مقدمه
يكى از دقيقترين مباحث علوم قرآنى، بررسى تاريخى نگارش و تدوين قرآن است. هر مسلمانى علاقهمند است با تاريخچه كتاب دينى خود آشنا گردد و از لابه لاى مدارك و منابع موجود، ميزان توجه و اهتمام مسلمانان صدر اسلام و ياران پيامبر اكرم(ص) را به اين كتاب مقدس به دست آورد. براى مسلمان جالب است بداند قرآنى كه اكنون بىهيچ تغيير و تحريفى در دست او قرار گرفته چه فراز و نشيبى را در بستر تاريخ پيموده است.
تاريخ به روشنى گواهى مىدهد كه عرضه وحى آسمانى بر مردم با چنان استقبالى روبهرو گرديد كه همگان را شگفت زده نمود. مسلمانان در دو زمينه «حفظ» و «كتابت قرآن» همه توان و امكاناتِ خويش را به كار گرفتند و با چنان شور و عشقى، پاى در اين عرصه گذاردند كه قلم از توصيف آن ناتوان است.
مرحله حفظ قرآن
در آغاز، پيامبر و ياران گرامى او به ضبط قرآن در سينه ها و حافظه ها، همت گماردند. عرب از اين نعمتِ خدادادى (حافظه قوى) در حدّ كمال برخوردار بود. آنها گرچه محروميّتهاى فراوانى داشتند، در هوش و قوّت حافظه سرآمد روزگار خويش بودند. آنان قصيدههاى بلند و طولانى را بهراحتى حفظ مىنمودند و در حافظه خود ديوانهاى شعر را جاى مىدادند. عرب جاهلى گاه آنچه را فقط يك بار مىشنيد براى هميشه در خاطره خويش بايگانى مىنمود. اين ويژگى، آنان را زبانزد خاص و عام كرده بود.
قرآن با بيان سحرانگيز خود هم در قالب و هم در محتوا، زيباترين سخن و پيام را كه در عمق جان نفوذ مىكرد به چنين گروهى عرضه نمود. آيات و سورههاى اوليه كه در مكه نازل مىشدند، مسجّع و تقريباً موزون بودند. آهنگ آيات و سورهها چنان دلكش و جذّاب بود كه آنان را از خود بىخود مىكرد.
پيامبر اكرم(ص) نيز ياران خود را به حفظ آيات و سورهها تشويق مىنمود. در آغاز رسالت در شهر مكه، نه شمار نويسندگان زياد بود و نه ابزار نوشتن فراهم؛ اين چنين بود كه مسلمانان عرب، قدرت حافظه خويش را در مقدسترين راه به كار گرفته و سينهها و قلبهاى خود را جايگاه آيات نورانى قرآن كردند.
مرحله كتابت قرآن
ضرورت نگارش قرآن كريم در زمان حيات رسول اكرم(ص) كاملاً روشن بود؛ زيرا اعتماد بر حفظ قرآن در حافظهها نمىتوانست اطمينان خاطر در مورد صيانت قرآن را فراهم سازد. از اين رو گرچه در عصر نزول، آنان كه سواد خواندن و نوشتن داشتند بسيار اندك بودند - به گونهاى كه بعضى شمار باسوادان مكه را كه با خطّ آن روز آشنايى داشته اند هفده تن ذكر كردهاند - اما پيامبر اسلام به جهت اهتمام خاصّ به قرآن براى نوشتن وحى، آنان را كه نوشتن مىدانستند برگزيد تا با دقت به ثبت و ضبط آيات اقدام نمايند و هرگاه آياتى از قرآن نازل مىگشت، نويسندگان وحى را فرا خوانده آنان را به نوشتن وحى فرمان مىداد. اين گروه «كُتّاب وحى» ناميده مىشدند.
كاتبان وحى
در مورد على(ع) تقريباً همه تصريح دارند كه از كاتبان اوليه و مداوم وحى بودهاست.(1) لازم است بدانيم غير از كاتبان وحى، نويسندگانى بودهاند كه عهدنامهها، صلح نامه ها و يا نامههاى معمولى را براى پيامبر مىنوشتهاند و احتمال آن كه نام اين افراد در شمار كاتبان وحى قرار گرفته باشد، بعيد به نظر نمىرسد. يعقوبى در تاريخ خود مىنويسد:
براى رسول خدا نويسندگانى بود كه وحى و نامه و عهدنامهها را مىنوشتند كه عبارتند از: على بن ابىطالب، عثمان بن عفّان، عمر و بن عاص بن اميه، معاوية بن ابى سفيان، شرحبيل بن حسنه، عبدالله بن سعد بن ابى سرح، مغيرة بن شعبه، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت، حنظلة بن ربيع، ابىّ بن كعب، جهيم بن صلت و حصين بن نمير.(2)
ابن شهر آشوب در مناقب در ذكر كاتبان وحى مىنويسد:
على(ع) بيشتر، كتابت وحى مىنمود و غير وحى را نيز مىنوشت. اُبىّبن كعب و زيدبن ثابت وحى را مىنوشتند. زيد و عبدالله بن ارقم به پادشاهان نامه مىنوشتند. علاء بن عقبه و عبدالله بن ارقم قبالات را مىنوشتند. زبيربن عوام و جهيم بن صلت كتابت صدقات را داشتند. عثمان، خالد و ابان (دو فرزند سعيد بن عاص)، مغيرة بن شعبه، حصين بن نمير، علاء بن حضرمى، شرحبيل بن حسنه، حنظلة بن ربيع اسدى و عبدالله بن سعد بن ابى سرح - كه خائن در كتابت بود و رسول خدا او را لعن نمود و مرتد گشت - براى پيامبر كتابت مىنمودند.(3)
ابن ابى الحديد مىگويد:
محققان تاريخنويس برآنند كه وحى را على(ع) و زيدبن ثابت و زيدبن ارقم مىنوشتند و حنظلة بن ربيع و معاوية بن ابى سفيان براى پيامبر نامههاى پادشاهان و رؤساى قبايل و... را مىنوشتند.(4)
بدين ترتيب روشن مىگردد كه تنها در مورد عدهاى محدود از صحابه پيامبر كه كتابت وحى را بر عهده داشتهاند اتفاق نظر وجود دارد و بسيارى از آنها كه نامشان در شمار كاتبان وحى آمده است؛ كتابت غير وحى را بر عهده داشتهاند.
رافعى پس از بيان اين نكته كه در تعيين نويسندگان وحى، اختلاف نظر وجود دارد، مىنويسد:
در مورد پنج تن كه عبارتند از: على بن ابىطالب، معاذ بن جبل، ابىّ بن كعب، زيدبن ثابت و عبداللهبن مسعود اتفاق نظر وجود دارد.(5)
ابزار كتابت قرآن
ابزار نويسندگى در عصر نزول قرآن بسيار ساده بود. مسلمانان از هرچه كه نوشتن بر آن امكانپذير بود، استفاده مىكردند. در بسيارى از احاديثِ جمعآورى و كتابت قرآن كريم، از اين ابزار نامى به ميان آمده است كه همه قرآنشناسان بر آنها اتفاق نظر دارند.
1. عُسُب جمع عسيب: چوب خرما كه برگهايش را مىكندند و در قسمت پهن آن مىنوشتند.
2. لِخاف جمع لَخفة: سنگهاى كوچك و صفحههاى نازك سنگ.
3. رِقاع جمع رَقعة: برگهاى كاغذ، درخت يا پوست نازك.
4. اَديم جمع اَدَم يا اُدْم: قطعات پوست دباغى شده حيوانات.
5. اَكْتاف جمع كَتِفْ: استخوان شتر يا گوسفند.
6. اَقْتاب جمع قتب: تخته چوبى كه بر پشت شتر مىگذاشتند كه بر آن بنشينند.
7. اَضلاع جمع ضِلع: استخوانهاى صاف دندههاى حيوانات.
8. حرير: پارچه ابريشمى كه گاهى قرآن را بر آن مىنوشتند.
9. قراطيس: جمع قرطاس به معناى كاغذ.
10. شِظاظ: نوعى چوب.(6)
دكتر راميار مىنويسد:
اعراب كاغذ را از قديم مىشناختند. آن هنگام كاغذ در هند ساخته مىشد و از آنجا به يمن مىفرستادند، و توسط كاروانهاى تجارتى تابستانى و زمستانى از يمن به شام و از آنجا به روم مىرفت و عربستان آن موقع واسطه تجارت جنوب و شمال بود.(7)
چگونگى كتابت آيات قرآن
الف) كتابت به حسب ترتيب نزول آيات
نويسندگانى كه كتابت وحى را بر عهده داشتند، آيات را پى در پى و به ترتيب نزول مىنوشتند، هرگاه «بسمله»اى نازل مىشد درمىيافتند كه سوره قبل پايان يافته و سورهاى ديگر آغاز گشته است. در حديثى از امام صادق(ع) مىخوانيم: كانَ يُعرفُ اِنقضاءُ سورةٍ بِنُزُولِ بسم الله الرحمن الرحيم ابتداء لأُخرى؛(8) پايان هر سورهاى به واسطه نزول بسم الله الرحمن الرحيم در آغاز سوره ديگر شناخته مىشد.
ابن عباس گفته است: «پيامبر(ص) با نزول بسم الله الرّحمن الرّحيم مىدانست كه سوره قبلى پايان يافته و سوره ديگرى آغاز گشته است.»(9)
بدين ترتيب آيات قرآن براساس ترتيبى طبيعى، كه همان ترتيب نزول بود، در قالب سورهها مرتّب شدند؛ آيات مكى در سورههاى مكى و آيات مدنى در سورههاى مدنى. هرچند گاه ممكن بود تكميل سورهاى كه آياتش پارهپاره نازل مىگشت مدتى به طول انجامد.
ب) كتابت، بدون رعايت ترتيب نزول، به دستور پيامبر(ص)
براساس مدارك تاريخى گاه آيه يا آياتى نازل مىشده ولى پيامبر به نويسندگان وحى، دستور مىداده است كه آن آيه يا آيات را در لابهلاى سورهاى كه قبلاً نازل شده و پايان يافته بود، قرار دهند. اين گونه تنظيم آيات كه خارج از روال طبيعى نزول آيات بوده است، نيازمند به تصريح و تعيين شخص پيامبر داشت و بىگمان حكمت و مصلحتى در آن نهفته بوده.
ابن عباس مىگويد: زمانى بر پيامبر خدا(ص) مىگذشت و سورههايى چند بر او نازل مىگشت. وقتى آياتى بر او نازل مىشد بعضى از نويسندگان را احضار كرده مىفرمود: «اين آيات را در سورهاى كه فلان خصوصيات را دارد بگذاريد.»(10)
در نقل ديگرى از ابن عباس آمده است كه آخرين آيهاى كه نازل گشت آيه واتَّقُوا يوماً تُرجعون فِيه إلى اللهِ بود. جبرئيل به پيامبر اعلام نمود كه آن را آيه 280 سوره بقره قرار دهد.(11)
البته لازم است بدانيم كه اين نوع تنظيم آيات در اسناد تاريخى بسيار كم گزارش شده است و تنظيم عمده آيات به همان ترتيب طبيعى نزول بوده است. با يك نمونه ديگر از اين آيات آشنا مىشويم:
عثمان بن ابى العاص مىگويد: در محضر پيامبر(ص) نشسته بودم كه جبرئيل بر او نازل شد. پيامبر فرمود كه جبرئيل مرا امر نمود كه آيه اِنّ الله يأمر بالْعَدْلِ والاحسان وإيتاء ذىالْقُربى... را در اين موضع از سوره نحل قرار دهم و آيه، ميان آيات استشهاد و آيات عهدِ سوره نحل قرار داده شد.(12)
ج) كتابت، بدون رعايت ترتيب نزول، به اجتهاد صحابه
در برخى از سورههاى قرآن كريم، ترتيب و تنظيم آيات، مطابق با ترتيب طبيعى نزول نيست و مدركى نيز در دست نيست كه تنظيم آن را به پيامبر(ص) نسبت دهد.
مجلسى(ره) در بحارالانوار يكى از اين سورهها را سوره «ممتحنه» ذكر مىكند. نُه آيه اول اين سوره در سال هشتم هجرى در شأن حاطب بن ابى بلتعه نازل شدهاست.(13)
به دنبال اين آيات، دو آيه وجود دارد كه نزول آن به سال ششم هجرى پس از صلح حديبيّه در شأن فرار زنى به نام سبيعه اسلميه يا كلثوم بنت عقبه، اتفاق افتاده است.(14) نزول آيه دوازدهم در سال نهم هجرت بوده كه مربوط به بيعت زنان است.(15)
آخرين آيه اين سوره، كاملاً با آيات اوليه از نظر محتوا هماهنگ است.(16)
توقيفى بودن يا نبودن نظم آيات
به دنبال مطالبى كه در زمينه چگونگى كتابت آيات قرآن كريم ذكر گرديد، پرسشى اساسى وجود دارد كه پاسخ يكسانى به آن داده نشده است:
آيا ترتيب آيات در هر سوره به دستور پيامبر بودهاست؛ يعنى توقيفى است يااجتهادى؟
آنچه از مفاد بند الف و ب در بحثِ چگونگى كتابت آيات به دست مىآيد، توقيفى بودن تنظيم آيات يك سوره است. امّا بند ج در همين قسمت، خلافِ آن را اثبات مىكند. راستى تنظيم سورههايى نظير سوره ممتحنه چگونه صورت گرفته است؟
آيا ترتيب آيات در تمام سورهها توقيفى بوده است؟
آيا ترتيب آيات در اكثر سورهها توقيفى بوده و در برخى اجتهادى؟
پاسخ به اين سؤالات از آن جهت مهم است كه در به تصوير كشيدن سيماى تاريخى تدوين قرآن، بسيار كارساز است.
بسيارى از مفسّران و قرآنپژوهان به توقيفى بودن قرآن پاسخ مثبت دادهاند.
جلال الدين سيوطى مىگويد: «اجماع و نصوص فراوان دلالت بر توقيفى بودن ترتيب آيات دارند و ترديدى در اين امر نيست.»(17)
وى در اين زمينه به چند روايت استناد كرده(18) مىگويد:
از جمله نصوصى كه اجمالاً بر توقيفى بودن آيات دلالت دارند، رواياتى هستند كه قراءت سورههاى مختلف قرآنى را در زمانها و مكانهاى مختلف براى پيامبر نقل كردهاند؛ مثلاً در صحيح بخارى آمده است كه، پيامبر سوره اعراف را در نماز مغرب قراءت مىفرمود و يا هل أتى على الإنسان و ألم تنزيل را صبحهاى جمعه قراءت مىكرد....(19)
قاضى ابوبكر باقلانى در كتاب انتصار گفته است: «ترتيب آيات، امرى واجب و فرمانى لازم است. جبرئيل مىگفت: فلان آيه را در فلان جا قرار دهيد.»
وى همچنين معتقد است امّت، ترتيب آيات هر سوره و مواضع آن را از ناحيه پيامبر ثبت نموده، همان گونه كه قراءات را از آن حضرت دريافت كرده است.
مكى و ديگران گفته اند:
ترتيب آيات در سورهها به دستور پيامبر بوده است و چون حضرت به ثبت «بسمله» در سوره براءت فرمان نداد، اين سوره بدون «بسمله» رها گرديد.(20)
زركشى از قول ابوالحسين بن فارس (احمد بن فارس بن زكريا) نيز نقل مىكند كه جمع آيات در سورهها توقيفى است و پيامبر متولى اين كار بوده است.(21)
امّا آيا واقعيت نيز همين است؟ آيا ترتيب تمام آيات در تمام سورههاى قرآن توقيفى است؟
اگر چنين است بايد تمام آيات مكى در سورههاى مكى و تمام آيات مدنى در سورههاى مدنى قرار داشته باشند؛ در حالى كه مدعيان همين نظريه، نظير سيوطى و زركشى در نوشتههاى خود به تفصيل از آيات مستثنيات (آيات مكى در سورههاى مدنى و به عكس) سخن گفته و نمونههاى آن را برشمردهاند. اگر كسى بگويد پيامبر گاهى از اوقات، خودش اين ترتيب را بر هم مىزد و اين نيز عين توقيفى بودن است، پاسخ روشن است: همان طور كه پيش از اين گفتيم چنين اقدامى از سوى پيامبر - كه دستور دهد آيهاى در فلان موضع از سوره قبلى قرار داده شود - چند مورد بيشتر گزارش نشده است. اكثر كسانى كه به توقيفى بودن ترتيب همه آيات نظر دادهاند، بههمين موارد استناد كردهاند. آنان يك حكم كلى و سراسرى براى همه آيات الهى را براساس يك روايت از عثمان بن ابى العاص يا ابن عباس صادر كردهاند؛ در حالى كه نقل آنها فقط در مورد تعيين جايگاه يك آيه بوده است.
استدلالى كه جلال الدين سيوطى بر توقيفى بودن همه آيات نموده است، نيز تامّ نيست؛ زيرا اين كه قراءتِ سورههايى از قرآن را در زمانها و مكانهاى مختلف به پيامبر نسبت دادهاند، اولاً، شامل همه سورهها نمىشود و ثانياً، سخن در تدوين و تنظيم آيات است و نه قراءت آن، اين تنظيم هم در زمان حيات پيامبر و هم پس از رحلت انجام گرفته است و قراءت آن حضرت، امكان تقديم و تأخير آيات در سورهها از سوى ديگران را نفى نمىكند.
حقيقت اين است كه نمىتوان از نظريّه توقيفى بودن ترتيب تمام آيات دفاع نمود و ناچار بايد به سراغ سؤال ديگر رفت.
نويسنده التمهيد عقيده دارد كه در تعدادى اندك از سورههاى قرآن كريم ترتيب طبيعى نزول وجود ندارد و نصّ خاصى هم از طرف پيامبر در ارتباط با تنظيم آيات آن در دست نيست. بنابراين به ناچار بايد حكم به توقيفى نبودن ترتيب اين سورهها نمود.(22)
اما علامه طباطبائى با اين كه معتقد به توقيفى بودن ترتيب آيات در اكثر سورههاى قرآن كريم است، در عين حال تعداد سورههايى را كه تنظيم بعضى از آيات در آنها به اجتهاد و رأى صحابه صورت گرفتهاست، اندك نمىداند. به نظر علامه وقوع برخى از آياتى كه به صورت متفرّق نازل شده در جايى كه فعلاً قرار دارند، خالى از مداخله اجتهادى صحابه نبوده است و اين مسأله از ظاهر روايات جمع اول قرآن (در زمان خليفه اول) به دست مىآيد.(23)
جامعان قرآن
گرچه گروهى مخصوص كتابت قرآن را براى پيامبر(ص) بر عهده داشتند، اما اين امر مانع از آن نبود كه تعدادى از اصحاب به نوشتن آيات و سورههاى قرآن براى خود نيز اقدام ننمايند.
قتاده از انس بن مالك سؤال مىكند: مَنْ جَمَعَ القرآنَ عَلى عهدِ رسولِ الله؟ و او پاسخ مىدهد: أربعةٌ كلُّهم مِنَ الأنصار: اُبىّبن كعب، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت و أبوزيد؛(24) جمعكنندگان چهار تن و همگى از انصار بودند: ابى بن كعب، معاذ، زيد و ابو زيد.
در نقل ديگرى گفته شده كه: پيامبر رحلت فرمود؛ در حالى كه قرآن را جز چهار تن جمع ننموده بودند: ابوالدرداء، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت و ابوزيد.(25)
ابوعبدالله زنجانى مىگويد:
بعضى از صحابه تمام قرآن را در زمان حيات پيامبر و بعضى ديگر، قسمتى از قرآن را جمعآورى نمودند و پس از رحلت تكميل نمودند. محمد بن اسحاق در الفهرست جامعان قرآن در عهد پيامبر(ص) را على بن ابىطالب(ع)، سعدبن عبيد بن نعمان بن عمرو بن زيد، ابوالدّرداء (عويمر بن زيد)، معاذ بن جبل، ابو زيد بن ثابت بن زيد بن نعمان، ابىّ بن كعببن قيس، عبيد بن معاويه و زيد بن ثابت دانسته است.(26)
بعضى گفتهاند تعبير جمع در اين روايات به معناى حفظ است؛ چون به حافظان قرآن «جُمّاع» نيز اطلاق مىشده است؛ ولى اگر چنين چيزى هم درست باشد در مورد اين روايات صادق نيست؛ زيرا همان گونه كه گفتيم قُراء و حافظان قرآن در زمان پيامبر بسيار زيادتر از اين تعداد بودهاند، و اگر مراد از جمع، حفظ باشد دليلى ندارد كه افراد به اين چند تن محدود گردند. حتى بعضى معتقدند نويسندگان قرآن نيز بيش از اين تعداد بودهاند؛ زيرا در بسيارى از روايات تشويق به قراءت قرآن از روى مصحف شده است كه نشانِ وجود نوشتههاى قرآنى فراوانى در عصر پيامبر است.(27)
حاكم در مستدرك مىگويد: «قرآن سه مرتبه جمع گرديد كه مرتبه اول آن در زمان پيامبر بود.»(28)
البته دليلى وجود ندارد كه جمعكنندگان قرآن در زمان پيامبر به تنظيم سورههاى قرآن و مرتّب نمودن آنها پرداخته باشند. آنچه مسلم است اصل كتابت و نگارش قرآن در عهد آن حضرت است و همه شواهد و قراين حكايت از اهتمام شديد پيامبر(ص) به اين امر دارند.
گزيده مطالب
1. از همان آغاز نزول قرآن، همه مسلمانان استعداد و توانايى خويش را در دو قسمتِ حفظ و كتابت قرآن به كار گرفتند.
2. آمار دقيق كاتبان وحى روشن نيست، ولى كسانى كه در مورد آنان اتفاق نظر وجود دارد عبارتند از: علىبن ابىطالب(ع)، معاذ بن جبل، ابىّ بن كعب، زيد بن ثابت و عبدالله بن مسعود.
3. در روايات تاريخى از ابزارى نظير عسب، لخاف، رقاع، اديم، اكتاف، اقتاب، اضلاع، حرير و قراطيس به عنوان ابزارى كه قرآن را بر آنها مىنوشتهاند ياد شده است.
4. نويسندگان وحى آيات قرآن را به همان ترتيب نزول به دستور پيامبر(ص) مىنوشتند و هرگاه «بسمله»اى نازل مىشد، علامت آن بود كه سورهاى پايان يافته و سوره ديگر آغاز گشته است.
5. در بعضى از موارد به تشخيص پيامبر و يا به دستور جبرئيل آيات نازل شده در ميان آياتِ سوره ديگرى جاى مىگرفتند.
6. تنظيم و ترتيب آيات قرآن در اكثر سورهها توقيفى است و البته در تعدادى اندك با رأى و اجتهاد صحابه صورت گرفته است.
7. برخى از صحابه در زمان حيات پيامبر(ص) اقدام به جمعآورى آيات و سورههاى قرآن براى خود نمودند.
فصل دوم جمع آورى على بن ابىطالب(ع)
دوره نگارش قرآن پس از رحلت را از اهتمام شخصيّتى چون على بن ابىطالب(ع) بدين كار، آغاز مىكنيم. على(ع) كه بزرگترين شخصيّت پس از پيامبر اكرم(ص) و در همه صحنهها پيشتاز و پيشگام بود و از آغاز نزول وحى سايه به سايه در خدمت پيامبر(ص) كتابت وحى را نيز به طور مداوم بر عهده داشت، در واپسين روزهاى حيات پربركت رسول گرامى اسلام، از جانب آن حضرت مأمور به جمعآورى قرآن گرديد.
ابن مسعود، كه خود صحابى بزرگ پيامبر بود، گفت: «احدى را چون على بن ابىطالب(ع) آشناتر به قراءت قرآن نديدم.»(29)
ابوبكر حضرمى از امام صادق(ع) روايت كرده است كه پيامبر به على(ع) فرمود:
يا عليُّ، القرآنُ خلفَ فراشي في المصحفِ والقراطيس، فخُذُوه واجْمعوه ولاتُضيِّعوه كما ضَيَّعَتِ اليهودُ التوراةَ؛
اى على! اين قرآن در كنار بستر من، ميان صحيفهها و حرير و كاغذها قرار دارد، قرآن را جمع كنيد و آن را آنگونه كه يهوديان، تورات خود را از بين بردند، ضايع نكنيد.(30)
و اينگونه بود كه على بن ابىطالب پس از رحلت پيامبر(ص) مهمترين وظيفه خويش را جمعآورى قرآن قرار داد.
پس از رحلت پيغمبر اكرم، على(ع) كه به نصّ قطعى و تصديق پيامبر اكرم(ص) از همه مردم به قرآن مجيد آشناتر بود، در خانه خود به انزوا پرداخته، قرآن مجيد را به ترتيب نزول در يك مصحف جمع فرمود و هنوز ششماه از رحلت نگذشته بود كه فراغت يافت و مصحفى را كه نوشته بود به شترى بار كرده نزد مردم آورد و به آنان نشان داد.(31)
از ابن عباس در ذيل آيه لاتحرّك به لسانك لتعجل به إنّ علينا جمعه وقرآنه نقلشده كه على بن ابى طالب پس از مرگ پيامبر(ص) قرآن را به مدت ششماه جمعآورى نمود.(32)
ابن سيرين گفته است:
على فرمود: «وقتى پيامبر رحلت كرد، سوگند خوردم كه ردايم را جز براى نماز جمعه بر دوش نگيرم تا آن كه قرآن را جمع نمايم.»(33)
در خبرهاى ابورافع آمده است كه: على به خاطر توصيه پيامبر در زمينه جمعآورى قرآن، قرآن را در جامهاى پيچيد و به منزل خويش برد. پس از آن كه پيامبر رحلت نمود، در خانه نشست و قرآن را، همان گونه كه خدا نازل كرده بود، تأليف نمود. على به اين كار، آگاه بود.(34)
ويژگى هاى مصحف على(ع)
مصحفى را كه على بن ابىطالب(ع) جمعآورى نمود، نسبت به ديگر مصاحفى كه قبلاً وجود داشت و يا بعداً به وجود آمد از امتيازات فراوانى برخوردار بود. برخى از آنها بدين قرار است:
1. ترتيب سورهها به همان ترتيب نزول، تنظيم گشته بود. سيوطى در الاتقان ضمن بيان اين مطلب مىگويد: «اولين سوره، اقرأ، سپس مدّثّر، سپس نون، بعد از آن مزّمّل و به همين ترتيب، تبّت، تكوير و... تنظيم شده بودند.»
شيخ مفيد نيز در مسايل سرويّه، تأليف قرآن على بن ابىطالب را به همان ترتيب نزول مىداند كه سوره مكى بر مدنى و آيه منسوخ بر ناسخ مقدم بوده و هرچيز در جاى خويش قرار داده شده است.(35)
2. قراءت مصحف على بن ابى طالب دقيقاً مطابق با قراءت پيامبر(ص) بوده است.
3. اين مصحف مشتمل بر اسباب نزول آيات، مكان نزول آيات و نيز اشخاصى كه در شأن آنها آيات نازل گشتهاند، بوده است.
4. جوانب كلى آيات به گونهاى كه آيه، محدود و مختص به زمان يا مكان يا شخص خاصّى نگردد، در اين مصحف روشن شده است.(36)
سرنوشت مصحف على بن ابى طالب(ع)
در مورد سرنوشت اين مصحف، بعضى بر اين عقيدهاند كه به عنوان ميراثى نزد امامان است و از امامى به امام ديگر مىرسد.
در روايتى طلحه از على(ع) در مورد مصحفش و اين كه پس از خود به چه كسى آن را واگذار مىكند، سؤال مىنمايد. على(ع) مىگويد: مصحف خود را به همان كسى كه پيامبر به من دستور داده مىدهم، به فرزندم حسن كه پس از من وصىّ من و از همه به من اولى است. فرزندم حسن مصحف را به فرزند ديگرم حسين مىدهد و پس از او در دست فرزندان حسين(ع) يكى پس از ديگرى قرار خواهد گرفت....(37)
و امّا قرآنها يا نسخههايى از قرآن كه منسوب به على بن ابى طالب(ع) است و در بعضى از موزهها و كتابخانهها موجود است، به عقيده برخى از محققان نمىتوانند از نظر تاريخى و شواهد و قراين، متعلق به آن حضرت باشند.(38)
گزيده مطالب
1. به اتفاق شيعه و سنى اولين كسى كه پس از رحلت پيامبر اكرم به دستور آن حضرت اقدام به جمعآورى مصحف نمود، على بن ابى طالب(ع) بود.
2. مصحف على بن ابىطالب داراى امتيازاتى نظير تنظيم ترتيب سورهها به همان ترتيب نزول، اسباب نزول، مكان نزول و جوانب كلى آيات بوده است.
3. اين مصحف به عنوان ميراثى نزد امامان قرار گرفته و از امامى به امام ديگر منتقل شده است.
فصل سوم جمع آورى قرآن در زمان خليفه اول
مقدمه
موضوع اين فصل، يكى از بحثانگيزترين مباحث تاريخ قرآن است كه قرآنشناسان را به دو گروه تقسيم نموده است: گروهى كه معتقد به جمعآورى قرآن -بههمين ترتيب كنونى - در زمان رسول خدا(ص) هستند و گروهى كه جمعآورى رسمى قرآن به صورت مصحف و ميان دو جلد (بين الدّفّتين) را پس از رحلت پيامبر(ص) و در دوران خلافتِ خليفه اول مىدانند.
قبل از ورود به اين بحث لازم است به نكتهاى مهمّ توجه شود كه گويا غفلت از آن منشأ ابهام گشته و بسيارى از بزرگان را به ستيز عليه يكديگر وا داشته است. در حقيقت آنچه باعث گشته ميان دو نظريه فوق، شكافى عميق ايجاد گردد و در نتيجه هر يك از دو گروه به مقابله سرسختانه عليه ديگرى برخيزد، عدم توجه دقيق به مورد نزاع و محلّ بحث است. اگر محلّ نزاع دقيقاً مشخص شود، فاصله موجود ميان اين دو نظريّه نيز كمتر شده بهتدريج حسّاسيتها و موضعگيرىهاى تند هر يك در مقابل ديگرى فروكش خواهد نمود.
برخى از نويسندگان گمان كردهاند، كسانى كه مىگويند قرآن پس از رحلت به صورت «مصحف» درآمده به كتابت و نگارش قرآن در زمان حيات پيامبر اكرم عقيده ندارند؛ در حالى كه اين گونه نيست؛ زيرا همان طور كه گفتيم، اصل كتابت و تنظيم آيههاى قرآن، بىهيچ ترديدى قبل از رحلت صورت پذيرفته و كسى منكر اين مطلب نيست. تفاوت اين دو قول تنها در اين است كه عدهاى معتقدند قرآن به همين صورت كه فعلاً وجود دارد، تماماً در زمان رسول خدا(ص) نوشته شده و به صورت «مصحف» (ميان دو جلد) مرتّب گشته است.
گروهى ديگر معتقدند گرچه قرآن در زمان رسول خدا نوشته شده و آيات آن نيز در هر سوره مرتب گشته، ولى تنظيم و ترتيب سورهها - دست كم تمام سورهها - و به صورت «مصحف» درآمدن و ميان دوجلد قرار گرفتن، پس از رحلت انجام گرفته است.
بنابراين اختلاف موجود ميان دو نظريّه را مىتوان با اين سؤال مطرح نمود: آيا تنظيم قرآن به صورت «مصحف» قبل از رحلت يا پس از رحلت انجام گرفته است؟
اكنون كه محلّ بحث روشن شد، به خوبى در مىيابيم كه هيچ اختلاف ريشهاى و اساسى در مسأله تدوين و نگارش قرآن وجود ندارد و ملتزم شدن به هر يك از اين دو نظريّه به هيچ وجه به اهتمام و عنايت پيامبر و مسلمانان به قرآن لطمهاى وارد نمىسازد.
ادلّه معتقدان به جمع آورى قرآن پس از رحلت پيامبر(ص)
نخستين و مهمترين دليلى كه اين گروه به آن استناد جستهاند، روايات فراوانى است كه غالباً از طريق اهل سنّت نقل گرديده است. اين دسته معتقدند چون مسأله جمعآورى قرآن، امرى تاريخى است، بنابراين واقعيت را تنها بايد در لابهلاى تاريخ جست وجو نمود. شواهد تاريخى، جمعآورى قرآن به صورت مصحف را پس از رحلت پيامبر(ص) اثبات مىكنند:
1 . زيد بن ثابت كه خود از كاتبان وحى بود، گفته است:
قُبضَ النّبيُ(ص) ولَميكُنِ القرآنُ جُمِعَ في شيءٍ؛
پيامبر رحلت فرمود، در حالى كه قرآن در مصحفى جمعآورى نشده بود.
2 . خطّابى نيز مىگويد: «تمام قرآن در زمان پيامبر(ص) نوشته شد. امّا سورههاى آن مرتب نگشت و در يك جا جمع نگرديد.»(39)
3 . قاضى ابوبكر باقلانى در كتاب انتصار خود، جمعآورى ابوبكر را جمعآورى قرآن ميان دو لوح، يعنى مصحف مىداند.(40)
4 . ابو عبدالله حارث بن اسد محاسبى در فهم السّنن گويد:
نگارش قرآن، چيز جديدى نيست. دستور نگارش را پيامبر(ص) مىداد؛ ولى نگارشها در ميان رقاع و اكتاف و عسب متفرق بود. اين اوراق كه آيات قرآن در آنها پراكنده بود و در خانه پيامبر(ص) وجود داشت به دستور ابوبكر به جاى ديگر منتقل گرديد و كسى آنها را جمع نمود و با ريسمانى بههم بست تا چيزى از آن از بين نرود.(41)
يكى ديگر از دلايلى كه براى جمعآورى قرآن پس از رحلت اقامه شده است، تدريجى بودن نزول قرآن و استمرار نزول وحى تا اواخر حيات پيامبر(ص) بوده كه مانع از جمع قرآن مىشده است و چون همواره انتظار نزول آيات و سورهها وجود داشته، پيامبر خود اقدام به مرتّب نمودن سورهها ننموده است.
علامه مجاهد، محمدجواد بلاغى در تفسيرش آورده است:
چون وحى در زمان حيات رسول خدا(ص) استمرار داشت، تمام قرآن در يك «مصحف» جمعآورى نشد؛ گرچه آنچه از آيات وحى شده بود در دل مسلمانان و نوشتههاى آنان موجود بود....(42)
اين دليل را گروهى ديگر نيز ذكر نمودهاند.(43)
سومين دليل بر جمعآورى قرآن پس از رحلت، روايات فراوانى از شيعه و سنّى است كه بر جمع قرآن بهدست على بن ابى طالب دلالت مىكند. اگر قرآن به همين ترتيب فعلى در زمان رسول خدا(ص) جمع شده بود، پس چرا على بن ابى طالب(ع) اقدام به جمعآورى نمود؟ چرا پيامبر به على(ع) دستور جمعآورى قرآن پس از رحلت را صادر نمود؟
علامه بلاغى مىگويد:
اين كه على(ع) پس از وفات پيامبر، جز براى نماز ردا بر دوش نگرفت تا قرآن را به همان ترتيب نزول و تقدم منسوخ آن بر ناسخ، جمعآورى نمايد امرى معلوم و روشن است.(44)
علامه طباطبائى، جمع على(ع) را از مسلمات روايات شيعه مىداند.(45)
دليل ديگر بر رد جمعآورى قرآن در دوره حيات پيامبر(ص) اختلاف موجود ميان دو مصحف جمعآورى شده توسط پيامبر و على بن ابىطالب است. مدّعيان جمعآورى مصحف در دوره پيامبر(ص) مىگويند: مصحف به همين ترتيب كنونى تنظيم گرديد. اگر چنين است؛ چرا على بن ابىطالب(ع) قرآن را بر اساس ترتيب نزول (الأوّل فالأوّل) جمع نمود؟ آيا مىتوان باور داشت كه قرآن جمعآورى شده بود، ولى على(ع) شيوه جمعآورى خود را بر آنچه پيامبر جمع نموده بود ترجيح داد!؟
از مصحف على(ع) كه بگذريم، بزرگانى ديگر از صحابه نيز هر يك مصحف مخصوصى براى خود تنظيم نمودند. اين مصاحف - چنان كه خواهد آمد - گاه در چينش و تنظيم سورهها، با يكديگر اختلاف دارند. اين واقعيت نيز دليلى ديگر بر عدم جمعآورى مصحف در زمان پيامبر(ص) است.
علامه طباطبائى در بيانى قاطع در زمينه جمعآورى قرآن مىگويد: «تأليف قرآن و جمعآورى آن به صورت مصحف، قطعاً پس از رحلت صورت گرفته است.»(46)
حال بايد ديد چه چيز موجب گشت تا خليفه اول به فكر جمعآورى قرآن بيفتد.
جنگ يمامه و پيامدهاى آن
پس از يك سال و خوردهاى كه از رحلت گذشته بود، جنگ يمامه در گرفت و در اين جنگ هفتاد نفر از قرّاء كشته شدند. مقام خلافت از ترس اين كه ممكن است جنگ ديگرى براى مسلمانان پيشامد كند و بقيّه قرّاء كشته شوند و در اثر (از بين رفتن) حَمَله قرآن، خود قرآن از بين برود به فكر افتاد كه سور و آيات قرآنى را در يك مصحف جمعآورى كند.(47)
حادثه «يمامه» يكى از مهمترين حوادث و فتنههايى بود كه در خلافت ابوبكر اتفاق افتاد. مسيلمه كذّاب كه در سال نهم هجرت با گروهى از يمامه خدمت پيامبر رسيده بود، در بازگشت از اين سفر، مرتد شد و در نامهاى ادعاى شركت در پيامبرى نمود. پيامبر او را مسيلمه كذّاب لقب داد. در ماه ربيع الاول سال دوازدهم هجرت، كه آغاز دومين سال خلافت ابوبكر بود، وى سپاهى را به فرماندهى خالد بن وليد به جنگ با مسيلمه فرستاد. سپاهيان خالد كه 4500 تن بودند در جنگى سخت نابرابر با چهلهزار جنگجوى طرفدار مسيلمه به نبرد پرداختند. سرانجام مسيلمه كشته شد و پيروزى به دست آمد. اما اين پيروزى گران تمام شد، كشتههاى مسلمانان را تا 1700 نفر گزارش كردهاند كه درميانآنها 700 يا 450 و يا به كمترين رقم هفتاد تن از صحابه و حاملان قرآن بودهاند.(48)
پس از اين حادثه، عمر كه نگران از وقوع حوادثى مشابه بود، به خليفه اول پيشنهاد جمعآورى قرآن را نمود. ابوبكر با پذيرش اين پيشنهاد، زيد بن ثابت را مأمور اجراى جمعآورى قرآن كرد.
اينك شرح داستان را از زبان زيد بن ثابت مىشنويم:
پس از جنگ يمامه، ابوبكر مرا احضار نمود. وقتى بر ابوبكر وارد شدم، عمر نزد او بود. ابوبكر خطاب به من گفت: عمر نزد من آمده و گفته است: جنگ يمامه در مورد قاريان و حافظان قرآن، كشتارى سخت وارد نموده و بيم آن مىرود كه در اثر جنگهاى ديگر، قرّاء ديگرى كشته شوند و بخش مهمّى از قرآن از بين برود. مصلحت آن است كه دستور دهى قرآن جمعآورى گردد. به عمر گفتم: چگونه مىخواهى كارى را كه رسولخدا(ص) انجام نداده است انجام دهى؟ او پاسخ داد: به خدا سوگند اين كار نيكى است. از آن موقع پيوسته او به من (ابوبكر) مراجعه نمود تا آن كه خداوند در اين امر، شرح صدرى به من عنايت نمود و در اين جهت با عمر همنظر گرديدم.
زيد مىگويد: پس از نقل اين جريان، ابوبكر به من گفت: تو مردى جوان، عاقل و مورد اعتماد مىباشى و تو بودى كه وحى را براى پيامبر مىنوشتى، پس به جمعآورى قرآن اقدام نما. (زيد:) به خدا قسم اگر مرا مأمور مىكردند كه كوهى را از جايى بردارم، سنگينتر از چنين مأموريتى نبود. بهآنها گفتم: چگونه شما كارى را انجام مىدهيد كه شخص پيامبر(ص) انجام نداده است؟ ابوبكر در پاسخ گفت: به خدا قسم، خير در همين است. و پيوسته به من اصرار نمود تا آن كه خداوند همان شرح صدرى را كه به ابوبكر و عمر عنايت كرده بود، به من نيز عنايت فرمود. پس به تتبّع و تفحّص قرآن پرداختم و قرآن را از نوشتههايى كه بر روى شاخههاى خرما و سنگهاى ظريف بود و آنچه در سينه مردم جاى داشت جمعآورى كردم....(49)
كيفيّت جمع آورى
به دستور مقام خلافت، جماعتى از قرّاى صحابه، با تصدّى مستقيم زيدبنثابتِ صحابى، سورهها و آيات قرآن را از الواح و سعفها و كتفها، كه در خانه پيامبر اكرم(ص) به خط كُتّاب وحى يا پيش قرّاى صحابه بود، جمعآورى كرده در يك مصحف قرار دادند و نسخههايى ازآن را به اطراف و اكناف فرستادند.(50)
به نقل يعقوبى كميتهاى مركب از 25 نفر از انصار تحت نظارت ابوبكر تشكيلشد تا زيد را در اين امر يارى نمايند. به آنها گفته شد قرآن را بنويسيد و بر سعيدبنعاص كه مردى فصيح است عرضه كنيد.(51)
هشام بن عروه از پدرش نقل كرده كه ابوبكر به عمر و زيد دستور داد تا در مسجدبنشينند و تنها آياتى را ثبت نمايند كه مدّعىِ آن، دو شاهد بر آن اقامه نمايد.(52)
يكى از ايرادهايى كه به جمع قرآن در زمان ابوبكر شده در همين مورد است كه روايت فوق و رواياتى نظير آن نشان مىدهند آنها آيات قرآن را - كه بايد به دليل قطعى و متواتر ثابت گردند - با اين شيوه ابتدايى و ساده، جمع مىنمودند و تنها براى ثبت آيه يا حتى سورهاى اگر كسى دو شاهد مىآورد، مقبول مىافتاد؛ در حالى كه نصّ قرآنى بايد به تواتر ثابت گردد، نه با دو شاهد عادل. ايرادكنندگان گفتهاند اساساً چنين شيوهاى در جمعآورى قرآن كريم مستلزم وقوع تحريف در كتاب خدا خواهد بود؛ زيرا تضمينهاى لازم در آن به كار نرفته و دقت لازم در آن صورت نگرفته، در نتيجه چنين جمعآورىهايى معمولاً اطمينانآور نيستند.(53)
ليكن همه مىدانيم كه حافظان قرآن كريم بسيار بودند و خود زيد از جمله حافظان قرآن بوده است و جمعآورى قرآن - به تعبير علّامه بلاغى - تحت نظارت هزاران نفر از حافظان قرآن صورت گرفت.(54) بنابراين بايد ديد مراد از دو شاهد در چنين روايتى چيست؟
ابن حجر گفته است: گويا منظور از اقامه دو شاهد آن است كه آن دو شهادت دهند كه مكتوب و نوشته قرآنى در حضور پيامبر نوشته شده بوده و يا آن كه شهادت دهند، نوشته از وجوهى بوده است كه قرآن به آن وجوه نازل گشته است.
ابوشامه مىگويد:
مقصود آنان از آوردن دو شاهد اين بوده كه فقط عين آنچه را در حضور پيامبر نوشته شده بود احراز كنند و آن را بنويسند و به محفوظات اعتماد نكنند و به همين جهت زيد - با آن كه حافظ قرآن بود - در مورد آيه آخر سوره براءت گفت: آن را فقط نزد ابوخزيمه انصارى يافتم. منظور زيد، يافتن اين آيه به صورت نوشته و مكتوب بوده است و گرنه خود زيد و بسيارى از صحابه آن را حفظ بودهاند.(55)
در پايانِ حديثى كه پيشنهاد جمعآورى قرآن از سوى ابوبكر به زيد شد چنين آمده است:
...به تفحّص از قرآن اقدام نمودم و قرآن را از نوشتههايى كه بر روى شاخههاى خرما و سنگهاى ظريف بود و آنچه در سينه مردم جاى داشت، جمعآورى كردم. تا آن كه آيه آخر سوره توبه لقدْ جاءَكُم رسولٌ منْ أنفُسكُم عزيزٌ عليهِ مَا عَنِتُّم... را تنها نزد ابوخزيمه انصارى يافتم....(56)
شبيه همين جريان در مورد آيهاى از سوره احزاب از زيدبن ثابت نقل شده است:
وقتى مصحف را استنساخ مىنموديم آيهاى از سوره احزاب را كه خود، قراءت آن را از پيامبر شنيده بودم نزد احدى جز خزيمه انصارى نيافتم. آيه چنين بود: من المؤمنين رجالٌ صَدَقوا ما عاهدوا الله عليه... و چون شهادت خزيمه را پيامبر برابر با دو شهادت قرار داده بود، آيه را به سورهاش ملحق نموديم.(57)
ازاين نقل، دومطلب به خوبى استفاده مىشود: اول آن كه آيه به صورت مكتوب ونوشته فقط نزد خزيمه بوده است؛ چون زيدخودش مىگويداين آيه راازپيامبرهنگامى كه قراءت مىفرمود، شنيده بودم و ازاينجا روشن مىگردد منظور ازشهادت دوعادل، شهادت بر كتابت نزد پيامبر بوده است؛ و گرنه با توجه به حفظ آيه توسط ديگران، نيازى به آن نبوده است. اين امر برخلاف تصور معترضان، نهايت دقت گروه جمع كننده را مىرساند.
دوم آن كه، منظور از دو شاهد عادل، دو شاهد غير از فرد مدّعى نبوده، بلكه يكنفر خود مدعى آيه يا سوره بوده كه شهادت مىداده و نفر دوم نيز ادّعاى او را تصديق مىنموده است و به همين جهت در جريان ادّعاى خزيمه چون پيامبر، شهادت او را برابر با دو شاهد قرار داده بود، قول او پذيرفته شد.
يادآورى:
در نسخههاى خطّى و چاپى صحيح بخارى در روايتى كه نقل گرديد «ابوخزيمه» ذكر شدهاست؛ ولى صحيح آن خزيمة بن ثابت انصارى، صحابى جليل القدر است؛ زيرا شخصى كه پيامبر، شهادت او را برابر با دو شهادت قرار داد، جز خزيمة بنثابت نبود.(58)
بدين ترتيب آنچه از اسناد تاريخى و اقوال عدهاى از دانشمندان علوم قرآنى بهدست مىآيد، اثبات جمعآورى قرآن در زمان خليفه اول، توسط زيد بن ثابت است گرچه برخى از قرآنپژوهان با استناد به امورى چند، جمعآورى را قبل از رحلت دانستهاند.(59)
مصاحف صحابه
از جمع آورى قرآن به دست على(ع) و نيز زيد بن ثابت (جمع رسمى خليفه اول) سخن گفتيم. در فاصله پس از رحلت تا اوايل دوره خلافت عثمان، گروهى ديگر نيز به جمعآورى قرآن اقدام نمودند. مصحف هر يك از اين افراد با توجه به موقعيت شخصيّتى و مكانى آنها در نقاط مختلف از قلمرو پهناور اسلامى آن زمان رواج يافتهبود.
ابن اثير نقل مىكند كه تا سال سى هجرى، چهار مصحف در چهار گوشه ممالك اسلامى رواج داشتهاست: مصحف اُبىّ دردمشق، ابنمسعود در كوفه، ابوموسى در بصره، مقداد درحمص.(60)
شاميان بر اساس مصحف ابىّ بن كعب، كوفيان براساس مصحف عبدالله بن مسعود، بصريان براساس مصحف ابو موسى و... قرآن را قراءت مىنمودند. درصورتى كه در قراءت قرآن اختلافى پيش مىآمد، اهل هر منطقه به قراءت مصحف معروف خود كه منسوب به يكى از اين اصحاب بود، مراجعه مىكردند. ما در اين بحث تنها به بررسى دو مصحف «ابىّ بن كعب»(61) و «عبدالله بن مسعود»(62) مىپردازيم و خصوصيات اين دو مصحف را بازمىگوييم.
مصحف ابىّ بن كعب
جلال الدين سيوطى در الاتقان از كتاب مصاحف «ابن اشته» به نقل از ابوجعفر كوفى فهرستى از نام سورههاى مصحف ابى بن كعب را ذكر نموده است كه شروع آن با سوره «حمد» بوده و پس از آن سورههاى طُوَل، يعنى بقره، نساء، آل عمران، انعام، اعراف، مائده و يونس قرار گرفتهاند و آخرين سوره، سوره «ناس» است.(63)
ابن نديم از فضل بن شاذان به نقل از فرد ثقهاى كه مصحف ابىّ بن كعب را در دهكدهاى به نام قريةالانصار نزد محمد بن عبدالملك انصارى ديده، ترتيب سورههاى مصحف اُبىّ را بيان نمودهاست. آنچه در اين نقل جالب توجه است، باقىماندن نسخهاى از مصحف ابىّ تا نيمه قرن سوم هجرى است.(64) ابو عبدالله زنجانى مأخذ ترتيب سورههاى مصحفِ ابىّ بن كعب را، فهرست ابن نديم قرار داده است.(65)
در مقايسه ميان اين دو مأخذ، مىبينيم كه در ترتيب آنها تا سوره بيست و چهارم، يعنى سوره مؤمنون (در مصحف ابى) هيچ اختلافى وجود ندارد. اما از آن به بعد در ترتيب سورهها و ذكر آنها اختلافاتى ديده مىشود.
ذكر اين نكته لازم است كه هر دو مأخذ (فهرست ابن نديم و الاتقان) دو سوره «خَلْع» و «حَفْد» را در شمار سورههاى مصحف ابىّ بن كعب آوردهاند. اين دو سوره در فهرست ابن نديم، سورههاى 90 و 92 هستند.
ويژگىهاى مصحف ابىّ بن كعب
1. در ترتيب سورههاى «طُوَل»، سوره «يونس» مقدم بر سوره «انفال» بوده است.
2. شروع مصحف از سوره حمد و پايان آن به «معوذتين» ختم مىشدهاست و از اين جهت تفاوتى با مصحف فعلى نداشته است.
3. مصحف «اُبىّ» مشتمل بر دو دعا بوده است كه به عنوان «سوره» به او نسبت دادهاند. آن دو سوره را سوره «خَلع» و «حَفد» ناميدهاند.
سوره «خلع»:
بسم الله الرحمن الرحيم. اللّهم انا نَسْتعينكَ ونَستغفرُكَ. ونُثني عَلَيكَ ولانَكْفُرُك. ونَخْلَع ونترُكُ من يَفْجُرك؛
به نام خداوند بخشنده مهربان. خدايا! فقط از تو يارى و آمرزش مىخواهيم. تو را سپاس مىگوييم و بر تو كفر نمىورزيم. و كسانى را كه گناه كنند رد نموده و ترك مىكنيم.
سوره «حَفْد»:
بسم الله الرحمن الرحيم. اللّهم إيّاكَ نَعبُدُ. ولكَ نُصَلّي ونَسْجُدُ. وإليكَ نَسْعى ونَحْفِد. نَخْشى عذابَك. ونَرجُو رَحْمَتَك. إنّ عذابَكَ بالكفّارِ مُلْحَق؛
بهنام خداوند بخشنده مهربان. خدايا! فقط تو را مىپرستيم. و فقط براى تو نماز مىخوانيم و به سجده مىرويم. و تنها به سوى تو قدم برداشته و مىشتابيم. از عذابت مىترسيم. و به رحمتت اميدواريم. قطعاً عذاب تو بهكافران خواهد رسيد.
بنابراين بايد جمع سورههاى مصحف اُبىّ 116 سوره باشد.
اكثر تاريخ قرآن نويسان معتقدند كه خَلع و حَفد، دعاهايى بودهاند كه در قنوت خوانده مىشدند. محمدبن نصر مروزى در كتاب صلوة از ابىّبن كعب حكايت نموده كه او در قنوت نماز خود اين دو سوره را مىخواند و در مصحف خويش نيز آنها را مىنوشت.(66) اخبار ديگرى نيز وجود دارد كه پيامبر اكرم(ص) اين دعاها را در قنوت مىخوانده است. ابىّ براى آن كه فراموش نكند اين دو دعا را در مصحفش نوشتهاست؛ اما كسانى كه پس از او آمدهاند گمانكردهاند كه جزو مصحف او بوده است.(67)
4. در مصحف ابىّ، اختلاف قراءاتى ديده شده كه ناشى از تأثير لهجه بوده است؛ مثلاً او آيه لايَضُرُّكُم كيدُهم(68) را به پيروى از لهجه حجازى، فكّ ادغام مىكرد و مىگفت: لايضْرُرْكم كيدُهم و يا بُعْثِرَ را بُحثر و إِنّا اعطيناكَ، إِنّا انطيناك تلفظ مىنمود.(69)
5. گاهى ابىّ بن كعب در آيات، كلمات مترادف به كار مىبرده است؛ مثلاً در ولاالضّالّين مىگفته: غيرالضّالّين و به جاى مَشَوْا فيه(70) مىگفته: مَضَوْا فيه و يا به جاى منبَعَثَنا من مرقدنا(71)، من هَبَّنا مىخوانده است.(72)
مصحف عبدالله بن مسعود
ابن نديم در فهرست و سيوطى در الاتقان، هر يك فهرستى از سورههاى مصحف عبدالله بن مسعود ذكر كردهاند.(73) سيوطى ترتيب سورههاى اين مصحف را به صورت دستهبندى آنها به سورههاى طُوَل (طِوال)، مئون، مثانى، حواميم و مفصّل ذكر نموده است. در مقايسه ميان اين دو مأخذ ترتيب سورهها در گروه سورههاى «طُوَل» و «مئون» با مختصر تفاوتى، شبيه يكديگرند.
سورههاى طِوال: بقره، نساء، آل عمران، أعراف، أنعام، مائده و يونس.
سورههاى مئون: براءة، نحل، هود، يوسف، كهف، بنىاسرائيل، أنبياء، طه، مؤمنون، شعراء و صافّات.
سورههاى مثانى: احزاب، حج، قصص، طس، النمل، نور، انفال، مريم، عنكبوت، روم،يس، فرقان، حجر، رعد، سبأ، ملائكه، إبراهيم، ص، الذين كفروا (قتال)، لقمانوزمر.
سورههاى حواميم: حم المؤمن، زخرف، سجده، حم عسق، احقاف، جاثيه ودخان.(74)
سورههاى ممتحنات: إنا فتحنا لك، حشر، سجده، طلاق، ن و القلم، حجرات، تبارك، تغابن، إذا جاءك المنافقون، جمعه، صف، قل اوحى، انا ارسلنا، مجادله، ممتحنه و يا أيّها النبىّ لمتحرّم.
سورههاى مفصّل: آغاز اين سورهها در مصحف عبد الله بن مسعود سوره «الرحمن» و پايان آنها دو سوره «قل هو الله احد» و «انشراح» بوده است.(75)
سورههايى كه در نقل الاتقان وجود ندارند، عبارتند از: فاتحه، ق، حديد، حاقّه، فلق و ناس.
سورههايى كه در نقل الفهرست وجود ندارند، عبارتند از: فاتحه، حجر، كهف، طه، نمل، شورى، زلزله، فلق و ناس.
ويژگىهاى مصحف ابن مسعود
1. درمصحف عبد الله بن مسعود، براساس هر دو مأخذ موجود، سوره انفال، بيستمين سوره و در گروه «مثانى» جاى داده شده است؛ در حالى كه اين سوره در مصحف ابىّ بن كعب، قبل از «توبه» و اولين سوره از گروه «مئون» است.
2.مصحف ابن مسعود تقريباً، براساس طول سورهها - جز در گروه حواميم - تنظيم شده است.
3. مصحف ابن مسعود، فاقد سوره فاتحة الكتاب و دو سوره «معوّذتين» بوده است. ابن سيرين گفته است: «عبد الله بن مسعود «معوذتين» و «فاتحةالكتاب» را در مصحف خود نمىنوشت».(76) عدم ثبت «فاتحة الكتاب» در مصحف به خاطر عدم اعتقاد به سوره بودن آن نبودهاست؛ بلكه چون نگارش قرآن به خاطر حفظ و صيانت سورههايش بوده، در مورد فاتحة الكتاب - كه مسلمانان همواره آن را در نمازهايشان مىخوانند - هيچ نگرانى وجود نداشته است.
اما در مورد سورههاى «فلق و ناس» اعتقاد ابن مسعود اين بوده است كه اين دو، حرزى هستند كه براى دفع سحر يا چشم زخم به كار مىروند. در روايتى آمده است كه: پيامبر از سحر يهود به اين دو سوره پناه مىبرده است.(77)
4. صاحب اقناع گفته است كه در مصحف ابن مسعود «بسمله» در ابتداى سوره «براءة» وجود داشته است.(78)
5. در مصحف عبدالله بن مسعود، تبديل يك كلمه قرآن به كلمه مرادف با آن مجاز بوده است. عون بن عبد الله مىگويد:
ابن مسعود در تعليم قراءت به مردى آيات 43 و 44 سوره دخان را تلاوت نمود: اِنَّ شجرت الزّقّوم طعام الأثيم. آرى! درخت زقوم، خوراك گناهپيشه است. آن مرد گفت: طعام اليتيم. ابن مسعود مجدداً آيه را قراءت نمود. ولى زبان آن مرد به تلفظ «اثيم» آشنا نبود. عبدالله بن مسعود به او گفت: آيا مىتوانى بگويى «طعام الفاجر»؟ آن مرد پاسخ داد: آرى. ابنمسعود گفت: همين طور بخوان!(79)
ابن قتيبه نيز ذكر كرده كه ابن مسعود آيه وتكونُ الجبالُ كالعِهنِ المنفُوش(80) را كالصوف المنفوش قراءت مىكردهاست. زيرا معناى «عهن» همان «صوف» (پشم) است.
6. در برخى از موارد، تقديم و تأخير بعضى از كلمات از مصحف او گزارش شده است. به عنوان مثال در حالى كه قاريان آيه كذلك يطبعُ اللهُ على كلِّ قلبِ متكبّرٍ جبّارٍ را به همين صورت قراءت نمودهاند، ابن مسعود، على قلبِ كلِّ متكبّرٍ جبّارٍ قراءت نموده است.(81)
7. در مصحف ابن مسعود بعضى از زوايد تفسيرى نيز وجود داشته است. مثلاً در آيه 71 از سوره هود عبارت وهوقاعد را به وامرأته قائمةٌ افزوده است.(82)
8. مقدار زيادى از اختلاف قراءات، كه از ابن مسعود نقل كردهاند، مربوط به تلفّظ كلمه و لهجهاى بود كه او به كار مىبرده است؛ مثلاً گاهى «حاء» را «عين» تلفّظ مىكرده و به جاى «حتّى»، «عَتّى» مىخواندهاست، «عميق» را «مَعيق» و «كافور» را «قافور» و «بقر» را «باقر» تلفّظ مىكرده است.(83)
اين بود نمايى از مصاحف دو تن از بزرگان صحابه. مصاحف ساير صحابه تقريباً در دستهبندىِ سورهها، مشابه يكديگرند.
در ميان صحابه افرادى هم بودهاند كه تنظيم مصحفِ خود را براساس ترتيب نزول قرار داده بودند. شهرستانى در مقدمه تفسيرش، ترتيب مصحف ابن عباس، شاگرد على بن ابى طالب(ع) را چنين ذكر مىكند: اقرأ، ن، مزّمّل، مدّثّر، فاتحه، تبّتيدا، كوّرت، أعلى، الليل... النّاس.
شهرستانى در مورد امام صادق(ع) نيز مصحفى را بدين ترتيب نقل كرده است: اقرأ، ن، مزّمّل، مدّثّر، تبّت، كوّرت، أعلى، ليل، فجر، ضحى، ألم نشرح، عصر، عاديات، كوثر، تكاثر... توبه و مائده.(84)
گزيده مطالب
1. اختلاف نظر درباره جمع قرآن قبل از رحلت پيامبر اكرم(ص) يا پس از رحلت تنها در مورد تدوين مصحف است. اصل كتابت آيات و تنظيم آنها در هر سوره بدون ترديد در زمان پيامبر(ص) صورت گرفته و هيچ كس منكر آن نيست.
2. به دلايل فراوانى، جمعآورى قرآن به صورت «مصحف» پس از رحلت و در زمان خليفه اول بهدست زيد بن ثابت انجام گرفته است. بخش عمده اين دلايل، اسناد و مداركِ تاريخى جمع قرآن است.
3. جمعآورى قرآن به صورت «مصحف» قبل از رحلت صورت نگرفته است؛ زيرا:
الف) تدريجى بودن نزول و استمرار آن تا آخرين روزهاى حيات پيامبر اكرم(ص) مانع از اقدام بهچنين كارى بوده است.
ب) در روايات فراوانى از شيعه و سنّى نقل گرديده كه پيامبر خود به على(ع) وصيت فرموده است كه پس از او قرآن را جمعآورى نمايد و على(ع) نيز به وصيت آن حضرت عمل كرده است.
ج) مصحف على(ع) به ترتيب نزول سورهها بوده است و اگر قرآن قبل از رحلت به همين صورت كنونى بهدست پيامبر به صورت مصحف در آمده بود، على(ع) بر خلاف مصحف پيامبر، مصحف خود را تنظيم نمىفرمود.
د) اختلافاتى كه درنظم و چينش سورهها در ميان مصاحف اصحاب وجود داشتهاست، دليلى بر عدم تنظيم مصحف قبل از رحلت است.
4. يكى از عوامل مهمّ جمعآورى قرآن به صورت مصحف در زمان خلافت ابوبكر، جنگ يمامه و كشته شدن حداقل هفتاد تن از حافظان قرآن بوده است.
5. ابىّ بن كعب و عبد الله بن مسعود، دوتن ازحافظان، قاريان و پيشگامان در كتابت وحى، تعليم قرآن، تفسير،حديث وفقه مىباشند. درهمه صحنهها دركنارپيامبر(ص) ووفاداربه اهلبيت(ع) بودهاند. مصاحف اين دو تن در ميان مسلمانان از جايگاهى عالى برخوردار بوده است.
6. هر يك از مصحف ابىّ بن كعب و عبد الله بن مسعود ويژگىها و خصوصياتى داشتهاند و در يك توصيف كلّى مىتوان تقسيمبندى آنها را براساس گروه سورههاى طُوَل، مئون، مثانى، حواميم، ممتحنات و مفصّلات دانست.
1. دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص266.
2. تاريخ يعقوبى، ج2، ص80.
3. مدخل التفسير، ص240.
4. همان، ص241.
5. اعجاز القرآن، ص32.
6. ر.ك: بحار الانوار، ج89، ص40.
7. تاريخ قرآن، ص277.
8. التمهيد، ج1، ص212.
9. همانجا؛ الميزان، ج12، ص127 و 128.
10. البرهان، ج1، ص334؛ الاتقان، ج1، ص190، نوع 18.
11. مجمع البيان، ج2، ص394.
12. الميزان، ج12، ص127؛ الاتقان، ج1، ص190.
13. حاطب بن ابى بلتعه، اسلام آورد و به مدينه هجرت نمود؛ در حالى كه همسرش در مكه باقى مانده بود. قريش از اين نگران بودند كه پيامبر(ص) به جنگ با آنان برخيزد. بنابراين از همسر حاطب خواستند تا در ضمن نامهاى كه به حاطب مىنويسد اخبارى را در اين زمينه از او جويا شود. نامهاى نوشتند و حاطب نيز در جواب آنان در نامهاش اطلاع داد كه پيامبر قصد جنگ دارد. نامه را به دست زنى به نام صفيّه داد. وى نامه را در موى سر خويش پنهان نمود و حركت كرد. در اين هنگام جبرئيل نازل شد و پيامبر را آگاه نمود. حضرت، على(ع) و زبير بن عوام را به جستوجوى آن زن فرستاد. وقتى او را يافتند اميرالمؤمنين فرمود: نامه كجاست؟ زن انكار نمود. او را بازرسى نمودند ولى چيزى نيافتند. زبير گفت: ما با او چيزى نديديم. على(ع) فرمود: به خدا قسم، پيامبر به ما دروغ نگفته است... آنگاه رو به زن نمود و فرمود: به خدا قسم، يا نامه را مىدهى يا سرت را نزد رسول خدا خواهم برد! زن نامه را داد و على(ع) آن را خدمت پيامبر آورد. پيامبر به حاطب فرمود: اين چيست؟ او سوگند خورد كه نفاق نكرده وتنها به خاطر حسن برخورد قريش با همسرش مىخواسته پاداشى به آنها بدهد. در اين حال خداوند اين آيات را بر پيامبر نازل فرمود. (الميزان، ج29، ص235)
14. سبيعه اسلميه زن مسلمان مهاجرى بود كه شوهر كافر خويش را رها و به مدينه فرار نمود و نزد پيامبر آمد. شوهرش به دنبال او به حضور پيامبر رسيد و آمدن او مصادف با صلح حديبيّه بود و پيامبر با قريش عهد بسته بود كه هركس از قريش به مسلمانان پناهنده شود، آن را برگرداند. در چنين شرايطى بود كه اين دو آيه نازل گشت.
15. در هنگام فتح مكه وقتى پيامبر، كه بر روى صفا بود، از بيعت مردان فارغ گشت، زنان نيز آمدند تا با او بيعت نمايند. پس اين آيه نازل گشت. (مجمع البيان، ج9، ص413)
16. ر.ك: بحارالانوار، ج89، ص70-67؛ و التمهيد، ج1، ص214.
17. الاتقان، ج1، ص189، نوع 18.
18. دو مورد آن قبلاً در بند ب مربوط به كتابت، بدون رعايت ترتيب نزول، به دستور پيامبر ذكر شد.
19. همان، ص191 و 192.
20. همان، ص193.
21. همان.
22. التمهيد، ج1، ص214.
23. الميزان، ج12، ص127.
24. صحيح بخارى، ج9، ص47؛ البرهان، ج1، ص334.
25. بحارالانوار، ج89، ص77.
26. تاريخ القرآن، فصل هشتم، ص46.
27. حقائق هامة حول القرآن الكريم، ص99 و 100.
28. البرهان، ج1، ص331؛ الاتقان، ج1، ص181.
29. بحار الانوار، ج89، ص53.
30. همان، ص48؛ زنجانى، تاريخ القرآن، ص44.
31. قرآن در اسلام، ص191.
32. بحار الانوار، ج89، ص51.
33. الاتقان، ج1، ص183.
34. بحار الانوار، ج89، ص52.
35. بحار الانوار، ج89، ص74.
36. ر.ك: التمهيد، ج1، ص228 و 229.
37. همان، ص42.
38. ر.ك: سيد محمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص418-413.
39. الاتقان، ج1، ص181؛ الميزان، ج12، ص120.
40. همان، ص330؛ الاتقان، ج1، ص189.
41. البرهان، ج1، ص332؛ الاتقان، ج1، ص185؛ مناهل العرفان، ج1، ص250.
42. آلاء الرحمن، ج1، ص18.
43. ر.ك: البرهان، ج1، ص329؛ مناهل العرفان، ج1، ص247؛ التمهيد، ج1، ص287.
44. آلاء الرحمن، ج1، ص18؛ و ر.ك: بحار الانوار، ج89، ص40 به بعد.
45. الميزان، ج 12، ص128.
46. همان، ص120.
47. قرآن در اسلام، ص191.
48. ر.ك: راميار، تاريخ قرآن، ص299 - 301.
49. صحيح بخارى، ج6، باب جمع القرآن، ص580 و 581؛ البرهان، ج1، ص326؛ الاتقان، ج1، ص182؛ مناهلالعرفان، ج1، ص251؛ الميزان، ج12، ص119؛ البيان، ص258.
50. قرآن در اسلام، ص192.
51. الميزان، ج12، ص118.
52. الاتقان، ج1، ص184؛ مناهل العرفان، ج1، ص252.
53. ر.ك: البيان، ص257.
54. ر.ك: آلاءالرحمن، ج1، ص18.
55. الاتقان، ج1، ص184؛ مناهل العرفان، ج1، ص252.
56. صحيح بخارى، ج6، ص581.
57. صحيح بخارى، ج6، ص581؛ البرهان، ج1، ص328؛ الاتقان، ج1، ص187؛ بحارالانوار، ج89 ص77.
58. حاشيه البرهان، ج1، ص328؛ التمهيد، ج1، ص301.
59. آيةالله ابوالقاسم خوئى، البيان، ص240 - 269.
60.دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص337.
61. ابىّ بن كعب
ابىّ بن كعب بن قيس بن عُبيد بن زيد از تيره بنىنجار انصار، از اصحاب پيامبر(ص) و از كاتبان وحى است كه در قراءت و گردآورى و تعليم قرآن و همچنين در تفسير وفقه مقام والايى داشت. در پارهاى از روايات آمده كه پيامبر(ص) او را با كنيه «ابوالمنذر» مىخوانده است. نيز روايت شده كه رسول اكرم(ص) او را «سيد الانصار» لقب داد و هنوز زنده بود كه مسلمانان او را «سيّد المسلمين» خواندند. در جاهليت به روزگارانى كه كمتر كسى در ميان عرب نوشتن مىدانست، اُبىّ، كتابت را فرا گرفته بود. نخستين مطلبى كه از او در دوران اسلام مىدانيم، شركت در عقبه دوم در زمره هفتاد تن از انصار و بيعت با پيامبر(ص) است. او در غزوات بدر و احد و خندق و ديگر مشاهد همراه پيامبر(ص) بود. وى علاوه بر كتابت وحى، دبيرى پيامبر را نيز عهدهدار بود. پس از درگذشت پيامبر(ص) بر پايه منابع شيعى، ابىّ بن كعب يكى از دوازده تنى بود كه در موضوع جانشينى پيامبر(ص) زبان به اعتراض گشودند.
ابىّ و علوم قرآنى:
در روايت آمده است كه تمامى قرآن را بر آن حضرت عرضه نمود، و بنا بر حديثى مشهور يكى از چهارتنى است كه پيامبر(ص) فراگرفتن قرآن را از آنان توصيه كرده است. در حديثى ديگر ابىّ بن كعب، آگاهترين فرد امّت به قراءت دانسته شده است. از برخى روايات كهن برمىآيد كه سابقه رواج قراءت ابىّ به دوره پيش از تدوين مصحفِ عثمانى باز مىگردد و اين قراءت در آن دوره يكى از چند قراءت متداول بوده است. پس از تدوين مصحف عثمانى، كه ابىّ بن كعب، خود يكى از دستاندركاران آن بود، قراءت ابىّ همچنان مورد توجه بود و نسل به نسل به آيندگان منتقل شد و پايه اصلى قراءاتى قرار گرفت كه در سدههاى بعد به عنوان قراءاتى معتبر شناخته مىشد. از ميان قراءات سبع، قراءات حجازى نافع و ابنكثير و قراءت بصرى ابوعمرو بن علاء، كه صبغهاى حجازى داشت، تا حدّ زيادى براساس قراءت ابىّ است. در قراءت كوفى نيز تأثير ابىّ بن كعب بر قراءت عاصم و كسائى قابل ملاحظه است. در روايتى به نقل از امام صادق(ع) تصريح شده كه قراءت ابىّ بن كعب مورد تأييد اهل بيت بوده است.
در زمان عثمان به هنگام گردآورى و تدوين مصحف عثمانى، ابىّ بن كعب و زيد بن ثابت برجستهترين اعضاى هيأت دوازده نفرى دست اندركار اين تدوين بودند. در يكى از قديمىترين گزارشها آمده است كه گروهى از عراقيان به نزد محمد فرزند ابىّ آمده، از او مصحف پدرش را طلب كردند و محمد بدون انكار وجود چنين مصحفى، اظهار داشت كه عثمان آن را گرفتهاست. در نيمه دوم سده نخست هجرى، محمد بن كعب قرظى نسخهاى از مصحف ابىّ را ديده بود كه تفاوت قابل ملاحظهاى با مصحف عثمانى نداشته است. از مستدرك حاكم نيشابورى بر مىآيد كه ابىّ به هنگام آغاز اعتراض مردم بر عثمان زنده بود و پيش از كشته شدن عثمان درگذشته است.(دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج6، ص463 - 465)
62. عبدالله بن مسعود
عبدالله بن مسعود بن غافل بن حبيب از قبيله هذيل است. مادرش «ام عبد» بود و از اين رو به او كنيه«ابنامعبد» دادهاند. به روايت ابونعيم اصفهانى، ششمين كسى است كه ايمان آورد. جليل القدر، عظيمالشأن و بزرگ منزلت بود. خادم پيامبر و صاحب سرّ او و در سفر و حضر پيوسته در خدمت پيامبربود. وى ذوالهجرتين است؛ يعنى يك بار به حبشه و بار ديگر به مدينه هجرت كرد. در همه غزواترسولخدا حاضر بود. او از حافظان قرآن و فقهاى صحابه به شمار مىآمد. عمر روزى به او نظرانداخت و گفت: «گنجينهاى پر از دانش است». پس از رحلت پيامبر، متولّى بيت المال كوفه گشت و دردوره خلافت عثمان به مدينه رفت. از كسانى بود كه بر جنازه ابوذر حاضر گشت و مباشرت به تجهيز وتدفين او نمود. وى را در رديف عمار و سلمان و اباذر و مقداد و ابىّ بن كعب از معروفين به ولايتاهلبيت دانستهاند. گزارش كردهاند كه او هفتاد سوره را از دهان پيامبر فراگرفته است. گفتهاند كسىدر پاكدامنى، فضل، ايمان و مدح پيامبر از او، شكى نداشته است. به سال 32 هجرت درگذشت و در بقيع دفن گرديد.
در دوره تدوين مصحف عثمانى، ميان عبدالله بن مسعود و عثمان، نزاع و درگيرى رخ داد كه در فصل چهارم به آن اشارهاى خواهيم كرد. (ر.ك: الكنى و الالقاب، ج1، ص216 و 470؛ اعلام زركلى، ج4، ص137؛ دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص354)
63. الاتقان، ج1، ص201 و 202.
64. الفهرست، ص29 و 30.
65. ر.ك: تاريخ القرآن، ص141 - 144.
66. الاتقان، ج1، ص206.
67. راميار، تاريخ قرآن، ص350.
68. آل عمران (3) آيه 120.
69. دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص348.
70. بقره (2) آيه 20.
71. يس (36) آيه 52.
72. همانجا.
73. ر.ك: الفهرست، ص29؛ الاتقان، ج1، ص202 و 203.
74. در فهرست ابن نديم سوره «شورى» از قلم افتاده است.
75. در وجه تسميه گروههاى ششگانه به اختصار مىتوان چنين توضيح داد: «السّبع الطُوَّل»: چون هفت سوره بلند و بزرگ قرآن كريمند. «مئون»: سورههايى هستند كه بيش از صد آيه دارند. «مثانى»: از ريشه «ثنى» به معناى ميل است، سورههايى هستند كه از جهت بزرگى و حجم آيات، به دنبال سورههاى «مئون» قرار مىگيرند. بعضى ريشه آن را از «تثنيه» گرفتهاند و علت نامگذارى را آن دانستهاند كه تكرار قراءت در سورههاى «مثانى»، بيش از سورههاى «طول» و «مئون» است. اطلاق «حواميم» به گروهى از سورهها نيز از آن جهت است كه با «حم» شروع مىگردند. علّت انتخاب عنوان «ممتحنات» براى گروهى ديگر ازباب تغليب صورت گرفته است و سرانجام، سورههاى كوچكتر قرآن را از آن جهت كه قطع و فصل ميان اين سوره با «بسمله» زياد است، مفصّلات ناميدهاند.
76. الفهرست، ص29.
77. التمهيد، ج1، ص314.
78. الاتقان، ج1، ص204.
79. همان، ص149.
80. قارعه (101) آيه 5.
81. الاتقان، ج1، ص148.
82. راميار، تاريخ قرآن، ص362.
83. همان، ص361.
84. زنجانى، تاريخ القرآن، ص 77 - 79.