پرسش :
آيا از ديدگاه قرآن انسانها بايد ديندار باشند؟
پاسخ :
بررسيهاي دانشمندان نشان ميدهد كه تاريخ بشر، با دين آميخته بوده،[1] است و اين حقيقت متفكران بسياري را به تأمل در راز نياز به دين و خاستگاه آن فراخوانده و ديدگاههاي گوناگون پديد آورده است. گروهي با رويكرد الحادي، عواملي چون غلبه بر ترس از محيط طبيعي را در پيدايش مذهب مؤثر دانسته و جمعي بر كاركردهاي اجتماعي دين انگشت نهادهاند.[2] امّا ژرف نگري بيشتر، انسان را به اين واقعيت رهنمون مي کند كه آگاهي از آغاز و انجام هستي بنياديترين نيازهاي بشر است.[3] و بيش از همه چيز، همين نياز فطري است كه انسان را به سوي دين ميكشاند. ما در اين نوشتار برآنيم تا با جستجوي گذرا در برخي آيات، ديدگاه قرآن كريم را در مورد ضرورت دين و فوايد آن براي انسانها مورد مطالعه قرار دهيم.
1. از ديدگاه قرآن، خلقت انسان داراي هدف خاصي است: خداوند متعال ميفرمايد: «يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحاً فملاقيه»؛[4] اي انسان تو با رنج وكوشش به سوي پروردگارت ميروي و (با مرگ) نايل به ملاقات او ميشوي. آيا غرض از خلقت انسان بهرهگيري از دنيا بوده تا چند روزي در اين دنيا زندگي كند و مراحلي را بگذراند، به دنيا بيايد، چند روزي كودك باشد، به نوجواني برسد و بعد پير شود و باز به خاك برگردد؟ اگر غرض از آفرينش انسان اين باشد اين فرض با خلقت حيوانات تمام ميشود، و ديگر لازم نبود انسان آفريده شود و بر فرض كه انسان براي اين غرض باشد احتياج به عقل و فكر و شعور نبود. اين كه غرض از خلقت انسان تنها بهرهگيري از ماديات دنيا باشد و انسان يك حركت دوراني داشته باشد، قرآن كريم آن را لغو و بيهوده ميشمارد و از تن دادن به يک چنين زندگي، نهي ميفرمايد و آن را ذلتبار ميشمارد.[5] «و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور»؛[6] زندگي دنيا به جز متاعي فريبنده نيست. «اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر في الاموال و الاولاد»؛[7] بدانيد زندگي دنيا تنها بازي و سرگرمي و تجمل پرستي و فخر فروشي در ميان شما و افزون طلبي در اموال و فرزندان است.
اين نداي قرآن است كه ميفرمايد: «ارضيتم بالحيوة الدنيا من الاخرة فما متاع الحيوة الدنيا في الاخرة الا قليل»؛[8] آيا به زندگي دنيا به جاي آخرت راضي شدهايد؟ با اين كه متاع زندگي دنيا در برابر آخرت جز اندكي نيست. و باز ميفرمايد: «و فرحوا بالحيوة الدنيا و ما الحيوة الدنيا في الاخره الّا متاع»؛[9] به زندگي دنيا شاد شدند در حالي كه زندگي دنيا در برابر آخرت متاع ناچيزي است.
با توجه به اين آيات، معلوم ميگردد زندگي انسان اگر به خاطر دنيا باشد، ارزش ندارد. بنابراين غرض از خلقت بايد غير از اين باشد و زندگي در دنيا وسيلهاي براي آن غرض باشد. در اين جا باز به قرآن بر ميگرديم تا ببينيم غرض از خلقت را چگونه بيان ميكند. «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون»؛[10] جن و انس را نيافريديم مگر براي اين كه مرا پرستش كنند. وقتي به اين حقيقت دست يافتيم كه زندگي انسان بازيچه نيست و خداي حكيم آدمي را چون چارپايان به خود واگذار نكرده است، ناچار بايد از غفلت و بيخبري در آييم و به دنبال كشف برنامهاي براي تأمين سعادت خويش برآييم. در گام اول، حس و عقل را در پيريزي همه جانبه براي زندگي اين جهاني نيز كارآمد نمييابيم چه رسد به اين كه دور نمايي از زندگي پس از مرگ را ترسيم كند و راه درست زيستن را بنماياند. از اين رو توجه به حكمت الهي ما را به منبعي ديگر از معرفت رهنمون مي کند كه در منابع ديني، وحي خوانده شده است.[11] امام رضا ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «از آن جا كه در آفرينش مردمان و استعدادهاي آنان آنچه به طور كامل به مصالحشان رساند وجود نداشت و آفريدگار برتر از آن بود كه به چشم ظاهر ديده شود و ارتباط مستقيم با وي برقرار شود، چارهاي جز اين نبود كه فرستادهاي معصوم ميان او و آدميان ميانجي شود و امر و نهي الهي را به ايشان برساند.»[12] خلاصه، خداوند انسان را براي هدف خاصي آفريده و رسيدن به آن هدف از راه دين ممكن ميگردد. «فان الدين هو الطريقه الملوكة التي يقصد بها الوصول الي السعادة الحقيقة»؛[13] دين همان روش پيموده شدهاي است كه هدف آن رسيدن به سعادت حقيقي است.
2. قرآن كريم دين را يكي از فطريات انسان ميداند و مردم را به پاسخگويي به اين نياز دروني ميخواند: «فأقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون»؛[14] پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده، دگرگوني در آفرينش الهي نيست، اين است آيين استوار، ولي اكثر مردم نميدانند.
فطرت و نوع آفرينش انسان او را به دين يعني اصول علمي و عملي در زندگي كه مبتني بر رفع حوايج حقيقي انسان هستند، هدايت ميكند. به عبارت ديگر قوانين تشريعي كه با عمل به آنها سعادت واقعي انسان تأمين ميشود بر اقتضاي تكويني و خلقت انسان انطباق دارند و مراد از فطري بودن دين همين است.[15] البته اين نياز فطري برخلاف غرايز طبيعي و حيواني به خودي خود شكوفا نميگردد و بسيار مورد غفلت قرار ميگيرد، از اين رو پيامبران همواره پيمان فطرت را يادآور ميشوند و از انسان ميخواهند به نداي درون خويش گوش سپارد.[16]
علامه طباطبايي (ره) نيز توجه به فطرت و غافل نبودن از آن را به لطافت خاصي مستدل ميسازد و ميفرمايد: حرف فاء كه در اول آيه است ميرساند كه كلام در آيه فرع و نتيجة مطالبي است كه در خصوص مبدأ و معاد ازآيات قبل استفاده ميشد و معنايش اين است كه وقتي كه ثابت شد كه خلقت و تدبير تنها از آن خداست و او را شريكي نيست و او به زودي خلق را مبعوث نموده، به حساب ميكشد و نيز معلوم شد كه در آن روز كسي كه از او اعراض كرده باشد و رو به غير آورده باشد راه نجاتي ندارد، پس روي دل، سوي دين كن و ملازم آن باش كه آن همان ديني است كه خلقت الهيه بدان دعوت ميكند.[17]
3. دين فرو نشانندة عطش جاودانگي انسان: ميل به فناپذيري و جاودانگي يكي از نيازهايي كه در اعماق جان انسان ريشه دارد ميباشد و ترس از به پايان رسيدن زندگي به شدت وي را ميآزارد، كساني كه مرگ را پايان حيات انسان ميشمارند، به پوچ انگاري ميرسند و زيستن در اين جهان را بيمعنا مييابند. تنها دين الهي است كه با تأكيد بر حيات جاويدان انسان و زندگي پس از مرگ، به اين نياز اصيل آدمي پاسخ ميگويد و عطش جاودانه زيستن را فرو مينشاند: «و بشّر الذين ءامنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنّات تجري من تحتها الانهار كلما رزقوا منها من ثمرة رزقاً قالوا هذا الذي رزقنا من قبل و اتوا به متشابها و لهم فيها ازواج مطهرة و هم فيها خالدون»؛[18] «به كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادهاند، بشارت ده كه باغهايي از بهشت براي آنهاست كه نهرها از زير درختانش جاري است. هر زمان كه ميوهاي از آن، به آنان داده شود و ميگويند: اين همان است كه قبلا به ما روزي داده شده بود و ميوههاي كه براي آنها آورده ميشود همه يكسانند و براي آنان همسراني پاك و پاكيزه است و جاودانه در آن خواهند بود».
هر چند دانشمندان خداناگرا براي زدودن ترس از فناپذيري از دل آدمي، بسيار كوشيدهاند؛ امّا توفيق چنداني نيافته و در سركوب اين گرايش ذاتي انسان، ناتوان ماندهاند. امّا درنگاه دين، مرگ آغاز زندگي حقيقي است و اين تفسير از مرگ به زندگي معنا ميبخشد و خدا باوران را به استقبال عاشقانه از شهادت ميكشاند.[19]
«ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يُقتلون وعداً عليه حقا في التوراة و الانجيل و القرآن و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم»؛[20] «خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خريداري كرده كه (در برابرش) بهشت براي آنان باشد. در راه خدا پيكار ميكنند ميكشند و كشته ميشوند، اين وعدة حقي است بر او كه در تورات و انجيل ذكر فرموده و چه كسي از خدا به عهدش وفادارتر است؟ اكنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدي كه با خدا كردهايد و اين است آن پيروزي بزرگ». «ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عندربهم يرزقون»؛[21] «هرگز گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته ميشوند مردگانند! بلكه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزي داده ميشوند».
4. دين عامل وحدت و يكپارچگي: اديان توحيدي مظهر وفاق و همبستگياند و بيش از هر عامل ديگر، وحدت جامعه را تضمين ميكنند. قرآن كريم از يك سو، مؤمنان به اديان ديگر را كه صادقانه به آموزههاي تحريف نشدة پيامبرانشان پايبندند را اهل نجات و رستگاري ميداند و بدين وسيله مسلمانان را به هم زيستي مسالمت آميز با آنان فرا ميخواند. و از سوي ديگر وحدت جامعه را در سايه آموزههاي اسلام از بزرگترين نعمتهاي خداوند ميشمارد.[22] چون انسانها هميشه از اختلاف رنج ميبرند و جوامع بشري، در شعله مخالفتها و دشمنيها ميسوزند و نيروهاي عظيم و امكانات فراوان آنها در اين راه بر باد ميرود، اگر اختلاف در بين انسانها از بين برود و نيرو و امكاناتش به جا به كار گرفته شود، در نتيجه جهان به سوي ترقي و تكامل گام بر ميدارد. «و اذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم علي شفا حفرة من النار فانقذكم منها»؛[23] «و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد آن گاه كه دشمنان يكديگر بوديد، پس ميان شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد».
5. دين تأمين كنندة عدالت: يكي ديگر از نيازهاي انساني كه جز در پرتو «دين باوري» برآورده نميگردد، نياز به عدالت و دادگري است. چه بسيارند ستم پيشهگاني كه در اين دنيا تاوان جنايات خود را نميپردازند و روزگار را به رفاه و خوشي ميگذرانند و در نتيجه بر اندوه ستمديدگان ميافزايند. افزون بر اين، چه بسا مجازاتهاي دنيوي با ميزان جرم و جنايت تناسب ندارد و عدالت واقعي را برقرار نميسازد. كسي كه دستان خود را به خون هزاران نفر آلوده كرده و انبوه بيشماري را معلول و ناتوان ساخته است، چگونه ميتواند مجازاتي در خود جنايات خويش دريافت دارد؟ اديان الهي با تأكيد بر زندگي پس از مرگ به اين پرسش، پاسخ روشني ميدهد و در برابر هر ستمي عقوبتي در خود مينهد.[24]
«لقد ارسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط»؛[25] «ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند».
«فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره، و من يعمل مثقال ذرة شرا يره»؛[26] «پس هر كس هموزن ذرهاي كار خير انجام دهد، آن را ميبيند. و هر كس هموزن ذرهاي كار بد كرده آن را ميبيند».
6. دين تعليم دهندة حقايق دست نيافتني: پيامبران از جانب خداوند در قالب دين اموري را به انسانها تعليم دادند كه آگاهي بر آن، جز از طريق وحي امكان پذير نبود و انسان نميتوانست از غير راه وحي و نبوت از آنها آگاه شود. «كما ارسلنا فيكم رسولاً منكم يتلوا عليكم، ءاياتنا و يزكيكم و يعلمكم الكتاب و الحكمة و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون»؛[27] «همان گونه كه رسولي از خودتان در ميان شما فرستاديم، تا آيات ما را بر شما بخواند و شما را پاك كند و به شما كتاب و حكمت بياموزد و آن چه را نميدانستيد به شما ياد دهد».
تدبر و مطالب فوق كه برداشتهايي از آيات قرآني بود ما را به اين نتيجه ميرساند كه از نظر قرآن انسان هم در جنبة فردي به لحاظ توجه به هدف و سعادت خويش و پاسخگويي به نياز فطريش و هم در جنبة اجتماعي براي رسيدن به عدالت، وحدت و آرامش محتاج به دين است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. جوادي آملي، انتظار بشر از دين، مركز نشر اسراء، قم، اول، اسفند 1380.
2. يوسفيان، حسن، نياز به دين، مؤسسة فرهنگي دانش و انديشة معاصر، تهران، چ اول، بهار 81.
3. تفسير الميزان، ج1، ذيل آيه ي 251.
[1] . يوسفيان، محسن، نياز به دين، نقل از اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 3.
[2] . شريعتي، محمد تقي، فايده و لزوم دين، ص 23.
[3] . مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، سازمان تبليغات اسلامي، ج 1 ـ 2، ص 36.
[4] . انشقاق/ 6.
[5] . امين زاده، محمد رضا، انسان در اسلام، ص 66.
[6] . آل عمران/ 185.
[7] . حديد/ 20.
[8] . توبه/ 38.
[9] . رعد/ 36.
[10] . ذاريات/ 56.
[11] . نياز به دين، ص 17.
[12] . همان، نقل از بحار الانوار، ج 7، ص 40.
[13] . پژوهشهاي قرآني، شماره 9 ـ 10، نقل از تفسير الميزان، ج 7، ص 192.
[14] . روم/ 30.
[15] . سيد هاشمي، محمد اسماعيل، خداگرايي و خداشناسي فطري، چاپ و انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي، تهران، 1380، ص 57.
[16] . نياز به دين، ص 21.
[17] . ترجمه الميزان، مترجم مصباح يزدي، ج 16، ص 281.
[18] . بقره/ 25.
[19] . نياز به دين، ص 33.
[20] . توبه/ 111.
[21] . آل عمران/ 169.
[22] . نياز به دين، ص 37.
[23] . آل عمران/ 103.
[24] . نياز به دين، ص 31.
[25] . حديد/ 25.
[26] . زلزله/ 7 ـ 8.
[27] . بقره/ 151.