پرسش:
باسلام.سوال من درمورد جهادثانویه است.آیا مااصولا" مفهوم جهادثانویه داریم.چرا زمانی که عمرخواست به ایران حمله کندحضرت علی در مشاوره به ایشان کمک کردند.درست است که ایشان در جنگ شرکت نکردندولی راهنمایی های ایشان باعث پیروزی اعراب(شاید بگویید مسلمانان ولی خوب میدانید فرهنگ اعراب چقدرباعث عقب ماندگی ما شد چه کتابخانه هایی که به آتش نکشیدند وچه...)آیا جهاد اولیه برای گسترش دین تنها مخصوص پیامبر نیست؟آیا میتوان دینی را به زورشمشیر به ملتی تحمیل کرد؟ قطعا" نمیشود.پس با این وجود چرا ایشان موافق جنگ بودند.چطورشد که اصلا" این جنگ اتفاق افتاد؟آیا سخن ایشان مبنی بر این مضمون((به عمر فرمودند آیا میخواهی عجم گمان کند عرب ترسیده است)) یک نوع حس ناسیونالیستس ایشان نمیباشد...؟سوال من دارای چندین بخش است شاید پاسخ آن طولانی باشد ولی خواهشا" به تمام آن پاسخ دهید..با تشکر
پاسخ:
با عرض سلام و آرزوي موفقيت براي شما
از مکاتبه و ارتباط با این سایت سپاس گزاریم.
ما در مفاهیم دینی چیزی به نام جهاد ابتدایی داریم که نیاز به اجازه معصوم است و آن حمله ابتدایی به کشورهای دیگر است. اما اصطلاح جهاد ثانویه نداریم ، مگر این که مقصود حمله به دشمنان در مقابل هجوم آنان باشد که این همان معنای دفاع است . دفاع در اسلام کاملا پذیرفته است و عقل و منطق نیز آن را تأیید می کند.
اما با توجه به فراز هایی بعدی سوال به نظر می رسد که منظورتان همهان جهاد اولیه است که توسط خلفا انجام پذیرفت که ظاهرا جنبه دفاعی نداشته است. این نوع جنگا ها تنها زمانی معتبر است که توسط پیامبر یا جانشین بر حق ان حضرت ، یعنی امام معصوم صورت گرفته باشد ، یا با اذن و تأیید آنان باشد.
اما در مورد نظر حضرت علی در مورد جنگ های صدر اسلام با ایرانیان و مناطق دیگر می گوییم:
نمىتوان پذيرفت كه امام على(ع) و ديگر امامان(ع) به طور مطلق جنگ هايى كه در دوره خلفا، امويان و عباسيان اتفاق افتاد، تأييد و يا طرد نمودند. اينك براى توضيح اين سخن مطالبى را براى شما بيان مىداريم.
در آغاز نكتهاى را متذكر مىشويم و آن اين است كه به صورت حكم كلى و به مقتضاى ضوابط و ايدئولوژى اسلام؛ يعنى با توجه به محتواى دين اسلام (كه مشتمل بر جهاد، دفاع، امر به معروف، نهى از منكر، دادخواهى و كمك به مظلومان و استضعاف زدايى و... است) و سيره پيامبر(ص) و امامان(ع) مىتوان به اين نتيجه رسيد كه جهاد و دفاع و شيوه جنگى براى زدودن موانعى كه در مسير گسترش اسلام وجود دارد، تا حدودى، آن هم با وجود يك سرى ظوابط و شرايط پذيرفته است.
جنگ هايى كه مورد تأييد اسلام است، جنگهاى كشور گشايى و فتوحات پادشاهان با انگیزه مادى نيست، بلكه مبارزات رهايى بخش است. شعار پيامبر اسلام(ص) شعار رستگارى، آزادى و آزادگى بشريت بود (قولوا لا اله الاّ اللَّه تفلحو) و مىكوشيد با اقدامات فرهنگى مردم را به راه رستگارى رهنمون سازد. جنگهاى پيامبر(ص) تنها براى رفع موانع بود، چون كه دشمنان در مسير فعاليتهاى سازنده آن حضرت موانع ايجاد مىكردند، حال اگر پيامبر(ص) موانع را از مسير راه بر نمىداشت، نمىتوانست به هدفهاى والاى خويش كه همان هدايت و رستگارى بشر بوده نايل گردد؛ به ناچار از استراتژى جهاد و دفاع بهره مىگرفت تا مانعهاى مسير رشد زدوده و راه، براى سعادت و رستگارى هموار گردد.
توجه داشته باشيد كه اسلام استفاده از قدرت نظامى را تنها در سه مورد روا مىداند:
1- براى نابودى آثار شرك و بت پرستى. چون از نظر اسلام شرك و بت پرستى، انحراف و بيمارى و خرافه است. از اين رو پيامبر اسلام(ص) اوّل بت پرستان را از راه تبليغ به سوى توحيد دعوت مىكرد، آن گاه كه مقاومت كردند، به زور متوسّل شد.
2- براى نابودى نقشههاى دشمنان، كسانى كه نقشه نابودى و حمله به مسلمانان را مىكشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامى بر ضد اينان را صادر كرده است.
3- براى آزادى در تبليغ دین حق ، زيرا هر آيينى حق دارد آزادانه و به صورت منطقى خود را معرفى كند و اگر كسانى مانع اين كار شوند، مىتوان با توسل به زور اين حق را به دست آورد.(1)
لازم به ياد آورى است كه مشروعيت جهاد ابتدائى منوط به اذن امام معصوم(ع) مىباشد.
مىتوان همه اين موارد سه گانه را در دايره دفاع از رشد و تعالى و كمال انسانها قرار داد.
هر كس دين اسلام را بپذيرد بر اساس آن، برنامه دفاعى خود را تنظيم مىكند. اين برنامه دفاعى خردمندانه است و با منطق و برهان مىتوان از آن دفاع نمود كه در اين جا به جهت رعايت اختصار از پرداختن به آن خوددارى مىكنيم.
امام على(ع) كه به سبب مهارتهاى فراوان جنگى و فداكارىهاى بى نظيرش در جنگهاى بدر، احد، خندق و خيبر كارنامه بسيار درخشانى از خود به يادگار گذاشته بود، نمىتوانست مورد غفلت و بى توجهى خليفه و كارگزارانش در اين برهه حساس قرار گيرد. عدم شركت حضرت در فتوحات و انزواى وى مىتوانست اين سؤال را در اذهان مسلمانان برانگيزاند كه چرا آن حضرت با آن همه سابقه درخشان، اكنون كه زمان انتشار اسلام در سرزمينهاى كفر و شرك رسيده است، بىاعتنا يا منزوى باشد؟ همه مىدانستند كه علّت اين امر، ترس او از مرگ يا سستى از جهاد نبوده و خودش هم متذكر شد كه اگر تمامى عرب با او به نبرد برخيزند او نمىترسد و ميدان نبرد را رها نمىكند.(2)
از اين رو خليفه و يارانش مىكوشيدند با ورود و شركت حضرت در فتوحات از يك سو زمينه طرح چنين پرسش و ابهامى را از بين ببرند، نيز با ورود امام(ع) به عرصه فتوحات اعتبار و مشروعيت چنين اقدامى را در اذهان بسيارى از هوادارانش مستحكم سازند و از سوى ديگر از مهارتهاى جنگى آن حضرت در فتح شهرها بهره گيرد.
سياست حضرت در اين جريان، سياست بينابين بود. از سويى امام نمىخواست با حضور خود در جنگها بر سياستهاى خليفه مهر تأييد بزند و مؤيد خلفا باشد امّا از جهتى هم نمىخواست سپاهيان اسلام شكست بخورند، حضرت در اين ماجرا موضعى »بى طرفانه« و يا حداكثر »مشاورانه« را اتخاذ نمود. طبق بعضى از گزارشهاى تاريخى، ابوبكر براى فتح شام از اصحاب نظر خواهى كرد. هر كس نظرى داد كه مورد پذيرش وى واقع نشد، ولى نظر امام را پذيرفت. حضرت فرمود: »چه خليفه خودبه اين نبرد رو آورد و چه لشكرى از جانب خويش روانه كند، در هر دو حال پيروز خواهد شد؛ زيرا از پيامبر(ص) شنيده است كه آيين اسلام بر همه اديان غلبه خواهد كرد. آن گاه امام خليفه را به صبر و استقامت سفارش نمود.
ابوبكر در حالى كه از شنيدن چنين خبرى خوشحال شده بود، مسلمانان را به جهاد تشويق نمود و آنان را به اطاعت از خدا و پيروى از فرماندهانشان امر كرد.(3)
در جنگهاى اين دوره گروهى از ياران امام على(ع) مانند مالك اشتر، خالدبن سعيد بن عاص، هاشم بن عتبة بن ابى وقاص، معروف به هاشم مرقال و فضل بن عباس، حضورى فعال، بلكه در زمره فرماندهان لشكر اسلام قرار داشتند.
عمر نیزكوشيد امام را به شركت در فتوحات وادارد، ولى موفق نشد. بنا به نوشته مورخ نامدار، مسعودى: چون عمر درباره جنگ با ايرانيان از عثمان نظر خواهى كرد، عثمان گفت: سپاه اعزام كن و هر كدام را با سپاه بعدى تقويت نما و مردى را بفرست كه در كار جنگ تجربه و بصيرت داشته باشد. عمر گفت: آن كيست؟ عثمان گفت: على بن ابى طالب است. عمر گفت: پس ببين كه او به اين كار تمايل دارد؟ عثمان با على(ع) مذاكره كرد، امّا على(ع) اين را خوش نداشت و رد كرد.(4)
عمر كه نمىتوانست على(ع) را به طور مستقيم به همكارى و شركت در فتوحات حاضر كند، تلاش كرد از ديدگاهها و راهنمايىهاى آن حضرت بهرهمند گردد. حضرت چون نمىتوانست نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان بىاعتنا باشد، تنها در قالب مشاوره و ارائه ديدگاههاى خويش، همانند يك كارشناس برجسته نظامى آنان را در اين امر همراهى كرد. هرگاه عمر از حضرت نظر مشورتى مىخواست، حضرت از ارائه رهنمودها دريغ نمىورزيد.(5)
بنا به روايتى از امام باقر(ع) عمر، امور حكومت را كه از مهمترين آنها فتوحات بود، با نظر خواهى از على(ع) به سامان مىرساند.(6)
اين سخن به معناى تأييد امام از ديگر سياستهاى عمر نيست، بلكه سخن در اصل فتوحات است، نه سياست عرب گرايانه عمر و موضعگيرى او در برابر ايرانيان كه مورد انتقاد امام قرار گرفت
براى توضيح بيشتر مىتوانيد به تاريخ در آينده پژوهش، جلد دوّم مراجعه نماييد.
اما در مورد جنگ های مسلمانان با ایرانیان و اتفاقاتی که صورت پذیرفت ، اشاره به برخی از مطالبی داشتید که متاسفانه در آثار ضد اسلامی بیان شده که از نظر تاریخی هیچ صحت ندارد ، از جمله مسئله آتش سوزی کتاب های ایرانیان که به هیچ وجه صحت ندارد.
جهت آگاهی بیشتر در این موضوع به سایت حوزه ، کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران ،(مجموعه آثار ، ج 14) از استاد مطهری مراجعه فرمایید. http://www.hawzah.net/Per/Script/Book.asp?URL=http://www.hawzah.net/per/k/asar14/mg1403.htm&TIT=حوزه>%20صفحه%20كتابخانه%20>%20مجموعه%20آثار%20شهيد%20مطهرى%20(
14)
در همین کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران ، به خوبی از تأثیر اسلام در علم و پیشرفت ایرانیان سخن گفته شده است.
ورود اسلام به ایران نه تنها باعث عقب ماندگی ایرانیان نشد ، بلکه خدمات بسیار ارزشمندی داشته است که برای آگاهی از آن ها ، مطالعه کتاب فوق را به شما توصیه می کنیم .
اما این که ایا به زور شمشیر می توان دینی بر یک ملت یا حتی یک فرد ، تحمیل کرد؟ مطمئنا خیر.
زیرا اعتقاد و باور به دین ، یک امر قلبی و درونی است و هیچ گاه امر قلبی نمی تواند به زور تحمیل شود . حتی اگر کسی به زبان نیز اعتراف کند ، در درون قلب نمی تواند شمشیر نفوذ یابد ، بلکه بر عکس باعث تنفر است.
اما توجه داشته باشید که مسلمانان دین اسلام را به زور تحمیل نمی کردند ، بلکه پذیرش اسلام از طرف ایرانیان با رغبت صورت گرفت و یکی از نشان های آن ، خدمات بسیاری است که ایرانیان برای پیشرفت اسلام انجام داده اند. مطمئنا اگر به اجبار می پذیرفتند ، آن همه سعی و تلاش برای گشترش اسلام به تمام مناظق دنیا انجام نمی دادند. به جر آت می توان گفت که بیشتر مسلمانان در شرق آسیا و آفریقا تحت تأثیر ایرانیان به اسلام روی آوردند.
در این باره نیز کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران به خوبی سخن گفته است.
در ضمن زرتشتیان از نظر اسلام ، اهل کتاب شناخته می شوند که در دین خود آزاد هستند ؛پس آنها هیچ اجباری برای پذیرش اسلام نداشتند و به همین خاطر می بینیم که اسلام به مرور زمان و بعد از چندین قرن در مناطق مختلف ایران گسترش یافت ، در حالی که در دوره های بعد از حمله مسلمانان ، حکومت غالبا در دست ایرانیان بود.
اما در پایان سخنی که از حضرت علی نقل کردید ، ما نیافتیم.
لطفا در مکاتبه بعدی منبع آن را ذکر کنید.
شاید از همان منابعی دریافت کردید که موضوع آتش سوزی کتاب ها را نقل کردید!
پس از نقل منبع ، بهتر می توانیم در مورد سند این مطلب و مقصود امام توضیح دهیم.
در عین حال خاطر نشان می کنیم که حضرت اصلا به موضوع عربیت و حس ناسیو نالیستی اعتقاد نداشت و یکی از اشکالات و ایرادات به آن حضرت ، در زمان خودش و بعد ها همین مسئله بود که در کتاب استاد مطهری بیان شده و در صورت نیاز برایتان نقل می کنیم.
خودتان نیز می توانید به همان کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران مراجعه فرمایید.
موفق باشید.
منتظر ارتباط های بعدی شما هستیم.
1. تفسير نمونه، ج 2، ص 206 و 207.
2. نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 45.
3. ابن اعثم كونى، همان، ص 80 و 81؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 133.
4. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 311.
5. درباره مشاوره خلفا با حضرت على(ع) به نهج البلاغه، خ 146 رجوع شود.
6. شيخ مفيد، الاختصاص، ص 173؛ شيخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 424.