مرحوم شيخ عباس قمى، نويسنده كتاب مفاتيح الجنان در خاطرات خود براي پسرش می گوید: وقتى كتاب منازل الاخرة را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسأله گو» كه هميشه قبل از ظهر در صحن حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها احكام شرعي را براي مردم مى گفت.
مرحوم پدرم «كربلائى محمد رضا» از علاقه مندان منبر شيخ عبدالرزاق بود، به حدى كه هر روز در مجلس او حاضر مى شد و شيخ هم بعد از مسأله گفتن، كتاب منازل الاخرٍة مرا مى گشود و از آن براى شنوندگان و حاضران از روايات و احاديث آن مى خواند.
روزى پدرم به خانه آمد و مرا صدا زد و گفت شيخ عباس؛ كاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو مىشدى و مى توانستى منبر بروى و از اين كتاب كه او براى ما مى خواند، تو هم مىخواندی.
چند بار خواستم بگويم پدرجان؛ اين كتاب از آثار و تأليفات من است اما هر بار خوددارى كردم و چيزى نگفتم و فقط گفتم: دعا بفرمائيد خداوند توفيقى مرحمت نمايد.
تواضع ز گردن فرازان نکوست گدا گر تواضع کند خوی اوست
مرحوم شیخ علی محدثزاده - فرزند بزرگ مرحوم شیخ عباس قمی، صاحب مفاتیح الجنان - نقل میکردند که ایشان میفرمودند: پدر ما در کتابخانه خودشان مشغول مطالعه بودند. یک وقت دیدیم همینطوری که مشغول مطالعه هستند، با صدای بلند گریه میکنند. خدمت ایشان رفتم و پرسیدم که چه اتفاقی افتاده است؟ ایشان فرمودند که روایات باب کذب را مطالعه میکردم، یادم آمد که در عمرم یک بار دروغ گغتم. آن وقت هم که دروغ گفتم، تشخیص دادم که این دروغ مصلحت دارد و دروغ مصلحتآمیز هم حرام نیست، اما الآن میترسم که اشتباه کرده باشم. آن دروغی که گفتم، این بود که من در حجاز میخواستم از علمای عامه اجازه نقل حدیث بگیرم. برخی از علمای عامه در مورد یکی از فروع دین و معتقدات شیعه از من سؤال کردند که من در جواب آنها گفتم که عوام شیعه این کار را انجام میدهند. این جواب یک مفهوم دارد و مفهومش این است که علمای شیعه این کار را نمیکنند و قصدم از گفتن این جواب، این بود که اینها اجازه نقل روایت بدهند. ولی حالا میترسم این کار درست نبوده و من مشمول این روایات باشم.
آدمهایی که مواظب خودشان و به فکر آخرت خودشان هستند و واقعاً باورشان آمده که دنیا فانی است و باید از آن گذشت «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ» و به فکر آخرت بود، اینگونه به یک احتمال که نکند من این جور هستم، منقلب میشوند.