چرا حضرت موسی در خواست روئیت خدا را داشت؟

پرسش:

 خدا را نمي توان ديد چون كه ديده شدن براي خدا نقص است و هر معتقد به خدايي كه كامل است هم اين را مي دانم حالا چطور پيامبر خدا كه بايد اين را بداند مي گويد خدا يا خودت را به من نشان بده در ضمن چگونه خدا گفت كه به بالاي كوه برويد؟

پاسخ : 

با سلام و عرض ادب و احترام 

هم چنان که خود شما گفته اید خداوند منزه از آن است که قابل دین با چشم سر باشد ، ولی در تفسیر آیه مورد سوال دو نظر ارائه شده است.
برخی گفته اند که گرچه حضرت موسی(ع) خود می دانست که خداوند با چشم سر قابل رویت نیست ولی به دلیل اصرار قومش (بنی اسرائیل) که خواهان دیدن خداوند بودند و گفتند ارنا الله جهره (1)یعنی خدا را به صورت آشکار به ما بنمایان،موسی در واقع ماموریت پیدا کرد که این تقاضا را مطرح کند تا زمینه برای پاسخ محکم از سوی خداوند فراهم شود و انها را متوجه نماید که این تقاضا صحیح نیست و غیر ممکن است و خداوند هرگز قابل دیدن نمی باشد؛ بنا بر این تقاضای موسی(ع) برای دیدن خدا از زبان قومش بوده است ونه از سوی خود او (2).
ولی گروه دیگر در عین حال که تقاضا را از طرف خود حضرت موسی(ع) می دانند ، اما تقاضای دیدن از طرف موسی (ع) را دیدن با چشم سر نمی دانند.
بری توضیح این نظریه کمی مطلب را بسط می دهیم تا کاملا واضح شود که چرا حضرت موسی (ع)تقاضای رویت از خدا کرده است.
رؤيت و نظر بر سه قسم است:
نظر با چشم ظاهر، نظر با فكر و انديشه و نظر با دل.
رؤيت ظاهري و نظر حسّي آن است كه چيزي با چشم ظاهر قابل ديدن باشد، مانند ديدن اجسام، ‌اجرام و رنگها.
قسم ديگر نظر، انديشه و فكر است مثلااگر انديشه انديشمندي متوجه مطلبي شد مي گويند: نظر او اين است مانند اين كه در حديث مقبوله عمر بن حنظله آمده است: (من نَظَر في حَلالِنا وَحَرامِنا) (3) «كسي كه در حلال و حرام ما صاحب نظر باشد». كه در اين جا مراد از نظر همان فكر و رأي است.
قسم سوم نظر شهودي است كه انسان به خود و افكار و عقايد خود بنگرد. نگاه انسان به خود نه نظر حسي است و نه نظر فكري و حصولي، بلكه نظر شهودي است. انسان، درون و حقيقت خود را به چشم دل و علم شهودي مي يابد.
برخی از اندیشمندام معا صر بر این باورند که: از مجموع آیات قرآن كريم و ارجاع متشابهات به محكمات و بررسي سيره علمي موساي كليم و مشاهده قرائن داخلي و خارجي،‌اين مطلب كاملاً بديهي و مسلّم است كه درخواست حضرت موسي (ع)بدين معنا نيست كه پروردگارا! خودت را به صورت امري محسوس و جسماني نشان بده تا من تو را با چشم ظاهري ببينم زیرا در فرهنگ وحي ضروري است که خداوند با چشمِ سَر ديده نمي شود «لا تُدرِكَه الْأَبْصار»(4) ، زيرا موجودي كه با چشم سر ديده مي شود در جهت و مكاني معين است و در جهات و امكنه ديگر نيست. در اين حال، چنين موجودي مادي است، خواه با چشم ظاهري ديده شود، خواه با چشم مسلّح به سلاحهاي علمي.
خدا آن موجودي است كه قرآن درمعرفي او مي گويد: «فَأَيْنَما تُولُّوا فَثَمّ وَجْه اللهِ» (5)، «هُوَ الذي فِي السَّماءِ إِله وَفِي الْأَرضِ إِله» (6) «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَما كُنْتم»( 7)؛ او در جهت معين نيست تا ديده شودواين امر جزو معارف همه انبياست و مخصوص به خاتم انبيا(ص) نيست.
دليل ديگر بر اين كه منظور موساي كليم از (انظر إِلَيك) (8) نظر ظاهري و ديدن با چشم ظاهر نيست، اين است كه وقتي قوم او كه به اصالت ماده معتقد بودند و مي گفتند هر موجودي مادي است و چيزي كه مادي نباشد وجود ندارد، رؤيت خدا را با چشم سَر پيشنهاد كردند، به هلاكت رسيدند: (أَرِنا اللهَ جَهرةً فَأَخَذَتهُم الصاعِقَة بِظُلمِهِم) (9)،‌ زيرا چنين پنداري درباره خداي سبحان الحاد و شرك است، خدا را يك موجود مادي دانستن و او را با موجودات مادي همسان پنداشتن و او را شريكي براي موجودات مادي ديگر قرار دادن، بدترين ظلم است و اين ظلم را خداي سبحان با صاعقه پاسخ داد. بنابر اين امتناع ديدن خدا با چشم، چيزي نيست كه بر موساي كليم مخفي باشد.
قرينه ديگر بر اين كه منظور موساي كليم از (انظرالیک) ،‌ رؤيت ظاهري نبوده اين است كه بني اسرائيل وقتي از دريا گذشتند و به جايي رسيدند كه مردم در آن جا در برابر بتها خضوع مي كردند به موساي كليم گفتند: همان طور كه مردم اين سرزمين بتي دارند و آن را مي پرستند، ‌خدايي را براي ما قرار ده كه ما او را ببينيم و بپرستيم و خداي ناديدني را بر ما تحميل مكن: (قالُوا يا موُسي اِجْعَل لَنا إِلهاً كَما لَهُم ءالِهة)( 10)، موساي كليم اين پيشنهاد را تقبيح كرده، فرمود: بت پرستي باطل است؟ اگر خدا با چشمِ ظاهر ديده شود نظير بت پرستها خواهد بود: (إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون إِنَّ هؤلاءّ مُتبّرٌ ما هُمْ فيه و باطِل ما كانوا يَعْمَلون) (11). پس موساي كليم يقين داشت كه خداي سبحان با چشم ظاهر قابل رؤيت نيست. و هرگز از خدا طلب رؤيت ظاهري نكرد.
خداي سبحان موساي كليم را به عظمت ستود و گفت: وي از بندگان مخلَص ماست: (وَ اذْكُر في الْكِتاب موُسي إِنَّه كانَ مُخْلَصاً وَكانَ رَسُولاً نَبياً) (12). كسي كه جزو بندگان مخلص است، يعني از حد وهم و تجرد خيالي و وهمي گذشته و به جايي رسيده است كه شيطنت در آن جا راه ندارد، ممكن نيست نداند كه خدا با چشم ظاهر ديدني نيست. خود مقام اخلاص و جان ملكوتي مخلَصين با چشم ديده نمي شود، چه رسد به خداي آنان.
انسانها عموماً و انبيا و اوليا خصوصاً، دو بخش دارند: جسمي دارند ديدني و جاني دارند ناديدني كه به آساني قابل شناخت نيست.
بايد توجه داشت كه بين نظر و بصر فرق است. خداي سبحان به رسولش مي فرمايد: اينها تو را نگاه مي كنند ولي تو را نمي بينند: (وَتَريهم يَنْظُروُن إِلَيْك وَهُمْ لايُبْصِرون) (13). اينها اهل نظرند، نه اهل بصر. (شخص) تو را مي بيند، نه (شخصيّت) تو را.
بنابراين وقتي خداي سبحان موساي كليم را به عظمت مي ستايد كه او از عباد مخلَص و رسول و نبي است، همچنين حقايقي كه وي يافت (اخلاص، نبوت و رسالت) ديدني نيست، پس چگونه ازخدا سؤال مي كند كه خود را به من نشان بده تا من با چشم ظاهر تو را ببينم؟ محدوده مناجات با خدا محدوده چشم و گوش مادي و ديدن و شنيدن ظاهري نيست؛ نه حقيقت سائل و سؤال او با چشم ديده مي شود نه حقيقت مسئول و جواب او.
خلاصه آن كه، نه آن ندا كه از دور بود ديدني بود، نه آن نجوا كه از نزديك بود قابل شنيدن مادي بود تا كسي در صدد حلّ اشكال برآيد و بگويد: «سؤال موساي كليم براي قوم خود بود»؛ زيرا اصلاً سؤال از رؤيت ظاهري نيست.
و اما قسم دوم يعني نظرِ فكري نيز مراد حضرت موسي نبود، به اين معنا كه موساي كليم به خداي سبحان عرض كرده باشد: خود را با ادلّه حصولي و برهان فطري به طور روشن براي انديشه و فكرم آشكار كن تا من با نظر علمي بتوانم تو را بشناسم و بفهمم. گرچه آن حضرت به خداي سبحان عرض كرد: (رَبِّ أَرِني أَنْظُر إِلَيْك) (14)؛ خود را به من ارائه بده تا به تو نظر كنم و بر راي علمي نظر اطلاق مي‏شود ولي ارائه در مسائل ذهني و علم حصولي، به معناي نشان دادن استعمال نمي شود مگر با قرينه،‌ و در آيه مورد بحث قرينه اي وجود ندارد.
بنابراين منظور موساي كليم (ع) از : (ربّ أرني)، اين نيست كه (ربِّ عَلٍّمني) به طوري كه با برهان و دليل ذهني تو را بشناسم. زيرا پيش از اين وي خدا را با شهود دريافت و از شجره شنيد: (إِنّي أَنا اللهُ رَبَّ الْعالَمين)( 15)؛ او ديگر به دنبال علم حصولي و برهان فكري و منطقي نيست تا بخواهد با اقامه دليل خدا را بشناسد. او خودش براي فرعونيان برهان توحيدي اقامه كرد، وقتي فرعونيان گفتند: (فَمَنْ رَبَّكُما يا مُوسي). در جواب فرمود: خداوند مبدأ نظامهاي فاعلي و قابلي است چنانكه هدف نهايي نظام غايي نيز هست: (قالَ رَبُنا الَذي أَعْطي كُلَ شَيءٍ خَلْقَه ثُمَّ هَدي) (16). همه براهين مبدأ و معاد را در جمله اي كوتاه بيان كرد.
اين گونه معارف حصولي را موساي كليم (ع) در آن مناظرات تبيين كرده است. به يقين، آن حضرت با پشت سر گذاشتن همه اين علوم و معجزات و ملاقات و ميقات چهل شبه، از خداي سبحان نخواهد خواست كه خود را با علم حصولي به او نشان دهد، زيرا او درهيچ امري ترديد ندارد تا از خداي كريم مسئلت كند با دلالل فكري و منطقي او را روشن كند.
ولی ناگفته نماند که حضرت موسي (ع) كه مظهر سمع و بصر خدا بود چيزهايي را ديد و شنيد كه جز با مشاهدات غيبي ميسور كسي نيست، اما او كه خواهان درجه برتر بود عرض كرد: (رَبِّ أَرِني أَنْظر إِلَيك). و خداي سبحان فرمود: نيل به درجه عاليتر در دنيا براي شخص تو ميسّر نيست، اما نيل به آن را به طور كلي نفي نكرد. بنابراين ممكن است افراد خاصی از انسانها در دنيا هم به آن مقام رفيع نايل شوند.
پی نوشت ها:
1) سوره نسا/153
2) شرح فارسی تجرید الاعتقادص450 نشر کتابفروشی اسلامیه تهران 1376ش، تفسیرنمونه،ج6ص356 نشر دارالکتب الاسلامیه،تهران 1379ش ت ها:
3) بحار،2/221
4) انعام/103
5) بقره/115
6) ) زخرف/84
7) حديد/4
8) اعراف/143
9) نساء‌/153
10) اعراف/138
11) اهمان/138 ـ 139
12) مريم/51
13) اعراف/198
14) همان/143
15) قصص/30
16) طه/49 ـ 50

 

Comments (0)

There are no comments posted here yet

Leave your comments

  1. Posting comment as a guest. Sign up or login to your account.
Attachments (0 / 3)
Share Your Location

آپ کے سوالات

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

آخرین ارسال سایت