پرسش:
با مطالعه سه آيه آخر سوره مبارکه بقره در آنجا که مي فرمايد خداوند بار تکليف گران و طاقت فرسا بر دوش کسي نمي نهد با جايي ديگر که به صورت دعا آورده مي شود:پروردگارا تو آنچه را به آن تاب و توان نداريم بر ما تحميل نفرماو در جايي ديگر :پروردگارا تکاليف سنگين برعهده ما مگذار چنان که بر پيشينيان گذاشتي.
2 اگر خداوند بيش از طاقت ما کاري به ما واگذار نمي فرمايد پس چرا در جايي ديگر بايستي دعا کنيم اين کار انجام نشود ؟
پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباطتان
آيه 286 بقره به اين شرح است:
لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرين؛
خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانش تكليف نمىكند، هر كس هر كار خيرى كسب كرده، به سود اوست، هر كار بدى كسب نموده ،به زيان اوست، (و مؤمنان گويند) پروردگارا، اگر ما فراموش نموديم يا خطا كرديم ،ما را مؤاخذه مكن پروردگارا، بار تكاليف سنگينى (به كيفر گناهان مان) بر دوش ما منه ،چنان كه بر كسانى كه پيش از ما بودند نهادى. پروردگارا، آنچه بدان طاقت نداريم، بر ما تحميل مكن، از ما درگذر، بر ما ببخشاى، بر ما رحم كن، تو مولاى مايى، پس ما را بر گروه كافران پيروز گردان.
در اين آيه ابتدا به صراحت و وضوح تمام اعلام شده که خدا فوق طاعت تکليف نمي کند . در ادامه آيه مي فرمايد:
خدايا اگر فراموش کرديم، ما را مؤاخذه مکن . تکاليف سنگيني که بر امت هاي پيشين بار کردي، بر ما بار مکن .فوق طاقت بر دوش ما منه .
در نگاه ابتدايي بين صدر و ذيل آيه تناقض است، زيرا ابتدا تکليف فوق توان را محال شمرده و در ادامه از خدا خواسته که تکليف به فوق توان نکند.
اگرخدا تکليف به بيش از طاقت نمي کند، ديگر معنا ندارد که از او بخواهيم تکليف بيش از توان نکند . اگر مي خواهيم که اين کار را با ما نکند، معنايش اين است که بر بندگانش تکليف بيش از توان مي نمايد.
با کمي دقت معلوم مي شود جمله:" لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ" مقدمه است براي اين تقاضا و مي فرمايد خدا به رحمت و عدل و عنايتش بر بندگان، آنان را به بيش از طاقت تکليف نمي کند . بندگان يا اين عنايت و نعمت خدا را درک کرده و شاکر خواهند شد، که خداوند اين فضل و رحمت را بر آنان گسترده تر خواهد کرد يا قدر اين عنايت و نعمت را نمي فهمند و خود را به گرداب مي اندازند و مرتکب مقدماتي مي گردند که نتيجه آن مقدمات و اعمال خيره سرانه، گرفتار شدن به تکليف فوق طاقت است . اين بلايي است که خود به سر خود آورده اند.
آري اگر خدا ابتدا به تکليف سنگين و فوق طاقت گرفتار مي ساخت، با رحمت گسترده خدا سازگار نبود ،ولي وقتي خود با ارتکاب مقدماتي که خدا نهي کرده، خود را به گرداب مي اندازند و گرفتار تکليف فوق طاقت مي گردند ، اين ديگر نتيجه عملکرد بد خودشان است، نه ظلمي که خدا بر آنان رانده باشد. به همين جهت بعد از اعلام اين که :"خدا به فوق طاقت و توان حکم نمي کند" ، فرمود:"عملکرد خوب شان به سود خودشان است و عملکرد بدشان ،باري بر دوش شان".
بنا بر اين تکليف بيش از طاقت و توان را خودشان با عملکرد بد خود، بر دوش خود گذارده اند و گر نه خدا آنان را به چنين تکليفي مکلف نمي کرد.
علامه طباطبايي در شرح اين عبارت مي نويسد:
"جملات بعدى اين معنا را مىرساند كه رسول خدا و مؤمنان از خدا خواسته اند که بر خطا و نسيان آن ها را مؤاخذه نكند . چيزى را كه طاقتش را ندارند، بر آنان تحميل نفرمايد . منظور تکاليف کيفري است كه ممكن است در برابر تمرد و نافرمانى بر آنان تحميل كند. خواهيد گفت خطا و نسيان، تمرد نيست، چون از اختيار آدمى خارج است، در پاسخ مىگوئيم درست است، ليكن مقدمات خطا و نسيان اختيارى است، ممكن است با جلوگيرى از مقدمات آن و يا تحفظ از آن، از پيش آمد آن جلوگيرى نمود. پس خطا و نسيان به اين ملاحظه امرى اختيارى است، مخصوصا در مواردى كه ابتلاى آدمى به آن ها به خاطر سوء اختيار آدمى باشد.(1)
بنابراين تکليف فوق توان در ابتدا وجود ندارد، ولي اگر به وظايف عمل نکرديم و مرتکب گناه و خلاف شديم، خدا به کيفرسرکشي و کفران و طغيان، تکاليفي بر ما واجب مي کند که فوق طاقت است. نمونه آن را در بني اسرائيل مي بينيم.آنان به اوامر حضرت موسي تسليم نشدند . وقتي ايشان براي ميعاد با خدا به طور رفت، جانشين ايشان يعني برادرش هارون را کنار زدند . به پيروي از سامري گوساله پرست گرديدند. اين عمل آنان چنان قبح بزرگي داشت و ناسپاسي عظيمي بود که خدا آنان را مکلف کرد براي پاک شدن، شمشير به دست بگيرند و به جان هم افتاده، همديگر را بکشند:
قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيم(2)
موسى به قوم خود گفت: اى قوم من، حقّا كه شما به خاطر پرستش گوساله به خودتان ستم كرديد. پس به سوى آفريدگار خود توبه كنيد . خويشتن را بكشيد كه اين عمل نزد خالق تان براى شما بهتر است. پس (چون چنين كرديد) خدا به شما عطف توجه نمود و توبه شما را پذيرفت، كه او بسيار عطوف و توبهپذير و مهربان است.
بنا بر اين خدا در ابتدا چنين تکاليفي نمي کند، ولي وقتي مردمي خيره سري پيشه کنند، خداوند آنان را به چنين تکاليفي گرفتار مي سازد، يا با وجود زمينه تكليف سنگين در انسان، نتيجه آن نيز بر آن ها بار مي شود.
1.ترجمه الميزان، ج2، ص 685.
2.بقره(2)،آيه54.