پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در اين نوشتار به مباحثی چون پيشنهادات سه گانه اعراب فاتح به ايرانيان، بقای آتشكدهها پس از فتح ايران و جاذبه تعاليم اسلامی پرداخته ايم و تلاش كرده ايم اجباری نبودن پذيرش اسلام از طرف ايرانيان را -برخلاف نظر نويسندگان ضد دين- به اثبات رسانيم.
مقدمه:
در نوشتار حاضر به يکی از ادعاهای نويسندگان ضد دين مبنی بر اجباری بودن پذيرش اسلام براي ايرانيان توسط اعراب مهاجم خواهيم پرداخت.
پيشنهادهاي سه گانه اعراب به ايرانيان:
نکتهای که همه مورخان و نویسندگان منصف به آن اشاره کردهاند این است که مسلمانان قبل از وارد شدن به جنگ، رقیبان خویش را میان پذیرفتن یکی از سه چیز مخیر میکردند:
۱. اسلام آورند؛
۲. جزيه دهند؛
۳. در صورتی که هیچ یک از آن پیشنهادها را نمیپذیرند آماده جنگیدن باشند؛ [۱]
در واقع مسلمانان با الهام از آیه ۲۵۶ سوره بقره [۲] کسی را مجبور به پذیرش اسلام نمیکردند. اگر کسی حاضر به پذیرش اسلام نمیشد، او را به دادن جزیه تکلیف میکردند.[۳] «جزیه» در واقع مالیات سرانهای بود که فقط از مردان مسیحی و یهودی و زرتشتی و صابئی اخذ میشد و زنان و کودکان از پرداخت آن معاف بودند.[۴] در آیه ۲۹ سوره توبه آمده است: «با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا، و نه به روز جزا ایمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده حرام میشمرند، و نه آیین حق را میپذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم، جزیه را به دست خود بپردازند.»[۵] اهل کتاب با پرداخت جزیه در انجام مراسمات خود آزاد بودند.[۶]
"ادوارد براون" در جاهای متعدد کتاب خود اقرار و اعتراف میکند که ایرانیان دین اسلام را با میل و رغبت پذیرفتند. در صفحه ۲۹۷ از جلد اول تاریخ ادبیات میگوید: «چه بسا تصور کنند که جنگجویان اسلام اقوام و ممالک مفتوحه را در انتخاب یکی از دو راه مخیر میساختند: اول قرآن، دوم شمشیر. ولی این تصور صحیح نیست، زیرا گبر، ترسا و یهود اجازه داشتند آیین خود را نگاه دارند و فقط مجبور به دادن جزیه بودند و این ترتیب کاملًا عادلانه بود، زیرا اتباع غیر مُسلِم خلفا از شرکت در غزوات و دادن خمس و زکات که بر امت پیامبر فرض [واجب] بود معافیت داشتند.».[۷] وی پس از اینکه شرحی راجع به انقراض دین زرتشتی ارائه میدهد، میگوید: «اگرچه اخبار راجع به کسانی که تغییر مذهب دادند قلیل است، لکن همین حقیقت که تا سه قرن و نیم بعد از فتح اسلام این گونه موارد پیش آمده است گواه روشنی است بر اینکه ایرانیان از روح تحمل و گذشت فاتحین بهره مند بودند و این امر خود دال بر این معنی است که ایرانیان آیین خود را به صلح و سلم و لااقل تا حدی به تدریج تغییر دادهاند.»[۸]
در برخی از موارد حتی اگر حاکمان ظالمی پیدا میشدند که دستوراتی بر خلاف دین اسلام و سیره نبوی صادر میکردند، مردم مسلمان به مخالفت با آنها میپرداختند. به عنوان نمونه زمانی که "زیاد بن ابیه" از طرف خلیفه اموی بر مناطق داخلی ایران سیطره داشت «ربیع را از سیستان معزول کرد و "عبداللَّه بن ابیبکره" را به سیستان فرستاد (در سال ۵۱ هجری) و او را فرمان داد که چون آنجا شوی... همه هربدان را بکُش و آتشهای گبرکان برافکن. پس او به سیستان شد بر این جمله و دهاقین و گبرکان سیستان قصد کردند که عاصی گردند بدین سبیل. مسلمانان سیستان با این فرمان "زیاد" به مخالفت برخاستند و گفتند این فرمان برخلاف سیرت پیغمبر و خلفای راشدین است و بر ضد تعلیمات اسلامی است. مسأله به خود خلیفه که در شام بود ارجاع شد. جواب آمد که زردشتیان «معاهد» میباشند و خون و مال معاهد محترم است و کسی حق تعرض به آنها را ندارد.»[۹]
"جمشید کرشاسب چوکسی" نویسنده زرتشتی، در کتاب «ستیز و سازش» مینویسد: «سال ۱۶ هجری که نواحی سفلای سواد یا ایالت عراق به دست اعراب افتاد اهالی بومی از جمله بزرگان زرتشتی، ترجیح دادند خراج بپردازند و سلطه اسلام را بپذیرند تا آن که به اسلام بگروند». [۱۰] «زرتشتیانی که پس از فرار یزگرد سوم و درباریان در تیسفون ماندند، درخواست اعراب مبنی بر مسلمان شدن را رد کردند». [۱۱] همین نویسنده آورده است: «امتناع از گرویدن به اسلام منحصر به اهالی چند ناحیه خاص نبود بلکه امری بسیار فراگیر بود.»[۱۲] "مَقْدِسی" صاحب کتاب «احسن التقاسیم» نیز که از مورخان و جغرافی نویسان بزرگ جهان اسلام است و خود به ایران مسافرت کرده است، در کتاب خود از زردشتیان فارس و نفوذ بسیار آنها و احترام آنها نزد مسلمانان که از سایر اهل ذمّه محترم تر بودهاند یاد کرده است. بنا به گفته این مورخ، در جشنهای زردشتیان در آن وقت همه بازارهای شهر را آذین میبسته اند و در عیدهای نوروز و مهرگان، مردم شهر در سرور و شادی با ایشان هماهنگ میشده اند.[۱۳]
همان گونه که پیش از این اشاره شد مسلمانان قبل از حمله و ورود به جنگ، رقیبان خویش را میان پذیرفتنِ یکی از سه چیز مخیر میکردند؛ یا اسلام بیاورند یا جزیه بدهند و در غیر این صورت، آماده جنگیدن باشند.[۱۴] در بیشتر مناطق، با توجه به شکستهای ایرانیان در نبردهای اولیه یعنی نبرد قادسیه و نهاوند و...، ایرانیان پیشنهاد صلح را میپذیرفتند.
پذیرش صلح و پرداخت جزیه در برخی از موارد پس از درگیری ابتدایی صورت میگرفت؛ به گونه ای که فرماندهان به همه افراد امان میدادند. به عنوان نمونه در خصوص فتح آذربایجان آمده است: «"عتبه بن فرقد" "بهرام" را هزیمت کرد و صلح شد، عتبه میان خویش و مردم آذربیجان مکتوبی به این شکل نوشت: به نام خدای رحمان رحیم، این امانی است که عتبة بن فرقد عامل عمر بن خطاب، به مردم آذربایجان میدهد، که جانها و مالها و دینها و ترتیبات دینِ همگیشان در امان است، به شرط آنکه جزیه بدهند بهقدر توانشان. بر کودک و زن بیماری که چیزی از دنیا به کف ندارد، و عابد خلوت نشین که چیزی از دنیا به کف ندارد، جزیه نیست.»[۱۵] در ایران فتح بیشتر شهرها به صلح بوده است. به عنوان نمونه، فتح مناطق استان فعلی خوزستان، شهرهایی چون اهواز، رامهرمز، شوشتر و جندی شاپور و... عموماً به صلح بوده است.[۱۶]
بقای آتشکدهها پس از فتح ایران:
وجود آتشکدهها تا قرنها بعد از ورود اسلام به ایران، نشانه آن است که علی رغم فتح تمامی سرزمین ایران، گروههایی از مردم همچنان بر دین زرتشتی باقی مانده بودند و آتشکدههای آنها تا مدتها در شهرها و روستاها فروزان بود. "ابن حوقل" که در قرن چهارم هجری میزیسته، مینویسد: «در فارس آتشکدههای بسیاری وجود دارد. شهری، ناحیه ای و روستایی نیست مگر آنکه آتشکدههای فراوان دارد.»[۱۷] "مسعودی" نیز در ذکر آتشکدههای معروف و مشهور مینویسد: «"یستاسف شاه"[۱۸] فرموده بود آتشی را که "جم شاه" احترام میکرده، پیدا کنند و چون جستجو کردند آن را به شهر خوارزم یافتند و یستاسف آن را به شهر دارابجرد فارس آورد… این آتش به وقت حاضر یعنی به سال سیصد و سی و دو، «آزر- جوی» نام دارد یعنی «آتش نهر»، زیرا در پارسی قدیم آزر یکی از نامهای آتش و جوی نام نهر است و مجوسان این آتش را بیشتر از همه آتشها و آتشکدههای دیگر احترام میکنند.»[۱۹] و در جای دیگری مینویسد: «در سرزمین عراق به نزدیک مدینة السلام (بغداد) آتشکده ای هست که ملکه پوران دختر خسرو پرویز در محل معروف به استنیا بنا کرده است. آتشکدههایی که مجوسان در عراق و فارس، کرمان، سیستان، خراسان، طبرستان، جبال، آذربایجان، اران، هند، سند و چین ساختهاند فراوان است که از ذکر آن صرف نظر کردیم و فقط آتشکدههای مشهور را یاد کردیم.»[۲۰]
آیا قوم عرب که تمام ایران را فتح کرد، نمیتوانست این آتشکدهها را ویران کند و پذیرش اسلام را اجباری نماید؟ بنابراین پذیرفته شدن پیروان سایر ادیان الهی از جانب اسلام به عنوان اهل ذمه و اهل کتاب و اعطای آزادی به آنها، خود عاملی شد تا مردم ایران آن گاه که خود اراده نمودند، اسلام را به عنوان دین خویش برگزینند و وجود آتشکدههای فراوان در ایران و کم شدن تدریجی آنها، نشان از روی آوردن تدریجی ایرانیان به دین اسلام است.
علاقه ایرانیان به دین اسلام از همان آغاز ظهور این دین مقدس شروع شد. قبل از اینکه شریعت مقدس اسلام توسط مجاهدین مسلمان به این سرزمین بیاید، ایرانیان مقیم یمن به آیین اسلام گرویدند و با میل و رغبت به احکام قرآن تسلیم شدند و از جان و دل در ترویج شریعت اسلام کوشش نمودند و حتی در راه اسلام و مبارزه با معاندین نبی اکرم (ص) جان سپردند. [۲۱] ایرانیان مقیم یمن و بحرین که در عصر ساسانیان جزئی از امپراطوری ایران بودند، اولین ایرانیانی هستند که به دین اسلام گرویدند. دلیل اسلام ایرانیان مقیم یمن، خبر غیبی رسول خدا (ص) درباره کشته شدن خسروپرویز بوده است. وقتی آنان به صحت این خبر غیبی پی بردند، مسلمان شدند.[۲۲] همین مقدار سابقه ایرانیان با اسلام در زمان پیغمبر اكرم (ص) کافی بود که بسیاری از آنان با حقایق اسلامی آشنا شوند. طبعاً این خود وسیله ای بود برای اینکه خبر اسلام به ایران برسد و کم و بیش مردم ایران با اسلام آشنا شوند. خصوصاً وضع دینی و حکومتی آن روز ایران طوری بود که مردم تشنه یک سخن تازه بودند و در حقیقت در انتظار فرج به سر میبردند و از این رو هرگونه خبری از این نوع، به سرعت برق در میان مردم میپیچید. مردم طبعاً میپرسیدند این دین جدید اصولش چیست؟ فروعش چیست؟[۲۳] همان گونه که ایرانیان در یمن به اختیار خویش، اسلام را پذیرفتند، در داخل ایران نیز ایرانیان، به تدریج دست از آتش پرستی برداشته و مسلمان شدند. ادوارد براون مینویسد: «مسلّم است که در ایران قسمت اعظم کسانی که تغییر مذهب دادند به طیب خاطر، اختیار و اراده خودشان بود.»[۲۴] اغلب ایرانیان در دوره استقلال سیاسی ایران مسلمان شدهاند. استقلال سیاسی ایران از اوایل قرن سوم هجری شروع شد و تا آن وقت هنوز بسیاری از مردم ایران به کیشها و آیینهای قدیم از قبیل زرتشتی، مسیحی، صابئی و حتی بودایی باقی بودند. سفرنامههایی که در قرن سوم و چهارم نوشته شده حکایت میکند که تا آن زمانها در ایران آتشکدهها و کلیساهای فراوان وجود داشته است، بعدها کم کم از عدد آنها کاسته شده و جای آنها را مساجد گرفته است.[۲۵] در حدیثی از امام صادق (ع) در تفسیر آیه ۱۹۸ سوره شعراء [۲۶] آمده است: «اگر قرآن بر عجم نازل میشد، اعراب به آن ایمان نمیآوردند و اینکه قرآن بر عرب نازل شده و عجم به آن ایمان آوردهاند، دلیل فضل عجم است.»[۲۷] هم چنین امام صادق (ع) در ذیل این آیه ای از قرآن که میفرماید: «و هر گاه سرپیچی کنید، خداوند گروه دیگری را جای شما میآورد، پس آنها مانند شما نخواهند بود»[۲۸] مقصود از «گروه دیگر» را، «ایرانیان» معرفی کرده است.[۲۹]
جاذبه تعالیم اسلامی:
عدالت خواهی و مساوات طلبی دین اسلام، نقش بسیار مهمی در جذب مردم ایران به اسلام داشته است. به تعبیر شهید مطهری «آن چیزی که بیش از هر چیز روح تشنه ایرانی را به سوی اسلام میکشید، عدل و مساوات اسلامی بود.»[۳۰] مورخان مینویسند: «در نبرد قادسیه رستم فردی را نزد سعد بن ابی وقاص، فرمانده سپاه اسلام فرستاد که کسی را نزد ما بفرست که با ما سخن گوید. سعد، ربعی بن عامر را فرستاد. رستم بر تختی از زر نشسته بود. ربعی بن عامر جلو رفت در حالی که بر اسبی سوار بود و شمشیرش در کهنه پارهای بود و بند نیزهاش لیف خرمایی بود. نزدیک رستم رسید و بر روی زمین نشست. مترجم پرسید: برای چه به اینجا آمدهاید؟ گفت: خداوند ما را مبعوث ساخته تا بندگانش را از تنگناهای دنیا به جاهای گسترده تر ببریم و مردم را از جور دیگر دینها به دادگستری اسلام راهنمائی کنیم. رستم چند روز مهلت خواست و پس از آن پرسید: آیا تو بزرگ آنان هستی؟ گفت: نه، ولی همه مسلمانان چون تنی واحد هستند. رأی یکدیگر را نافذ میدانند. رستم با بزرگان سپاه خود خلوت کرد و گفت: آیا تاکنون سخنی چون سخن این مرد شنیدهاید؟ آنان به تحقیر رفتار و لباس او پرداختند. رستم گفت: وای بر شما، به اندیشه و سخن و اخلاق او بنگرید. عرب همواره لباس را خوار میداشته و رأی و اندیشه را بها میداده. آنگاه فردی را به نزد سعد فرستاد و گفت: آن مرد را نزد ما بفرست. سعد، حذیفة بن محصن را فرستاد. او نیز رفتاری چون فرستاده قبلی داشت. از اسب خود پیاده نشده شروع به سخن کرد و جوابهایی چون او داد. رستم پرسید: چرا آن مرد دیگر نزد ما نیامد؟ گفت: امیر ما در رنج و راحت، میان ما به عدالت رفتار میکند. امروز نوبت من بوده. رستم گفت: مهلت از کی آغاز میشود؟ گفت: مدت آن سه روز است و از فردا آغاز میشود. سپس بازگشت و رستم و یارانش را شگفت زده رها کرد.»[۳۱] در منابع تاریخی آمده است: «گفتگوی رستم با سران سپاه به جائی رسید که او از آنها رنجید و آنها هم سخت خشمگین شدند. روز بعد باز پیغام داد که فرد دیگری برای ما بفرستید. سعد، مغیره بن شعبه را فرستاد مغیره هم وارد شد و رفت تا به تخت رستم رسید. آنگاه بر تخت نشست. او را پایین کشیدند. او گفت: من چنین پنداشته بودم که میان شما مواسات و مساوات برقرار است و شما هم در مواسات مانند ما هستید. بهتر این بود که به من اطلاع میدادید که شما از خود خداوندگانی دارید و بعضی از شما بعض دیگر را میپرستند. کار شما با چنین وضعی که بشر مانند خودش را میپرستد، هرگز سر و سامانی نخواهد داشت. آنچه را که خود به خویشتن میکنید دیگری به شما نخواهد کرد. من هم با دعوت و خواهش شما به اینجا آمدهام امروز دانستم که کار شما پریشان خواهد شد و شما مغلوب و نابود خواهید شد. هیچ مملکتی با چنین رویه و رسمی (تکبر و غرور و انسان پرستی) پایدار و مستقیم نخواهد شد. مردم عادی گفتند: به خدا این مرد عرب راست میگوید؛ ولی بزرگان گفتند: «به خدا، سخنی گفت که همواره بندگان ما بدان مایل خواهند بود.»[۳۲] همین رفتارهای روشنگرانه بود که سبب جذب بسیاری از ایرانیان به دین اسلام شد. در همین جنگ بود که چهار هزار نفر از ایرانیان اسلام را پذیرفتند. «سعد آنان را امان داد و مسلمان شدند و در فتح مدائن همراه سعد بودند، و در فتح جلولاء نیز شرکت داشتند. سپس رهسپار شده همراه مسلمانان در کوفه منزل کردند.»[۳۳] "برتولد اشپولر" مینویسد: «تقریباً تمام ایرانیان بدون اعمال زور و فشار خارجی معتنا بهی از طرف فاتحان در مدت قرون اندکی به اسلام گرویدهاند.»[۳۴] ایرانیان تا اسلام را نمیشناختند با آن مقابله نموده و بر دین خویش باقی بودند و چون با مبانی ارزشنمد اسلام آشنا شدند به راحتی آن را پذیرفته و حتی در راه آن فداکاریهای بسیار نمودند.
به این نکته نیز باید توجه داشت که دین اسلام دینی با آموزههای معقول و فطری است که برای نجات همه جهانیان آمده است. در قرآن بسیاری از خطابهای آن با «یا ایها الناس» شروع شده است. شکی نیست که همه این خصوصیات در جذب بسیاری از انسانها مؤثر بوده است. شهید مطهری در این باره مینویسد: «عامل گرایش ملتها به اسلام یک سلسله مزایاست که بعضی فکری و اعتقادی و بعضی اخلاقی و اجتماعی و سیاسی است. تعلیمات اسلامی از طرفی معقول و خردپسند است و از طرف دیگر فطری و مفهوم. تعلیمات اسلامی یک نیروی کشش و جاذبه خاصی دارد که به موجب همان جاذبه، ملل مختلف را تحت نفوذ خود قرار داده است. مقیاسهای کلی و عمومی و جهانی اسلام یکی از مزایا و یکی از جنبههایی است که به این دین نیرو و جاذبه داده است.»[۳۵] دکتر صاحب الزمانی در کتاب «دیباچه ای بر رهبری» میگوید: «تودههای مردم نه تنها در خود در برابر جاذبه جهان بینی و ایدئولوژی ضد تبعیض طبقاتی اسلام مقاومتی احساس نمیکردند، بلکه درست در آرمانِ آن همان چیزی را مییافتند که قرنها به بهای آه و اشک و خون خریدار و جان نثار و مشتاق آن بودند و عطش آن را از قرنها در خود احساس میکردند.»[۳۶]
نتیجه گیری:
مسلمانان در فتوحات خویش، بر اساس دستورات اسلامی، همواره سه پیشنهاد را به ترتیب مطرح میکردند: ۱. پذیرش اسلام؛ ۲. پرداخت جزیه و ۳. جنگ. بنابراین اجباری در پذیرش اسلام وجود نداشته است. منابع تاریخی می گویند بسیاری از ایرانیان با عدم پذیرش اسلام، حاضر به پرداخت جزیه شدند. آنها تا پایان قرن دوم و سوم هجری به تدریج با اسلام آشنا شده و مسلمان شدند. وجود آتشکدهها در بسیاری از شهرهای ایران، نشانهای از برخورد مسامحه آمیز اعراب مسلمان با ایرانیان است. سرانجام جاذبه تعالیم اسلامی سبب جذب ایرانیان به اسلام شد و ایرانیان با شوق و رغبت اسلام را به عنوان آیینی رهایی بخش و نجات دهنده پذیرفتند.
پی نوشت:
[۱]. تاريخ الطبري، ج۳، ص۳۵۸ و ۳۴۴ و ۵۲۰ و العبر، ج۱، ص۴۹۱ و الطبقات الكبري، ج۷، ص۹۷ و الكامل، ج۸، ص۱۰۰.
[۲]. «لا اكراه في الدين.»
[۳]. تاريخ الطبري، ج۳، ص۳۵۸ و ۳۴۴ و ۵۲۰ و الطبقات الكبري، ج۱، ص۲۴۸ و فتوح البلدان، ص۴۳۹-۴۴۰.
[۴]. فتوح البلدان، ص۳۱۵ و اقضية رسول الله، ص۵۹.
[۵]. سوره توبه: آيه ۲۹.
[۶]. تاريخ اليعقوبي، ج۲، ص۸۱.
[۷]. تاريخ ادبي ايران، ج۱، ص۲۹۷-۲۹۸.
[۸]. تاريخ ادبي ايران، ج۱، ص۳۰۷.
[۹]. تاريخ سيستان، ص۴۹-۵۰ و مزديسنا و ادب پارسي، ص۴۶۳-۴۶۲.
[۱۰]. ستيز و سازش، ص۹۵.
[۱۱]. همان، ص۹۵.
[۱۲]. ستيز و سازش، ص۹۶.
[۱۳]. خدمات متقابل اسلام و ايران، ص۹۵ و احسن التقاسيم، ج۲، ص۶۵۶.
[۱۴]. تاريخ الطبري، ج۳، ص۳۵۸ و ۳۴۴ و ۵۲۰ و العبر، ج۱، ص۴۹۱ و الطبقات الكبري، ج۷، ص۹۷ و الكامل، ج۸، ص۱۰۰.
[۱۵]. تاريخ الطبري، ج۴، ص۱۵۵.
[۱۶]. فتوح البلدان، ص۵۲۶ و ۵۲۹ و ۵۳۳.
[۱۷]. صورة الارض، ص۴۳.
[۱۸]. "يستاسف بن لهراسب" از شاهان قديم ايران.
[۱۹]. مروج الذهب، ج۱، ص۶۰۴.
[۲۰]. مروج الذهب، ج۴، ص۶۱۰.
[۲۱]. "شهر بن باذان" اولين ايراني بود كه در جنگ با "اسود عنسي" كه مدعي نبوت بود كشته شد. تاريخ الطبري، ج۳، ص۲۲۹ و الكامل، ج۸، ص۲۹.
[۲۲]. تاريخ الطبري، ج۲، ص۶۵۶ و مجمل التواريخ و القصص، ص۲۵۲ و الطبقات الكبري، ج۱، ص۲۴۵.
[۲۳]. خدمات متقابل اسلام و ايران، ص۷۲.
[۲۴]. تاريخ ادبي ايران، ص۳۰۰.
[۲۵]. خدمات متقابل اسلام و ايران، ص۹۵.
[۲۶]. «وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ» سوره شعراء: آيه ۱۹۸.
[۲۷]. تفسير صافي، ج۴، ص۵۱ و سفينه البحار، ج۶، ص۱۶۵.
[۲۸]. سوره محمد: آيه ۳۸.
[۲۹]. «إن تتولوا يا معشر العرب يستبدل قوما غيركم يعني الموالي» مجمع البيان، ج۹، ص۱۶۴.
[۳۰]. خدمات متقابل اسلام و ايران، ص۱۲۷.
[۳۱]. تاريخ الطبري، ج۳، ص۵۲۱-۵۲۲ و الكامل، ج۸، ص۲۳۵-۲۳۸ و العبر، ج۱، ص۵۱۳.
[۳۲]. تاريخ الطبري، ج۳، ص۵۲۲ و الكامل، ترجمه، ج۸، ص۲۳۹ و العبر، ج۱، ص۵۱۴.
[۳۳]. فتوح البلدان، ص۴۰۰.
[۳۴]. تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ج۱، ص۲۴۰-۲۳۹.
[۳۵]. خدمات متقابل اسلام و ايران، ص۷۰.
[۳۶]. همان، ص۹۱.
کتابنامه:
قرآن
۱) ابن اثير، عزالدين؛ الكامل، ترجمه: ابوالقاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، ۱۳۷۱.
۲) ابن حوقل؛ صورة الارض، ترجمه: جعفر شعار، تهران، امير كبير، ۱۳۶۶.
۳) ابن خلدون، عبدالرحمن؛ العبر، ترجمه: عبدالمحمد آيتي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، چاپ اول، ۱۳۶۳.
۴) ابن سعد؛ الطبقات الكبري، ترجمه: محمود مهدوي دامغاني، تهران، فرهنگ و انديشه، ۱۳۷۴.
۵) اشپولر، برتولد؛ تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ترجمه: جواد فلاطوري، تهران، علمي و فرهنگي، چاپ هفتم، ۱۳۸۶.
۶) براون، ادوارد؛ تاريخ ادبي ايران، ترجمه: علي پاشا صالح، تهران، امير كبير، چاپ سوم، ۱۳۵۶.
۷) بلاذري، احمد بن يحيي؛ فتوح البلدان، ترجمه: محمد توكل، تهران، نقره، چاپ اول، ۱۳۳۷.
۸) بي نام؛ تاريخ سيستان، ويرايش: جعفر مدرس صادقي، تهران، مركز، چاپ اول، ۱۳۷۳.
۹) بي نام؛ مجمل التواريخ و القصص، تحقيق: ملكالشعراء بهار، تهران، كلاله خاور، بى تا.
۱۰) چوكسي، جمشيد كرشاسپ؛ ستيز و سازش، ترجمه: نادر ميرسعيدي، تهران، ققنوس، ۱۳۸۱.
۱۱) طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۷۲.
۱۲) طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الطبري، بيروت، دار التراث، دوم، ۱۳۸۷.
۱۳) فيض كاشاني، ملامحسن؛ تفسير صافي، تهران، الصدر، ۱۴۱۵.
۱۴) قرطبي، ابن طلاع؛ اقضية رسول الله، بيروت، دار الكتاب العربي، ۱۴۲۶.
۱۵) قمي، عباس؛ سفينة البحار، بي جا، اسوه، چاپ اول، ۱۴۱۴.
۱۶) مسعودي، علي بن حسين؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه: ابوالقاسم پاينده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ پنجم، ۱۳۷۴.
۱۷) مطهري، مرتضي؛ خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران، صدرا، چاپ سي و دوم، ۱۳۸۵.
۱۸) معين، محمد؛ مزديسنا و ادب پارسي، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۵۵.
۱۹) مقدسي، محمد بن احمد؛ احسن التقاسيم، ترجمه: علي منزوي، تهران، شركت مؤلفان و مترجمان، ۱۳۶۱.
۲۰) يعقوبى، ابن واضح؛ تاريخ اليعقوبى، بيروت، دار صادر، بي تا.
منبع: پژوهشکده باقرالعلوم