با سلام و ادب
در دوران کوتاه خلافت ابوبکر حوادث چندی روی داد از جمله:
1. ظهور مدعیان نبوت مانند: اسود بن عنزه عنسی، مسلیمه بن حبیب، طلیحه بن خویلد و سبحاح دختر حارث بن سوید تیمی (تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 128، تجارب الاسم، ج 1، ص 165)
2. برافراشتن پرچم مخالفت در قالب اعلام پادشاهی به وسیله افرادی چون: نعمان بن منذر در بحرین، لقیط بن مالک در عمان، شبیر بن کثیر و ...(پیشین و تاریخ طبری، ج 2، ص 519)
3. ارتداد گروهی از مسلمانان یعنی پیروان پیامبران دروغین و شاهان خود خوانده
4. اعلام مخالفت با گزینش ابوبکر با نپرداختن زکات، چرا که برخی مخالفان معتقد به زکات بودند ولی می گفتند باید به پیامبر و یا جانشین او از آل او پرداخت شود. (ر.ک: سیدهاشم رسولی، تاریخ اسلام، ج 1، ص 240)
اگر چه در مخالفت با ابوبکر انگیزه های زیادی می تواند وجود داشته باشد اما یکی از آنها این است که خلافت او را به رسمیت نمی شناختند، حارثه بن سراقه به زیاد بن ولید که مامور جمع آوری زکات بود می گوید، ما هنگامی که پیامبر زنده بود اطاعت می کردیم اکنون نیز اگر کسی از اهل بیت او بر سرکاری آید باز هم از او متابعت خواهیم کرد اما ابوبکر که بر ما عهدی ندارد اطاعت او نیز بر ما واجب نیست حارث بن معاویه نیز به او گفت، تو ما را به اطاعت کسی می خوانی که نه با ما عهدی داشته نه با شما. زیاد گفت ما او را برای خود انتخاب کرده ایم که حارث در جواب می گوید: شما از روی حسادت از اهل بیت رسول خدا عدول کردید در حالی که آن ها صاحب بودند، دیگری نیز می گوید ابوبکر شایستگی خلافت را ندارد. (تاریخ اسلام، سیدهاشم رسولی، ج 1، ص 241)
در عین حال ابوبکر با همه مخالفان جنگید که تنها در نبرد با مسیلمه در جنگ یمامه بیش از هزار و دویست نفر از مسلمان کشته شدند، و هر صدایی که از هر سویی بلند می شد آن را در گلو خفه می کرد اگر سیاری از آن سزاوارتر پیکار نبودند ولی علی مجبور بود آن ها را به چشم ببینید.
یکی از کارهایی که در زمان ابوبکر و به وسیله ابوبکر و به وسیله خود وی صورت گرفت، تعیین خلیفه پس از خود بود،که بنا به اعتراف همه اهل سنت، پیامبر چنین کاری نکرده بود، آنها که مدعی بودند پیامبر تعیین جانشین نکرده بود و آن را بر عهده خود مردم گذارده بود، پس چگونه کار ابوبکر در معرفی عمر بن الخطاب به عنوان خلیفه پس از او مشروع می داند.
3. تعیین خلیفه به وسیله ابوبکر (یا نوع دوم از گزینش)
ابن اثیر می نویسد: ابوبکر به هنگام مرگ عبدالرحمن بن عوف را به حضور طلبید و از وی درباره عمر پرسش نمود. او در پاسخ گفت: نه افضل من رأیک الا انه قد فیه غلطه؛ او بهتر از آنچه می گویی هست مگر این که تا اندازه ای تند است»، ابوبکر گفت او در مقایسه با من چنین است ولی وقتی مسئولیت قبول کند رفتارش تغییر می کند، سپس عثمان را طلبید و رأیش را درباره عمر جویا شد، عثمان گفت: باطنش از ظاهرش بهتر است و در میان ما همانند او نیست. ابوبکر به عثمان گفت این جریان را به کسی باز گو نکن، تا این که در فرصت مناسب دستور داد که عهدنامه را بنویسد و عثمان آن را نوشت و سپس برای مردم قرائت کرد.
یعقوبی متن نامه را این چنین نقل می کند.
بسم الله الرحمن الرحیم
هذا ما عهد ابوبکر خلیفه رسول الله الی المومنین و المسلمین، فانی احمد الیکم الله، اما بعد فانی قد استعملت علیکم عمر بن الخطاب فاسمعوا و اطیعوا فانی ما الوتکم نصحا والسلام. (تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 137)
هم طبری و هم ابن ابی الحدید می نویسد: وقتی ابوبکر به عثمان دستور داد عهدنامه را بنویسد، بخشی از نامه را نوشت که ابوبکر از حال رفت عثمان خود نام عمر را نوشت، وقتی ابوبکر به هوش آمد گفت آنچه را که نوشتی بخوان و عثمان نام عمر را ذکر کرد، ابوبکر گفت این را که من نگفتم، عثمان جواب داد می دانستم می خواهی همین را بنویسی، که ابوبکر آن را تایید کرد. (سوره توبه، 128)
خوب است کسانی که ذره ای از انصاف در وجودشان می باشد این داستان را با جریان قلم و دوات و نامه نانوشته پیامبر در واپسین روزهای عمر شریفش مقایسه شود تا به صداقت برخی وقوف کامل حاصل شود.
4. نمک شناسی ابوبکر
علی (ع) در جریان حمایت عمر از ابوبکر فرموده بود: احلب حلبا لک شطرا و اشدد له الیوم یرده علیک غدا؛ ای عمر بدوش که خوب می دوشی، بخش از آن مال توست، امروز کارش را محکم کن تا فردا به تو بر گرداند. آنچه آن امام همام در دو سال و اندی پیش فرموده بود به هنگام مرگ ابوبکر محقق شد، و برخلاف سنت و سیره پیامبر (به اصطلاح خودشان) برای پس از خود تعیین جانشینی کرد و در آنچه خود را مدیون حمایت های بی دریغ عمر می دانست ادا کرد.
به راستی چگونه می شود تصور کرد که پیامبر خدا که در ارتباط وحی الهی بود و گرفتاری های مردم برای سخت و دشوار بود و حریص به حل مشکلات آنها بود (عزیز علیه ماعنتم حریص علیکم) (134)
مردم را رها کرد و در اندیشه تعیین جانشین پس از خود نباشد، آیا معاذالله پیامبر به اندازه ابوبکر تشخیص نمی داد و یا ابوبکر فهمیم تر از پیامبر بود؟!
به هر حال ابوبکر پس از تعیین جانشین خود، تحکیم آن در حالی که زیر بازوانش را گرفته بودند به میان مردم رفت و خطاب به آنها گفت: ارترضون بمن استخلفت علیکم فانی والله ماالوت من جهد الرأی ولا ولیت ذا قرابه و انی استخلفت عمر بن الخطاب فاسمعوا و اطیعوا؛ آیا به آن که برای شما برگزیده ام راضی هستید؟ به خدا سوگند من دیگر قدرت کاری ندارم و شخصی را که برگزیده ام از نزدیکان من نیست من عمر بن خطاب را جانشین خود قرار دادم سخنش را گوش کنید و از وی اطاعت نمایید، که مردم جواب مثبت دادند و گفتند سمعنا و طعنا. (تاریخ طبری، ج 2، ص 137)
5. مخالفت با نظر خلیفه
هنگامی که طلحه از قصد ابوبکر منبی بر تعیین عمر به عنوان جانشین خود آگاه شد، نزد وی رفت و گفت می خواهی عمر را جانشین خود نمایی؟ در حالی تو می دانی او چگونه است، تو هستی و می بینی او چه می کند اگر تنها شود چه ها خواهد کرد؟ ای ابوبکر اگر خدا از تو بازخواست کند که چرا چنین کردی چه می گویی؟ ابوبکر ناراحت شد و گفت طلحه را به جای خود بنشانید و خطاب به او گفت: مرا تهدید به عذاب می کنی؟ اگر خدا بپرسد خواهم گفت: «استخلفت علی اهلک خیراهلک؛ بهترین فرد را برای جانشین خود برگزیده ام». (کامل ابن اثیر، ج 2، ص 425)
ابن ابی الحدید نیز می نویسد: طلحه گفت آیا عمر بهتر از من است؟ ابوبکر پاسخ داد آری. «والله هو خیرهم و انت شرهم». (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 55)
واقعا عمر برای خلافت از همگان بهتر بود؟ اگر چه شاید از امثال طلحه بهتر بود ولی آیا از علی هم بهتر بود، و آیا شایستگی خاصی داشت و یا به دلیل حمایت های وی از ابوبکر در تحکیم پایه های خلافت او بود؟
6. ویژگی های خلیفه در نظر ابوبکر
حسن ابراهیم در تاریخ خود می نویسد: ابوبکر هنگامی که دریافت مرگش نزدیک است به اصحاب نگریست تا مردی را برای خلافت برگزیند که دارای دو ویژگی باشد
1. ان یکون شدیدا فی غیر عنف (قاطع اما خشن نباشد)
2. ان یکون لینا فی غیر ضعف (ملایم باشد نه از روی ضعف)
وی از میان صحابه تنها علی و عمر را واجد این شرایط یافت با این تفاوت که عمر وقتی تصمیم بر کاری می گیرد ممکن است آن را تغییر دهد چرا که عاقبت کار می اندیشد. ولی علی میل بیشتری به شدت عمل دارد از این رو عمر را برگزید. (حسن ابراهیم حسن تاریخ اسلام، ج 1، ص 211)
ویژگی هایی که این مورخ معاصر از اندیشه ابوبکر نقل می کند، تنها در وجود علی می توان یافت و آنچه به عنوان وجه رحجان عمر برشمرد از نقاط ضعف وی به شمار می رود یعنی این که به هنگام تصمیم گرفتن همه جوانب کار را بررسی نکرده است لذا به هنگام ورود به کار اشکالات بروزی می کند و شخص می بایست تغییر موضع دهد اما علی بن ابی طالب که از عزم جزم خود عدول نمی کند به دلیل علم و یقین به احکام و قضایا است و نرمش عمر ناشی از عدم اطلاع به امور است لذا علی (ع) می فرماید: «یکثر العثار فیها و الاعتذار منها» افزون بر این که بلاذری در حدیثی نقل می کند که پیامبر (بنا بر فرض صحت) فرمود: ان ویستموها عمر فقوی امین لاأخذه لومه لایم و ان ولیتموها علیا فهاد مهند یقیکم علی صراط مستقیم؛ اگر شما عمر را به خلافت بر گزینید او قوی و امین است و از ملامت های نرسی ندارد و اگر علی گزینش کنید او را رهبری است که شما را به راه راست هدایت می کند. (انساب الاشراف بلاذری، ج 2، ص 102)
از این علت گزینش عمر ویژگی های منحصر به فرد او نبوده بلکه اسراری دیگر در کار بوده است.