پرسش:
در قسمت زندگی نامه حضرت زهرا در سایت بلاغ خواندم که در زندگی مشترک ایشان و حضرت علی کدورت هایی به وجود آمده که با وساطت پیامبر رفع شده است . اولا اینکه مگر نه اینکه هر دو معصوم بوده اند و صاحب علم و معرفت و حکمت و .... پس چگونه می شود که این دو شخص بزرگوار مثل ما انسانهای عادی دچار مشاجره و دعوا شودند . آیا نمی دانید که اینها از مرحله گناه گذشته و در ترک اولی هستند . چطور چنین مطالبی در این سایت که یک سایت شیعی است نوشته می شود . آیا با اینکار نفی معصوم بودن این دو بزرگوار را نکرده اید . در انتها به عنوان برادر دینی به شما خاطر نشان می کنم که این کار ترویج کذب است و اگر حتی یک نفر با خواندن این مطلب گمراه شود نویسنده چنین مطلب کذبی در پیشگاه خدا مسئول خواهد بود والسلام من التبع الهدی ......
پاسخ:
با سلام و احترام
به اطلاع شما می رسانیم که به نظر مي رسد شما در قضاوت خود نسبت به سايت بلاغ دچار اشتباه شده ايد . آنچه شما از سایت بلاغ نقل نموده اید ناقص است و اشکالی که بیان نموده اید در همین نقل قول ناقص ریشه دارد. ما هم مانند شما هم عقیده ایم که چنین چیزی درست نیست . سایت بلاغ بخشي از كتاب آقای دكتر شهیدی كه يكي از بهترين نويسندگان تاريخ اسلام است را آورده و ايشان شبهه اي كه در برخي منابع تاريخي هست را پاسخ مي گويند . برای اطلاع شما مقاله مربوط را عينا از سایت بلاغ در اين جا مي آوريم :
(نسبت های ناروا به امام علی و فاطمه)
"آيا بين زن و شوهر كدورتى روى داده
«فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا» (1)
در روايتهاى شيعى و سنى به چند حديث برمى خوريم.اين حديثها نشان مىدهد كه گاهى ميان فاطمه و شوهرش كدورتى پديد مى گشته است،تا آنجا كه براى داورى نزد پيغمبر مىرفتهاند.
ابن سعد نوشته است روزى على (ع) به فاطمه تندى كرد (2) زهرا گفت بخدا شكايت تو را به پيغمبر خواهم كرد.سپس براه افتاد و على (ع) نيز بدنبال او بخانه پيغمبر رفت و جائى ايستاد كه آواز زهرا (ع) را مى شنيد.زهرا از خشونت و سختگيرى على بر خود،به پدر شكايت كرد. پيغمبر در پاسخ او گفت:
«دختركم!زن نبايد انتظار داشته باشد،كارى را كه شوهرش مىخواهد انجام ندهد،و با نافرمانى او،شوهر خاموش بماند».
على (ع) گويد:من به زهرا گفتم بخدا پس از اين چيزى كه ترا ناخوش آيد نخواهم كرد (3) .ابن حجر نوشته است:
ميان على (ع) و فاطمه (ع) گفتگوئى شد.پيغمبر براى اصلاح بخانه ايشان رفت و برون آمد بدو گفتند با چهرهاى گرفته بخانه آنان رفتى و با چهرهاى شادمان بيرون آمدى؟فرمود ميان دو كس را كه دوسترين مردمان نزد من بودند آشتى دادم (4) .
در مقابل اين دسته روايتها،على بن عيسى اربلى از گفته على عليه السلام چنين نويسد:
پيغمبر شب عروسى زهرا بمن گفت با همسرت به لطف و مدارا رفتار كن!كه او پاره تن من است.
هر كه او را بيازارد مرا آزرده است.سپس فرمود شما را بخدا مىسپارم.بخدا سوگند تا فاطمه زنده بود او را بخشم نياوردم.او نيز كارى نكرد كه مرا به خشم آرد.هر گاه باو مىنگريستم غم و اندوه من بر طرف مىشد (5) .
هر چند بسيار طبيعى است كه بين صميمىترين دوستان گاهگاه كدورتى پيش آيد،اما از نظر اعتقادات شيعى على عليه السلام و فاطمه (ع) داراى مقام عصمت اند،و نسبت اختلاف بين آنان،آنهم تا بدان درجه كه كار بداورى پيغمبر بكشد با چنان مقام سازگار نخواهد بود.
براى همين است كه مجلسى از گفته صدوق نويسد:
كه اين خبر نزد من درست نيست،چه روش آنان با يكديگر چنان نبوده است كه ميان ايشان رنجشى رخ دهد تا نياز به ميانجى افتد (6) .
و از جمله روى دادهائى كه نوشتهاند فاطمه (ع) را از على رنجاند،داستان خواستگارى على از جويريه دختر ابو جهل است.اين رويداد از گفته مسور بن مخرمه چنين آمده: على (ع) از دختر ابو جهل خواستگارى كرد.فاطمه (ع) شنيد و نزد پيغمبر (ص) رفت و گفت كسان تو مى پندارند تو جانب دختران خود را رعايت نمى كنى (7) على از دختر ابو جهل خواستگارى كرده است!
رسول الله برخاست،و به مسجد آمد و چون از تشهد فارغ شد،شنيدم كه مى گفت:دختر خود را به ابو العاص بن ربيع دادم و با من براستى رفتار كرد.فاطمه پاره تن من است آنچه او را ناخوش آيد دوست نمى دارم.بخدا سوگند دختر رسول خدا با دختر دشمن خدا نزديك كس جمع نخواهد شد و على ترك خواستگارى كرد (8) .اين روايت كه جز مسلم و بخارى يك دو تن ديگر آنرا در كتاب خود آورده اند بى گمان دروغ است.چه گذشته از ضعف سند الفاظ حديث مضمون آنرا تكذيب مىكند.
نخست آنكه مى گويد پيغمبر گفت ابو العاص بن ربيع بمن راست گفت.مفهوم مخالف جمله اينست كه على (العياذ بالله) بمن دروغ گفته،در صورتيكه قبلا هيچگونه گفتگوئى با على بميان نيامده و على (ع) در ضمن عقد فاطمه (ع) تعهدى به پيغمبر نسپرده بود تا خلاف آن پديد شود.
دوم اينكه مى گويد:دختر رسول خدا با دختر دشمن او نزد يك كس جمع نخواهد شد.ظاهر عبارت اينست كه هنگام گله رسول خدا،ابو جهل زنده بوده است.در صورتيكه ابو جهل در رمضان سال دوم هجرى در جنگ بدر كشته شد و تولد مسور چنانكه خواهيم نوشت در ذو الحجه سال دوم است.
و اگر بگوئيم اين حادثه پس از كشته شدن ابو جهل و در سالهاى پس از جنگ بدر بوده است،عبارت«دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا نزد يك كس جمع نخواهد شد»معنى نخواهد داشت.چه شرك ابو جهل كه سالها پيش به كيفر خود رسيده از نظر فقه اسلام تاثيرى در سرنوشت دختر او ندارد.سوم حادثهاى چنين مهم كه پيغمبر شكوه از آن را در مسجد و در جمع اصحاب خود بيان مىدارد بايد از طريقهاى متعدد نقل شود و به حد تواتر و يا لا اقل شيوع رسد،نه آنكه راوى آن تنها مسور بن مخرمه باشد.
چهارم مسور بن مخرمه دو سال پس از هجرت پيغمبر بمدينه،در مكه متولد شد.پس از ذو الحجه سال هشتم با پدر خود به مدينه آمد و هنگام رحلت رسول اكرم هشتساله بود.در ربيع الاول سال شصت و چهارم هجرى در محاصره مكه از جانب حصين بن نمير،بر اثر سنگى كه از منجنيق بدو رسيد در گذشت (9) ابن حجر نيز ولادت او را دو سال پس از هجرت نوشته است و گويد جمله بر اين سخن متفقند.سپس در باره حديث او كه گويد«از پيغمبر شنيدم حاليكه محتلم بودم»نويسد كه بعقيده بعضى اين صيغه از ماده حلم بكسر حاء استيعنى عاقل بودم و حديث را ضبط مىكردم (10) .و منافاتى با كودك بودن او ندارد.
و نيز داستانى را كه در باره برداشتن سنگ و افتادن شلوار وى از او آوردهاند،نشان مىدهد كه وى در زندگانى پيغمبر كودكى بوده و طاقت برداشتن سنگ را نداشته است.بنابر اين نقل وى در مورد روايتخواستگارى على (ع) از دختر ابو جهل خالى از اعتبار است.
آنچه بر اين جمله بايد افزود اين است كه علماى پيشين هنگام بررسى اخبار بيشتر به نقل روايت و كمتر به نقد آن از نظر درايت پرداخته اند.و اگر به نقد حديث پرداختهاند از نجهتبوده است كه بدانند گذشتگان،اين راويان را براستگوئى و درست كردارى ستوده اند يا نه.اگر راستگو شناخته باشند آنچه را روايت كرده اند پذيرفته اند.اما يك نكته را نبايد نادانسته گذاشت و آن اينكه كسى يا كسانى كه حديثهائى بر مىسازند و ميان مردمان شايع مىكنند. همه جانبها را رعايت مىكنند.تا چنان باشد كه بتوان پذيرفت.اينجاست كه جز از توجه به علم الحديث بايد،قرينه هاى خارجى را نيز از نظر دور نداشت.اين داستان حديثسازى از ربع دوم قرن اول هجرى آغاز شد،و تا نزديك دو قرن ادامه داشت.
در طول هفتاد سال حكومت اموى و در فاصله بيش از صد سال از حكومت عباسى (يعنى تا دوره ثبت و ضبط اسناد در كتابها) دشمنان على (ع) تا آنجا كه توانستند در نكوهش او، حديثساختند.طبيعى است كه حديثهائى هم جعل كنند تا نشان دهد مردم نه تنها در بيرون خانه از على ناخشنود بودند،نزديكترين كسان وى درون خانه هم از او رضايت نداشت. هر چند بر فرض درست بودن اين حديثها منقصتى،در آن نمىبينيم.آنها هم انساناند و هر انسان در حالتهاى مختلف بسر مىبرد.
اين حديثهاى ساختگى چنانكه نوشتيم در كتاب محدثان سادهدل نوشته مىشود و از آن كتابها به كتابهاى كسانى منتقل مىشود كه به گمان خود مى خواهند تاريخ اسلام را از ديدگاه علمى بنويسند بنابر اين طبيعى است كه در كتاب«اميل دورمنگام»بخوانيم:على پس از مشاجره با فاطمه پناه به مسجد مىبرد و در آنجا مىخوابيد.پسر عمويش به سر وقت او مىرفت.او را اندرز مىگفت و با زنش آشتى مىداد (11) .
بهر حال اينها سندهائى است كه دستاويز اينگونه تاريخ نويسان شده است و چنانكه نوشتيم پايه اى استوار ندارد.هر چند بر فرض درستبودن بعض اين روايتها باز هم نقار زود گذر زن و شوهر طبيعى آدمى است و گردى بر دامن مكارم اخلاق آن بزرگواران نمىافشاند.
1.بقره:10.
2.كان فى على على فاطمة شدة.
3.طبقات ج 3 ص 16.
4.الاصابه ج 8 ص 160.و رجوع شود به بحار ص 146.
5.كشف الغمه ج 1 ص 363.بحار ص 133-134 ج 43.
6.بحار ص 146-147.
7.براى دخترانتبه غضب نمىآيى (ترجمه تحت اللفظى) .
8.صحيح بخارى ج 5 باب ذكر اصهار النبى ص 28 و نيز نگاه كنيد به نسب قريش ص 312 و الاصابه ص 43 جزء هشتم و ص 73 جزء 5.
9.الاستيعاب ص 261 ج 1.
10.الاصابه ص 99 جزء ششم.
11.حيات محمد. (ترجمه عربى) ص 199.الغدير ج 3 ص 17.
زندگانى فاطمه زهرا(س)، دكترسيد جعفر شهيدى"