پرسش:
آيا دليل خلقت انسان چيزي غير از تكامل است؟ اگر فقط تكامل است، توضيح دهيد. در غير اين صورت بگوييد كه چرا افراد به پوچ و پوچگرايي ميرسند؟ اصولاً چرا خداوند، انسانها را با دانستن اين مطلب كه آنها ميل و رغبت به ماندن و آمدن دنياي فاني را دارند يا نه، آنها را خلق نمايد؟
پاسخ:
با سلام و ادب سلامتي، سعادت و موفقيت شما را از درگاه ايزد منان خواستاريم
از ارتباط جنابعالی با سایت طلبه پاسخگو سپاسگزاریم
اين پرسش شما مشتمل بر چند بخش است كه به تفكيك به آن پاسخ مي گوييم:
در بخش اول پرسيده ايد كه: "آيا دليل خلقت انسان چيزي غير از تكامل است ،اگرفقط تكامل استتوضيح دهيد" در پاسخ مي گوييم:
هر انساني در زندگي خود هدفي را دنبال ميكند. حتي كساني كه سرگردان و حيرانند نيز هر دم هدفي را ميجويند و چون به آن ميرسند يا از آن نااميد ميشوند هدف ديگري را جايگزين آن ميكنند. براي اين كه انسان هدف مناسبي براي زندگي خود انتخاب كند بايد ببيند چرا آفريده شده است.
آن كس كه هدفش در زندگي متناسب با هدف از آفرينشش باشد به آرامش و سعادت دست يافته، همه جنبههاي وجوديش را در مسير صحيح حيات قرار خواهد داد.
براي اين منظور به مطالب زير دقت كنيد:
اول: از ديدگاه اسلام، دنيا براي آخرت آفريده شده است و آمدن انسان نيز به اين دنيا براي كسب آمادگي براي زندگي جاويد اخروي است. دنيا محل تجارت،(1) و زراعت آخرت،(2) و محل آزمايش است،(3). خداوند انسان را در اين دنيا آفريد تا انسان بتوان به كمال لايق و شايسته خود دست يابد.
دوم: رسيدن به كمالات لايق شايسته انساني به گونهاي است كه جز با اختيار انسان حاصل نميشود. يعني اينگونه نيست كه چنين كمالي را بتوان بدون طي مسير و انجام افعال اختياري به انسان اعطا كرد زيرا مرتبه وجودي اين كمال پس از افعال اختياري و آزمايشات فراوان است. پس خداوند متعال محلي را براي كسب چنين كمالي براي انسان فراهم ساخت. خداوند براي اعطاي مقام امامت به حضرت ابراهيم او را به ذبح فرزندش آزمايش ميكند. وَ إِذِ اِبْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً،(4) و براي اعطاي مقام محمود- كه همان مقام شفاعت است- به پيامبرش او را امر به نماز شب ميكند. وَ مِنَ اَللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسي أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً،(5).
سوم: انسان داراي گرايشها و تمايلات و نيازهاي متفاوت است. حضرت امير انسان را در مقايسه با حيوان و ملائكه چنين معرفي ميكند: "خداوند عزوجل ملائكه را از عقل آفريد و در آنان شهوت قرار نداد و حيوانات را از شهوت آفريد و در آنان عقل قرار نداد و بني آدم را از عقل و شهوت آفريد. پس هر كس عقلش بر شهوتش پيروز شود از ملائكه برتر خواهد بود، و هر كس شهوتش بر عقلش غلبه كند از حيوانات پستتر خواهد بود"،(6).
اگر عقل انسان بر شهواتش غلبه كند به همه اين نيازها پاسخ مناسب ميدهد. انسان با عقل و فطرت خود بخشي از اين پاسخهاي صحيح و راههاي اعتدال ارضاي تمايلات خود را ميشناسد، اما هيچگاه بينياز از هدايت الهي نبوده است. دين- به عنوان هدايت الهي- راه صحيح تكامل را به انسان آموزش ميدهد. لذا تسليم در برابر خدا و پيروي از هدايتهاي ديني يقيناً ميتواند انسان را در همه زواياي وجوديش به كمال برساند. پيروي كامل از خدا، كه همان بندگي است، در قرآن به عنوان هدف آفرينش انسان معرفي شده است. وَ ما خَلَقْتُ اَلْجِنَّ وَ اَلْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ و جن و انس را جز براي بندگي نيافريدم"،(7).
چهارم: بندگي خدا كه به عنوان هدف آفرينش انسان معرفي شده است هدف مياني و راه رسيدن به هدف نهايي است. هدف نهايي آفرينش انسان بازگشت به سوي خدا و لقاء الله است. إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ،(8) لكن در ملاقات با خدا برخي با جلوه رحمانيت او ملاقات ميكنند و برخي با مظهر عدالت او: يا أَيُّهَا اَلْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ* فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ* فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً. و أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ* فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً اي انسان، حقا كه تو به سوي پروردگار خود به سختي در تلاشي، و او را ملاقات خواهي كرد. اما كسي كه نامهاش به دست راستش داده شود. به زودياش حسابي بس آسان كنند. و اما كسي كه نامهاش از پشت سر به او داده شود. زودا كه هلاك خويش خواهد"،(9).
پنجم: حال كه معلوم شد هدف از زندگي انسان بازگشت به سوي خدا و لقاء الله است و راه و طريق آن بندگي او است بايد دانست كه از يك سو فرصت اندك است و راه بسي سخت و دشوار. پس بايد در كسب معرفت و تحصيل فضائل اخلاقي و اطاعت و بندگي تمام تلاش را مبذول داشت. از سوي ديگر از لغزشها و خطاها نااميد نشد كه خداي رحمان بخشنده و مهربان است و راه توبه را تا آخرين لحظات براي انسان بازگذاشته است.
ششم: در كنار عزم و اراده و تلاش در راه بندگي خدا بايد از امدادهاي غيبي نيز بهره جست و از دعا و توسل به مقربان درگاه الهي غافل نشد. دعا و مناجات و درخواست خدا، هم خود به عنوان يك عمل و عبادت باعث كمال نفس ميشود، و هم اجابت آن توفيق افزونتري را براي انسان در پي دارد.
در بخش دوم پرسيده ايد كه "در غير اين صورت بگوييد چرا افراد به پوچ وپوچ گرايي مي رسند" در پاسخ مي گوييم فرض بر اين مي گذاريم كه هدف از خلقت رسيدن به كمال نباشد ببينيم چرا عده اي به پوچ و پوچ گرايي مي رسند؟
پوچگرايي علل و عوامل مختلفي دارد كه اهم آنها عبارت است از:
1- عدم اعتقاد و باور به خدا و قيامت ،
2- نداشتن درك صحيح از معنا و حقيقت زندگي ،
3- نيافتن معنا وعلت حوادث تلخ و شيرين ،
4- نداشتن هدف درست و اساسي در زندگي،
5- فقدان ايدهآل و آرمان عالي و معنوي،
6- ناكامي و شكست در خواستهها،
7- تعارضات داخلي و ناتواني در حل آنها،
8- بحران هويت.
از ميان علت هاي فوق ، نداشتن اعتقاد و باور به خدا و قيامت ، علت اصلي احساس پوچي و سرگشتگي در زندگي است.
اگر انسان براي جهان خالق و مدبر بشناسد و براي آن هدف قايل باشد، احساس پوچي نميكند، زيرا در اثر ايمان به خدا و معاد، جهان هدفمند بوده و انسان جايگاه خود را در آموزههاي ديني را درك ميكند. انسان در اسلام جايگاه بلند داشته و اشرف مخلوقات بوده و زندگي او محدود به اين جهان نيست و دنيا مقدمهاي براي جهان برتر محسوب ميشود. در انسان اين باور تقويت ميشود كه او به سوي كمال مطلق در حركت ميباشد: "إنّا للَّه و إنّا إليه راجعون؛ همه از خداييم و به سوي خدا باز ميگرديم".(10)
اسلام براي از بين بردن احساس پوچي و از خود بيگانگي، انسانها را به خداشناسي و معاد باوري فراخوانده و همگان را به تفكر در نظام هستي دعوت نموده و براي جهان و انسان هدف تعريف نموده است: "أولم يتفكروا في انفسهم ما خلق اللَّه السّموات والأرض و ما بينهما إلاّ بالحق؛ آيا در پيش نفوس خود تفكر نكردند كه خدا آسمانها و زمين و هر چه در بين آنها است (از انواع بي شمار مخلوقات) همه را جز به حق و به وقت معين نيافريده است."( 11): "ربّنا ما خلقتَ هذا باطلاً؛ پروردگارا اين دستگاه با عظمت (جهان) را بيهوده نيافريدهاي".(12) و نيز به انسان ميگويد: كه تو را بيهوده و پوچ خلق نكردهايم:"افحسبتم انّما خلقناكم عبثاً؛ آيا گمان ميكنيد كه ما شما را بيهوده خلق كردهايم؟!" (13) و بازگشت انسان را به سوي حق بيان نموده است و به انسان تذكر ميدهد كه فكر نكن كه بازگشتي نيست: "و انكم الينا لا ترجعون؛ و گمان كرديد كه به سوي ما باز نميگرديد!؟" (14) همچنين اسلام انسان را به تقويت باورهاي ديني سفارش نموده و ياد خدا را عامل آرامش رواني دانسته است: "ألا بذكر اللَّه تطمئن القلوب؛ با ياد خدا دلها آرامش مييابد".(15)
در آموزههاي ديني انسانها به خودشناسي دعوت شده و يكي از عوامل از خود بيگانگي، "خود فراموشي" دانسته شده است. همچنين در برخي از آيات يكي از عامل "خود فراموشي" غفلت ازدياد خدا ذكر شده است: "نسوااللَّه فأنساهم أنفسهم؛ خدا را فراموش كردند، خدا هم نفوس آنان را از يادشان برد".(16)
در بخش پاياني پرسيده ايد كه چرا ما را بدون اجازهاز ما خلق كرده اند؟ در پاسخ مي گوييم:
در نظام عليت جهان هستي ، هيچ معلولي در به وجود آمدن خود اختيار ندارد و ما انسان ها نيز معلول علت هاي پيش از خود هستيم وچون علت وجود تحقق يافت ، ما نيز به طور ضروري وجود يافتيم ، پس اختياري در اين جهت نداشتيم و حتي اختيار داشتن ما نيز (بنابر قانون عليت) در اختيار ما نيست. ما چه بخواهيم يا نخواهيم موجود داراي اختيار آفريده شديم ، اما مي توانيم از اين اختيار داشتن استفاده نيك يا بد داشته باشيم. انسان ها در اصل پيدايش خود با اختيار خلق نشده اندزيرا اختيار داشتن در خلق شدن، منوط است به اين كه كسي باشد تا از او سؤال شود دوست داري خلق شوي يا نه! اگر آفريده شده باشد، ديگر سؤال از خلقت اختياري بي فايده است، چون تحقق يافته است و اگر وجود نداشته باشد ، سوال از معدم معنا ندارد.
توضيح بيشتر آنكه ، ما داراي دو نوع حيات هستيم:
1- حيات حيواني و مادي:
اين نوع حيات بين انسان و حيوان مشترك است و اموري از قبيل خوردن، آشاميدن و راه رفتن جزء اين حيات است. در اين گونه حيات اختيار راه ندارد، زيرا اوّلاً: قبل از خلقت كسي نيست تا به او اختيار داده شود كه خلق شود يا نشود.
ثانياً: طبق قانون عليّت هرگاه علت تامه براي وجود معلول مهيّا شود، معلول حتماً موجود خواهد شد.
معلول در اصل وجود خويش هيچ گونه نقشي ندارد. اين قاعده در اصطلاح فلسفه جبر عِلّي و معلولي ناميده مي شود؛ يعني آفرينش انسان مانند همه حوادث و پديدهها بر اساس قانون عليّت است و معلول و پديده در به وجود آمدنش، هيچ نقشي ندارد.
2- حيات انساني و معنوي كه حيات فكري و عقلائي است كه از مختصات آدمي است.
بدين جهت خداوند او را بر ساير مخلوقات برتري داده است. اين حيات اختياري بوده و انسان چنان آفريده شده كه با اختيار خويش توانايي آن را داد كه در مسير تكامل قدم نهاده و به جايي رسد كه جز خدا نبيند، يا آن قدر سقوط كند كه مانند حيوان بلكه بدتر شود.
دعوت اسلام به سمت همين حيات اختياري است: "يا ايّها الّذين آمنوا استجيبوا للَّه و للرسول إذا دعاكم لما يحييكم؛ اي كساني كه ايمان آورديد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد، هنگامي كه شما را به سوي چيزي مي خوانند كه مايه حياتتان است".(17)
جمادات، گياهان، حيوانات و ملائك و انسان هر كدام در مرتبهاي از كمال قرار دارند و اشرف مخلوقات انسان مي باشد كه تمامي كمالات در وجود او به ظهور رسيده و يا به صورت بالقوه موجود مي باشد كه با سعي و اختيار خويش به آنها فعليّت مي بخشد. هر كدام از موجودات به فراخور مرتبه وجودي خويش به وجود آمدهاند و جماداتي مثل سنگ قابليت حيوان شدن را ندارند و حيوان را قابليّت انسان شدن نيست.
آدمي با توجه به قابليتهاي نهاده شده از سوي خداوند در وجود وي آفريده شده است.
هر چند انسانها به غير اختيار خويش آفريده شدهاند، لكن برترين مخلوقات هستند تا بدان جا كه خداوند بعد از نقل مراحل خلقت انسان، خود را بدين صورت توصيف مي نمايد: "فتبارك اللَّه احسن الخالقين؛ بزرگ است خدايي كه بهترين خلق كنندگان است".(18)
خداوند برترين خلق كننده است، چون برترين مخلوقات را آفريده است. اين برتري بايد عاملي براي مباهات و خشنودي ما باشد، نه عامل يأس و دلتنگي.
13و14. مؤمنون (23) آيه 115.