده است:
الطریقة الدینیّة الّتی سلکها النبی ص فی سیرته المطهّرة
بنابراین «حدیث»، عام بوده است و اطلاق می شده است به حکایت قول و فعل رسول الله ص ؛ امّا سنت، ویژه افعال و اعمال آن بزرگوار تلقی می شده است. یکی از پژوهشیان که این تفاوت را در معنای «حدیث» و «سنت» بازگفته، ادامه داده است که:
در پرتو این دوگانگی معنایی «حدیث» و «سنت» است که این سخن محدثان را که گاه می گفتند: این حدیث مخالف سنت است و... یا می گفتند فلانی، «امام فی الحدیث و امام فی السنة و امام فیهمامعاً»[55] در می یابیم. شگفت انگیز آنکه گاهی از این دو به گونه ای تعبیر شده است که گویا دو چیزند که یکدیگر را پشتیبانی می کنند و درک یکی در فهم آن دیگری به کار می آید. چنین است که ابن ندیم از کتابی یاد می کند با عنوان «کتاب السنن بشواهد الحدیث»؛ ظاهر این عنوان نشان می دهد که در شرح «سنت»، «حدیث» چونان گواه به کار گرفته شده است.[56]
امّا ظاهراً اگر این اصطلاح در میان پیشینیان از علما هم مطرح بوده است حال به هر جهت بعید است که با نصوص روایات موافق باشد. اینکه پیامبر ص مردمان را امر به پیروی از سنت می کردند، و می فرمودند:
«علیکم بالسنّة، فعمل قلیل فی السنة خیر من عمل کثیر فی بدعة».
و می فرمودند:
«من تمسّک بسنتی فی اختلاف امّتی کان له أجرُ مأة شهید»[57].
آیا مرادشان فقط امر به پیروی از افعال و اعمال، و تمسّک به رفتار و کردار شخص ایشان (پیامبر) بود؟! بسیار بعید می نماید.
2) شیخ مفید رضوان الله علیه در کتاب اصولی اش (که متأسفانه فقط خلاصه ای از آن را اکنون در اختیار داریم) در باب مستندات احکام شرعی و مصادر تشریع نوشته است:
بدان که پایه های احکام شرعی سه چیز است، 1 کتاب الهی، 2 سنت پیامبر ص و 3 اقوال امامان ع پس از پیامبر ص .[58]
آیا نزد شیخ ره اصطلاح «سنت» ویژه نقل و روایت از رسول الله ص بوده است؟ برخی از محققان از کلام وی چنین استفاده کرده اند و نوشته اند:
از اینکه شیخ ره اقوال معصومان ع را بر «سنت» عطف گرفته است، توان استفاده کرد که اصطلاح «سنت» در نگاه وی، ویژه منقول از رسول الله ص بوده است.[59]
این نکته ای است که می شود از کلام شیخ استظهار کرد؛ امّا آیا تا آن روز «سنت» اصطلاحاً، ویژه فعل، قول و تقریر رسول الله ص بوده است یا نه، موضوعی است که نیاز به بررسی تاریخی گسترده ای دارد.
آنچه تا بدینجا آوردیم، تعریف واژه های «حدیث»، «خبر»، «اثر» و «سنت» بود در دیدگاههای مختلف؛ اقوال بسیار دیگری نیز در این باره در منابع توان یافت که نیازی به بررسی ندارد.[60]
1 - العین، ج 3/177
2 - مقاییس اللّغة، ج 2/177
3 - لسان العرب، ج 3/76، مجمع البیان، ج 1/474
4 - مجمع البحرین، ج 1/371 (چاپ بنیاد بعثت)
5 - مقباس الهدایة، ج 1/56 و نیز رک: مجمع البحرین، ج 1/370؛ النهایة، ج 1/350؛ مقاییس اللغة، ج 2/36
6 - المصباح المنیر، ج 1/124
7 - علوم الحدیث و مصطلحه /4 به نقل از فتوح البلدان /39
8 - التحقیق فی کلمات القرآن، ج 2/189 188
9 - الرعایة فی علم الدرایة /50
10 - مرفوع حدیثی را گویند که منسوب به پیامبر ص باشد و موقوف آن است که از صحابی نقل شود، و مقطوع منقول از تابعی را گویند. اصول الحدیث، علومه و مصطلحه /28
11 - تدریب الراوی، ج 1/23، و نیز بنگرید به: الرعایة فی علم الدرایة /50
12 - الأتجاهات الفقهیة عند اصحاب الحدیث فی القرن الثالث الهجری /12 13
13 - فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج 1/173
14 - الوجیزة فی الدرایة (تراثنا، العدد 32/412)
15 - پیشین.
16 - قوانین الأصول /409
17 - مقباس الهدایة، عبدالله المامقانی ج 1/57
18 - تاج العروس، ج 11/125
19 - گاهی «خبر» را در مقابل «انشاء» استعمال می کنند. شهید ثانی رضوان الله علیه نیز در آغاز بحث، خبر را بدان معنی به تفصیل آورده است. باید بگوییم که این معنا، یکسر از موضوع بحث خارج است و ما بدان نمی پردازیم.
20 - اصول الحدیث و احکامه /19
21 - الکلیات /170
22 - فتوح البلدان /39؛ علوم الحدیث و مصطلحه /4
23 - الرعایة فی علم الدرایة /50
24 - تکملة الرجال، ج 1/114
25 - مقباس الهدایة، ج 1/66 58؛ اصول الحدیث علومه و مصطلحه /28
26 - بنگرید به مقباس الهدایة، ج 1/58 به بعد که تمام آنچه را که درباره تفاوت این دو واژه و یا مترادف آنها گفته اند و می شود گفت جمع کرده است.
27 - معالم الدین /19، به نقل از «النهایة» علّامه حلّی (مخطوط) و نیز ر.ک: اصول الحدیث و احکامه /19
28 - العین، ج 8/237، ترتیب العین /37
29 - کشاف اصطلاحات الفنون، ج 1/95
30 - قواعد التحدیث /62
31 - تاج العروس، ج 10/13
32 - منهج النقد فی علوم الحدیث /28
33 - علوم الحدیث و مصطلحه /11، امّا باید یاد کنیم که فهرستنگاران امروزی اهل سنت، غالباً ذیل عنوان «الأحادیث»، منقول از رسول الله ص و ذیل «عنوان الآثار»، منقول از صحابه را می آورند.
34 - الرعایة فی علم الدرایة /50؛ نهایة الدرایة فی شرح الوجیز للشیخ البهائی /82
35 - الرواشح السماویة /38
36 - الأحتجاج، ج 2/162؛ بحارالأنوار، ج 78/216
37 - نمونه را بنگرید به: الأرشاد، ج 1/319 و 320 و 330 و ج 2/169
38 - منهج النقد فی علوم الحدیث /28
39 - تهذیب اللغة.
40 - الوافیة /157
41 - تعریف اصولیان عامه را بنگرید در: اصول الفقه الاسلامی، ج 2/450؛ الأتجاهات الفقهیّه عند اصحاب الحدیث فی القرن الثالث الهجری، ص 12 13
42 - المعتبر، ج 1/28
43 - مقباس الهدایة، ج 1/69
44 - ارشاد الفحول /31؛، الأصول العامة للفقه المقارن /121؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج 1/107
45 - التهذیب، ج 1/78. الأستبصار، ج 1/67
46 - الأستبصار، ج 1/67
47 - وسائل الشیعة، ج 1/431 ط. مؤسسة آل البیت لأحیاء التراث.
48 - بحارالأنوار، ج /261 این باب یکسر نگاه شود.
49 - وسائل الشیعة، ج 1/430
50 - التهذیب، ج 1/78؛ الأستبصار، ج 1/67
51 - وسائل الشیعة، ج 1/431
52 - بحارالانوار، ج 2/264
53 - دراسات حول القرآن و السنة /86 و نیز بنگرید: ارشاد الفحول /33 و اصول الحدیث علومه و مصطلحه /19
54 - بحارالانوار، ج 16/194، ج 16/1، ج 76/66، ج 41/102 و...
55 - از جمله بنگرید به آنچه درباره برخی از محدثان کهن آورده اند:
«سفیان ثوری پیشوای حدیث است و امّا در سنت پیشوایی ندارد، و اوزاعی پیشوایی سنت را دارد امّا حدیث را نه، و مالک بن انس پیشوایی حدیث و سنت را با هم دارد». مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور، ج 14/32
56 - علوم الحدیث و مصطلحه /6 و نیز رک. الأتجاهات الفقهیة عند اصحاب الحدیث فی القرن الثالث الهجری /14 و الفهرست /285
57 - بحارالأنوار، ج 2/261
58 - مختصر کتاب اصول الفقه (مصنفات الشیخ المفید، المجلد التاسع) 7:
59 - نظرات فی تراث الشیخ المفید /193
60 - نگاه کنید به: الأتجاهات الفقهیة عند اصحاب الحدیث /12؛ دراسات حول القرآن و السنة /80؛ الأصول العامة للفقه المقارن /141؛ توثیق السنة فی القرن الثانی الهجری /12؛ کشاف اصطلاحات الفنون، ج 1/703؛ مقباس الهدایة، ج 1/68؛ السنة قبل التدوین /21 و...