چكيده
تبيين عوامل تأثيرگذار در موفقيت و بالندگى افراد در زندگى، از جمله موضوعاتى است كه جاى تحقيق دارد. هدف اين پژوهش تعيين عوامل موفقيت در زندگى از منظر آموزههاى دينى با نگاهى روانشناختى است كه با روش تحليلى ـ توصيفى انجام مىگيرد.
يكى از سؤالهاى اساسى كه براى هر فردى مطرح است اين است كه موفقيت چيست و چگونه مىتوان به آن رسيد. اين سؤال همگانى بوده و براى نوع انسانهاى خردمند مطرح است. براى موفقيت، در كتابها و مقالاتى كه در اينباره به نگارش درآمدهاند، راههاى متعدى بيان گرديده است كه برخى از آنها با مبانى دينى و اعتقادى ما سازگارى ندارد. اين نوشتار مىكوشد با بهرهگيرى از آموزههاى دينى و البته با نگاهى روانشناختى، ضمن اشاره به عوامل موفقيت و نيز معنا و مفهوم موفقيت از نگاه آموزههاى دينى، به تبيين آنها بپردازد.
مقدّمه
«موفقيت» كلمهاى جادويى است كه بسامد و استفاده فوقالعادهاى دارد و مىتوان مدعى شد صدها كتاب درباره آن به رشته تحرير درآمده است. معمولاً كتابهايى كه درباره موفقيت نگاشته مىشود، پرفروش است؛ زيرا همه افراد مىخواهند از راز آن آگاه شوند؛ درست مانند من و شما كه به موفقيت نياز داريم و به دنبال آن هستيم؛ براى اينكه شادمانى و خوشبختى ما رابطه تنگاتنگى با ميزان موفقيتمان در زندگى دارد. افراد موفق، در هريك از عرصههاى زندگى، از نشاط و رضايت خاطر و محبوبيت بيشترى برخوردارند و افراد جامعه با سبك خاصى با آنان برخورد مىكنند. هنرى فورد،1 يكى از انديشمندان علوم اجتماعى، مىگويد: «تا موفقيتى به چنگ نياوريد، نمىتوانيد بر اساسآن محبوبيت ورضايت كسب كنيد.»2
در گفتوگوهاى عرفى و عمومى نيز به صورت گسترده از واژه موفقيت استفاده مىشود و مواقعى هم اتفاق مىافتد كه به صورت نادرست مورد استفاده قرار مىگيرد. ضرورى است به اين واژه قدرى بيشتر پرداخته شود؛ به ويژه از نگاه تربيتى و روانشناختى تا جنبههاى مختلف اين مفهوم و راههاى رسيدن به «موفقيت» تبيين شود.
در رابطه با عوامل موفقيت و مفهوم آن، مباحث مختلفى مطرح است. از جمله مباحث اساسى در زندگى، عوامل موفقيت در زندگى اجتماعى است. از اينرو، مسئله مهم در اين تحقيق تعيين عوامل تأثيرگذار در موفقيت و بالندگى افراد در زندگى اجتماعى مىباشد. در اين مقاله درصدد هستيم به عوامل مختلفى بپردازيم كه در پيشرفت و موفقيت افراد از نگاه آموزههاى دينى و با رويكردى روانشناختى دخالت دارند. اين مهم، از نوآورىهاى اين پژوهش مىباشد.
سؤال پژوهش حاضر اين است: «عوامل موفقيت انسانها در زندگى از ديدگاه آموزههاى اسلام چيست؟»
پيشينه پژوهش
در اين قسمت از بحث، به صورت اجمالى به مقالات، كتابها و مباحثى مىپردازيم كه به نوعى با موضوع موردنظر، يعنى عوامل موفقيت در زندگى از ديدگاه اسلام و روانشناسى، مربوط مىشود.
براساس تعاليم اسلامى، خداوند متعال از ابتداى حيات بشر، پيامبرانى را از ميان انسانها براى راهنمايى و هدايت آنها برگزيده است. از جمله تعاليمى كه پيامبران به بشريت ابلاغ نمودهاند، قوانين اجتماعى و راههاى رسيدن به بهروزى و موفقيت است.
دانشمندان مسلمان و دانشپژوهان اسلامى و همچنين دانشمندان غيرمسلمان، تاكنون به مباحث اجتماعى و عوامل موفقيت افراد و مفهوم و معناى موفقيت و... پرداخته و هريك از آنها به گوشهاى از نيازهاى افراد جامعه، توجه نمودهاند. در اينجا به نمونههايى از نظريات و كتابها و مقالاتى كه در اين عرصه نگارش شدهاند، اشاره مىكنيم.
1. استفانى مارستون، در كتابى كه تحت عنوان معجزه تشويق، نگارش كرد و با ترجمه توراندخت تمدن در سال 1375 به چاپ رسيد، به عوامل موفقيت اشاره نموده است.
2. در كتاب اعتماد به نفس كه توسط اسمايلز ساموييل در سال 1380 چاپ شده، به عوامل موفقيت اشاره گرديده است.
3. اصغر كيهاننيا در كتاب راز موفقيت در زندگى، كه در سال 1382 نگارش گرديده، به عواملى در رابطه با موفقيت پرداخته است.
4. ابنسينا، دانشمند بزرگ قرن چهارم و پنجم هجرى، در تأليفات خود مفهوم موفقيت و عوامل آن اشاره نموده است.
5. شهيد مطهّرى در آثار خود به مسئله موفقيت، اهميت فراوانى داده و در ضمن بحثهاى اجتماعى، بحث موفقيت را هم مطرح كرده است.3
6. حسين بستان در كتاب اسلام و جامعهشناسى خانواده كه در سال 1383 به چاپ رسيده است، به ديدگاه اسلام و جامعهشناسى در رابطه با انواع خانواده، كاركردهاى خانواده، استحكام خانواده، وظايف اعضاى خانواده و آسيبهاى خانواده پرداخته و در برخى قسمتهاى بحث، اشارهاى جزئى به عوامل موفقيت اعضاى خانواده نيز داشته است.
يكى از مباحثى كه به صورت دقيق و جامع به آن پرداخته نشده و جاى تحقيق و تفحص جدى دارد، تبيين و تعيين عوامل تأثيرگذار در موفقيت افراد در زندگى از ديدگاه اسلامى و با نگاهى روانشناختى است كه به آن پرداخته نشده و در تحقيق حاضر به صورت مبسوط به آنها پرداخته خواهد شد.
تعريف موفقيت
هرچند بيشتر نويسندگان و حتى انديشمندان سعى كردهاند تعريف جامعى از موفقيت ارائه كنند تا شنوندگان و خوانندگان سردرگم نباشند، اما تا به حال تعريف دقيق و توصيف مشخص و قابل اعتمادى از اين كلمه (موفقيت) به دست نيامده است. پيش از آوردن نمونههايى از توصيفها و تعريفهاى نامداران جهان، از شما خواننده ارجمند سؤال مىكنيم: شما تعريف و برداشتى از موفقيت داريد؟
آيا موفقيت، گذراندن مدارج تحصيلى و دريافت مدرك علمى است يا رسيدن به مقام و ثروت؟
آيا موفقيت، به دست آوردن شغل و همسر مناسب و محيط خانوادگى آرام و فرزندان شايسته است؟
آيا انجام وظايف دينى و انسانى و قرار گرفتن در جاده مستقيم و راه هدايت را مىتوان موفقيت تلقّى كرد؟
تلقّى شما از موفقيت و برداشت شما از آن، فضا را براى فهم بيشتر و بهتر اين واژه آماده مىسازد.
مناسب است به نمونههايى از تعاريف انديشمندان در اينباره و در آخر به ديدگاه خودمان در اين زمينه اشاره كنيم و قضاوت را به شما واگذاريم.
آلفرد اوست4 معتقد است: «آرامش و امنيت بهترين نوع موفقيت است.»5
موريس تامس6 مىنويسد: عقيده ما راجع به موفقيت بايد به عقايدمان راجع به برترى، رضايتخاطر و خوشبختى،نزديك باشد. خوشبختترين مردم دنيا افرادى هستند كه به كارشان عشق مىورزند؛ بدون توجه به اينكه از اين راه ثروت، شهرت، قدرت و موقعيتهاى اجتماعى بالا به دست مىآورند يا خير. خشنودترين مردم افرادى هستند كه از كارشان لذت مىبرند؛ هر كارى كه مىخواهد باشد؛ تلاش مىكنند تا آن را خوب انجام دهند.7
در فرهنگ وبستر موفقيت، به مفهوم «نيل رضايتبخش به هدف» تعريف شده است.8
در نگاه بيشتر مردم، فرد موفق كسى است كه به آرزوهاى خود برسد و در درون خويش، احساس رضايت كند و از اينكه بر اثر تلاش و كوشش مداوم در زندگى به اين احساس (رضايت خاطر) رسيده است، احساس خشنودى و موفقيت كند.
همانگونه كه ملاحظه گرديد، تعاريف مختلفى درباره موفقيت بيان شد و ممكن است شما بعضى از آنها را بپذيريد و بعضى را ناقص بدانيد و ممكن است هيچكدام را نپسنديد و بگوييد: «راضىكننده و كامل نيست.» قطعا شما خواننده گرامى توقع داريد نظر اسلام و قرآن كريم را در اينباره و تعريف مورد قبول نويسندهنوشتارحاضررا بدانيد.
از منظر آموزههاى دينى و اسلامى، مفهوم موفقيت ارتباط نزديكى با مفهوم سعادت و خوشبختى دارد و اگرچه بين اين دو واژه تفاوتهايى به چشم مىخورد، ولى مصداق موفقيت مطلق و سعادت مطلق، يكى است. انسان خوشبخت و موفق به معناى واقعى، كسى است كه در مسير بندگى خداى متعال باشد و با انجام دادن وظايف دينى و انسانى به خداوند نزديك شود و احساس دوستى، نزديكى و محبت به خداوند داشته باشد و به اهداف نهايى خلقت دست يابد. به عبارت ديگر، موفقيت يعنى به رستگارى رسيدن و به بهشت نايل شدن. انسان مىتواند بر اثر انجام دادن كارهاى اختيارى و رعايت قوانين الهى و وظايف شرعى و با پرهيز از معصيت، به مرتبه تقرب به خدا برسد و با خالق متعال رابطه دوستانه و عاشقانه پيدا كند و در سايه اين دوستى، به بهشت و رضوان الهى وارد شود. البته پرواضح است كه رسيدن به بهشت، منافات و ضدّيتى با رضايت خاطر از زندگى و لذتجويى حلال ندارد؛ چه اينكه انسان مىتواند به تمام كارهايش رنگ و بوى خدايى بزند و تمام كارهايش را به قصد رضايت حضرت حق انجام دهد؛ اعم از خواب، خوراك، كار، تفريح و... .
مراد از بندگى و عبادت نيز تنها نماز و روزه نيست، بلكه مهم، به فرمان خداوند بودن و در راستاى دستورات او حركت كردن است.
قرآن كريم مىفرمايد: «هر كسى از جهنّم رهايى يابد و به بهشت وارد شود، رستگار و موفق است.»9
خداوند در آيه ديگرى، راههاى رسيدن به بهشت و رستگارى را مورد توجه قرار داده، مىفرمايد: «هر كس از خدا و پيامبرش اطاعت كند، به فوز و رستگارى بزرگى نايل شده است.»10
حضرت على عليهالسلام نيز درباره راههاى سعادت و كمال مىفرمايند: «هر كسى از خدا و رسول خدا اطاعت و پيروى كند، به رستگارى بزرگى مىرسد و به ثواب ارزشمندى نايل مىشود و هر كسى نسبت به خداوند و رسولش، نافرمانى و گردنكشى كند، به خسران و زيان بزرگ و آشكارىگرفتارمىشودوسزاوارعذابدردناكمىگردد.»11
خلاصه اينكه، رستگارى واقعى و موفقيت تام و كامل، رسيدن به بهشت و رهايى از آتش و دوزخ است و اطاعت از خداوند و رسول او و ائمّه اطهار: ـ كه در واقع، اطاعت از ايشان نيز اطاعت از خداوند است ـ وسيله نجات انسان و عامل رستگارى و موفقيت واقعى انسانهاست.
اطاعت از خداوند و رسول او را مىتوان در يك كلمه خلاصه كرد و آن كلمه، تقوا و پرهيزگارى است. تقوا يعنى اطاعت از خداوند و نافرمانى نكردن و مطيع دستورات الهى بودن. پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله در اينباره مىفرمايند: «هر كس تقوا و پرهيزگارى پيشه كند و گوش به فرمان دستورات خداوند باشد، به رستگارى و موفقيت بزرگى رسيده است. به درستى كه تقوا باعث كنترل انسان از غضب و باعث نگهدارى انسان از عذاب و نگهدارنده انسان از خشم الهى است. به درستى كه تقوا باعث سفيدرويى (موفقيت) و رضايت پروردگار و باعث ارتقاى درجه و مقامات معنوى انسان مىگردد.»12
استاد مطهّرى در تعريف سعادت و موفقيت، با تأسّى از قرآن كريم چنين مىگويد: «سعادت و موفقيت عبارت است از لذت همهجانبه و نيل همهجانبه به همه كمالات، به طورى كه حداكثر كمالات و حظوظ فطرى و طبيعى استيفا گردد.»13 البته واضح و روشن است كه موفقيت نهايى در گرو موفقيتهايى نسبى و متوسط است و هركدام از آنها در حد خودشان ارزشمند هستند.
البته همانگونه كه پيشتر اشاره شد، براى موفقيت سطح نازلترى وجود دارد و آن رسيدن به نتيجه و هدف در هر كارى و كامروا شدن و به فعليت رساندن استعدادهاى بالقوه است كه به دنبال آن، رضايتخاطر و خشنودى نيز حاصل مىشود. مثلاً، وقتى شما در درس خواندن به نتيجه مىرسيد و نمره قبولى دريافت مىكنيد، به موفقيتى نسبى نايل شدهايد و رضايتخاطرى در شما ايجاد مىشود، ولى اين موفقيت نهايى نيست؛ زيرا قبولى در امتحان هدف نهايى نيست، بلكه هدف متوسط است و از اينرو، به اندازهاى كه در رسيدن به هدف نهايى تأثير دارد، ارزشمند است و به همان مقدار هم براى شما رضايت و لذت ايجاد مىكند. بيشتر مردم از مفهوم موفقيت، همين مفهوم را در نظر مىگيرند.
عوامل موفقيت
1. هدفمندى
جستوجوى موفقيت، هميشه با هدفى آغاز مىشود. همه ما به هدفى نياز داريم تا بتوانيم به سوى آن نشانه رفته، براى رسيدن به آن حركت كنيم. به نظر مىرسد بسيارى از مردم، مثل افرادى كه در خواب راه مىروند، در زندگى، سرگردان هستند. آنها تمام روز، هفته و سال را در سرگردانى به سر مىبرند. هر روز از خواب بيدار مىشوند، غذا مىخورند، لباس مىپوشند، مشغول كارهاى جدى يا غيرجدى مىشوند، دوباره غذا مىخورند و همينطور زندگى سپرى مىشود. به نظر مىرسد بيشتر مردم، بىاختيار در اين شرايط قرار گرفتهاند و بدون اينكه توجه دقيقى داشته باشند، به يكديگر ظلم روا مىدارند و به تعبير خود، زرنگى مىكنند. تمام اينها بدون يك هدف مشخص و ارزشمند است. نوعى سرگردانى و بىهدفى آنان را احاطه كرده است؛ چه اينكه اگر سؤال شود: منظور و هدف شما از انجام دادن اين كارها چيست، جواب قابل قبولى ندارند. شايد شما نيز با نگارنده همعقيده باشيد كه اينگونه زندگى كردن، ارزش چندانى ندارد. انسان موجودى عاقل و باشعور است و بايد كارهايش خردمندانه و منطقى باشد تا هم از زندگى لذت واقعى ببرد و هم در راستاى هدفى ارزشمند گام بردارد تا گرفتار سرگردانى و حسرت نشود. ميشل مونتين14 مىگويد: «روحى كه هدف
ثابتى ندارد، سرگردان است.»15
اگر هر فردى تمام قواى خود را در مسئلهاى مهم و با هدفى معين به كار گيرد، بىترديد، شاهد پيروزى و موفقيتهاى زيادى خواهد بود. قهرمان شدن در ورزش، موفقيت در تحصيلات عالى، مهارت ويژه در كار فنّى، بالندگى و نوآورى در شغل و حرفه، نامدارى در اكتشاف و اختراع، و از همه مهمتر موفقيت در خودسازى معنوى و عبادت پروردگار، همه و همه در گرو هدفى مشخص و تلاش در راستاى آن هدف است.
براى نجات از سردرگمى و به منظور ارائه راهكارى كاربردى، نكاتى را يادآور مىشويم:
ـ ابتدا معلوم كنيد از زندگى چه مىخواهيد (مشخص كردن هدف)؛
ـ افكار خود را در مورد هدف متمركز كنيد (انديشه و فكر در مورد هدف)؛
ـ سعى كنيد اهداف بلندى داشته باشيد و اهداف كوچكتر را در راستاى رسيدن به آن قرار دهيد (اهداف بزرگ داشتن)؛
ـ به سعى و تلاش خود متكى باشيد و يقين داشته باشيد كه مىتوانيد؛
ـ از شكست نهراسيد و آن را تجربه راه خود قرار دهيد؛
ـ از هر كار عجولانه، كوركورانه، احساسى و بدون تأمّل پرهيز كنيد؛
ـ با توكل به خدا وارد عرصهها شويد.
افراد موفق، در زندگى خود هدفمند، هدفدار و هدفمدار هستند؛ يعنى براى هدف خاصى تلاش مىكنند و هدف، نقطه و موقعيت مطلوبى است كه درصدد رسيدن به آن هستند. حال، مهم چگونگى انتخاب هدف است. به عبارت ديگر، هدفها چگونه بايد انتخاب شوند؟
انتخاب هدفها دقيقا به ارزشها و باورها بازمىگردد. كسى كه ماديات برايش ارزش است، رسيدن به ماديات هدف او خواهد بود و كسى كه مقام و مدرك تحصيلى عالى برايش ارزش باشد، نايل شدن به آن، مقصود او خواهد بود. افرادى كه هدفى الهى دارند و از جهانبينى توحيدى برخوردارند و براى آفرينش انسان و جهان معتقد به هدفى منطقى هستند، اهداف بلندى براى زندگى خود ترسيم مىكنند و تمام كارها و فعاليتهاى خود را در همان مسير قرار مىدهند. اينان هدفشان از زندگى، رسيدن به مقامات معنوى و كمالات عالى انسانى است؛ يعنى مقامى كه در طى آن دوست خدا و بنده واقعى خدا بشوند، و در سايه اين دوستى، مسلما در بهشت و رضوان پروردگار نيز قرار خواهند گرفت. البته پرواضح است كه اينان اهداف متوسطى مثل كسب علم و قدرت و ثروت نيز دارند، ولى همه اينها وسيلهاى براى خدمت بيشتر به بندگان خدا و به دست آوردن رضايت الهى و نيل به ثواب بيشتر است.
قرآن كريم، به عنوان يك كتاب آسمانى ـ كه از طرف خداى متعال براى هدايت بشر به پيامبر صلىاللهعليهوآلهنازل شده است ـ هدف خلقت انسان را بندگى و عبادت خداوند مىداند كه در سايه اين بندگى و عبادت و خداشناسى، به كمالات و سعادت مىرسد: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»(ذاريات: 56)؛ جن و انس را جز براى پرستش و عبادت نيافريدم.
عبادت و بندگى براى خداوند، تنها در نماز و روزه و دعا خلاصه نمىشود، بلكه حقيقت بندگى آن است كه انسان تسليم محض خداوند باشد و در تمام امور زندگى بر اساس رهنمودهاى او كه در قرآن كريم و فرمايش معصومان عليهمالسلام تجلّى دارد، عمل كند. كسى بنده واقعى خداست كه به تمام كارهايش رنگ الهى بزند و حتى تفريح، خواب، خوراك، آشاميدن و كار و تلاشش براى رضاى او باشد. البته بايد مواظب باشد كارهايش ـ گرچه به قصد تقرب به خدا و رضاى الهى است ـ از چارچوب شرع خارج نشود. مثلاً، ممكن است جوانى به قصد رضاى الهى، ناآگاهانه كار خلافى انجام دهد كه آن كار با رضايت الهى منافات داشته باشد؛ زيرا كارى با رضايت الهى سازگار است كه واقعا در چارچوب دستورات الهى و به منظور اطاعت از فرمان الهى انجام شود.
2. اعتماد به نفس
دومين عاملى كه در موفقيت و پيروزى انسان نقش قابل توجهى دارد، اعتماد به نفس است. از آنرو كه از مفهوم اعتماد به نفس برداشتهاى متفاوتى شده است، در ابتدا به تبيين اين واژه مىپردازيم.
دو مفهوم «اعتماد به نفس» و «عزت نفس» قرابت معنايى و رابطه مستقيم و مثبتى با هم دارند و به زبان علم آمار، همبستگى مستقيم دارند؛ به گونهاى كه با افزوده شدن يكى، ديگرى هم زياد مىشود و بعكس؛ اما اين دو مترادف نيستند. «ارزيابى ما از خودپنداره خويش، بر حسب ارزش كلى آن، عزت نفس ناميده مىشود. به عبارت ديگر، عزت نفس، ميزان ارزشى است كه ما براى خود قايل هستيم.»16 اعتماد به نفس نيز يعنى شخص احساس كند داراى توانايى و كفايتاست.17 البته لازم به تذكر است كه گاهى منظور از عزت نفس در محاورات عرفى، مناعت طبع اقتصادى است كه مراد ما در اين مقام همان تعريفى است كه در بالا بيان شد.
به اعتقاد روانشناسان، اعتماد به نفس، اساس هر رستگارى و پيشرفتى است. با اعتماد به نفس، عزم انسان راسخ مىشود و در صورت اتكا به ديگرى، ضعيف مىگردد. مساعدتهايى كه از خارج به شخص مىرسد، غالبا پشتكار و قوه مجاهدت را سست مىكند؛ زيرا در اين صورت، انسان انگيزهاى براى سعىوكوشش نمىيابد.18
در نگاه ابتدايى به مفهوم اعتماد به نفس، چنين به نظر مىرسد كه اعتماد به نفس، نقطه مقابل اعتماد به خداست و تصور مىشود فردى كه به خدا توكل و اعتماد دارد، نمىتواند اعتماد به نفس داشته باشد و بايد دست به انتخاب بزند؛ به اين صورت كه يا زندگىاش را بر مبناى توكل به خدا پىريزى كند و كارهايش را به خدا واگذارد يا اعتماد به نفس را شيوه كار خويش قرار داده، به توانايىها و نيروى درونى خود متكى باشد. اما اگر قدرى دقت كنيم، روشن خواهد شد كه چنانچه توكل به خدا را به معناى واقعى آن، يعنى «به كارگيرى اسباب طبيعى براى رسيدن به اهداف و در عين حال، واگذارى نتايج و اثربخشى آنها به خواست و مشيت الهى» بدانيم، و نيز منشأ اعتماد به نفس را ـ كه به نيروها و توانايىهاى خود اتكا مىكنيم ـ خدا دانسته، معتقد باشيم هر آنچه داريم، از خداست و خدا اين همه امكانات و نيروها (حتى اعتماد به نفس) را در اختيار ما قرار داده تا روى پاى خود بايستيم و به ديگران نيازمند نباشيم، در اين صورت، نه تنها اعتماد به نفس با توكل به خدا منافات ندارد، بلكه يكى از ابعاد اصلى و مهم آن را تشكيل مىدهد و نتيجه، آن مىشود كه بايد به نيروها و توانايىهاى خود ـ كه خدا در اختيار ما قرار داده است ـ متكى باشيم و با بهرهگيرى از اين نيروهاى خداداد، در مسير پر پيچ و خم زندگى و مشكلات، بار خويش را به دوش كشيم، نه آنكه به توانايى ديگران متكى باشيم. اين بهترين تعريفى است كه مىتوان از اعتماد به نفس با نگرش اسلامى ارائه كرد، و چنانكه مشاهده مىشود، هيچ تعارض و منافاتى با اصل توكل به خدا ـ كه جزء اصول اخلاقى و اسلامى است ـ ندارد.19 البته بايد توجه داشت كه علىرغم همه تلاشهاى مختلف و محاسبههاى همهجانبه و حتى توكل به خدا، گاهى خواستههاى انسان محقق نمىشود و در واقع، مشيت و قضا و قدر الهى محقق مىشود.
در تأييد مطلب فوق، مىتوان از فرمايش امام حسين عليهالسلام در دعاى «عرفه» بهره برد: «اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناى فى نفسى»؛ خدايا بىنيازى مرا در نفسم قرار بده؛ يعنى به من مناعت طبع عنايت كن. آيتاللّه صافى گلپايگانى در شرح اين بخش از دعاى عرفه، مىنويسد: «هرچه انسان وثوقش به خدا بيشتر باشد، غناى نفس و مناعت طبع او بيشتر مىشود، به ذلّت و كارهاى خلافِ شرف انسانيت تن درنمىدهد، بلندهمت و با وسعتنظر و بىترس و بيم از زوال نعمتها زندگى مىكند و هرچه غناى نفس كمتر شود، شخصيت انسانى و وجدان شخص ضعيف مىگردد.»20 واضح است كه مناعت طبع، با عزت نفس ارتباط تنگاتنگى دارد.
اعتماد به نفس، در زندگى انسان نقش كليدى و اساسى دارد. اعتماد به نفس، ما را به كارهاى مطلوب و بزرگ و رويارويى با مشكلات برمىانگيزد و ماهيت ايجابى دارد. اعتماد به نفس، انسان را در بحرانهاى زندگى ثابتقدم كرده، باعث مىشود فرد بحرانها را حل كند و از موضع خود عقبنشينى نكند. حضرت على عليهالسلامدرباره اهميت اعتماد به نفس مىفرمايند: «در مسير زندگى، بايد خودت، خودت را پيش برى، وگرنه كسى تو را پيش نمىبرد.»21
در هر مرحلهاى از زندگى، انسانها نيازمند اعتماد به نفس هستند و در جوانى اين نياز دوچندان مىشود؛ زيرا جوان مىخواهد تصميمات سرنوشتساز و كارهاى كلان انجام دهد.
عوامل و زمينههايى وجود دارند كه باعث تقويت اعتماد به نفس در افراد مىشوند. البته بعضى از اين عوامل مربوط به دوران كودكى و دوران تحصيل ابتدايى و نوجوانى و مربوط به وظايف مربيان و والدين است و زمينه رشد آن بايد در آن سنين فراهم شود، اما در جوانى نيز مىتوان اعتماد به نفس را با در نظر گرفتن راهكارهايى افزايش داد.
عوامل و زمينههاى اعتماد به نفس:
الف) دورى از تظاهر: اولين گام براى ايجاد اعتماد به نفس، دست برداشتن از تظاهر است. بايد تلاش كنيم اعتماد به نفس خود را بيشتر از آنچه واقعا هست، جلوه ندهيم؛ يعنى با خودمان روراست و صادق باشيم و بر اساس توانمندى واقعى خودمان تصميم بگيريم. از آرزوهاى بزرگ و رؤياهاى دستنيافتنى دست برداريم و دنبال كارهايى برويم كه دستيابى به نتيجه آن بسيار آسان است. آرزوهاى طولانى را كنار بگذاريم و دنبال مسائل دستيافتنى و در حدّ توان خود باشيم.22 البته بايد همت خود را نسبت به امكاناتى كه داريم بلند كنيم و به حداقلها اكتفا ننماييم.
در آموزههاى اخلاقى اسلام، آرزوهاى طولانى مذمّت شده، آن را ناپسند دانستهاند. حضرت على عليهالسلام در اينباره مىفرمايند: «اى مردم! بر شما از دو چيز مىترسم: هواپرستى و آرزوهاى طولانى.»23
ب) تقويت عزت نفس: عزت نفس، همبستگى بسيارى با اعتماد به نفس دارد. هر اندازه عزت نفس انسان، بالاتر و قوىتر باشد، يعنى فرد براى خود ارزش قايل باشد، از اعتماد به نفس بالاترى برخوردار مىشود. براى تقويت عزت نفس، مىتوان به مثبتنگرى پرداخت و به جنبههاى مثبت و ارزشمند شخصيت خويش و توانمندىهاى خود توجه كرد و جنبههاى منفى را ناديده گرفت. براى مثال، اگر شما به توانمندى و لياقتهايى كه در امور مختلف داريد، مانند قوى بودن خود در رياضى، شيمى، ورزش، كارهاى فنى، رايانه، ديندارى و مانند آنها، توجه كنيد، احساس توانايى و ارزشمندى و مفيد بودن مىكنيد و در نتيجه، به عزت نفس بالا دست يافته، در سايه آن به اعتماد به نفس مىرسيد.
وقتى انسان جنبههاى منفى شخصيت خود را ناديده مىگيرد ـ هرچند به صورت موقت ـ و فقط به ابعاد مثبت و شايستگى خود توجه مىكند، اين احساس به او دست مىدهد كه فرد مفيد و برازندهاى براى جامعه و همنوعان خود است. البته بايد توجه داشت اين روحيه، تكبر و غرور نيست كه مذموم باشد، بلكه دقت و تمركز در توانمندى واقعى خويش است كه فرد تا به حال از آنها غفلت كرده بود.24 پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله مىفرمايند: بدترين عذرخواهىها، عذر خواستن در هنگام مرگ است و بدترين پشيمانىها، پشيمانى روز قيامت است و بدترين خطاى زبان، دروغ است و بالاترين بىنيازى، عزت نفس است، و بهترين توشه، تقواست و بالاترين حكمت، ترس از خداست.»
ج) رسيدگى به خويشتن: اعتماد به نفس تا حد زيادى به ميزان سلامتى جسمانى و روانى بستگى دارد. بىتوجهى به سلامتى روحى و جسمى خود، نشاندهنده اين است كه شما خودتان را دوست نداريد. كسانى كه نسبت به خويشتن چنين محبت و توجهى ندارند، نيازمند پرشدن اين خلأ از ناحيه ديگران هستند و اين يعنى ضعف اعتماد به نفس.
جوانانى كه به نيازهاى جسمانى و روانى خود در حدّ منطقى و مطابق با اصول اسلامى توجه دارند، از سلامتى و نشاط قابل توجهى برخوردار هستند. افراد ورزشكار و كسانى كه به تفريحات سالم مىپردازند و كسانى كه از تغذيه سالم بهرهمند هستند، از نشاط و بالندگى بيشتر و اعتماد به نفس بالايى برخوردارند. ورزش و به ويژه كوهنوردى و پيادهروى، آثار و فوايد بسيارى دارد و علاوه بر تأمين سلامت جسمانى، باعث افزايش اميد به زندگى و ارتقاى عزت نفس مىشود.25
د) زندگى در محيط مطلوب: در دوران نوجوانى و جوانى، عوامل متعددى مانند جايگاه اجتماعى، جنسيت، نژاد و مقبوليت اجتماعى در عزت نفس و اعتماد به نفس افراد نقش دارند. از آنروى كه رابطه فرد در اين سنين با افراد جامعه بيشتر است و به تعبير ديگر، حرمت خود آنان در يك زمينه اجتماعى رشد مىيابد، جايگاه فرد در يك گروه خاص، عامل مهمى در رشد مفهوم «خود» و «حرمت خود» به شمار مىرود.26
موريس (1985) خاطرنشان مىكند: يكى از مهمترين عوامل تعيينكننده در رشد عزت نفس نوجوان و جوان اين است كه تا چه حدّ با ديگران يا محيط اجتماعى سازگارى دارد. بنابراين، اگر فردى در محيط ناهنجار و نامناسب زندگى كند، دچار عزت نفس پايين خواهد بود. در تأييد اين مطلب، برخى مطالعات نشان مىدهند تعصّبهاى قومى و نژادى در برخى كشورها باعث شده سياهپوستان آن كشور، عزت نفسى پايينتر از سفيدپوستان داشته باشند.27
ه.) تحسين خويشتن: افزون بر عوامل محيطى، برخى عوامل درونى كه به خود فرد و تفسير و تحليل او از خود و توانمندىهاى خويشتن مربوط مىشود نيز در شكلگيرى اعتماد به نفس مؤثر است. بندورا، يكى از روانشناسان معاصر، مىگويد: آن دسته از افرادى كه به خاطر موفقيت، به تحسين و تمجيد از خود مىپردازند، به احتمال فراوان به «حرمت خود» بالا و پايدار دست مىيابند. همه انسانها نقاط ضعف و قوت دارند و در برخى موقعيتها، بهتر از ساير موقعيتها عمل مىكنند، اما افرادِ داراى عزت نفس بالا سعى مىكنند بيشتر بر شايستگى و آنچه از آن برخوردارند، توجه كنند و شايد همين ويژگى، يكى از عوامل مؤثر در رشد عزت نفس و اعتماد به نفس آنان باشد. تحقيقات تجربى نيز نشان مىدهند عزت نفس تا حدودى از حوادث و رخدادهاى زندگى و برداشتى كه از آنها داريم، تأثير مىپذيرد.28
و) خداباورى: يكى از عوامل مهم در ايجاد عزت نفس و اعتماد به نفس، اعتقاد قلبى و واقعى به خداوند و قدرت بىهمتاى اوست. كسى كه خداوند را قدرت مطلق مىداند و با او ارتباط معنوى و قلبى مستحكمى دارد، از اطمينان و صلابت ويژهاى برخوردار مىشود؛ زيرا وقتى با قدرتى بىبديل و بزرگ ارتباط داشته باشد، احساس مىكند از پشتيبانى او بهرهمند است. اين احساس، به او قدرت اراده و اعتماد به نفس مىدهد و اين تصور برايش ايجاد مىشود كه در نزد خداوند داراى منزلت و جايگاه است و در پرتو عظمت الهى به مقامى رسيده است. البته در بينش اسلامى، اين احساس قدرت و اقتدار، در سايه اتصاف به خداوند و در طول قدرت خداست و همهاش از ناحيه اوست؛ چون تمام عزت و بزرگى از آنِ خداوند متعال است و اگر كسى صاحب منزلت و بزرگى و مقامى مىشود، به سبب اتصال و ارتباط با آن منبع فيض، كمال و عزت است: «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ»(منافقون: 8)؛ عزت و بزرگى از آنِ خداوند و رسول خدا و مؤمنان است.
عزت و بزرگى خداوند ذاتى است، ولى عزت و بزرگى رسول و مؤمنان به سبب اتصال به خداوند بوده، در سايه عظمت خداوند حاصل شده است.
هانرى لينك،29 روانشناس آمريكايى، مىگويد: «در نتيجه تحقيقات طولانى خود بر روى افراد به اين موضوع پىبردهام: كسى كه با دين سروكار داشته باشد و به عبادات بپردازد، آنچنان شخصيتى قوى و نيرومند پيدا مىكند كه هيچگاه يك نفر بىدين نمىتواند چنين شخصيتى به دست آورد.»30
الكسيس كارل نيز مىگويد: اگر انسانها به طور صميمانه با خداوند ارتباط داشته باشند، خواهند ديد كه زندگىشان به صورت عميق و مشهودى تغيير مىكند و در اثر ارتباط با خدا بارقه اميد و نور در قلبشان مىتابد. ارتباط با خدا براى تكامل صحيح شخصيت و تماميت عالىترين ملكات انسانى ضرورت دارد؛ تنها در سايه ارتباط با خالق هستى مىتوان به هماهنگى روح و بدن پرداخت و به انسان، نيرومندىواستقامتبيرون از حد تصور بخشيد.31
ياد خدا و ارتباط با جان جانان، به انسانها اطمينان قلب و استوارى درون عنايت مىكند و آنها را در اهداف خود ثابتقدم مىدارد. در سايه لطف الهى، ترس و وحشت ـ كه معمولاً سدّ راه است ـ برطرف مىگردد. امام سجاد عليهالسلام در دعاى ابوحمزه ثمالى مىفرمايند: «اى مولاى من و اى خداى من! با ياد تو و با ارتباط با تو، دلم زنده مىشود و با مناجات تو، درد ترس [فراق] را در خود تسكين مىدهم.»
نيز در بخشى از «مناجات ذاكرين» مىخوانيم: «اى خداى من! دلهاى واله و حيران، پابست عشق و محبت توست و بر شناخت تو، تمام عقول متفقند كه دلهاى بندگان جز به ياد تو آرامش و اطمينان نيابند.»
اگر دلى از ياد خدا اعراض كند و اگر كسى پناهگاهى غير از خدا بجويد، در تنگنا و سردرگمى گرفتار خواهد شد و به زندگى سختى مبتلا مىگردد. قرآن كريم مىفرمايد: «هر كس از ياد خدا و ارتباط با خدا بريده باشد و روى بگرداند، در حقيقت، زندگى تنگ و سختى خواهد داشت.»32 و در مقابل، «هر كس به خدا اعتماد و توكل كند، خداوند او را كفايت مىكند و امورش را سامان مىدهد.»33
3. اراده
اراده در زبان فارسى و عربى، «خواست، خواسته، خواهش، ميل، قصد و آهنگ» معنا شده است.34 بعضى از بزرگان، نيت، اراده و قصد را به يك معنا گرفتهاند. مولى محسن كاشانى در اينباره مىگويد: «آگاه باش! نيت، اراده و قصد يك معنى دارند و آن حالتى درونى است كه با علم و عمل همراه است. علم بر اراده و نيت مقدم بوده و اساس آن شمرده مىشود، عمل نيز تابع و ميوه آن است؛ زيرا هر عمل اختيارى با سه عامل به فرجام مىرسد: علم، اراده و قدرت. انسان تا زمانى كه از چيزى آگاه نباشد، آن را اراده نمىكند و تا اراده نكند، انجام نمىدهد. معناى اراده برانگيخته شدنِ دل به سمت چيزى است كه آن را موافق هدف خود بداند.»35
اراده از جمله مسائلى است كه در هر كار و فعاليت و عملى، نقش اساسى و بنيادين دارد و براى رسيدن به هدف و نايل شدن به موفقيت، وجود آن، ضرورى و لازم است. ضرورت اراده در هر كارى به گونهاى است كه اگر تمام علل و عوامل تحقق كارى آماده باشد، ولى اراده وجود نداشته باشد، آن كار به سرانجام نخواهد رسيد. چه بسا در اطراف خود، افراد زيادى را مشاهده مىكنيد كه تمام وسايل و امكانات موفقيت و پيروزى آنها مهياست، ولى از موفقيت خبرى نيست. وقتى دقت مىكنيد، متوجه مىشويد آنان از اراده قوى و يا خود اراده، محروم هستند و به دليل مشكلات روانشناختى نمىتوانند تصميم جدى بگيرند و انجام دادن كارى را اراده كنند.
اهميت اراده: اراده، نيروى شگرف و استعداد ذاتى است كه پايه شخصيت انسان بر آن استوار است؛ چه اينكه يكى از تمايزهاى اساسى انسان با حيوانات، در برخوردارى او از اراده است. انسان مىتواند با اراده و انتخاب خود، راههاى صلاح و موفقيت را طى كند و در او اين قدرت وجود دارد كه بهموقع تصميم بگيرد و براى برآورده شدن تصميم خود، اقدام كند. علّامه محمدتقى جعفرى در اينباره مىگويد: «اراده، قدرت فوقالعادهاى است كه به انسانها داده شده است؛ لذا هر انسانى اگر چيزى را به طور جدى بخواهد، آن چيز را به دست خواهد آورد. اراده قدرت بس شگفتانگيزى است كه در نوع انسانى ديده مىشود و چه موضوعات امكانناپذيرى را كه امكانپذير مىسازد و امكانپذيرها را محال مىنمايد.»36
اگر اراده در انسان ناتوان شود، زندگى وى نابسامان مىگردد و باران شكستوناكامى از هرسو بر او فرو مىبارد. در چنين شرايطى، استعداد، نبوغ، دانش و قدرت مادّى، هيچيك به بار نمىنشينند و كاميابى به ارمغان نمىآورند.
اراده را مىتوان مانند مدير دانست. مدير ورزيده و توانا، از سرمايه و منابع محدود، بهرههاى فراوان و چشمگير مىبرد، ولى مدير نالايق و ناتوان، نه تنها از نيرو و منابع فراوان بهره نمىگيرد، بلكه به سبب ناپختگى برنامهها و ضعف اجرا، آنها را نابود مىكند.
يكى از انديشمندان درباره اهميت اراده مىگويد: «افراد بىاراده، با هر ميزان هوش و استعداد، امكان استفاده از فرصتهاى مناسب را در خود نمىيابند و اغلب به دليل همين ضعف روانى، موقعيتهاى ارزشمند زندگى خود را از دست مىدهند و به قولى، اگر شانس هم به روى ايشان لبخند بزند، آنها بدان بىاعتنا خواهند بود.»37
در آموزههاى دينى و اسلامى بر تقويت اراده و عزم قوى سفارش اكيد شده و يكى از صفات بارز مؤمنان، اراده استوار و عزم راسخ در راه عقيده و ارزشهاى دينى و انسانى بيان شده است. امام محمدباقر عليهالسلام در اينباره مىفرمايند: «مؤمن از كوه استوارتر و مستحكمتر است؛ زيرا اجزايى از كوه جدا مىشود، ولى از دين مؤمن، چيزى جدا نمىگردد.»38
ويژگى افراد بااراده: شخص بااراده كسى است كه وقتى در مورد كارى، به خوبى تأمّل كرد، تصميم به انجام دادن آن مىگيرد و با فعاليت و ثباتقدم، آن را به اجرا درمىآورد. بنابراين، پافشارى بر تصميمى غلط يا داشتن ميلى قهرمانانه، ثبات قدم نخواهد بود. در مقابل، فرد سستاراده، با كمترين مشكلى، از انجام دادن كار دلسرد شده، كوشش خود را براى تحقق كامل آن متوقف مىكند.
كسى كه ارادهاى قوى دارد، آنچه را با تأمّل خواسته است، با كوشش و ثباتقدم به دست مىآورد. شخص بااراده هدفى معقول داشته، تا زمانى كه به آن نرسيده است، از تعقيب هدف خود باز نمىايستد. مشكلات و موانع روانى يا مادى، به اراده و عزم او لطمه نمىزند و از پيشرفتش جلوگيرى نمىكند.
4. مشورت با افراد موفق
از نگاه تعاليم آسمانى و همچنين علوم بشرى، يكى از ابزارهاى موفقيت و يكى از پشتوانههاى محكم براى نيل به اهداف و موفقيت، استفاده از تجربه، علم، انديشه و توانمندىهاى ديگران است.
همفكرى و بهرهگيرى از توانمندى و تجارب ديگران، باعث كاهش خطا در برنامهها و تسريع در رسيدن به هدف مىشود. افرادى كه در كارهاى مهم با صلاحانديشى و مشورت ديگران، اقدام مىكنند، كمتر گرفتار لغزش مىشوند و بيشتر كارهايشان قرين موفقيت، سلامتى و بالندگى است. پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله مىفرمايند: «كسى نيست كه با ديگران مشورت كند و به سوى رشد و كمال هدايت نشود.»39 حضرت على عليهالسلام نيز مىفرمايند: «هركس با خردمندان مشورت كند، با انوار خردهاى آنان روشنى يابد و به راه درست و رستگارى نايل گردد.»40
افرادى كه گرفتار استبداد رأى مىشوند و خود را بىنياز از افكار ديگران مىدانند، هرچند از نظر عقلى و فكرى فوقالعاده باشند، غالبا مبتلا به خطاهاى بزرگ مىشوند. حضرت على عليهالسلامدر اينباره مىفرمايند: «كسى كه استبداد به رأى داشته باشد، هلاك مىشود و كسى كه با افراد بزرگ و متخصص و صاحب انديشه مشورت كند، در عقل آنان شريك شده، از آن بهره مىبرد.»41
مشورت با افراد موفق و متخصص، راه رسيدن به هدف را كوتاه و مطمئن مىكند و احتمال موفقيت را بالا برده، انسان را از بيراههها رهايى مىبخشد. حضرت على عليهالسلاممىفرمايند: «مشورت عين راهيابى است؛ كسى كه [تنها ]به فكر خود متكى شود، خود را به مخاطرهانداخته است.»42
5. ياد خدا
ياد خدا و نيايش با او، پرجاذبهترين و زيباترين حالت روانى، آزادى روح در حرم يار و متصل شدن به مافوق طبيعت و پرواز در ماوراى انسانيت است. علاقه درونى اكثر جوانان ـ اگر نگوييم همه آنان ـ اين است كه به نحوى با خالق متعال و پروردگار بلندمرتبه، ارتباط داشته باشند و راز دل خود را به تنهاترين مَحرَمِ راز بازگو كنند و از طريق اتصال قطره وجودى خود به آن اقيانوس بىكران، به عظمت و بزرگى دست يابند و در پرتو الطاف الهى روحى بلند و شخصيتى جامع بيابند. ياد خدا و ارتباط با او و دوستى با آن بخشنده مهربان و نوازنده بندگان، باعث جوشش اقيانوس جان آدمى و ذوب شدن ناخالصىهاى خُلقى و اخلاقى و زمينهساز اوجگيرى روح و بسترساز نوازش روان با نسيم رحمت حق مىگردد.
ظاهرترين تجلّى ياد خدا، نيايش و دعاست كه از پايدارترين و ديرينهترين تجلّيات روح آدمى و يكى از اصيلترين ابعاد آن است. دعا و نيايش، از بينبرنده فاصله ميان انسان و خالق بىهمتاست. دعا و نيايش، وسيله و ابزارى براى اتصال به معدن كرامت، بزرگى، عزت و اقتدار است. اقبال لاهورى مىگويد: «به وسيله نيايش و ارتباط با خدا جزيره كوچك شخصيت ما، وضع خود را در كل بزرگترى از حيات، اكتشاف مىكند.»43
جوان در صورتى مىتواند به موفقيت و كمال نايل شود كه از سرچشمه فيض و رحمت الهى سيراب گردد. به نظر شما آيا ممكن است بدون اتصال به معدن كمال، عزت، بزرگى و رحمانيت، به موفقيت و عزت واقعى رسيد؟! هرچه ما و شما داريم و هر آنچه ديگران دارند، در سايه كبريايى و لطف بىپايان الهى حاصل شده است و هرچه هست، از ناحيه خداست.
يكى از شاگردان آيتاللّه جوادى آملى نقل مىكند: در يكى از روزها خدمت استاد رسيدم و از ايشان سؤال كردم: رمز پيروزى و موفقيت شما به طور كلى چه بوده است؟ استاد پس از اينكه قريب دو تا سه دقيقه سر به زير انداختند و هيچ سخنى در جواب نگفتند، لب به سخن گشودند و با نرمى و لطافت ويژهاى فرمودند: ما كه متأسفانه به جايى نرسيديم، ولى آنها كه در اين راه به جايى رسيدند، از محبت خدا رسيدند، از محبت اولياى الهى رسيدند. ايشان در ادامه فرمودند: به هر اندازه كه علم نصيب ما مىشود، بايد شاكرتر گرديم. انسان اگر درس و بحث داشت و به خاطر اين علم، خود را برتر از ديگران ديد، در حقيقت جهل انباشته است، اما اگر به مقدار ازدياد علمش، تواضعش بيشتر شد، اين خود ظهورِ علم است. بايد دانست كه آن عدوّ مبين ـ كه شيطان است ـ همواره در كمين است تا انسان را بفريبد. هرچيزى كه پيش انسان زيبا جلوه كند، محبوب انسان است. انسان اگر محب خدا شد، محب حبيباللّه هم كه رسول خداست، مىشود. تكبر و خودبينى، خلق خدا را تحقير كردن، مقام بالا نشستن و... با محبت خدا نمىسازد. اگر قلب انسان از محبت خدا و اولياى خدا خالى شد، شيطان آن را پر مىكند. شيطان كارش همين است كه جاى خالى پيدا كند. هرگاه قلب و دلى را خالى از محبت خدا بيابد، آن را پر مىكند و در امور ديگر نيز انسان بايد مواظب خود باشد. چشم و دهان خود را كنترل كند. در زندگى نيز روش سادهزيستى را برگزيند. بايد از خدا خواست كه چنين روحيه و شيوهاى به انسان عطا فرمايد. ... البته از بهترين اعمال حسنه انسان اين است كه بر عائله خود سخت نگيرد. انسان هرچه سبكبارتر باشد، بالاتر مىرود. نكته مهم ديگر اينكه: انسان، خلق خدا و ديگران را تحقير نكند، آبروى مردم را نبرد، به فكر پردهبردارى از اسرار مردم نباشد و رازهاى مردم را فاش نكند.
در اينجا عرض كردم: آقا بار ديگر سؤالم را تكرار مىكنم: خلاصه رمز موفقيت خودتان را در چه چيزى مىدانيد؟ استاد با لحن خاصى فرمودند: چيزى نصيب ما نشد. آنها كه رفتند، اينجور رفتهاند و اينچنين گفتهاند: «ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء»؛ اين فضلى است الهى؛ به دست ما نيست، به هركس بخواهد، مىدهد.
از ايشان سؤال كردم: معمولاً همه بزرگان ما كه به جايى رسيدهاند، تنها از راه تحصيل علم و درس و مباحثه نبوده است، بلكه مشمول لطفها و عنايتهاى خاصى از جانب خداوند و يا اولياى الهى بودهاند و گاه توجهات خاصى به آنها شده است و در كنار تحصيل، از اين فيوضات و توجهات معنوى نيز بهرهمند بودهاند. آيا شما خود نمونهاى از اين دست داشتهايد؟
در اينجا نيز بار ديگر استاد از اينكه مطلبى درباره خود بگويند، پرهيز كردند و فرمودند: بله همينطور است كه مىفرماييد. صرفِ درس و بحث ظاهرى، چيزى نيست؛ اينكه به ظاهرش، وسيله معاش است. اين علم ظاهرى را چه بسا در اواخر عمر از آدم بگيرند و انسان، جاهل و عامى بميرد. چه بسا فقيهِ دنيا، در آخرت، بىسواد و عامى محشور شود. علم و فقه حقيقى آن است كه انسان را در آخرت نيز فقيه محشور كند. چه بسيار علما كه در اواخر حيات در اثر كهولت و بالا رفتن سن، آنچه را فرا گرفتهاند، ديگر در خاطر ندارند و فراموش مىكنند. پس علم حقيقى، اين نيست.44
آيا شما پناهگاهى مطمئنتر، محكمتر، مهربانتر، دلسوزتر، بخشندهتر و تواناتر از پناهگاه الهى سراغ داريد؟ ارتباط با خدا و دلبستگى به او، علاوه بر اطمينان قلبى و صفاى درونى، يكى از عوامل مؤثر در رشد روحى، معنوى و ساير جنبههاى شخصيتى انسان است. عبادت و ارتباط با خدا، مايه رسيدن به تقوا و پرهيزگارى45 و تقوا نيز عامل رستگارى46 انسان است.
آثار ياد خدا: ياد و ذكر خدا كه بيشتر در قالب نماز و دعا و اطاعتپذيرى در مقابل دستورات خدا، تجلّى مىيابد، آثار و فوايد فراوانى دارد كه هريك از آنها، به نوعى در موفقيت و بالندگى جوانان مؤثر بوده، او را به سوى سرمنزل مطلوب و مقصد نهايى رهنمون مىسازد. اگر جوانان عزيز وظايف بندگى را به جاى آورند و نيايش را بر اساس همان روشى كه خداوند تعيين فرموده، انجام دهند، به بيراهه نخواهند رفت و مىتوانند به قلههاى كمال و موفقيت دست يابند. در اينجا به نمونههايى از آثار ياد خدا اشاره مىكنيم.
الف) كليد رستگارى: عالىترين و ارزشمندترين كمالى كه در زندگى معنوى انسان مطرح است، قرب به خدا و رسيدن به جوار ملكوتى اوست. انسانهاى وارسته، هدفى والاتر از تقرّب به خدا را جستوجو نمىكنند؛ زيرا تقرّب به خداوند سعادت و خوشبختى واقعى انسان را دربر دارد. نماز، اين گوهر ارزشمند، يكى از راههاى نايل شدن به جوار رحمت حق و رسيدن به اقيانوس بىكران عظمت و كرامت است. پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهدر روايتى نورانى، خطاب به ابوذر، اينچنين مىفرمايند: «اى ابوذر! مادام كه در نمازى، به كوبيدن درِ خانه پادشاه جبار (خداوند) پرداختهاى و هر كسى زياد در خانه پادشاه را بكوبد، در به روى او باز مىشود.»47
بىترديد، درهاى رحمت الهى همواره به روى انسانها باز است؛ زيرا ممكن نيست خداوند از يك طرف، مردم را به سوى خود دعوت كند و از طرف ديگر، درهاى رحمت خويش را به روى آنان ببندد؛ مگر به روى تكذيبكنندگان آيات الهى و مستكبران كه آنان با دستان خود درهاى رحمت الهى را به روى خويش بستهاند: «كسانى كه آيات خداوند را تكذيب كنند و از روى تكبر سر بر آن فرود نياورند، هرگز درهاى آسمان به رويشان باز نشود و وارد بهشت نمىشوند.»48
در ادامه حديث، پيامبر صلىاللهعليهوآله در توصيف موهبت و سعادتى كه نمازگزار از آن بهرهمند مىشود، مىفرمايند: «اى ابوذر! انسان باايمان هرگاه به نماز مىايستد، رحمت پروردگار عالم تا عرش او را احاطه مىكند و فرشتهاى بر او گماشته مىشود كه ندا مىكند: "فرزند آدم! اگر مىدانستى در نماز چه نصيب تو مىشود و با چه كسى سخن مىگويى، هرگز از آن باز نمىايستادى".»49
طبيعى است كسى كه به اين مقام و موقعيت علاقه دارد، نمازش را با حالتى معنوى ادا مىكند و با خداوند خود بيشتر نجوا دارد. او مىداند كه نماز، رمز سعادت و خوشبختى است و چه سعادتى از اين بالاتر كه با نماز به جوار كبريايى حق راه يافته، رحمت الهى او را احاطه كند و از رضوان پروردگار بهرهمند شود. خداوند به چنين كسى علاقهمند است و وى را مورد لطف بىكران خود قرار مىدهد. امام صادق عليهالسلام در روايتى فرمودند: «هر كس خدا را بسيار ياد كند، خداى متعال او را دوست خواهد داشت.»50
آيا نعمت و سعادتى بالاتر از دوستى خداوند و جان جانان وجود دارد؟ آيا مىدانيم كه دوستى خداوند، عزت و سعادت دنيا و آخرت را در پى دارد؟ و آيا توجه داريم كه قرآن مىفرمايد: «خداى متعال را بسيار ياد كنيد تا رستگار شويد.»51
آلكسيس كارل مىگويد: اگر صميمانه به دعا و نماز (ياد خدا) بپردازيد، خواهيد ديد كه زندگى شما به صورت عميق و مشهودى تغيير مىكند. بايد بگويم دعا فعاليتى است كه براى تكامل صحيح شخصيت و تماميت عالىترين ملكات انسانى ضرورت دارد. تنها در دعا و نماز، اجتماع كامل و هماهنگ بدن و فكر و روح حاصل مىشود و به آدمى كه همچون نى شكنندهاى است، نيرومندى و استقامت بيرون از حد تصور عنايت مىشود. دعا و نيايش عملى است كه آدمى را در حضور خدا قرار مىدهد.52
كسى كه خود را در حضور خداوند احساس كند و دلش در گرو رضايت الهى باشد، به رستگارى رسيده است؛ چون نتيجه اين كمالات و مقامات، بهشت و رضوان الهى است.
ب) عاملآرامش و روشنى دل: آرامش و اطمينان، گمشده انسان امروزى است كه وى در آرزوى به دست آوردن آن است. كسى كه آرامش ندارد، در اداره امور زندگى و در تحصيل و انتخاب رشته و شغل، دچار سرگردانى و حيرت مىشود و نمىتواند اهداف خود را به صورت صحيح دنبال كند. انسان مضطرب و ناآرام، گرفتار ركود و ضعف اعتماد به نفس و سستى اراده است.
زندگى دنيايى اگر رنگ و بوى معنوى نداشته باشد و از خدا و ارزشهاى الهى تهى باشد، ناايمن بوده، از امنيت و آرامش برخوردار نخواهد بود. حضرت على عليهالسلام در ضمن خطبهاى ارزشمند و گهربار در اينباره چنين مىفرمايند: «دنيا سرايى است كه بلاها آن را احاطه كرده، به بىوفايى و مكر معروف است؛ حالاتش يكنواخت باقى نمىماند و ساكنانش ايمن نيستند.»53
قرآن كريم داروى شفابخش اين زندگى ناايمن را «ياد و ذكر حق تعالى»، بيان كرده است: «أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد: 28)؛ بدانيد و آگاه باشيد كه ياد و ذكر خدا باعث آرامش دلهاست.
يكى از مصداقهاى كاملذكرويادخدا،نمازاست و قرآن كريم فلسفهنماز را ظهوريادخدادردلهابيان كرده است.54
ج) رافع غفلت: غفلت، مفهوم گستردهاى دارد: بىخبرى از شرايط زمان و مكان زندگى، از واقعيتهاى فعلى و آينده و گذشته خويش، از صفات و اعمال خود، از پيامها و آيات حق و همچنين هشدارهايى كه حوادث تلخ و شيرين زندگى به انسانها مىدهد. مراد ما در اين بحث، غفلت از ياد خداست.
خطرى كه با «غفلت» از «ياد خدا»، متوجه سعادت انسان مىشود، بيش از آن است كه غالبا تصور مىكنيم. غفلت، اركان سعادت ما را ويران مىكند و مانند آتش، خرمن زندگى را مىسوزاند و تمام امكانات و استعدادهاى خداداد را بر باد مىدهد.55
هنگامى كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله به معراج رفت، خطابهايى از سوى خداوند دريافت كرد؛ از جمله اينكه: «اى احمد! هرگز غافل مشو. هر كس از من غافل شود، نسبت به اينكه او در كدام راه نابود مىشود، اعتنا نمىكنم.»56
اين بيان به خوبى نشان مىدهد عاقبت غفلت از خداوند، هلاكت و نابودى است؛ زيرا غفلت سرچشمه بسيارى از گناهان بوده، حتى باعث مىشود انسان از حيوان هم پستتر گردد. به سبب دقت نكردن در آفرينش، بىتوجهى به عظمت الهى و ماندن در جهل و نادانى است كه انسان به عذاب الهى گرفتار مىشود. قرآن كريم در اينباره مىفرمايد: «به يقين، گروه زيادى از جن و انس را براى دوزخ آماده كرديم؛ آنها عقلهايى دارند كه با آن انديشه نمىكنند و چشمهايى دارند كه با آن حقايق را نمىبينند و گوشهايى كه با آن نمىشنوند. آنها همچون چهارپايانند، بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند [زيرا با داشتن همهگونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند.57]
آيتاللّه مكارم شيرازى مىنويسد: «اداى نماز در وقت مقرّر و با حضور قلب و توجه به محتواى راز و نياز و مناجات با خدا، قلب را صيقل داده، زنگار غفلت را از آينه روح مىزدايد.»58
طبيعت زندگى دنيا، غفلتزاست و گاهى انسان را چنان به خود مشغول مىسازد كه همه چيز را فراموش مىكند، حتى خويشتن خويش را. نماز فرصت بسيار خوبى براى بازنگرى اعمال و بازيافتن خويش و نجات از چنگال اهريمن غفلت است. اين ذكر عظيم الهى، انسان را هر روز متوجه معاد و روز جزا مىكند و از بىتوجهى بيرون مىكشد. وقتى انسان هر روز چندين بار «مالك يومالدين» مىگويد، به ياد قيامت، عظمت آن و خالقش مىافتد و مىكوشد با اعمال خود به مقام قرب الهى برسد تا سعادت آخرت نصيبش شود. از اينرو، هوشيار است و بىراهه نمىرود و اعمال خود را در مسير سعادت ابدى قرار مىدهد. امام باقر عليهالسلام در اينباره مىفرمايند: «[اگر ]هر فرد باايمانى نمازهاى واجب را به موقع و به طور صحيح انجام دهد، از غافلان نخواهد بود.»59
د) موجب اميد و نشاط: اگر انسان بخواهد در زندگى روزمره با روانى شاداب و روحيهاى بالا با مشكلات زندگى مواجه شود و با اميد و اطمينان آن را ادامه دهد، بايد به نماز و دعا پناه ببرد و از آثار روانى و معنوى آن برخوردار شود. از اينرو، پيروان تمام اديان الهى تا زمانى كه زنده هستند، بايد نماز را بر پا دارند و آن را ادامه دهند؛ زيرا نماز در سعادت و سلامت روان آنها نقش عمدهاى ايفا مىكند.60
حضرت على عليهالسلام مىفرمايند: «پروردگارا! تو از هر مونسى براى دوستانت مونسترى و از همه آنها براى كسانى كه به تو اعتماد كنند، براى كارگزارى آمادهترى. پروردگارا! آنان را در باطن دلشان مشاهده مىكنى و در اعماق ضميرشان بر حال آنان آگاهى، و ميزان معرفت و بصيرتشان را مىدانى. رازهاى آنان نزد تو آشكار است و دلهاى آنان در فراق تو بىتاب. اگر تنهايى سبب وحشت آنان گردد، ياد تو مونس آنهاست و اگر سختىها بر آنان فروريزد، به تو پناه مىبرند.»61
ايمان به خدا و راز و نياز با او، به انسان اميد و توان مىدهد و انسان احساس مىكند به پناهگاهى مطمئن و قدرتمند متكى است. از اينرو، احساس نشاط و توانمندى مىكند. اگر ارتباط انسان با منبع عظمت و رحمت قطع گردد، احساس دلتنگى و نگرانى در او ايجاد مىشود و به بيمارىهاى روانى گرفتار مىآيد. به اين حقيقت، روانشناسان و روانكاوان بزرگى همچون يونگ، اريك فروم، ويليام جيمز و ديگران اشاره كردهاند و ايمان به خدا را اساس پيشگيرى و معالجه بيمارى روانى مىدانند.62 ديل كارنگى مىنويسد: «هنگامى كه كارهاى سنگين، قواى ما را از بين مىبرد و اندوهها هر نوع ارادهاى را از ما سلب مىكند و بيشتر اوقات كه درهاى اميد به روى ما بسته مىشود، به سوى خدا روى مىآوريم، ولى اصلاً چرا بگذاريم روح يأس و نااميدى بر ما چيره شود؟ چرا همه روزه به وسيله نيايش و دعا و به جاى آوردن حمد و ثناى خداوند، قواى خود را تجديد نكنيم؟»63
6. دورى از گناه
در اصطلاح دينى و نزد مسلمانان، گناه عبارت است از اينكه مكلف (كسى كهبه بلوغ رسيده و عاقل است) مرتكب كارى شود كه با دستورات خداوند و پيامبران و امامان معصوم عليهمالسلام سازگار نباشد و مخالف قوانين الهى باشد.
منظور و مراد ما از واژه «گناه» همين مفهوم است؛ يعنى نافرمانى از خدا و رسول خدا و امامان معصوم عليهمالسلام؛ به عبارت ديگر، رعايت نكردن حلال و حرام الهى و پايبند نبودن به دستورات شرعى و اخلاقى اسلام.
شايد سؤال شود: گناه چه ضررى دارد و چه آسيبى به انسان وارد مىكند؟ در پاسخ بايد گفت: هدف نهايى از خلقت انسان، رسيدن به كمال و سعادت ابدى است. خداوند متعال، ابزار و وسايل سعادت و خوشبختى بندگان را مهيا و فراهم ساخته و به آنان راه كمال و سعادت و راه مستقيم را توصيه كرده است.
يكى از موانع و مشكلات جدى در مسير تكامل انسان، گناه و نافرمانى است. گناه و نافرمانى، انسان را در جادههاى هلاكت و وحشت وارد مىسازد و سرانجامى اندوهبار براى او رقم مىزند. گناه، زهر كشندهاى است كه درمان ندارد و تنها درمانش، توبه و بازگشت واقعى به سوى انسانيت و بندگى خداوند است.
امام صادق عليهالسلام مىفرمايند: «قلب، حرم خداست و نبايد در حرم خدا، كسى غير از خدا ساكن شود.»64 گناه، نقطههاى سفيد و نورانى قلب را ـ كه مىتواند منشأ تكامل و موفقيت باشد ـ از بين مىبرد. قلب انسانها پيش از آلوده شدن به گناه، نورانى و سفيد و همچون آينهاى صاف و صيقلشده است؛ از اينرو، انوار الهى را جذب مىكند، اما وقتى بر اثر گناه بر روى آن تيرگى ايجاد شود، هرچه نور بر آن بتابد، جذب نخواهد شد. امام باقر عليهالسلاممىفرمايند: «هيچ بنده مؤمنى نيست، مگر اينكه در قلبش نقطه سفيد و روزنههاى اميد وجود دارد. پس هرگاه گناهى مرتكب مىشود نقطه سياهى در قلبش نمودار مىگردد. اگر به دنبال گناه، توبه كند [طلب عفو و گذشت نمايد و گذشته را جبران كند ]آن سياهى از بين مىرود، ولى اگر در گناهان مداومت داشته باشد، آن سياهى گسترده و زياد مىشود، تا جايى كه سفيدى قلب را دربر مىگيرد. هرگاه سفيدى قلب تحت پوشش سياهى گناهان قرار گيرد، صاحب چنين قلبى، خيرى نصيبش نخواهد شد.»65 البته مراد از دل، همان قلب فيزيكى و عضوى كه خون را به رگها مىفرستد نيست، بلكه مراد از دل، در منطق اسلامى، روح و نفس انسان است.66
آثار گناه، منحصر به جهان آخرت نيست و بسيارى از آثار آن در همين دنيا گريبانگير انسانها مىشود. گناه حافظه انسان را دچار ضعف مىكند و باعث فراموشى علوم آموختهشده مىگردد. گناه، باعث محروم شدن انسان از رزق و روزى فراوان و حلال مىشود.67
امام صادق عليهالسلام مىفرمايند: «گناه، انسان را از عبادت و تهجد محروم مىكند و لذت مناجات با خدا را از او مىگيرد، و تأثير گناه از كارد برنده سريعتر است.»68 گناهانى وجود دارد كه آثارشان بسيار سريع ظاهر مىگردد و گرفتارى دنيايى آن، دامنگير انسانها مىگردد. طبق فرمايش رسول گرامى صلىاللهعليهوآله سه گناه است كه نتيجهاش در دنيا ظاهر مىگردد و به آخرت نمىرسد: عاق والدين (نارضايتى والدين)، ظلم به مردم و بدى در مقابل خوبى.69
7. پشتكار
زندگى همانند ميدان كارزار است. در صحنه زندگى، يكى پيروز مىشود و جلو مىرود و ديگرى زمين مىخورد و دچار شكست مىشود. اولى غرق در سرور و شادى و دومى دردمند و غمگين است.
بدون ترديد، در فراز و نشيب زندگى، عدهاى فاتح و پيروز مىشوند و به هدفهايى كه دارند، دست مىيابند. اين عدّه كسانى هستند كه اگر زمين بخورند و گرفتار مشكلات شوند، به جاى يأس و نااميدى دوباره به پا خاسته، به راه خود ادامه مىدهند. شكست و مشكلات نه تنها به اراده آنان صدمهاى وارد نمىكند، بلكه عزم و اراده آنان را استوارتر مىكند. اينان بر اثر همين روحيه شكستناپذيرى و خالى نكردن ميدان، هر مانعى را از سر راه برمىدارند و سرانجام به اهداف عالى خود مىرسند.
در نقطه مقابل اينگونه افراد، گروه ديگرى وجود دارند كه دايم دچار ترديد و يأس هستند و با يك سختى و شكست، همه موجوديت خود را از دست مىدهند و خود را به امواج گرفتارى مىسپارند تا به هر كجا كه خواست ببرد.
بسيارى مىپندارند كه سعادت و خوشبختى كيميايى است كه در خارج از وجود آنان قرار دارد و اگر ستاره اقبال و بخت در آسمان زندگى كسى بدرخشد، او به سعادت خواهد رسيد. اينگونه افراد باور ندارند كه سعادت زاييده خود انسان است و انسانها مىتوانند با ايمان، تلاش و پشتكار، آينده خود را بسازند. خوشبختترين افراد كسانىاند كه به عمق وجودى خود بهتر پى برده، عملاً عالىترين بهرهها را از ذخاير وجودى خود مىبرند. البته واضح است كه ذخاير وجودى افراد متفاوت است و هر فردى استعداد و توانمندى ويژهاى دارد كه با ديگرى متفاوت است و همچنين هر فردى در محيط اجتماعى خاص و خانواده خاصى زندگى مىكند، ولى اينها چندان مهم نيست، بلكه مهم آن است كه هر كسى در هر شرايطى از استعداد و توانمندى خود استفاده كند و در همان محدوده وجودى خودش، تلاش كند و زندگى خود را بسازد. سكاكى از دانشمندان بزرگ، در چهل سالگى به درس خواندن روى آورد. وى چنان كماستعداد بود كه راه حجرهاش را گم مىكرد، اما با تلاش و پشتكار توانست يكى از دانشمندان بزرگ شود، به گونهاى كه نوشتهها و تأليفات او پس از قرنها هنوز هم مورد استفاده دانشوران است.
طبيعى است كه برايند و خروجى همه افراد، يكى نخواهد بود؛ چون امكانات افراد و توانمندى افراد متفاوت است. مثلاً، فردى كه در خانوادهاى پولدار زندگى مىكند، با فردى كه در خانوادهاى فقير زندگى مىكند، تفاوت آشكار دارد، ولى همان فرد فقير با تلاش و كوشش مىتواند براى خودش زندگى قابل قبولى بسازد و از آن لذت برده، رضايت خاطر داشته باشد. ممكن است كسى با داشتن دوچرخهاى احساس رضايت و آرامش كند و فردى با داشتن خودرويى مدل بالا هم احساس راحتى نكند. انسان تصور مىكند افراد ثروتمند لذت بيشترى از زندگى مىبرند، ولى واقعيت غير از آن است.
وقتى به سراغ دستورات و آموزههاى دينى مىرويم، با گستره عظيمى از آموزهها مواجه مىشويم كه موفقيت و تكامل و لذتها را در گرو تلاش، پشتكار و پايدارى مىدانند. در ادامه، تعدادى از اين آموزهها را ـ كه يا از طرف خداوند نازل شده و يا از طريق انسانى معصوم و دانا به تمام علوم عالم، رسيده است ـ مرور مىكنيم.
خداوند متعال در قرآن كريم مىفرمايد: «انسان در سايه تلاش و كوشش مىتواند به خواستههاى خود برسد.»70 (گرچه اين آيه درباره قيامت و رسيدن به پاداش اعمال دنيوى است ولى تلاشهاى مادى و نتايج مادى را نيز شامل مىشود.) امام على عليهالسلام در جنگ جمل خطاب به فرزندش، محمد حنفيه فرمودند: «اگر كوهها از جاى خود حركت كنند، تو از جاى خود تكان مخور»؛71 يعنى در راه هدف، استقامت و پايدارى داشته باش و بدان كه در سايه پشتكار و تحمل دشوارىها، مىتوان به قلّههاى افتخار و پيروزى رسيد. حضرت در جايى ديگر در اينباره مىفرمايند: «با تحمل دشوارىها و رنجهاى سخت، آدمى به آسايش هميشگى و پايههاى بلند زندگى نايل خواهد شد.»72
مرحوم قدوسى درباره علت موفقيت و رمز ترقى علمى و معنوى علّامه طباطبائى مىنويسد: «استعداد، عامل مهمى براى پيشرفت انسان است، اما پشتكار بسيار مؤثر است. علّامه طباطبائى پشتكار عجيبى داشتند. چندين سال براى تفسير الميزان زحمت كشيدند، اصلاً احساس خستگى نكردند، شب و روز نمىشناختند، از صبح زود تا دوازده ظهر مشغول مطالعه و تحقيق بودند. بعد از نماز ظهر و عصر و صرف غذا و مقدارى استراحت، تا مغرب كار و فعاليت داشتند. هرچند شرايط زندگى ايشان بسيار مشكل بود و از نظر اقتصادى و مسائل ديگر در سختى بودند ـ مخصوصا اينكه در پنج سالگى مادر و در نه سالگى، پدر را از دست داده بودند ـ ولى لحظهاى از تلاش و فعاليت باز نمىايستادند.»73
نتيجه جديت و تلاش و استمرار در كارها، پيروزى و موفقيت است و امكانات زياد، نقش چندانى در موفقيت ندارد؛ اگرچه سهمى در پيشبرد آن دارد. انسان مؤمن و مسلمان، در پرتو آموزههاى دينى براى رسيدن به قلههاى بالندگى و به دست آوردن نعمتهاى دنيوى و كسب كمالات اخلاقى و اخروى، استقامت زيادى از خود نشان مىدهد و از ناملايمات، زخم زبانها، بىمهرى اطرافيان و دشوارىها نمىهراسد و به راهى كه ايمان دارد، ادامه مىدهد. حضرت على عليهالسلام در اينباره مىفرمايند: «روح مؤمن و اراده او از سنگ خارا شكستناپذيرتر است.»74 ايشان همچنين در مقايسهاى زيبا، مردمى را كه در كانون دشوارى و پايدارى و پشتكار پرورش يافتهاند، به درختان مقاوم بيابانى، و افراد تنپرور و راحتطلب و سستاراده را به درختان باغستان كه معمولاً سست و ضعيف هستند، تشبيه كرده، مىفرمايند: «آگاه باشيد درختان بيابانى، چون به سختى و كمآبى خو گرفتهاند، چوبهايشان سختتر و شعله آتش آنها شديدتر و سوزندهتر است و ديرتر به خاموشى مىگرايند، ولى درختان بوستانى، پوستهايشان نازكتر و چوبهايشان سستتر است و زودتر در هم شكسته مىشوند.»75
قرآن كريم درباره نتايج و آثار ارزشمند پايدارى و پشتكار، در آيه 30 سوره «فصلّت» مىفرمايد: «كسانى كه گفتند پروردگار ما خداوند يگانه است و تسليم فرمان او شدند و در اين راه استقامت و پايدارى ورزيدند، فرشتگان الهى بر آنان نازل مىشوند كه: نترسيد و غمگين نباشيد كه وعده بهشت را به شما بشارت مىدهيم.»
نتيجهگيرى
با تتبع و تحقيق اجمالى كه در منابع دينى و سخنان انديشمندان اسلامى انجام شد، اين نتايج حاصل گرديد:
1. زندگى دنيوى مقدمهاى براى زندگى اخروى است و موفقيت واقعى زمانى به دست مىآيد كه انسان زندگى دنيوى خود را در راستاى رسيدن به كمال و نيل به بهشت قرار دهد.
2. برنامهريزى و تدبير كردن امور، از عوامل مؤثر در موفقيت است.
3. برخوردارى از اعتماد به نفس و همچنين داشتن اراده قوى، از ديگرعوامل اعتماد به نفس شمرده شده است.
4. مشورت و همفكرى با افراد موفق و بهرهگيرى از تجربه آنان نيز در موفقيت افراد دخيل است.
5. ياد خدا، دورى از گناه و داشتن پشتكار از عوامل اساسى در نيل به موفقيت و بهروزى است.
··· منابع
ـ نهجالبلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدى، تهران، انقلاب اسلامى، 1372.
ـ استفانى، مارستون، معجزه تشويق، ترجمه توراندخت تمدن، تهران، علمى، 1375.
ـ اسمايلز، ساموييل، اعتماد به نفس، ترجمه على دشتى، تهران، قلم آشنا، 1380.
ـ بستان، حسين، اسلام و جامعهشناسى خانواده، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1383.
ـ بيابانگرد، اسماعيل، روشهاى افزايش عزت نفس در كودكان و نوجوانان، تهران، انجمن اوليا و مربيان جمهورى اسلامى، 1378.
ـ پروا، مهدى، روانشناسى يكتاپرستى، تهران، بىنا، 1380.
ـ پناهى، علىاحمد، آرامش در پرتو نيايش، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1384.
ـ تميمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، غررالحكم و دررالكلم، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1407ق.
ـ جعفرى، محمدتقى، تفسير و نقد و تحليل مثنوى، تهران، اسلامى، 1373.
ـ حرّ عاملى، محمدبن حسن، وسائلالشيعه، قم، مؤسسة آلالبيت لاحياء التراث، 1412ق.
ـ دهخدا، علىاكبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، 1372.
ـ دىآنجلس، باربارا، اعتماد به نفس، ترجمه مرضيه ملكجمشيدى، تهران، كتابسراى رشد، 1382.
ـ ديلمى، حسنبنمحمد، ارشادالقلوب، بيروت، دارالفكر، 1372.
ـ ديماتئو، ام. رابين، روانشناسى سلامت، ترجمه محمد كاويانى و همكاران، تهران، دانشگاه تهران، بىتا.
ـ سيوطى، جلالالدين، الدّرالمنثور، بيروت، دارالفكر، 1414ق.
ـ شجاعى، محمدصادق، توكل به خدا، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1383.
ـ صافى گلپايگانى، لطفاللّه، نيايش در عرفات، قم، انتشارات اسلامى، 1371.
ـ غرويان، محسن، در محضر بزرگان، قم، نويد، 1376.
ـ فيض كاشانى، مولى محسن، محجهالبيضاء، تهران، مكتبة الصدوق، 1342.
ـ كارنگى، ديل، آيينزندگى،ترجمهريحانهسيف،تهران،پيمان،1380.
ـ كلينى، محمدبن يعقوب، اصول كافى، ترجمه محمدباقر كمرهاى، قم، اسوه، 1372.
ـ كيهاننيا، اصغر، راز موفقيت در بازار كار، تهران، ارسباران، 1375.
ـ ـــــ ، راز موفقيت در زندگى، تهران، مادر، 1382.
ـ لقمانى، احمد، علّامه طباطبايى: ميزان معرفت، تهران، شركت چاپ و نشر بينالملل، 1380.
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراثالعربى، 1403ق.
ـ مصباح، محمدتقى، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1376.
ـ مطهّرى، مرتضى، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، صدرا، 1367.
ـ ـــــ ، مقالات فلسفى، تهران، حكمت، 1369.
ـ مكارم شيرازى، ناصر، اخلاق در قرآن، قم، مدرسه الامام اميرالمؤمنين، 1378.
ـ مورفى، ژوزف، تقويت و تمركز فكر، ترجمه هوشيار رزمآزما، آرمان، تهران، 1369.
ـ موريس، تام، موفقيت واقعى، ترجمه محمدابراهيم گوهريان، تهران، نسل نوانديش، 1384.
ـ نيكزاد، الياس، سرّ مرتبط، مشهد، رستگار، 1384.
- Atkinson, R. & et al, Introduction to Psychology, New York, HBJ, 1983.
1Henry Ford.
2ـ اصغر كيهاننيا، راز موفقيت در زندگى، ص 34.
3ـ مرتضى مطهّرى، تعليم و تربيت در اسلام، ص 266.
4Alfered Austin.
5ـ اصغر كيهاننيا، راز موفقيت در زندگى، ص 35.
6Moris Thom.
7ـ موريس تام، موفقيت واقعى، ترجمه محمدابراهيم گوهريان، ص 33.
8ـ اصغر كيهاننيا، راز موفقيت در بازار كار، ص 16.
9ـ آلعمران: 185.
10ـ احزاب: 71.
11ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 4، ص 276، ح 13.
12ـ همان، ج 19، ص 127.
13ـ مرتضى مطهّرى، مقالات فلسفى، ج 1، ص 86.
14Michel de Montaigne.
15ـ موريس تام، همان، ص 38.
16R. Atkinson & et al, Intraduction to Psychology, p. 453.
17ـ مارستف استفانى، معجزه تشويق، ترجمه توراندخت تمدن، ص 19.
18ـ ساموئيل اسمايلز، اعتماد به نفس، ترجمه على دشتى، ص 15.
19ـ محمدصادق شجاعى، توكل به خدا، ص 50.
20ـ لطفاللّه صافى گلپايگانى، نيايش در عرفات، ص 78.
21ـ محمدبن يعقوب كلينى، كافى، ترجمه محمدباقر كمرهاى، ج 2، ص 454.
22ـ باربارا دى. آنجلس، اعتماد به نفس، ترجمه مرضيه ملكجمشيدى، ص 43.
23ـ نهجالبلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدى، خطبه 42.
24ـ براى مطالعه بيشتر، ر.ك: على اسلامىنسب، روانشناسى اعتماد به نفس.
25ـ ام. رابين ديماتئو، روانشناسى سلامت، ترجمه محمد كاويانى و همكاران، ج 1، ص 392.
26ـ محمدصادق شجاعى، همان، ص 128.
27ـ اسماعيل بيابانگرد، روشهاى افزايش عزت نفس در كودكان و نوجوانان، ص 121.
28ـ محمدصادق شجاعى، همان، ص 129.
29Henry Link.
30ـ علىاحمد پناهى، آرامش در پرتو نيايش، ص 153.
31ـ همان، ص 161.
32ـ طه: 124.
33ـ طلاق: 3.
34ـ علىاكبر دهخدا، لغتنامه، ذيل واژه «اراده».
35ـ مولى محسن فيض كاشانى، محجهالبيضاء، ج 8، ص 109.
36ـ محمدتقى جعفرى، تفسير و نقد و تحليل مثنوى، ج 9، ص 278ـ279.
37ـ ژوزف مورفى، تقويت و تمركز فكر، ترجمه هوشيار رزمآزما، ص 131.
38ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 64، ص 362، ح 66.
39ـ جلالالدين سيوطى، الدرالمنثور، ج 2، ص 359.
40ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 72، ص 105.
41ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشيعه، ج 12، ص 40.
42ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 72، ص 105.
43ـ الياس نيكزاد، سرّ مرتبط، ص 14.
44ـ محسن غرويان، در محضر بزرگان، ص 32ـ34.
45ـ بقره: 21.
46ـ آلعمران: 130.
47ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 74، ص 78، ح 2.
48ـ اعراف: 7و40.
49ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 74، ص 78.
50ـ محمدبن يعقوب كلينى، همان، ج 2، ص 500، ح 3.
51ـ جمعه: 10.
52ـ علىاحمد پناهى، همان، ص 161.
53ـ نهجالبلاغه، خطبه 226.
54ـ طه: 14.
55ـ ناصر مكارم شيرازى، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 335.
56ـ حسنبن محمد ديلمى، ارشادالقلوب، ج 1، ص 214.
57ـ اعراف: 179.
58ـ ناصر مكارم شيرازى، همان، ص 346.
59ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 80، ص 20، ح 34.
60ـ مهدى پروا، روانشناسى يكتاپرستى، ص 78.
61ـ نهجالبلاغه، خطبه 225.
62ـ مهدى پروا، همان، ص 86.
63ـ ديل كارنگى، آيين زندگى، ترجمه ريحانه سيف، ص 203.
64ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 67، ص 25، ح 27.
65ـ محمدبن يعقوب كلينى، همان، ج 2، ص 273، ح 20.
66ـ براى مطالعه بيشتر، ر.ك: محمدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، ج 1.
67ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 70، ص 377، ح 14.
68ـ محمدبن يعقوب كلينى، همان، ج 2، ص 268.
69ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 70، ص 373.
70ـ نجم: 39.
71ـ نهجالبلاغه، خطبه 11، ص 15.
72ـ عبدالواحدبن محمد تميمى آمدى، غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 298، ح 168.
73ـ احمد لقمانى، علّامه طباطبائى: ميزان معرفت، ص 73.
74ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 64، ص 371، ح 70.
75ـ نهجالبلاغه، نامه 45.