پرسش:
1. لطفا معناى توحيد را بر اساس آموزه هاى قرآن بيان كنيد.
پاسخ :
توحيد در لغت از ريشه «وَحد» به معنى يگانه گردانيدن، يكى دانستن، به يگانگى گرويدن است و توحّد يعنى يگانه شد و اتحاد به معنى با هم يكى شدن و اسم فاعلش متحد است و در اصطلاح: يگانه دانستن خداوند و نفى هر گونه همتا و شبيه براى او است.[1] قرآن كريم در سوره مباركه «توحيد» وحدانيت خدا را به اين گونه توصيف مى كند مى كند «بگو حقيقت اين است كه خدا يگانه است. خداست كه (هر چيزى به او نيازمند است و خود) از همه چيز بى نياز است.»
از اين رو نه فرزندى آورده و نه زاده كسى است. و هيچ كس همتا و همانند او نبوده است. لازم به يادآورى است كه يگانه دانستن خداوند به اعتبار متعلق آن مى تواند توحيد را به اقسام و مراتب گوناكون تقسيم كند؛ كه در بحث هاى آينده به آنها پرداخته خواهد شد. مانندِ يگانه دانستن خداوند در آفرينش كه به آن توحيد در خالقيت مى گويند، و يگانه دانستن خداوند در تدبير كه آن را توحيد در ربوبيت مى نامند و ... .
پرسش :
2. توحيد در دعوت پيامبران الهى چه جايگاهى دارد؟ آيا همه پيامبران به توحيد سفارش كرده اند؟
پاسخ :
توحيد، پايه و خمير مايه دعوت همه پيامبران الهى است و يكى از اساسى ترين تعليمات انسانى انبيا است؛تاريخ انبيا نشان مى دهد كه همه آنان، دعوت خويش را از توحيد و نفى شرك و هر گونه بت پرستى آغاز كرده اند و درواقع هيچ اصلاحى در جوامع انسانى، بدون اين دعوت ميسّر نيست؛ چرا كه وحدت جامعه و همكارى، تعاون، ايثار وفداكارى، همه امورى هستند كه از ريشه توحيد معبود سيراب مى شوند، توحيد قطره وجود يك فرد را در اقيانوس پهناور جامعه حل مى كند و موحد چيزى جز يك واحد بزرگ را نمى بيند . قرآن كريم در باره محوريت توحيد در دعوت حضرت نوح عليه السلاممى فرمايد: «لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيم؛[2] ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، او به آنان گفت: اى قوم من! تنها خداوند يگانه را پرستش كنيد كه معبودى جز او براى شما نيست [و اگر غير از او را عبادت كنيد] من بر شما از عذاب روز بزرگى مى ترسم.»[3] و نيز درباره حضرت يوسف عليه السلام مى فرمايد: «يا صاحِبَىِ السِّجْنِ ءَ اَربابٌ مُتَفَرِّقونَ خَيرٌ اَمِ اللّهُ الواحِدُ القَهّار؛[4] اى همرهان زندانى من! آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداوند يكتاى پيروز.»[5]
پرسش :
3. دعوت به توحيد از سوى انبيا بر چه مبنا و به چه هدفى صورت گرفته است؟
پاسخ :
تجلى توحيد را در رسالت انبيا، به سه گونه مى توان بررسى كرد: نخست، از جهت پايه و مبنا بودن ايمان به خدا و عقيده به توحيد، براى عقيده به نبوت و رسالت هاى آسمانى، كه بديهى است عقيده به توحيد، مانند زير بنا، وعقيده به نبوّت و هر عقيده حقّ ديگر نسبت به آن، رو بنا است، چنان كه همه عقايد حق و بينش هايى كه انسان دارد، وبرداشت هايش از مكتب هاى مختلف نسبت به اخلاق و اعمال و روش زندگى و شكل نظام هائى كه حاكم مى شود، زيربنا است؛ بنابراين، با نداشتن بينش توحيدى، ايمان به نبوت هاى انبيا محال است.
دوم، از جهت رسالت انبيا، كه عمده و اساس آن، دعوت به توحيد و يكتا پرستى و پرورش موحّد و يكتا پرست مى باشد.
قرآن مجيد، رسالت پيامبران و كوشش و تلاش آن ها را در دعوت به توحيد و تربيت افراد موحد، و ساختن جامعه توحيدى، و همچنين مبارزه آن ها را با مظاهر شرك و طاغوت پرستى، شرح داده و نشان مى دهد كه در طول تاريخ جهان، انبيا بودند كه فطرت توحيدى مردم را بيدار كرده، آن ها را از پرستش طاغوت ها نجات داده اند، چنان كه مى فرمايد: «و لَقَد بَعَثنا فى كُلِّ اُمَّةٍ رَسولاً اَنِ اعبُدُوا اللَّهَ و اجتَنِبُوا الطّاغوتَ ... ؛[6] ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه خداى يكتا را بپرستيد و از هر طاغوت اجتناب كنيد ... .»
اين پيامبران، همه در كنار مستضعفان و محرومان جامعه بودند و استعباد و استبداد را محكوم مى كردند، و با فقراى مؤنان همان روابط را داشتند كه با اغنياى ايشان داشتند، خلاصه زبانشان و دعوتشان و عملشان و ثروتشان همه ازتوحيد و انگيزه هاى الهى الهام گرفته بود، و زندگى موحدانه را به همه درس مى دادند.
سومين شكل تجلى توحيد در رسالت انبيا، پايه ريزى نظام حكومتى و توحيدى است و وضع قوانين توحيدى درراستاى اداره اين حكومت است. بشر از اين جهت كه اجتماعى و مدنى الطبع است، و از جهات ديگر، به قوانين واحكامى نياز دارد، كه عمل به آن ها سعادت دنيا و آخرت و كمال مادّى و معنوى او را تأمين نمايد، و كسى غير ازخداوند متعال شايستگى وضع قوانين و احكام را ندارد؛ زيرا خدا است كه بر همه افراد بشر و انس و جن و ملائكه،حتى انبيا و اوليا، ولايت دارد.
به عبارت ديگر، آنچه در صلاحيت جعل احكام و وضع قوانين و قواعد، شرط است، چند چيز است: يكى اينكه قانون گذار بايد كسى باشد كه به تمام مصالح و مفاسد امور و حالات جسم و روح و قوا و غرايز و نيازهاى فردى واجتماعى مردم آگاه باشد، و از اينكه فايده اى از عمل به آن قوانين ببرد، منزّه باشد، و به داشتن غرض خاصّى در جعل قوانين متّهم نشود، و در معرض اين اتّهام هم نباشد.
بديهى است، اين شايستگى را كسى غير از خداوند متعال ندارد. سوم اينكه قانون گذار كسى باشد كه بالذات ولايت و حق سرپرستى داشته باشد، و اين جز خداى متعال نيست كه در بحث ربوبيت به آن اشاره خواهد شد. انبيا ازسويى، واسطه ابلاغ اين قوانين بدون هيچ كاستى به مردم بوده و از سوى ديگر، به پايه ريزى حكومتى توحيدى براساس قوانين ياد شده موظف مى باشند تا در اين حكومت، اهداف و انگيزه هاى بعثت انبيا محقق شود.
پرسش:
4. با توجه به آيات قرآن كريم آيا توحيد جز نقش اجتماعى، در زندگى فردى انسان نيز نقش دارد يا خير؟
پاسخ :
نخست در مورد «اهميت توحيد» بايد دانست كه قرآن كريم نسبت به موضوع شرك و توحيد، حساسيت فوق العاده دارد، به گونه اى كه بيشتر بحث هاى اين كتاب آسمانى، حول محور توحيد و يگانگى خداوند است، از توحيد ذاتى و صفاتى و عبادى گرفته تا توحيد افعالى كه آن هم به نوبه خود داراى توحيد در خالقيت، توحيد در ربوبيت و توحيد در مالكيت و توحيد در حاكميت تشريعى و اقسام ديگرى از توحيد خداوند متعال است. خلاصه آنكه مى توان گفت كه روح حاكم بر قرآن كريم، روح توحيد و يگانگى خداوند است و بس و آيات فراوانى در اين مورد آمده است؛ دليل اين حساسيت و اهتمام را مى توان در «پرورش صفات انسانى» جست وجو كرد:
تربيت اخلاقى و «پرورش صفات انسانى»، در سايه توحيد ميسّر است؛ زيرا ريشه اخلاق فاضله، همان اخلاص وپاك سازى دل از غير خدا و منحصر ساختن انگيزه هاى عملى به انگيزه الهى است، يعنى فقط براى او گام برداشتن و در سبيل او جهاد كردن و از هر انگيزه ديگرى پرهيز نمودن است، همانگونه كه قرآن كريم رسيدن حضرت يوسف عليه السلام به كمالات معنوى را مرهون انديشه و رفتار توحيدى آن حضرت مى شمارد و به نقل از وى مى فرمايد: «ذلِكُما مِمّا عَلَّمَنى رَبّى اِنّى تَرَكتُ مِلَّةَ قَومٍ لا يُؤمِنونَ بِاللّهِ و هُم بِالأخِرَةِ هُم كافِرون؛[7] اين ... از دانشى است كه پروردگارم به من آموخته است، من آيين قومى را كه به خدا ايمان ندارند و به سراى ديگر كافرند ترك گفتم.»
برخى از مفسران در تفسير آيه مزبور گفته اند كه علم به تعبير خواب و خبر دادن از تأويل احاديث، از علوم عادى و اكتسابى نيست كه هر كس بتواند فرا گيرد، بلكه اين علمى است كه پروردگار عالم به حضرت يوسف عليه السلام موهبت فرموده، آن گاه علت اين معنا را از زبان خود يوسف اينگونه بيان كرده كه: چون من ملت و كيش مشركين را پيروى نكرده ام، بلكه ملت پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى نموده ام، و خلاصه بدان سبب است كه من دين شرك را واگذاشته، دين توحيد را پيروى نموده ام اين موهبت به من شده است.[8] از آثار مهم بينش توحيدي مى توان به موارد زير اشاره نمود:
1. تقويت خشيت در انسان
قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: «هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى * إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً * اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى * فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلى أَنْ تَزَكَّى * وَ أَهْدِيَكَ إِلى رَبِّكَ فَتَخْشى؛[9] آيا داستان موسى به تو رسيده است؟ در آن هنگام كه پروردگارش او را در سرزمين مقدس «طوى» ندا داد و گفت: به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است و به او بگو: آيا مى خواهى پاكيزه شوى؟و من تو را به سوى پروردگارت هدايت كنم تا از او بترسى (و گناه نكنى).» تعبير به «ربك» (پروردگارت) در نوزدهمين آيه تأكيد بر اين نكته است كه تو را به سوى كسى مى برم كه مالك و مربى و پرورش دهنده تو است، تا خشيت و پروا بدارى. «خشيت» و خدا ترسى نتيجه هدايت به سوى خدا است، آرى ثمره درخت هدايت و توحيد همان احساس مسئوليت در برابر خداوند بزرگ است، چرا كه هرگز خشيت بدون معرفت حاصل نمى شود، از اين رو در جاى ديگر مى فرمايد: «اِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَمآءُ؛[10] از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از او مى ترسند.»[11]
2. ايجاد روحيه توكل
«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ؛[12] اگر آن ها [از حق]روى بگردانند [نگران مباش] بگو خداوند مرا كفايت مى كند هيچ معبودى جز او نيست، بر او توكل كردم و او صاحب عرش بزرگ است.»
در اين آيه توكل يكى از آثار توحيد شمرده شده است.[13]
«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِى بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ؛[14] و اگر از آنها بپرسى چه كسى آسمان ها و زمين را آفريده حتما مى گويند خدا. بگو آيا هيچ درباره معبودانى كه غير از خدا مى خوانيدانديشه مى كنيد كه اگر خدا زيانى براى من بخواهد آيا آن ها مى توانند گزند او را برطرف سازند مرا از اين خدايان كه مى پرستيد چكاره اند؟ آيا اگر خدا شر مرا بخواهد آنها مى توانند آن را برطرف سازند و يا اگر رحمتى براى من بخواهد آيا آنها مى توانند جلو رحمت او را بگيرند؟! بگو خدا مرا كافى است، و همه متوكلان تنها بر او توكل مى كنند.»
3. ايجاد بينش صحيح نسبت به جهان
از اين ديدگاه، توحيد به معناى وحدت و يك پارچگى همه جهان و خويشاوندى تمام عناصر آن است، چون سلسله جهان آفرينش يكى است و همگان از يك مبدأنشأت مى گيرند و خدايان مختلف، آفريننده جهان نبوده اند؛ پس همه مخلوقات، اجزاى يك مجموعه اند و كل جهان يك واحد و داراى يك جهت گيرى است. «الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى فِى خَلْقِ الرَّحْمانِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُور؛[15] همان كسى كه هفت آسمان را بر فراز يكديگر آفريد، در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و عيبى نمى بينى، بار ديگر نگاه كن آيا هيچ شكاف و خللى مشاهده مى كنى؟!.»
بنا بر اين در بينش توحيدي جهان پويا كاروانى است كه همه راهروان آن، همانند حلقه هاى زنجير به هم متصل اند و هر كدام مانند يك ارگانيسم، برنامه خاصى دارد. همه آن ها داراى آفرينش و حساب شده و انضباط محاسبه شده اى در فرد فرد اجزا مى باشد، چون آفريننده همه خدايى حكيم است «و ما خَلَقنَا السَّماءَ و الاَرضَ و ما بَينَهُما لا عِبين؛[16] ما آسمان و زمين و آنچه را در ميان آنهاست از روى بازى نيافريديم.»
پرسش:
5. لطفا درباره نقش و آثار سياسى ـ اجتماعى توحيد از منظر قرآن توضيح دهيد.
پاسخ :
پيش از بررسى آثار اجتماعى توحيد بايد گفت: اعتقاد به توحيد امرى فطرى است كه با ذات انسان ها ارتباط دارد، از امام صادق عليه السلام پرسيده شد كه معناى آيه شريف «فِطرَتَ اللَّهِ الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَيها»[17] چيست؟ فرمود: «التوحيد»؛[18] فطرتى كه خدا انسان ها را بر آن آفريده، توحيد است، حال كه اعتقاد به توحيد امرى فطرى شد، پشت كردن به آن به معناى پشت كردن و نه گفتن به بخشى از وجود و هويت انسانى است كه آثار منفى فراوانى را بر فرد واجتماع وارد مى سازد.
توحيد يك عقيده وانديشه خنثى نيست كه تأثيرى در حوزه رفتار و كردار انسانى نداشته باشد و دررابطه با ديگر انديشه ها و تئورى هاى وى قرار گيرد و گسسته از نظامات اجتماعى و سياسى و ارزش هاى اخلاقى اوباشد، بلكه توحيد از يك سو، نظام ارزشى انسان موحّد را پديد مى آورد (اخلاق) و از سوى ديگر، تنظيم كننده مناسبات اجتماعى، حقوقى و سياسى اوست، يعنى انديشه توحيدى در سه حوزه معرفت، اخلاق و سياست دخالت مى كند؛ به تعبير ديگر، شالوده نظام اسلام بر اصل توحيد استوار است و بسيارى از احكام و آداب دينى، از روح توحيدى اسلام سرچشمه مى گيرد.
توحيد، حيات آدمى را ـ چه در ساحت انديشه و اعتقاد و چه در عرصه كردار و عمل دگرگون مى سازد و به آن رنگ و بوى خاصى مى بخشد.
كوتاه سخن آنكه، توحيد ريشه درخت اسلام است و ديگر تعاليم اعتقادى، اخلاقى و عملى، شاخ و برگ وميوه هاى آنند.[19] توحيد، تنها يك نظريه فلسفى، ذهنى و غير عملى نيست كه به هيچ رو، به امور زندگى انسان متوجه نباشد، بلكه از سويى يك جهان بينى است و از سوى ديگر يك دكترين اجتماعى[20] كه داراى آثارى است مانند:
1. انحصار حق حاكميت در اللّه
بر اساس ديدگاه توحيدى، حق ولايت و سرپرستى جامعه و زمامدارى زندگى انسان از هر كسى جز خداى متعال نفى مى شود، مگر آنكه از سوى آن قدرت مافوق به ديگرى واگذار شده باشد. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون؛[21] سرپرست و ولى شما تنها خداست و پيامبر او و آن ها كه ايمان آورده اند همان ها كه نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع، زكات مى دهند.» جامعه توحيدى، جامعه اى است كه رهبر آن طبق معيارهاى الهى انتخاب شود، يعنى براساس علم، تقوا، جهاد، سابقه، امانت، قدرت، مديريّت و ... ، نه بر اساس زور، پول، پارتى، و يا وابستگى به قدرت هاى بزرگ.
جامعه توحيدى، آن است كه قانون خدا بر آن حكومت مى كند و همه مردم، در برابر آن مساويند و اِعمال غرض در آن راه ندارد.
2. نفى حاكميت طاغوت ها
توحيد يعنى: نفى طاغوت ها. شعار و هدف تمام انبيا اين بود: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت؛[22] ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد.»
3. برابرى انسان ها در امكانات اجتماعى
انسان ها در رابطه با نعمت هاى جهان، داراى حق برابرند و امكانات و فرصت ها به طور مساوى در اختيار همگان است تا هر كس از اين بساط گسترده به قدر نياز و در شعاع سعى و عمل خود بهره گيرد: «هُوَ الَّذى خَلَقَ لَكُم ما فِى الاَرضِ جَميعًا؛[23] او [خدايى] است كه همه آنچه را (از نعمت ها) در زمين وجود دارد، براى شما آفريد ... .»
4. استقلال سياسى
توحيد يعنى: قطع تمام روابطى كه سبب سلطه و سرپرستى بيگانگان است. «... وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤمِنِينَ سَبِيلاً؛[24] ... و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلطى نداده است.»
5. انسجام اسلامى
يكى ديگر از آثار اجتماعى باور به توحيد، همبستگى و انسجام اسلامى بنابر موازين دينى است كه مهمترين عامل قدرت جامعه اسلامى است. همانگونه كه قرآن كريم مى فرمايد: «قُل اِنَّما اَعِظُكُم بِواحِدَةٍ اَن تَقوموا لِلّهِ مَثنى و فُرادى؛[25] بگو: تنها شما را به يك چيز اندرز مى دهم و آن اينكه دو نفر دو نفر، يا يك نفر يك نفر براى خدا قيام كنيد.»[26]
[1]. التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوى، ج 13، ص 49.
[2]. اعراف/59.
[3]. ر.ك: پيام قرآن، همان، ج 3، ص 150؛ تفسير موضوعى قرآن مجيد، همان، ج 1، ص 123.
[4]. يوسف/39.
[5]. تفسير نور، ج 6، ص 81.
[6]. نحل/36.
[7]. يوسف/37.
[8]. الميزان، ترجمه موسوى همدانى، ج 11، ص 231.
[9]. نازعات/15 تا 19.
[10]. فاطر/28.
[11]. الميزان فى تفسير القرآن، علامه طباطبايى، ج 17، ص 43.
[12]. توبه/129.
[13]. أطيب البيان فى تفسير القرآن، ج 6، ص 340.
[14]. زمر/38.
[15]. ملك/3.
[16]. انبيا/16.
[17]. روم/30.
[18]. التوحيد، شيخ صدوق، باب 53، ح 1.
[19]. ر.ك: معارف قرآن، محمد تقى مصباح يزدى، ص 54.
[20]. ديدگاه توحيدى، سيد على خامنه اى، ص 53 82.
[21]. مائده/55.
[22]. نحل/36.
[23]. بقره/29.
[24]. نساء/141.
[25]. سبا/46.
[26]. منهاج الصالحين، وحيد خراسانى، ج 1، ص 41.
منبع: http://maarefquran.com