مبحث اول : شأن نزول آیه ولایت
انكار نزول آیه درباره امام علی (علیه السلام)
نزول آیه درباره عباده بن صامت
اختلاف در تأویل و شأن نزول آیه
نزول هم زمان آیه 51 و 55
نزول آیه در باره ابوبكر
مبحث دوم : بررسی شبهات دلالی آیه بر امامت
شبهه اول : معنای كلمه (ولی)
قول عمر لوكان فلان حیا لولیته
لوكان أبوعبیده ومعاذ وخالد حیا لولیتهم.
كلمه الولی فی كلام عائشه:
شبهه سوم : استعمال لفظ جمع و اراده مفرد مجاز، خلاف اصل است
شبهه چهارم : دادن انگشتر در نماز با حضور قلب منافات دارد
شبهه پنجم : عدم ولایت امام علی (علیه السلام) در حال نزول آیه
« وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی ...
شبهه ششم : عدم احتجاج امام علی به نزول آیه
1.استدلال در شوری:
2. احتجاج با ابوبكر
3. مناشده با مهاجر و انصار
ب : منابع اهل سنت
شبهه هفتم : «انما» دلالت بر حصر ندارد
شبهه هشتم : زکات بر صدقه مستحب اطلاق نمی گردد
شبهه دهم : ركوع ، به معنای «خضوع» است
شبهه یازدهم : تعارض بین آیه (55 - 54)
عمر منكر نص بر خلافت ابوبكر است
علمای اهل سنت منكر نص بر خلافت هستند
عائشه منكر نزول آیه بر خاندان خویش است
شبهه دوازدهم : دادن زكات در نماز دارای چه عنوانی است ؟
شبهه وحدت سیاق بین آیات51 و55
نقد وبرسی .
بررسی تطبیقی شبهات آیه ولایت
طرح بحث
از نظر شیعه ، امامت ، مقام و مسؤولیت الهی است كه جعل و نصب امام تنها در اختیار خداوند است و مردم و حتی رسول خدا صلی الله علیه وآله در این زمینه اختیاری ندارند. ادله عقلی و نقلی بسیاری در این زمینه مطرح شده است كه یكی از آنها آیه 55 سوره مائده است كه خداوند میفرماید :
إِنَّما وَلِیكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاه وَ یؤْتُونَ الزَّكاه وَ هُمْ راكِعُون .
سرپرست و ولىّ شما ، تنها خدا است و پیامبر او و آنها كه ایمان آوردهاند ، همانها كه نماز را برپا مىدارند ، و در حال ركوع، زكات مىدهند .
گذشته از اجماع دانشمندان شیعه در دلالت این آیه بر امامت امیر مؤمنان علیه السلام ، برخی از عالمان سنی بر نزول این آیه در حق امیر مؤمنان علیه السلام ادعای اجماع كردهاند كه در ادامه سخن آنها خواهد آمد .
استدلال شیعه به این آیه بر مقدماتی استوار است كه یكی از اساسیترین آنها نزول این آیه درباره امیر مؤمنان علیه السلام است كه با ادعای اجماع دانشمندان سنی ، این مقدمه به راحتی اثبات میشود.
اهل سنت امامت را مقام عرفی و عادی میدانند كه با انتخاب و اختیار مردم تحقق پذیر است و با همین مبنا ، متون دینی و آیات قرآنی را تبیین و تفسیر نموده و مشروعیت خلافت خلفا را تحلیلكردهاند . بر اساس همین مبنا است كه آنها هر نص دینی را كه بر نصب و مشروعیت الهی تصریح داشته باشد ، توجیه و تأویل می كنند ؛ از جمله در باره این آیه نیز توجیهات و تأویلاتی دارند كه ایناین نوشتار در پی پاسخ گویی به این تأویلات و شبهاتی است .
مبحث اول : شأ ن نزول آیه ولایت
انكار نزول آیه درباره امام علی (علیه السلام)
طرح شبهه
برخی از دانشمندان سنی ، نزول این آیه را در حق امیر مؤمنان علیه السلام به شدت انكار كردهاند كه در ذیل به سخنان و ادله آنها اشاره و در ادامه به نقد آنها خواهیم پرداخت .
1. ابن تیمیه ، نزول آیه ولایت را در باره امام علی علیه السلام انكار نموده و معتقد است كه روایات شأن نزول ، از سوی دروغگوها جعل گردیده است . وی در این باره میگوید :
وقد وضع بعض الكذابین حدیثا مفترى أن هذه الآیه نزلت فی علی لما تصدق بخاتمه فی الصلاه وهذا كذب بإجماع أهل العلم بالنقل وكذبه بین من وجوه كثیر .
بعضی از دروغ گوها حدیثی را درست كردهاند مبنی بر این كه آیه ولایت در باره علی [علیه السلام] در هنگامی كه انگشترش را در حال نماز صدقه میداد نازل شده است ؛ این مطلب به اتفاق اهل علم دروغ است و دورغ بودن آن چندین دلیل آشكار میسازد .
إبن تیمیه الحرانی ،أحمد بن عبد الحلیم أبو العباس( الوفاه: 728 )، منهاج السنه النبویه ، ج 2 ص 30، دار النشر : مؤسسه قرطبه - 1406 ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم .
2. ابن قیم الجوزیه ، شاگرد ویژه ابن تیمیه و ناشر افكار او نیز منكر نزول آیه در حق امیر مؤمنان علیه السلام است و در باره نزول آیه می نویسد :
وهذا كذب قطعا على الله أنه أراد علیا وحده بهذا اللفظ العام الشامل لكل من اتصف بهذه الصفه.
این افترا به خداوند است كه با این لفظ عام و فراگیر تنها علی علیه السلام را اراده كرده باشد .
الزرعی الدمشقی ، أبو عبد الله شمس الدین محمد بن أبی بكر بن أیوب بن سعد( الوفاه: 751 هـ)، الصواعق المرسله على الجهمیه والمعطله ، ج 2 ص 697، تحقیق : د. علی بن محمد الدخیل الله ، دار النشر : دار العاصمه - الریاض ، الطبعه : الثالثه ، 1418 – 1998م .
3 . ابن حجر هیثمی ، ادعای اجماع نزول آیه را در باره امام علی علیه سلام انكار كرده و می نویسد :
وكذلك زعمهم الإجماع على نزولها فی علی باطل أیضا .
ادعا اجماع نزول آیه در باره علی علیه السلام ، واقعیت ندارد .
ابن حجر الهیثمی ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ( الوفاه: 973هـ )، الصواعق المحرقه على أهل الرفض والضلال والزندقه ، ج 1 ص 105، دار النشر : مؤسسه الرساله - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : عبد الرحمن بن عبد الله التركی - كامل محمد الخراط .
نقد و بررسی
از افرادی همچون ابن تیمیه حرانی و شاگردش ابن القیم كه تمام توان خود را برای انكار فضائل اهل بیت علیهم السلام به كار بردهاند و در این زمینه ید طولائی دارند ، انتظاری بیش از این نباید داشت .
اما از طرف دیگر برخی از محدثان و مفسّران اهل سنت ، نزول آیه ولایت را در باره على (علیه السلام) با سندهای متعدد از صحابه نقل کردهاند و حتی در این باره ادعای اجماع كردهاند .
قاضی عضد الدین ایجی (متوفای 756هـ) در كتاب المواقف كه از مهمترین كتابهای عقائدی اهل سنت به شمار میرود ، در این باره نقل میكند :
وأجمع أئمّه التفسیر أنّ المراد علی .
تمام پیشوایان تفسیر اجماع دارند بر این كه این آیه در باره امام علی علیه السلام نازل شده است .
الإیجی ، عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الوفاه: 756هـ ، كتاب المواقف ، ج 3 ، ص 601 ، دار النشر : دار الجیل - لبنان - بیروت - 1417هـ - 1997م ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : عبدالرحمن عمیره.
سعد الدین تفتازانی در این باره می نویسد :
نزلت باتفاق المفسرین فی علی بن أبی طالب رضی الله عنه حین أعطى السائل خاتمه وهو راكع فی صلاته وكلمه إنما للحصر بشهاده النقل والاستعمال.
این آیه ، به اتفاق مفسران در حق علی بن أبی طالب (علیه السلام) بعد از آن كه در حال ركوع نماز به سائل انگشتر داد نازل شده است.
التفتازانی ، سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله ( الوفاه: 791هـ)، ج 2 ص 288، شرح المقاصد فی علم الكلام ، دار النشر : دار المعارف النعمانیه - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعه : الأولى .
این دو تن از شخصیتهای كم نظیر اهل سنت اجماع علمای تفسیر را نقل میكنند ولی هیچ مطلبی در رد آن بیان نمیكنند و این نشانگر این است كه مضمون اجماع برای آنان ثابت بوده است.
و شهاب الدین آلوسی در تفسیر خود میگوید :
وغالب الأخباریین على أنها نزلت فى على كرم الله تعالى وجهه
الآلوسى البغدادی، العلامه أبى الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای1270هـ)، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 6 ص 167 ، ناشر: دار إحیاء التراث العربى – بیروت.
و در جای دیگر میگوید :
إنما ولیكم الله ورسوله ... والآیه عند معظم المحدثین نزلت فى علی كرم الله تعالى وجهه .
الآلوسى البغدادی، العلامه أبى الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای1270هـ)، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 6 ص 93 ، ناشر: دار إحیاء التراث العربى – بیروت.
هر چند كه همین تصریحات برای اثبات مطلب كفایت میكند ؛ اما در عین حال به روایاتی كه در این زمینه نقل شده را نیز از زبان علمای اهل سنت نقل میكنیم .
جصاص در تفسیر خود مینویسد :
روی عن مجاهد والسدی وأبی جعفر وعتبه بن أبی حكیم أنها نزلت فی علی بن أبی طالب حین تصدق بخاتمه وهو راكع .
الجصاص ، أحمد بن علی الرازی أبو بكر (متوفای370هـ) ، أحكام القرآن ، ج 4 ص 102 ، تحقیق : محمد الصادق قمحاوی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت – 1405هـ.
و شجری جرجانی در كتاب امالی خود بیش از ده سند برای این روایت نقل میكند :
أخبرنا أبو بكر محمد بن علی بن أحمد الجورذانی المقرئ بقراءتی علیه بأصفهان ، قال أخبرنا أبو مسلم عبد الرحمن بن شهدل المدینی ، قال أخبرنا أحمد بن محمد بن سعید الكوفی ، قال أخبرنا أحمد بن الحسن بن سعید أبو عبد الله ، قال حدثنا أبی ، قال حدثنا حصین بن مخارق ، عن الحسن بن زید ابن الحسن عن أبیه عن آبائه ، عن علی علیهم السلام : أنه تصدق بخاتمه وهو راكع ، فنزلت فیه هذه الآیه : «إنما ولیكم الله ورسوله والذین آمنوا» .
وبإسناده قال حدثنا حصین بن مخارق عن عبد الصمد عن أبیه عن ابن عباس : «إنما ولیكم الله ورسوله والذین آمنوا» نزلت فی علی بن أبی طالب علیهم السلام .
«وبإسناده» قال حدثنا حصین بن مخارق عن عمرو بن خالد عن الإمام الشهید أبی الحسین زید بن علی ، عن آبائه عن علی علیهم السلام مثل ذلك .
وبإسناده عن حصین بن مخارق ، عن أبی الجارود ، عن محمد وزید ابنی علی عن آبائهما أنها نزلت فی علی علیه السلام .
وبإسناده قال حدثنا حصین عن هارون بن سعید عن محمد بن عبید الله الرافعی عن أبیه عن جده عن أبی رافع أنها نزلت فی علی علیه السلام .
وبإسناده قال حدثنا حصین بن مخارق عن سعید بن طریف عن الأصبغ عن علی علیه السلام مثله .
وبإسناده قال حدثنا حصین بن مخارق ، عن أبی حمزه عن علی بن الحسین ، وأبی جعفر مثله. .
وبإسناده قال حدثنا حصین ، عن عبد الوهاب عن مجاهد ، عن أبیه عن ابن عباس مثله .
وبه قال أخبرنا أبو أحمد محمد بن علی بن محمد المكفوف المؤدب بقراءتی علیه بأصفهان ، قال أخبرنا أبو محمد عبد الله بن محمد بن جعفر بن حیان ، قال حدثنا الحسن بن محمد بن أبی هریره ، قال حدثنا أحمد بن یحیى بن زهیر التستری وعبد الرحمن بن أحمد الزهری ، قالا حدثنا أحمد بن منصور ، قال حدثنا عبد الرزاق عن عبد الوهاب بن مجاهد عن أبیه عن ابن عباس : «إنما ولیكم الله ورسوله» قال نزلت فی علی ابن أبی طالب علیه السلام .
الشجرى الجرجانی، المرشد بالله یحیى بن الحسین بن إسماعیل الحسنی (متوفای 499هـ) ، كتاب الأمالى وهى المعروفه بالأمالى الخمیسیه، ج 1 ص 181 ، تحقیق: محمد حسن اسماعیل، ناشر: دار الكتب العلمیه - بیروت / لبنان، الطبعه: الأولى، 1422 هـ - 2001م .
ابن كثیر دمشقی سلفی میگوید :
عن أبی صالح عن ابن عباس قال خرج رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم إلى المسجد والناس یصلون بین راكع وساجد وقائم وقاعد وإذا مسكین یسأل فدخل رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم فقال: أعطاك أحد شیأً؟ قال: نعم.
قال: من؟ قال: ذلك الرجل القائم.
قال: وعلى أی حال أعطاكه؟ قال: وهو راكع. قال: وذلك علی بن أبی طالب.
قال: فكبر رسول الله صلى الله علیه وسلم عند ذلك وهو یقول ( ومن یتول الله ورسوله والذین آمنوا فإن حزب الله هم الغالبون ) وهذا إسناد لا یقدح به.
القرشى الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن كثیر ابوالفداء (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج 2 ص 72 ، ناشر: دار الفكر - بیروت – 1401هـ.
و انصاری قرطبی در باره این آیه میگوید :
وقال فی روایه أخرى : نزلت فی علی بن أبی طالب رضی الله عنه وقاله مجاهد والسدی وحملهم على ذلك قوله تعالى : ( الذین یقیمون الصلاه ویؤتون الزكاه وهم راكعون ) وهی : المسأله الثانیه وذلك أن سائلا سأل فی مسجد رسول الله صلى الله علیه وسلم فلم یعطه أحد شیئا وكان علی فی الصلاه فی الركوع وفی یمینه خاتم فأشار إلى السائل بیده حتى أخذه قال الكیا الطبری : وهذا یدل على أن العمل القلیل لا یبطل الصلاه فإن التصدق بالخاتم فی الركوع عمل جاء به فی الصلاه ولم تبطل به الصلاه وقوله : ( ویؤتون الزكاه وهم راكعون ) یدل على أن صدقه التطوع تسمى زكاه فإن علیا تصدق بخاتمه فی الركوع وهو نظیر قوله تعالى : وما آتیتم من زكاه تریدون وجه الله
الأنصارى القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفای671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج 6 ص 221 ، ناشر: دار الشعب – القاهره.
سیوطی ، محدث ، مفسر و ادیب مشهور اهل سنت در باره این آیه مینویسد :
قوله تعالى «إنما ولیكم الله» الآیه أخرج الطبرانی فی الأوسط بسند فیه مجاهیل عن عمار بن یاسر قال وقف على علی بن أبی طالب سائل وهو راكع فی تطوع فنزع خاتمه فأعطاه السائل فنزلت «إنما ولیكم الله ورسوله» الآیه وله شاهد قال عبد الرازق حدثنا عبد الوهاب بن مجاهد عن أبیه عن ابن عباس «إنما ولیكم الله ورسوله» الآیه قال نزلت فی علی بن أبی طالب وروى ابن مردویه عن وجه آخر عن ابن عباس مثله وأخرج أیضا عن علی مثله وأخرج ابن جریر عن مجاهد وابن أبی حاتم عن سلمه بن كهیل مثله فهذه شواهد یقوی بعضها بعضا .
السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بكر جلال الدین (متوفای911هـ)، لباب النقول ، ج 1 ص 93 ، دار النشر : دار إحیاء العلوم – بیروت.
حال با توجه به روایاتی كه از منابع اهل سنت نقل شد ، آیا انگیزهای جز عناد و لجاجت میتوان برای ابن تیمیه و شاگرد او جستجو كرد ؟ آیا انكار نزول این آیه در باره امیر مؤمنان علیه السلام ، انكار سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله نیست ؟
حتی اگر فرض را بر این بگیریم كه سند همه این روایات ضعیف نیز باشند ، بازهم بر مبنای ابن تیمیه و همفكران او ، نزول آیه در باره امیر مؤمنان علیه السلام قطعی است . ابن تیمیه در باره روایتی كه با چندین سند نقل شده میگوید :
تعدد الطرق وكثرتها یقوى بعضها بعضا حتى قد یحصل العلم بها ولو كان الناقلون فجارا فساقا فكیف إذا كانوا علماء عدولا ولكن كثر فی حدیثهم الغلط.
زیادى و تعدد راههاى نقل حدیث برخى برخى دیگر را تقویت مىكند كه خود زمینه علم به آن را فراهم مىكند؛ اگر چه راویان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حدیثى كه تمام راویان آن افراد عادلى باشند كه خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد .
ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم أبو العباس (متوفای 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوى شیخ الإسلام ابن تیمیه، ج 18، ص 26، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مكتبه ابن تیمیه، الطبعه: الثانیه.
در نتیجه نزول این آیه در باره امیر مؤمنان علیه السلام قطعی است و انكار ابن تیمیه و همفكران او تأثیری در این مطلب ندارد .
نزول آ یه درباره عباده بن صامت
طرح شبهه
نظریه دیگری که در سبب نزول آیه ولایت مطرح شده , نزول آن درباره عباده بن صامت است . این نظریه را طبرى به عنوان یکى از اقوال و بدون هیچ گونه اظهار نظر در تفسیر خود آورده است و در باره شرح ماجرای « عباده بن صامت » وشأن نزول آیه (انما ولیكم الله...) می نویسد :
حدثنا هناد بن السری قال ثنا یونس بن بكیر قال ثنا بن إسحاق قال ثنی والدی إسحاق بن یسار عن عباده بن الصامت قال لما حاربت بنو قینقاع رسول الله مشى عباده بن الصامت إلى رسول الله وكان أحد بنی عوف بن الخزرج فخلعهم إلى رسول الله وتبرأ إلى الله وإلى رسوله من حلفهم وقال أتولى الله ورسوله والمؤمنین وأبرأ من حلف الكفار وولایتهم ففیه نزلت (إنما ولیكم الله ورسوله...)
چون بنى قینقاع به جنگ رسول خدا صلی علیه وآله برخاستند ، عباده بن صامت نزد رسول خدا رفت و او از بنى عوف بن خزرج بود که پیمان خود را با ایشان گسست و به سوى خدا و پیامبرش رو آورد و گفت : من خدا و پیامبرش را ولى خود مى دانم و از پیمان کفار و ولایت آنان بیزارم. آن گاه این(انما ولیكم الله ...) آیه درباره او نازل شد .
الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر ( متوفای 310هـ ) ، جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، ج6 ص288، ناشر : دار الفكر ، بیروت .
ابن کثیر نیز در تفسیر خود ، پس از این که چند روایت را درباره نزول آیه در شأن امام على علیه السلام آورده و بعضى از طرق آن را غیر قابل خدشه دانسته ؛ ولى على رغم این اظهار نظر مىنویسد: هیچ یک از این روایات صحیح نیست ؛ زیرا اسناد آن ضعیف و رجال آن ناشناختهاند. آن گاه مىنویسد :
وقد تقدم فی الأحادیث التی أوردناها أن هذه الآیات (51-56) كلها نزلت فی عباده بن الصامت رضی الله عنه حین تبرأ من حلف الیهود ورضی بولایه الله ورسوله والمؤمنین بولایه الله ورسوله والمؤمنین ولهذا قال تعالى بعد هذا كله ) «ومن یتول الله ورسوله والذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون...»
در احادیثى که پیش از این آوردیم گذشت که همه این آیات (51-56 ) درباره عباده بن صامت و در تبرّى او از پیمان یهود و رضایت او به ولایت خدا و رسول و مؤمنان نازل شده است و به همین جهت ، خداى تعالى پس از این همه مى فرماید : « و من یتولّ اللّه و رسوله و الذین آمنوا فانّ حزب اللّه هم الغالبون »
القرشى الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن كثیر ابوالفداء (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج 2 ص 72 ، ناشر: دار الفكر - بیروت – 1401هـ.
سیوطى نیز از طبرى و ابن ابى حاتم از عطیه بن سعد نزول این آیه را درباره عباده بن صامت نقل كرده و مىنویسد :
أخرج ابن جریر وابن أبی حاتم عن عطیه بن سعد قال : نزلت فی عباده بن الصامت
السیوطی ، عبد الرحمن بن أبی بكر جلال الدین (متوفای911هـ) ، الدر المنثور ، ج3 ص104، ناشر : دار الفكر - بیروت .
نقد وبررسی
اثبات نزول این آیه در باره عباده بن صامت ، نیازمند چند مقدمه است :
1.اثبات آیه 51 در باره عباده بن صامت ؛
2 . احراز این که آیه ولایت نیز همراه با آن آیه و در همان واقعه نازل گشته است ؛
3. برطرف شدن بقیه اشکالات ظاهرى و سیاقى آیات .
بعد از اثبات این سه موضوع ، این نظریه به عنوان یک قول در نزول آیه در مقابل قول نزول آیه درباره حضرت علی علیه السلام سنجیده میشود .
اختلاف در تأویل و شأن نزول آیه
محور اول : نزول آیه 51 درباره عباده بن صامت ، مورد اختلاف است ، طبرى و ابن کثیر از این اختلاف سخن به میان آوردهاند و اقوال گوناگون در این زمینه را ذکر کردهاند. طبرى مىنویسد :
اختلف أهل التأویل فی المعنى بهذه الآیه وإن كان مأمورا بذلك جمیع المؤمنین فقال بعضهم عنى بذلك عباده بن الصامت وعبد الله بن أبى بن سلول فی براءه عباده من حلف الیهود وفی تمسك عبد الله بن أبی بن سلول بحلف الیهود بعد ما ظهرت عداوتهم لله ولرسوله.
اهل تأویل در مقصود از این آیه اختلاف کردهاند ، هر چند طرف خطاب امر در آنها همه مؤمنانند بعضى گفته اند عباده بن صامت و عبدالله بن ابی بن سلول در داستان تبرّى عباده از پیمان یهود و تمسّک عبداللّه بن ابی به آن پیمان ، اراده شدهاند.
الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای 310هـ) ، جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، ج6ص 275 ، ناشر : دار الفكر ، بیروت – 1405هـ
و دیگران گفتهاند كه مقصود ابولبابه بن عبد المنذر است که به یهود بنى قریظه اعلام کرد که معامله پیامبر با شما ذبح است .
طبرى پس از نقل نظریات گوناگون و روایات وارده درباره هر یک ، همه اقوال را محتمل و ممکن دانسته، مى نویسد :
فإذ كان ذلك كذلك فالصواب أن یحكم لظاهر التنزیل بالعموم على ما عم ویجوز ما قاله أهل التأویل فیه من القول الذی لا علم عندنا بخلافه غیر أنه لا شك أن الآیه نزلت فی منافق كان یوالی یهود أو نصارى خوفا على نفسه من دوائر الدهر لأن الآیه التی بعد هذه تدل على ذلك.
در تایید هیچ یک از اقوال سه گانه دلیلى در دست نیست که یکى را بر دیگرى ترجیح دهد. بنابر این درست خواهد بود که ظاهر تنزیل را عام بدانیم و آنچه را اهل تأویل گفته اند و علم به خلاف آن نداریم ، محتمل بشماریم . بلى شکّى نیست که آیه درباره یک نفر منا فق که از حوادث روزگار بر خود بیم داشته و با یهود و نصارى پیمان دوستى داشته، فرود آمده است.
الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای 310هـ) ، جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، ج 6 ، ص 267 ، ناشر : دار الفكر ، بیروت – 1405هـ
ابن کثیر نیز در ذیل آیات 51 تا 53 مى نویسد:
واختلف المفسرون فی سبب نزول هذه الآیات الكریمات فذكر السدی أنها نزلت فی رجلین قال أحدهما لصاحبه بعد وقعه أحد أما أنا فإنی ذاهب إلى ذلك الیهودی فآوی إلیه وأتهود معه لعله ینفعنی إذا وقع أمر أو حدث حادث وقال الآخر أما أنا فإنی ذاهب إلى فلان النصرانی بالشام فآوی إلیه وأتنصر معه فأنزل الله ( یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود والنصارى أولیاء ) الآیات وقال عكرمه نزلت فی أبی لبابه بن عبد المنذر حین بعثه رسول الله إلى بنی قریظه فسألوه ماذا هو صانع بنا فأشار بیده إلى حلقه أی أنه الذبح رواه ابن جریر وقیل نزلت فی عبد الله بن أبی ابن سلول كما قال ابن جریر حدثنا
مفسّران در سبب نزول این آیات کریمه اختلاف کرده اند . پس سدّى گفته است درباره دو مرد است که : ییکى پس از واقعه احد به دوست خود گفت : من نزد فلان یهودى خواهم رفت و به او پناه خواهم برد و یهودى خواهم شد , باشد که اگر قضیه اى یا حادثه اى پیش آید مرا سود بخشد . و دیگرى گفت : من نزد فلان نصرانى در شام خواهم رفت و به او پناه برده , به نصرانیت خواهم گرایید. پس خداوند چنین نازل فرمود : ( یا ایها الذین ...51 » و عکرمه گفته است درباره أبى لبابه بن عبد المنذر نازل شده است در آن هنگام که پیامبر او را به سوى بنى قریظه فرستاد , پس پرسیدند پیامبر با ما چه خواهد کرد ؟ او با دست خود به گلویش اشاره کرد ; یعنى رفتار او با شما ذبح است . این قول را ابن جریر روایت کرده است و گفته شده درباره عبدالله بن ابى بن سلول نازل شدههمچنانکه ابن جریر از عطیه بن سعید نقل كرده است ... »
القرشی الدمشقی ، إسماعیل بن عمر بن كثیر أبو الفداء (متوفای774هـ) ، تفسیر القرآن العظیم ، ج 2 ، ص69 ، ناشر : دار الفكر - بیروت – 1401هـ .
همان گونه که ملاحظه مى شود ، در سبب نزول آیه اختلاف بسیار است.
نزول هم زمان آیه 51 و 55
محور دوم : حال بر فرض درستى این نظریه , باید ثابت شود که آی 55آیه ولایت نیز همراه با آن آیه و در شأن عباده بن صامت نازل شده است در حالى كه این مسأله قابل اثبات نیست.
زیرا در این که آیه 51 مائده همراه با آیات پس از آن نازل شده باشد ، اختلاف عمیقى میان مفسرین وجود دارد که فشرده آن چنین است:
1. آیه 51 درباره عباده بن صامت و داستان او نازل شده است .فخررازی می گوید روایت شده وقتی عباده بن صامت از یهود بزاری جست اما عبدالله بن أبی بر یهودی بودنش باقی ماند این آیه نازل شد.
وروی أن عباده بن الصامت جاء إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم فتبرأ عنده من موالاه الیهود ، فقال عبد الله بن أبی : لكنی لا أتبرأ منهم لأنی أخاف الدوائر ، فنزلت هذه الآیه
الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) ، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 12 ، ص 15 ، ناشر : دار الكتب العلمیه - بیروت ، الطبعه : الأولى ، 1421هـ - 2000م .
2. طبری ،دراین باره چند قول را نقل می كند .
الف : قول اول این است كه این آیه در باره عباده صامت وعبدالله بن أبی نازل شده است. طبری روایتی را از عطیه بن سعید نقل می كند مطابق این روایت آیه 51 و 52 یکجا درباره عباده وعبدالله ابن أبی نازل شده است .
« ابن ادریس می گفت : پدرم از عطیه شنیده است كه عباده بن صامه خدمت رسول خدا صلی علیه وآلهآمد گفت یا رسول خدا صلی علیه وآله برای من از یهود تعداد زیادی موالی است من به خدا ورسولش ازولایت یهود بزاری می جویم ، عبدالله بن أبی گفت : من از قدرت آنها می تر سم از ولایت یهود بزاری نمی جویم ،... خداوند آیه را « یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود » نازل نمود...»
حدثنا أبو كریب قال ثنا بن إدریس قال سمعت أبی عن عطیه بن سعد قال جاء عباده بن الصامت من بنی الحرث بن الخزرج إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال یا رسول الله إن لی موالی من یهود كثیر عددهم وإنی أبرأ إلى الله ورسوله من ولایه یهود وأتولى الله ورسوله فقال عبد الله بن أبی إنی رجل أخاف الدوائر لا أبرأ من ولایه موالی
فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم لعبد الله بن أبی یا أبا الحباب ما بخلت به من ولایه یهود على عباده بن الصامت فهو إلیك دونه قال قد قبلت فأنزل الله یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود والنصارى أولیاء بعضهم أولیاء بعض ..إلى قوله : « فترى الذین فی قلوبهم مرض.
تفسیر الطبری ج 6 ص 275.
ب : قول دوم این است كه آیه 51 تا 67 ( واللّه یعصمک من النّاس...) درعباده وعبدالله ابن أبی نازل گشته است.
فأنزل الله تعالى ذكره : « یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا ...بعضهم أولیاء بعض... إلى قوله : والله یعصمك من الناس..»
الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای 310هـ) ، جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، ج 6 ، ص5 27 ، ناشر : دار الفكر ، بیروت – 1405هـ
نزول آیه 51 در حق عبد الله سلام
محور سوم : علاوه بر این مطلب ، روایات متعارض وجود دارد كه شأن نزول آیه را در باره عبدالله ابن سلام می دانند .
واحدی در این باره می نویسد :
نزلت لما هجر الیهود من أسلم منهم فقال عبد الله بن سلام یا رسول الله إن قومنا قد هجرونا وأقسموا ألا یجالسونا فنزلت هذه الآیه فقال رضینا بالله وبرسوله وبالمؤمنین .
این آیه در باره كسی كه از یهود ی اسلام آورده ویهود آن را ترك نموده اند نازل شده است ؛ عبد الله بن سلام گفت : ای رسول خدا صلی الله علیه وآله بدرستی قوم من مرا ترك نموده اند ، تعهد نموده اند كه با من ارتباط نداشته باشند ، پس این آیه نازل شد آن گاه گفت : راضی هستم به خدا ورسول ومومنین .
الواحدی، علی بن أحمد ابوالحسن (متوفای468هـ)، الوجیز فى تفسیر الكتاب العزیز ، ج1 ص325 ، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، ناشر: دار القلم، الدار الشامیه - دمشق، بیروت، الطبعه: الأولى، 1415هـ.
فخر رازی رویاتی را نقل می كند كه آیه ولایت در باره عبد الله ابن سلام نازل شده ودر این باره می نویسد:
وروی أیضاً أن عبدالله بن سلام قال : یا رسول الله إن قومنا قد هجرونا وأقسموا أن لا یجالسونا ، ولا نستطیع مجالسه أصحابك لبعد المنازل ، فنزلت هذه الآیه .
روایت گردیده است كه عبدالله ابن سلام گفت : ای رسول خدا صلی علیه وآله قوم من مرا ترك نموده وتعهد نموده اند كه با من نشست نداشته باشند و توان رفت آمد با اصحاب تورا به خاطر دوری منزل نداشته باشم پس این آیه نازل شد .
الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) ، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 12 ، ص 22 ، ناشر : دار الكتب العلمیه - بیروت ، الطبعه : الأولى ، 1421هـ - 2000م ؛
الأنصاری القرطبی ، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای671هـ) ، الجامع لأحكام القرآن ، ج6 ص221، دار النشر : دار الشعب – القاهره ؛
البغوی ، الحسین بن مسعود (متوفای516هـ) ، تفسیر البغوی ، ج2 ص47، تحقیق : خالد عبد الرحمن العك ، ناشر : دار المعرفه - بیروت .
نزول آیه در باره ابوبكر
فخر رازی در ذیل آیه می نویسد :
روى عكرمه أن هذه الآیه نزلت فی أبی بكر رضی الله عنه
الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) ، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 12 ، ص23، ناشر : دار الكتب العلمیه - بیروت ، الطبعه : الأولى ، 1421هـ - 2000م .
آلوسی میگوید :
عن عكرمه أنها نزلت فى شأن أبى بكر رضى الله تعالى عنه
الآلوسی البغدادی ، العلامه أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای1270هـ) ، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی ، ج 6 ، ص 168 ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی ،بیروت.
نزول آیه ولایت درباره ابى بکر را اساساً به عنوان یك نظریه قابل طرح نیست ؛ زیرا غالب مفسرین اهل سنت در حدّ اشاره هم متعرض آن نشدهاند ، تعداد اندكی هم كه متعرض آن گردیدهاند ، هیچ مدركی جز قول عكرمه ذكر نكردهاند .
اولا : روایت عكرمه مرسل است و روایت مرسل در برابر اجماع محدثان و مفسران اهل سنت كه شأن نزول آیه ولایت را در باره امیر مؤمنان علیه السلام می دانند ، تاب مقاومت را ندارد .
ثانیاً : عكرمه از كسانی است كه در انكار فضائل اهل بیت علیهم السلام زبانزد عام و خاص و جزء خوارج بوده است . او تنها كسی است كه نزول آیه تطهیر را در حق اهل بیت علیهم السلام منكر شده و آن را مختص زنان پیامبر دانسته است ؛ با این كه احدی از عالمان سنی در شمول آیه تطهیر در حق اهل بیت علیهم السلام تردید نكردهاند .
محمد بن جریر طبری مینویسد :
كان عكرمه ینادی فی السوق إنما یرید الله لیذهب عنكم الرجس أهل البیت ویطهركم تطهیرا قال نزلت فی نساء النبی خاصه .
الطبری، أبى جعفر محمد بن جریر (متوفاى 310هـ)، جامع البیان عن تأویل آى القرآن، ج 22 ص 8 ، ناشر: دار الفكر، بیروت – 1405هـ
شمس الدین ذهبی مینویسد :
قال عكرمه من شاء باهلته إنها نزلت فی نساء النبی صلى الله علیه وسلم خاصه
هر كس میخواهد ، من حاضرم مباهله كنم كه آیه تطهیر فقط در باره زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است .
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 2 ص 208 ، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: التاسعه، 1413هـ.
همچنین به تصریح عالمان اهل سنت ، عكرمه از كسانی است كه افكار خوارج را ترویج میكرده است و خود از فرقه اباضیه كه یكی از فرقههای خوارج است ، به شمار میرود.
ابن حجر عسقلانی تصریح می كند كه عكرمه وقتی به مصر و از آنجا به مغرب رفت ، مذهب خوارج را در مغرب ترویج میكرد .
وقال یعقوب بن سفیان سمعت ابن بكیر یقول قدم عكرمه مصر وهو یرید المغرب وترك هذه الدار وخرج إلى المغرب فالخوارج الذین بالمغرب عنه اخذوا .
العسقلانی الشافعی ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) ، تهذیب التهذیب ، ج 7 ، ص 237 ، ناشر : دار الفكر - بیروت ، الطبعه : الأولى ، 1404 - 1984 م .
و مزی نیز مینویسد :
كان عكرمه اباضیا
المزی، یوسف بن الزكى عبدالرحمن ابوالحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج 20 ، ص 278 ، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: الأولى، 1400هـ – 1980م.
اباضیه ، یك فرقهای از فرقههای خوارج هستند كه هم اكنون در كشور یمن فعال هستند و فقه اباضیه در این كشور حكمفرما است .
از این گذشته ، عكرمه كسی است كه در دروغگویی نیز شهره عام و خاص است . مزی در تهذیب الكمال مینویسد :
ان عكرمه كذاب یحدث غدوه حدیثاً و یخالفه عشیه .
عكرمه ، بسیاردروغگوه بوده است كه صبح یك حدیث و شب بر خلاف آن را نقل میكرد.
المزی ، یوسف بن الزكی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ) ، تهذیب الكمال ، ج 20 ، ص 286 ، تحقیق : د. بشار عواد معروف ، ناشر : مؤسسه الرساله - بیروت ، الطبعه : الأولى ، 1400هـ – 1980م
بنابراین طبیعی است كه شخصی همانند او آیهای را كه در حق امیر مؤمنان علیه السلام نازل شده است ، در باره ابوبكر تفسیر كند .
نتیجه :
نزول آیه ولایت در باره امیر مؤمنان علیه السلام با تصریح عالمان اهل سنت ، اجماعی است و روایات بسیاری نیز این مطلب را تأیید میكند .
مبحث دوم : بررسی شبهات دلالی آیه بر امامت
شبهه اول : معنای كلمه (ولی)
از آن جایی كه آیه ولایت ، از مهمترین ادله امامت امیر مؤمنان علیه السلام است ، اهل سنت تلاش بیشتری برای رد آن كرده و شبهات بسیاری مطرح كردهاند كه ما در حد توانمان به این شبهات پاسخ خواهیم داد .
نخستین اشكال مطرح شده در معنای كلمه «ولی» است كه اهل سنت اصرار دارند به معنای « دوستی ، نصرت و یاری » است نه به معنای سرپرستی و ولایت .
ابن تیمیه در این باره میگوید : میگوید :
أن الكلام فی سیاق النهی عن موالاه الكفار والأمر بموالاه المؤمنین كما یدل علیه سیاق الكلام ... وإنما هی فی الولایته التی هی ضد العداوه .
و چون آیه درباره نهی ولایت كفار وامر به ولایت مؤمنان است همان گونه كه سیاق كلام دلالت بر این دارد ، این ولایت ضد عداوت است .
ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم ابوالعباس (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنه النبویه، ج 2 ص 32 ، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسه قرطبه، الطبعه: الأولى، 1406هـ.
ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم ابوالعباس (متوفاى 728 هـ)، دقائق التفسیر الجامع لتفسیر ابن تیمیه ، ج 2 ص 207 ، تحقیق : د. محمد السید الجلیند ، ناشر : مؤسسه علوم القرآن - دمشق ، الطبعه : الثانیه ، 1404هـ .
و فخر الدین رازی میگوید :
والظاهر أن الولایه المأمور بها ههنا هی المنهی عنها فیما قبل ، ولما كانت الولایه المنهی عنها فیما قبل هی الولایه بمعنى النصره كانت الولایه المأمور بها هی الولایه بمعنى النصره .
ولایت كه در این جا ا مر به آن شده قبل از آن نهی شده ، چون كه ولایت كه نهی شده به معنای نصرت است ، ولایت كه امر به آن شدیم نیز به معنای نصرت است .
الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) ، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 12 ، ص26، ناشر : دار الكتب العلمیه - بیروت ، الطبعه : الأولى ، 1421هـ - 2000م .
نقد وبررسی شبهه
درست است كه لغت شناسان برای كلمه «ولی» معانی مختلفی ؛ از جمله نصرت ، دوستی و ... نیز نقل كردهاند ؛ اما معنای حقیقی آن چیزی جز سرپرستی ، سلطنت و اولویت به تصرف نمیتواند باشد .
بهترین شاهد بر این مطلب ، استعمال كلمه ولی در گفتار صحابه و حتی خلفای سهگانه است كه همواره از این كلمه ، امامت و سرپرستی را فهمیده و اراده كردهاند .
ما ابتدا كلمات لغت شناسان در این باره نقل و در ادامه معنای كلمه ولی را از زبان كسانی كه در عصر نبوت و وحی میزیسته اند بیان خواهیم كرد .
معنای «ولی» در لغت :
راغب اصفهانی مىگوید :
الولاء والتوالی أن یحصل شیئان فصاعداً حصولاً لیس بینهما ما لیس منهما ، ویستعار ذلك للقرب من حیث المكان ومن حیث النسبه ومن حیث الدین ومن حیث الصداقه والنصره والاعتقاد والولایه : النصره . والولایه : تولى الأمر . و قیل : الولایه والولایه نحو الدلاله والدلاله . وحقیقته : تولى الامر .
دو چیز ، هر گاه چسبیده و كنار هم قرار گیرند كه شىء سوم ، میان آن دو فاصلهاى پدید نیاورد كه پیوندشان را از هم بگسلاند ، « ولى » معنا و مفهوم پیداكرده و این معنا در جای دیگر كه قرب مكانی و نسبت و راستی و همكاری و عقیده داشته باشد به صورت استعاره به كار می رود . ولایت ( به فتح واو ) به معنای نصرت و ولایت ( به كسر واو ) به معنای سرپرستی به كار می رود ... حقیقت معنای ولایت همان سرپرستی است .
الراغب الإصفهانی ، أبو القاسم الحسین بن محمد (متوفای502هـ) ، المفردات فی غریب القرآن ، ج 1 ص 533 ، تحقیق : محمد سید كیلانی ، ناشر : دار المعرفه - لبنان .
ابن اثیر می نویسد :
ومن أسمائه عز وجل الوالی وهو مالك الأشیاء جمیعها المتصرف فیها وكأن الولایه تشعر بالتدبیر والقدره والفعل
ولایت اشاره و دلالت بر تدبیر و اعمال قدرت و انجام كاری دارد .
الجزری، ابوالسعادات المبارك بن محمد (متوفای606هـ)، النهایه فى غریب الحدیث والأثر، ج 5 ص 226 ، تحقیق طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحی، ناشر: المكتبه العلمیه - بیروت - 1399هـ - 1979م.
ابن منظور افریقی مینویسد :
وولی المرأه الذی یلی عقد النكاح علیها ولا یدعها تستبد بعقد النكاح دونه .
سرپرست زن كسی است كه عقد نكاح به دست است و زن در این امر رها گذاشته نمی شود ، كه دیگران با عقد نكاح در حق او استبداد نمایند .
الأفریقى المصری، محمد بن مكرم بن منظور ( متوفای711هـ ) ، لسان العرب، ج15 ، ص407 ، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعه: الأولى .
صاحب مجمع البحرین می نویسد :
والولی : الوالی ، وكل من ولی أمر أحد فهو ولیه . والولی هو الذی له النصره و المعونه . والولی الذی یدیر الأمر ، یقال : فلان ولی المرأه إذا كان یرید نكاحها . وولی الدم : من كان إلیه المطالبه بالقود . والسلطان ولی أمر الرعیه، ومنه قول الكمیت فی حق علی بن أبی طالب . ونعم ولی الأمر بعد ولیه ومنتجع التقوى ونعم المقرب .
ولی به معنای حاكم است و هركسی كه امر فردی دیگری را به عهده دارد او ولی آن كس است .ولی كسی است كه دیگری را یاری و همكاری می كند . ولی به معنای كسی است كه تدبیر و اداره امور می كند ؛ مثل این كه گفته می شود : فلانی ولی زن است زمانی كه قصد داشته باشد او را به عقد كسی دربیاورد ، «ولی خون» به كسی می گویند كه حق مطالبه قصاص را دا شته باشد . حاكم ولی امر رعیت است . از این معنا است كلام كمیت در حق علی (علیه السلام) كه گفت : بهترین ولی هستی بعد از ولی و بهترین داروی تقوی و نزدیك كننده هستی .
مجمع البحرین ، ج1 ، ص 455 .
نتیجه : بنا بر آن چه در تفسیر لغت شناسان راجع به ولی بیان شد این مطلب به دست می آید كه این كلمه به معنای سلطنت و ولایت می باشد .
باتوجه به معنای لغوی (ولی) درجواب اشكال می گویم :
آیات ما قبل و ما بعد ، دلالت بر گفتار فخر رازی ندارد ؛ زیرا اساس اشكال را این تشكیل میدهد كه لفظ ولی در لغت عرب معانی مختلفی دارد مانند دوست و كمك ... همچنانكه بسیاری تصوّر كرده اند.
اما چنین نیست ، بلكه برای ولی همانند مولی یك معنی بیش نیست و سایر معانی موارد و متعلق های این لفظ بشمار میروند نه معانی آن ؛ زیرا معنی ولی همان اولی است و اگر به دوست، ولی می گویند، برای این است كه دوست اولی به این است كه حقوق دوست را رعایت كند ، اگر به ناصر، ولی میگویند ، به خاطر این است كه او اولی به این است كه پیمان دفاعی خود را رعایت نماید ، اگر به آزاد كننده ( معتق ) ولی میگویند به خاطر این است كه او اولی به این است كه به بنده خود احسان و نیكی كند.
همچنین اگر مولی به معنای محب ، دوست ، ناصر و... بود ، باید بتوان كلمه «محب» را به جای كلمه «ولی» نهاد . مثلاً بخوانیم :
إِنَّمَا [محبكم] اللّهُ وَرَسُولُهُ ...
یعنی ، ناصر و یاور شما تنها خدا ، رسول و الذین آمنوا است .
در این صورت نباید با آیات دیگر قرآن كریم تعارض پیدا كند ؛ در حالی كه با دیگر آیات قرآن متعارض میشود . مثل آیه :
وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّه لِلَّذِینَ آَمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یسْتَكْبِرُونَ . مائده / 82 .
مسلّماً یهودیان و كسانى را كه شرك ورزیدهاند، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان خواهى یافت و قطعاً كسانى را كه گفتند: «ما نصرانى هستیم»، نزدیكترین مردم در دوستى با مؤمنان خواهى یافت، زیرا برخى از آنان دانشمندان و رهبانانىاند كه تكبر نمىورزند
این آیه در باره نجاشی نازل شده است كه در این آیه ، خداوند نصارا را دوست و محبّ مؤمنین معرفی میكند . اگر ولی به معنای دوست باشد ، تعارض پیش میآید . آیه 55 مائده میگوید ، دوست شما فقط خدا ، رسول و «الذین آمنوا...» هستند . آیه 82 مائده میگوید : نصاری دوست شما است .
این تعارضی است آشكار و كلام خداوند منزه از این كه با هم دیگر تعارض داشته باشند .
رفع تعارض به این است كه آیه 55 مائده را به معنای «سرپرست و صاحب اختیار» بگیریم و آیه 82 سوره مائده را به معنای محب و دوست .
و نیز با مراجعه به تاریخچه این لغت و به كارگیری آن در عصر صحابه میبینیم كه صحابه ، همواره از كلمه «ولی» سرپرستی و حكومت اراده كردهاند و در خطبه های خود را «ولی امر مسلمین» «ولی رسول خدا» و ... معرفی كردهاند .
و وقتی جانشین برای خود انتخاب و یا شخصی را به حكومت یك منطقهای نصب میكردند ، به او عنوان «والی» داده و در حكم او از كلمه «ولی» استفاده میكردند كه ذیلاً به آن اشاره میكنیم .
كاربرد « ولی» در كلام ابو بكر
أبو بكر بعد از به خلافت رسیدن در خطبههایی كه برای صحابه ایراد كرده ، با استفاده از كلمه «ولی» خود را « ولی امر مسلمین» خوانده است .
بلاذری در انساب الأشراف ، ابن قتیبه دینوری در عیون الأخبار ، طبری و ابن كثیر در تاریخشان و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت ، نخستین خطبه ابوبكر را این گونه نقل كردهاند :
لما ولی أبو بكر رضی الله تعالى عنه، خطب الناس فحمد الله وأثنى علیه ثم قال: أما بعد أیها الناس فقد وُلِّیتُكم ولستُ بخیركم .
و چون ابوبكر به خلافت رسید برای مردم سخنرانی كرد و پس از حمد و ثنای الهی گفت : ای مردم من رهبر شما شدهام ؛ ولی بهترین شما نیستم .
البلاذری ، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ) أنساب الأشراف ، ج 1 ، ص 254 ؛
الدینوری ، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبه (متوفای276هـ) ، عیون الأخبار ، ج 1 ، ص 34 ؛
الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310هـ) ، تاریخ الطبری ، ص 237 ـ 238 ، ناشر : دار الكتب العلمیه – بیروت .
؛ ابن كثیر دمشقی سلفی ، بعد از نقل این خطبه مینویسد :
وهذا إسناد صحیح .
سند این حدیث صحیح است.
القرشی الدمشقی ، إسماعیل بن عمر بن كثیر أبو الفداء (متوفای774هـ) ، البدایه والنهایه ، ج 6 ، ص 301 ، ناشر : مكتبه المعارف – بیروت .
ابن قتیبه دینوری ، یعقوبی و أبو سعد الآبی ، نقل میكنند كه خلیفه اول خطبهای خواند و گفت :
فحمد الله أبو بكر وأثنى علیه ثم قال إن الله بعث محمدا صلى الله علیه وسلم نبیا وللمؤمنین ولیا فمنّ الله تعالى بمقامه بین أظهرنا حتى اختار له الله ما عنده فخلى على الناس أمرهم لیختاروا لأنفسهم فی مصلحتهم متفقین غیر مختلفین فاختارونی علیهم والیاً ولأمورهم راعیاً وما أخاف بعون الله وهناً ولا حیره ولا جبناً وما توفیقی إلا بالله العلی العظیم علیه توكلت وإلیه أنیب .
خداوند محمد را پیامبر و سرپرست و پیشوای مؤمنان قرار داد ، و به وجود او بر ما منت گذاشت تا آن كه او را نزد خودش خواند ، مردم را آزاد گذاشت تا خودشان بر اساس مصلحتها پیشوا بر گزینند ؛ پس مرا به سرپرستی بر گزیدند ، به كمك خدا نه از چیزی می ترسم و نه سرگردانی احساس می كنم .
الدینوری ، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبه (متوفای276هـ) ، الإمامه والسیاسه ، ج 1 ، ص 18 ، تحقیق : خلیل المنصور ، ناشر : دار الكتب العلمیه - بیروت - 1418هـ - 1997م ؛
الیعقوبی ، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفای292هـ) ، تاریخ الیعقوبی ، ج 2 ، ص 125 ، ناشر : دار صادر – بیروت .
الآبی ، أبو سعد منصور بن الحسین (متوفای421هـ) ، نثر الدر فی المحاضرات ، ج 1 ، ص 278 ، اسم المؤلف: تحقیق : خالد عبد الغنی محفوط ، ناشر : دار الكتب العلمیه - بیروت /لبنان ، الطبعه : الأولى ، 1424هـ - 2004م .
محمد بن سعد در طبقات ، سیوطی در تاریخ الخلفاء و ابن حجر هیثمی در الصواعق و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت ، خطبه دیگری را از خلیفه دوم نقل كردهاند كه پس از به خلافت رسیدن آن را ایراد كرده است :
لما بویع أبو بكر قام خطیباً فلا والله ما خطب خطبته أحد بعد فحمد الله وأثنى علیه ثم قال أما بعد فإنی ولّیت هذا الأمر وأنا له كاره ووالله لوددت أن بعضكم كفانیه ...
وقتی كه با ابوبكر بیعت شد خطبهای خواند كه به خدا سوگند بعد از او چنین خطبهای خوانده نشد ، پس از حمد و ثنای الهی گفت : من به امر رهبری شما برگزیده شدم ؛ ولی از آن خوشنود نیستم ، دوست داشتم یكی از شما این مسؤولیت را میپذیرفت ...
ابو بكرخطاب به امراء گفت : وكتَبَ إِلى أُمرَاءِ الأجنَادِ : وَلَّیتُ علیكم عمرَ ولم آلُ نَفْسِی وَلا المُسْلِمین خیرا .
جامع الاصول ج 4 ص 109
الزهری ، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری (متوفای230هـ) ، الطبقات الكبرى ، ج 3 ، ص 212 ، ناشر : دار صادر - بیروت ؛
السیوطی ، عبد الرحمن بن أبی بكر (متوفای911هـ) ، تاریخ الخلفاء ، ج 1 ، ص 71 ، تحقیق : محمد محی الدین عبد الحمید ، ناشر : مطبعه السعاده - مصر ، الطبعه : الأولى ، 1371هـ - 1952م ؛
الهیثمی ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای973هـ ، الصواعق المحرقه على أهل الرفض والضلال والزندقه ، ج 1 ، ص 37 ، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله التركی - كامل محمد الخراط ، ناشر : مؤسسه الرساله - لبنان ، الطبعه : الأولى ، 1417هـ - 1997م .
ابو بكر موقع كه به عنوان خلیفه انتخاب شده بود روی منبر رسول خدارفت گفت : من به عنوان سپرست بر شما گمارده شدم .
وصعد أبو بكر المنبر عند ولایته الأمر فجلس دون مجلس رسول الله بمرقاه ثم حمد الله وأثنى علیه وقال إنی ولیت علیكم ولست بخیركم فإن استقمت فاتبعونی وإن زغت فقومونی
الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفای292هـ)، تاریخ الیعقوبی، ج 2 ص 127،ناشر: دار صادر – بیروت
عمر خطاب به مردم گفت : آگاه باشید من به عنوان سرپرست برای شما گمارده شدم .
«...ألا إنی قد ولیت علیكم ...»
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج 2 ص 490،ناشر: دار الكتب العلمیه - بیروت.
استعمال «ولی » در كلام عمر
مسلم بن حجاج نیشابوری به نقل از خلیفه دوم مینویسد :
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قَالَ أَبُو بَكْرٍ : أَنَا وَلِىُّ رَسول صلی الله علیه وآله مَا تَرَكْنَا صَدَقَه . فَرَأَیتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ الله علیه وسلم . فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِیكَ وَیطْلُبُ هَذَا مِیرَاثَ ُولِ اللَّهِ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم : مَا نُورَثُ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَیتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .
پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ابوبكر گفت : من جانشین رسول خدا صلی علیه وآله هستم ، شما دو نفر (عباس و علی ) آمدید و تو ای عباس میراث برادر زادها ت را درخواست كردی و تو ای علی میراث فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را
ابوبكر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چیزی به ارث نمیگذاریم ، آنچه میماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناهكار ، حیلهگر و خیانتكار معرفی كردید و حال آن كه خدا می داند كه ابوبكر راستگو ، دین دار و پیرو حق بود .پس از مرگ ابوبكر ، من جانشین پیامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو حیله گر و گناهكار خواندید .
النیسابوری ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ) ، صحیح مسلم ، ج 3 ، ص 1378 ، ح 1757 ،كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیرِ، بَاب حُكْمِ الْفَیء ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت .
در این روایت خلیفه دوم تصریح میكند كه ابوبكر خود را ولی و خلیفه رسول خدا میدانست ؛ ولی شما دو نفر او را تكذیب كرده و وی را خیانت كار و ... میدانستید ، من نیز خودم را ولی و خلیفه رسول خدا میدانم و شما دو نفر مرا دروغگو خیانت كار و ... میدانید.
عبد الرزاق عن معمر عن الزهری عن مالك بن أوس بن الحدثان النصری ... فلما قبض رسول الله صلی الله علیه وآله قال أبو بكر أنا ولی رسول الله صلی الله علیه وآله بعده أعمل فیه بما كان یعمل رسول الله صلی الله علیه وآله فیها ثم أقبل على علی والعباس فقال وأنتما تزعمان أنه فیها ظالم فاجر والله یعلم أنه فیها صادق بار تابع للحق ثم ولیتها بعد أبی بكر سنتین من إمارتی فعملت فیها بما عمل رسول الله صلی الله علیه وآله وأبو بكر وأنتما تزعمان أنی فیها ظالم فاجر .
عمر گفت : و چون رسول خدا از دنیا رفت ابوبكر گفت : من ولی و جانشین پیامبرم ، و همانگونه كه او رفتار كرد من نیز چنان خواهم رفتار كرد ؛ سپس عمر به علی و عباس گفت : شما خیال میكردید كه أبو بكر ظالم و فاجر است ... سپس من بعد از ابوبكر دو سال حكومت كردم و روش رسول و ابوبكر را ادامه دادم ...
إبن أبی شیبه الكوفی ، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفای235 هـ) ، الكتاب المصنف فی الأحادیث والآثار ، ج 5 ، ص 469 ، ح9772 ، تحقیق : كمال یوسف الحوت ، ناشر : مكتبه الرشد - الریاض ، الطبعه : الأولى ، 1409هـ .
نكته مهم در این روایت این است كه ابوبكر میگوید :
« أنا ولی رسول الله صلی الله علیه وآله بعده»
كلمه « بعده » مطلب را روشن تر و ما را بهتر به مقصود میرساند .
بررسی سندی
1. مالك بن أوس بن الحدثان النصری
وی از روات صحیح بخاری ، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است و حتی بعضیها اعتقاد داشتهاند كه او رسول خدا صلی الله علیه وآله را نیز دیده است.
مزی در تهذیب الكمال در باره او مینویسد :
ذكره محمد بن سعد فی « الصغیر » فی الطبقه الثامنه من الصحابه ممن أدرك النبی صلى الله علیه وسلم ورآه ولم یحفط عنه شیئاً .
محمد بن سعد وی را در كتابش (الصغیر) در طبقه هشتم از صحابه ذكر میكند و میگوید : او از كسانی است كه رسول خدا را درك كرد اما سخنی از حضرت نقل نكرده است.
المزی ، یوسف بن الزكی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ) ، تهذیب الكمال ، ج 27 ، ص 122 ، تحقیق د . بشار عواد معروف ، ناشر : مؤسسه الرساله - بیروت ، الطبعه : الأولى ، 1400هـ – 1980م .
2.محمد بن مسلم معروف به ابن شهاب زهری
از روات بخاری ، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است .
ابن حجر در باره او مینویسد :
الفقیه الحافظ متفق على جلالته وإتقانه وهو من رؤوس الطبقه الرابعه
فقیه و حافظ بود، بر بزرگی جایگاه او اتفاق نظر است و از سران طبقه چهارم است.
العسقلانی الشافعی ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تقریب التهذیب ، ج 1 ، ص 506 ، تحقیق : محمد عوامه ، ناشر : دار الرشید - سوریا ، الطبعه : الأولى ، 1406 - 1986 .
بنا بر آنچه كه در تفسیر كلمه « ولی » از نظر لغت وكاربرد بیان شد ، به این نتیجه و جمع بندی می رسیم كه كلمه « ولی» همان گونه كه از نظر لغت به معنای سزاوار به تصرف وتدبیر بود در اصطلاح خلفا نیز به معنای ولایت بر تصرف وتدبیر آمده است و ماقبل آیه معنای جدیدی در مابعد آن ایجاد نمی كند .
قول عمر لوكان فلان حیا لولیته
شیبانی از ابی عجفا روایت می كند كه از عمر در باره جانشین سوأل شد گفت : اگر عبیده فرزند جراح درگ می كردم سرپرست قرار می دادم
حدثنا هارون بن معروف قال حدثنا ضمره بن ربیعه عن الشیبانی عن أبی العجفاء قال قیل لعمر رضی الله عنه یا أمیر المؤمنین لو عهدت قال لو أدركت أبا عبیده بن الجراح لولیته...
النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبه (متوفای262هـ)، تاریخ المدینه المنوره، ج 2 ص 61، رقم : 1496،تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الكتب العلمیه - بیروت - 1417هـ-1996م.
لوكان أبوعبیده ومعاذ وخالد حیا لولیتهم.
حدثنا أبو حامد ثابت بن عبدالله الناقد ثنا علی بن إبراهیم بن مطر ثنا عبده بن عبدالرحیم ثنا ضمره بن ربیعه عن یحیى بن أبی عمرو الشیبانی عن أبی العجفاء أو أبی العجماء الشك من عبده قال قیل لعمر بن الخطاب رضی الله تعالى عنه لو عهدت الینا فقال لو أدركت معاذ بن جبل ثم ولیته ثم قدمت على ربی عز وجل فقال لی من ولیت على أمه محمد صلى الله علیه وسلم قلت سمعت نبیك وعبدك صلى الله علیه وسلم یقول معاذ بن جبل بین یدی العلماء طائفه یوم القیامه
ابو نعیم اصفهانی ،از أبی العجما روایت نقل می كند به اینكه از عمر در باره جانشین سوأل شد عمر گفت : اگر معاذ بن جبل را درگ می كردم اورا سرپرست قرار می دادم، آنگاه كه در نزد پر وردگارم می رفتم برایم می گفت چه كسی را برای امه محمد صلى الله علیه وسلم سر پرست قرار دادی ؟ می گفتم از بنده ونبی تو شنیدم كه می گفت معاذ بن جبل روز قیامت جلو طائفه علما است.
الأصبهانی، ابونعیم أحمد بن عبد الله (متوفای430هـ)، حلیه الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ج 1 ص 229،ناشر: دار الكتاب العربی - بیروت، الطبعه: الرابعه، 1405هـ.
لو كان سالم مولى حذیفه حیا لولیته
عمر گفت : اگر سالم مولی حذیفه زنده بود ، اورا سر پرست قرار می دادم
قال عمر بن الخطاب كلاماً معناه لو كان سالم مولى أبی حذیفه حیاً لولّیته الخلافه وأبعد من ذهب إلى أن المعنى خوفاً من الردّ وطمعاً فی الإجابه .
أبی حیان الأندلسی، محمد بن یوسف (متوفای745هـ)، تفسیر البحر المحیط، ج 4 ص 314،تحقیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود - الشیخ علی محمد معوض، شارك فی التحقیق 1) د.زكریا عبد المجید النوقی 2) د.أحمد النجولی الجمل، ناشر: دار الكتب العلمیه - لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولى، 1422هـ -2001م .
عمر گفت : اگر سالم مولی حذیفه زنده بودی اورا سر پرست قرار می دادم .
لو كان سالم مولى حذیفه حیا لولیته
إبن خلدون الحضرمی، عبد الرحمن بن محمد (متوفای808 هـ)، مقدمه ابن خلدون، ج 1 ص 194،ناشر: دار القلم - بیروت - 1984، الطبعه: الخامسه.
تاریخ المدینه المنوره ، اسم المؤلف: أبو زید عمر بن شبه النمیری البصری الوفاه: 262هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمیه - بیروت - 1417هـ-1996م ، تحقیق : علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان
لو أدركت أبا عبیده بن الجراح لولیته
حدثنا هارون بن معروف قال حدثنا ضمره بن ربیعه عن الشیبانی عن أبی العجفاء قال قیل لعمر رضی الله عنه یا أمیر المؤمنین لو عهدت قال لو أدركت أبا عبیده بن الجراح لولیته.
أدركت معاذ بن جبل ثم ولیته ... ولو أدركت خالد بن الولید ثم ولیته.
تمری از أبی عجفا نقل می كند كه عمر راجع به جانیشنی سوأل شد ، گفت : اگر أبا عبیده بن جراح را درك می كردم اورا سرپرست قرار می دادم .اگر معاذ بن و خالد بن ولید را درك می كردم اورا سرپرست قرار می دادم.
0 همین تعبیر را درباره معاذ بن جبل و خالد بن ولید نموده است.
النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبه (متوفای262هـ)، تاریخ المدینه المنوره، ج 2 ص 61
،رقم : 1496 ،تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الكتب العلمیه - بیروت - 1417هـ-1996م.
اگر سالم زنده بود شك وتردیدی مرا از سر پرست قرار دادن او بر شما باز نمی گذاشت .
قال عمر لو كان سالم حیا ما تخالجنی الشك فی تولیته علیكم أو فی تأمیره
الدینوری، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبه (متوفای276هـ)، تأویل مختلف الحدیث ، ج 1 ص 122 ،تحقیق : محمد زهری النجار ، ناشر : دار الجیل - بیروت – 1393هـ – 1972م
كلمه الولی فی كلام عائشه:
عن عائشه قالت: لما ولی أبو بكر قال قد علم قومی أن حرفتی لم تكن لتعجز عن مؤونه أهلی...
عائشه گفت : وقتی ابو بكر سرپرست شد گفت: بدرستی قوم من می داند كه شغل من بخاطر این نبوده كه من از مئونه اهلم عاجزبودم
الزهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری (متوفای230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 3 ص 185،، ناشر: دار صادر - بیروت.
قال الألبانی : وإسناد هذا صحیح على شرط الشیخین
البانی گفته است: اسناد این حدیث بنا برشرط شیخین صحیح است
ألبانی، محمد ناصر (متوفای1420هـ)، إرواء الغلیل، ، ج 8 ص 232تحقیق: إشراف: زهیر الشاویش، ناشر: المكتب الإسلامی - بیروت - لبنان، الطبعه: الثانیه، 1405 - 1985 م.
أن عبد الملك بن مروان خطب یوما فقال : ولیكم عمر بن الخطاب ، وكان فظا غلیظا مضیقا علیكم فسمعتم له .
عبد الملك بن مروان روزی خطاب كرد گفت : سرپرست شما عمر بن خطاب، تندخو و سخت دل ودرتنگنا قراردهنده برشما بوده پس به اوگوش می دادید.
ابن سیده المرسی ، أبو الحسن علی بن إسماعیل ( الوفاه: 458هـ)، المحكم والمحیط الأعظم ، ج 1 ص 514، دار النشر : دار الكتب العلمیه - بیروت - 2000م ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : عبد الحمید هنداوی
المسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی (متوفاى346هـ) مروج الذهب، ج 1 ص 40192 ، دار النشر :
كان عمر بن عبد العزیز رضی الله عنه یقول إذا رأى القاسم بن محمد بن أبی بكر: لو كان لی من الأمر شیء لولیته الخلافه.
إبن خلدون الحضرمی، عبد الرحمن بن محمد (متوفای808 هـ)، مقدمه ابن خلدون، ج 1 ص 206، ناشر: دار القلم - بیروت - 1984، الطبعه: الخامسه.
السخاوی، شمس الدین محمد بن عبد الرحمن(متوفای902هـ)، التحفه اللطیفه فی تاریخ المدینه الشریفه، ج 2 ص 377 ، ،ناشر: دار الكتب العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى، 1414هـ/ 1993م.
طرح شبهه
از اشكالاتی كه راجع به آیه ولایت مطرح گردیده این است كه ( الذین آمنوا...) جمع و اراده مفرد از آن ، خلاف ظاهر است ؛ بنابراین اگر مصداق آیه در خارج امام علی(علیه السلام) باشد ، این استعمال اگر چه به صورت مجاز اشكال ندارد ؛ اما خلاف اصل است ؛ ازین رو باید گفت آیه تمامى مؤمنان را شامل شده و صفات یادشده ؛ همچون : اقامه نماز و پرداخت زکات در رکوع ، عنوان عام بوده که شامل همه مؤمنان و یا مهاجران و انصار میشود .
فخر رازی در این باره مینویسد :
وحمل ألفاظ الجمع وإن جاز على الواحد على سبیل التعظم لكنه مجاز لا حقیقه ، والأصل حمل الكلام على الحقیقه.
حمل الفاظ جمع بر فرد واحد بر سبیل تعظیم جائز است اما این استعمال مجاز است نه حقیقت ، اصل حمل كلام بر حقیقت است .
الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) ، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 12 ، ص 25 ، ناشر : دار الكتب العلمیه - بیروت ، الطبعه : الأولى ، 1421هـ - 2000م .
نقد وبررسی :
الف : در چنین مواردى خداوند متعال ، مىخواهد فضیلت و منقبت امام على (علیه السلام) را نشان دهد ؛ چنان كه مرسوم است كه گاهى براى بزرگداشت یك نفر لفظ جمع به كار مى رود و از یك نفر به صیغه جمع حكایت مىكند تا از آن چه انجام داده به بزرگى یاد نموده و دیگران را یه آن عمل تر غیب نماید ؛ آلوسی در این باره مینویسد :
وذكر علماء العربیه أنه یكون لفائدتین : تعظیم الفاعل وأن من أتى بذلك الفعل عظیم الشأن بمنزله جماعه كقوله تعالى : «إن إبراهیم كان أمه» لیرغب الناس فى الاتیان بمثل فعله وتعظیم الفعل أیضا حتى أن فعله سجیه لكل مؤمن وهذه نكته سریعه تعتبر فى كل مكان بما یلیق به
علمای عربیه برای این كار دوفائده را ذكر نموده اند .
1. تعظیم فاعل برای این كه این فعل مهم را انجام داده است ، همان گونه كه خداوند در حق ابراهیم فرمود : بدرستی ابراهیم یك امه بود . بخاطر ترغیب مردم در انجام مثل این عمل.
2- بزرك جلوه قرار دادن فعل تا این عمل او الگو برای همه مومنین باشد ...
الآلوسی البغدادی ، العلامه أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای1270هـ) ، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی ، ج 6، ص168 ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت .
زمخشرى نیز در این باره می نویسد :
این كه در چنین مواردى لفظ جمع آورده مى شود به این جهت است كه بقیه مردم به انجام دادن این كار تشویق شوند و توجه مردم را به این نكته معطوف سازد كه مؤمن باید تا این حدّ به احسان به فقرا و بیچارگان حریص باشد كه حتى در حال نماز از كمك رسانى و احسان به مستمندان غافل نشود، و این چیزى است كه از تمامى مؤمنان خواسته شده است. به همین جهت این آیه به صورت لفظ جمع آمده است .
لیرغب الناس فی مثل فعله فینالوا مثل ثوابه ، ولینبه على أن سجیه المؤمنین یجب أن تكون على هذه الغایه من الحرص على البرّ والإحسان وتفقد الفقراء ، حتى إن لزهم أمر لا یقبل التأخیر وهم فی الصلاه ، لم یؤخروه إلى الفراغ منها
الزمخشری الخوارزمی ، أبو القاسم محمود بن عمر جار الله ، الكشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل ، ج 4 ، تحقیق : عبد الرزاق المهدی ، بیروت ، ناشر: دار إحیاء التراث العربی .
ب : در قرآن استعمال صیغه جمع واراده فرد به كار رفته كه در اینجا نمونه هایى از آن را ذكر مى كنیم :
1. « الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیآءُ » آل عمران / 181 .
آنها كه گفتند : « خدا فقیر است ، و ما بى نیازیم ».
گوینده این كلام حیى بن أخطب است . عكرمه و سدّى و مقاتل و محمّد بن اسحاق گفته اند : او فِنْحاص بن عازوراء است .
ابن كثیر روایتی را نقل می كند كه این آیه در باره فِنحاص یهودی ناز ل گردیده است :
حدثنی محمد بن أبی محمد، عن عِكْرمه أنه حدثه عن ابن عباس، رضی الله عنه ، قال : دخل أبو بكر الصدیق، رضی الله عنه، بیت المدراس، فوجد من یهود أناسا كثیرا قد اجتمعوا إلى رجل منهم یقال له: فِنْحَاص وكان من علمائهم وأحبارهم، ومعه حَبْرٌ یقال له : أشیع . فقال أبو بكر: ویحك یا فِنْحَاص اتق الله وأسلم، فوالله إنك لتعلم أن محمدًا رسول الله، قد جاءكم بالحق من عنده، تجدونه مكتوبًا عندكم فی التوراه والإنجیل ، فقال فنحاص : والله -یا أبا بكر-ما بنا إلى الله من حاجه من فقر، وإنه إلینا لفقیر. ما نتضرع إلیه كما یتضرع إلینا، وإنا عنه لأغنیاء ، ولو كان عنا غنیا ما استقرض منا كما یزعم صاحبكم، ینهاكم عن الربا ویعْطناه ولو كان غنیا ما أعطانا الربا فغضب أبو بكر، رضی الله عنه، فضرب وجه فِنْحَاص ضربًا شدیدًا، وقال: والذی نفسی بیده، لولا الذی بیننا وبینك من العهد لضربت عنقك یا عدو الله، فَاكْذبونا ما استطعتم إن كنتم صادقین، فذهب فنحاص إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال : أبصر ما صنع بی صاحبك . فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم لأبی بكر: « ما حَمَلَكَ على ما صَنَعْت؟ » فقال : یا رسول الله ، إن عَدُوَّ الله قد قال قولا عظیما، زعَم أن الله فقیر وأنهم عنه أغنیاء، فلما قال ذلك غَضبْتُ لله مما قال، فضربت وجهه فجَحَد ذلك فنحاص وقال: ما قلتُ ذلك فأنزل الله فیما قال فنحاص ردا علیه وتصدیقًا لأبی بكر: « لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیاءُ » الآیه. رواه ابن أبی حاتم .
الحمیری المعافری ، عبد الملك بن هشام بن أیوب أبو محمد (متوفای213هـ) ، السیره النبویه ، ج 3 ص 96 ، تحقیق طه عبد الرءوف سعد ، ناشر : دار الجیل ، الطبعه : الأولى ، بیروت – 1411هـ ؛
رك : الطبری ، محمد بن جریر بن یزید بن خالد أبو جعفر (الوفاه: 310 )، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 4 ص 194 ،دار النشر : دار الفكر - بیروت - 1405
القرشی الدمشقی ، إسماعیل بن عمر بن كثیر أبو الفداء (متوفای774هـ) ، تفسیر القرآن العظیم ، ج 1 ، ص 434 ، ناشر : دار الفكر - بیروت – 1401هـ .
الأنصاری القرطبی ، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای671هـ) ، الجامع لأحكام القرآن ، ج 4 ، ص 294-187 ، ناشر : دار الشعب – القاهره .
2 . لاینْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یقَاتِلُوكُمْ فِى الدِّینِ وَلَمْ یخْرِجُوكُم مِّن دِیارِكُمْ . ممتحنه/ 8 .
خدا شما را از نیكى كردن و رعایت عدالت نسبت به كسانى كه در راه دین با شما پیكار نكردند و از خانه و دیارتان بیرون نراند ند نهى نمى كند .
مراد از صیغه جمع (الذین و...) قبیله مادر زن ابوبكر است.
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا عَارِمٌ قال ثنا عبد اللَّهِ بن الْمُبَارَكِ قال ثنا مُصْعَبُ بن ثَابِتٍ قال ثنا عَامِرُ بن عبد اللَّهِ بن الزُّبَیرِ عن أبیه قال قَدِمَتْ قبیله ابْنَه عبد الْعُزَّى بن عبد أَسْعَدَ من بَنِى مَالِكِ بن حَسَلٍ على ابْنَتِهَا أَسْمَاءَ ابْنَه أبی بَكْرٍ بِهَدَایا ضِبَابٍ وَأَقِطٍ وَسَمْنٍ وَهِىَ مُشْرِكَه فَأَبَتْ أَسْمَاءُ ان تَقْبَلَ هَدِیتَهَا وَتُدْخِلَهَا بَیتَهَا فَسَأَلَتْ عَائِشَه النبی ' فَأَنْزَلَ الله عز وجل ) لاَ ینْهَاكُمُ الله عَنِ الَّذِینَ لم یقَاتِلُوكُمْ فی الدِّینِ ( إلى آخِرِ الآیه فَأَمَرَهَا ان تَقْبَلَ هَدِیتَهَا وان تُدْخِلَهَا بَیتَهَا.
الشیبانی ، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای241هـ) ، مسند أحمد بن حنبل ، ج 4 ص 4، ح 16156 ، ناشر : مؤسسه قرطبه – مصر
ذكر من قال ذلك حدثنی محمد بن إبراهیم الأنماطی قال ثنا هارون بن معروف قال ثنا بشر بن السری قال ثنا مصعب بن ثابت عن عمه عامر بن عبد الله بن الزبیر عن أبیه قال نزلت فی أسماء بنت أبی بكر وكانت لها أم فی الجاهلیه یقال لها قتیله ابنه عبد العزى فأتتها بهدایا وصناب وأقط وسمن فقالت لا أقبل لك هدیه ولا تدخلی علی حتى یأذن رسول الله صلى الله علیه وسلم فذكرت ذلك عائشه لرسول الله صلى الله علیه وسلم فأنزل الله لا ینهاكم الله عن الذین لم یقاتلوكم فی الدین
الطبری ، محمد بن جریر بن یزید بن خالد أبو جعفر( الوفاه: 310 ) ، جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، ج، ص 66، دار النشر : دار الفكر - بیروت - 1405
این آیه درباره اسماء دختر ابوبكر نازل شده است و شأن نزول آن این است كه قتیله مادر اسماء كه دختر عبد العزّى و مشرك بود به مدینه آمده ، هدایایى را براى او آورد ولى اسماء به او گفت : تا از پیامبر خدا ( صلى الله علیه وآله ) اجازه نگیرم ، نه هدیه ها را مى پذیرم و نه اجازه ورود به خانه ام را مى دهم آنگاه خدمت پیامبر خدا رسیده و مسأله را مطرح كرد ، به دنبال آن خداوند این آیه را نازل فرمود و پیامبر خدا نیز دستور داد كه او را به خانه برده هدایاى او را بپذیرد و در حق او خوبى كرده و او را احترام نماید . این حدیث را بخارى و مسلم و احمد و ابن جریر و ابو حاتم نقل كرده اند.
حدثنا عُبَیدُ بن إِسْمَاعِیلَ حدثنا أبو أُسَامَه عن هِشَامٍ عن أبیه عن أَسْمَاءَ بِنْتِ أبی بَكْرٍ رضی الله عنهما قالت قَدِمَتْ عَلَی أُمِّی وَهِی مُشْرِكَه فی عَهْدِ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَاسْتَفْتَیتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قلت إن أمی قدمت وَهِی رَاغِبَه أَفَأَصِلُ أُمِّی قال نعم صِلِی أُمَّكِ
البخاری الجعفی ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ) ، صحیح البخاری ج 2 ص 924 ح 2477 ، تحقیق د. مصطفى دیب البغا ، ناشر : دار ابن كثیر ، الیمامه - بیروت ، الطبعه : الثالثه ، 1407 – 1987؛
رك : النیسابوری ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ) ، صحیح مسلم ، ج 2، ص 391 ، ح50 ، كتاب الزكاه ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت
الشیبانی ، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای241هـ) ، مسند أحمد بن حنبل ، ج 7 ، ص 483 ، ح 26375، ناشر : مؤسسه قرطبه – مصر .
القرشی الدمشقی ، إسماعیل بن عمر بن كثیر أبو الفداء (متوفای774هـ) ، تفسیر القرآن العظیم ، ج 4 ، ص349 ، ناشر : دار الفكر - بیروت – 1401هـ
3. ( الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ آل عمران /173
اینها كسانى بودند كه (بعضى از ) مردم ، به آنان گفتند : « مردم ( لشكر دشمن ) براى (حمله به) آمده ا ند . . .»
مراد از كلمه (الناس) عبد القیس است.
خازنی در باره مصداق « الناس» می نویسد :
أنه نعیم بن مسعود الأشجعی فیكون اللفظ عاماً أرید به الخاص وإنما جاز إطلاق لفظ الناس على الإنسان الواحد لأن ذلك الواحد إذا فعل فعلاً أو قال قولاً ورضی به غیره حسن إضافه ذلك الفعل والقول إلى الجماعه وإن كان الفاعل واحداً فهو كقوله تعالى : « وإذ قتلتم نفساً » والقاتل واحد والوجه الثانی أن المراد بالناس الركب من عبد القیس قاله ابن عباس ومحمد بن إسحاق .
البغدادی الشهیر بالخازن ، أبو الحسن علاء الدین علی بن محمد بن إبراهیم بن عمر الشیحی (678 - 741هـ، 1280 - 1341م).، تفسیر الخازن المسمى لباب التأویل فی معانی التنزیل ، ج1، ص 453 ، ناشر : دار الفكر - بیروت / لبنان - 1399هـ ـ 1979م .
أن هذا القائل هو نعیم بن مسعود كما ذكرناه فی سبب نزول هذه الآیه ، وإنما جاز إطلاق لفظ الناس على الانسان الواحد .
الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) ، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 9 ، ص 81، ناشر : دار الكتب العلمیه - بیروت ، الطبعه : الأولى ، 1421هـ - 2000م
فقال مجاهد ومقاتل وعكرمه والكلبی : « هو نعیم بن مسعود الأشجعی واللفظ عام ومعناه خاص»
مجاهد ومقاتل وعكرمه والكلبی گفته اند : مراد نعیم بن مسعود الأشجعی است لفظ « ناس» عام است ، ولى فردى خاصّ از آن اراده شده است .
الأنصاری القرطبی ، أبو عبد الله محمد بن أحمد ( متوفای671هـ ) ، الجامع لأحكام القرآن ، ج4 ص279، ناشر : دار الشعب – القاهره .
رك : القرشی الدمشقی ، إسماعیل بن عمر بن كثیر أبو الفداء (متوفای774هـ) ، تفسیر القرآن العظیم ، ج 1 ، ص 430، ناشر : دار الفكر - بیروت – 1401هـ .
البغدادی الشهیر بالخازن ، علاء الدین علی بن محمد بن إبراهیم (متوفای725هـ ) ، تفسیر الخازن المسمى لباب التأویل فی معانی التنزیل ، ج 1 ، ص 306-318 ، ناشر : دار الفكر - بیروت / لبنان - 1399هـ ـ 1979م
در آیه مباهله از حضرت زهراعلیها السلام به « نساء» و از حضرت علیعلیه السلام به « انفس » به جهت تعظیم امر آن دو تعبیر کرده است . آنجا که میفرماید:
4 . فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ » آل عمران /61 .
پس هر كس با تو درباره او ( عیسى مسیح علیه السّلام ) پس از آنكه تو را علم آمده محاجّه و ستیز كند ، بگو : بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را و ما زنانمان را و شما زنانتان را و ما خودمان را و شما خودتان را ( كسانى را كه مانند جان ماست ) فرا خوانیم ، آن گاه به یكدیگر نفرین كنیم ، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم .
مراد از انفسنا حضرت علی علیه السلام و مراد از نساءنا حضر زهرا سلام الله علیها است.
ج : طبرسی میگوید :
ان النكته فی إطلاق لفظ الجمع على أمیر المؤمنین تفخیمه وتعظیمه ، وذلك أن أهل اللغه یعبرون بلفظ الجمع عن الواحد على سبیل التعظیم ( قال ) : وذلك أشهر فی كلامهم من أن یحتاج إلى الاستدلال علیه
نکته در اطلاق جمع، تعظیم امیرالمؤمنین است، همانگونه که رسول خداصلی الله علیه وآله در روز خندق فرمود: تمام ایمان در مقابل تمام شرک قرار گرفت.
الطبرسی ، أمین الاسلام أبی علی الفضل بن الحسن ، مجمع البیان : ج3 - 4 ص 211، منشورات مؤسسه الأعلمی للمطبوعات بیروت - لبنان ص ب : 7120 الطبعه الأولى
د : شرف الدین عاملیرحمه الله مینویسد:
عندی فی ذلك نكته ألطف وأدق ، وهی أنه إنما أتى بعباره الجمع دون عباره المفرد بقیا منه تعالى على كثیر من الناس ، فإن شانئی علی وأعداء بنی هاشم وسائر المنافقین وأهل الحسد والتنافس ، لا یطیقون أن یسمعوها بصیغه المفرد ، إذ لا یبقى لهم حینئذ مطمع فی تمویه ، ولا ملتمس فی التضلیل فیكون منهم - بسبب یأسهم - حینئذ ما تخشى عواقبه على الاسلام ، فجاءت الآیه بصیغه الجمع مع كونها للمفرد اتقاء من معرتهم .
نزد من در مورد تعبیر به جمع نکتهای لطیفتر و دقیقتر است ، و آن اینکه : خداوند تعبیر به جمع آورد نه مفرد به جهت ملاحظه حال بسیاری از مردم ؛ زیرا دشمنان علیعلیه السلام و بنی هاشم از منافقین و اهل حسد هرگز طاقت ندارند که فضیلت حضرت را به صورت مفرد بشنوند ؛ زیرا در این صورت در آن طمع کرده و دست به اقدامی خواهند زد که عواقب خطرناکی بر اسلام خواهد داشت .آری بعد از آن، نصوص یکی پس از دیگری و به عبارات مختلف و در مقامات گوناگون از جانب رسول خداصلی الله علیه وآله رسید و با آنها امر ولایت امیر المؤمنینعلیه السلام را تدریجاً گسترش داد، تا آنکه دین را کامل کرده و نعمت را بر مردم تمام نمود، و این برنامه مطابق با عادت حکما در تبلیغ مردم به چیزی است که برای آنها مشقّت دارد .
شرف الدین الموسوی عاملی ، عبدالحسین (1290-1377ه) ،المراجعات ، ص 263، الناشر : مركز الطباعهوالنشر للمجمع العالمی لأهل البیت علیهم السلام ، الطبعه الثانیه :1426هق
حاصل آنكه استعمال جمع و اراده مفرد از نظرلغت و اصطلاح هیج محذوری ندارد ؛ بلكه در این آیه اراده همه مؤمنان ممکن نیست اراده شده باشند ؛ زیرا در آن صورت مفاد آیه چنین خواهد شد :
اى کسانى که ایمان آورده اید ، ولی شما خدا و رسول و کسانى هستند که ایمان آوردهاند
بنابراین همان کسانى ولی خواهند بود که ولی براى ایشان تعیین شده است و به اصطلاح اتّحاد مولی و مولی علیه پیش خواهد آمد که این ممکن نیست . به عبارت دیگر ، لازم خواهد آمد که هر کس ولی خویش باشد و این محال است .
شبهه سوم : استعمال لفظ جمع و اراده مفرد مجاز، خلاف اصل است
فخر رازی میگوید :
وحمل ألفاظ الجمع وإن جاز على الواحد على سبیل التعظیم لكنه مجاز لا حقیقه ، والأصل حمل الكلام على الحقیقه .
هر چند حمل لفظ جمع بر واحد ، برای تعظیم روا است ؛ ولی مجاز است و نیاز به دلیل دارد.
الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) ، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 12، ص5 2، ناشر : دار الكتب العلمیه - بیروت ، الطبعه : الأولى ، 1421هـ 2000م .
آلوسی نیز میگوید:
والعبره لعموم اللفظ لالخصوص السبب كما اتفق علیه الفریقان فمفاد الآیه حینئذ حصر الولایه العامه لرجال متعددین یدخل فیهم الأمیر كرم الله تعالى وجهه وحمل العام على الخاص خلاف الأصل لایصح ارتكابه بغیر ضروره ولاضروره .
لفظ جمع برای عموم است... و فریقین بر این که باید عموم لفظ را پیروی کرد نه خصوص سبب را، اتفاق نظر دارند . و حمل عام بر خاص خلاف اصل است و در غیر ضرورت به کار نمیرود....
الآ لوسی البغدادی ، العلامه أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای1270هـ ، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی ، ج 6، ص 168،دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت
نقد و بررسی
اوّلاً : در جایی که به كار برده شدن جمع در معنای مفرد استعمال مجازی است كه استعمال لفظ جمع در مفهوم واحد باشد ؛ ولی در موردی که لفظ جمع در معنای خودش به کار میرود ؛ ولی در خارج فقط بر یک مصداق تطبیق میشود ، این استعمال مجازی نخواهد بود .
به تعبیر دیگر : میان مصداق خارجی مفهوم لفظ با معنای آن تفاوت است و حقیقت و مجاز در محور استعمال لفظ در مفهوم و معنا است نه در تطبیق با مصداق خارج . و مورد بحث ما از نوع دوم است و قرآن کریم در موارد متعدّدی - برای تشویق یا تنبیه - آن را به کار برده است.
ثانیاً : نادیده گرفتن شأن نزول آیات و توجه نمودن به ظاهر لفظ ؛ همان گونه كه آلوسی در روح المعانی مطرح کرده ، از دو حال خارج نیست :
1. یا باید به هیچ شأن نزولی از آیات توجه و ترتیب اثر داده نشود ، این بر خلاف قواعد تفسیر بوده و با مبنای فرقین سازگاری ندارد ؛
2 . یا در این مورد از سبب و شأن نزول دست بر داریم كه ترجیح بدون مرجح است .
شبهه چهارم : دادن انگشتر در نماز با حضور قلب منافات دارد
طرح شبهه
یكی از شبهات كه همواره راجع به آیه ولایت و امامت علی (علیه السلام) مطرح گریده این است كه دادن ذكات مستحبی در هنگام نماز با خشوع و عبادت نمیسازد ؛ آن هم در حق كسی مثل امام علی علیه السلام كه در هنگام نماز غرق در ذكر و یاد خدا و از همه چیز بریده و رهاشده بوده است. فخر رازی مینویسد :
أن اللائق بعلی علیه السلام أن یكون مستغرق القلب بذكر الله حال ما یكون فی الصلاه ، والظاهر أن من كان كذلك فإنه لا یتفرغ لاستماع كلام الغیر ولفهمه ، ولهذا قال تعالى : «الَّذِینَ یذْكُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ الْعَالِمُونَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالاْرْضَ». آل عمران /191. ومن كان قبله مستغرقاً فی الفكر كیف یتفرغ لاستماع كلام الغیر.
سزاوار به شأن علی علیه السلام این است كه هنگام نماز ، غرق به یا د خدا باشد ، ظاهر ا هر كه این وضعیت را داشته باشد فرصت برای گوش كردن كلام دیگری وفهماندن او راندارد . لذا خداوند متعال فرمودند :
همانان كه خدا را [در همه احوال] ایستاده و نشسته، و به پهلو آرمیده یاد مىكنند، و در آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند
نقد وبررسی شبهه
امام علی علیه السلام داراى آنچنان توانمندى روحى و معنوى هست كه به آسانى مىتواند دو عبادت نماز و زكات را همراه با یكدیگر و بدون كاستى در حضور قلب و اخلاص انجام دهد و آنجا كه امور شخصى و مادى مطرح است ، همان مقام معنوى خویش را حفظ كند و درد جسمى ، آنان را از حالت « وصال » و « مقام فناء» خارج نگرداند.
برخی گفتهاند كه وقتی ( اگر سند این روایت درست باشد ) تیر را از پای حضرت خارج ساختند، حضرت متوجه نشد . این معنا درست نیست. خارج نمودن تیر و تكان نخوردن حضرت به این معنا نیست كه حضرت متوجه خروج تیر و درد حاصل از آن نبود . اگر اینطور باشد كه دلالت بر نقص علم وآگاهی حضرت میكند . ایشان متوجه بود ؛ ولی با توجه به خداوند و ارتباط معنوی با مبدا هستی آنچنان قدرتی در خویش احساس می نمود كه می توانست به راحتی درد تیر را تحمل كند و آنچنان لذتی میبرد كه رنج و درد حاصل از تیر برایش آسان می نمود و این باز حاصل همان مقام جمعی و اقتدار ولایی حضرت علیه السلام می باشد .
شنیدن صدای سائل و به کمک او پرداختن ، توجه به خویشتن نیست ؛ بلکه عین توجه به خداست . علی علیه السلام در حال نماز از خود بیگانه بود نه از خدا و میدانیم بیگا نگی از خلق خدا بیگانگی از خداست .
پرداختن زکات در حال نماز انجام عبادت در ضمن عبادت است نه انجام یک عمل مباح در ضمن عبادت . آنچه با روح عبادت سازگار نیست ، توجه به مسائل مربوط به زندگی مادی و شخصی است ؛ اما توجه به آنچه در مسیر رضای خداست کاملا با روح عبادت سازگار است .
علاوه بر این، معنای غرق شدن در توجه به خدا این نیست که انسان بی اختیار احساس خود را از دست بدهد ؛ بلکه با اراده خویش توجه خود را از آنچه در راه خدا و برای خدا نیست برمیگیرد .
آلوسى در این مورد مى نویسد : همین سؤال را از ابن جوزى پرسیدند ، او در پاسخ ، این دو بیت شعر را خواند :
یسقى ویشرب لاتلهیه سكرته
عن الندیم ولایلهو عن الناس
أطاعه سكره حتى تمكن من
فعل الصحاه فهذا واحد الناس
نوشید و مىنوشاند و مستى ، او را از توجّه به ساقى باز نمىدارد و از مردم غافل نمىسازد .مستى او در اختیار اوست تا جایى كه توانسته همانند انسان هاى هوشیار عمل كند ؛ پس او یگانه و منحصر به فرد از این مردم است .
الآلوسی البغدادی ، العلامه أبی الفضل شهاب الدین السید محمود ( متوفای1270هـ ) ، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی ، ج6 ، 169، ناشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت .
اگر دادن زكات در ركوع مصداق فعل كثیر بود ، چرا خداوند در این آیه از زكات دادن درحال ركوع تكریم و تمجید نموده است ، و اگر این عمل نشانه غفلت و بى خبرى از ذكر خدا بود نباید به عنوان یك رفتار وسلوك الهی تلقی شده و امتیازات مهمی الهی را كه مقام ولایت و امامت باشد ، در قبال آن بدهد .
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حال نماز از عائشه منگوش گرفت :
اگر اشاره كردن به سائل برای گرفتن انگشتر ، منافی با حالت خشوع و ذكر در نماز باشد ، باید گفت كه در بعضی از نمازهای ، رسول خدا صلی الله علیه وآله خشوع و انقطاع كامل وجود نداشته است ؛ زیرا مطابق برخی روایات صحیح السند كه در منابع اهل سنت وجود دارد ، پیامبر صلی الله علیه وآله در حال نماز ، مشغول كار های دیگر هم بوده است كه به برخی از ین روایات اشاره می گردد .
حدثنا إِسْمَاعِیلُ قال حدثنی مَالِكٌ عن أبی النَّضْرِ مولى عُمَرَ بن عُبَیدِ اللَّهِ عن أبی سَلَمَه بن عبد الرحمن عن عَائِشَه زَوْجِ النبی صلى الله علیه وسلم أنها قالت كنت أَنَامُ بین یدَی رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَرِجْلَای فی قِبْلَتِهِ فإذا سَجَدَ غَمَزَنِی فَقَبَضْتُ رِجْلَی فإذا قام بَسَطْتُهُمَا
عائشه گفته است من بین دو دست رسول خدا بودم و هر دو پای من به سوی قبله رسول خدا بود ؛ وقتی پیامبر سجده می كرد پایم را منگوش می گرفت وقتی بلند میشد پایم را دوباره دراز میكردم .
البخارى الجعفی، محمد بن إسماعیل ابوعبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 1 ص 150 ، ح375 ، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن كثیر، الیمامه - بیروت، الطبعه: الثالثه، 1407 - 1987.
و در روایت یدرگ مینویسد :
والله لقد رأیت النبی یصَلِّی وَإِنِّی على السَّرِیرِ بَینَهُ وَبَینَ الْقِبْلَه مُضْطَجِعَه فَتَبْدُو لی الْحَاجَه فَأَكْرَهُ أَنْ أَجْلِسَ فَأُوذِی النبی فَأَنْسَلُّ من عِنْدِ رِجْلَیهِ .
عائشه نقل می كند كه كه رسول خدا نماز می خوند ومن نزدیك پیامبر وقبله او خابیده بودم از برای من حاجتی پیش آمد ، مایل به نشستن نبودم ، رسول خدا مرا اذیت می كرد ومن از نزدیك پاهای حضرت فرار كردم
البخاری الجعفی ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ) ، صحیح البخاری ، ج 1 ص 192، ح 514 ، ،كتاب الصلاه، ب 105 باب مَنْ قَالَ لاَ یقْطَعُ الصَّلاَه شَىْءٌ ، تحقیق د. مصطفى دیب البغا ، ناشر : دار ابن كثیر ، الیمامه - بیروت ، الطبعه : الثالثه ، 1407 - 1987 .
ابن رجب حنبلی در شرح صحیح بخاری می نویسد :
حدثنا سوار بن عبد الله ثنا المعتمر یعنی ابن سلیمان سمعت عبید الله ذكر عن أبی النضر سالم عن أبی سلمه بن عبد الحی عن عائشه قالت : كنت أكون نائمه ورجلای بین یدی رسول الله وهو یصلی من اللیل ، فإذا أراد أن یسجد ضرب رجلی فقبضتها فیسجد .
واستدل بالحدیث على أن مس النساء بغیر شهوه لا ینقض الطهاره ، كما هو قول مالك وأحمد فی ظاهر مذهبه . ومن یقول : إن المس لا ینقض بكل حال ، كما یقول أبو حنیفه وأحمد فی روایه عنه.
ابن رجب البغدادی ، زین الدین أبی الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدین (متوفای795هـ) ، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری ، ج 2 ص 729 ، تحقیق : أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد ، ناشر : دار ابن الجوزی - السعودیه / الدمام ، الطبعه : الثانیه ، 1422هـ .
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) أُمامه بنت ابوالعاص را در حال نماز روی شانه خود سوار كرد :
همچنین مسلم نیشابوری نقل میكند كه رسول خدا امامه بنت أبی العاص را در حال نماز روی شانههای خود سوار میكرد :
عَنْ أَبِی قَتَادَه الأَنْصَارِی، قَالَ رَأَیتُ النَّبِی صلى الله علیه وسلم یؤُمُّ النَّاسَ وَأُمَامَه بِنْتُ أَبِی الْعَاصِ وَهْىَ ابْنَه زَینَبَ بِنْتِ النَّبِی صلى الله علیه وسلم عَلَى عَاتِقِهِ فَإِذَا رَكَعَ وَضَعَهَا وَإِذَا رَفَعَ مِنَ السُّجُودِ أَعَادَهَا .
ابی قتاده گفته است كه رسول خدارا دیدم كه مردم را امامت می كرد ، اُمامه دختر ابی عاص كه فرزند زینب دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله بود، بر شانه رسول خدا بود وقتی ركوع می كرد به زمین می گذاشت ووقتی بلند می شد دوباره بلند می كرد
النیسابوری ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری ( متوفای261هـ ) ، صحیح مسلم ، ج 2 ص73، ح 1100، محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت .
و بخاری در صحیح خود مینویسد :
أن رسول الله صلی الله علیه و سلم كان یصلی و هو حامل أمامه بنت زینب بنت رسول الله (صلی الله علیه و سلم) و لأبی العاص بن الربیع فإذا قام حملها و إذا سجد وضعها.
رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در حال نماز بود و أمامه، نوه خودش را از دخترش زینب از داماش أبی العاص بن ربیع، خیلی دوست داشت و روی شانه خود می گرفت و میایستاد و وقتی سجده میكرد، آن دختر را روی زمین میگذاشت و سجده میكرد و باز هنگام بلند شدن، بچه را بغل می كرد و میایستاد.
البخاری الجعفی ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ) ، صحیح البخاری ، ج1، ص131، ح516، كتاب الصلاه ، تحقیق د. مصطفى دیب البغا ، ناشر : دار ابن كثیر ، الیمامه - بیروت ، الطبعه : الثالثه ، 1407 – 1987؛
النیسابوری ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ) ، صحیح مسلم ، ج1، ص73، ح1099، كتاب المساجد و مواضع الصلاه، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت .
در سنن ابی داود نیز آمده است :
عن أبی قتاده صاحب رسول الله صلى الله علیه و سلم قال: بینما نحن ننتظر رسول الله صلى الله علیه و سلم للصلاه، فی الظهر أو العصر، و قد دعاه بلال للصلاه، إذ خرج إلینا و أمامه بنت أبی العاص بنت ابنته على عنقه، فقام رسول الله صلى الله علیه و سلم فی مصلاه، و قمنا خلفه، و هی فی مكانها الذی هی فیه، قال: فكبر فكبرنا، قال: حتى إذا أراد رسول الله صلى الله علیه و سلم أن یركع أخذها فوضعها، ثم ركع و سجد، حتى إذا فرغ من سجوده ثم قام أخذها فردها فی مكانها، فما زال رسول الله صلى الله علیه و سلم یصنع بها ذلك فی كل ركعه حتى فرغ من صلاته .
منتظر بودیم كه رسول اكرم صلی علیه وآله بیاید و نماز ظهر و عصر را بخوانیم ، بلا آن حضرت را برای اقامه نماز صدا زد ، آن حضرت در حالی به سوی ما آمد كه امامه دختر ابی العاص را روی گردن خود گذاشته بود و بر مصلای خود ایستاد و ما هم پشت سر او ایستادیم و آن دختر نیز هنوز پشت گردن پیامبر صلی علیه وآله بود. رسول اكرم صلی علیه وآله تكبیر گفت و ما هم تكبیر گفتیم؛ تا آنجا كه وقتی رسول اكرم صلی علیه وآله خواست ركوع كند، دختر را گرفت و پائین گذاشت و سپس ركوع و سجود را انجام داد، وقتی سجدهاش تمام شد، دختر را برداشت و روی گردن خود گذاشت . رسول رسول خدا صلی علیه وآله در تمام ركعات نماز خود اینكار را انجام میداد.
السجستانی الأزدی ، سلیمان بن الأشعث أبو داود (متوفای 275هـ) ، سنن أبی داود ، ج1، ص209، تحقیق : محمد محیی الدین عبد الحمید ، ناشر : دار الفكر .
البانی این روایت را دارای سند خوب می داند :
و إسناده جید
بهترین اسناد را دارد.
ألبانی ، محمد ناصر (متوفای1420هـ) ، إرواء الغلیل ، ج2، ص108، تحقیق : إشراف : زهیر الشاویش ، ناشر : المكتب الإسلامی - بیروت - لبنان ، الطبعه : الثانیه ، 1405 - 1985 م .
حال این پرسش مطرح می گردد كه آیا این كار رسول خدا مصداق عمل كثیر نیست ؟ و با اصل حضور و خشوع در نماز منافات ندارد ؟ در حالی كه نماز ، امیرالمؤمنین علیه السلام نماز مستحبی بوده ؛ ولی نماز رسول رسول خدا صلی الله علیه وآله نماز واجب بود . نماز مستحبی را در حال حركت هم میتوان خواند . اگر حمل كودك در نماز واجب ایرادی ندارد ، قطعا اشاره كه كمتر از حمل است در نماز مستحبی هم ایرادی ندارد .
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) امام حسین و امام حسین (علیه السلام) را در حال سجده بر پشت خود سوار میكرد :
احمد بن حنبل حدیثی را نقل می كند كه رسول خدا امام حسن وحسین را در نماز حمل می كرد :
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا أَسْوَدُ بن عَامِرٍ ثنا كَامِلٌ وأبو الْمُنْذِرِ ثنا كامل أبو كَامِلٌ قال أَسْوَدُ قال أنا المعنی عن أبی صَالِحٍ عن أبی هُرَیرَه قال كنا نصلی مع رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم الْعِشَاءَ فإذا سَجَدَ وَثَبَ الْحَسَنُ وَالْحُسَینُ على ظَهْرِهِ فإذا رَفَعَ رَأْسَهُ أَخَذَهُمَا بیده من خَلْفِهِ أَخْذاً رَفِیقاً وَیضَعُهُمَا على الأَرْضِ فإذا عَادَ عَادَا حتى قَضَى صَلاَتَهُ أَقْعَدَهُمَا على فَخِذَیهِ قال فَقُمْتُ إلیه فقلت یا رَسُولَ اللَّهِ أَرُدُّهُمَا فَبَرَقَتْ بَرْقَه فقال لَهُمَا الْحَقَا بِأُمِّكُمَا قال فَمَكَثَ ضَوْءُهَا حتى دَخَلاَ
وقتی با رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نماز عشاء میخواندیم ، هنگامی كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به سجده میرفت ، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام میآمدند و پشت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم سوار میشدند ، وقتی پیامبر صلی الله علیه و سلم از سجده بلند میشد ، آن دو را آرام میگرفت و روی زمین میگذاشت و وقتی پیامبر صلی الله علیه و سلم دوباره به سجده بر میگشت ، آن دو نیز پشت پیامبر صلی الله علیه و سلم سوار میشدند ؛ تا اینكه نماز رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم تمام شد و آن دو را روی زانویش نشاند و سپس دستور داد كه آن دو را به مادرشان تحویل دهند .
الشیبانی ، أحمد بن حنبل أبو عبدالله ( متوفای241هـ ) ، مسند أحمد بن حنبل ، ج2، ص513 ، ح10669 ، ناشر : مؤسسه قرطبه – مصر .
حاكم نیشابوری با نقل این حدیث ، میگوید :
هذا حدیث صحیح الإسناد .
النیسابوری ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفای405 هـ) ، المستدرك على الصحیحین ، ج3، ص167، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا ، ناشر : دار الكتب العلمیه - بیروت ، الطبعه : الأولى ، 1411هـ - 1990م .
در آوردن كفش در حال نماز :
ابوبكر جصاص در احكام القران مینویسد :
وقد روی عن النبی صلى الله علیه وسلم أخبار فی إباحه العمل الیسیر فیها فمنها أنه خلع نعلیه فی الصلاه ومنها أنه مس لحیته وأنه أشار بیده ...
از رسول خدا صلی الله علیه وآله روایت شده در مباح بودن عمل كم در نماز ؛ 1- پیامبر صلی علیه وآله در نماز نعلین را در می آورد ؛ 2- لحیه اش را مسح می كرد . 3- با دستش اشاره می كرد .
الجصاص ، أحمد بن علی الرازی أبو بكر (متوفای370هـ) ، أحكام القرآن ، ج 4 ص 102 ، تحقیق : محمد الصادق قمحاوی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت – 1405هـ.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و صحابه در حال نماز انگشترش را درآوردند :
جصاص در این باره روایتی را نیز نقل میكند :
أن النبى خلع خاتمه ، فخلعوا خواتیمهم وأنه خلع نعلیه فی الصلاه ، فخلعوا نعالهم.
رسول خدا صلی علیه وآله انگشترش را در می آورد پس اصحاب انگشترهایش را در می آوردند ، رسول خدا نعلینش را در نماز در می آورد پس اصحاب نعلینایش را در می آوردند .
إبن بطال البكرى القرطبی، ابوالحسن علی بن خلف بن عبد الملك (متوفای449هـ)، شرح صحیح البخاری، ج 10 ص 346 ، تحقیق: ابوتمیم یاسر بن إبراهیم، ناشر: مكتبه الرشد - السعودیه / الریاض، الطبعه: الثانیه، 1423هـ - 2003م.
نتیجه :
دادن انگشتر به سائل در حال نماز ، هیچ ایرادی ندارد و مخالف خضوع و خشوع در نماز نیست .
شبهه پنجم : عدم ولایت امام علی (علیه السلام) در حال نزول آیه
طرح شبهه
اگر ایمان به خلافت بلا فصل على علیه السلام داشته باشیم ، باید قبول كنیم كه مربوط به زمان بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله بوده ؛ بنابراین علی علیه السلام در آن روز « ولى » نبود .
به عبارت دیگر ولایت در آن روز براى او« بالقوه » بود نه « بالفعل » ؛ در حالى كه ظاهر آیه ولایت « بالفعل » را مى رساند .
فخر رازی در این باره می نویسد:
هب أنها داله على إمامه علی ، لكنا توافقنا على أنها عند نزولها ما دلت على حصول الإمامه فی الحال : لأن علیاً ما كان نافذ التصرف فی الأمه حال حیاه الرسول علیه الصلاه والسلام ، فلم یبق إلا أن تحمل الآیه على أنها تدل على أن علیاً سیصیر إماماً بعد ذلك ، ومتى قالوا ذلك فنحن نقول بموجبه ونحمله على إمامته بعد أبی بكر وعمر وعثمان ، إذ لیس فی الآیه ما یدل على تعیین الوقت .
امام علی علیه السلام در حال امامت رسول خدا صلی الله علیه وآله نافذ تصرف ودارای ولایت نبوهاست ؛ پس آیه دلالت می كند كه امام علی علیه السلام در آیند ه امام میشود . طبق این دلالت ، امامت علی علیه السلام را بعد از ابو بكر ، عمر وعثمان قرار می دهیم ؛ زیرا قرآن بر زمان دقیق امامت امام در آینده دلالت ندارد .
الرازی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی الشافعی (متوفای604هـ) ، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 12 ص 23، ناشر : دار الكتب العلمیه - بیروت ، الطبعه : الأولى ، 1421هـ - 2000م .
ایجی در این باره می نویسد :
وكونه أولى بالتصرف حال حیاه الرسول لا شبهه فی بطلانه .
در این كه امام علی علیه السلام در حال حیات رسول خدا صلی الله علیه وآله اولی به تصرف بود تردیدی در بطلان آن نیست .
الإیجی ،عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الوفاه: 756هـ ، كتاب المواقف ، ، ج 3 ص 614، دار النشر : دار الجیل - لبنان - بیروت - 1417هـ - 1997م ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : عبدالرحمن عمیره
نقد وبررسی
الف : آیه ولایت دلالت بر ولایت و سرپرستی امام علی علیه السلام دارد و این ولایت فعلی است ؛ اما ولایت او در طول ولایت رسول خدا صلی الله علیه وآله است ؛ از این رو در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه وآله تصرفات حضرت علیعلیه السلام در طول تصرفات رسول خدا صلی الله علیه وآله است .
بنابراین محذوری در اجتماع دو ولایت نیست ، و اگر محذوری باشد در اجتماع دو تصرف است ، و محذور اجتماع دو متصرّف در صورتی است که هر یک از تصرفات با یکدیگر مخالف و در عرض یك دیگر بوده باشد ؛ در حالی ولایت امام علیعلیه السلام در طول ولایت رسول خدا بوده است .
ب : به مقتضاى عمومیتی كه پیامبر اسلام در حدیث منزلت فرمودند :
حدثنا مُسَدَّدٌ حدثنا یحیى عن شُعْبَه عن الْحَكَمِ عن مُصْعَبِ بن سَعْدٍ عن أبیه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم خَرَجَ إلى تَبُوكَ وَاسْتَخْلَفَ عَلِیا فقال أَتُخَلِّفُنِی فی الصِّبْیانِ وَالنِّسَاءِ قال ألا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَه هَارُونَ من مُوسَى إلا أَنَّهُ لیس نَبِی بَعْدِی
البخاری الجعفی ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ) ، صحیح البخاری ، ج 4 ص 1602 ، بَاب غَزْوَه تَبُوكَ وَهِی غَزْوَه الْعُسْرَه، ح 4153،تحقیق د. مصطفى دیب البغا ، ناشر : دار ابن كثیر ، الیمامه - بیروت ، الطبعه : الثالثه ، 1407 - 1987 .
النیسابوری ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ) ، صحیح مسلم ، ج 4 ص 1870، ح 2404، بَاب من فَضَائِلِ عَلِی بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت .
« أفلا ترضى یا علی أن تكون منی بمنزله هارون من موسى إلا أنه لا نبی بعدی »
الحمیری المعافری ، عبد الملك بن هشام بن أیوب أبو محمد (متوفای213هـ) ، السیره النبویه ، ج 5 ص 199، تحقیق طه عبد الرءوف سعد ، ناشر : دار الجیل ، الطبعه : الأولى ، بیروت – 1411ه .
در روایت دیگری پیامبر ص فرمود :
« أما ترضى أن تكون منی بمنزله هارون من موسى ... فإن المدینه لا تصلح إلا بی أو بك» قال الحاكم: «هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه »
الحاكم النیسابوری، محمد بن عبدالله ابوعبدالله (متوفای 405 هـ)، المستدرك علی الصحیحین، ج2 ص337.،تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمیه - بیروت الطبعه: الأولى، 1411هـ - 1990م.
واستمتع به أنت وفاطمه حتى یأتیكم الله من فضله ، فإن المدینه لا تصلح إلا بی وبك
الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفای975هـ)، كنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال،ج 11 ص 278،تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الكتب العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى، 1419هـ - 1998م.
این روایت صراحت دارد كه در مدینه یا باید وجود مقدس پیامبر گرامی باشد و یا وجود حضرت امیر (علیه السلام) و این دلالت می كند كه ولایت علی در غیبت پیامبر اكرم عین ولایت آن حضرت است همانند ولایت حضرت هارون در غیاب حضرت موسی(علیه السلام).
هر مقامى را كه هارون نسبت به موسى داشته ، براى امیر المؤمنین علیه السلام نسبت به پیغمبر صلى الله علیه وآله ثابت مىكند ؛ بدیهی است كه همان گونه كه مقام هارون و ولایت او در عصر موسی بالفعل بود و تصرفات او با اذن و در طول تصرفات حضرت موسی بوده، امیر المؤمنین علیه سلام نیز مطابق حدیث ثقلین بالفعل دارای ولایت بوده است . مقام و منزلتهای كه حضرت هارون داشته ذیلا بررسی میگردد .
منزلتهای هارون :
آنچه از آیات قرآن كریم استفاده میشود ، منزلتهای هارون نسبت به حضرت موسی ، به پنج امر خلاصه میشود
الف : مقام وزارت :
وزیر كسى است كه امیر را در انجام امور یاری میكند و بار سنگین مسؤولیتى را كه امیر دارد بر دوش مىكشد ، و متصدى انجام آن مىشود . و هارون در زمان حضرت موسی همین مقام را داشته است ؛ چنانچه در آیه 29 سوره طه از قول حضرت موسی علیه السلام آمده است :
وَ اجْعَل لىِّ وَزِیرًا مِّنْ أَهْلىِ هَارُونَ أَخِى .
و وزیرى از خاندانم براى من قرار ده ، برادرم هارون را .
و در آیه 35 فرقان آمده است :
وَ لَقَدْ آتَینا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزیراً .
و ما به موسى كتاب (آسمانى) دادیم و برادرش هارون را یاور او قرار دادیم .
ب : مقام خلافت :
وَ وَاعَدْنَا مُوسىَ ثَلَاثِینَ لَیلَه وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیلَه وَ قَالَ مُوسىَ لِأَخِیهِ هَرُونَ اخْلُفْنىِ فىِ قَوْمِى وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِین . الأعراف / 142 .
و ما با موسى ، سى شب وعده گذاشتیم سپس آن را با ده شب ( دیگر ) تكمیل نمودیم به این ترتیب ، میعاد پروردگارش ( با او ) ، چهل شب تمام شد . و موسى به برادرش هارون گفت : « جانشین من در میان قومم باش و (آنها) را اصلاح كن! و از روش مفسدان، پیروى منما » .
ج : اخوت و برادرى :
هارُونَ أَخی .
از آن جایی كه برادرى هارون با موسى نسبى بود و پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم میخواست تمامی مقامات هارون نسبت به حضرت موسی در حق امیر المؤمنین علیه السلام تحقق یابد ، با امیر المؤمنین علیه السلام عقد اخوت بست و او را برادر خود در دنیا و آخرت خطاب كرد ؛ چنانچه حاكم نیشابوری و بسیاری دیگر از علمای اهل سنت نقل كردهاند:
عن ابن عمر رضی الله عنهما قال لما ورد رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم المدینه آخى بین أصحابه فجاء علی رضی الله عنه تدمع عیناه فقال یا رسول الله آخیت بین أصحابك ولم تواخ بینی وبین أحد فقال رسول الله صلى الله علیه وآله یا علی أنت أخی فی الدنیا والآخره .
عبد الله بن عمر گفت : چون پیغمبر به مدینه وارد شد ، بین اصحاب اخوت و برادرى بر قرار كرد ، پس على (علیه السلام) با چشم گریان آمد ، گفت یا رسول الله اصحابت را برادر كردى ، و مرا با كسى برادر نكردى ، فرمود : « یا على ، تو در دنیا و آخرت برادر منى »
د : مقام پشتیبانی :
اشْدُدْ بِهِ أَزْری .
همان طوری كه حضرت موسى از خداوند درخواست كرد كه پشت او را به هارون محكم كند ، به مقتضای این حدیث مقام پشتیبانى از حضرت خاتم براى امیر المؤمنین علیهما السلام ثابت میشود .
هـ : شراكت در امر :
وَأَشْرِكْهُ فىِ أَمْرِى .
همان طوری كه هارون شریك كار موسى بود ، این مقام به مقتضاى این حدیث و به نص صریح قرآن ؛ به جز در نبوت براى على ( علیه السلام ) ثابت میشود .
و : وجوب اطاعت و پیروی
قران می فرماید :
« وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی. »طه: 90.
« و در حقیقت ، هارون قبلا به آنان گفته بود: « اى قوم من، شما به وسیله این [گوساله] مورد آزمایش قرار گرفتهاید، و پروردگار شما [خداى] رحمان است، پس مرا پیروى كنید و فرمان مرا پذیرا باشید .»
این آیه ، وجوب اطاعت هارون در زمان حضرت موسی و در غیاب او برای هارون را ثابت می كند و این وجوب پیروی از هارون منافات با وجوب پیروی حضرت موسی ندارد بلكه در طول آن است .
در رابطه با امام علی علیه السلام نیزاین چنین است یعنی تمام ولایتی كه پیامبر گرامیصلی الله علیه وآله وسلم است دارد برای حضرت علی علیه السلام در غیاب آن حضرت ثابت است.
در نتیجه با این حدیث تمامی مقامات حضرت هارون ؛ جز مقام نبوت بالفعل ، برای امیر المؤمنین علیه السلام نیز ثابت می شود و امیر المؤمنین ؛ وزیر ، خلیفه ، برادر ، پشتیبان و شریك در امر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است اما تصرفات آن حضرت در طول تصرفات رسولا خدا بوده وبا اذن آن حضرت بوده است .
شبهه ششم : عدم احتجاج امام علی به نزول آیه
طرح شبهه
امام على (علیه السلام) در بسیارى از خطبه ها و سخنان خود به آیاتى که درباره او نازل شده بود ، علیه مخالفان و معارضان خویش استناد جسته و احتجاج مىفرمود و اگر این آیه نیز درباره ایشان نازل شده و بر امامت ایشان دلالت مى داشت ، بدان استدلال مىکرد و توسل مىجست و چنین چیزى دیده نشده است.
فخر رازی در باره این شبهه می نویسد :
أن علی بن أبی طالب كان أعرف بتفسیر القرآن من هؤلاء الروافض ، فلو كانت هذه الآیه داله على إمامته لاحتج بها فی محفل من المحافل ، ولیس للقوم أن یقولوا : إنه تركه للتقیه لإنهم ینقلون عنه أنه تمسك یوم الشورى بخبر الغدیر ، وخبر المباهله ، وجمیع فضائله ومناقبه ، ولم یتمسك ألبته بهذه الآیه فی إثبات إمامته ، وذلك یوجب القطع بسقوط قول هؤلاء الروافض لعنهم الله .
علی ابن ابی طالب علیه السلام نسبت به تفسیر قران از دیگر روافض آ گاه تر ودانا تر بوده است اگر چنانچه آیه دلالت یر اما مت می كرد بایستی در محافل ومجالس به آن استدلال واحتجاج می كرد. كسی نمی توان بگوید كه ترك این كار به خاطرتقیه نبوده است ، زیرا كه از ایشان نقل شده است كه در روز شورا به خبر غدیر وخبر مباهله و همینطور دیگر فضائل ومناقبش استدلال كرده است در حال كه نسبت به این آیه استدلال نكرده است واین باحث قطع سقوط دید گاه روافض می گردد .
الرازى الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمى (متوفای604هـ)، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 12 ص 23 ، ناشر: دار الكتب العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى، 1421هـ - 2000م.
نقد وبررسی شبهه
استدلال امام علی به آیه ولایت در منابع فرقین وجود دارد ؛ كه به طور خلاصه به آن اشاره می كنیم .
الف : منابع شیعه
1.استدلال در شوری:
در جلسه شورای رهبری كه از ناحیه عمر انتخات شده بود هر یك از اعضای آن كه ادعای صلاحیت خلیفه شدن را داشتند در صدد معرفی و بیان شایستگیهای خود برآمدند . طبیعی است این مسئله وقتی با وظیفه دینی همراه شود انگیزه آن دو چندان میشود . از این رو امام علیعلیه السلام در صدد بیان شایستگیها و امتیازات دینی و سیاسی، فردی... خود برآمد كه در منابع شیعه و اهل سنت آمده است . در این روایت امام علی علیه السلام به نزول آیه « انّما » درباره خود استدلال نموده و خطاب به اهل شورا میفرماید :
فهل فیكم احد آتی الزكاه و هو راكع و نزلت فیه إنّما ولیكم الله و رسوله والذین آمنو الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزكوه و هم راكعون غیری؟ قالوا: أللّهمّ لا.
آیا در میان شما به جز من كسی هست كه در حال ركوع زكات داده باشد و خداوند آیه «إنّما ولیكم الله...» را درباره او نازل كرده باشد؟ گفتند: به خدا سوگند نه
الطوسی ، محمد بن الحسن ، ألامالی، ج2، ص162؛ الاحتجاج، ج1، ص197؛ الشافی ، جمالالدین یوسف بن حاتم ، الدررالنظیم، ص332؛ البحرانی ، السید هاشم، غایه المرام، ج2، ص20؛ إرشاد القلوب، ج2، ص89؛ بحارالانوار، ج31، ص332؛ میرزا حبیبالله الهاشمی الخوئی، منهاج البراعه فی شرح نهجالبلاغه، ج2، ص363، ج3، ص89.
2. احتجاج با ابوبكر
وقتی ابویكر به منظور عذر خواهی خدمت امام علی علیه السلام رسید امام با بیان جایگاه خود به نزول آیه « انّما » درباره خود با ابو یكر استدلال كرده فرمود :
أنشدك بالله إلی الولایه من الله مع ولایه رسول الله صلّی الله علیه وآله فی آیه زكاه الخاتم أم لك ؟ قال : بل لك .
تو را به خدا سوگند میدهم آیا در آیه پرداخت انگشتری به عنوان زكات ، ولایت من همراه با ولایت رسول خدا صلی الله علیه وآله از طرف خداوند مطرح شده است یا ولایت تو؟ ابوبكر گفت : بلكهولایت تو.
ابوجعفر محمدبن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، الخصال، باب الاربعین و مافوق، ج2، ص327؛ بحارالانوار، ج29، ص7؛ الاحتجاج، ج1، ص161.
3. مناشده با مهاجر و انصار
از جمله مواردی كه امام علی علیه السلام به نزول آیه « إنّما » درباره خود احتجاج نموده ، با مهاجرین و انصار است . حضرت در این احتجاج فرمود : فانشدكم بالله أتعلمون حیث نزلت « إنّماولیكم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزكوه و هم راكعون » قال الناس : یا رسولالله أخاصه فی بعض المؤمنین أم عامه لجمیعهم، فأمر الله عزّوجلّ نبیه أن یعلمهم ولاه أمرهم و أن یفسّر لهم من الولایه ما فسّر لهم من صلاتهم و زكاتهم و صومهم و حجّهم فنصبنی للناس علماً بغدیر خم .
شما را به خدا سوگند آیا میدانید هنگامی كه آیه « انّما ولیكمالله و...» نازل شد، مردم از رسول خدا صلی الله علیه وآله پرسیدند : آیا این آیه به عدهای از مؤمنان اختصاص دارد، یا شامل همه مؤمنان میشود؟ پس خداوند پیامبر را مأمور كرد كه متولیان امور مؤمنان را به آنان بشناساند و همانطور كه نماز، زكات و حج آنان را برای ایشان بیان كرده است ولایت را نیز شرح دهد. در پی این مسائل پیامبر مرا در غدیر خم به عنوان راهنما برای مردم منصوب كرد .
الاحتجاج، ج1، ص213؛ بحارالانوار، ج1، ص410.
ب : منابع اهل سنت
سلیمان قندوزی در باره جریان استدلال امام علی علیه السلام به آیه ولایت می نویسد :
در دوران خلافت عثمان روزی جمعی از مهاجر و انصار در مسجد نشسته بودند و امیرالمؤمنین علیه السلام در میان آنان بود . هركس درباره فضائل خود سخن میگفت و امام علی علیه السلام ساكت بود . مردم به امام عرض نموده اند :
« یا أباالحسن تكلّم . فقال : یا معشر قریش والانصار أسئلكم ممّن أعطاكم الله هذا الفضل، أبأنفسكم أو بغیركم؟ قالوا: أعطانا الله و منّ علینا بمحمد صلّیالله علیهوآله...»
ای ابوالحسن سخن بگو! امام فرمود : ای گروه قریش و انصار، از شما میپرسم این فضائل را خداوند به سبب خودتان به شما داده است یا به واسطه دیگری ؟ گفتند : خداوند به واسطه محمد صلی الله علیه وآله بر ما منت نهاد و این فضائل را به ما عطا كرد. سپس حضرت بخشی از آیاتی را كه درباره خودش نازل شده بود بیان كرد و از آنان اقرار میگیرد كه این آیات درباره او نازل شده است . آنگاه فرمود : « أنشدكم بالله أتعلمون حیث نزلت « إنّما ولیكم الله...» أمر الله عزّوجلّ نبیه أن یعلمهم ولاه أمرهم و أن یفسّر لهم من الولایه كما فسّر لهم من صلاتهم و زكاتهم و حجّهم فنصبنی للناس بغدیر خم. »
شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید هنگامی كه آیه « انّما ولیكم الله و...» و آیات دیگر نازل شد خداوند پیامبرش را مأمور كرد كه متولیان امور امت را به آنان معرفی كند و ولایت برای آنان شرحداده است. به دنبال این مسائل رسول خدا صلی الله علیه وآله در غدیر خم مرا به امامت مردم نصب كرد.
قندوزی حنفی، حافظ سلیمان بن ابراهیم (1220 - 1294 ه،) ینابیع الموده لذوی القربى ، ج 1 ص 346 ، باب 38 ، الناشر: دار الاسوه للطباعه والنشر المطبعه : اسوه الطبعه: الاولى تاریخ النشر: 1416 ه. ق ،تحقیق سید علی جمال اشرف الحسینی .
جوینی در باره ماجرای استدلال امام علی مینویسد : در عصرخلافت عثمان روزی در مسجد میان انصار و مهاجر دربار فضائل و جایگاه هر كدام بحث صورت گرفت . در این مناظره تعدادی زیادی از سران مهاجر وانصار حضور داشتند كه هركدام نقش خود را در گسترش اسلام و حمایت از مسلمانان بیان می كردند. پس از پایان گفتوگو آنان از امام تقاضا كردند كه در این باره سخن بگوید . امام نیز پس از ذكر آیاتی از قرآن از جمله آیه «انّما ولیكمالله...» میفرماید : قال الناس : یا رسولالله خاصه فی بعض المؤمنین أم عامه لجمیعهم. « فأمر الله عزّوجلّ نبیه صلّیالله علیهوآله أن یعلّمهم ولاه أمرهم و أن یفسّر لهم من الولایه ما فسّر لهم من صلاتهم و زكاتهم و حجّهم فنصبنی للناس بغدیر خم.
مردم پرسیدند : ای رسول خدا صلی الله علیه وآله آیا این آیات درباره بعضی از مؤمنان نازل شده است ، یا اینكه شامل همه میشود . آنگاه خداوند رسولش را مأمور كرد تا متولیان امور امت را به آنان بشناساند و ولایت را برای آنان شرح دهد ، همانطور كه نماز و زكات و حج آنان را شرح داده است ؛ پس رسول خدا صلی الله علیه وآله مرا در غدیر خم به عنوان امام مردم منصوب كرد.
الجوینی، ابراهیم بن محمد بن المؤید ، فرائد السمطین، ج1، باب 58، ص312.
چنانكه ملاحظه شد ، در منابع اهل سنت نیز احتجاج امام علیعلیه السلام به نزول آیه ولایت درباره خودش وجود دادرد .وبعنوان شواهد این حقیقت را اثبات می كند كه امام علی به نزول آیه احتجاج كرده است .
شبهه هفتم : «انما» دلالت بر حصر ندارد
طرح شبهه
فخر رازی میگوید :
ولا نسلم أن كلمه ( إِنَّمَا ) للحصر ، والدلیل علیه قوله « إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیواه الدُّنْیا كَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء » یونس/24 ولا شك أن الحیاه الدنیا لها أمثال أخرى سوى هذا المثل ، وقال : « إِنَّمَا الْحَیواه الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ » محمد / 36 ولا شك أن اللعب واللهو قد یحصل فی غیرها .
« کلمه « انّما » برای حصر نیست به این دلیل که قرآن میفرمایدِ : انَّما مَثَلُ الْحَیاه الدُّنْیا... و تردیدی نیست که در قرآن مثلهای دیگری غیر از این برای حیات دنیا هست ؛ مانند این که قرآن میفرماید: « إِنَّمَا الْحَیاه ٌ... » چه این که لهو و لعب در غیر از زندگانی دنیا وجود دارد. »
الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی(متوفای604هـ) ، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب ، ج12 ص26 ، دار النشر : دار الكتب العلمیه - بیروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعه : الأولى
نقد وبررسی
1. بین مَثَل حیات دنیا و خود حیات دنیا نزد فخر رازی خلط و مشتبه گردیده است . قرآن تنها یک مَثَل با دو بیان در باره حیات دنیا زده و انحصار آن در این مثل باقی است .
2. خود فخر رازی در جای دیگر از تفسیرش كلمه «انّما» را دالّ بر حصر دانسته است . وی در ذیل آیه 108 سوره انبیا مینویسد :
وَإِنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ واحِدٌ (بمنزله إنما زید قائم ، وفائده اجتماعهما الدلاله على أن الوحی إلى رسول الله مقصور على إثبات وحدانیه الله تعالى.
الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) ، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب ، ج22 ص201، ناشر : دار الكتب العلمیه - بیروت ، الطبعه : الأولى ، 1421هـ - 2000م
نسفی در باره معنای «انّما» مینویسد :
إنما یفید اختصاصهم بالموالاه
از كلمه « انما » استفاده میشود كه فقط افراد نامبرده شده ، ولایت دارند .
النسفی ، أبی البركات عبد الله ابن أحمد بن محمود ، تفسیر النسفی ، ج1 ص288 .
وی در این آیات، بر انحصار «انّما» تأکید میکند و اشکال وارد بر آن ها را پاسخ میدهد .
3 . اگر در جایی یافت شود که « انّما » برای حصر اضافی و قیاسی به کار رفته است ، به طور قطع قرینهای آن را همراهی میکند، لکن در آیه ولایت ، قرینهای بر حصر اضافی وجود ندارد ؛ بلکه ذکر اوصاف در آیه که این انحصار را تأکید کرده ، نشان میدهد تنها ولایت برای کسی است که در حال رکوع به شرف اعطای زکات نایل شده و خداوند عمل او را پذیرفته است .
شبهه هشتم : زکات بر صدقه مستحب اطلاق نمی گردد
طرح شبهه
یكی از شبهات آیه ولایت كه در منابع اهل سنت مطرح گردیده است این است كه کلمه «زکات» در اصطلاح، بر زکات واجب اطلاق میشود ، نه صدقه مستحب و از آنجا که قضیهای که در شأن نزول آیه ذکر شده ، موردش صدقه مستحب است علاوه بر این اطلاق زكات بر انگشتر جای تأمل است ، قرطبی در این باره می نویسد :
وحمل لفظ الزكاه على التصدق بالخاتم فیه بعید لأن الزكاه لا تأتی إلا بلفظها المختص بها وهو الزكاه المفروضه على ما تقدم .
الأنصاری القرطبی ، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای671هـ) ، الجامع لأحكام القرآن ، ج 6، ص 222 ، ناشر : دار الشعب – القاهره ؛
نقد وبررسی
معناى اصطلاحى زکات در نزد متشرعین ، معناى مستحدثى است ؛ ولى زکات در اصطلاح قرآن به هر انفاقى که در راه خدا باشد ، اطلاق شده است ؛ مال باشد یا تلاش و کردار و عمل ؛ واجب باشد یا مستحب .
قرآن مجید در مواردى زکات را در مواردی غیر از زكات واجب به کار برده است.
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّه یهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَینا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیراتِ وَ إِقامَ الصَّلاه وَ إیتاءَ الزَّكاه وَ كانُوا لَنا عابِدین انبیاء/ 73
و آنان را پیشوایانى قرار دادیم كه به فرمان ما هدایت مىكردند، و به ایشان انجام دادن كارهاى نیك و برپاداشتن نماز و دادن زكات را وحى كردیم و آنان پرستنده ما بودند .
پس بدون شک مراد از زکات ، انفاق در راه خدا و به خاطر اوست و صدقه دادن على علیه السلام در داستان نزول آیه ، از بارزترین مصادیق آن است.
قرطبی در تفسیر خود در جواب اشکال میگوید :
یدل على أن صدقه التطوع تسمى زكاه فإن علیا علیه السلام تصدق بخاتمه فی الركوع وهو نظیر قوله تعالى : وَمَا آتَیتُمْ مِنْ زَكَاه تُرِیدُونَ وَجْهَ اللهِ فَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُضْعِفُونَ . الروم: 30/39
از این آیه استفاده میشود که بر صدقه مستحب نیز کلمه زکات اطلاق میگردد ؛ زیرا علی علیه السلام انگشتر خود را در حال رکوع صدقه داد .
ابو بكر جصاص در باره این مطلب كه به صدقه مستحبی نیز زكات گفته میشود ، مینویسد:
هذا یدل على أن صدقه التطوع تسمى زكاه لأن علیاً تصدق بخاتمه تطوعا .
الجصاص ، أحمد بن علی الرازی أبو بكر (متوفای370هـ) ، أحكام القرآن ، ج 4 ص 102 ، تحقیق : محمد الصادق قمحاوی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت – 1405هـ.
در لغت ، زكات به رشد و نمو نیز آمده است ، ابن ادریس در این باره مینویسد :
زَكاه المالِ : تَطْهِیرُه ،... وزَكا الزَّرْعُ یزْكو زَكَاءً : إذا ازْدَادَ ونَمَا ... زَكَأتِ الناقَه بوَلَدِها ... وزَكَأْتُ الرَّجُلَ مالَهُ زُكْاه وزُكُوْءاً : أی قَضَیتَه إیاه ...
زكات مال به معنای پاك كردن آن است ، زكات زرع ، به معنای ازدیاد و رشد است ؛ زكات ناقه به آمدن فرزندش است ، زكات مال انسان آن است كه آن را ادا نماید .
الطالقانی ، الصاحب أبو القاسم إسماعیل ابن عباد بن العباس (متوفای385هـ) ، المحیط فی اللغه ، ج 6 ص 300 ، تحقیق : الشیخ محمد حسن آل یاسین ، دار النشر : عالم الكتب - بیروت / لبنان ، الطبعه : الأولى ، 1414هـ-1994م .
حاصل آنكه : واژه زکات در لغت به معنای نمو و طهارت است ، و اگر آنچه را که انسان از مال خود به نیازمندان میدهد ، زکات گفته میشود به این دلیل است که این کار مایه برکت و نمو مال و نیز پالایش نفس و یا مایه نمو مال و پالایش نفس هر دو میباشد .
بنابراین بر هر دو نوع صدقه ؛ چه واجب و چه مستحب ، زکات اطلاق میشود .
اطلاق زكات بر زكات مستحبّ در قرآن مجید فراوان است ، در بسیارى از سوره هاى مكى كلمه «زكات» آمده كه منظور از آن همان زكات مستحبّ است ؛ زیرا وجوب زكات مسلما بعد از هجرت پیامبر صلی الله علیه وآله به مدینه ، بوده است . آیات : ( 3 سوره نمل و آیه 39 سوره روم و 4 سوره لقمان و 7 سوره فصلت ) مكی است زكات در این آیات مستحبی است .
شبهه نهم : ركوع ، به معنای «خضوع» است
طرح شبهه
برخی علما و مفسرین اهل سنت گفتهاند كه جمله «وَهُمْ راکِعُونَ» را هم میتوان حالگرفت و هم وصفی مستقل برای «الَّذِینَ آمَنُوا» . به عبارت دیگر کلمه « واو» در اینجا بیانگر عطف است نه حالیت .
بر این اساس ، مقصود از رکوع ، فعل و حالت خاصی که از ارکان نماز به شمار نمیرود ؛ بلکه به معنای خضوع است ؛ یعنی مؤمنانی که دارای ولایتند سه ویژگی دارند : 1. نماز برپا میدارند ؛ 2 . زکات میپردازند ؛ 3 . خاضع و فروتن میباشند .
این ویژگیها همه مؤمنان راستین را شامل میشود و وجه تمایز آنها از منافقان است ؛ از این رو اختصاص به یك عده و افراد خاصی ندارد تا موجب امتیاز و برتری آنها گردد .
فخر رازی در این باره چند معنا را برای « وَهُمْ راکِعُونَ » مطرح نموده و مینویسد :
بنابر این نظر نسبت به معنای « هم راكعون » چند وجه است :
ففیه على هذا القول وجوه : الأول : قال أبو مسلم : المراد من الركوع الخضوع ، یعنی ( أنهم یصلون ویزكون وهم منقادون خاضعون لجمیع أوامر الله ونواهیه والثانی : أن یكون المراد : من شأنهم إقامه الصلاه ، وخص الركوع بالذكر تشریفاً له كما فی قوله «وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِینَ» (البقره:43) والثالث : قال بعضهم : إن أصحابه كانوا عند نزول هذه الآیه مختلفون فی هذه الصفات ، منهم من قد أتم الصلاه ، ومنهم من دفع المال إلى الفقیر ، ومنهم من كان بعد فی الصلاه وكان راكعاً ، فلما كانوا مختلفین فی هذه الصفات لا جرم ذكر الله تعالى كل هذه الصفات .
1. ابو مسلم گفته است كه مراد از ركوع خضوع است ؛ یعنی آنها نماز میخوانند ، زكات میدهند و انسانهای فرمان پذیر و خاضع هستند ؛
2. از شأن آنها برپا كردن نماز است ، اختصاص ركوع به نماز از باب شرافت است ؛
3 . مراد این است كه در حال نزول آیه ، مردم چند دسته بودند ، برخی نماز را تمام نموده بودند ، برخی در حال قیام بودند ، برخی در حال ركوع به فقیر مال میدادند ، و برخی بعد از نماز در حال ركوع هستند . و چون مردم در حالتهای مختلف بودند ، خداوند همه آنها را ذكر كرده است .
الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) ، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب ، ج12 ص23 ، دار النشر : دار الكتب العلمیه - بیروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعه : الأولى.
و آلوسی مینویسد :
لیست الآیه نصا فى كون التصدق واقعا حال ركوع الصلاه لجواز أن یكون لركوع بمعنى التخشع والتذلل لا بالمعنى المعروف فی عرف أهل الشرع... .
الآلوسی البغدادی ، العلامه أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای1270هـ) ، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی ، ج 6، ص168 ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
نقد وبررسی
1 . در اینکه واژه « رکوع » در معنای خضوع به کار رفته است ، سخنی نیست ، سخن در این است که «خضوع» معنای مجازی رکوع است نه معنای حقیقی آن . معنای حقیقی رکوع، همان حالت انحناء است که نوع خاصی از آن به عنوان یکی از ارکان نماز شناخته شده است .
خلیل بن احمد فراهیدی در باره معنای « ركوع » مینویسد :
وكل شیء ینكب لوجهه فتمس ركبته الأرض أو لا تمسها بعد أن یطأطئ رأسه فهو راكع .
هر چیزی که با صورت به سوی زمین روی آورد، خواه زانوهایش به زمین برسد یا نرسد در حالی که سر را به زیر انداخته است راکع خوانده میشود .
الفراهیدی ، الخلیل بن أحمد (متوفای170هـ) ، كتاب العین ، ج 1 ص 200، تحقیق : د مهدی المخزومی / د إبراهیم السامرائی ، ناشر : دار ومكتبه الهلال .
ابن درید در این باره می نویسد :
والرّاكع : الذی یكبو على وجهه ، ومنه الركوع فی الصلاه.
راکع کسی است که با صورت به جانب زمین روی آورد ، و رکوع در نماز گونهای از این حالت است.
ابن درید ، جمهره اللغه، ج 2 ص 770 ، تحقیق : رمزی منیر بعلبكی ، الطبعه : الأولى .
ابن فارس مینویسد :
(ركع) الراء والكاف والعین أصل واحد یدل على انحناء فی الإنسان وغیره یقال ركع الرجل إذا انحنىژوكل منحن راكع.
رکوع ، یک اصل است و بر انحناء در انسان و غیر انسان دلالت دارد .
إبن فارس، أبی الحسین أحمد بن فارس بن زكریا (متوفای395هـ)، معجم مقاییس اللغه ، ج 2 ص 434 ،تحقیق : عبد السلام محمد هارون ، ناشر : دار الجیل - بیروت - لبنان ، الطبعه : الثانیه ، 1420هـ - 1999م .
روایاتی كه اهل سنت در ذیل آیه نقل نمودهاند ركوع به معنای آن عمل كه از اركان نماز محسوب میگردد به كار رفته است .
سیوطی در در الدرُّ المنثور آورده است :
أنّ النبی صلى اللّه علیه وآله سأل السائل ، سأل ذلك المسكین الّذی أعطاه الإمام خاتمه، سأله قائلاً : «على أی حال أعطاكه» ـ أى الخاتم ـ ؟ قال : أعطانی وهو راكع.
پیامبر صلی الله علیه وآله از فقیرى كه امام انگشترش را به او بخشیده بود ، پرسید : « در چه حالى انگشتر را به تو داد ؟» گفت : در حال ركوع آن را به من داد .
السیوطی ، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدین (متوفای911هـ) ، الدر المنثور ، ج3، ص105 ناشر : دار الفكر - بیروت – 1993 .
اگر ركوع به معنای خضوع باشد . این امر نیاز به سوال ند اشت ؛ زیرا در نماز دو حال وجود ندارد یك حالت خضوع و یك حالت غیر خضوع .
حا صل آنكه : جمله « وَهُمْ راکِعُونَ » در آیه ولایت به معنای خضوع ، و نماز خواندن و گروه دیگری غیر از نمازگزاران ـ زكات دهندهگان ـ نیست ؛ بلكه جمله حالیه است .
شبهه دهم : تعارض بین آیه (55 - 54)
فخر رازی در باره آیه ولایت شبهه ای دیگری را مطرح نموده است كه با این شبهه شأن نزول آیه را در باره علی علیه سلام زیر سوأل قرار می دهد . شبهه ای كه ایشان طرح نموده است این است كه اگر آیه ولایت دلالت بر ولایت علی علیه سلام نماید تعارض بین آیه مزبور وآیه 54 مائده واقع می شود زیرا آیه مائده دلالت بر امامت ابو بكر می كند ؛ اگر بنا شود كه این آیه دلالت بر امامت علی علیه سلام نماید تعارض بر قرار می گردد .
أنا قد بینا بالبرهان البین أن الآیه المتقدمه ... من أقوى الدلائل على صحه إمامه أبی بكر ، فلو دلّت هذه الآیه على صحه إمامه علی بعد الرسول لزم التناقض بین الآیتین ، وذلك باطل ، فوجب القطع بأن هذه الآیه لا دلاله فیها على أن علیاً هو الإمام بعد الرسول .
ما ثابت كردیم كه آیه 54 سوره مائده از قوی ترین دلایل بر صحت ابی بكر است . اگر چنانچه آیه ولایت دلالت بر امامت علی نماید تناقض بین دو آیه بوجود می آید این تناقض باطل است پس بطور قطع این آیه دلالت بر امامت علی علیه السلام بعد از پیامبر نمی كند .
الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی ، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب ، ج12 ص18، دار النشر : دار الكتب العلمیه - بیروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعه : الأولى.
نفد وبررسی
از نظر علمای اهل سنت، امامت مقام الهی نیست ؛ بلكه مقام عرفی است كه از طریق مراجعه به آراءمردم انتخاب و گزنیش می شود ، اعتقاد اهل سنت بر این است كه هیچ نصی نه در قرآن و نه در لسان رسول خدا در باره خلافت بعد از خودش وارد نشده است .
عمر منكر نص بر خلافت ابوبكر است
روى البخاری ومسلم عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِی اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ : قِیلَ لِعُمَرَ أَلا تَسْتَخْلِفُ قَالَ إِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدْ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَیرٌ مِنِّی أَبُو بَكْرٍ وَإِنْ أَتْرُكْ فَقَدْ تَرَكَ مَنْ هُوَ خَیرٌ مِنِّی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ .
بخاری ازعبدالله بن عمرنقل می كند كه عمر درباره جانشین سوأل شد كه آیا برای خود جانشین قرار می دهی ؟ گفت : اگر جانشین انتخاب كنم كاری كردم كه كسی كه از من بهتر بود یعنی ابو بكر انجام داد ه است . واگر ترك كنم بدرستی كاری كردم كه كسی كه بهتر از من بود یعنی رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ ترك كرده نموده است .
البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل ابوعبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج4، ص 2256 ح 7218، كتاب الأحكام، باب الاستخلاف ،تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ،ناشر: دار ابن كثیر، الیمامه - بیروت، الطبعه: الثالثه، 1407 - 1987.
النیسابوری، مسلم بن الحجاج ابوالحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 3، ص 1454 ح 1823، كتاب الإماره، باب الاستخلاف وتركه، ،تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
الترمذی السلمی، محمد بن عیسی ابوعیسی (متوفای 279هـ)، سنن الترمذی، ج 4، ص 502 ح 2225 ،تحقیق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
قال الترمذی : وهذا حدیث صحیح، صححّه الألبانی فی صحیح
نووی در شرح این حدیث گفته است : این حدیث دلالت دارد بر این كه پیامبر نص بر جانیشین نكرده است .
قال النووی فی شرح الحدیث الآتی عن عمر: وفی هذا الحدیث دلیل على أنّ النبی صلى اللّه علیه وسلم لم ینصّ على خلیفه ، وهو إجماع أهل السنّه وغیرهم.
النووی، ابوزكریا یحیی بن شرف بن مری، (متوفای676 هـ) ، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج12، ص250،ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعه الثانیه، 1392 هـ.
علمای اهل سنت منكر نص بر خلافت هستند
عبد القاهر بغدادی می نویسد : علما گفتند : از رسول خدا نصی بر امامه فرد معین وجود ندارد بر خلاف نظر كسی مثل رافضه كه معتقد به نص قطعی وصحیح بر امامه امام علی هستند .
وقالوا بأن طریق عقد الامامه للامام فى هذه الامه الاختیار بالاجتهاد وقالوا لیس من النبى صلى الله علیه وسلم نص على امامه واحد بعینه خلاف قول من زعم من الرافضه انه نص على امامه على رضى الله عنه نصا مقطوعا بصحته
أبو منصور البغدادی ، عبد القاهر بن طاهر بن محمد (الوفاه: 429) ، الفرق بین الفرق وبیان الفرقه الناجیه ، ج 1 ص 340،دار النشر : دار الآفاق الجدیده - بیروت - 1977 ، الطبعه : الثانیه
غزالی در این باره می نویسد :
رضی الله عنهم ولم یكن نص رسول الله صلى الله علیه وسلم على إمام أصلا إذ لو كان لكان أولى بالظهور من نصبه أحاد الولاه والأمراء على الجنود فی البلاد ولم یخف ذلك فكیف خفى هذا وإن ظهر فكیف إندرس حتى لم ینتقل إلینا فلم یكن أبو بكر إماما إلا بالإختیار والبیعه .
اصلا نصی از پیامبر بر امام وجود ندارد ، زیرا اگر نص وجود د اشت لازم بود كه ظاهر گردد از نصب فردی ولی وأمرای بر لشكر درشهر ها ، هر گز مخفی نمی ماند چه گونه پوشیده مانده است واگر ظاهر بوده چه گونه از بین رفته است حتی به ما نرسیده است ، ابو بكر فقد با اختیار وبیعه اما شده است .
أبو حامد الغزالی (الوفاه: 505هـ) ، قواعد العقائد، ج 1 ص 226 ق : 226،دار النشر : عالم الكتب - لبنان - 1405هـ - 1985م ، الطبعه : الثانیه ، تحقیق : موسى محمد علی
ایجی می گوید : دراین باره یابیده نشد .
... أمّا النص فلم یوجد لما سیأتی.
الإیجی، عضد الدین (متوفای756هـ)، كتاب المواقف، صلی علیه وآله 400،تحقیق: عبد الرحمن عمیره، ناشر: دار الجیل، لبنان، بیروت، الطبعه: الأولى، 1417هـ، 1997م.
تفتازانى می گوید : نص نسبت به ابی بكر منتفی است با این كه ایشان بالاجماع امام است.والنص منتف فی حق أبی بكر، مع كونه إماما بالإجماع.
التفتازانی ،سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله ( الوفاه: 791هـ) ، شرح المقاصد فی علم الكلام ، ج 2 ص 281 ،دار النشر : دار المعارف النعمانیه - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعه : الأولى
قال ابن كثیر : إنّ رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم لم ینصّ على الخلافه عینا لأحد من الناس ، لا لأبی بكر كما قد زعمه طائفه من أهل السنّه، ولا لعلی كما یقوله طائفه من الرافضه
ابن كثیر می نویسد : پیامبر نصی بر خلافت احدی مشخصا ندارد نه برای ابوبكر كما این كه برخی اهل سنت پنداشتند نه نه برای امام علی كما این كه رافضه می گویند.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن كثیر ابوالفداء (متوفای774هـ)، البدایه والنهایه، ، ج5 ، ص219، ناشر: مكتبه المعارف – بیروت
وقال النووی: إنّ المسلمین أجمعوا على أنّ الخلیفه إذا حضرته مقدمات الموت وقبل ذلك یجوز له الاستخلاف ، ویجوز له تركه ، فإن تركه فقد اقتدى بالنبی صلى اللّه علیه وسلم فی هذا ، وإلاّ فقد اقتدى بأبی بكر.
نووی می گوید : مسلمانان اجماع دارند بر این كه خلیفه وقتی مقدمات فوتش فرارسد ، قبل ازاین برای او جائز است كه جانشین قرار دهد ویا ترك نماید اگر ترك نماید پیروی از پیامبر نموده است اگر جانشین انتخاب نماید اقتدای به ابوبكر كرده است.
النووی، ابوزكریا یحیی بن شرف بن مری، (متوفای676 هـ) ، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج12، ص250،ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعه الثانیه، 1392 هـ.
بنابراین استدلال به آیه قرآن برای اثبات امامت ابوبكر با مبنای اهل سنت سازگاری ندارد و اصل مبنای آنها و در نتیجه اصل مشروعیت خلافت خلفای سه گانه را زیر سؤال میبرد .
عائشه منكر نزول آیه بر خاندان خویش است
ادعای نزول آیه 54 سوره مائده در حق ابوبكر ، با روایت صحیح بخاری كه عائشه اعتراف میكند هیچ آیهای در قرآن كریم در باره خاندان او نازل نشده است ، در تعارض است .
بخاری در صحیح خود به نقل از عائشه مینویسد :
ما أَنْزَلَ الله فِینَا شیئا من الْقُرْآنِ إلا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِی.
هیچ آیهای در قرآن كریم در حق ما نازل نشده است ؛ مگر آیه برائت مرا از تهمت .
البخارى الجعفی، محمد بن إسماعیل ابوعبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 4 ص 1827 ، ح4550، كتاب التفسیر ، بَاب وَالَّذِی قال لِوَالِدَیهِ أُفٍّ لَكُمَا ، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن كثیر، الیمامه - بیروت، الطبعه: الثالثه، 1407 - 1987.
البته ما این آیه را در مقاله ادله خلافت ابوبكر به صورت مفصل بررسی كردهایم كه دوستان عزیز میتواند به آن مقاله مراجعه بفرمایند .
شبهه یازدهم : دادن زكات در نماز دارای چه عنوانی است ؟
این تیمیه می گوید :
ومنها أن المدح إنما یكون بعمل واجب أو مستحب وإیتاء الزكاه فی نفس الصلاه لیس واجبا ولا مستحبا باتفاق علماء المله فإن فی الصلاه شغلا .
مدح وتمجید یا نسبت به عمل واجب است ویا نسبت به عمل مستحب ؛ دادن زكات در نماز؛ نه واجب است و نه مستحب به اجماع علمای تمام ملت ؛ زیرا این در نماز یك عمل به حساب می آید .
نقد وبررسی
اولا : دادن زكات در هنگام نماز از سوی امام علی علیه السلام مورد مدح و ستایش قرآن قرار گرفته ؛ اگر دادن زكات مدح نمی داشت ، خداوند آن را ستایش نمیكرد .
پیش از این ثابت كردیم كه برخی از علمای اهل سنت ادعای اجماع كردهاند كه این آیه در باره امیر مؤمنان علیه السلام نازل شده است ؛ بنابراین انكار ابن تیمیه فاقد مبنای علمی است .
ثانیا : دادن زكات در هنگام نماز توسط امام علی علیه السلام ، به عنوان فعل مباح نه واجب و مستحب مورد مدح قرآ ن قرار گرفته است .
از این گذشته ، پیش از این گذشت كه رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز اعمالی را در حال نماز انجام داده است كه بر مبنای ابن تیمیه نه واجب است و نه مستحب ؛ مثل منگوش گرفتن عائشه ، سوار كردن امامه بنت أبی العاص بر شانه و ... .
شبهه وحدت سیاق بین آیات51 و55
از جمله شواهدى كه براى نزول آیه درباره عباده گفته اند , وحدت سیاق آیات است . برخى گفته اند چون آیات پیشین درباره عباده بن صامت نازل شده است و آیه ولایت نیز در سیاق آن آیات است , پس این آیه هم درباره عباده نازل شده است . فخر رازی در این باره می نویسد :
أن المراد عامه المؤمنین ، وذلك لأن عباده بن الصامت لما تبرأ من الیهود وقال : أنا بریء إلى الله من حلف قریظه والنضیر ، وأتولى الله ورسوله نزلت هذه الآیه یعلى وفق قوله
منظور از این آیه تمام مردم است ، زیرا عباده بن صامت از یهود بیزاری جست گفت : من از تعهد وپیمان با قریضه ونضیر بیزارم ولایت خدا ورسول اورا قبول دارم ، این آیه مثل آیات سابق نازل شده است .
الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) ، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب ، ج12 ص22 ، ناشر : دار الكتب العلمیه - بیروت ، الطبعه : الأولى ، 1421هـ -2000م .
نقد وبرسی .
در آیات یاد شده, سیاق واحدى به چشم نمى خورد , زیرا مضامین آیات , گوناگون و است.
بر فرض این كه میان چند آیه از نظر مضمون , هماهنگى باشد , این هماهنگى دلیل بر یكى بودن سبب نزول آنها نیست , زیرا نظم و شكل چیده شدن آیات یك سوره دلیل بر نزول آن آیات به همان صورت نیست .
بر فرض وجود وحدت سیاق در مورد بحث و دلیل بودن آن بر وحدت سبب نزول آیات این فراز , باز هم مى بینیم نزول همان آیات پیشین درباره عباده بن صامت, ثابت و مسلّم نیست.
آقای قرطبی در این باره مینویسد :
اختلفوا فی سبب نزولها علی أقوال، منها : إنها نزلت فی أبی لبابه عن عكرمه. و منها: أنها نزلت فی یوم أحد حین شعر المسلمون بالخوف حتی همّ قوم منهم أن یوالوا الیهود و النصاری . و منها : أنها نزلت فی عباده بن الصامت و عبدالله بن أبی سلول فتبرأ عباده من موالاه الیهود و تمسك بها إبن أبی و قال: إنی أخاف أن تدور بی الدوائر.
در سبب نزول آیه اختلاف در اقوال است : نظر اول این است كه در رابطه با ابو لبابه نازل شده است؛ و گفته شده : در جنگ احد نازل شده، وقتی كه شنیدند كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم كشته شده و فرار كردند ، عدهای تصمیم گرفتند برای راحت شدن از شر قریش، بروند با یهود و نصاری عهد و پیمان ببندند و زیر سلطه آنها بروند و آنها از اینان حمایت كنند در برابر قریش؛ و گفته شده كه این آیه در رابطه با عباده بن صامت و عبدالله بن أبی سلول نازل شده كه رفته بودند با یهود عهد و پیمان بسته بودند و عباده گفت كه من میترسم كه روزگار برگردد و مسلمانها شكست بخورند و اگر الان من با یهود رابطهام را بر هم بزنم، فردا كسی از من حمایت نمیكند .
الأنصاری القرطبی ، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای671هـ) ، الجامع لأحكام القرآن ، ج6، ص216 ، ناشر : دار الشعب – القاهره
با توجه به این، روشن است كه این آیه، سبب نزولش یا أحد است یا ابو لبابه و یا عباده و إبن أبی. شما كه میگوئید وحدت سیاق دارد ، كدام وحدت سیاق؟ آیه 51 مائده در یك قضیه نازل شده، و آیه 55 مائده سبب نزولش چیز دیگری است. و این دو ثابت میكند كه هیچ ارتباطی میان این دو آیه نیست و وقتی ارتباط نباشد، امكان سیاقگیری هم نیست .