پرسش:
در شان نزول سوره علق آمده:جبرئيل در غار حراء به پيامبر اكرم صل الله عليه وآله وسلم گفت:اي محمد بخوان!پيامبر صل الله عليه و آله وسلم مي فرمايند:من قرائت كننده نيستم. سوال اينجاست كه تكرار كردن حرف نيازي به سواد ندارد.چرا پيامبر اكرم صل الله عليه وآله وسلم فرمودند:من خواننده نيستم؟
پاسخ:
با سلام خدمت شما دوست عزیز
در كتابهاي روايي و تاريخي آمده است : جبرئيل نامه اي از حرير بهشتي به حضرت نشان داد كه در آن نوشته بود اقرا باسم ربك ... 1
بنا بر اين روايت جبرئيل از حضرت خواست كه آيات را از روي نوشته بخواند واو گفت : من قرائت كننده نيستم .
راغب در مفردات مى گويد: كلمه (قرائت ) به معناى ضميمه كردن حروف و كلمات به يكديگر در زبان است، و اين كلمه را به هر ضميمه كردنى نمى گويند، مثلا در جمع كردن عده اى را به دور هم نمى گويند: (قراءت القوم )، دليل اين ادعا اين است كه تكرار يك حرف از حروف الفباء در زبان را هم قرائت نمى گويند.
و به هر حال وقتى گفته مى شود (قرات الكتاب ) معنايش اين است كه از ضميمه كردن چند حرف از آن، كلمه در آوردم و از ضميمه كردن كلمات آن با يكديگر جمله هايى در آورده، مطالبى استفاده كردم، هر چند كه آن حروف و اين كلمات را به زبان هم نياورده باشى پس قرائت، هم شامل مطالعه مى شود، و هم شامل آنجايى كه جمع حروف و كلمات را تلفظ بكنى، و هم آنجايى كه اين عمل را با شنيدن انجام دهى، كه اطلاق قرائت بر معناى اخير تلاوت هم ناميده مى شود، همچنان كه خداى تعالى فرموده : (رسول من اللّه يتلوا صحفا مطهره ).
و ظاهر اينكه به طور مطلق فرمود: (اقرا)، اين است كه منظور از آن معناى اول است، و مراد، امر به تلقى آياتى از قرآن است كه فرشته وحى از ناحيه خدا به آن جناب وحى مى كند، پس جمله مورد بحث امر به قرائت كتاب است، كه خود اين امر هم از آيات آن است، و اين، نظير گفتار هر نويسنده اى است كه در آغاز نامه اى كه به ديگرى مى نويسد سفارش مى كند كه اين نامه مرا بخوان، و به آن عمل كن، پس اينكه مى گويد: (اين ) و يا مى گويد (آن ) خودش نيز جزو نامه است.
از اين سياق دو احتمال تأييد مى شود:
اول اينكه : اين آيات اولين آياتى است كه از قرآن كريم بر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم) نازل شده.
دوم اينكه : تقدير كلام (اقرا القرآن ) و يا چيزى كه اين معنا را برساند مى باشد.
خلاصه مى خواهيم بگوييم آيه شريفه امر به مطلق قرائت نيست، و نخواسته با چشم پوشى از مفعول، فعل (اقرا) را به طور لازم استعمال كرده باشد، و نيز منظور از اين دستور خواندن به مردم نيست و نخواسته با حذف متعلق (مردم ) اقرء را در (اقرا على الناس ) استعمال كرده باشد، هر چند كه خواندن بر مردم هم يكى از اغراض نزول وحى است، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : (و قرانا فرقناه لتقراه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلا)، و نيز كلمه (باسم ربك ) مفعول فعل (اقرا) و حرف (باء) در آن زايده، و تقدير كلام (اقرا اسم ربك )، يعنى بسم اللّه الرحمن الرحيم نيست.
و جمله (باسم ربك ) تعلق است به كلمه اى تقديرى، نظير (اقرا مفتتحا) و يا مبتدئا باسم ربك.
و ممكن هم هست متعلق به خود (اقرا)، و حرف باء براى ملابسه (اتصاف ) باشد، و اين منافات ندارد با اينكه بسم اللّه اول سوره سوره باشد، و تكرار آن نيست، چون در بسم اللّه خود خداى تعالى كلام خود را با آن آغاز كرده، و در (اقرا باسم ربك ) دستور مى دهد بندگانش خواندن را به نام او آغاز كنند، هر چند كه در جاى ديگر دستور داده هر كارى را كه مى خواهند آغاز كنند، با بسم اللّه آغاز كنند، پس در حقيقت آيه مورد بحث دستور العمل است نظير امر به گفتن ان شاء اللّه در آيه (و لا تقولن لشى ء انى فاعل ذلك غدا الا ان يشاء الله ) - دقت فرماييد.
معناى (قرائت) و مفاد (اقرء باسم ربّك الّذى خلق...)
و در جمله (ربك الذى خلق ) اشاره شده است به اينكه رب تو تنها و تنها آن كسى است كه عالم آفريده، و اين همان توحيد ربوبيت است كه مقتضى است عبادت را در او منحصر كنند، و اين خود رد اعتقاد مشركين است كه مى گفتند خداى سبحان تنها خلقت و ايجاد را به عهده دارد، و اما ربوبيت يعنى مالكيت و تدبير عالم از آن مقربين درگاه او است، و خداى تعالى بعد از ايجاد عالم تدبير امور آن را به عهده آنان گذاشت، كه يا از جنس فرشتگانند، و يا از جنس جن ، و يا افراد برجسته اى از انسان. در آيه مورد بحث اشاره كرده به اينكه خير، چنين نيست، و تصريح كرده به اينكه ربوبيت هم مانند خلقت مخصوص خداى تعالى است .
و در جمله (خلق الانسان من علق ) منظور از (انسان ) جنس بشر است، كه از راه تناسل پديد مى آيد، و كلمه (علق ) به معناى خون بسته شده است، يعنى اولين حالتى كه منى در رحم به خود مى گيرد.
پس آيه شريفه، به تدبير الهى وارد بر انسان اشاره دارد، تدبيرش از لحظه اى كه به صورت علقه در مى آيد، تا وقتى كه انسانى تام الخلقه مى شود، و داراى صفاتى عجيب و افعالى محير العقول مى گردد، پس انسان انسانى تمام و كامل نمى شود، مگر به تدبير مستمر و پى در پى خداى تعالى كه اين تدبير پى در پى چيزى نيست مگر خلقت پى در پى، (پس ممكن نيست خلقت را از خدا و تدبير را از غير او بدانيم ) پس خداى تعالى بعين همان دليل كه خالق انسان است مدبر او نيز هست در نتيجه انسان چاره اى جز اين ندارد كه خداى واحد را رب خود بگيرد. بنا بر اين در جمله مورد بحث احتجاجى بر توحيد در ربوبيت شده است.
خلاصة المنهجج6321ونيز ر.ك الدر المنثور جلالالدين السيوطي ج 6 ص 369