عيد و ترك عادات نا پسند:
بهار با هزار جلوه دلانگيز از راه ميرسه، با لحظههايي شاد، با خاطرههايي به ياد موندني و روزهايي پربركت. شايد اين همه صفا و زيبايي، حاصل جون گرفتن دوباره طبيعته. بهار، گفتنيهاي خودشو همهجا در دل طبيعت نوشته؛ اين كه حواسمون باشه لبخند از چهرهمون دور نشه، نگاهمون به زيباييها باشه، حرفهاي اميدوار كننده و مثبت بزنيم و فكرهاي بلند و خواستههاي خوب داشته باشيم.
مادر بزرگم ميگه: «با اومدن عيد نوروز، بايد خدا رو بهخاطر همه نعمتهايي كه بهمون داده شكر كنيم و تو سال جديد، خوب بگيم، خوب بشنويم و زيبا ببينيم» براي بهاري زندگي كردن، هيچوقت دير نيست. يادمه يكي از معلماي دوران دبيرستانم ميگفت: «با شروع سال نو، به خودمون قول بديم كه هفتهاي، يه ويژگي مثبت رو به فهرست ويژگيها و عادتهاي خوبمون اضافه كنيم و با تمرين و تلاش، عادتهاي بدمون رو كنار بذاريم» اين روزها فرصت خوب و مباركيه تا بهار رو به خونه دلهامون بياريم و از عادتهاي زشتي مثل دنبال چشم و همچشميهاي مادي رفتن، فكر كردن به مسائل منفي، بيش از حد توجه كردن به حرف اين و اون، كينه بهدل گرفتن، قهرها و كدورتها رو يادآوري كردن و نيمه خالي ليوان رو ديدن، دوري كنيم. در جشن نوروز كه روزي تازه و نوست، از كدورتهاي گذشته و قديمي صحبت كردن بيمعناست، معناي بهار در خودشه. سال قبل، بعد از تعطيلات عيد نوروز، همكارم رو ديدم كه با گذشتهاش فرق كرده بود؛ آرامش و محبت از سر و روش ميباريد. بهش گفتم: احساس ميكنم، اخلاق و رفتارت يه تغييراتي كرده، قضيه چيه؟ گفت: «ميدونم، من آدم عصباني و كمحوصلهاي بودم، البته خودم هم از اين مسئله رنج ميبردم. وقتي عيد اومد و همهچيز رنگ جديدي به خودش گرفت، تصميم گرفتم ديگه اخم نكنم و با ياد خدا آرامش رو حفظ كنم و در هر شرايطي خونسرد باشم. حالا كه دو هفتهاي از تصميمم گذشته، اونقدر احساس رضايتخاطر و آرامش قلبي ميكنم كه واقعاً نميدونم چطور خداي بزرگ رو شكر كنم» يادمون باشه بهاري كه ميياد، تكرار نميشه تا سال آينده. اين بهار، هديه سبز خداست به ما. شكوفهاي كه سر ميزنه، و سبزهاي كه جوونه ميزنه، شروع يه حركت و تحول جديد رو نشون ميده. ما هم ميتونيم حركت كنيم؛ حركت به طرف اخلاقهاي خوب و زيبا و حركت براي بهاري شدن، براي رسيدن به آرامش و رضايت قلبي كه سوغات شيرين فصل بهار وآشتي با خداست.
عيد نوروز يك روز شاد و يك خانواده شاد:
فصل بهار كه از راه ميرسه، ما آدما هم، همراه طبيعتِ سبز و دلانگيز، بايد سعي كنيم تحولاتي در خودمون و زندگيمون به وجود بياريم. رفتن سرماي زمستان و زنده شدن طبيعت، نغمه خوش پرندهها و شميم روحنواز گلهاي بهاري، به قلبها آرامش و شادي هديه ميكنه و همه اين زيباييها، ارمغاني گرانقدر از خالق مهربان ماست. همه ما تا حالا بارها شادي و سرزندگي جهان رو در آستانه فصل بهار، كه هميشه برامون وجدآور و نشاطبخش بوده، درك كرديم. يكي از همسايههاي ما هرسال نزديك عيد، به باغچههاي حياطشون صفايي دوباره ميده و خاكها رو زيرورو ميكنه و ميگه: «ريشه درختها بايد نفسي تازه كنن، زمستون رفته و بايد همهجا بوي گلهاي بهاري بده.» نسيم عيد، لبريز از شاديه. وقتي باد بهاري ميوزه، همه چيز رو زنده ميكنه. ما هم با لبخندمون، با احترام و عشق و محبتمون به هم، ميتونيم به همه چيز رنگ تازهاي بديم. چه شور و هيجاني به پا شده تو خونه آقاي حميدي. بچهها با كمكِ هم، سفره هفتسين رو پهن كردن و كنارش نشستن، گل ميگن و گل ميشنون. آقاي حميدي به خانوادهاش گفته هر روزي كه توش ناراحتي و كينه و حرفهاي منفي نباشه، اون روز عيده. حالا هم كه عيد نوروزه و عيد زنده شدن طبيعته، ما هم بايد در اين روزها از خوبيها بگيم، شاد باشيم و با شعله محبتمون همه رو گرم كنيم. تصورش رو بكنيد در هم چنين فضاي زيبا و نشاطآوري، اگه كسي بخواد با بداخلاقي صحبت كنه يا خداي نكرده اعضاي خانوادهاي به هم بياحتراميكنن، چه اتفاقي ميافته؟! در چنين فضايي، عيد نوروز ميتونه معناي واقعي خودش رو پيدا كنه؟! يادم ميياد بچه كه بودم، مادرم ميگفت: عيد نوروز كه شد، با هم حرفهاي خوب بزنين و شاد باشين وعصباني نشين كه شگون نداره. حالا كه فكر ميكنم، ميبينم شادي براي من، همرديف شده با شگون!
به دست آوردن چند صفت خوب در سال جديد:
فصل بهار، فصل تغيير و تحول در جهان طبيعته. خاك با نسيم دل انگيز بهاري، جاني دوباره ميگيره؛ گلها و سبزهها و درختها، جوونه ميزنن و بوي تازگي و طراوتشون همهجا ميپيچه. قناريها ترانه شادي سر ميدن؛ شوق اومدن بهار در پروازشون ديده ميشه. اين بهار شادي آفرين براي ما انسانها هم ميتونه آغاز يه تحول باشه؛ يه تحول مبارك در ذهن و دل. شايد يه ويژگي منفي داريم كه دلمون ميخواد تركش كنيم يا بخواهيم يه ويژگي خوب ديگه رو به فهرست خوبيهامون اضافه كنيم و با اين كار عيد نوروز و بهار رو متفاوت با سالهاي گذشته آغاز كرد.
يكي از دوستانم ميگفت: من در سال جديد ميخوام آرامش قلبيمو تقويت كنم؛ چون تو دنياي پراضطراب امروز، با مشغلههاي جورواجور، آرامش و رضايت قلبي، نعمت با ارزشيه كه خيليها آرزوي اونو دارن. پس بايد از اين گوهر كمياب مراقبت بشه تا در معرض آفتها قرار نگيره. اين جهان بزرگ، با همه شكوه و زيبايياش، در اختيار ما گذاشته شده تا رشد كنيم و زيبا بشيم. سال نو،ميتونه سال بهترين خواستهها و بهترين فكرها باشه و احساسات زلال و ويژگيهاي مثبت و صداقت و محبت ما ميتونه زيبايي اونو صد چندان كنه. به يكي از سينهاي شيرين سفره هفتسين، يعني سمنو فكر ميكنم كه محصول لذيذ و شيرينِ گندمه. گندم هم مظهر بركت از طرف خداي مهربونه. خدا در دل گندم، اين همه شيريني و زيبايي گذاشته تا ما با ذوق و سليقهمون اونو بيرون بكشيم و هم خودمون شيرينكام بشيم، هم ديگران رو شيرين كام كنيم. ما هم مثل دونه گندم، شيرينيهايي در درونمون داريم كه بايد اونا رو وارد كار و زندگيمون كنيم. با فكرهاي مثبت و ويژگيهاي خوبمون، هم خودمون پربركت و باطراوت باشيم و هم انديشههامون براي ديگران شيرين و ثمربخش باشه. فراموش كردن اختلافها و گذشت از اونا، محبت كردن و مهربوني كردن، دوري از اخلاقهاي زشتي مثل عيبجويي، حسادت، دروغ، رنجوندن ديگران و جروبحثهاي بيهوده با دوستان، ميتونه باعث رشد و كمال ما بشه. كسي كه با صفتهاي منفي زندگي ميكنه خودش هم عذاب ميكشه، اما وقتي اين ويژگيهاي منفي رو از خودش دور ميكنه و مثل بهار به روي زندگي لبخند ميزنه و سعي ميكنه با مهرباني و عشقش، همه جا رو گلستان كنه، در اعماق قلب خودش هم يهجور شادي و آرامشي رو احساس ميكنه و حاضر نيست اونا رو با چيز ديگهاي عوض كنه. بهار، فرصت خوب و باارزشيه تا بتونيم به پدر و مادر و بزرگترهامون احترام بيشتري بذاريم. اين عزيزان از سرمايههاي زندگي ما هستن و هزاران راه نرفته امروز ما رو، ديروز رفتن و تجربههاي باارزشي در كولهبارشون دارن.
ساقي بيا كه يار ز رخ پرده بر گرفت
كار چراغ خلوتيان باز درگرفت
پس بياييد همگي بغض از دلها پاك كنيم.
پرهيز از تجملگرايي در خانهآرايي:
وقتي صداي پاي عيد نوروز ميياد، بازارها پر ميشه از ماهيهاي قرمز و سبزه و سنجد و سمنو. همه خودشونو آماده ميكنن تا بهار و طراوتش رو به زندگيشون بيارن. من كه هر وقت نزديك عيد ميشه، ياد رسم خونهتكوني و پاككردن خونه از آلودگيها و گرد و غبارها ميافتم. يادمه دوران بچگي، همسايهها قاليهاي رنگارنگشون رو از سر بامها وديوارها مثل باغهاي معلق آويزون ميكردن. بعضيها هم تو هواي آزاد، با يه چوب،گرد و غبار فرشهاشون رو ميتكوندن و خيلي ساده و صميميو پاكيزه به استقبال بهار ميرفتن. هر خانوادهاي در حد خودش كهنهها رو نو ميكرد. پدرم دم عيد به گلدونها رنگ تازهاي ميزد و همينطور به نرده هاي ايوون. ما بچههاهم با كمك هم گنجههاي به هم ريخته رو مرتب ميكرديم و شيشههاي گرد گرفته رو با يه شيشهشور و اسفنج، تميز و شفاف ميكرديم. مادر بزرگم ميگفت: در فصل بهار و عيد نوروز، مهم، پاكيزه شدن از گرد و غبار و آلودگيهاست. مهم اينه كه باصفا و مهربون باشي، فكرهاي خوب داشته باشي و بتوني صميمانه از آشنايان و دوستان پذيرايي كني. مطمئن باش اونها هم اين صفاي تو رو بهتر ميبينن و بيشتر بهشون خوش ميگذره. اگر زندگي در مسير چشم و همچشميها و رقابتهاي مادي قرار بگيره، صميميت و محبت جاي خودشو به بدبيني و تظاهر ميده و آرامش خاطر تبديل ميشه به نگراني و اضطراب؛ اضطراب از اين كه نكنه در فلان تشريفات از فلان خانواده عقب بمونم، يا نكنه اونا فكر كنن من عقبمونده هستم و نميتونم وسايل شيك بخرم. در ديد و بازديدهاي نوروزي، احساس راحتي و صميميت، بهترين حس و بهترين هديهاي ميتونه باشه كه ما به مهمونامون تقديم ميكنيم. يكي از دوستان حرف جالبي ميزد، اون گفت: قناعت و سادگي رو بايد از سفره هفتسين ياد گرفت، چون سالهاست كه تعداد سينهاش فرقي نكرده! در بعضي خونهها، خانوم خونه علاوه بر كوزه كوچيك نارنج بهسر و بشقاب سبزه كه به نام هريك از فرزندان خونه سبز ميكرد، يه بشقاب باقلاي سبز تازه هم ميذاشت سر سفره و ميگفت: «انشاالله هم خودمون و هم زندگيمون سبز باشيم!» وقتي چشمم به سفره ترمه ميافته، ياد بيبيجون ميافتم كه تا وقتي زنده بود ميگفت: «سنتهاي ما درواقع ريشههاي ماست، از زير بوته كه درنيومديم. تا ريشه در آب هست، اميد ثمري هست» هنوز هم ميشه روي تخممرغهاي رنگي، شعرهاي حافظ و سعدي نوشت. هنوز هم ميشه بهجاي شيريني ناپلئوني و دانماركي و شيرينيهاي گرونقيمت، گز اصفهان و باقلواي يزد و سوهان قم در سفره گذاشت. هنوز ميشه ساده وصميميولي پرانرژي، نوروز رو سپري كرد. مثل ماهي، زنده؛ مثل سبزه، سبز؛ مثل سمنو، شيرين؛ مثل سنبل، خوشبو؛ مثل سيب، خوش رنگ و مثل سكه با ارزش باشين.
آشتيكنان و فراموشي اختلافات:
سال نو، چهره زيبايي از زندگي رو براي همه به ارمغان ميياره. براي بهارِ زيبا، فقير و ثروتمند، رئيس و كارگر، و زشت و زيبا فرقي نداره؛ همه به يه اندازه ميتونن از شاديها و مهربانيهاي اين فصل دل انگيز بهره ببرن. چيزي كه لطف و زيبايي اين فصل خدا رو چندين برابر ميكنه، دوستي و محبتيه كه بين همه اقوام و دوستان و آشنايان و همكاران جاري ميشه. اشعه طلايي آفتابِ بهار، يخ سرد كوهها و قلهها رو آب ميكنه و گرماي عشق و محبت، يخ كينه و كدورت و دلخوريهارو . يكي از آشنايان كه بر سر مسئلهاي، با خواهرش قطع رابطه كرده بود، سال گذشته با پادرميوني يكي از بزرگان فاميل، مشكلشون حل شد و صفا و صميميتها دوباره به دو خانواده برگشت. شايد با شكوهترين لحظه، لحظهاي باشه كه گره قهرها با وزش نسيم آشتي واميشه و دو خانواده يا دو دوست، بعد از سالها كدورت و جدايي، با هم روبوسي و احوالپرسي ميكنن و سر و صداي شادي و خنده بچهها دوباره به گوش ميرسه. انديشمند بزرگي گفته: وقتي ميشه با محبت و دوستي همهچيز و كيميا كرد و از زندگي لذت برد، چرا نكنيم؟
وقتي ميشه با كميگذشت، كولهباري از غم و حسرت و ناراحتي رو روي زمين گذاشت و باانرژي و مهربان زندگي كرد، چرا نكنيم؟
اختلاف نظر يا اختلافسليقه، نبايد به قهر و اختلافهاي جدي و چندين ساله منجر بشه. شايد در بعضي اختلافها، حق و ناحقي هم وجود داشته باشه، اما اين دليل نميشه كه سالها دوستي و رفت و آمد به خاطر اين مسئله فراموش بشه. كساني كه براي زنده كردن عشق و محبت در بين اقوام و دوستانشون، بهدنبال بهانهاي هستن، سال نو بهترين بهانه و بهترين فرصته! با فراموش كردن تلخيهاي گذشته، ميشه روزهايي شيرين و خاطره انگيز ساخت. شايد بعضيها بگن اگه ما پيشقدم بشيم، كوچيك يا تحقير ميشيم؛ دراينباره به ياد جمله زيبايي افتادم؛ «اگه قرار بود كسي با گذشت، كوچيك بشه كه خدا اينقدر بزرگ نبود!» حتي از قديم گفتن كه گذشت و بخشش از بزرگانه و كسي كه بديها رو فراموش ميكنه از بزرگانه. كاش همه اختلافنظرها مثل دوران بچگي بود، با هم چه شروشوري داشتيم، بازي ميكرديم، بلند ميخنديديم، نظر ميداديم، پنج ثانيه قهر ميكرديم، ولي دوباره دلمون تنگ ميشد و خيلي راحت مياومديم و آشتي ميكرديم. اون صميميت هميشه بهراه بود. براي همينه كه وقتي به ياد دوران بچگي ميافتيم، احساسات شيريني به سراغمون ميياد و از يادآوريش لذت ميبريم. براي انجام كار خير هيچ وقت دير نيست. براي ابراز محبت و عاطفه هيچ فرصتي بهتر از الان نيست. بهار سبز و زيبا در راهه، اونم با كولهباري از عشق و مهرورزي. يادمون باشه: «از محبت خارها گل ميشود»
كمك افراد خانواده به نيازمندان:
يكي از زيباترين جلوههاي آفرينش خداي مهربان، خورشيد تابان و فروزنده است كه هر روز صبح، جهان رو روشن ميكنه و به فقير و غني، رئيس و كارگر، بزرگ و كوچيك، سنگ و گل، و آقا و خانوم يكسان ميتابه؛ و اين درسي از طبيعت به ماست. كمك به هم و دستگيري از محرومان، در آيين و فرهنگ ما ارزش و جايگاه ويژهاي داره. حتماً شما هم شنيدين كه ميگن«از هردست بدين، از همون دست هم ميگيرين» و اين مفهوم همون شعر مولانا جلالالدين محمد بلخي است كه ميگد:
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوي ما آيد نداها را صدا
با كمك به محرومان و نيازمندان، نسيمياز رحمت و كرم خداي منان، در زندگي وزيدن ميگيره و خير و بركترو در همه كارها جاري ميكنه، كمك به نيازمندان، نه فقط باعث شادي دل و آرامش خاطر ميشه، بلكه پاداش اخروي هم به ارمغان ميياره. خانوادهاي كه در همسايگي يا در اقوامشون كسي يا كساني رو ميشناسن كه از نظر مالي وضعيت مناسبي ندارن و صميمانه به اون ها كمك ميكنن، هم باعث شادي دلشون ميشن، هم از دعاي خيرشون بهرهمند ميشن. وقتي در محيط خانواده، محبت به نيازمندان و گرهگشايي از كار اونها، ارزش معرفي بشه، فرزنداني هم كه در اين محيط پرورش پيدا ميكنن، در آينده انسانهايي بزرگوار و مهربون ميشن كه ميتونن هم خودشون شاد باشن و هم دل ديگران رو شاد كنن. يكي از بستگان ما ميگفت: «در خيلي از مشكلات و گرفتاريهاي زندگيم، وقتي به بنبست ميخورم، با توكل به خداي بزرگ سعي ميكنم دست محروميرو بگيرم و دل غمزدهاي رو شاد كنم. بارها پيش اومده كه به بركت اين كار، نه تنها گرفتاريم حل شده، بلكه شادي عميقي رو در قلبم احساس كردم، شادي و نشاطي كه نتيجه شاد كردن بندهاي از بندگان خدا بود» چند روز پيش در مجلهاي ميخوندم يه راننده تاكسي در تهران كار ميكنه كه در تمام طول مسير، يا در حال گفتن حرفهاي اميدواركنندهاست يا خاطرههاي شيرين تعريف ميكنه. ايشون كه يه معلم بازنشستهاست، ميگه: «استفاده از اين سمند، براي نيازمندان، بيكاران، سربازان و دانشجويان، رايگانه، و از كساني كه كيف پولشونو گم كردن كرايه گرفته نميشه و كرايه برگشت هم به اون ها داده ميشه» ايشون گفته: «اين كار برام نفع مادي چنداني نداشته، اما همينكه يه نفر بعد از كارش، نيمساعت در ماشينم بنشينه و حرفهاي پرانرژي بشنوه و با روحيه خوبي به سراغ همسر و بچههاش بره، برام يه دنيا ارزش داره. چون شاد كردن دل خلق، رضايت خداوند، رو به دنبال داره» خانوادهاي كه با تكيه و اعتماد به خدا، از ته دل و به شكلهاي مختلف از نيازمندان حمايت ميكنن، زندگيشون به بهترين شكل و در نهايت خير و سلامت پيش ميره؛ چون خداي بزرگ، سرچشمهعشق، محبت، امنيت و آرامشه و اونه كه ميبخشه.
محبت يعني لبخند بزن و شادي زندگيت رو با تبسمت، با نيازمندان تقسيم كن.
نويسنده: مريم گرجي