برخوردهای حکیمانه پیامبر رحمت با مخالفانش
چکیده
سیره ی نبوی بسان مشعلی بر سر راه رهبران و رهروان مسلم است پس باید در آن تأمل شایسته نمود تا از راز و رمز موفقیت پیامبر(ص) وصحابه کرام او بهره مند گردید .چون تحلیل ابعاد و زوایای زندگی پر رمز و راز پیامبر(ص) میتواند مارا به اصولی رهنمون باشد که ازآنها راهکارهای عملی برای زمان حاضرو همه زمانها به دست آید .
سؤالاتی كه اینجا مطرح است اينكه پیامبر (ص) مدیریت سیاسی جامعه اسلامی را به چه شیوه ای انجام داده و رفتار و تعامل سیاسی ایشان با مخالفان و دشمنان اسلام به چه صورتی بود؟
پیامبر گرامی اسلام (ص) با مخالفان و دیگر اندیشان (مشرکان، منافقان و اهل کتاب) با مدارا و ملایمت یا با تندی و خشونت رفتار نموده اند؟
و مدارا و نرمش به عنوان یک اصل ارزشی قرآنی در زندگى سياسى و اجتماعى آنان چه جايگاهى داشته و تا كجا به آن عمل مى فرمودند؟
پاسخ به اين سؤال و سؤالات دیگر، نوشتار حاضر را موجب گشتهاند. چرا که نه تنها اندیشه و تحلیل و بررسی درباره سیره نبوی امری ضروری بوده بلکه پیجویی راه و روش تحلیل سیره سیاسی نبوی نیز دو چندان ضروری خواهد بود؛ بسان موضوعی که این مقاله درصدد کشف پارهای از ابعاد آن برآمده است .
می توان گفت: تحقیق حاضر در صدد بازکاوی مختصر سیره سیاسی پیامبرو تبيين نظري نحوه برخورد پيامبر(ص) با مخالفان خود است؛ و اين پژوهش با رويكرد نظرى و تحليلى، مواردى را كه رهبران دين در آن با مدارا و مواردى كه با قاطعيت رفتار مىنمودند، تحليل و بازشناسى نموده است.
کلمات کلیدی :سیره، سیره سیاسی،مدارا، حکومت اسلامی، مخالفان،دیگر اندیشان، مشرکان، منافقان،اهل کتاب .
مقدمه
هرچند امروزه بیش از هزارو چهار صد سال، از طلوع این نور رحمت می گذرد، اما تعمق و تفکر، در شخصیت و سیره سیاسی بی نظیر پیامبر(ص)، چشم اندازهای تازه و مفید را در برابردیده گان مان می گشاید، و ما را به نکات استراتژیک سیاسی خاص، در زمینه حکومت داری و رهبری و تعامل با دوست و دشمن متوجه می سازد، چرا که سیره نبوی منبع سرشار و غنی و کارگاه بزرگی است که باید با تشخیص شاهرگ و کانال کشی منظم آن به شبکه های ضروری حیات، به خوبی مورد بهره برداری مطلوب قرار گیرد تا اينكه براي ابد به عنوان بزرگترین مشعل، جهت پرتو افکنی در مسیر طولانی دعوت و ایجاد حکومت اسلامی و رفع نیاز های روحی و روانی جامعه انسانی پایدار بماند .
بنابراین تحقیق در سیره رسول خدا(ص)در جوانب متعدد و قرار دادن آن در دسترس افراد مخلص و بهره گیری از آن در راستای دعوت به سوی خدا امری لازم و ضروری به نظر می رسد . زیرا پیامبر(ص) زیباترین الگوی نمادین و سرمشق حیات نوع انسانی و هر آینه جلوه اسوه حسنه الهی است و شناخت ابعاد و جلوههای اسوه برتر انسانی در گرو تحلیل راستین سیرة نبوی امکانپذیر است، اسوه به معنای الگو گرفتن و سرمش قرار دادن دیگری است، چه آن الگو خوب باشد و چه بد. (راغب اصفهانی،1997م،ذیل ماده «اس و»)
به همین جهت قرآن اسوه معرفی شده از جانب خود را به صفت حسنه متصف مینماید:
« لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَهٌ » (احزاب/ 21)
« به حقیقت سرمشق و الگوی زیبایی در پیغمبر خدا برای شمال هست . برای کسانی که امید به خدا داشته و جویای قیامت باشند و خدا را بسیار یاد کنند »
او سرمشقی مناسب برای همه انسانها در همه عصرها و نسلهاست. بدون تردید شناختن الگویی با چنین مقام بلند و رفیعی انسان را در پیمودن حرکت به سمت پاکی و درستی و نورانیت مطلق یاری خواهد کرد.
یکی از علل عمده مشکلات پیچیده امروزه مسلمانان، دوری از سیره پیامبر(ص) و نداشتن درک لازم از آن و در صورت فهم نسبی غفلت از تطبیق عملی آن در امور فردی و خانوادگی و اجتماعی وغیره است، چرا که اسوه و الگو بودن پیامبر، مقتضی آشنایی و عمل به سیره ی عملی اوست، و هر گونه انحراف از آن ما را از رسیدن به اهذاف محروم می کند وتجارب فراوانی که در کتب سیره و تاریخ امت اسلامی آمده اند این ادعا را به اثبات می رساند .
امری روشن است پیامبر گرامی با بینش سیاسی مدبرانه و شخصیت ممتاز خویش محبت را جایگزین نفرت و عزت را جایگزین تحقیر و صلح و دوستی را جایگزین جنگ و دشمنی نمود. ایشان اخلاقش آن قدر عظیم بود که همه، او را می ستودند، او با تحمل و بردباری بی نظیرش همه، از جمله مخالفانش را مدیون و مغلوب خود کرده بود، او با صداقت و درستکاری اش در قلب همه، از دوست تا دشمن نفوذ کرده بود.
مسلّما شیوه برخورد آن حضرت با مخالفان و منتقدان در حکومت نبوی میتواند الگویی مناسب برای برپایی حکومت اسلامی و تداوم آن باشد، بعد از هجرت پیامبر به مدینه و برپایی دولت نبوی گروه های مختلفی به دشمنی و مخالفت با پیامبر و حکومت تازه تأسیس نبوی پرداختند. سران مشرک قریش در مکه و مدینه، یهودیان مدینه، منافقان مدینه و اطراف آن، افراد ناآگاه و مستضعفان فکری که به وسیله رؤسای قبایل و یهود برای دشمنی با دولت نبوی مورد استفاده قرار میگرفتند.
دلیل اصلي پردازش به مقوله سیره سیاسی پیامبر(ص) در مورد نحوه تعامل با دشمنان و مخالفانش را به اختصار می توان چنین بیان کرد:
اولا: راهکارهای جدید را پیش روی ما قرار می دهند .
ثانیا: مجموع سئوالات ذیل پاسخ شفاف خود را در سایه تشریح سیره سیاسی پیامبر مي یابند .
الف) حکومت اسلامی مدینه و در راس آن پیامبر، جهت ابلاغ رسالت و تحقق بخشیدن به اهداف خویش، از چه روش و متد عملی استفاده می کردند؟
ب) تئوری خاص پیامبر در تشکیل دولت وملت سازی و تعمیق و گسترش آن، بر چه مبانی استوار بود؟
ج) ظرفیت جريان مُدارا و نرمش بعنوان اصلی قرآنی تا چه حدودی می تواند کاربرد داشته باشد و از مجوز قرآنی برخوردار باشد؟ آيا این يك اصل مطلق است؟ و همه جا حتي در اصول و قوانين ديني نیز جاري است؟
بدون تردید اين اصل، نميتواند مطلق باشد و حتما حدودي دارد كه اجراي فراتر از اين حدود، آن را تبديل به يك پديده ضدارزشي يعني مداهنه و مصانعه و سازشكاري در حق ميگرداند. اما این اصل هرگز باعث نمی گردید که آن حضرت در برابر دشمنان کینه توز و توطئه گر، در هر شرایطی طبق همین اصل رفتار نماید؛ بلکه در صورت کشف توطئه دشمن، پیمان شکنی، تجاوز آنها به مقر حکومت اسلامی و تهدید کیان اسلام، پیامبر(ص) نیز با قاطعیت و سختگیری تمام رفتار می کردند.
«مدارا ونرمش وصلابت و قاطعیت» دو شاخص ویژه از برخورد سیاسی پیامبر(ص) در سیره نبوی در ارتباط با مخالفان به شمار آمده و در حيات سياسي و اجتماعي پيامبر(ص) چه در فقدان قدرت و حكومت، و چه پس از تشكيل حكومت و كسب اقتدار، در گفتار و رفتار ايشان به معنای قرآنی آن استمرار داشته است .
لذا ضروری استضمن بررسی و تحلیل مختصر مدیریت سیره سیاسی پیامبر(ص) به بیان مطالبی در مورد مدارا و تسامح اسلامي و الفت و انعطاف، ونمونههائي از موضعگيريهاي مدارا و ملایمت و قاطعیت و صلابت اسلامي در احاديث وسنت پيامبر(ص)، در رابطه با دشمنان و مخالفانش پرداخته و از سیره سیاسی نبوی و راهکارهای تحلیلی آن در این زمینه سخن به میان آورد و به جای تأکید و تمرکز تنها برروایت تاریخ و آموزههای آن، به «تحلیلی سیاسی» آن نیز روی آورده شود تا در پرتو آن بتوان به ژرفای پرگستره سیره جامع و شامل نبوی در همه جوانب دست یازید.
معنای لغوی و اصطلاحی «سیره»
الف) معنای لغوی
سیره درزبان عربی از ماده «سیر» است، سیر یعنی حرکت، رفتن، راه رفتن. همچنین نوع راه رفتن. سیره بر وزن «فِعله » است و در زبان عربی، دلالت بر نوع می کند. (عمید،1380ش،ذیل واژه)
راغب اصفهاني سيره را به معناي حالتي دانسته كه انسان يا غير انسان بر آن حالت باشد.(راغب اصفهاني،1997م،ذیل واژه« سيره»)
طريحي نيز، سيره را به طريقه، هيئت و حالت معنا كرده است.(طريحي،1414ق،ذیل واژه «سیره)
ابن منظور نیزگويد: سيره از كلمه «سير» به معناي رفتن است و خود كلمه سيره به معناي روش و رفتار و سنت و طريقت و هيأت مي باشد.(ابن منظور،1414ق،ج۶،ص ۳۹9)
«سيره» اصلى است كه دلالت بر گذشت و جريان دارد از «سار،يسير،سيراً» و «سير» به معناى سير در روز و شب است. «سيره» روش در چيزى و به معناى سنت است،زيرا حركت مى كند و جريان مى يابد.(ابن فارس،1411ق،ج3،ص120)
می بینیم بيشترکتب لغت «سيره» را به معناى روش و راه دانسته اند، بنابراين در معناى سيره گونه اى دوام و استمرار نهفته است. ومعناى ديگرى كه براى سيره ياد كرده اند هيأت و حالت است.
سيره حالتى است كه انسان و غير انسان به گونه غريزى يادريافتى بر آن است و گفته مى شود سيره نيكو سيره زشت و سخن خدا كه مى فرمايد: «سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى» (طه/21) «حالت چوبى كه عصا [ى موسى] داشت.» (راغب اصفهانی،1997م، ذیل واژه «سیر»؛طریحی،1414ق،ج3،ص340؛ابن منظور،1414ق،ج4،ص389)
سيره به معناى روش و رفتار و حالت و حيات معنى شده است.برابر اين بيان سيره به معناى حركت يا رفتارى است كه جهت خاص را پى مى گيرد:
«سيره» اسم از سار است. سنت راه مذهب هيأت و سيره به يك معنى اند.(شرتوتی،1374ش،ج1،ص562)
در واقع سيره براى بناء نوع است و دلالت بر گونه ويژه از سير دارد; يعنى گونه هيأت حالت جريان و چگونگى نوعی.(مصطفوی،1354ش،ج5،ص288)
منظور از نوع تكرار عمل نيست بلكه شيوه و روش است كه در آن دوام باشد. از آن جا كه امكان دارد بر خورد با يك حادثه بيش از يك مرتبه رخ ندهد به شيوه آن برخورد سيره اطلاق مى شود.
شهيد مطهري مي نویسد: سيره در زبان عربي از ماده سِير» است. «سير» يعني حركت، رفتن، راه رفتن، «سيره» يعني نوع راه رفتن، سير يعني رفتن، رفتار، ولي سيره يعني نوع و سبك رفتار. آنچه مهم است شناخت سبك رفتار پيغمبر است. آنها كه سيره نوشتهاند رفتار پيغمبر را نوشتهاند [و نه سبك و اسلوب پيغمبر در رفتار را] اين كتابها كه ما به نام سيره داريم؛ سِير است نه سيره… رفتار پيغمبر نوشته شده است، نه سبك پيغمبر در رفتار، نه اسلوب رفتار پيغمبر، نه متد و روش پيغمبر.(مطهری،1380ش،ص47؛ زرین کوب، 1387ش،صص90 – 86)
همان طور كه ملاحظه می شود «سيره» به اصل رفتار وحالت اطلاق مي گردد وحال اينكه« سبك» روش را بيان مي كند.البته برخي هردو واژه «سبك وسيره»رابه يك معنا به كار مي برند، تصور مي كنند كه سيره نيز نوع روش وسبك مي باشد، ولي اين دو تفاوت چشمگیری با هم دارند .
ب) معنای اصطلاحی
«سیره» از قرن اول و دوم هجری بین مسلمین رایج گردید و ریشه ی عربی دارد، وعبارت است از تداومو استمرار سیرتو روش عملى مردم یا جمعى از آنان بر انجام دادن یا ترک کارى. از سیره در اصول فقهبه عنوان یکى از راههاى دستیابى به احکامشرعسخن به میان آمده، تا جایی که در باب هایی از فقهنیزدر مورد احکامگوناگون، بدان استناد و استدلال کرده اند.
سيره در اصطلاح به آن بخش از رفتار و روش عملي هر شخص گفته ميشود كه از حالت وحدت و يكبار يا چند بار محدود انجام گرفتن بيرون آمده باشد و به مرحله تكثر و مداومت رسيده باشد، و به صورت يك سبك و متد درآمده باشد.
سيره در روايات با آنچه در اصطلاح ياد شده سازگارى و هماهنگى دارد. در مجموع مى توان سه معنى براى سيره در اصطلاح ياد كرد كه با آنچه كه در روايات آمده سازگارى دارند يا دست كم در احادیث و کتب لغت به اين معانی نيز اشاره شده است.
تعريف سيره سياسي پيامبر(ص)
سیره همانطور که استاد مطهری و دیگران بیان کردند: همان نوع، سبک و متد رهبری و هدایت جامعه و امت اسلامی است. سیاسی منسوب و مربوط به سیاست است، کسیکه به امور سیاسی پرداخته و سیاست را پیشه خود سازد.
اما سیاست در لغت فارسی دارای معانی گوناگونی است:
1 – حکم راندن بر رعیت و اداره کردن امور مملکت
2- سیاست کردن و حکومت کردن
3- مجازات کردن و تنبیه نمودن
4- روش و شیوه، همچنان به معنی اداره نیز آمده است، در اصطلاح برای سیاست درعلم سیاسی، تعریف ها و تعبیرهای گوناگونی، صورت گرفته است.(مجله اندیشه،1370ش،ص90)
سیاستمداران ما به جای الگو گیری از جوانب مختلف سیره پیامبر، به روش و متد های سیاسی ماکیاولیستی و غربی که بر مبنای حیله و مکرو فریب و نیرنگ «اختلاف بینداز و حکومت کن» بنا نهاده شده است، روی آوردند.
اكنون با در نظرگرفتن این مسائل در تعریف سیره سیاسی پیامبر میتوان گفت که سیره سیاسی پیامبر، عبارت از سبک و متد اداره مردم (امت اسلامی) است. یعنی شیوه های که پیامبر جهت رهبری و هدایت مردم ورساندن پیام و انجام دادن رسالتش ازآن پیروی می کردند، سیره سیاسی پیامبر را تشکیل می دهد.
نخبگان علوم سیاسی،در بینش و درایت سیاسی پیامبر(ص) تحقیق نموده و در مقابل عظمت درک و بینش سیاسی او مبهوت و متعجب مانده اند .
بنيان حکومت اسلامی
نخست نباید فراموش کرد که « قضیه حکومت و نظام اسلامی ساخته و پرداخته حرکت اسلامی و بنیانگذاران و پیروان آن نیست، بلکه حقیقتی است که نصوص انکار ناپذیر و قاطع اسلام و حوادث ثابت تاریخی و ساختار رسالت فراگیرش، آن را گواهی می دهند.» (قرضاوی،1381ش،ص26)
پیامبر به منظور پایه گذاری تشکیلات منسجم ( حکومت ) باید به دو امر مهم دست می یافت:
نخست سرزمینی که از لحاظ ژئوپولیتکی و ژئو استراتژیکی در موقعیت مناسب قرار داشته باشد، تا مسلمانان بتوانند آزادانه در آن استقرار یابند. ودیگری، ایجاد دولت و حکومت، که رسیدن به این مهم منوط به ایجاد اتحاد بین مردم و یا به مفهوم مدرن، ملت سازی می باشد.
در ارتباط بين افراد جامعه با حكومت، گروههاي موافق و مخالفي وجود دارند كه با برخوردهاي متفاوت حكومت روبهرو ميشوند. صرفنظر از انگيزه مخالفتها و چرايي آنها، نحوه برخورد حكومت با گروههاي مخالف در جوامع قابل بررسي است و از برخوردهاي ساده و همراه با ملايمت تا برخورد خشن، ضرب و جرح و به دار كشيدن مخالفان را در طول تاريخ شاهد بودهايم. لیک باید دید که پیامبر(ص) چه اقدامات ضروری را برای تشکیل حکومت اسلامی تشخیص و عملی نمودند؟
پس از تشکیل حکومت اسلامی مبنای پیامبر، در ابتدا همزیستی با همه شهروندان بود. در چارچوب عدالت و مدارای اسلامی با آنها برخورد میکرد وتا حد اعلا، بدیها، کارشکنیها و دشمنیهای مخالفان را تحمل مینمود. برخورد پیامبر با این مخالفان که به کمتر از ساقط کردن حکومت و کشتار مسلمانان راضی نبودند هرگز از اصل هدایتگری، انصاف، رحمت و عدالت عدول نکرد، در برخی موارد در مقابل دشمنان اسلام با قاطعیت ایستاد.
پس از نقض پیمان از سوی مشرکان و فتح با عزت مکه به دست مسلمانان، همه آنها به جز تعداد محدودی مورد عفو و بخشش پیامبر قرار گرفتند. ایشان پس از ورود به مکه فرمود: امروز آنچه را که برادرم یوسف گفت من هم میگویم:
«لا تثریب علیکم الیوم، یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین. اذهبوا فانتم الطلقا»(احمد بن حنبل،1414ق،ج4،ص583،حدیث45491)
«امروز بر شما ملامتی نیست، خدا گناهان شما را می آمرزد و او ارحم الراحمین است»
اما پیامبر (ص) دستور قتل چند نفر را صادر کرد و فرمود که آنها را هر کجا یافتند اگر چه به پرده کعبه خود را آویخته باشند ایشان را بقتل برسانند. (ابن هشام،بی تا،ج14،صص43 – 42؛ ابن سعد،1957م،ج2،صص150 – 135)
گروه های مخالف پیامبر(ص)
تغییر ساختار قدرت در عربستان زمان پیامبر که نتیجه اش تبدیل نظام قبیله ای به نظامی اسلامی بود، با مخالفانی روبه رو شد که منافعشان با منافع نظام جدید سازگار نبود، از این رو دشمنی هایی در قالب گروه های مختلف در مقابل پیامبر(ص) صورت گرفت که ایشان متناسب با شرایط محیطی و زمانی و با در نظر گرفتن ویژگی های مخالفانش، سیاست های گوناگونی را در برخورد با آنها در پیش گرفتند.
در يك تقسيمبندي كلي، ميتوان مخالفان پيامبر(ص) را به سه دسته تقسيم نمود:
الف)مشرکان و اشراف: مشرکان و اشراف مکه نخستین گروهی بودند که سدی بزرگ و محکم در راه اهداف پیامبر تشکیل دادند، کسانی که با در دست داشتن قدرت در13 سال دوران پیغمبر در مکه و همچنین ایجاد جنگ های بزرگ در دوران حکومت پیامبر در مدینه مخالفت های جدّی خود را نشان دادند.
ب) یهودو اهل کتاب: دشمنیشان با پیامبر (ص) و حکومت نو پای اسلامی در مدینه بود. این گروه ابتدا پیمانی را امضا کردند و به حمایت از مسلمانان متعهد شدند. اما علی رغم این تعهد دو جانبه، سرناسازگاری با دولت نبوی برداشته و در صدد انحراف مسلمانان و تخطئه دین اسلام و پیامبر برآمدند.
دشمنی اصلی گروه یهود را باید با ورود پیامبر به مدینه در نطر گرفت. هر چند شخص پیامبر در هنگام تشکیل حکومت اسلامی، با بستن پیمان معروف مدینه به حقوق این گروه احترام گذاست و از در صلح وارد شد، اما رفته رفته یهودیان، وجود نظام جدید در مدینه را در تعارض با منافعشان می دیدند و در نتیجه به سیاست مخلافت با جریان اسلامی روی آوردند، چیزی که باعث شد طرف مقابل هم رفتار و روش خود را تغییر دهد. یهودیان بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه با ثروت بی شمار خود، به همکاری با مشرکان و ایجاد توطئه هایی علیه پیامبر، علاقه ی زیادی از خود نشان دادند. حاصل آن هم برخورد قاطعانه ی پیامبر با آنها بود؛ اخراج از مدینه و کشتار گروهی از آنها.
قرآن در سورههای (آل عمران/65 – 57؛بقره/144 – 142) مسلمانان را به کناره گیری از یهودیان و عدم دوستی با آنان سفارش میکند.(ابن هشام،بی تا،ج1،ص513،ج3،ص51)
ج) منافقان : دشمنی با اسلام و پیامبر (ص) را از همان ابتدای شکل گیری کلید زدند. قرآن کریم منافقان را افرادی بیمار دل و فریبکار، با ظاهری مسلمان اما باطنی آلوده و شیطان صفت معرفی مینماید. منافقین مدعی ایمان به خدا بودند، در ظاهر به رسالت پیامبر اقرار داشتند، اما ایمان آنان ظاهری بود و نه قلبی. آنان واجبات اسلامی را با سختی و کراهت انجام میدادند، نماز را با سستی و کسالت به پا میداشتند، در برابر مردم ریا کرده و خدا را یاد نمیکردند.آیات (نساء/142 – توبه/65- 64) بیانگر خصوصیت مذکور در مورد آنان می باشد .
بسیاری از آنان اسلام خویش را تغییر داده و به فتنه گری و آشوب در جامعه پرداختند. تعدادی از منافقین در مدینه و تعدادی دیگر در اطراف مدینه بودند. (توبه//101)
آنان در پیش آمدهای اجتماعی و حوادث، موضع گیریهای خاص داشتند که هیچگاه با مصلحت جامعه، حکومت اسلامی و مسلمانان هماهنگ نبود. هیچگاه در راستای آرامش و سلامت جامعه قدم بر نمی داشتند و موقعیتهای خطرناکی را با هدف ضربه زدن به حکومت اسلامی و بدنه مسلمان جامعه و در راستای خشنودی دشمنان اسلامی به وجود میآوردند.
طه حسین می نویسد : « کار پیغمبر با منافقین مشکل و پیچیده بود… امر منافقین از جهتی از امر مشرکین و یهود آسان تر بود، چرا که میان ایشان و مسلمانان جنگی نبود… لیکن از جهت دیگر از گرفتاری مسلمین با مشرکین و یهود دشوارتر بود، برای این که منافقین کار آنان و اینان ( مشرکان و یهودیان ) را در پیش نگرفتند و کفر خود را برای پیغمبر و یارانش آشکار نکردند… بلکه اظهار اسلام نمودند… .» (طه حسین،1339ش،ص76).
این گروه توسط قرآن بسیار مورد مذمّت قرار گرفتند، ولی با وجود برخی کارشکنی های علنی، پیامبر در مقابل آنها در بعضی مواقع مدارا می کرد و البته در چند مورد چون تخریب مسجد ضرار به طور جدی با آنها برخورد کردند. منافقین همواره تا آخرین سال های زندگی حضرت محمد، به مخالفت های خود ادامه دادند.
قرآن کریم در آیات بسیاری به توصیف منافقین، رفتارها، اهداف و دشمنیهای آنان پرداخته است که بیشترین آنها در سه سوره توبه، احزاب و نساء آمده است.
سیاست ها و اصول کلی پیامبر(ص) در مقابله با گروه های مخالف
سیاست های کلی پیامبر(ص) در مقابله با دشمنانش در 13 سالِ مکه و 10 سالِ مدینه تفاوت هایی داشت. عمده سیاست های ایشان در مکه، با توجه به محیط و میزان توانایی ای که داشتند، با رویکردی مسالمت آمیز همراه بود، حال آنکه در مدینه شرایط به گونه ای دیگر بود و جنگ و مقابله ی نظامی در کنار صلح، رویکرد غالب بود. با مطالعه ی سیره ی پیامبر در این زمینه، به خوبی قابلیت های بالا و توانمندی ایشان به عنوان سیاستمداری خبره و آگاه به شرایط جامعه ی خویش به اثبات می رسد.
به اختصار می توان اصولی که پیامبر(ص) در رابطه با مخالفانش اعمال می کردند به این صورت بیان کرد :
الف) مدارا راهکاری حکیمانه در سیره نبوی
مدارا يكى از اصول اخلاقى اسلام است كه در بهبود روابط اجتماعى نقشى مهم و اساسى دارد. اگر در جامعهاى از اين اصل ارزشمند به درستى و بجا استفاده شود، از بسيارى از كجروىها، از جمله قطع روابط و كينهورزى و دشمنى، جلوگيرى خواهد شد و اعضا و افراد آن جامعه با آرامش روانى بيشترى زندگى خواهند كرد.
اسلام روى اين اصل تأكيد فراوان ورزيده و پيامبر(ص) همواره در زندگى پربركت خود بدان عمل كرده، آن را منش و روش خود قرار مىدادند و با مدارا و گذشت شناخته مىشدند. پيامبر اكرم(ص) به خاطر گذشت و مدارايش، از خداوند لوح «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» گرفت و بسيارى از دشمنان و معاندان از گذشت و مداراى ايشان به حقانیت نبوت ایشان پى برده و اعتراف مىكردند و بىاختيار فرياد برمىآوردند: « اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ »(انعام/124)
«خدا داناتر است كه رسالت خود را در كجا قرار دهد. »
برای روشنگری و تبیین این اصل،ابتدا باید به واژه شناسی «مدارا» پرداخت:
«مُدارا» در لغت، به معني نرمش و ملاطفت و رفق با مردم و چشم پوشي از خطاي آنان است و در روايات اسلامي نيز به همين معنا بكار رفته است . از آيات قرآن به خوبي روشن ميشود كه پيامبر گرامي اسلام مأمور به نرمش و مُدارا با مردم بودهاند
همچنین گفته اند:از ريشه «دري ـ درايه» در لغت، به معناي مجامله و ملاطفت، برخورد مؤدبانه يا چاپلوسانه آمده است.(آذرتاش،ص196)
منظور از «مدارا» در اين نوشتار، نوعي برخورد همراه با سعه صدر، گذشت و تحمّل است؛ معادل آنچه امروز از آن به تساهل تعبير ميشود.البته اين تعريف به معناي بيتفاوتي نسبت به عقايد مخالف نيست. به تعبير ديگر، «مدارا با اعتقادورزان است، نه با اعتقادات.(سروش،ص310)
گفته اند: مدارا از «دارأته» و «داريته» هم با همزه و هم بدون همزه مىآيد. اين افعال هنگامى به كار برده مىشود كه شخص با پرهيز از درگيرى با ديگرى، با او با نرمى و ملايمت رفتار كرده باشد. ابنمنظور مىنويسد: هر كه آن را با همزه استعمال كند، معنايش «الاتقاء لشره»، و هركه بدون همزه استعمال كند، از باب «دريت» به معناى خدعه و نيرنگ گرفته است.(ابن منظور،1414ق،ج1،ص71)
چنانچه ابن منظور در جای دیگر گوید:«مدارا» بر رفتارى اطلاق مىشود كه شخص به خاطر پيامدهايش به آن تن در مىدهد و با طرف با اغماض و گذشت برخورد مىكند. به همين دليل، برخى از لغتشناسان گفتهاند: كسى كه مدارا مىكند در حقيقت، كينه و غيض خود را پنهان كرده و اظهار دوستى مىكند.(ابن منظور،1414ق،ج14،ص255)
اصل «مدارأه» به معناى مخالفت و مدافعه است. سخن خداى متعال كه در بيان يكى از ويژگىهاى مؤمنان فرموده، از همين باب است. خداوند متعال مىفرمايد: «آنان كسانىاند كه «سيئه»را با «حسنه»دفع مىكنند. (قصص/54)
ابنعباس در تفسير اين آيه گفته: «مؤمنان كسانىاند كه دشنام و اذيت را با سلام و مدارا پاسخ مىدهند.(غزالی،بی تا،ج6،ص28)
معادل ديگر مدارا در عربى «رفق» است. رفق به معناى نرمخويى و ظرافت داشتن در كار است و به كسى كه نرمخويى پيشه مىكند، «رفيق» مىگويند.( فراهیدی،1409ق،ج5،ص149)
اما آنچه در فارسى كاربرد دارد، بيشتر معادل كلمه «رفق» در عربى يعنى مهربانى، عطوفت و گذشت است. بدينروى، در فرهنگهاىفارسىاينواژه را اينگونه تعريف مىكنند: مدارا در لغت به معناى ملايمت، نرمى، بردبارى، سازگارى، لطف، خضوع، فروتنى و شفقت آمده است.(دهخدا،علی اکبر،1372ش،ذیل کلمه«مدارا»)
مدارا با مداهنه و سازش تفاوت دارد. سازش و مداهنه كوتاه آمدن در اصول و مصالح اسلام براى كسب منافع شخصى يا گروهى است، در صورتى كه مدارا كوتاه آمدن در منافع و مضار شخصى يا كوتاه آمدن براى كسب منافع و مصالح عمومى و اسلامى است.
غزالى در بيان تفاوت ميان مدارا و مداهنه مىگويد: اگر به هدف سالم ماندن دينت و اصلاح برادرت، از خطاى طرف چشم پوشيدى، اين مداراست، اما اگر به هدف بهرهبردارى شخصى و رسيدن به خواستههاى درونى و حفظ مقام و موقعيت گذشت كردى، اين مداهنه است.(غزالی،ابوحامد،بی تا،ج5،ص184)
در جهان امروز كه سخن از مخالفان سياسى و شيوه برخورد احزاب و حكومتها با مخالفان است و برخورد همراه با تساهل و تسامح با مخالفان سياسى يك ارزش به حساب مىآيد،
اصل اولیه رفتار پیامبر (ص) این بود که با مخالفان همواره مدارا می کرد و با ملایمت آنها را به دین حق دعوت می نمود. این اصل و رفتار پیامبر (ص) با مخالفان، طبق فرمان خداوند و آیین نامه ای است که می فرماید:
« وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا »(انفال/61)
«اگر مخالفان تمایل به صلح نشان دادند، تو نیز تمایل نشان بده.»
پيامبر در راستاي تحقق اهداف اصلي خود در امر هدايت جامعه، اين شيوه را برگزيد و اصل رحمت و محبت اساس دعوت ايشان بود و راز موفقيت او در تأليف قلبها، همان محبت و ملايمت او بود كه از صد لشكر قويتر است،
تا جايي كه سيرهنويسان در توصيف آن حضرت نگاشتهاند:«پيامبر(ص) داراي قلبي رقيق بود و نسبت به همه مسلمانان مهربان بود.
اگرچه در محدوده سمحه و سهله بودن دين، بحثهاي فراواني مطرح است، كه آيا اين به معناي گذشتن از اصول دين و كوتاه آمدن در مقابل اقدامات مخالفان است يا نه؟
در پاسخ ميتوان گفت: هيچگاه منظور از مدارا نسبت به مخالفان زير پا گذاشتن اصول دين و تعاليم ضروري آن نيست، بلكه آسانگيري اولاً، در اصل پذيرش دين است كه هيچگونه اجبار و اكراهي در آن نيست؛ ثانياً، در عمل به احكام دين، تا جايي كه اصول آن حفظ شود.
پيامبر(ص) در مقابل بتپرستان، كفار و مشركان قريش چارهاي جز مدارا نداشت؛ زيرا در ابتداي راه بود و ميبايست با مدارا و به آرامي آنها را به سمت دين اسلام بكشاند. اما در برخورد با اهل كتاب و پس از تشكيل حكومت اسلامي در مدينه، هر دو نوع برخورد را داشت؛ يعني تا آنجا كم ممكن بود با گفتوگو و با عهد و پيمان سعي در زندگي مسالمت آميز در كنار هم داشت، اما وقتي آنها پا را فراتر نهاده، خيانت ميكردند يا نقض پيماني صورت ميگرفت. پيامبر به شدت برخورد مينمود؛ همانند برخورد عملي با قبايل يهودي مدينه.(ابن هشام،بی تا،ج دوم،ص198)
آن حضرت به دلايل گوناگون سياسي و اجتماعي با مخالفان با ملايمت و رفق برخورد مينمود، آنگونه كه با عبداللّه بن اُبي برخورد كرد و در جريان فتنهانگيزي وي پس از غزوه «بنيالمصطلق» حاضر به كشتن او، كه سركرده منافقان بود، نشد و در پاسخ به فرزند عبداللّه، كه اجازه قتل پدرش را از پيامبر طلب نمود، فرمودند: «تا هنگامي كه زنده است، مانند يك دوست و رفيق با او به نيكي رفتار ميكنيم.» به قول ابنهشام، همين رفتار آن حضرت باعث شد كه عبداللّه بن ابي از آن پس مورد سرزنش و ملامت قوم و قبيله خود قرار گيرد. (همان،ص199)
اما اگر مخالفت آنها درباره اصول تغييرناپذير دين يا فتنهانگيزي در ميان مسلمانان در مقابله با اساس دين اسلام بود، پيامبر شيوه مدارا را كنار گذاشته، به شدت با آنها برخورد مينمود؛ همانند به آتش كشيدن مسجد «ضرار»كه منافقان به سركردگي ابوعامر به بهانه بيماري و عدم توانايي حضور در مسجد «قبا» ساختند و با حربه «مذهب عليه مذهب» تصميم داشتند به جامعه نوپاي مسلمانان ضرر بزنند كه پيامبر به دلايل زيان رساندن به مسلمانان، تقويت كفر، ايجاد تفرقه ميان مؤمنان و پايگاهي براي محاربان. آن را به آتش كشيد:
شایان ذکر است، پیامبر اکرم(ص) در جنگ، تنها به مسائل نظامی اکتفا نکرده و از «دیپلماسی»، به عنوان یک وسیله در جهت تقویت مواضع و به دست آوردن موفقیتهای بیشتر استفاده می کردند. در این زمینه، به مورد زیر اشاره نمود:
ـ در كارهاي سياسي با قاطعيت و قدرت تصمیم میگرفت و عمل مي كرد از اينرو در بيعت عقبه دوم صراحتاً به انصار فرمودند: بايد همان گونه كه از زنان و فرزندان و خود دفاع مي كنيد از من نیز دفاع کنید.
خداوند متعال در عين اينكه پيامبر(ص) و مؤمنان را در برابر دشمنان عنود و كينهتوزان لجوج، باصلابت و قاطع معرفى مىكند، رحمت و شفقت را نيز از ويژگىهاى ايشان برمىشمرد.(فتح/29)
همچنين خداى متعال كه در موارد متعدد از خلق كريمانه پيامبر (ص) ستایش مىكند، به رسول خدا(ص) خبر مىدهد كه مشركان دوست دارند تو با آنها از درِ سازش در آيى، و آن حضرت را از تمكين خواسته آنان بر حذر مىدارد.(قلم/9 – 8)
در بسيارى از موارد، پيامبر اكرم (ص) با مردم با مدارا و ملايمت رفتار مىكرد تا زمينه هدايت افراد را فراهم كند. وقتى افراد با پيامبر (ص) برخوردهای خشن و دور از نزاكت مىكردند و از جانب ايشان نيز توقع مقابله به مثل داشتند، ولى ناگهان با خلق كريمانه آنها مواجه مىشدند، انقلابى در ضميرشان ايجاد مىشد و به حقانيت پيامبر(ص) پى مىبردند.
اوج مداراي پيامبر (ص) با كفاردر رفتار وسیره نبوی ملاحظه می شود که در سوره «كافرون» جلوه گر است كه پيامبر (ص) در نهايت ، خطاب به مشركان مي فرمايد :«لكم دينكم ولي دين.»
همچنین نمونههاي برخورد تند و غيرقابل انعطاف نيز در سيره عملي پيامبر وجود دارند. اگر بخواهيم ملاكي براي اين رفتارهاي پيامبر ارائه دهيم، ميتوانيم بگوييم: آنجا كه اساس و بنيان دين هدف گرفته شود و اقدامات مخالفان در مقابل اصول تغييرناپذير دين اسلام و به منظور از بين بردن آن باشد، رفتار پيامبر متعصّبانه و انعطافناپذير است و در غير اين موارد، با مدارا؛ چرا كه ماهيت و فلسفه دين همان اصول تغييرناپذير است و با از بين رفتن آن اصول، ديني نخواهد بود و لغزش و بيتوجهي در اين موارد، هرگز جايي نخواهد داشت. تاريخ به خوبي شاهد رفتارهاي همراه با قاطعيت پيامبر در حفظ اهداف و اصول نهضت اسلامي است؛ اصولي مانند: عدالت، ظلمستيزي، مبارزه با شرك و كفر و ستايش خداوند.
در بررسي سيره عملي پيامبر و برخورد آن حضرت با مخالفان، بايد گفت: با توجه به وظيفه اصلي پيامبران مبني بر هدايت جامعه به سوي سعادت و كمال و ابلاغ پيام الهي، اصل اساسي حاكم بر رفتار آنها، بخصوص پيامبر(ص)، اصل رحمت، محبت و شفقت بود؛ يعني هدف اصلي آن حضرت، جذب مردم به سوي خود و دين مبين اسلام بود. وقتي هدف چنين باشد، رفتار نيز در راستاي آن خواهد بود. آنچه بيشتر در رفتار نبوي بروز داشت و جلوه مينمود مدارا با مخالفان بود؛ يعني تا آنجا كه ممكن بود، پيامبر مدارا مينمود و از خطاها چشمپوشي ميكرد. اما وقتي مخالفان، اساس دعوت پيامبر و اصول تغييرناپذير دين را هدف قرار ميدادند و به اقدامات عملي در اين راه دست ميزدند ديگر مدارا و مسامحه جايي نداشت و پيامبر چارهاي جز برخورد همراه با خشونت نداشت و اين نوع برخورد همواره در راستاي حفظ دين و هدايت مردم صورت ميگرفت.
در بررسي قرآن كريم و احادیث و سيره نبوی به دست ميآيد كه «مدارا و نرمش» و «رأفت و رحمت»، اصل جاري اسلامي و ارزش مسلّم قرآني و از عوامل گسترش اسلام در شبه جزيره عربستان و جهان بوده است و در حيات سياسي و اجتماعي پيامبر(ص) چه در فقدان قدرت و حكومت، و چه پس از تشكيل حكومت و كسب اقتدار، در گفتار و رفتار ايشان استمرار داشتهاند.
ب) همزیستی مسالمت آمیز:
اصل همزیستی مسالمت از جمله اصولی است که در سیاست خارجی پیامبر نقش مهم داشتند، اما درین زمینه سئوالات مطرح است که آیا اسلام در روابط خارجی خود اصل را بر جنگ قرار داده و یا با صلح، عده ای با استناد به بعضی آیات می تازند که اسلام تاکید به جنگ دارند، تا صلح که بنظر می رسد این عده دچار اشتباه شدند، اما آیات زیاد داریم از جمله آیه 208 از سوره بقره که بیان می دارد هدف غایی و نهائی اسلام دست یابی به صلح است، این چیزیست که در سیره پیامبر هم کاملا مشهود است، زیرا پیامبر به جنگ بعنوان آخرین راه چاره می دیدند و وهله نخست دیپلماسی در حکم منادی و پیشاهنگی بود که رسالت اسلام را قبل از آغاز جنگ ابلاغ می کرد.(خدوری،1389ش،ص372)
سیاست کلی پیامبر در مقابله ی با ایشان در مکه، سیاست صلح و رفتار مسالمت آمیز بود، معمولا پیامبر اصحابش را بر حفظ آرامش و سعه ی صدر در مقابل آنها تاکید می کرد. اما با ورود پیامبر به مدینه سیاست جنگ و دفاع از منافع مسلمین در دستور کار قرار گرفت. البته پیامبر هر جا که شرایط را مناسب می دیدند به رویکرد صلح روی می آوردند که نمونه ی آشکار آن صلح حدیبیه بود. درکنار این سیاست های عمده، به نظر می رسد که پیامبر با رفتارهایی جزئی تر و فردی تری که از خود نشان می دادند، سعی در استفاده از شیوه های مختلف برای ارتباط با دشمنانش را داشتند. شاید ازدواج ایشان با « ام حبیبه »، دختر ابوسفیان، و یا نحوه ی برخوردشان با شخص ابوسفیان درجریان فتح مکه را بتوان نمونه هایی از این رفتارها دانست. محمد حسین هیکل به این نکته اشاره می کند که شخص پیامبر حاضر بود در صورت داشتن آزادی برای دعوت به دین خدا، با قریش پیمان ببندد تا در نتیجه شرایط صلح بیشتر حاکم باشد تا جنگ و نزاع با آنها. (هیکل،1380ش،ص347)
ج) انعقاد پیمانهای سیاسی با قدرتهای بی طرف
همواره سعی پیامبر(ص) بر این بود که تا جائی که مقدور است، در جنگها از تفرق جبهه ها جلوگیری شود. به هیمن سبب، پس از تشریع «جهاد» و هجرت به «مدینه» با این که تمامی داخل و خارج «شبه جزیرة عربستان» هنوز در شرک به سر می بردند، پیامبر ابتدا، متوجه کانون دشمن شدند. لذا، بیشتر تلاش خویش را مصروف تضعیف و مخالفت با «قریش» کردند. این سیاست، مستلزم این بود که پیامبر، حتی الامکان از ایجاد تنش با قدرتهای کوچک و بزرگ بی طرف بپرهیزد و خود این پرهیز از تنش، گاه با نمایش قدرت و گاه با صلح بود.به این ترتیب، پیامبر(ص ) با اجرای یک دیپلماسی فعال، از یک سو مانع همبستگی غیرمسلمانان با «قریش» شده و از سوی دیگر، سعی می کرد تا از آنان گر چه هنوز اسلام نیاورده اند به عنوان متحدان خویش در برابر «قریش» استفاده کند.( جلیلی،1374ش،صص106 – 105)
د) خنثی کردن نیروهای مخالف
بدیهی است، این کار، یکی از ابعاد سیاست خارجی و دیپلماسی فعال هر دولتی به شمار می رود و لذا، سیاست خارجی دولت، باید بر این محور استوار باشد تا به این وسیله، مانع از اتحاد قدرتهای دیگر علیه خود گردد. مثلاً با دادن امتیاز، با یکی از آنها رابطه برقرار کند و در مقابل دیگری، روی خوش نشان دهد و یا از دادن کمک یا انجام مذاکرة دوستانه با سومی امتناع ورزد؛ به نحوی که نوعی رقابت منفی بین دشمنان خود با توجه به منافعی که در اتحاد دنبال می کنند، به وجود آورد.
چنان که می دانیم، پیامبر(ص) و پیروان ایشان در دوران صدر اسلام، به سبب نوپا بودن حکومت اسلام، بارها مورد هجمة کلامی و نظامی مشرکان قرار گرفتند، ولی نباید از یاد برد که عامل استقرار اسلام در آ ن عصر و استمرار آن تا کنون در چگونگی برخورد مدبرانة پیامبر(ص) در برابر آن یورشها نهفته است.
همچنین، در حوزة «مدیریت سیاسی» به منظور اقتدار اسلام با برخی از مخالفان و نه معاندان پیمان سیاسی منعقد کرده و به این وسیلة عظمت نیروهای مشرک را خرد می کردند.
کوتاه سخن این که آن چه در عرصه های مختلف زندگی پیامبر مشاهده می گردد گویای بیست و سه سال بحران و مبارزه است؛ مبارزه ای که در نهایت، توانست نطفة اسلام نوین را، نه فقط در خاک«عربستان»، که در دل مستضعفان و ستمدیدگان عالم بکارد و فراگیر شود. همة اینها، مدیون تفکر، تأمل و تحمل رسول اکرم(ص) و یاران وفادار و با اخلاص ایشان است.
به همين دليل، رفتارهاي پيامبر بيشتر همراه با مدارا بودند تا مردم بتوانند اصل دين را در جامعه بپذيرند. بدين روي، مخالفتها، استهزاها و تمسخرها و حتي مخالفتهاي عملي بعضاً با گذشت پيامبر همراه بودند. اما چون اقدامات عملي مخالفان از حد ميگذشت و پيامبر چارهاي جز مبارزه عملي نداشت، از مدارا دست ميكشيد. بيشترين تحمّل و مداراي پيامبر با منافقان مدينه بود؛ چرا كه برخورد شديد با آنها خطري عليه اصل اسلام به شمار ميآمد.
پيامبر اسلام (ص)، چه در دوراني كه از سوی مشركان مورد آزار و اذيت بود و چه در دوران اقتدار سياسي، تا حد امكان سعي مي كرد از جنگ بپرهيزد و با مخالفان از در مدارا و صلح وارد مي شد
هـ) عطوفت و مهربانی با دشمنانش
پيامبر اسلام به عنوان پيامآور وحي الهي و رهبر و مقتداي خلق عالم، افزون بر بيان، در عمل نيز مظهر رحمانيّت و رحيميّت و اهل مدارا بودهاند. البته اين سياست تسامح و مُدارا مربوط به همان موارد مجاز در امور شخصي و برخي مسائل اجتماعي است. وقتي پيامبر(ص) در مكه براي دعوت مردم به خداپرستي ظهور كرد، با عكسالعمل شديد مواجه گشت؛ و قريش از هيچگونه آزار و شكنجه و افترائات و اهانت دريغ نورزيدند و او را فردي كذّاب، ساحر، مجنون و… معرفي ميكردند و وقتي اين اعمال سخيف را به اوج ميرساندند، عكسالعمل پيامبر(ص) اين بودكه:«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِي فَإِنَّهُمْلاَ يَعْلَمُونَ»(رواه بخاری و مسلم)
«بار الها قوم مرا مورد رحمت و مغفرت خويش قرارده،زيرا اينان حقيقت را نميدانند.»
از اين مهمتر رفتار مهربانانه و انعطاف پيامبر(ص) با مردم در هنگام اقتدار سياسي است كه نمونهاي از آن در روز فتح مكه متجلي گشت. در آن روز سرنوشت كه پس از سالياني جهاد و مشقت، مكه را فتح كرد و آنان را به زانو درآورد، ميتوانست انتقام آزارها و اهانتها و قتل و غارتها بگيرد اما پيامبر(ص) فرمان عفو عمومي صادر نمود و از تقصير همگان، جز چند نفر كه بيش از حدّ، معاند و پليد بوده و از ائمّه كفر به حساب ميآمدند، نگذشت. در روز فتح مكّه، هنگام ورود سپاه اسلام با تجهيزات كامل و آرايش خاص به شهر مكه، سعدبن معاذ از بزرگان صحابه و افسران سپاه پيامبر رجزهائي با اين مضمون خواندكه:امروز روز نبرد است امروز جان و مال شما حلال شمرده ميشود
قلب عطوف و مهربان پيامبر(ص) از شنيدن اين اشعار، سخت غمگين گشت و جهت تنبيه آن افسر، او را از مقام فرماندهي عزل نمود و پرجم را به پسر وي، قليلبن سعد سپرد. (ابن هشام،بی تا،ج4،ص49)
اين مهرباني براي مردم مكه، كه سالها با آن حضرت خصومت ورزيده و با او جنگها نموده بودند، عجيب مينمود و نسيم ملايم عطوفت، آنان را به عفو رهبر بزرگ، اميدوار ساخت و دلها را به پذيرش اسلام، متمايل ساخت.
از ديگر نمونهها ميتوان به عفو «صفوان بنامّيه» اشاره نمود. صفوان از جمله سران مشركان مكه و آتشافروزان جنگهاي متعدد عليه پيامبر(ص) بوده است. او مسلماني را در مكه در برابر ديدگان مردم به دار آويخته بود و از اين روي پيامر(ص)، خون او را حلال شمرده بود اما از ترس مجازات به جدّه گريخت زيرا اطلاع يافته بود كه نامش در ليست ده نفري كه پيامبر، آنان را از عفو عمومي استثناء نموده و حكم اعدامشان را صادر كرده، وجود دارد.
عمروبنوهب، پسرعمويصفواناز پيامبر(ص) درخواست عفو و گذشت از او را كرد و پيامبر(ص)، صفوان را عفو نمود. صفوان باور نميكرد كه عفو شده است مگر اينكه از رسول خدا(ص) نشانهاي دالّ بر عفوش بياورند، و پيامبر(ص)، عمامه، يا پيراهن خويش را به عنوان نشانه دادند و او برگشت. وقتي صفوان، چشمش به پيامبر(ص) افتاد، عرض كرد: به من دو ماه مهلت دهيد تا درباره اسلام تحقيق كنم.
پيامبر(ص) فرمود به تو چهار ماه مهلت ميدهم كه درباره اسلام تحقيق كني و مسلمان شوي.
صفوان بعدها ميگفت: هيچكس به اين نيك نفسي نميتواند باشد مگر اينكه پيامبر باشد و گواهي ميدهم كه خدايي جز خداي يكتا نيست و او رسول خدا است؛ و مسلمان شد. (واقدی،1369ش،ج2،ص853؛ ابن هشام،بی تا،ج4،ص60)
در هنگام توزیع غنایم،حضرت به صفوان پسر امیه صد شتر داد،سپس صد شتر دیگر،و سپس تعداد آنها را به سیصد شتر رساند . وپس از آن پیابر صفوان را دید که به دره ی پیر از اموال و گوسفند چشم دوخته بود،حضرت به او گفت: ای ابو وهب،این دره ت.و را خیره کرده است ؛ صفوان عرض کرد: آری، حضرت فرمود: آندره با هرچه در آن است مال تو؛ صفوان در برابر این همه بخشش راهی جز اسلام آوردن و گفتن شهادتین نداشت
الفت دادن قلوب به دین خدا سیاستی حکیمانه است؛دعوتگر فرزانه با تمام وسایل مشروع کینه را از دل مردم می زداید و سپس نهال محبت و مودت را در آن می نهد . (الحبش،محمد،1388ش،ص224)
عبدالله بن ابی بن سلول رهبر منافقان در مدینه بودو دست از توطئه علیه اسلام و مسلمانان بر نمی داشت به این امید که بزرگی و عظمت گذشته به وی باز گردد. پیامبر (ص)به نیکی با وی رفتار می نمود. عبدالله و دیگر مشرکان عمیقا به این امر باور داشتند که ادعای حضرت راست است اما اراده و همتی در آنان وجود نداشت که به این امر اعتراف کنند و بدان ایمان بیاورند . پس از نه سال که از تلخ کامی و نفاق گذشت چنگال مرگ تن عبدالله را درید . او به هنگام سکرات موت دشمنی خود را با پیامبر و یاران وی به یاد آورد و یقین حاصل کرد که دچار عذاب الهی خواهد شد . بدین جهت به فرزند خود سفارش کرد که اور ا در پیراهن پیامبر کفن کند و از حضرت تقاضا نمایدکه بر او نماز میت بخواندو هنگامی که مُرد پسرش عبدالله بن عبدالله که جوان شایسته و درستکاری بوده است به خدمت پیامبر رسیدو وصیت پدر را باز گفت . حضر فوری درخواست وی را بجا آورد و پیراهن خود را از تن در آورد به فرزند عبدالله بن ابی داد . مردم از این کار حضرت در حیرت ماندند . حضرت عمر برخاست و عرض کرد:ای پیامبر خدا! ایا او را با پیراهن خود کفن می کنید در حالی که می دانید چه چیزها نگفت و چه اقداماتی که انجام نداد؟ حضرت به عمر(رض) فرمود: ای عمر! پیراهن من چه سودی برای او داردف من امیدوارم که ا این پیراهن یاران باقی مانده وی به دین اسلام مشرف شوند .منادیان حق از تمام شرایط در خدمت رسالت خود بهره می گیرند و انتقام وشماتت از خوی و خلق منادیان و داعیان حق نیست . (الحبش، محمد،1388ش،صص 253 – 252)
انعطاف و مصلحت در اسلام یک اصل است، پیامبر نیز این موضوع را در نظر داشت. هرجا که مصلحت اسلام ایجاب می کرد از خود انعطاف نشان می داد. انعطاف پیامبر خود تاکتیکی بود درجهت رسیدن به مقصود غایی خود. پیامبر می کوشید برای حفظ اسلام و تأثیر دعوت از انعطاف مایه بگیرد اما این انعطاف هیچ وقت موجب نمی گردید تا اصول خود را زیر پا بگذارد. البته نباید نا گفته گذاشت که هرگونه انعطاف پیامبر در برابر مشرکان همانطوریکه ذکر شد، با دستور وحی انجام می گرفت مثلاً وقتی «ابوجهل» به رسول خدا(ص) گفت: «اي محمد! دست از دشنام دادن به خدايان ما بردار و گرنه ما نيز خداي تو را دشنام ميگوييم.»در پي اين ماجرا آيه 108 سوره انعام نازل شد: «وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ»
«شما مؤمنان دشنام به آنان كه غير خدا را ميخوانند ندهيد تا مبادا آنها نيز از روي دشمني و جهالت خدا را دشنام دهند.»
از آن به بعد پیامبر از دشنام خدايان جلوگيري کردو به دعوت آنها به سوی خداوند واحد اکتفا نمود.
يکي ديگر از شيوههاي پيامبر اکرم(ص) به ويژه در استراتژي دعوت، دعوت توأم با انعطاف و ملايمت بود و يکي از دلايل گسترش اسلام و نفوذ عميق و وسيع پيامبر اکرم(ص) در قلوب ديگران، رفتار سياسي منعطفانه آن حضرت بود. اين برخورد را خداوند، براي پيامبر يک رحمت الهي ميداند.
خداوند متعال از اين رحمت خویش كه باعث جذب مردم به دين حق مىشد اينگونه ياد مىكند:
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ» (آلعمران/ 159)
«به سبب رحمت خداست كه تو با آنها اينچنين خوشخوى و مهربان هستى. اگر تندخو و سختدل مىبودى از گرد تو پراكنده مىشدند. پس بر آنها ببخشاى و برايشان آمرزش بخواه.»
و) پرهیز از نفرین دشمنانش
پیامبر هیچ گاه به خاطر خود از کسی انتقام نمی گرفت و همواره برای دشمنانش دعای خیر و هدایت می کرد،اما از دشمنان خداوند در نمی گذشت و آنها را عفو نمی کرد،همواره کسانی که در راه خداوند مانع به وجود نمی آوردند، اندرز و آنها را از عذاب جهنم بیم می داد .
پیامبر(ص) سیاستمدار و اهل دیانت بود و در به دست آوردن دل دشمنان خود به برداشتهای فکری آنان اهتمام می داد و تمایلات اجتماعی و و دنیوی آنان را در نظر می گرفت و تمام شیوه های شرافتمندانه را برای ایجاد الفت با آنان و هدایتشان در نظر می گرفت .
پیام حق،پیام صلح و محبت است؛واژه انتقام در فرهنگ آن نیست .
هدف رسالت پیامبر کشتن کافران نیست،بلکه هدف کشتن کفر وکینه ای است که در دل های آنان جای گرفته است
پیامبر رحمت(ص) هرگز راضی نمیشد بر ضد دشمنان خویش دعا (نفرین) کند، اگر چه آنان بر ضد او از هیچ کاری فرو گذار نمیکردند:گفته شد یا رسول الله(ص) بر علیه مشرکان دعا (نفرین) کن! فرمود: «من لعّان – لعنگو و نفرینپیشه – مبعوث نشدهام، بلکه مایهی «رحمت» برانگیخته شدهام.» (مسلم،1972م،حدیث ش ۲۵۹۹)
ز) موضعگیری قاطعانه و نفی هر گونه سازش
البته باید توجه داشت که اصل مدارا و صلح و محبت پیامبر (ص)، هرگز باعث نمی گردید که آن حضرت در برابر دشمنان کینه توز و توطئه گرشان نیز با همین آیین نامه و همواره و در هر شرایطی طبق همین اصل رفتار نماید؛ بلکه در صورت تجاوز دشمن، کشف توطئه آنها، پیمان شکنی وکارهایی از این قبیل از طرف مخالفان، پیامبر (ص) نیز به شدت با آنان برخورد می نمود. پیامبر (ص) و اصحاب گرامی وی براساس فرموده قرآن کریم: « مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ….» (فتح/29)
« محمّد (ص) فرستاده خداست و افرادى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت و شديد…»
در سوره انفال نیز خداوند متعال به پیامبرش دستور می دهد:«… فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ ….»(انفال/57)
«کسانی را که با تو در جنگ هستند، تار و مار کن.»
به پیروی از تعالیم الهی در سیره پیامبر اصل بر سیاست،رأفت و نرمش است . اما گاه نيز صلابت و قاطعيت بدون هيچ تسامح و گذشت، ضروري است. اگر قاطعيت و سختگيري و به اصطلاح خشونت نسبت به دشمنان و منافقان و متخلفان نباشد، طمع دشمنان نسبت به چنين ملتي تحريك ميگردد و بزهكاري در جامعه زياد ميشود، زيرا بزهكاران، احساس امنيت كامل نموده و در خلاء خشونت قانوني، امنيت ملي جامعه را بر هم زده و باعث سلب آسايش مردم ميشوند، عدالت تأمين نشده و فساد و بيعدالتي فراگير ميشود. پس از باب رحمت به مردم، سختگيري و خشونت لازم ميشود دعوت به صلابت و قاطعيت و عدم مداهنه فرمودند و برخي احكام شاقّ و قاطع، وضع كردند پس اين قوانين نيز از باب رحمت به كل امّت تشريع گشته همانند جرّاحي عضوي فاسد كه براي صحّت بدن،ضروري است
در جریان سفر به طائف مشرکان او را سنگ باران کردند و در حالی که جسم مبارک زخمی شده بود، راضی نشد از خدا برای آن قوم مجازات درخواست کند، چنان که در جنگ احد، پس از آنکه دندان مبارک شکسته و چهره و جسم او به شدت صدمه دیده بود، نیایش او این بود: «خدایا قوم مرا هدایت کن که حقیقت را نمیدانند.»
آری او (رحمة لِلعالَمین) بود و هرگز راضی به نفرین جاهلان نمیشد و در هیچ حالی خواهان درد و رنج و بلا برای هیچ انسانی نبود.
زیرا او بسان رحمت برای همه اهل زمین است،
رسول الله (ص) فرماید: «الرَّاحِمُونَ یَرْحَمُهُمُ الرَّحْمَنُ، ارْحَمُوا مَنْ فِی الأَرْضِ یَرْحَمْکُمْ مَنْ فِی السَّمَاءِ» (رواه ابوداود و ترمذی)
«خداوند رحمان، برای رحم کننده گان رحم می کنند، به اهل زمین رحم کنید تا اهل آسمان به شما رحم کنند.»
رحمت پیامبر (ص) حتی به کسانی که ایشان را اذیت و شکنجه نموده اند، نیز می رسد. در غزوه احد آنگاه که دندان پیامبر شهید شد و پیشانیش شکست و خون بر رخسارش جاری گردید. کسی گفت: ای رسول الله! علیه این مشرکین دعا کن! رسول الله (ص) فرمود: خداوند مرا طعنه زننده و نفرین کننده نفرستاده بلکه مرا دعوتگر و رحم کننده فرستاده است و فرمود: پروردگارا! این قومم را هدایت کن؛ چون نمی دانند. و آنگاه که فرشته مؤظف کوه ها گفت: اگر می خواهی این هر دو کوه دو طرف طایف را با هم بچسپانم؟ رسول الله (ص) فرمود: نه بلکه امیدوارم از نسل این ها کسانی به وجود آیند که خداوند واحد را پرستش کرده و به او شرک نیاورند.
هم چنان رحمت ایشان (ص)، وقت فتح مکه تجلی یافت، آنگاه که فاتحانه و پیروزمندانه وارد مکه مکرمه گردید، کسانی را که او را اذیت کرده و با او جنگیده بودند؛ بخشید. و آن سخن ماندگارش را بیان داشتند که چه گمانی می کنید؟ با شما چگونه برخورد خواهم کرد؟ گفتند: نیکی خواهی کرد؛ چون برادر کریم و فرزند برادر کریم هستی. رسول الله(ص) فرمود: بروید شما آزاده اید، امروز هیچ ملامتی برشما نیست، خداوند من و شما را بیامرزد.
ی) حذف برخی از شخصیت های بزرگ دشمن با گفتگو
گفتگو های که بین عتبه بن ربیعه رهبر بنی امیه و پیامبر(ص) با هم تبادل شد که شامل تشویق و تطمیع های تکراری است اکنون در دست ماست که در سره به صورت مشروح آمده است پیامبر خدا به سخنان او گوش کرد تا سخنانش به پایان رسید به او فرمود اکنون که سخنان تو تمام شد به من گوش فرا ده ایشان ابتدای سوره فصلت را برای او تلاوت فرمودندعتبه سرآپا گوش بود و به آیات قرآن گوش فرا می داد و در مقابل خود کسی را می دید که به ثروت و مقام و فرمانروایی طمع ندارد بلکه از حقیقتی سخن می راند و از آن دفاع می کند و عباراتی را بر زبان جاری می کند که از فرط بلاغت نمونه اعجاز هستند؛ بنا براین از استماع آیات خسته نشد تا اینکه پیامبر با رسیدن به آیه سجده، به سجده رفت و سپس به او فرمود: خوب شنید؟ این پیام من است .
عتبه از حضور پیامبر مرخص شد در حالیکه در مقابل عظمت محمد(ص) و نفوذ بیان او مجذوب شده بود، پیش قریش رفت . برخی از آنها و قتی که او را دیدند قسم خوردند که عتبه تغییر کرده است . وبه بزرگان قریش گفت: «به خدا سوگند چیزی که که من برداشت کردم این است که کلام او نه شعر است و نه سحر و نه کهانت . ای جماعت قریش از من بشنوید؛ مردم را آزاد گذارید . به خدا سوگند از گفتاری که از او شنیدم پیداست؛ آینده و آوازه ی بزرگی خواهد داشت . اگر مردم بر او چیره شدند آسئده می شویم و اگز غالب گشت از افتخارات او بهره مند می گردیم .
نکته در خور تأمل اینجا این است آداب گفتگوی سیاسی پیامبر با دشمن خود، که بدان پایبند بوده است چگونه پیامبر آرام نشسته بود وبه پیشنهادات پوچ و بی ارزش گوش می داد، سخنان عتبه را قطع نمی کرد و او را مورد تمسخر و تحقیر قرار نمی داد؛ بلکه به او فرصت داد تا آنچه را در کنه فکر خود دارد، ابراز کند .
نمونه های از مدارا و برخورد مسالمت آمیز پیامبر در سیره نبوی
اینکه ادعا می کنند که رفتار انسانی پیامبر اسلام مربوط به زمانی است که اسلام ضعیف بود و چاره ای جز مدارا و ملاطفت نبود. این سخن نادرست است چرا که پیامبر در هنگامی که پیروز بود با دشمنانش بسیار مدارا نمود ، به عنوان نمونه به برخی از وقایعی را یاد می کنم که متعلق به زمانی است که قدرت و شوکت دشمنان و مخالفان در هم شکسته و رسول اکرم (ص) با اقتدار تمام بر اوضاع مسلط بود:
الف) برخورد با کفار و مشرکان:
هنگامی که پیامبر اکرم (ص) از غزوه ذات الرقاء بر می گشتند در مسیر برای اتراق زیر درختی مشغول استراحت شدند. جابر انصاری می گوید:
در این هنگام بود که حضرت پیامبر (ص) ما را فرا خواندند وقتی که خدمت آن حضرت (ص) حاضر شدیم فرد بادیه نشینی را مشاهده کردیم که در کنار پیامبر (ص) نشسته است آن حضرت (ص) فرمودند این شخص شمشیرم را بیرون کشیده که ناگهان بیدار شدم و خطاب به من گفت چه کسی تو را از دست من نجات می دهد. فرمودم خداوند و شمشیر از دستش افتاد.» جابر انصاری می گوید: «با این وجود حضرت پیامبر هیچ گونه عتاب و سرزنشی نکردند و او را آزاد کردند.(صلابی،1429ق،ج2،ص25)
پیامبر(ص) براى پيشگيرى از شرارت افراد شرور و اختلافانگيز، از راههاى غيرمستقيم و مسالمتآميز اقدام مىكرد و تا جايى كه ممكن بود، با احترام و تكريم اين افراد، مانع ازايجاددرگيرىونفاقمىشدتاحسبزرگىخواهى و احترامطلبىشان باعث ايجاد شكاف در جامعه اسلامى نشود. چنين رفتارى با افراد شرور، ممكن است به ظاهر نوعى باجدهى تلقّى شود، اما در واقع، آن حضرت با كمترين هزينه، سلامت جامعه اسلامى را تضمين مىنمود.
روزى رسول خدا (ص) در منزلش نشسته بود كه مخرمهبن نوفل اذن ورود خواست. حضرت فرمود: او بدترين مرد قبيله خود است، به او اجازه دهيد وارد شود. وقتى مخرمه وارد شد، حضرت با خوشرويى با او برخورد كرد و او را در جاى خود نشاند. وقتى از منزل بيرون رفت، عايشه پرسيد: شما در مورد او چيزى گفتى، اما رفتارت با او به گونهاى ديگر بود؟! حضرت فرمود: بدترين مردم روز قيامت كسى است كه مردم او را به خاطر در امان ماندن از شرارتش احترام كنند.( ابن اثير،1415ق،ج4،ص 350؛ذهبى،1413ق،ج4،ص301)
صلح حدیبیه
صلح حدیبیه یکی از موارد اعجاب بر انگیز و در عین حال باشکوه رفتار مسالمت آمیز پیامبر (ص) را نشان می دهد که پس از مدتی آثار با عظمت آن به روشنی هویدا گردید. پیامبر(ص) در شوال ششم هجری تصمیم گرفت که برای انجام عمره راهی مکه شود. علت این تصمیم این بود که حضرت در خواب دید که وارد حرم شده، سر ش را تراشیده و کلید حرم را در دست دارد. بدین سبب پیامبر اسلام (ص) اعلام کردند که مردم برای انجام عمره آماده شوند. مسلمانان نیز به سرعت مهیا گردیدند. حضرت دستور فرمودند که مسلمانان تنها با یک شمشیر غلاف شده حرکت کنند و از حمل هر نوع سلاح اضافی خودداری نمایند، تا برای همه اعراب و به خصوص قریش ثابت شود که آنها تنها قصد انجام عمره دارند، نه جنگ.(واقدی،1369ش،ج2،صص573 – 572)
آری، جهانیان بشنوید که این توصیه رسول خدا (ص) تا ابد به همه کسانی است که در صدد پیمودن راه و تبعیت از اوامر و نواهی ایشان هستند آنگه که می فرماید: «أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ – رضي الله عنه – أَنَّ رَسُولَ الله – صلى الله عليه وسلم – قَالَ: لاَ تَبَاغَضُوا، وَلاَ تَحَاسَدُوا، وَلاَ تَدَابَرُوا. وَكُونُوا عِبَادَ الله إِخْوَاناً. »(عبدالباقی،1986م،ج1،ص350إبخاري،باب الهجره،ص897)
« با یکدیگر بغض و کینه نداشته باشید نسبت به یکدیگر حسد نورزید و به یکدیگر پشت نکنیدو همه بندگان خدا و با یک دیگر برادری کنید.»
نتیجه گیری
آگاهی صحیح و شناخت کامل اسوه حسنه در پیکره سیره نبوی ضرورتی انکار ناپذیر است تا با اندیشیدن درباره حالات، افکار و اعمال پیامبر(ص) در حد توان نگاه بشری و کاوشی در مورد جوانب حیات فردی و اجتماعی ایشان تاسی مطلوب قرآنی در برابرآن انجام گیرد.
سیره سیاسی پیامبر، عبارت از سبک و متد اداره مردم (امت اسلامی ) است. یعنی شیوه های که پیامبر جهت رهبری مردم و هدایت شان و رساندن پیام و انجام دادن رسالتش ازآن پیروی میکردند، سیره سیاسی پیامبر را تشکیل میدهد.
پیامبر (ص) دارای روحیه لطیف و قلب مهربان و رئوف بود؛ لذا اصل رحمت و محبت را مبنای دعوت خویش قرار داد. راز موفقیت آن حضرت در تسخیر و تألیف قلبها نیز همین محبت و ملایمت فوق العاده ایشان است.
از جمله هنرهای پيامبر اعظم (ص) ايجاد صلح و آشتي ميان قبايل متخاصم عرب و نيز ارايه راهكارهايي برای همزيستي مسالمت آميز با غير مسلمانان بوده است. اما پيامبر (ص) به عنوان آورنده ديني جديد كه با منافع طبقات حاكم و مستبد در تعارض بود، همواره مخالفاني داشته است.
مخالفان شرایط جدید حاکم بر شبه جزیره را می توانیم به سه گروه کلی تقسیم کنیم : دشمنی اشراف و مشرکان، دشمنی برخی اقلیت های دینی چون یهودیان، دشمنی منافقان.
پیامبر (ص) اصل اولیه برخورد خویش را با تمام مخالفان، بردباری و ملایمت قرار داده است. برقراری صلح و انعقاد پیمان نامه های بسیار بین پیامبر (ص) و مخالفان آن حضرت، دلیل تمایل شدید ایشان به مدارا و همزیستی مسالمت آمیز است.
مدارا يكى از اصول اخلاقى اسلام است كه پيشوايان دين در تعامل با ديگران بر آن تأكيد داشتهاند. پيامبر (ص) و سلف صالح در جايى كه مدارا موجب آسيب به اساس اسلام يا مصالح جامعه اسلامى نمىشد، همواره در برخورد با مخالفانشان با مدارا رفتار مىكردند.
منابع و مـــآخذ:
1) القرآن الکریم.
2) فولادوند،محمد مهدی،ترجه قرآن،تهران،دارالقرآن الکریم،دفتر مطالعات تاریخ ومعارف اسلامی،چاپ اول،1415ق.
3) ابن أثیر،ابوالحسن علی بن أبی الکرم، أسد الغابة في معرفة الصحابة،بیروت، دار الكتب العلمية،ط الأولى،1415ق ـ 1994م.
4) ابن سعد،محمد،طبقات، دار صادر، ودار بیروت للطباعه والنشر 1376ق – 1957 م.
5) ابن منظور،محمدبن مکرم،لسان العرب،بیروت،نشردارصادر،چاپ سوم،1414ق. .
6) ابن هشام،السیره النبویه،تحقیق:مصطفی سقاو…وعبدالحفیظ شلبی،بیروت،دارالمعرفه،بی تا..
7) ابن هشام،زندگاني محمد(ص) پيامبر اسلام،ترجمه: سيد هاشم رسولي،تهران،كتابچي،بی تا.
8) ابن فارس،أبي الحسين أحمد،معجم مقاييس اللغة،تحقيق الأستاذ عبد السلام هارون،بيروت،دارالجيل،ط الأولى،1411ق .
9) احمد ابن حنبل،مسند،تحقیق: عبد المحسن التركي و شعیب الأناؤوط وعادل مرشد، مؤسسة الرسالة، الطبعة الأولى،1414ق.
10) آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربي ـ فارسي،تهران،نشرني،1379ش.
11) البخاری،محمدبن اسماعیل،الجامع المسندالصحیح المختصر،المحقق:محمدزهیر،بیروت، دارالفکر،ط اول، 1418ق.
12) الحبش،محمد،برداشتهای حکیمانه از سیره پیامبر(ص)،مترجم:عبدالقادرمارونسی،تهران نشر احسان،چاپ اول،1388ش.
13) الشرتوني، سعيد خوري،اقرب الموارد في فصح العربيه، المطبعه اسوه، چ اول،1374ش.
14) جلیلی، سعید؛ سیاست خارجی پیامبر،تهران، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، 1374ش.
15) خدوری،مجید،جنگ و صلح در اسلام،ترجمه:غلامرضا سعیدی،تهران،انتشارات اطلاعات،1389ش.
16) دهخدا، علىاكبر، فرهنگ دهخدا، تهران، مؤسسه لغتنامه دهخدا،1372ش.
17) ذهبى،شمسالدين محمّدبن احمد، تاريخالاسلام و وفيات المشاهيروالأعلام، تحقيق عمر عبدالسلام تدمرى،ط الثانية، بيروت،دارالكتاب العربى،1413ق.
18) راغب اصفهاني،مفردات ألفاظ القرآن،تحقيق:صفوان داودي،دمشق،دارالقلم،چاپ سوم،1418ق -1997م.
19) رازى،فخرالدين، مفاتيح الغيب، بيروت، داراحياء التراثالعربى،1420ق.
20) زرینکوب،عبدالحسین،کارنامة اسلام،تهران،انتشارات امیر کبیر،1387ش.
21)سروش،عبدالکریم،مدارا و مديريت، تهران،نشرصراط،1376ش.
22) صلابی،علی محمد، السِّيرةُ النّبوية،بیروت، دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزيع،ط 1429ق ـ 2008م.
23) طه حسين،آئينه اسلام، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، تهران،شركت انتشارات،1339ش .
21)طریحی،فخرالدین،مجمح البحرین،قم،مؤسسه البعثه،چاپ اول،1414ق.
24) عبدالباقی،محمد فؤاد، اللؤلؤ والمرجان فيما اتفق عليه الشيخان، القاهرة،دارالحدیث،1407ق ـ 1986م.
25) عمید،حسن، فرهنگ فارسی عمید،تهران،سپهر،چاپ سی ام،1380ش .
26) غزالى،ابوحامد، احياءعلومالدين،بيروت،دارالكتابالعربى،بىتا.
27) فراهيدى،خليلبن احمد، العين، تحقيق مهدى مخزومى و ابراهيم سامرايى،بىجا،دارالهجره،چاپ دوم،1409ق.
28) قرضاوی،یوسف، فقه سیاسی، عبدالعزیز سیمی،تهران، احسان، دوم 1381ش .
29) مسلم،صحیح مسلم، تحقیق محمد فواد عبدالباقی،بیروت،داراحیاء التراث العربی،ط الثانیه،1972م.
30) مصطفوی،حسن،التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،تهران،مرکز نشر کتاب،1395ق – 1354ش.
31) مطهری،مرتضی، سیری در سیره نبوی، صدرا، چاپ بیست و سوم،1380ش .
32) مجله اندیشه،مشهد مقدس، شماره اول بهار1370ش.
33) واقدی،محمدبن عمر،المغازی،مترجم: دکتر محمود مهدوى دامغانى،تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چاپ دوم،1369ش.
34) هیکل،محمدحسین،زندگانی محمد(ص)،ترجمه:ابوالقاشسم پاینده،تهران،انتشارات سوره،1380ش.