پرسش:
خداوند متعال در سوره نساء آيه 165 مي فرمايد:« رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ؛پيامبرانى که بشارتدهنده و بيمدهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود؛) و خداوند، توانا و حکيم است». وقتي خداوند با اين صراحت به اتمام حجت بعد از رسولان اشاره مي كند چرا شيعه به وجود حجج الهي بعد از پيامبران معتقد است؟
پاسخ:
کاربر گرامي، با عرض سلام و آرزوي موفقيت براي شما و سپاس از ارتباط
مهم ترين مسئله اي که در باره قرآن کريم بايد به آن توجه داشت اين است که فهم معاني الفاظ قرآن و مراد خداوند يکي از مسائلي است که بايد کاملا ً اصولي و طبق قواعد تفسيري باشد .
هر کسي هر جور که خواست نمي تواند معاني آيات قرآني را بيان کند چون قرآن کريم داراي مفاهيمي عام و خاص و مطلق و مقيد و محکم و متشابه است و درک اينها براي هر انساني به سادگي ممکن نيست. شاهد اينکه فهم قرآن اسلوب خاص خودش را دارد ، اختلافاتي است که بين مفسران به وجود آمده، علت اصلي اختلافات اين است که به جاي اين که آيات قرآن را به وسيله آيات ديگر يا به وسيله اهل بيتِ عصمت و طهارت تفسير کنند، به فهم ناقص خود اکتفا کرده اند.
حضرت علي (عليه السلام) از جمله کارهايِ امام زمان (عج)را در عصر ظهور ،برگرداندن دين به حقايق هدايت کننده و همچنين برگرداندن تفسيرهاي شخصي وارد شده در قرآن را به حقايق قرآني بيان نموده است:« يَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى وَ يَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْيِ »(1).
درباره پرسش شما ، غفلت از همين مسئله است که باعث شده وهابيون چنين استنباطي داشته باشند چون معنايي را از آيه استفاده کرده اند که اين آيه نه تنها آن را بيان نمي کند بلکه دقيقا ضد آن را بيان مي کند. در ادامه اين مطلب را بيان مي کنيم.
آيه مورد بحث:
«رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزيزاً حَكيماً»(2)
معناي لغوي آيه:
پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از پيامبران، در مقابل خدا حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است.
تفسير آيه:
اين آيه يکي از مهم ترين اهداف بعثت انبيا را بيان مي کند و مي فرمايد: پيامبران را فرستاديم تا به مردم بگويند که بهشت و جهنمي وجود دارد . هدف از بشارت و هشدارِ پيامبران اين است که کسي نتواند در روز قيامت بهانه را بياورد :خدايا ! نمي دانستم که جهنم و بهشتي وجود دارد چنان که در آيه 19 سوره مائده خداوند مي فرمايد:
«اى اهل كتاب! رسول ما پس از فاصله زمانى او با پيامبران به سوى شما آمد كه حق را براى شما بيان كند، تا نگوييد براى ما مژدهرسان و هشدار دهندهاى نيامد پس [اينك] بشير و نذير به سوى شما آمد، و خدا بر هر چيزى تواناست.»
همچنين در آيه 134 سوره طه مي فرمايد «و اگر ما پيش از فرستادن پيغمبر، كافران (و مشركان قريش) را همه به نزول عذاب هلاك مىكرديم ، مىگفتند: پروردگارا چرا بر ما رسولى نفرستادى تا از آيات تو پيروى كنيم پيش از آنكه به اين عذاب و ذلت و خوارى گرفتار شويم؟»
بنابراين آيه 165 سوره نساء در مقام بيان اين مطلب است که هدف از ارسال رسولان اين بوده که کافران در روز قيامت حجت و استدلالي
عليه خدا نداشته باشند و بهانه نياورند که بي خبر بوديم و نمي دانستيم که بهشت و جهنمي وجود دارد.
بنابراين حکمت الهي اقتضا مي کند پيامبراني فرستاده شوند و مقصدِ مطلوب را بشناسانند چون اگر پيامبران الهي روي زمين وجود نداشتند، انسان مقصد خود را نمي شناخت و قادر به رسيدن به هدف خلقت خود نمي شد .
عدم شناخت مقصد باعث عبث و بي فايده شدن خلقت انسان مي شد . خداونددر پايان همين آيه خود را حکيم مي خواند.
در پاسخ آنچه که به نقل از شبکه المستقله بيان کرديد بايد گفت : اشتباهي که در استنباط از اين آيه نمود ه و مدعي شده اند که طبق اين آيه بعد از رسولان الهي حجت نمي ماند، ناشي از دو سفسطه است:
اول اينکه معناي« بعد رسل» را به معناي« بعد اتمام رسل» گرفته اند ،در حالي که مراد از «بعد رسل» در آيه« بعد اتمام رسل» نيست بلکه« بعد ارسال رسل است» چون آنچه باعث بطلان احتجاج کافران مي شود، فرستادن رسولان الهي و نشان دادن راه صحيح بندگي و سعادت اخروي است .
مراد اين نيست که بعد از اتمام رسولان مردم حجت و دليلي ندارند چون اين معنا واضح البطلان است . اين معنا متناقض با غرض از بيان
آيه مي شود چون بعد از اتمام رسولان و نبودن رسل در بين مردم، کافران مي توانند بهانه بياورند که ما رسول و راهنمايي نداشتيم .بنابراين معنا ندارد که بگوييم بعد از اتمام رسل، اتمام حجت مي شود .
سفسطه دومي که ايشان در برداشت از آيه انجام داده اند اين است که اينان، حجتِ مردم بر خدا را با حجتِ خدا بر مردم خلط کرده اند و حکم يکي را به ديگري داده اند چون اين آيه مي فرمايد: بعد از فرستادن رسولان، حجتي براي مردم عليه خدا نمي ماند نه اينکه حجتي براي خدا بر مردم بعد رسل نمي ماند زيرا در آيه مي فرمايد: َ« لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ » و نمي فرمايد: «لئلا يکون لله علي الناس حجه بعد الرسل » .
ائمه ما شيعيانِ اثني عشري ، حجت خدا بر مردم هستند نه حجت مردم بر خدا.
اين آيه نه تنها امامت ائمه را نفي نمي کند بلکه امامت ائمه و لزوم بودنِ امام بعد از خاتم النبيين را اثبات هم مي کند چون اگر در زمان ما حجت خدا روي زمين نباشد ،افراد گمراه در روز قيامت مي توانند اين حجت و استدلال را بياورند که خدايا ! نمي دانستيم که راه صحيح رسيدن به مقصد مطلوب چيست و حجت تو هم روي زمين نبود که ما را هدايت کند. بنابراين همان هدفي که اقتضاي ارسال رسولان را داشت، اقتضاي بودن حجت خدا روي زمين بعد از خاتم رسولان را هم دارد چنان که خداوند در آيه 24 سوره فاطر مي فرمايد:«... إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ؛ ...هيچ امتى نيست مگر اينکه انذاركنندهاى در آن بوده است».
پي نوشت ها:
1.نهج البلاغه ، خطبه 138
2. نساء(4) آيه 165