محورهاي اساسي مبارزات سياسي حضرت زهرا (ع.ه)
مقدمه:
پس از رحلت نبي اكرم صلي الله عليه و آله، اميرالمؤمنين عليه السلام سياست سكوت اعتراض آميز و در عين حال توام با همكاري حساب شده با خلفا را به عنوان بهترين راه نجات امت اسلامي از هلاكت و گمراهي برگزيد . دليل اين امر را در موارد زير مي توان يافت:
1- مردم به دليل تعصبات قومي حاضر نبودند بار ديگر فردي از بني هاشم حاكميت را به دست گيرد . چنان كه نقل شده است، عمر به ابن عباس گفت: قريش مايل نبودند نبوت و خلافت تواما در خاندان شما (بني هاشم) جمع شود . (1)
2- برخي از مردم روي شخص علي عليه السلام حساسيت خاصي داشتند، چراكه آن حضرت در خلال جنگ هاي صدر اسلام، بسياري از سران قريش را به هلاكت رسانده بود، از اين رو كينه اي عميق از ايشان به دل گرفتند . در دعاي ندبه كينه هاي جنگ هاي بدر و حنين به عنوان يكي از علل دشمني برخي مردم با امير المؤمنين عليه السلام مطرح شده است .
3- رقباي علي عليه السلام در امر خلافت، به هيچ قيمتي حاضر به چشم پوشي از مسند خلافت نبودند و اگر حضرت مخالفت علني مي كرد، آن ها قبائل حامي خود را عليه بني هاشم بسيج كرده، يك جنگ قبيلگي تمام عيار شروع مي شد و وحدت و انسجام اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله در همان روزهاي نخست از دست مي رفت و هسته مركزي نظام اسلامي به شدت تضعيف مي شد .
اين اختلاف چند پيامد مهم داشت:
الف) با اين درگيري ها زمينه به قدرت رسيدن بني اميه فراهم مي آمد . پس از ماجراي سقيفه، ابوسفيان سركرده بني اميه سعي كرد آتش درگيري و نزاع را در ميان اصحاب برافروزد، لذا نزد علي عليه السلام آمد و گفت: «سوگند به خدا، اگر بخواهي اين شهر را عليه ابوبكر، پر از سواره و پياده مي كنم .» (2) ، ولي امام علي عليه السلام با فراست خاص و بينش عميق سياسي و اجتماعي خويش پي برده بود كه اگر اين نزاع بين اصحاب به وقوع بپيوندد سرانجام به پيروزي ابوسفيان و فرزندانش ختم خواهد شد، لذا به او فرمود: «تو در پي كاري هستي كه ما اهل آن نيستيم (3) ، تو مدت ها بدخواه اسلام و مسلمانان بوده اي .» (4)
ب) اختلاف ميان اصحاب، سركوب مرتدين را به تاخير مي انداخت و حتي موجب نوميدي مردم بلاد تازه مسلمان جزيرة العرب و هرج و مرج روزافزون مي شد و خطر سقوط حكومت مدينه و از بين رفتن مجاهدت هاي پيامبر صلي الله عليه و آله براي گسترش اسلام در جزيرة العرب را در پي داشت .
4- اعتراض علي عليه السلام، به عنوان تلاشي براي به دست آوردن قدرت و منفعت فردي تلقي مي شد; زيرا جامعه كوته نظر و آلوده به تعصبات جاهلي آن روز، نمي توانست به نيت پاك اميرمؤمنان عليه السلام ايمان پيدا كند، لذا زمينه مناسبي براي معارضين حضرت فراهم مي آمد تا ايشان را به خودكامگي و رياست طلبي متهم سازند و بگويند علي عليه السلام خواسته خويش را بر راي و تصميم امت مقدم مي دارد و مستبدانه عمل مي كند!
بنابراين اميرمؤمنان به ناچار سكوتي تلخ و شكننده را تحمل كرد و بدين وسيله، از بروز شكاف در امت اسلامي جلوگيري نمود . آن حضرت در فلسفه سكوت خود فرمود: «فرايت ان الصبر علي ذلك افضل من تفريق كلمة المسلمين وسفك دمائهم والناس حديثوا عهد بالاسلام والدين يمخض مخض الوطب يفسده ادني وهن و يعكسه اقل خلف (5) ; ديدم صبر بر اين حادثه، بهتر از ايجاد تفرقه ميان مسلمانان و ريختن خونشان است، مردم تازه مسلمانند و دين مانند مشك شير، به هم زده مي شود و كوچكترين سستي آن را فاسد و كمترين پيمان شكني آن را واژگون مي سازد .»
سكوت اميرالمؤمنين عليه السلام موجب وحدت امت اسلام و كوتاه شدن دست بدخواهان و تحكيم حكومت اسلامي گرديد، اما يك مشكل اساسي باقي ماند و آن اينكه سكوت علي عليه السلام موجب مي شد انحراف در امر خلافت ناديده گرفته شود . اگر همين روند از سوي خاندان اهل بيت عليهم السلام ادامه مي يافت بيم آن مي رفت كه اندك اندك زشتي انحراف پديد آمده در مسير خلافت، در ميان اصحاب و تابعين و مسلمانان نسل هاي آينده، از بين برود و خط ولايت و تشيع در طول تاريخ محو گردد .
اهل بيت عليهم السلام مامور بودند در مقابل انحراف جامعه اسلامي از مسير اسلام ناب ايستادگي نموده و همواره خط اسلام ناب را براي مسلمانان ترسيم كنند .
در ميان اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله، علي عليه السلام به دلايلي كه ذكر شد مامور به سكوت بود . امام حسن، امام حسين، حضرت زينب و ام كلثوم ( عليهم السلام) به خاطر صغر سن، پذيرش مردمي جهت اقدام گسترده را نداشتند . تنها كسي كه از موقعيت اجتماعي و قداست بسيار بالايي برخوردار بوده و مي توانست با ايستادگي در برابر جريان حذف علي عليه السلام حقايق را براي حق طلبان روشن كند، حضرت زهراء عليها السلام بود . لذا بي درنگ اين بار سنگين را بر دوش گرفت و علي عليه السلام نيز با سكوت خويش، رضايت خود را از فرياد فاطمه عليها السلام اعلان فرمود .
موقعيت اجتماعي حضرت فاطمه عليها السلام
زهراي اطهر عليها السلام به شدت مورد علاقه رسول اكرم صلي الله عليه و آله بود به طوري كه آن حضرت پيوسته در گفتار و كردار خود يگانه دخترش را مي ستود و از او تجليل مي كرد، او را سيده زنان عالم و پاره تن و جگر گوشه خود معرفي كرده، رضاي او را رضاي الهي و سخط او را مايه سخط خداوند مي دانست .
رسول خدا صلي الله عليه و آله در بيان فضائل علي عليه السلام محدوديت داشت، چون موجب حسادت برخي از سران اصحاب و تفرقه بين مسلمانان مي شد . از اين رو، براي حفظ وحدت و اقتدار جامعه، از بيان كمالات و مناقب و جايگاه ممتاز علي عليه السلام در مجامع عمومي و در حد گسترده خودداري مي كرد; اما در مورد زهراي اطهر عليها السلام اين مشكل چندان مطرح نبود; يعني تجليل آن حضرت از دختر بزرگوارش خطري براي حكومت و جامعه به وجود نمي آورد، هرچند موجب اعتراض برخي از همسرانش مي شد . (6)
از اين رو رسول خدا صلي الله عليه و آله از هر فرصتي استفاده مي كرد و شخصيت والاي حضرت زهراء عليها السلام را به اصحابش معرفي مي فرمود . بسياري از فضائل حضرت زهراء عليها السلام از زبان افرادي نقل شده است كه جزء خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله نبوده اند . اين حقيقت نشان مي دهد كه پيامبر صلي الله عليه و آله عمدا فضائل حضرت فاطمه عليها السلام را براي يارانش شرح مي داد تا بركات وجود آن بزرگوار را معرفي كرده و شان و منزلت والايش را در جامعه تثبيت نمايد . سعدبن ابي وقاص مي گويد: از پيامبر صلي الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: «فاطمة بضعة مني من سرها فقد سرني و من ساءها فقد ساءني، فاطمة اعز البرية علي; فاطمه پاره تن من است، هركس او را مسرور كند مرا خوشحال كرده و هر كس به او بدي كند به من بدي كرده است، فاطمه عزيزترين خلق نزد من است .» (7)
ابوهريرة با آن همه بي مهريش نسبت به اهل بيت عليهم السلام مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «اول شخص تدخل الجنة فاطمة; اولين كسي كه وارد بهشت مي شود، فاطمه است .» (8)
رفتار پيامبر صلي الله عليه و آله با فاطمه عليها السلام نيز موجب افزايش قدر و منزلت اجتماعي آن بانوي بزرگوار مي شد . رسول خدا صلي الله عليه و آله وقتي از مسافرت بر مي گشت، قبل از اينكه به خانه خودش برود، بر حضرت فاطمه عليها السلام وارد مي شد و مدت زيادي نزد آن حضرت مكث مي كرد . گاه اصحاب همچنان پشت درب خانه فاطمه عليها السلام مي ماندند تا پيامبر صلي الله عليه و آله از خانه خارج شود . (9) و يا دست هاي دختر گرامي اش را مي بوسيد . (10)
تعريف هاي مكرر رسول خدا صلي الله عليه و آله از فاطمه زهراء عليها السلام به گوش همه اصحاب رسيد به طوري كه تقريبا همه اصحاب نامدار و اهل نظر جامعه اسلامي مي دانستند حضرت فاطمه عليها السلام از محبوبترين افراد نزد پيامبر صلي الله عليه و آله است . افرادي مثل ابو سعيد خدري (11) و بريدة (12) و حتي عايشه (13) در تارخ به اين حقيقت گواهي داده اند .
از اين رو اصحاب پيامبر احترام ويژه اي براي آن حضرت قائل بودند . به علاوه، نفس افتخار فرزندي پيامبر، خود موجب محبوبيت و منزلت اجتماعي حضرت زهراء عليها السلام بود، لذا مواضع، ديدگاه ها و خواسته هاي آن بزرگوار به عنوان تنها يادگار باقي مانده از رسول خدا صلي الله عليه و آله، تداعي كننده خواسته ها و ديدگاه هاي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله بود .
علاوه بر اين ها، حساسيت هايي كه قريش نسبت به علي عليه السلام داشتند، نسبت به حضرت فاطمه عليها السلام نداشتند، لذا شرايط به گونه اي بود كه در ميان اهل بيت عليهم السلام هيچ كس به اندازه حضرت فاطمه عليها السلام در مبارزه با انحرافات پديد آمده پس از رحلت رسول خدا صلي الله عليه و آله موفقيت نداشت . از اين رو آن مبارز خستگي ناپذير به طور غير مترقبه وارد ميدان مبارزه با خلفا و اساسا كل جامعه اسلامي مدينه شد، و ظرف هفتاد و پنج يا نود و پنج روز چنان حماسه آفريد كه عرصه را بر خلفا تنگ نمود، و آنان را به اظهار ندامت و عذرخواهي واداشت و از آن مهمتر مسير اسلام ناب را كه در جريان سكوت تحميلي بر امير المؤمنين عليه السلام و زياده طلبي ها و فرصت طلبي هاي سران اصحاب، تيره و تار شده بود، روشن ساخت . ما در حد گنجايش اين مقاله به برخي راهكارها و اهداف اساسي مبارزات سياسي آن حضرت اشاره خواهيم كرد .
محورهاي اساسي مبارزات سياسي حضرت زهراء عليها السلام
1- اعلان عدم مشروعيت خلافت ابوبكر
زهراي اطهر عليها السلام با مخالفت هاي همه جانبه خويش با خلفا، مخصوصا با مقاومت حيرت انگيزش در مقابل اصرار ابوبكر و عمر براي بيعت گرفتن از علي عليه السلام، به همگان اعلان كرد كه خلافت ابوبكر غير مشروع است .
جناح پيروز سقيفه پس از بيعت گرفتن از برخي اصحاب، به سرعت سراغ علي عليه السلام آمدند تا در اسرع وقت از آن بزرگوار بيعت بگيرند و سند مشروعيت حكومت خود را به امضاء رسانند . آن ها مي دانستند كه علي عليه السلام به خاطر حفظ اسلام و پيشگيري از تفرقه و اختلاف، به جنگ متوسل نخواهد شد و بيعت او باب مخالفت ساير بني هاشم و حاميان اهل بيت عليهم السلام را مسدود خواهد كرد و در نتيجه پايه خلافتشان مستحكم خواهد شد . از اين رو آن بزرگوار را تحت فشار سختي قرار دادند و زشت ترين برخوردها را در نخستين روزهاي رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله با آن حضرت كردند و تا سرحد كشتن آن حضرت پيش رفتند . (14)
براي آنان بيعت اميرالمؤمنين عليه السلام اهميت بسزايي داشت; چرا كه تاخير علي عليه السلام در بيعت، بيانگر آن بود كه خلافت ابوبكر از ديدگاه شخصيت برگزيده پيامبر صلي الله عليه و آله مورد قبول نمي باشد، اين مساله بنيان حكومت ابوبكر را در مدينه متزلزل مي كرد، به علاوه اگر خبر اين نارضايتي به مناطقي چون يمن مي رسيد و يا مسلماناني كه از بلاد اسلامي در غدير خم حضور داشتند متوجه اين موضوع مي شدند، مشروعيت خلافت آنان كاهش مي يافت .
خليفه و طرفدارانش در صدد بودند به هر طريق ممكن ولو به قيمت كشتن، علي عليه السلام را به پذيرش حاكميت خود وادار كنند، اما با مقاومت شديد حضرت زهراء عليها السلام مواجه شدند، شخصيتي كه هنوز جملات پيامبر صلي الله عليه و آله در شان و منزلت او در فضاي جامعه طنين انداز بود، و سفارش هاي رسول خدا صلي الله عليه و آله در حفظ حرمت و مودتش فراموش نشده بود .
مبارزه حضرت فاطمه عليها السلام كار خلفا را بسيار دشوار ساخت زيرا آنان مي دانستند چنانكه تسريع در بيعت گرفتن از علي عليه السلام موجب تثبيت حكومتشان مي شود، جسارت زياد نسبت به دختر پيامبر صلي الله عليه و آله نيز پايه حكومتشان را سست خواهد كرد . طبق نقل مسعودي، تا حضرت زهراء عليها السلام در قيد حيات بودند آن ها نتوانستند از علي عليه السلام بيعت بگيرند . بني هاشم نيز پس از شهادت زهراي اطهر عليها السلام با ابوبكر بيعت كردند . (15) همين امر به عنوان سندي روشن بر عدم مشروعيت خلافت ابوبكر از ديدگاه اميرمؤمنان و حضرت فاطمه عليها السلام و بني هاشم در تاريخ ثبت گرديد .
روايات و اسناد تاريخي مربوط به مقاومت هاي حضرت زهراء عليها السلام فراوان است و ما تنها به ذكر برخي از فرازهاي يك سند نسبتا مفصل و هماهنگ از كتاب «الامامة و السياسة » اكتفا مي كنيم . دينوري مي نويسد: «ابوبكر ازكساني كه از بيعت با او سرباز زده و نزد علي عليه السلام گرد آمده بودند پرس و جو كرد و عمر را به دنبال آن ها فرستاد، عمر آن ها را صدا زد ولي آن ها بيرون نيامدند . لذا هيزم خواست و گفت: . . . يا بيرون مي آييد و يا خانه را با اهلش به آتش مي كشم!
به او گفته شد: اي اباحفص! در اين خانه فاطمه است . گفت: اگر چه او (فاطمه) باشد . . . !
علي عليه السلام فرمود: «حلفت ان لااخرج و لااضع ثوبي علي عاتقي حتي اجمع القرآن; قسم ياد كرده ام تا قرآن را جمع نكنم خارج نشوم و لباسم را بر شانه نيفكنم .»
در اين هنگام فاطمه پشت درب ايستاد و فرمود: «لاعهد لي بقوم حضروا اسوا محضر منكم تركتم رسول الله صلي الله عليه و آله جنازة بين ايدينا و قطعتم امركم لم تستامرونا و لم تردوا لنا حقا; من امتي بد برخوردتر از شما نمي شناسم، جنازه رسول خدا صلي الله عليه و آله را روي دست ما رها كرديد و كار [خلافت] خود را [بين خودتان] سامان داديد، از ما طلب امر نكرديد و حق را به ما باز نگردانديد .»
طبق گزارش دينوري، برخورد تند و علني حضرت زهراء عليها السلام موجب خوف آن ها شد، زيرا نمي خواستند مردم مدينه خشم حضرت زهراء عليها السلام بر آن ها را بدانند . بار دوم و سوم خودشان نيامدند، بلكه قنفذ را فرستادند تا از علي عليه السلام بخواهد نزد ابوبكر بيايد و بيعت كند، ولي حضرت نپذيرفت . وقتي پيغام آنان بي نتيجه ماند به ناچار بار ديگر عمر با عده اي به طرف خانه حضرت فاطمه عليها السلام آمدند، دق الباب كردند، وقتي فاطمه عليها السلام سر و صدايشان را شنيد اين بار حمله اش را متوجه شخص ابوبكر و عمر كرد، با صداي بلند فرياد زد: «يا ابت يا رسول الله، ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابي قحافة; اي پدر، اي رسول خدا، ما پس از تو از پسر خطاب و پسر ابي قحافه چه كشيده ايم؟ !»
اين سخن كه از سينه اي مالامال از درد و رنج برخاسته بود، دل هاي عده زيادي از اطرافيان عمر را لرزانيد به طوري كه وقتي ناله فاطمه و گريه اش را شنيدند، گريه كنان برگشتند . . . اما عمر و عده اي ايستادگي كردند، علي عليه السلام را از خانه بيرون آوردند و نزد ابوبكر بردند . درهمين هنگام حضرت زهراء عليها السلام به دنبال اميرمؤمنان وارد مجلس شد .
آن ها به علي عليه السلام گفتند: بيعت كن .
علي عليه السلام فرمود: «ان انالم افعل فمه; اگر بيعت نكنم، چه خواهيد كرد؟»
گفتند: در اين صورت . . . گردنت را مي زنيم .
ابوبكر همچنان ساكت بود و حرف نمي زد، لحظه، لحظه سرنوشت سازي بود، اگر ابوبكر كوچكترين اشاره اي مي كرد علي عليه السلام به شهادت مي رسيد، ولي حضور زهراي اطهر عليها السلام حداقل يكي از علل پرهيز از قتل علي عليه السلام بود .
طبق گزارش دينوري عمر از ابوبكر خواست علي عليه السلام را به زور مجبور به بيعت كند، ولي ابوبكر گفت: مادامي كه فاطمه در كنار اوست او را به كاري مجبور نمي كنم . ظاهرا هدف عمر از مجبور كردن، تهديد به قتل بود; زيرا علي عليه السلام پس از گفت وگوي آن دو كنار قبر رسول خدا صلي الله عليه و آله رفت و در حالي كه فرياد مي زد و مي گريست قبر را در آغوش گرفته، اين آيه را خواند: «ياابن ام ان القوم استضعفوني و كادوا يقتلونني » ; «اي فرزند مادر! اين قوم مرا ضعيف انگاشتند و نزديك بود مرا به قتل برسانند .» (16)
از اين گزارش به دست مي آيد كه صديقه طاهره نه تنها با خطبه هاي آتشين خود اعتبار خلافت ابوبكر را زير سؤال برد; بلكه با حضور فعال خود در خط مقدم مبارزه همچون سپر محكمي از جان علي عليه السلام و حاميانش محافظت كرد و فضاي مناسبي را براي بني هاشم فراهم نمود تا بيعت را به تاخير بيندازند .
البته شيوه حضرت فاطمه عليها السلام براي اعلان عدم مشروعيت حكومت ابوبكر تنها در مبارزه علني روزهاي نخست رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله خلاصه نمي شد، آن حضرت تا آخرين روز رحلتش همواره با قطع رابطه وابراز ناراحتي و اندوه، افكار عمومي را متوجه مساله سقيفه و غصب خلافت مي كرد و نمي گذاشت اين مهم به فراموشي سپرده شود . زنان مهاجرين وانصار براي عذر خواهي به عيادت آن بزرگوار آمدند، ولي حضرت فاطمه عليها السلام نه تنها از آنان تشكر نكرد بلكه در جواب احوال پرسي آنان فرمود: «اصبحت والله عائفة لدنيا كن، قالية لرجالكن، لفظتهم بعد ان عجمتهم، سئمتهم بعد ان سبرتهم . . . ويحهم اني زحزحوها عن رواسي الرسالة و قواعد النبوة والدلالة; به خدا قسم! صبح كردم در حالي كه نسبت به دنياي شما بي ميل و نسبت به مردان شما ناراحتم، آنان را از دهان خود بدور افكندم بعد از اينكه آن ها را آزمودم، و با آنان بد شدم بعد از آنكه آن ها را سنجيدم . . . واي بر آن ها، چگونه خلافت را از [پايه هاي رسالت و] بنيادهاي نبوت و ارشاد دور ساخته اند .» (17)
در آخرين روزهاي زندگي حضرت وقتي ابوبكر وعمر تقاضاي ملاقات كردند، ابتدا حضرت فاطمه عليها السلام نپذيرفت و زماني كه امير مؤمنان از آن حضرت تقاضا كرد به احترام شوهر بزرگوارش پذيرفت ولي چنان برخورد سردي با آن ها كرد كه گزارش آن ديدار به يك سند تاريخي گويا براي اثبات خشم آن حضرت نسبت به خلفا تبديل گرديد . آن ها قصد داشتند با دلجويي از زهراي اطهر عليها السلام بر اعمال زشت خويش سر پوش بگذارند، ولي حضرت فاطمه عليها السلام هنگام ورود آنان به اتاق، رويش را از آن ها برگرداند و بعد از آنكه ابوبكر اظهار پوزش و عذر خواهي كرد، فرمود: «نشدتكما الله الم تسمعا رسول الله يقول: رضا فاطمة من رضاي و سخط فاطمة من سخطي; شما را به خدا قسم! آيا از رسول خدا نشنيده ايد كه فرمود: رضايت فاطمه از رضايت من و غضب فاطمه از غضب من است؟»
گفتند: آري، از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيده ايم . وقتي از آن ها اقرار گرفت، با جملاتي حساب شده و در عين حال تند و تكان دهنده برائت هميشگي خود را نسبت به آن دو اعلان كرد و فرمود: «فاني اشهد الله و ملائكته انكما اسخطتماني و ما ارضيتماني، و لئن لقيت النبي لاشكوتكما الله . . . والله لادعون الله عليكما في كل صلاة اصليها; من خداوند و ملائكه اش را شاهد مي گيرم كه شما دو نفر مرا خشمناك كرده و خشنود نساخته ايد، اگر با پيامبر صلي الله عليه و آله ملاقات كنم نزد خداوند از شما شكايت خواهم كرد . . . قسم به خدا در هر نمازي كه مي گذارم نزد خدا شما را نفرين مي كنم .» (18)
مهمترين ضربه اي كه فاطمه عليها السلام بر بنيان خلافت ابوبكر و سپس عمر وارد ساخت، وصيت آن حضرت به مخفي ماندن مرقد مطهرش بود . آن حضرت در سفارش هايش به امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «اوصيك ان لايشهد احد جنازتي من هؤلاء الذين ظلموني و اخذوا حقي فانهم عدوي و عدو رسول الله و لاتترك ان يصلي علي احد منهم و لا من اتباعهم و ادفني في الليل اذا هدات العيون و نامت الابصار; تو را وصيت مي كنم هيچ يك از آنان كه به من ظلم كردند و حق مرا غصب نمودند، نبايد در تشييع جنازه من شركت كنند; زيرا آن ها دشمن من و دشمن رسول خدا صلي الله عليه و آله هستند و اجازه نده احدي از آن ها و پيروانشان بر من نماز گذارد و مرا شب دفن كن، آن هنگام كه چشم ها آرام گرفته و ديده ها به خواب فرو رفته باشند .» (19)
اين وصيت، ضربه سهمگيني بر پيكر ابوبكر و عمر وارد ساخت، ضربه اي كه تا قيام قيامت استمرار خواهد داشت و سندي زنده و ماندگار بر محكوميت حكومت خلفا و غير عادلانه بودن آن از منظر زهراي مرضيه عليها السلام به شمار مي آيد .
2- مقابله با توطئه ترور شخصيت علي عليه السلام
مخالفان امير مؤمنان پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله، آن بزرگوار را به شدت تحت سانسور تبليغاتي قرار دادند، به طوري كه در جريان سقيفه، هيچيك از سران مهاجر نامي از علي عليه السلام به عنوان فرد لايق خلافت به ميان نياورد، اصحاب سابقه دار و متنفذ به كلي خدمات و ايثارگري هاي علي عليه السلام را مسكوت گذاشتند، حتي با آن بزرگوار در مورد خلافت مشورت نكردند و به دور از چشم علي عليه السلام ابوبكر را به خلافت برگزيده و براي او بيعت گرفتند .
علي عليه السلام به خاطر محذوراتي - كه برخي از آن ها در مقدمه گذشت - نمي توانست از حقوق خود دفاع كند .
در چنين شرائطي حضرت زهراء عليها السلام - با توجه به شناخت دقيقش از توطئه حذف علي عليه السلام از خاطره ها، و پيامدهاي ناگوار آن - معرفي شخصيت والا و ممتاز علي عليه السلام را سرلوحه اهداف مبارزاتي خود قرار داد . آن بانوي بزرگوار در شرائطي كه هيچكس جرات نمي كرد از علي عليه السلام سخني به ميان آورد، سوابق درخشان امير مؤمنان را در خطبه هاي خود مطرح كرده و چهره ممتاز آن حضرت را به تازه مسلمانان معرفي نمود .
گاه از مجاهدت هاي علي عليه السلام در لحظه هاي سرنوشت ساز جنگ هاي صدر اسلام ياد مي كرد و رشادت ها و جانبازي ها و دلاوري هاي مولي را به خاطر مردم مي آورد و مي فرمود:
«كلما او قدوا نارا للحرب اطفاها الله او نجم قرن الشيطان او فغرت فاعرة من المشركين قذف اخاه في لهواتها فلا ينكفي ء حتي يطاصماخها باخمصه و يخمد لهبها بسيفه; هرگاه آتش جنگ را برافروختند خدا آن را خاموش كرد يا هرگاه شاخ شيطان سر برآورد يا اژدهايي از مشركين دهان باز كرد، [رسول خدا صلي الله عليه و آله] برادرش [علي بن ابي طالب عليه السلام] را در كام [اژدها و شعله فتنه ها] افكند، و [علي عليه السلام] هم باز نمي گشت مگر آن كه گردن سركشان را پايمال شجاعت خود سازد و آتش آنان را با [آب] شمشيرش خاموش كند .» (20)
و گاه از شان و منزلت علي عليه السلام در پيشگاه الهي و نزد پيامبر صلي الله عليه و آله سخن به ميان مي آورد (21) و بدين وسيله با صداي بلند و فرياد رسا اعلان مي داشت كه آن كه او را خانه نشين كرده اند پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله بيشترين حق را در اعلان كلمة الله و احياي حاكميت اسلام داشته است، به طوري كه هرگاه اسلام به خطر مي افتاد، نبي اكرم صلي الله عليه و آله به كمك او اسلام را از خطر مي رهاند .
زهراي مرضيه عليها السلام حكومت علي عليه السلام را همان حكومت پيامبر صلي الله عليه و آله و استمرار نبوت و رسالت مي دانست . خانه اميرالمؤمنين را مهبط وحي و شخصيت آن حضرت را شخصيتي دانا به امور دنيا وآخرت معرفي مي نمود و كنار زدن آن بزرگوار را خسارتي بزرگ و روشن مي شمرد . (22)
يكي ديگر از اقدام هاي روشنگرانه آن حضرت، افشاي ماهيت جريان براندازي و بيان ريشه هاي سياست ستيز با علي عليه السلام بود . آن حضرت معتقد بود كساني كه علي عليه السلام را از صحنه بيرون كرده اند، از شدت عمل او در برابر مخالفان دين و قاطعيتش در مقابل دشمنان اسلام و زياده خواهان و افزون طلبان بيم دارند، آنان مي دانند علي عليه السلام در اجراي عدالت ذره اي كوتاهي نخواهد كرد و در راه تحقق احكام الهي از مرگ نمي هراسد، از اين رو او را كنار زدند تا به آساني به اهداف شخصي و خواسته هاي نفساني شان دست يابند . دختر پيامبر صلي الله عليه و آله مي فرمود:
«ماالذي نقموا من ابي الحسن؟ !
نقموا والله منه نكير سيفه و قلة مبالاته لحتفه و شدة وطاته و نكال وقعته و تنمره في ذات الله (23) ; به چه دليلي از ابوالحسن انتقام گرفته اند؟ به خدا قسم! به خاطر سختي شمشيرش و بي باكي نسبت به مردنش و شدت تاختنش [بر آنان] و مجازات [كردن با] آسيب زدنش در جنگ، و خشم كردن او در راه خدا، از او انتقام گرفتند .»
شايد آن روزها بسياري از اصحاب و تابعين و كساني كه تازه مسلمان شده بودند نمي توانستند باور كنند دست هايي كه علي عليه السلام را كنار زده اند از سر هواپرستي چنين ظلمي را مرتكب شده باشند ; چون آن ها نيز ظاهرا سال ها در ركاب نبي اكرم صلي الله عليه و آله شمشير زده و به اسلام گرويده بودند، به علاوه برخي از آن ها جزء دانشمندان جامعه به حساب مي آمده اند، لذا كسي جرات نمي كرد به آنان گمان بد برده و آن ها را به بي ديني و خيانت متهم نمايد .
مردم دو دسته بودند: يك دسته از ريشه دشمني و مخالفت با علي عليه السلام خبر نداشتند و دسته ديگر شهامت بيان حقايق را نداشتند، ولي حضرت زهراء عليها السلام با كمال شجاعت ماهيت كينه توزانه آنان را افشا كرد و ريشه هاي فاسد عداوت با مولي را برملا ساخت . حضرت فاطمه عليها السلام با اين حركت خود تحليل وقايع پيچيده سقيفه را آسان كرد و رمز و راز غربت و مظلوميت علي عليه السلام را گشود .
3- مبارزه با تساهل خواص
توطئه كنار زدن اهل بيت عليهم السلام و غصب حقوق سياسي، مالي و اجتماعي آنان، تنها به وسيله فرصت طلبي چند تن از اصحاب شكل نگرفت، بلكه حقيقت آن است كه تساهل و تسامح برخي از اصحاب موجب شد تا برخي عناصر جاه طلب و زياده خواه، اهل بيت عليهم السلام را از حقوق مسلم الهي شان محروم سازند . اگر انصار و ساير علاقمندان خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله از مهاجرين و قبايل قريش، به صورت فعال در صحنه حضور داشتند و به طور جدي خواهان خلافت علي عليه السلام و حقوق مالي حضرت زهراء عليها السلام مي شدند، هرگز آن حوادث تلخ رخ نمي داد .
آن ها با عنوان اصحاب نامدار و خواص جامعه با سكوت خود بستر مناسبي را براي شكل گيري و به بار نشستن توطئه ها فراهم آوردند . از اين رو حضرت زهراء عليها السلام آنان را توبيخ كرده، مورد سرزنش و ملامت هاي آشكار خويش قرار داد . و بدين وسيله حجيت اجماع خواص اصحاب در بيعت با خليفه را از بين برد .
صديقه طاهره عليها السلام با اين اقدام، انديشه عدالت صحابه را باطل اعلان نمود و اجماع اهل حل و عقد را در تشخيص حق و باطل نادرست شمرد . اگر انديشه عدالت صحابه و حجيت و اجماع اهل حل و عقد تثبيت مي شد، اثبات حقانيت علي عليه السلام و عدم مشروعيت خلافت ابوبكر و دو خليفه بعد از او، بسيار دشوار بود .
از نگاه فاطمه عليها السلام اگر اصحاب متساهل، كاهلي را كنار نهاده و به طور جدي در برابر انحراف ها ايستادگي مي كردند، مشكلات برطرف مي شد و امور طبق روال صحيح جريان مي يافت; لذا يكبار در ميان احتجاجات خود عليه خليفه به خاطر غصب فدك، روبه انصار كرد و فرمود:
«يا معشرالنقيبة و اعضاء الملة و حضنة الاسلام! ما هذه الغميزة في حقي و السنة عن ظلامتي؟ اما كان رسول الله صلي الله عليه و آله ابي يقول: «المرء يحفظ في ولده » سرعان ما احدثتم و عجلان ذا اهالة، و لكم طاقة بما احاول و قوة علي ما اطلب وازاول; اي گروه نقباء، و بازوان ملت و حافظان اسلام! اين چشم پوشي در مورد حق من و اين سهل انگاري از داد خواهي من براي چيست؟
آيا پدرم، رسول خدا صلي الله عليه و آله نمي فرمود: «[حرمت] هركس در فرزندان او حفظ مي شود» ، چقدر با سرعت مرتكب اين اعمال شده ايد، و چه با عجله اين بز لاغر، آب از دهان و دماغش فرو ريخت، در صورتي كه شما مي توانيد مرا در آنچه چاره جويي مي كنم كمك كنيد و قدرت [حمايت مرا] در آنچه مطالبه مي كنم و قصد كرده ام داريد .» (24)
هنگامي كه زنان مهاجرين و انصار به عيادتش آمدند، تقريبا از ابتدا تا انتهاي سخنانش شوهرانشان را به شدت ملامت فرمود و در پايان بياناتش عواقب شوم بي توجهي آنان به وصاياي پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد خلافت را متذكر شده و آنان را از آينده اي پر از زورگويي و هرج و مرج بيمناك ساخت و فرمود: «ابشروا بسيف صارم وسطوة معتد غاشم، و بهرج شامل واستبداد من الظالمين، يدع فيئكم زهيدا، و جمعكم حصيدا فيا حسرة لكم و اني بكم ; بشارت باد شما را به شمشيرهاي كشيده و حمله متجاوز ستمكار، و به هرج و مرج عمومي و استبداد ستمگران، كه حقوقتان را اندك داده و اجتماع شما را [به وسيله شمشيرهايشان] درو خواهند كرد، پس بر شما حسرت باد كه كارتان به كجا مي رسد .» (25)
سويد بن غفله مي گويد: زن ها سخنان فاطمه عليها السلام را براي شوهرانشان نقل كردند و آن ها براي عرض پوزش نزد آن حضرت آمده و گفتند: اگر ابوالحسن قبل از بيعت با ديگري اين مطالب را براي ما مي گفت، كسي را بر او ترجيح نمي داديم . (26)
حقيقت آن است كه آن ها شكي در برتري علي عليه السلام نداشتند و در غدير خم با آن حضرت بيعت كرده بودند، ولي اين بار با اتخاذ سياست تساهل و تسامح عهد خويش را شكستند; لذا حضرت زهرا عليها السلام عذر آنان را نپذيرفت (27) و در فرازي از سخنان خويش فرمود: «[شما در حالي با ابوبكر بيعت كرده ايد] كه هنوز از عهد و قرار شما [يعني بيعت غدير خم] چيزي نگذشته بود و شكاف زخم عميق بود ودهانه زخم هنوز بهم نيامده و بهبود نيافته بود، هنوز پيامبر صلي الله عليه و آله دفن نشده بود كه هرچه خواستيد كرديد و بهانه آورديد كه از فتنه مي ترسيم، اما در آتش فتنه سقوط كرديد و راستي كه جهنم بر كافران احاطه دارد . شما كجا و فتنه خواباندن كجا؟» (28)
دخت گرامي پيامبر صلي الله عليه و آله با محكوم نمودن سياست تساهل و مداراي بي جاي اصحاب، هيبت پوشالي خواص منحرف را شكست و راه گذر از راي اكثريت متساهل را باز كرد . اين اقدام بزرگ زهراي مرضيه عليها السلام موجب شد فلسفه سياسي اسلام از خطر تحريف و تاويل مصون گرديده و خط سرخ ولايت در تاريخ زنده بماند . گرچه از سقيفه تا به امروز خيل عظيمي از مسلمانان عالم در اثر ضعف و تغافل و تجاهل از اسلام علوي فاصله گرفته و علي عليه السلام را به عنوان خليفه بلافصل پيامبر صلي الله عليه و آله نپذيرفتنه اند، اما مجاهدت هاي حضرت صديقه عليها السلام راه شناخت حق و باطل را در فتنه سقيفه آسان كرد و اهداف و عوامل به قدرت رسيدن خلفا را روشن ساخت .
گرچه مبارزات سياسي حضرت فاطمه عليها السلام به قيمت شهادتش در سن جواني تمام شد، لكن سه دست آورد گرانقدر را به همراه داشت:
اولا: اعتبار خلافت و بنيان حكومت ابوبكر را سست كرد .
ثانيا: امير مؤمنان را به عنوان حاكم بر حق و شايسته اي معرفي نمود كه حقش به طور ظالمانه اي غصب گرديده بود .
ثالثا: با سرزنش راي دهندگان به ابوبكر، اعتبار راي اكثريت را در مشروعيت بخشيدن به حكومت خليفه، از بين برد .
• پاورقــــــــــــــــــــي
________________________________________
1) محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، دارالكتب العلميه، ج 2، ص 578 .
2) عبدالحميد بن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، ط 2، بيروت، دارالكتب العربيه، 1385ق، ج 2، ص 45 .
3) سيد علي خان مدني، الدرجات الرفيعة في طبقات الشيعة، قم، مكتبة بصيرتي، 1379ق، ص 87 .
4) عبدالحميد بن ابي الحديد، پيشين، ج 2، ص 45 .
5) همان، ج 1، ص 308 .
6) محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج 43، ص 42، به نقل از مناقب آل ابي طالب .
7) همان، ج 43، ص 39 .
8) همان، ج 43، ص 42 .
9) همان، ج 43، ص 20، به نقل از امالي شيخ صدوق .
10) همان، ج 43، ص 25، به نقل از امالي شيخ طوسي .
11) همان، ج 43، ص 40، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب .
12) همان، ج 43، ص 38 .
13) همان .
14) ابن قتيبه دينوري، الامامة و السياسة، بيروت، دارالاضواء، ط 1، 1410 ق، ج 1، ص 31 .
15) علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب، تحقيق عبدالحميد، بيروت، دارالفكر، 1409 ق، ج 2، ص 308 .
16) همان، ج 1، ص 30 و 31 .
17) رك: علي بن عيسي اربلي، كشف الغمة، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، تبريز، مكتبة بني هاشمي، 1381 ق، ج 1، ص 492 و احمد بن علي بن ابي طالب طبرسي، تحقيق ابراهيم بهادري و هادي به ، طهران، اسوه، 1416 ق، ج 1، ص 286 و 287; مجلسي، پيشين، ج 43، ص 158 و 160 .
18) ابن قتيبه، ج 1، ص 31 و رك: مجلسي، ج 43، ص 198 و 199 .
19) رك: مجلسي، ج 43، ص 192 و محمد دشتي، نهج الحياة (فرهنگ سخنان فاطمه عليها السلام)، قم، مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين، ص 330، ح 6 .
20) علي بن ابي طالب طبرسي، پيشين، ج 1، ص 262 و ابوبكر جوهري، السقيفة و فدك، تحقيق محمد هادي الاميني، ص 141، با كمي حذف و تغيير . و ابن ابي الحديد، پيشين، ح 16، ص 250 .
21) طبرسي، ج 1، ص 262 و 263 و السقيفه و فدك، همانجا .
22) علي بن ابي طالب طبرسي، ج 1، ص 287 و مجلسي، ج 43، ص 160 .
23) علي بن ابي طالب طبرسي، ج 1، ص 288 و مجلسي، ج 43، ص 160 و رك: علي بن عيسي اربلي، ج 1، ص 492 و 493 با كمي تغيير .
24) علي بن ابي طالب طبرسي، پيشين، ج 1، ص 269 و 270 .
25) همان، ص 291 و مجلسي، پيشين، ج 43، ص 161 .
26) رك: علي بن ابي طالب طبرسي، پيشين، همانجا و مجلسي، پيشين، همانجا .
27) رك: علي بن ابي طالب طبرسي، پيشين، ج 1، ص 292 و مجلسي، پيشين، همانجا .
28) علي بن ابي طالب طبرسي، پيشين، ج 1، ص 265 .