مقدمه
اگر ربا را صرفاً از جنبه ي قانوني آن مورد توجه قرار دهيم، و آن را دريافت هر گونه سود غير قانوني توسط قرض دهنده ي پول ( يا هر گونه دارايي) از قرض گيرنده بدانيم بايد بگوييم كه چنين تجاوزي بر اجتماع به قدمت خود اجتماع مي باشد.
پس ربا يك قدمت تاريخي دارد و مربوط به چند سال يا چند دهه ي اخير نمي باشد به طوري كه در همه ي زمان ها، حتي در بين يهوديان و مسيحيان با وجود منع آيين يهود و مسيح از رباخواري، رواج داشت. البته خداوند در همه ي اديان الهي و شريعت ها و نيز در قرآن كريم رباخواري را منع كردند و بر حرمت آن تاكيد دارند.
مساله ي ربا و به تبع آن قرض ربوي از جمله مسائل مهمي است كه از صدر اسلام تاكنون مورد بحث علماء و فقها بوده است. و مورد تاكيد قرآن كريم و رسول اكرم و ائمه ي هدي قرار گرفته است، با اين وجود آنچه كه اكنون در جامعه ي مامتداول است با آنچه كه در شرع اسلام و قرآن كريم آمده تفاوت دارد و بايد به اين امر به طور علمي پرداخته شده و قوانين شرع اسلام با قوانين اقتصادي جديد و قانون بانك ها مورد مقايسه قرار گرفته است.
چكيده:
تحقيق و پژوهش يكي از بهترين راههاي توسعه ي انسان در هر كشور و ملت است بنابر اهميت خاص احكام قرآن كريم و فقه اسلامي تحقيق باره ي اين احكام مبنايي از جايگاه ويژه برخوردار است تحقيق حاضر هم به بررسي يكي از مسائل مهم فقه اسلامي پرداخته است. هدف ما در اين تحقيق، بررسي ربا ست كه بررسي دقيق و علمي مفاهيم و مسائل فقهي ربا و قرض ربوي در كتب و رسالات به اين هدف كمك كرده است. مسئله ي ربا و رباخواري از دير باز اهميت خاصي داشته به طوري كه در همه ي اديان الهي بخصوص اسلام نيز تحريم شده است. در اين تحقيق سعي شده است كه به سئوالاتي در اين زمينه پاسخ داده شود از جمله : مفهوم ربا در اسلام چيست؟ و به چند قسم است؟ قرض ربوي در اسلام به چه معناست؟ آيات و روايات در مورد قرض ربوي؟ و ... هر كس قبل از تجارت بايد بر موضوع ربا و موارد فقهي آن آشنايي كامل داشته باشد در غير اينصورت دچار معامله ربوي مي شود و همچنين بايد برنامه هايي تدوين شود تا فرهنگ ربا خواري به عنوان ضد ارزش در جامعه نهادينه گردد و مقررات دولتي و بانك ها بايد بر مبناي شرع تنظيم شود.
واژگان كليدي: ربا، رباي در قرض، ربا در اسلام
1. معاني لغوي ربا
- ربا در لغت به معناي زياده است[1].
- ربا در لغت زيادتي و زائد است و اطلاق آن بر معامله ي ربوي از قبيل اطلاق اسم جزء بر كل[2].
- ربا به كسر راء و يا اسم مصدر به معناي زيادي و برتري است بنابر آنچه كه لغويين گفته اند يا مصدر دوم ماده ي (ربي، يربو، ربواً و رباءً) مي باشد و ربا در لغت، به معناي زياد و رشد است[3].
- ربا: افزون شد و فراتر رفت. خداي تعالي مي فرمايد فَإِذا اَنزَلنا عَلَيهَا الماءَ اهتَزَّت وَ رَبَت. ( حج /5)
الرّبا: يعني افزوني بر سرمايه، ولي واژه ي- ربا- در شرع مخصوص به افزون شدن سرمايه با غير از سود شرعي است و به اعتبار اين افزوني و زيادي خداي تعالي مي فرمايد: وَ ما آتَيتُم مِن ربِاً لِيَر بُوَ فِي اَموالِ النَّاسِ فَلايَربُو عِندَالله. (39/ روم)
يعني: آنچه را كه به –ربا- مي دهيد تا از مال مردم مالتان بيشتر شود در پيشگاه خدا افزون نمي شود بلكه در آنچه را كه زكات مي دهيد و خشنودي خدا مي جوييد از فزوني يافتگان هستيد[4].
صاحب مقايئس لغه مي گويد: ربا به دو صورت آمده؛ الربا و رباء و مراد از هر دو يك معني است و آن زياده و رشد و برتري است[5].
- صاحب التحقيق: تحقيق اين است كه اصل واحد در اين ماده باز شدن يا زياده است. به معني اين كه چيزي در ذاتش باز شود، پس براي آن برتري و زياده حاصل مي شود[6].
- المُعجَم الوسيط: رَبَوَ، (رَبا، يَربو، رَبواً و رُبُوّاً) الشي ء : آن چيز نشو و نما كرد و زياد شد[7].
- لغت نامه دهخدا: ربا، افزون شدن، نشو و نما كردن، زياده شدن، نشو و نما، افزوني حرام، زياده، زيادتي. رباء : نشو و نما كردن.[8]
2. معاني اصطلاحي ربا
فقها براي مفهوم شرعي اصطلاحي ربا، معاني متعددي را ذكر كره اند كه ما به بررسي آن ها مي پردازيم.
1- فروش يكي از متماثلين در مقابل ديگري بازياده با وجود شرايط[9].
2- عبارت است از گرفتن زائد براي طرف ديگر در ابواب معاوضه بلكه چه بسا اطلاق مي شود بر
معامله اي كه مشتمل بر زياده باشد[10].
3- عبارت است از: الف) بيع يكي از دو متماثل ( كه در زمان صاحب شريعت حضرت محمد (ص) يا در عادت مردم ( عرف مردم) با ديگري به طوري كه در يكي از آن دو زياده تحقق پيدا كند حال يا زيادي حقيقي يا زياده حكمي. ب) يا قرض گرفتن يكي از دو متماثل بازياده اگر چه با پيمانه و وزن اندازه گيري نشده باشند[11].
4- مراد از رباي حرام مطلق زيادي نيست همان طور كه در لغت به اين معنا مي باشد بلكه مراد از رباي حرام، فروش يكي از دو متماثل در زمان صاحب شريعت ( حضرت محمد (ص)) يا عادت مردم ( عرف مردم) با ديگري به زياده. دو متماثل بايد به پيمانه يا وزن اندازه گيري شوند[12].
5- عبارت است از پول يا مال اضافي و بدون عوض كه يكي از دو طرف معامله مي پردازد[13].
6- ربا به الف مقصوره، اسم مصدر است و الف آن در اصل و او بوده، چون اين كلمه ناقص واوي است، گفته مي شود: رَبي، يربو، رباء ، در نسبت به آن گفته مي شود: رَبَويّ .
ربا عبارت از آن است كه جنسي كه مكيل ( پيمانه اي ) يا موزون ( كشيدني) است در مقابل همان جنس با زيادتي در يكي از آن ها فروخته شود، يعني فروختن جنسي كه مكيل يا موزون باشد به همان جنس، آن وقتي ربا مي شود كه يكي از آن دو جنس زياد تر از ديگري باشد.
و مراد از جنس پيمانه اي ، هر جنسي است كه عرف و عادت مردم بر آن جاري شده كه آن را به پيمانه داد و ستد مي كنند، مثل جو و گندم و غير اين ها. و مراد از جنس كشيدني، هر جنسي است كه عرف و عادت مردم بر آن جاري شده كه آن را به ترازو يا قپان بكشند، مثل طلا و نقره و ابريشم و پنبه.[14]
3. تاريخچه ي ربا
الف) ربا خواري در عصر باستان
قبل از آن كه وارد مباحث مختلف ربا شويم ضروري است به تاريخ ربا و قرض قبل از اسلام، اشاره اي بكنيم: ويل دورانت مي نويسد: در چهار هزار سال قبل از ميلاد لوحه هاي گلي به دست رسيده و بر آن ها به خطر سومري نوشته شده: « اين لوحه اسناد بازرگاني است» و اين خود حكايت از وجود فعاليت هاي تجاري در آن زمان مي كند. و از روي اسناد به دست آمده بر مي آيد كه قرار دادها را با نوشتن و گواهي، مؤكدّ مي كرده اند و نيز آيين وام گرفتن در نزد آنان معمول بوده است و كالا يا طلا و نقره را قرض مي گرفته اند و در برابر آن سودي ساليانه در حدود 15% تا 33% به وام دهنده مي دادند، چون در آن زمان، پول در حد وفور در ميان مردم نبوده است و معاملات، كالايي بوده است و ربا از خود كالا دريافت مي شده است[15]. باز مي نويسد: « در بابل قبل از ميلاد، صرافخانه در كار نبود، ولي توانگران نسل به نسل به وام دادن طلا و نقره عادت كرده بودند. كاهنان نيز بر مردم قرض ربوي مي دادند و در قوانين بابلي اين اصل مسلم بود كه هيچ كس حق نداشت پول قرض كند مگر آن كه خود را مسئول پرداخت بداند. به همين جهت وام دهنده مي توانست در صورت عدم وصول آن، فرزند بدهكار را به گروگان بگيرد[16]. وي هم چنين درباره ي يونان باستان، چنين آورده است:« از هفتصد سال قبل از ميلاد، در آتن بانكداري معمول بوده است و بانك ها براي تثبيت وضع خود تلاش مي كردند... مردم عادي آتن در قرن پنجم ميلادي، مال اندوز بوده اند و اگر پولي ذخيره مي كرده اند آن را پنهان مي داشتند و برخي هم ربا خواري را جرم تلقي مي كردند و برخي هم به بهره اي بين 16% تا 18% وام مي دادند و برخي هم بدون رنج به دوستان خود وام مي دادند و برخي هم مال خود را به معابد و كليساها مي دادند تا آن ها را به مردم و دولت وام بدهند و صرافان نيز پول هاي شخصي را به امانت گرفته و به نرخ 12% تا 30% به تاجران قرض مي دادند[17].
در كشور باستاني مصر ربا خواري آزاد بود و فقط قوانيني وجود داشت كه تا حدودي نرخ سود را محدود مي كرد، مثلاً به موجب قانون « لوخوريوس» هيچ وقت جايز نبود، سود آن چنان بالا رود كه مقدار آن به اندازه ي اصل مال شود.
در ميان مردم چين: ربا خواران تنها در وقت وام دادن مورد احترام مردم بودند و بنابر يك ضرب المثل چيني: دزدان عمده، صرافي مي كنند[18].
ب) اقتصاد ربوي در محيط حجاز
در آيات 275 تا 281 از سوره ي بقره آمده است كه اسلام و قرآن با يك جناح از اقتصاد ظالمانه و بي عدالتي اقتصادي، مبارزه مي كند و آن جناح ، « ربا» ست. در محيط نزول قرآن، يعني سرزمين حجاز، يك دسته ربا خوار حرفه اي آباء و اجدادي وجود داشتند و آن گروهي از يهود مدينه بودند، كه از راه ربا خواري، ثروتمند شده بودند و كار آن ها اين بود كه ببينند چه كسي نياز به پول دارد تا با حداكثر سود به او وامي بدهند و سپس اصل و فرع را بگيرند. به دنبال اينان، چند تن از مشركان مكه و قريش هم رباخوار بودند از جمله يكي از نزديكان پيامبر (ص) ( عباس عموي پيامبر) هم جزء ربا خواران مكه بود.
در زمان پيامبر (ص)، در محيط حجاز، ربا خواري ساده اي وجود داشت خيلي ساده تر از امروز و قرآن با اين ربا خواري ساده، اعلام مبارزه كرد. ربا خواران گفتند كه: اين پيامبر چه مي گويد؟ خوب ربا هم يك نوع « معامله» است مثل خريد و فروش، چطور خريد و فروش و سود بردن حلال است، اما ربا حرام است؟!
قرآن وارد بيان فلسفه ي مطلب نمي شود، مي گويد مكتب و مسلك، به تو اعلام مي كند كه خريد و فروش و سود بردن عيب ندارد اما ربا حرام است، تو بايد اطاعت كني. انسان مسلك دار بايد تابع مسلك باشد[19]. تا قبل از ظهور اسلام در سرزمين عربستان ربا امري رايج و معمول بود. در مدينه كه طوايفي از يهود بودند و به كارهاي تجاري مي پرداختند با وجود اين كه از نظر عقايد ديني طبق، آنچه هنوز در تورات وجود دارد، حق رباخواري نداشتند، پول به عده اي از مردم به عنوان وام با بهره مي دادند كه آنان نيز به سهم خود با بهره ي بيشتري به ديگران قرض مي دادند[20].
ج) تحريم ربا در اديان الهي ديگر
علاوه بر اسلام، اديان و شرايع الهي ديگر نيز رباخواري را تحريم كرده اند. تورات كتاب يهوديان در چندين مورد ربا را صريحاً ممنوع كرده است، ليكن تحريم ربا خواري در تورات منحصر به قوم يهود است. براي مثال در يك جا مي گويد: « اگر نقدي به فقيري از قوم من كه همسايه ي توست قرض دادي مثل رباخوار با او رفتار مكن و هيچ سودي بر او نگذار.
و باز در جاي ديگر آمده است: « از او ( برادرت) ربا و سود مگير و از خداي خود بترس تا برادرت با تو زندگي كند» و بالاخره در جاي ديگر گفته است: « برادر خود را به سود قرض مده نه به سود نقره و نه به سود آذوقه و نه به سود هر چيز ديگر، غريب را مي تواني به سود قرض دهي اما برادر خود را به سود قرض مده». طبيعي است كه منظور از « برادر» هم كيش و مراد از « غريب» غير يهوديان است. در انجيل، كتاب ديني مسيحيان، از زبان حضرت مسيح قرض دادن به ديگران حتي دشمنان بدون مطالبه هر گونه سودي، توصيه شده است. براي نمونه در جايي مي گويد: « دشمنان خود را هم محبت نماييد و احسان كنيد و بدون اميد عوض قرض دهيد، زيرا اجر شما عظيم خواهد بود». بدين ترتيب و با توجه به دستور اديان مختلف در خصوص تحريم ربا، اين عمل تا قرون وسطي به كلي ممنوع بود. در سال 1593 ، معاملات ربوي با سرمايه و اموال افراد ناتوان قانوناً مجاز گرديد. و بعد هم اين اجازه از سرمايه افراد ناتوان به ديگر سرمايه داران سرايت كرد. تا اين كه بلاخره حكام و فرمانروايان و حتي بعضي از سران كليسا ( مانند پاپ نهم در سال 1860) عمداً حكم
منع ربا را نقض كردند. با شروع رنسانس در اروپا پايه هاي تحريم ربا سست و ضعيف گرديد؛ چرا كه تحولات صنعتي و تجاري مستلزم تامين مالي فراواني بود كه حد و مرز قيد و شرط نمي شناخت[21].
4. اسلام و تحريم ربا
دين مبين اسلام معاملات ربوي را تحريم كرده است و اين معنا، هم در قرآن مجيد و هم در احاديث تاكيد شده است. قبل از اسلام و در دوره ي جاهليت معاملات ربوي در مكه و مدينه رونق زيادي داشته است و به همين سبب حكم تحريم ربا يك باره و دفعتاً ( واحده) نبوده است. نهي قطعي ربا مثل احكام ديگري كه مخالف عادات و رسوم ريشه دار آن زمان بوده، بعد از آماده كردن افكار عمومي اعلام شده است. مثلاً ابتدا ضمن نكوهش روش و اعمال يهوديان رباخواري آن ها را زشت مي شمارد و مسلمانان را به زشتي رباخواري توجه مي دهد.
در مرحله ي دوم ربا خواري زياد و به تعبير خود قرآن « سود مضاعف » منع شده است. در سوره ي آل عمران، آيات 130 و 131 آمده است: « اي كساني كه ايمان آورده ايد، ربا را اضعاف و مضاعف ( سود بر سود) نخوريد. و از خدا پروا گيريد تا رستگار شويد.»
در مرحله ي بعدي، قرآن در آيات متوالي پس از تمثيل و تهديد و وعيد، حكم قطعي تحريم اقسام و انواع ربا را صادر مي نمايد. در آيه ي 275 سوره ي بقره آمده است: « ربا خواران در قيامت بر نخيزند، مگر مانند كسي كه شيطان در اثر تماس وي را دچار خبط و اختلال كرده است. اين خبط و اختلال براي آن است كه مي گويند، بيع همان رباست. در حالي كه خدا بيع را حلال و ربا را حرام كرده است» و بلاخره مرحله ي آخر رباخواري را به محاربه با خدا تشبيه كرده است: « اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد و آنچه از ربا به عهده ي اشخاص باقي مانده واگذاريد، اگر در حقيقت مومنيد، اگر وانگذاريد، پس با خدا و رسولش اعلام جنگ كرده ايد و اگر توبه كرديد سرمايه هاي شما براي خودتان باشد. نه ستم كنيد و نه ستم كشيد.» توجه به آيات، روش قرآن را در حل مشكلات اجتماعي نشان مي دهد. بدواً افراد را به زشتي منكري هشيار و تذكار مي دهد و سعي بر ارشاد و هدايت آن ها دارد و به تدريج كساني را كه عناد مي ورزند به مجازات و كيفر سخت تهديد مي نمايد. به جز آيات فوق، احاديث متعددي نيز در مورد حرمت ربا وجود دارد. از امام صادق (ع) نقل است كه فرمودند: گناهان كبيره هفت گناه است كه ششمين آن رباخواري است. روايت ديگري از حضرت علي (ع) ذكر شده است كه ايشان فرموده اند. « رسول خدا (ص) ربا دهنده، ربا گيرنده، واسطه، كاتب و شاهد اين عمل را لعنت كرده است[22]». با ذكر اين مقدمات در اين قسمت به ربا از منظر ادله ي اربعه اسلامي مي پردازيم:
5. ربا از نظر ادله ي اربعه:
الف)دليل اول بر حرمت ربا: قرآن: بسياري از فقها عظام هنگامي كه بحث از اين مسئله مي كردند در اثبات حرمت ربا به ادله سه گانه؛ قرآن، روايت و اجماع اكتفا كردند در حالي كه تحريم ربا امكان دارد با دليل عقلي هم اثبات گردد هم چنين. دليل حرمت ربا از آيات قرآن: حداقل 7 آيه ي قرآن اثبات تحريم ربا مي كنند.
1- اولين آيه اي كه دلالت بر حرمت ربا مي كند:
آيه 275 سوره ي بقره: « الَّذينَ يَأكُلُونَ الرِّبَوا لاَيَقُومُونَ اِلاّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَيطَنُ مِنَ المَسَّ ذَلِكَ بِاَنَّهُم قَالُوا اِنَّمَا البَيعُ مثِلُ الرِّبَوا وَ اَحَلَّ اللهُ البَيعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَوا فَمَن جَاء هُ و مَوعِظَه مِن رَبِّهِ يِ فَانتَهَي فَلَهُ و مَا سَلَفَ وَ أَمرُهُ، اِلَي اللهِ وَ مَن عَادَ فَأُولَئكَ اَصحَبُ النَّارِهُم فِيهَا خَلِدونَ (275/ بقره)
ترجمه : « آن كساني كه ربا خورند بر نخيزند جز به مانند آن كه به وسوسه و فريب شيطان مخبط و ديوانه شده و آنان بدين سبب در اين عمل زشت ( ربا خوردن) اند كه گويند هيچ فرق ميان معامله ي تجارت و ربا نيست و حال آن كه خداوند تجارت را حلال كرده و ربا را حرام هر كس پس از آن كه پند اندرز كتاب خدا بدو رسيد از اين عمل، خدا از گذشته ي او در گذرد و عاقبت كار او با خداي مهربان باشد و كساني كه از اين كار دست نكشند آنان اهل جهنم اند و در آن جاويد معذب خواهند بود[23].»
در تفسير نمونه چنين آمده است: در اين جمله شخص ربا خوار، تشبيه به آدم مَصروع يا ديوانه ي بيمار گونه اي شده كه به هنگام راه رفتن قادر نيست تعادل خود را حفظ كند و به طور صحيح گام بردارد. معتقد هستند كه تعبير « مسّ شيطان» كنايه از بيماري رواني و جنون است و اين تعبير در ميان عرب معمول بوده نه اين كه واقعاً شيطان تاثيري در روح انسان بگذارد ولي هيچ بعيد نيست كه بعضي از كارهاي شيطاني و اعمال بي رويه و نادرست سبب يك نوع جنون شيطاني گردد، يعني به دنبال آن اعمال، شيطان در شخص اثر بگذارد و تعادل رواني او را بر هم زند. سپس به گوشه اي از منطق ربا خواران اشاره كرده، مي فرمايد: اين به خاطر آن است كه آن ها گفتند بيع هم مانند ربا است، و تفاوتي ميان اين دو نيست. ولي قرآن در پاسخ آن ها مي گويد: چگونه اين دو ممكن است يكسان باشد« حال آن كه خداوند بيع را حلال كرده و ربا را حرام، مسلّماً اين تفاوت دليل و فلسفه اي داشته كه خداوند حكيم، بخاطر آن چنين حكمي را صادر كرده است، قرآن در اين باره توضيح بيشتري نداده و شايد به خاطر وضوح آن بوده است[24]. در تفسير الميزان چنين آمده است: حال شخص رباخوار هم كه مالي را مي دهد و در برابر ، مال ديگري مانند آن و مقداري زائد بر آن مي گيرد همين طور است ( يعني آشفته حال است به طوري كه نيروي تمييز را از دست داده، ميان خوب و بد و زشت و زيبا فرقي نمي گذارد) زيرا، آنچه فطرت به آن دعوت مي كند و اساس زندگي اجتماعي انسان بر آن استوار است اين است كه مردم اموال خود را با هم معاوضه كنند و شخص، مقداري از مال خود را كه مورد نيازش نيست به ديگري داده و در مقابل، مال ديگري را كه به آن احتياج دارد بگيرد.
در آيه ذلك بانهم قالوا... بيع به ربا تشبيه شده نه بالعكس. چنان كه اشاره شد اين است كه شخصي كه اختلال و خبط در او استقرار يافته در موقفي خارج از عادت واقع شده و آنچه به نظر عقلاء خوب و پسنديده است با آنچه زشت و ناپسند مي باشد از نظر وي مساوي است.
واَحَلَّ اللهُ البيعَ وَ حََّرمَ الرِّبا؛ اين جمله به حسب اصطلاح ادبي، جمله ي مستأنفه است نه حاليه، زيرا حال، عامل خود را مقيد مي سازد و در واقع ظرف تحقق آن است، بنابراين اگر حال بود بايد خبط ربا خواران مقارن با گفتن اين جمله باشد در صورتي كه اين طور نيست و خبط ايشان هم پيش از تشريع اين حكم و هم بعد از آن بوده است[25].
اين آيه در ابتدا حال ربا گيرندگان را در روز قيامت تشبيه به مجنون ها يا اشخاصي كه مبتلا به مرض صرع گرديدند كرده است. به طوري كه قدرت بر تعادل خود در روز محشر ندارند و مانند مست ها هستند. و اين تمثيل حكايت از تجسم اعمال مي كند، پس كساني كه در دنيا توازن اقتصادي نداشتند و ربا مي گرفتند در روز قيامت مثل انسان مست و مجنون محشور مي گردند.
قرآن در ادامه چنين مي فرمايد كه اين عقوبت رسوا كننده نتيجه ي اين است كه مي گفتند، بيع مثل ربا است، در حالي كه مي دانستند چنين نيست، چون معاملات مشروعه در جهت مصلحت اجتماع و انسان سير مي كنند، وقتي فائده و سودي به بايع و مشتري برسد در واقع به اجتماع بشري بر مي گردد و احتياجات افراد اجتماع را برطرف مي كند، اما در معاملات ربوي در عين اين كه سودي عظيم نصيب شخص ربا گيرنده مي گردد ولي هيچ خدمتي به اجتماع بشري نمي رساند، به خاطر همين دليل بيع حلال شرعي مي گردد و ربا حرام شرعي.
سوال: اين جا يك سوالي مطرح مي گردد كه خلود در آتش ( يعني ابدي بودن در آن) مختص به كسي است كه بدون ايمان از دنيا برود اما مؤمناني كه مرتكب كبائر مي گردند اينان مُخَلَّد در آتش نمي گردند، بله عذاب و عقاب مي گردند اما مُخَلَّد نمي مانند پس چرا قرآن ايشان را ( ربا يرندگان) را مخلَّد مي داند؟
جواب اين سوال را مي توان از دو راه داد:
اول: گناه ربا آن قدر بزرگ و شديد است تا حدي كه ربا گيرنده بدون ايمان از دنيا مي رود به طوري كه در قلبش حتي يك ذره ايمان و اعتقاد به عالم غيب نمي ماند، همچنان كه در مورد كشتن انساني عمداً و بدون حق، قرآن كريم قاتل را به خلود در جهنم وعده داده است.
دوم: مراد از خلود ( يعني دوام و ابديت به معناي متعارف بلكه يعني اين كه در آتش تا مدت ولاني اي باقي مي ماند.( البته امكان دارد معني دوم ( مدت طولاني) معناي مجازي باشد كه با قرينه ورده مي گردد يا نه يكي از معاني حقيقي براي خلود مي باشد)، بر اين اساس روشن مي گردد كه قرآن كريم ربا گيرندگان براي آن ها عذاب سخت است و مدت طولاني در آتش جهنم مي مانند[26]. ( ربا و بانكداري اسلامي ص 10)
2- دومين آيه اي كه دليل حرمت ربا مي تواند باشد:
آيه ي 276 سوره ي بقره: يَمحَقُ اللهُ الِّربَوا وَ يُربِي الصَّدَقاتِ وَ اللهُ لاَيُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أََثيمٍ . ( 276/ بقره)ترجمه: « خداوند سود ربا را نابود گرداند و صدقات را افزوني بخشد و خدا دوست ندارد مردم سخت بي ايمان گنه پيشه[27]» در تفسير نمونه اين چنين آمده است: در اين آيه مقايسه اي بين ربا و انفاق در راه خدا مي كند، مي فرمايد: «خداوند ربا را نابود مي كند و صدقات را افزايش مي دهد» سپس مي افزايد:« خداوند هيچ انسان بسيار ناسپاس گنهكار را دوست نمي دارد.»
«مَحق» به معني نقصان و نابودي تدريجي است، و « ربا» نمو و رشد تدريجي است از آن جا كه رباخوار به وسيله ي ثروتي كه در دست دارد حاصل دسترنج طبقه ي زحمت كش را جمع مي كند و گاه با اين وسيله به هستي و زندگي آنان خاتمه مي دهد. و يالااقل بذر دشمني و كينه را در دل آنان مي پاشد به طوري كه تدريجاً تشنه ي خون رباخوار
مي گردند و جان و مالش را در معرض خطر قرار مي دهند[28].
در تفسير الميزان چنين آمده است: در اين آيه، نمو دادن صدقات در برابر از بين بردن ربا قرار داده شده، حال ربا و صدقه و اثر آن ها را بيان مي كند. نمو صدقات مختص به آخرت نيست بلكه اين ، يك خاصيت عمومي آن است كه هم در دنيا و هم در آخرت ظاهر مي شود. بنابراين، محق ربا هم در برابر آن همين طور است؛ يعني خاصيت ربا اين است كه رفته رفته مال را از بين مي برد، يعني باعث خسارت و قساوت و دشمني، بدگماني و ناامني مي شود و نفوس را به انتقام جويي تهييج مي كند.
سرّ همه ي اين ها، اين است كه انفاق و ربا، با زندگي طبقه ي مستمند و رنجبر سركار دارد، و احساسات باطني اين طبقه به واسطه ي نياز ضروري پيوسته در هيجان بوده و نفوس ايشان كه قرين نكبت و ذلت شده براي دفاع از حقوق حياتي مستعد و براي برابري تا هر جا رسد حاضر و آماده است[29].
اين آيه تاكيد مي كند كه خداوند بركت ربا را از بين مي برد و سود و نفع آن را باطل مي كند ولي در مقابل به كمك كردن به محرومين و فقرا و نيازمندان بركت عنايت مي كند و زياد مي كند.
فعل يَمحَقُ از ماده ي ( مَحَقَ ) به معني نقصان يا هلاك است، فلذاست كه بر آخر ماه قمري، مِحاق گفته مي شود چون هلال ماه در اين وقت آن قدر ضعيف است تا حدي كه از ديدگان بشر مخفي
مي گردد. در مورد مقصود از مَحقِ ربا، بحث بين بزرگان مفسرين است كه آيا مراد از آن اين است كه فوائدي كه از ربا به دست مي آيد در خود اين دنيا از بين مي رود، يا اشاره به اين است كه در آخرت فائده اي ندارد حتي اگر اين مال ربايي را در راه خدا و امور خير مصرف كند؟
نظر آقاي مكارم: هر دو معنا مي تواند صحيح باشد چون تجربه ثابت كرده كه اموالي كه از ربا به دست مي آيند نه ثبات دوام دارند و نه بركتي در آن است و عاقبت آن ها در دنيا عاقبت بدي است. اما در آخرت كه واضح است، پس اگر حتي فرض شود كه اين اموال در راه خدا انفاق گرديده مثمره نخواهد بود و در حيات اخروي آن ها خير و بركتي شامل حال آن ها نمي گردد، چون خداوند فقط انفاق از اموال پاك و حلال را قبول مي كند، همچنان كه در آيه ي شريفه 27 سوره مائده شريفه مي فرمايد: خداوند فقط از تقوا پيشگان مي پذيرد. پس پايين ترين مرتبه عوائد ربا اين است كه صاحبش فقير و بي چيز مي گردد[30].
3- سومين آيه اي كه دلالت بر حرمت ربا مي كند.
آيه ي 130 آل عمران: يا اَيُّهَا الَّذينَ ءَ امَنُوا لاتَأ كُلُوا الرِّبوا أَضعافاً مَُضاعَفَهً وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُم تُفلِحُونَ (130/ آل عمران)ترجمه: « اي كساني كه به دين اسلام گرديده ايد ( ربا) مخوريد كه دائم سود بر افزاييد تا چند شود و از خدا بترسيد و ترك اين عمل زشت كنيد باشد كه سعادت و رستگاري يابيد.[31]»
در تفسير نمونه چنين آمده است كه در اين آيه اشاره به تحريم رباي فاحش شده و با تعبير « اضعافاً مضاعفه» بيان گرديده است. منظور از رباي فاحش اين است كه سرمايه به شكل تصاعدي در مسير ربا سير كند يعني سود در مرحله ي نخستين با اصل سرمايه ضميمه شود و مجموعاً مورد ربا قرار گيرند و به همين ترتيب در هر مرحله ، « سود به اضافه سرمايه»، سرمايه ي جديدي را تشكيل دهد، و به اين ترتيب در مدت كمي از راه تراكم سود مجموع بدهي بدهكار به چندين برابر اصل بدهي افزايش يابد و به طور كلي از زندگي ساقط گردد. در اين آيه از تعبير كافران استفاده مي شود كه اصولاً رباخواري با روح ايمان سازگار نيست و رباخواران از آتشي كه در انتظار كافران است سهمي دارند[32]!
4- چهارمين آيه اي كه دلالت بر حرمت ربا مي كند:
آيه 278 سوره ي بقره :يا اَيُّهَا الَّذين ءَ امَنُوا اتَّقُوا اللهَ و ذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرََّبوا اِن كُنتُم مُّومنِينَ. ( 278/ بقره)ترجمه: اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد و زيادي ربا ميگريد اگر به راستي اهل ايمانيد[33].
در تفسير نمونه چنين آمده است كه؛ خداوند افراد با ايمان را مخاطب قرار داده و براي تأكيد بيشتر در مساله ي تحريم ربا مي فرمايد: « اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد و آنچه از ربا باقي مانده رها كنيد اگر ايمان داريد»
آيه ي فوق هم با ايمان به خدا شروع شده و هم به ايمان ختم شده است و در واقع تاكيدي است بر اين معني كه ربا خواري با روح ايمان سازگار نيست، بنابراين هنگامي ايمان براي آن ها حاصل مي شود كه تقوا را پيشه كنند و باقي مانده ي ربا يعني مطالباتي كه در اين زمينه دارند رها سازند.
منظور اين نيست كه رباخواران كافرند آن گونه كه خوارج در مورد گناهان كبيره به طور كلي مي پندارند بلكه با ايمان راسخ و ثمر بخش سازگار نيست.و در ادامه هشدار مي دهد كه اگر به كار خود همچنان ادامه دهند در برابر حق و عدالت تسليم نشوند و به مكيدن خون مردم محروم مشغول باشند، پيامبر اسلام ( صلي الله عليه و آله) ناچار است با توسل به جنگ جلو آن ها را بگيرد[34].
در تفسير الميزان چنين آمده است: جمله ي اول، مومنان را امر به تقوي كرده و ايشان را براي پذيرفتن امر دوم « و ذروا » آماده مي سازد، و اين تعبير دلالت دارد بر اين كه بعضي از مومنان در زمان نزول اين آيات، ربا مي گرفتند و بعضي از مردم به همين عنوان به ايشان بدهكار بودند. اين آيه به ربا خواران دستور مي دهد كه از اين بدهكاران صرف نظر نمايند و در جمله ي آتيه « فاذنوا بحرب... » ايشان را مورد تهديد قرار مي دهد. و منظور از جنگي كه از طرف خدا و پيغمبر با كساني كه زير بار تحريم ربا نمي روند صورت مي گيرد اين است كه حكم الهي به وسيله ي مبارزه و نبرد با مخالفين انفاذ شده و بر مسلماناني كه تن به آن در نمي دهند تحميل شود[35].
ب) روايات دال بر حرمت ربا
دليل دوم بر حرمت ربا: روايات كثيره و متواتره اي است كه در مصادر حديثي مختلف آمده كه آن قدر زيادند كه تا حد تواتر ( يقيني) رسيده اند و در اين روايات به ظالمانه بودن و غير انساني بودن اين نوع معاملات اشاره مي كند.
رواياتي كه دلالت بر حرمت ربا مي كنند جداً زياد است كه ما ناچاريم به برخي از مهم ترين آن ها اشاره كنيم.
ما در اين جا به 5 دسته از روايات اشاره مي كنيم كه مشتمل بر روايات متعدده اي هستند.
الف) دسته ي اول: رواياتي كه بين ربا و اعمال منافي با عفت مقايسه مي كند و آن ها را در سطح هم مي انگارد.
1- ( ما رواه) هشام بن سالم عن ابي عبدالله ( عليه السلام) قال: « در همُ ربا عنداللهِ اَشَدّ من سبعين زنيه كُلَّها بذات محرم»
روايت كرده هشام بن سالم از ابي عبدالله (ع) كه فرمودند: يك درهم ربا نزد خداوند از هفتاد بار زنا كه همه با محارم باشد بالاتر و عظيم تر است[36]. بحار الانوار، ج 100، ص 122 ، قواعد الفقهيه ص 8/ كافي، 59، ص 145
2- ( و ما رواه) سعيد بن يسارعن الصادق (ع) قال: قال ابو عبدالله ( عليه السلام) : در هم واحد ربا اعظم من عشرين زنيه كُلُّها بذات محرمٍ.
ترجمه: روايت كرده سعيد بن يسار از امام صادق (ع) كه فرمودند: ابو عبدالله (ع) فرمودند: يك در هم ربا عظيم تر از ده بار زنا كه همه شان با محارم است[37].
وقتي اسلام از عمل منافي با عفت به شدت و سختي منع مي كند ووعده عقاب مي دهد پس چطور است حال كاري كه از نظر قبح و بري مساوي بلكه بالاتر از اين عمل است؟
اين دسته روايات صريح تر از بسياري از ادله ي ديگرند در حرمت ربا.
سئوال: سبب در اختلاف رقم و عدد چيست؟
جواب: امكان دارد اين گونه جواب دهيم، ربا به اختلاف موارد مختلف است، پس همه ي انواع آن قبيح و ناپسند و ظالمانه است، لكن بعضي قبيح ترند، كه در تفاوت عدد و رقم، برگشت آن به تفاوت انواع ربا است. ربا گرفتن از انسان ضعيف و فقيري كه به خاطر علاج فرزند مريضش قرض كرده با ربايي كه از افراد عادي گرفته شده كه براي آن ها اين گونه مسائل ضرري نمي زند فرق مي كند.
اما چرا ربا در اين روايات مقارن با اعمال منافي با عفت قرار گرفته و بدتر از آن شده؟
مي تواند دليل آن اين باشد كه ربا يكي از عوامل اساسي در ايجاد فاصله ي طبقاتي و عميق شدن فقر مي باشد. و فقر و فاصله ي طبقاتي منجر به اين مي گردد كه جوانان از تشكيل خانواده سرباز زنند و به دنبال هوا و هوس بگردند كه اين يكي از سبب هاي شيوع فحشا است. چون ربا گيرندگان سعي در ايجاد مقدمات فقر مي كنند در انحراف جامعه شريكند فلذا اعملشان معادل چندين بار عمل منافي با عفت مي گردد.
ب) دسته ي دوم: از روايات، رواياتي كه ربا گيرندگان را لعنت مي كند[38].
1- فضل بن الحسن الطبرسي در مجمع البيان از امام علي (ع) نقل كرده كه فرمودند: رسول الله لعن كرده در ربا پنج كس را، خورانده و خوراننده و دو شاهد و نويسنده ي ربا [39]اين روايت اشاره دارد كه رسول خدا ربا و پنج دسته را لعنت كرده:
1- كسي كه مهمان ربا گيرنده است و از اموال ربوي آن مي خورد در حالي كه مي داند و مطلع است كه اين از اموال ربوي است.
2- ربا گيرنده 3- كسي كه ربا را محاسبه مي كند. 4- كسي كه ربا مي دهد. 5- كسي كه شاهد رباست. پس در هر موردي كه عملي به اين وسعت و شمول مورد لعنت خدا قرار گرفته شود اين معتبرترين دليل بر شدت حرمت و پستي آن عمل مي تواند باشد[40]. خلاصه: اين دسته از روايات دال بر حرمت ربا و ساير عمل هاي ربوي مي باشند.
ج) دسته ي سوم: رواياتي كه تصريح مي كنند ربا از بدترين و خبيث ترين انواع معاملات و كسب هاست.
1) ( و منها) مارواه سعد بن طريف، عن ابي جعفر ( عليه السلام): قال : « أخبث المكاسب كسب الربا» روايت كرده است سعد بن طريف، از ابي جعفر عليه السلام: پليدترين كسب ها، كسب رباست[41].
2) و نقرأ في حديث آخر قوله ( عليه): و من الفاظ رسول الله ( صلي الله عليه و آله) الموجزه التي لم يسبق اليها شرّ المكاسب كسب الرَّبا:
در حديث ديگري امام باقر (ع) مي فرمايند: از موجزترين الفاظ رسول خدا كه قبل از او كسي نگفته اين است كه بدترين كسب ها، كسب ربا است. و اين دسته هم دلالت واضح بر حرمت شديد ربا دارند.
د) دسته چهارم. رواياتي كه دلالت مي كنند ربا گيرندگان در اين دنيا هلاك مي شوند.
قال الامام الصادق ( عليه السلام) : اذا ارادالله بقوم هلاكأ ظهر فهيم الرَّبا » امام صادق (ع) مي فرمايند: خداوند اگر اراده ي هلاك قومي را بكند ربا در بين آن ها ظهور پيدا مي كند.
نكته قابل تأمل اين است كه لازم نيست هلاك اقوام حال حاضر قبل از هلاكت اقوام گذشته باشد، مثلاً با زلزله و صاعقه و باد صرصر، مثل قوم لوط و عاد و ثمود، بلكه گاهي هلاك امتي به اشكال ديگري ايجاد مي گردد، مثلاً به سبب مرض هاي سخت و لاعلاج مثل ايدز، اعتياد به مواد مخدر و انواع بيماري هاي سخت[42].
دسته ي پنجم، رواياتي كه ربا گيرندگان را به آتش و عذاب روز قيامت مي ترساند.
1- علي بن ابراهيم از ابي عبدالله (ع) نقل كرده كه امام صادق (ع) فرمودند: ربا دو نوع است:
الف) ربايي كه خورده مي شود؛ اين كه تو به ديگري كه از او طلب كردي زيادتر به عنوان هديه بدهي.
ب) ربايي كه خورده نمي شود؛ ربايي است كه خداوند از آن نهي كرده و وعده ي آتش به آن داده[43]
2- قال الامام علي (ع) خمسه اشياء تقع بخمسه اشياء، و لابد لتلك الخمسه من النار: من اتّجر بغير علم فلابدله من اكل الربا و لابد لاكل الربا من النار»
امام علي (ع) مي فرمايد: پنج چيز به پنج واقع مي گردد كه ناگريز به آتش مي كشاند، كسي كه بدون علم، تجارت كنند ناچاراً ربا مي خورد و هر كس كه ربا بخورد ناچاراً در آتش است.
پس در اين جا حضرت علي (ع) مي گويد: همانا عاقبت پنج چيز بخاطر پنج چيز بخاطر پنج چيز آتش جهنم است. يكي از آن پنج چيزها كسب و تجارت بدون اطلاع بر احكام فقهي، چون معاملات اقتصادي منتهي به بلاي ربا مي گردد[44].
ج) دليل سوم بر حرمت ربا: اجماع فقها اسلام است.
يكي از منابع فقه « اجماع» است. در علم اصول درباره ي حجيت اجماع و ادّله آن و بالتبع طريق بهره برداري از آن بحث مي شود. يكي از مباحث مربوط به اجماع اين است كه چه دليلي بر حجيّت آن هست؟
اهل تسنّن مدعي هستند كه پيغمبر اكرم (ص) فرموده است: لاتَجتَمِعُ اُمَّتي عَلي خطاءٍ يعني همه امت من بر يك امر باطل اتفاق نظر پيدا نخواهند كرد. پس اگر همه ي امت در يك مساله اتفاق نظر پيدا كردند معلوم مي شود مطلب درست است.
طبق اين حديث، همه امت مجموعاً در حكم شخص پيغمبرند و معصوم از خطا مي باشند، قول همه ي امت به منزله ي قول پيغمبر است، همه ي امت مجموعاً هنگام وحدت نظر معصومند.
بنابر نظر اهل تسنن، نظر به اين كه مجموع امت معصومند، پس در هر زمان چنين توافق نظري حاصل شود مثل اين است كه وحي الهي بر پيغمبر اكرم نازل شده باشد. ولي شيعه اولاً چنين حديثي را از رسول اكرم مسلّم نمي شمارد. ثانياً مي گويد: راست است كه محال است همه ي امت بر ضلالت و گمراهي وحدت پيدا كنند، اما اين بدان جهت است كه همواره يك فرد معصوم در ميان امت هست. اين كه مجموع امت از خطا معصوم است از آن جهت است كه يكي از افراد امت معصوم است، نه از آن جهت كه از مجموع « نامعصوم» يك « معصوم» تشكيل مي شود. ثالثاً عادتاً هم شايد ممكن نباشد كه همه امت بالاتفاق در اشتباه باشند، ولي آنچه به نام اجماع در كتب فقه يا كلام نام برده مي شود اجماع امت نيست، اجماع گروه است، منتها گروه اهل حلّ و عقد، يعني علماء امت. تازه اتفاق همه ي علماء امت نيست ، علماء يك فرقه ي امت است. اين است كه شيعه براي اجماع، اصالت- آن چنان كه اهل تسنن قائلند- قائل نيست شيعه براي اجماع آن اندازه حجيت قائل است كه كاشف از سنت باشد.
به عقيده ي شيعه هرگاه در مساله اي فرضاً هيچ دليلي نداشته باشيم اما بدانيم كه عموم يا گروه زيادي از صحابه ي پيغمبر يا صحابه ي ائمه كه جز به دستور عمل نمي كرده اند، به گونه اي خاص عمل مي كرده اند، كشف مي كنيم كه در اين جا دستوري بوده است و به ما نرسيده است[45].
پس اجماع اگر چه ثبوتش را نمي توان انكار كرد ولي كراراً گفتيم مدرك اين گونه اجماع ها معلوم است و اين اجماعات را اجماع مدركي مي گويند فلذا خود اجماع حجت ندارد و بايد به مدركي كه اجماع با آن تحقق پيدا كرده رجوع كرد[46].
د) دليل چهارم: دليل عقلي است:
عقل يكي از منابع چهار گانه احكام است. مقصود اين است كه گاهي ما يك حكم شرعي را به دليل عقل كشف مي كنيم. يعني از راه استدلال و برهان عقلي كشف مي كنيم كه در فلان مورد فلان حكم وجوبي يا تحريمي وجود دارد، و يا فلان حكم چگونه است و چگونه نيست.حجيت عقل، هم به حكم عقل ثابت است و هم به تاييد شرع. اساساً ما حقانيت شرع و اصول دين ما به حكم، عقل ثابت مي كنيم، چگونه ممكن است از نظر شرعي عقل را حجت ندانيم[47].
دليل عقلي، دليلي است كه كمتر در بحث حرمت ربا گفته شده، لكن چون ربا از مصاديق بارز ظلم به حساب مي آيد بلكه از فاحش ترين انواع ظلم و بدترين آن است، و حرمت ظلم هم كه از مستقلات عقليه است پس ربا عقلاً قبيح و حرام است. علاوه بر اين كه ربا باعث مفاسد زيادي مي گردد كه عقل مستقلاً حكم به قبح آن مفاسد مي كند.[48]
پس چه كسي مي تواند انكار كند كه افراد زيادي كه آلوده به چنگال ربا خواران شده اند همه چيز خودشان را از دست داده اند! حتي شايد بتوان آيه ي 275 سوره ي بقره را به اين موضوع نيز تعميم داد و چنين تعبير كرد كه جن زدگي، بي ثابتي، و تلوتلو خوردن ربا خواران به واسطه ي لرزان كردن و بي ثبات كردن پيكره ي اقتصادي جامعه و افراد در آن مي باشد.
بنابراين عقل حكم مي كند از آن جايي كه اعمال ربوي پيكره جامعه را لرزان و اقتصاد آن را فلج
مي كند. اين امر خود بزرگترين عامل هلاكت و بدبختي انسان ها در تمام ادوار تاريخ بوده است، عملي ناپسند و قبيح مي باشد. بسياري از كشورهاي جهان سوم در عصر و زمان ، گرفتار ربا خواران بين المللي هستند كه نه تنها اقتصاد، كه همه چيزشان در خطر است[49].
مفاسد اجتماعي ربا:
1- ايجاد عناد و دشمني بين افراد جامعه: رباخواري منشا دشمني و درگيري بين افراد جامعه شده و اجتماعي ناسالم مي سازد، زيرا هميشه قرض دادن نسبت به كساني كه نتايج فعاليت آن ها را بدون هيچ زحمتي تصرف مي كنند، با ديده ي عناد مي نگرند، نتيجه اين كه طبقه وامانده و بيچاره يا كساني كه بر اثر تخريب ربا به فقر كشانده شدند طاقت و عمل از دست مي دهند و براي احقاق حق خود و دفاع از خويش به مبارزه و نبرد با ربا خواران به پاي مي خيزند و بلاخره پايان اين كار به هرج و مرج و بي نظمي جامعه؛ و در نهايت از هم پاشيدگي و نابودي و بر هم ريختن زندگي و نظام اجتماعي خواهد شد و ديگر افراد در مقابل يكديگر احساس مسئوليت نمي كنند و در واقع روح تعاون و ايثار و فداكاري در اجتماع از بين مي رود و به نوعي تبعيض در جامعه رواج مي يابد.
2-شكاف طبقاتي: عده اي اعتقاد دارند كه نظام ربا خواري موجب پديد آمدن فاصله طبقاتي فاحش است، بهتر است بگوييم كه شكاف طبقاتي در اجتماع با رباخواري خيلي راحت تر شكل مي گيرد، چرا كه نظام رباخواري، موجب تمركز ثروت در دست عده اي مي گردد و به دنبال آن قدرت هم در دست آن ها قرار مي گيرد و در واقع راه زندگي آنان را از ديگران جدا مي سازد. اينجاست كه فاصله ي طبقاتي به شدت گسترش مي يابد تا آن جايي كه اين امر در سطح جهان شيوع مي يابد ولي توان گفت كه در جامعه اي كه رباخواري مرسوم باشد، ربا موجب مي شود فقير، فقيرتر و غني، غني تر مي گردد.
3- ركود فعاليت هاي خير خواهانه: ما مي دانيم كه انسان به تنهايي نمي تواند همه ي نيازهاي خويش را با كار و فعاليت هاي خود به دست آورد، زيرا دامنه ي زندگي آدمي ميدان وسيعي است كه يك نفر نمي تواند به همه كارها بپردازد و از اين جاست كه احتياج به اجتماع، تعاوني و همكاري هاي اجتماعي را احساس مي كند و براي جبران كمبود و نقص، به همكاري و هماهنگي با ديگران مي پردازد و در سايه ي اين عمل كمال روحي و رشد معنوي پيدا مي كند، حال اين كه با ترويج ربا خواري از گسترش و ترويج احساس و تعاون كه اسلام خيلي بر آن تاكيد دارد جلوگيري خواهد شد و روح خير خواهي در ميان مردم جايي پيدا نمي كند. زيرا ربا انسان را از تكامل و عروج باز مي دارد. و خدا ربا را حرام كرد به خاطر اين كه مردم از دستگيري ها، و همكاري ، قرض و تعاون نسبت به يكديگر سرباز زنند[50].
4- باعث از بين رفتن اقتصاد پويا و با نشاط مي شود: توجه مردم به عقود ربوي باعث اين مي شود كه معاملات تجاري مشروع را ترك كنند چون اين نوع معاملات سخت است و به همان معاملات فاسد اكتفاء مي كند و اقتصاد تجاري مفيد براي اجتماع از بين مي رود.
5- خشك شدن احساسات و عواطف انساني: يكي از چيزهايي كه از اثرات ربا مي باشد اين است كه باعث از بين رفتن و ضعيف شدن عواطف انساني بين افراد بشر مي گردد[51]
2-2-12. موارد ربا و شرايط تحقق آن
مسلمانان اجماع دارند كه ربا در 6 چيز ثابت است، به خاطر كلام پيامبر (ص) كه فرمود: طلا به طلا مثل به مثل است، نقره به نقره مثل به مثل است، خرما به خرما مثل به مثل است، ... نمك به نمك مثل به مثلند، جو به جو مثل به مثلند، پس اگر كسي بيشتر كند يا بيشتر دهد به تحقيق ربا گرفته است. طلا را با نقره به هر شكل كه مي خواهيد بفروشيد، بر را به خرما هر طور كه خواستيد بفروشيد، گندم را با خرما هر طور كه خواستيد بفروشيد. در غير اين 6 تا اختلاف است از ابن طاووس وقتاده و داود و بعضي ديگر از كساني كه قياس را قبول ندارند، حكايت شده كه به همين 6 تا اكتفا و اقتصار كرده اند، و در غير اين 6 تا جاري نمي شود بلكه بقيه ( غير 6 تا) بر اصاله الاباحه استوارند به خاطر اين كلام خداوند ( احل الله البيع)[52]
ربا وقتي مي شود كه سه امر زير به عمل آيد:
1- اين كه فروختن جنسي به همان جنس باشد، مثل طلا به طلا يا نقره به نقره يا گندم به گندم يا ابريشم به ابريشم، بنابراين، اگر ابريشم فروخته شود به نقره يا ابريشم به پنبه يا گندم به روغن، ربا نخواهد بود اگر چه هر دو از اجناس كشيدني مي باشند و اگر چه يكي از آن ها هم زيادتر از ديگري باشد.
2- اين كه جنسي كه در مقابل همان جنس فروخته مي شود، هر دو پيمانه اي و يا هر دو كشيدني باشند، بنابراين ، اگر هر دو جنس، از اجناسي باشند كه به شماره يا متر فروخته مي شوند ربا نخواهد بود اگر چه زيادتي در يكي از آن ها باشد، مثل اين كه يك شال ترمه فروخته شود در مقابل دو شامل ترمه ( كه اين مثال است براي فروش به شماره) و يا مثل اين كه 10 متر پارچه در مقابل 15 متر پارچه فروخته شود( كه اين مثال است براي فروش به متر).
3- اين كه يكي از آن دو جنس پيمانه اي يا كشيدني كه به همان جنس فروخته مي شود زيادتر از ديگري باشد، مثل اين كه بفروشد 10 مثقال طلا را به 11 مثقال طلايي ديگر، يا 30 مثقال نقره را به 25 مثقال نقره ديگر، يا يك من ابريشم به يك من و نيم ابريشم ديگر، بنابراين اگر زيادتي در يكي از آن ها نباشد، بلكه هر دو در وزن يا كيل مساوي باشند، ربا نخواهد بود اگر چه هر دو از يك جنس باشند، مثل اين كه 10 من گندم در مقابل 10 من گندم ديگر بفروشد. نكته قابل توجه اين كه: در تحقق ربا فرق نمي كند كه زيادتي يك جنس بر ديگري از همان جنس، زيادي عيني باشد يا زيادتي حكمي. اما زيادتي عيني: مثل مثالي كه در بالا گذشت، و اما زيادتي حكمي: مثل اين كه هر دو جنس به يك مقدار باشند ولي يكي از آن ها مدت دار باشد و ديگري نقد باشد، مثلاً يك من ابريشم نقد بفروشد به يك من ابريشم ديگر كه آن را بعد از يك ماه ديگر بگيرد[53].
اقسام ربا
در فقه اسلامي ربا بر دو قسم است: 1) رباي معاملي ( رباي معاوضي) 2) رباي قرضي
الف) رباي معاوضي ( معاملي): با دو شرط تحقق پيدا مي كند: 1) آن دو چيز هم جنس باشند 2) مكيل و موزون باشند ( يعني با پيمانه يا وزن اندازه گيري بشوند.)و اين مطلب از عبارات علماء فهميده مي شود:
1) علامه حلي مي فرمايد: شرايط ربا دو چيز است، اتفاق در جنس و اندازه گيري شدن.[54]
2) شهيد ثاني در مسالك الافهام مي فرمايد: ربا در بيع با دو وصف ثابت مي شود: هم جنس بودن و مكيل و موزن بودن[55]
نوع ديگر ربا، رباي معاملي است كه در آن پاي قرض در ميان نيست بلكه پاي معاوضه در كار است. به رباي معاملي، رباي جنس به جنس مي گويند كه چيزي را به جنس خودش معاوضه كنند مثلاً گندم به گندم و به هر حال در رباي معاملي يعني در معاوضه ي دوشي هم جنس، زياده نبايد دريافت شود. مثلاً در معاوضه ي گندم با گندم بايد هم وزن يكديگر بيع و شراء بشود.[56]
نتيجه
ربا در لغت از ريشه ي يَربُو به معناي زياده و فزوني است و در اصطلاح شرع، ربا داراي دو معناي رباي در بيع و رباي در قرض است.رباي در بيع يعني: فروش يكي از متماثلين در مقابل ديگري بازياده. و رباي در قرض: عبارت است از سود، افزايش و فزوني كه به موجب قرار داد، قرض گيرنده بايد در زمان پرداخت دين، علاوه بر اصل وام به قرض دهنده بپردازد،
ربا زماني كه در جامعه رواج پيدا كند مفاسد اجتماعي همچون ايجاد عناد و دشمني بين افراد جامعه، شكاف طبقاتي، ركود فعاليت هاي خير خواهانه، از بين رفتن اقتصاد پويا و با نشاط، خشك شدن احساسات و عواطف انساني را به دنبال دارد.
كشور ما براي جلوگيري از ربا در بانك ها، سرمايه هاي مردم در بانك ها تحت عقودي همچون مضاربه، مزارعه، مساقات و ... قرار مي گيرند و بانك ها نيز به سرمايه هاي مردم در قبال عقودي كه شركت كرده اند سود مي دهد.
در پايان بايد بگويم به نظر من با وجود تأكيد اسلام از همان ابتدا و اعلام اين كه ربا جنگ با خدا و رسول است ربا هنوز در تمام سرزمين هاي اسلامي به طور رسمي و غير رسمي جريان دارد و متأسفانه در سال هاي اخير در كشور ما نيز بيشتر شده است و بين مردم عادي هم جريان دارد و هر چند اصلاحاتي در قوانين بانكي وارد شده است ولي برخي بانك هاي خصوصي سودها و جريمه ي تأخيري كه مي گيرند، و بايد گفت، ما مسلمانيم ولي فرهنگ ربا از جامعه ي اسلامي ريشه كن نشده و جاي تأسف فراوان دارد و شايد يكي از علل آن هم آشنا نبودن مردم با قواعد تجارت اسلامي باشد و البته گاهي اوقات بي تعهدي برخي، نسبت به قوانين اسلامي است. اميدواريم با تلاش مسئولين دولتي و فرهنگي مثل حوزه و دانشگاه، فرهنگ مبارزه با ربا در كشور ما شكل واقعي بگيرد. و قوانين حقيقي براي رفع ربا از كشور اسلامي ما و ديگر كشورهاي اسلامي وضع گردد. به اميد آن روز
فهرست منابع و مأخذ
قرآن کریم
1. شهيد ثاني، مسالك الافهام الي تنقيح شرائع الاسلام، ج3 ، چاپ اول ، موسسه للمعارف الاسلاميه، 1412 ه . ق.
2. محمد تقي بهجت، توضيح المسائل بهجت، ج 2.
3- حسن بن آقا بزرگ موسوي بجنوردي، القواعد الفقيه، ج 5 ، چاپ اول، نشر الهادي، 1419 ه . ق،
4.راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن- ترجمه و تحقيق، سيد غلامرضا خسروي حسيني- ج 2، چاپ دوم، انتشارات مرتضوي، 1374
5.ناصر مكارم شيرازي، ربا و بانكداري اسلامي، چاپ اول، مدرسه ي امام علي بن ابي طالب (ع)، 1422 ه . ق ،
6.دكتر ابراهيم انيس و دكتر عبدالحليم نسقر و دكتر عطيه الصوالحي و محمد خلف احمد، المعجم الوسيط (بندريگي)، مترجم: محمد بندريگي، ج 20، چاپ اول، انتشارات اسلامي، 1384
7.علي اكبر دهخدا، لغت نامه ي دهخدا، 10455
8.حسين بن يوسف بن مطهر اسلامي حلي (علام حلي)، تذكره الفقها (طبعه الحديثه) ، ج 10 ، چاپ اول، موسسه ي آل البيت عليهم السلام، ص 134شهيد ثاني، مسالك الافهام الي تنقيح الشرائع الاسلام، ج 3،ص 316
9. - محمد بن حسن بن باقر نجفي ( صاحب جواهر)، جواهر اكلام في شرح شرائع الاسلام، ج 23، چاپ هفتم، داراحياء التراث العربي، ص 324
10 دكتر ابراهيم انيس و دكتر عبدالحليم نسقر و دكتر عطيه الصوالحي و دكتر محمد خلف احمد، المعجم الوسيط ( بندريگي)، ترجمه محمد بندريگي، ج 2 ، ص 701
11 - شيخ حسن قاروني تبريزي، النضيد في شرحِ رَوضَهِ الشهيد، ج 12 ، المتاجر، چاپ پنجم، قم، انتشارت داوري،
12.ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه ي احمد آرام و امير حسين آريان پور، ج 1، چاپ چهارم، انتشارات علمي و فرهنگي، 1372
13.ويل دورانت، تاريخ عمومي، ترجمه ي احمد آرام و اميرحسين آريان پور، ج 3، چاپ چهارم، انتشارات علمي و فرهنگي
14.محمد حسين بهشتي، ربا در اسلام، چاپ پنجم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1379 ، ص 21-16
15 - سيد محمد حسين بهشتي و محمد جواد با هنر و علي گلزاده، شناخت اسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامي
16.علي ماجدي و حسن گلريز، پول و بانك از نظريه تا سياست گذاري، چاپ چهارم، دانشكده علوم بانكي، بانك مركزي جمهوري اسلامي، پاييز 1370، ص 200 و 199
17.مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، ج2 ، تهران، دار الكتب الاسلاميه، ص 368-365
18.علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه ي سيد محمد باقر موسوي همداني، ج 2 ، بنياد علمي و فكري علامه طباطبائي
19.علامه مجلسي (ره) ، بحار الانوار، ج
20. شيخ حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج 18، قم، موسسه ي آل لبيت 1409 ه. ق
21. حسن بن آقا بزرگ موسوي بجنوردي، قواعد الفقهيه، ج 5، ،ص 88؛
22. ثقه الاسلام كليني (ره)، اصول كافي، ج 5، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365 ، ص 147
23. - مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي ( اصول فقه، فقه )، ج 3 ، چاپ پانزدهم، تهران، انتشارات صدرا، 1375
24. حسن بن يوسف مطهر اسلامي حلي ( علامه حلي)، تذكره الفقها ( طبعه الحديثه)، ج10 ، چاپ اول، موسسه ي آل البيت عليهم السلام، ص
25. شيخ حسن قاروني تبريزي، النضيد في شرحَ رَوضَهِ الشَّهيد، ج 12 المتاجر، چاپ پنجم، قم، انتشارات داوري، انتشارات داوري، ص 63 و 62
26- حسن بن يوسف بن مطهر اسلامي حلي ( علامه حلي)، تذكره الفقها ( طبعه الحديثه)، ج 10، ص 135.
27- شهيد ثاني، مسالك الافهام الي تنقيح شرائع الاسلام، ج 3، چاپ اول، موسسه للمعارف الاسلاميه، 1412
منابع:
[1] - شهيد ثاني، مسالك الافهام الي تنقيح شرائع الاسلام، ج3 ، چاپ اول ، موسسه للمعارف الاسلاميه، 1412 ه . ق ، ص 316 و حسن بن يوسف بن مطهر اسلامي حلي ( علامه حلي) ، تذكره الفقهاء ( طبعه الحديثه)، ج10 ، چاپ اول،
موسسه ي آل البيت عليهم السلام، ص 134و محمد بن حسن بن باقر نجفي ( صاحب جواهر)، جواهر الكلام في شرح شرايع الاسلام، ج 23چاپ هفتم، دار احياء التراث العربي، ص 334
[2] - محمد تقي بهجت، توضيح المسائل بهجت، ج 2، ص 518
[3] - حسن بن آقا بزرگ موسوي بجنوردي، القواعد الفقيه، ج 5 ، چاپ اول، نشر الهادي، 1419 ه . ق، ص 86
[4] - راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن- ترجمه و تحقيق، سيد غلامرضا خسروي حسيني- ج 2، چاپ دوم، انتشارات مرتضوي، 1374 ، ص 40 و 39
[5] - ناصر مكارم شيرازي، ربا و بانكداري اسلامي، چاپ اول، مدرسه ي امام علي بن ابي طالب (ع)، 1422 ه . ق ، ص 64
[6] - ناصر مكارم شيرازي، ربا و بانكداري اسلامي. ق ، ص 84
[7] - دكتر ابراهيم انيس و دكتر عبدالحليم نسقر و دكتر عطيه الصوالحي و محمد خلف احمد، المعجم الوسيط (بندريگي)، مترجم: محمد بندريگي، ج 20، چاپ اول، انتشارات اسلامي، 1384، ص 701
[8] - علي اكبر دهخدا، لغت نامه ي دهخدا، 10455
[9] - حسين بن يوسف بن مطهر اسلامي حلي (علام حلي)، تذكره الفقها (طبعه الحديثه) ، ج 10 ، چاپ اول، موسسه ي آل البيت عليهم السلام، ص 134
[10] - حسن بن آقا بزرگ موسوي بجنوردي، القواعد الفقهيه، ج 5، ص 86
[11] - شهيد ثاني، مسالك الافهام الي تنقيح الشرائع الاسلام، ج 3،
ص 316
[12] - محمد بن حسن بن باقر نجفي ( صاحب جواهر)، جواهر اكلام في شرح شرائع الاسلام، ج 23، چاپ هفتم، داراحياء التراث العربي، ص 324
[13]- دكتر ابراهيم انيس و دكتر عبدالحليم نسقر و دكتر عطيه الصوالحي و دكتر محمد خلف احمد، المعجم الوسيط
( بندريگي)، ترجمه محمد بندريگي، ج 2 ، ص 701
[14] - شيخ حسن قاروني تبريزي، النضيد في شرحِ رَوضَهِ الشهيد، ج 12 ، المتاجر، چاپ پنجم، قم، انتشارت داوري، ص 62
[15] - ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه ي احمد آرام و امير حسين آريان پور، ج 1، چاپ چهارم، انتشارات علمي و فرهنگي، 1372 ، ص 151
[16] - ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه ي احمد آرام و امير حسين آريان پور، ص 271
[17] - همان منبع، ص 303
[18] - ويل دورانت، تاريخ عمومي، ترجمه ي احمد آرام و اميرحسين آريان پور، ج 3، چاپ چهارم، انتشارات علمي و فرهنگي، ص 1051
[19] - محمد حسين بهشتي، ربا در اسلام، چاپ پنجم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1379 ، ص 21-16
[20] - سيد محمد حسين بهشتي و محمد جواد با هنر و علي گلزاده، شناخت اسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ص 486
[21] - علي ماجدي و حسن گلريز، پول و بانك از نظريه تا سياست گذاري، چاپ چهارم، دانشكده علوم بانكي، بانك مركزي جمهوري اسلامي،
[22] - علي ماجدي و حسن گلريز، پول و بانك از نظريه تا سياست گذاري، ، ص199 و 198
[23] - بقره، 275
[24] - مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، ج2 ، تهران، دار الكتب الاسلاميه، ص 368-365
[25] - علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه ي سيد محمد باقر موسوي همداني، ج 2 ، بنياد علمي و فكري علامه طباطبائي ، ص 579-572
[26] - ناصر مكارم شيرازي، ربا و بانكداري اسلامي، مدرسه ي علي ، ص 10-8
[27] - بقره، 276
[28] - مكارم شيرازي و همكاران، نمونه، ج 2، ص 371 و 370
[29] - علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه ي سيد محمد باقر موسوي همداني، ج 2، ص 583
[30] - ناصر مكارم شيرازي، ربا و بانكداري اسلامي، ،ص 14
[31] - آل عمران، 130
[32] - مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، ج 4 ، ص 88 و 89
[33] - بقره، 278
[34] - مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، ج 2، تهران، ص 375
[35] - علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه ي سيد محمد بقار موسوي همداني، ج 2، ص 588
[36] - علامه مجلسي (ره) ، بحار الانوار، ج 100 ، 1404قمري، ص 122.
[37] - همان منبع، ص 89
[38] - ناصر مكارم شيرازي، ربا و بانكداري اسلامي، ص 24-22
[39] - شيخ حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج 18، قم، موسسه ي آل لبيت 1409 ه. ق، ص 128؛ ثقه الاسلام كليني (ره)، اصول كافي، ج 5، تهران، دارالكتب الاسلاميه ، 1365 ، ص 145
[40] - ناصر مكارم شيرازي، ربا و بانكداري اسلامي ، ص 25
[41] - حسن بن آقا بزرگ موسوي بجنوردي، قواعد الفقهيه، ج 5، ،ص 88؛
[42] - ناصر مكارم شيرازي، ربا و بانكداري اسلامي ، ص 27 و26
[43] - ثقه الاسلام كليني (ره)، اصول كافي، ج 5، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365 ، ص 147
[44] - ناصر مكارم شيرازي، ربا و بانكداري اسلامي، ص 28
[45] - مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي ( اصول فقه، فقه )، ج 3 ، چاپ پانزدهم، تهران، انتشارات صدرا، 1375، ص 49 و 48
[46] - حسن بن آقا بزرگ موسوي بجنوردي، قواعد الفقهيه، ج 5، ص 85
[47] - مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي ( اصول فقه، فقه)؛ ج 3 ، صفحه 51 و 50
[48] - ناصر مكارم شيرازي، ربا و بانكداري اسلامي، ص 30
[49] - سيد شهين خامسي، پايان نامه ي ربا در اسلام و مقايسه ي آن با قانون مدني، دانشگاه آزاد اسلامي، تابستان 1380، ص 49 و 48
[50] - سيده شهين خامسي، پايان نامه ي ربا در اسلام و مقايسه ي آن با قانون مدني، دانشگاه آزاد اسلامي 1380 ، ص 64 و 63
[51] - ناصر مكارم شيرازي، ربا و بانكداري اسلامي، ص 42 و39
[52] - حسن بن يوسف مطهر اسلامي حلي ( علامه حلي)، تذكره الفقها ( طبعه الحديثه)، ج10 ، چاپ اول، موسسه ي آل البيت عليهم السلام، ص 135
[53] - شيخ حسن قاروني تبريزي، النضيد في شرحَ رَوضَهِ الشَّهيد، ج 12 المتاجر، چاپ پنجم، قم، انتشارات داوري، انتشارات داوري، ص 63 و 62
[54] - حسن بن يوسف بن مطهر اسلامي حلي ( علامه حلي)، تذكره الفقها ( طبعه الحديثه)، ج 10، ص 135.
[55] - شهيد ثاني، مسالك الافهام الي تنقيح شرائع الاسلام، ج 3، چاپ اول، موسسه للمعارف الاسلاميه، 1412 ه. ق، ص 316
[56] - مرتضي مطهري، مساله ي ربا و بانك به ضميمه ي بيمه، ص 42 و 41