با سلام و عرض ادب.
متن سوال من طولانیه اما از اینکه حوصله می کنید و با دقت درد دلم را می خونید ازتون واقعا ممنونم.
حدود 6، 7 ماه پیش بود که دو خواستگار همزمان به فاصله یک هفته برایم آمد. اولی پسر عمه ام و دومی همکارم. تا یک ماه با خودم کلنجار می رفتم که کدامشان را انتخاب کنم . در مورد پسر عمه ام اطلاعات کامل داشتم اما در مورد همکارم نه. فقط یکی دو جلسه صحبت کردیم. نه تحقیقی نه پرس و جویی. البته لازمه یک نکته را خدمتتان عرض کنم که من وسواس دارم و خودم فکر می کنم این قضیه که می خواهم خدمتتان عرض کنم بی ارتباط با وسواسم نباشد. خلاصه من مانده بودم با دو دلی و شک و تردید که کدامشان را انتخاب کنم؟ نکند با انتخاب یکی دیگری را که شاید بهتر باشد از دست بدهم. از طرفی همکارم بسیار پیگیر بود و می خواست هرچه زودتر از من جواب بگیرد. بعد از چند روز نه اینکه بگویم خیلی به این تصمیمم اطمینان داشتم نه ، اما حدودا 55-60 درصد نظرم به سمت پسرعمه ام رفت . آن هم فقط بخاطر اینکه شناخت بیشتری داشتیم و پدر و مادرم و یکی دو نفر دیگر گفتند فامیل بهتر است. غریبه را نمی شناسیم. اما باز با این حال جرأت اینکه تصمیم نه خودم را به همکارم بگویم مردد بودم. این بود که برای همکارم استخاره کردم تا ببینم جواب استخاره چه در می آید. خودم با تسبیح استخاره کردم و بد آمد. آب سردی بود که روی من ریخته شد. اضطراب شدیدی تمام وجودم را فرا گرفت. اضطرابی که به خاطر وسواسی که دارم قبلا هم احساسش کرده بودم. اینکه بطور قطعی با حرف خدا از ازدواج با همکارم منع شده بودم دیوونم می کرد. حالم خیلی بد بود. ته قلبم به همکارم بیشتر از پسرعمه ام علاقه داشتم و انتخابی هم که کرده بودم فقط از روی عقل بود که فامیله و از بچگی می شناسیمشو ...
خلاصه به هر سختی که بود همکارم رو رد کردم به این امید که با پسر عمه ام ازدواج خواهم کرد. اما مشکلاتی پیش آمد که این قرار ازدواج از طرف او به هم خورد و بعد از 3، 4 ماه -آن هم با پیگیری هایی که من کردم- گفت که ما به درد هم نمی خوریم. واقعا احساس شکست و پوچی می کنم. نمی دانم چکار کنم؟ تو رو بخدا راهنماییم کنید. از طرفی هر روز همکارم را سر کار می بینم. احساس میکنم هنوز به من فکر میکند. همانطور که من شب و روز به او فکر میکنم اما مشکل اصلی اینجاست که من استخاره کردم و جوابش بد آمده. البته تو این مدت اینقدر مطلب درباره استخاره خواندم که یه کم آرامش گرفتم. اینکه حتی اگر شرایط موضوع تغییر نکنه بعد از گذشت یه مدت می تونی صدقه بدی و بر خلاف استخاره عمل کنی. چه برسه برای من که در حقیقت چون پای پسرعمه ام وسط بود برای همکارم استخاره کردم و الان که حدودا 5 ماه از استخاره می گذره و موضوع پسر عمه ام بکلی منتفی شده ، فکر می کنم راحت می تونم به تصمیمم عمل کنم. تصمیمم اینه که به دوستم که در جریان مسائل من و مورد اعتمادمه بگم که باهاش از طرف خودش و نه از طرف من صحبت کنه و این قضیه از سر گرفته بشه. نظر شما چیه؟ ممنون میشم راهنماییم کنید.
راستی من قرص برای وسواسم هم استفاده می کنم. اما خواهشی که ازتون دارم اینه که تورو خدا نگید که اصلا شما شرایط ازدواج رو ندارید تا وقتی وسواس دارید. این حرف دیگه خیلی تکراریه . خوب من وسواسی هستم ولی حق زندگی دارم. می خوام ازدواج کنم. تشکیل خانواده بدم. خواهشاً منو راهنماییم کنید. می ترسم اگر جور بشه و با همکارم ازدواج هم بکنم به خاطر همین استخاره و فکر کردن راجع بهش که بد اومده بود و ... زندگی را به کام خودم و او تلخ کنم.