سوال:
1. خواهشمند است منابع اسلامی ( قرآن و نهج البلاغه و ...... ) درپاسخگویی به این سوال نقشی نداشته باشند و به وسیله ی فلسفه و منطق جواب دهید
: 2. چرا برای جامعه ی اسلامی خدا و خدا پرستی در درجه ی بالاتری نسبت انسانیت قرار دارد ؟ به طوری كه اگر كسی افكار ضد خدا داشته باشد كشته می شود و به قول شما به جهنم می رود ؟
3. چرا كشور های جهان اسلام رشد نمی یابند در حالی كه بیشتر نخبگان در این كشور ها هستند ؟
4. آیا نحوه ی اجرای اسلام در كشور ما درست است ؟ چرا اكثر جوانان از اسلام زده شده اند ؟
5. چرا یك شخص مرتد ملزم به اعدام شدن است ؟
6. چرا در نظر فلاسفه جهان پوچ است ؟
7. آیا بهشت – شیطان و ...... ساخته ی ذهن بشرند ؟ اگر نه چرا ؟
8. چرا به نظر فلاسفه انجام گناهی ( از دید شما ) كه به مردم ضرری نرساند مثل شراب خوری گناه نیست اما از نظر شما گناه است
پاسخ:
دوست گرامي . یا سلام و سپاس از مکاتبه و ارتباط شما . از اين كه به ما اعتماد نموده و پرسش هاي خود را با ما در ميان نهاديد ، سپاس گزاريم.
به جهت حجم بسيار بالاي پرسش هاي ارسالي به اين مركز ، پاسخ به بخشي از سوالات تان در مكاتبه بعدي صورت خواهد گرفت.
پاسخ از این سوال که چرا كشور های جهان اسلام رشد نمی یابند در حالی كه بیشتر نخبگان در این كشور ها هستند ؟
پیشرفتی كه امروزه در آمریكا و كشورهاي غربي يا ژاپن وجود دارد، معلول یك سری عواملی است كه اگر آن عوامل در دیگر نقاط جهان از جمله در ایران وجود می داشت پیشرفت می كردند .
پیشرفت امروزه آنان عمدتا مدیون تلاش و كوشش علمی - صنعتی پیشینیان شان در چند قرن گذشته است.
یكی از چیزهایی كه موجب پیشرفت آن ها شده و متأسفانه ما كمتر آن را در زندگی به كار می گیریم، رعایت نظم و انضباط و قانون است.
مورد دیگر مدیریت صحیح در جامعه است. مدیریت صحیح موجب جذب نیروهای علمی و فكری از سراسر جهان به آن دیار شده است. مطمئناً امروزه غرب و آمریكا در بسیاری از پیشرفت ها و دست آوردهای علمی خود ، مدیون دانشمندان و نوابغ جهان سوم و كشورهای عقب نگه داشته شده است.
یكی از دلایل پیشرفت غرب در علم و تكنولوژی، همت و تلاش آنان است. آن ها برای چیزی كه اعتقاد و باور دارند، همت بسیاری به خرج می دهند.
آن ها بر این باورند كه باید زندگی دنیوی را به سوی خوشبختی و رفاه كامل به پیش برد و تمام چیزهایی كه در عالم طبیعت وجود دارد، باید برای زندگی پُرسود به خدمت گرفت. با این نگرش به تلاش و كوشش همت گماشتند.
اما این كه چرا مسلمانان و به خصوص ایرانیان با بهره مندی از فرهنگ و میراث غنی اسلامی و تأكیدات بسیار دین برای تحصیل دانش و فرهنگ و پیشرفت، عقب مانده شده اند، عوامل گوناگونی در آن نقش دارد، كه به آن ها اشاره می كنیم:
1ـ زمینه های عوامل بیرونی:
1ـ1. تاخت و تازهای بیگانگان همانند مغول و تهاجم نظامی.
2ـ1. استعمار غرب كه از 1507 میلادی توسط پرتغالی ها و با اشغال نظامی جزایر و سواحل جنوبی ایران آغاز شد، سپس به ترتیب انگلیسی ها، روس ها، آلمانی ها و آمریكاییان هر یك به گونه ای در ایران نقش تخریبی بازی نمودند. متجاوزان با انواع تهاجمات خود از جمله تهاجم فرهنگى در عقب نگاه داشتن ایران نقش ایفا نمودند. عقب مانده نگه داشتن ملت هاي مختلف مي تواند فوايد بسياري براي آنها داشته باشد . از جمله استفاده از منابع مادي و معنوي ( مغزها و انديشمندان) ، موادخام و سرمايه ها ، وابسته و نيازمند كردن آنها ، نداشتن رقيب در صحنه هاي جهاني ، استفاده از بازارهاي آنها براي كالاي خود و.....
2 - عوامل و زمینههاى درونى: این بر دو قسمت است، انسانى و غیر انسانى (یا اقلیمى)
1 - 2 - زمینهها و عوامل اقلیمى؛ از جمله:
وجود ذخایر عظیم نفت و گاز درایران و منطقه: وجود نفت اگر چه نعمت بزرگى است، لیكن با وجود حاكمان و مدیران بى كفایت و فاسد، باعث عقبماندگى كشور شده است. به گفته جلال آل احمد، غرب زدگى با پول نفت آغاز شد. پول نفت، فرهنگ مصرف گرایى (مصرف كالاهاى غربى و دریافت مواد آماده) پدید آمد كه مایه بدبختى ما ایرانیان شد.
كمى باران: سرزمین ایران در زمره كشورهاى خشك و كم باران قرار دارد. كمى باران در كنار پول نفت و در كنار استعمار و تهاجم فرهنگى بیگانگان و سوء مدیریت و حاكمان نالایق و فاسد مایه بدبختى گردید.
منطقه سوق الجیشى: ایران در منطقهاى قرار گرفته است كه همه چشم طمع به آن دوختهاند. همان گونه كه در دو عنوان «كمى باران» و «وجود ذخایر عظیم نفت و گاز» بیان داشت، این امتیاز در كنار حكومتهاى نالایق و سوء مدیریت و استعمار و تهاجم بیگانگان مایه بدبختى مىگردد، زیرا اگر ما به دیگران كارى نداشته باشیم، دیگران به جهت نفت و موقعیت ممتاز ایران به ما كار دارند. اگر مبتلا به سوء مدیریت و حاكمان نالایق و بى كفایت بشویم، همین موقعیت ممتاز موجب وسوسه دیگران مىشود. همین امر سبب شد كه بارها روسیه و انگلیس بر ایران تاخت و تاز كنند و بسیارى از مناطق ایران را اشغال نمایند.
«پتر كبیر» در پى این بود كه به آبهاى گرم جنوب برسد. بدین جهت در چند قرن گذشته مدام قدرتهاى روسیه، انگلیس، آلمان، فرانسه و آمریكا در مورد ایران رقابت داشتند.
2 - 2 - عوامل و زمینههاى انسانى، از جمله:
أ) عامل سیاسى، حكومتهاى استبدادى ما، حاكمان نالایق و بى كفایت و سوء مدیریت. از پانصد سال پیش كه عصر رنسانس آغاز شد و اروپاییان در پى توسعه قدم برداشتند، متأسفانه كشور ایران به جهت وجود حكومتهاى استبدادى ومدیران نالایق نتوانست در جهت توسعه قدم بردارد.
در دوره حكومت صفویه آن گاه كه پرتغالىها با ناوگان دریایىشان با بیش از ده هزار كیلومتر دریانوردى، آفریقا را دور مىزدند و به جنوب ایران لشكركشى مىكردند، در همین هنگام حاكمان نالایق و بى كفایت صفوى نمىدانستند كه كشور پرتغال در كجا قرار دارد.
آنان كه بر كشور پهناور ایران (كه بیش از ده برابر كشور پرتغال بود) فرمانروایى داشتند، نتوانستند خطر تهاجم بیگانگان را دفع نمایند. به جهت بى كفایتى حكومتها منطقه سوق الجیشى جنوب ایران تا قبل از انقلاب اسلامى ایران به صورت مستقیم و غیر مستقیم در اختیار بیگانگان قرار داشت.
در سال 1625 م هیأتى رسمى از ایران عازم هلند شد تا درخصوص مناسبات بازرگانى و دیپلماسى میان دو كشور رایزنى شود. هیچ یك از اعضاى هیأت نه به زبان هلندى آشنایى داشتند و نه به هیچ زبان دیگر اروپایى!(1)
در طول دو قرن فرمانروایى صفویان اگر چه كشور ایران از حاكمان نالایق برخوردار بود و كشور سیر نزولى را طى مىكرد. اما دست كم در زمینههاى اقتصادى و تا حدودى اجتماعى، حاكمان صفوى موفق بودند و به پیشرفت هایى نایل گشتند ، اما در دوره بعد از صفویه همین دستاوردها به سرعت رو به زوال گذاشت. هجوم قبایل افغان، ظهور نادرشاه به همراه سالها جنگ و كشورگشایى، كشمكشهاى پایانناپذیر میان جانشینان نادر و مدعیان تاج و تخت بعد از او، رمق چندانى براى ایران بعد از صفوى بر جاى نگذاشته بود. بدبختى و عقب ماندگى ایرانیان در عصر حاكمان نالایقتر قاجار بیشتر شد. به عنوان نمونه:
فتحعلى شاه قاجر از سركنسول بریتانیا مىپرسد: چند متر زمین را باید كند تا به ینگه دنیا (آمریكا) رسید؟
سركنسول كه از این سخن بسى متحیر شده بود، در پاسخ گفت: ینگه دنیا از طریق كندن زمین نیست. شاه گفت: نماینده انگلیس اطلاعى ندارد. این سخن را قنسول عثمانى شخصاً به من گفت كه با كندن زمین مىتوان به ینگه دنیا رسید! (2)
ب) عامل فرهنگى و خصلتهاى ایرانیان (معایب اخلاقى): با كمال تأسف میان ما ایرانیان تنبلى، افراط و تفریط، دروغ گویی و بى نظمى، بى سوادى، كبر و غرور وجود دارد.
ایرانیان از سابقه تمدنى بزرگ بهرهمند هستند، كه این پیشینه در بسیارى مایه غرور مىشود و به جاى این كه با تلاش خود افتخار كسب نمایند، از آبروى نیاكان شان استفاده مىكنند و خود به تنبلى رو مىآورند و كار نمىكنند. «گوبینو» دیپلمات مشهور فرانسوى در كتاب «سه سال در ایران» درباره خلقیات ایرانیان مىنویسد: «فكر و ذهن هر ایرانى فقط متوجه این است كارى را كه وظیفه او است انجام ندهد».(3)
حالت تنبلى، از زیر كار در رفتن، بى نظمى، به مقرارت و قوانین مدنى بها ندادن، دروغ گفتن، مصرف گرایى و استقبال از كالاهاى خارجى، دغل بازى (كه برخى از آن به زرنگى یاد مىكنند) و مانند اینها ازجمله علل عمده عقب افتادگى ما ایرانیان است.
بنابراين نه ما ايرانيان و مسلمانان استعداد كمتري داريم ، بلكه گفته شده كه استعداد ما ايرانيان در زمينه علمي برتر و بهتر است. نه از نظر دين و ايدئولوژي كه ما را به علم و پيشرفت ترغيب مي كند ، عقب تر يم. بلكه اولا استعداد هاي خود را در راه درست و صحيح استفاده نمي كنيم و ثانيا همت و تلاش و نظم و قانون و مديريت و... كه لازمه پيشرفت بوده ، به كار نگرفته ايم. در واقع ما با زير ساخت هاي فرهنگي و اجتماعي غلطي روبرو بوديم . هم چنين علل و عواملي كه به آنها اشاره شد. البته ضعف فرهنگي كه در سوال آمده مي تواند يكي از عوامل باشد.
پىنوشتها:
1ـ حایرى، نخستین رویارویى، ص 157؛ صادق زیبا كلام، ما چگونه ما شدیم، ص 274.
2ـ ما چگونه ما شدیم، ص 276.
3ـ على محمد ایزدى، نجات، قسمت دوم، ص 20.
اما پاسخ به این سوال شما که چرا اکثر جوانان از دین زده شده اند؟
از چند جنبه مي توان پرسش را بررسي كرد:
1 – آيا واقعاً گرايش به مذهب ميان جوانان كم شده است؟.
2 – به فرض اثبات مدعا ، علل آن چيست؟
3 – راه هاي رفع آن كدام است؟
ملاك كمتري و بيشتري؟
«كمتر شدن» در پرسش با چه زماني مقايسه شده است؟ آيا نسبت به پيش از انقلاب يا پس از پيروزي؟ سال هاي مربوط به دوران جنگ هشت ساله؟ هر وضعيتي پاسخ خود را دارد.
اگر گفته شود نسبت به پيش از انقلاب ، معلوم مي شود پرسشگر محترم از اوضاع ايران در پيش از انقلاب و «فرهنگ شدن فساد اجتماعي» در عرصه هاي مختلف اطلاع صحيحي ندارد.
كافي است بدانيد براي مبارزه به اصطلاح علمي با اسلام و شستشوي مغزي و فكري جوانان، از يك سو ماركسيسم و كمونيسم را تبليغ كردند و آن را نشانه روشنفكري شرقي شمردند. از ديگر سو ، تفكر جدايي دين از دنيا و قرار دادن دين در مقابل علم و صنعت و پيشرفت و تمدن ، ملاك روشنفكري غربي به حساب مي آمد. در واقع تفكر غربي و شرقي دو تيغة قيچي بودند و هر دو يك هدف را دنبال مي كردند و آن ضديت و مخالفت با دين اسلام و مظاهر ديني بود. قشر عظيمي از جوانان جامعه گرفتار يكي از اين دو تفكر بودند.
از سويي ديگر با گسترش و ترويج فساد و فحشا از طريق كاباره ها ، سينماها، فيلم ها و تئاترها ، نيز تجويز تأسيس رسمي و علني روپي گري، عشرت كده ها و شهرك هاي فحشا و مشروب فروشي ها ، نيز به كارگيري مطبوعات، راديو و تلويزيون به تضعيف اعتقادات ديني و مبارزة عملي با احكام اسلام ، برخاسته بودند.
پيروزي انقلاب با تكيه بر فرهنگ اسلام، نوري بود ميان ظلمات درهم تنيدة آن روزگار.
پس چگونه مي توان وضعيت دين گرايي جوانان امروز را با پيش از انقلاب مقايسه كرد؟
وضعيت غير عادي پس از انقلاب:
پس از پيروزي انقلاب و فرو ريختن كاخ سلطنت دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي ، اكثر مردم به مقتضاي «الناس علي دين ملوكهم» افكار و عقايد ، سيره و روش رهبران انقلاب را پيش گرفتند. جوانان نيز به مقتضاي تنوع و تجدد طلبي و عدالت خواهي و ستم ستيزي شان از يك سو، شور و نشاط برخاسته از احساسات و عواطف سني و جواني از ديگر سو، به رودخانه انقلاب پيوستند.
اين حركت و گرايش مردمي به انقلاب ، اگر چه ميان گروهي عظيم از توده ها بر پاية شناخت و معرفت بود، ليكن ميان همه اقشار حامي انقلاب آگاهي نبود، بلكه مبتني بر آگاهي سطحي و اجمالي از اوضاع سياسي و اجتماعي و فرهنگي جامعه يا شناخت غير تحقيقي و ابتدايي فطري از دين بود. با بروز جنگ تحميلي و شكوفايي «روح حماسي» و فراگير شدن «عرفان گرايي و معنويت» فضا و زمينة مساعدي براي خودسازي و روگردان شدن از مجالس ضد فرهنگي پيش از انقلاب و رو آوردن به ميادين رزم فراهم شد، از اين رو هر چه از دوران جنگ فاصله مي گيريم، به بيان ديگر: هر چه از حماسه و عرفان و بسترهاي مهيا براي خودسازي و غلبة احساسات و عواطف فاصله مي گيريم، احساس مي شود كه گرايش به مظاهر مذهب مانند شركت در نمازها و مظاهر ديني كم رنگ تر شده است.
علاوه بر آن چه ذكر شد، عوامل ديگر نيز باعث افزايش گسست از ارزش ها و گرايش نوجوانان و جوانان به سمت و سوي رفتارهاي غير مذهبي گرديده است كه از يك نگاه مي توان آن ها را به سه دسته تقسيم كرد:
أ) عوامل طبيعي و تكويني
رشد تدريجي جسماني و بروز غرايز جنسي، موجب ظهور تحولات دروني و دگرگوني هايي در اخلاق و رفتار و روان مي گردد، در نتيجه علاقه به ديدن صحنه هاي تحريك كننده، تمايلات جنسي، خواندن داستان هاي عشقي و جنايي و پليسي تشديد مي شود، كه اگر كنترل و هدايت نشود، و در مسير طبيعي و تكويني اش قرار نگيرد و طبق مقررات ديني و قانوني ارضا نشود، زمينه براي انحرافات اخلاقي و پيدايش مشكلات رواني و عقده هاي سرخورده فراهم مي گردد. و آن گاه به صورت بزهكاري هاي اجتماعي و جرايم اخلاقي، خودفروشي و از دست دادن عزت و عفت نفساني ظاهر مي شود.
ب) ضعف برخوردها و عملكردها و فقدان مديريت كارآمد داخلي
عوامل تكويني و تمايلات طبيعي انسان نيازمند هدايت و راهنمايي در مسير بالندگي و رشد است تا بتواند به كمال شايستة خويش و مقام انسانيت برسد. در غير اين صورت آدمي به يك موجود مسخ شده تبديل مي گردد. به ديگر بيان: بي توجهي به تربيت و هدايت استعدادهاي طبيعي باعث مي شود كه «فرصت ها» به جاي بهينه سازي به سوي تبهكاري سوق داده شود ، كه سبب كم رنگ شدن و كم رغبتي برخي جوانان به مسايل معنوي و ارزشي شود. از آن جمله مي توان به امور زير اشاره كرد.
1 – برخوردهاي نامناسب خانواده والدين و اطرافيان ، معلمان و اولياي مدرسه،
2 – فعاليت چشمگير عناصر وابسته به بيگانه و فرهنگ غير خودي در عرصة مطبوعات كشور و ايجاد جو ناسالم در جامعه و تحريك آن به سوي جرم آفريني،
3 – حركت ها و رفتارها و برخوردهاي ناصحيح برخي دستگاه هاي اجرايي و قضايي و قانونگذاري،
4 – انتصاب افراد ناكارآمد و فاقد مديريت و نداشتن روح تعاون و دلسوزي اسلامي ، نيز حاكميت فاميل سالاري و حزب و جناح سالاري در برخي از نهادهاي حكومت به جاي شايسته سالاري،
5 – اختلافات جنايي و سليقه اي در مسايل سياسي و اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي و...،
6 – فقر و تهيدستي جوانان و خانوادة آنان و حل نشدن بسياري از مشكلات اشتغال، مسكن و رفاه و ازدواج،
نيز عدم اجراي ارزش هاي اسلامي و ديني در جامعه مانند عدالت اجتماعي و مبارزه با مظاهر فساد، همچنين ترويج آزادي هاي لجام گسيخته كه حتي برخي از آن در غرب نيز وجود ندارد،
7 – دوري نسل سوم از تاريخ و پيشينة انقلاب و ناآگاهي از عوامل و ارزش ها و اهدافي كه انقلاب را پديد آورد،
8 – جدي نگرفتن خطرها و تهاجم فرهنگي و توهم پنداشتن آن.
ج) تهاجم فرهنگي دشمنان خارجي
هر هجوم و تهاجمي هدف معيّن ، شيوه و شكل خاص ابزارهاي ويژه ، نيرو و نفرات انساني به خصوص دارد.
پرداختن به سه عامل ذكر شده در حوصله اين پاسخ نيست اما يادآوري اين نكته لازم است:
پيروزي انقلاب اسلامي ( كه در حقيقت پيروزي اسلام بر كفر جهاني بود) به دنيا نشان داد كه «دين» به خصوص «اسلام» مي تواند به عنوان يك قدرت سياسي و حكومتي عليه زورمداران و زرپرستان قد علم كند. ظهور اين قدرت موجب شد دنياگرايان در انديشة مقابله با آن برآيند، آن را براندازند و نابود كنند، يا جلوي گسترش و صدور انقلاب را بگيرند ، يا آن را از درون از كارآيي و نيل به اهداف ساقط كنند.
ايجاد آشوب ها و درگيري هاي داخلي، تحريك صدام براي جنگ از خارج ، تحريم هاي اقتصادي و نظامي، استفاده از ابزارهايي چون شوراي امنيت سازمان ملل و حقوق بشر و عفو بين الملل و... همه براي تحقق گام اوّل و دوم بود.
چون در آن دو گام نتوانستند توفيق حاصل كنند، درصدد دگرگون كردن فرهنگي و به تعبير رهبر انقلاب «شبيخون فرهنگي» برآمدند.
پيچيده ترين و خطرناك ترين حركت تهديد كنندة انقلاب و دين و ارزش هاي معنوي، تهاجم فرهنگي است. دشمن براي نيل به اين هدف شوم از همة فرصت هاي داخلي و خارجي استفاده مي كند.
علاوه بر راه اندازي ده ها ايستگاه راديويي و تلويزيوني و ماهواره ها و انتشار كتاب و روزنامه و ساير وسائل ارتباطي، نيز به استخدام در آوردن خبرگزاري هاي مهم جهان و دستگاه هاي جاسوسي، به سراغ طيف هاي مخالف انقلاب و كساني كه با نظام و حاكميت مشكل دارند، هم چنين روشنفكراني رفتند كه تا حدودي تمايل مذهبي داشتند و مي توانستند در اين طرح استعمارگران را كمك نمايند و آگاهانه يا ناآگاهانه ، مستقيم يا با واسطه ، مجري سياست قدرت ها باشند و با استفاده از شيوه هاي متفاوت و ارائه نظريه هاي ديكته شده، به جنگ فرهنگي با انقلاب برخيزند.
در ذيل به برخي از «نظريه ها و شيوه هاي جنگ فرهنگي» اشاره مي شود:
1 – سياست به كارگيري مذهب عليه مذهب و ايجاد يا تشديد اختلاف ديني و مذهبي،
2 – راه اندازي جنگ علم و دين يا تقابل تمدن با تديّن،
3 – القاي شبهات و طرح نظريه ها و پرسش هايي براي تضعيف باوري هاي ديني و قداست زدايي،
4 – القاي عدم كارآيي دين در عرصه اجتماعي و ناكارآمدي آن در حل مشكلات سياسي و اجتماعي.
5 – القاي پاسخگو نبودن دين و باورهاي سنتي به بسياري از مسايل و نيازهاي انسان معاصر و اين كه دين و باورها و احكام و آيات آن مربوط به گذشته است، نه براي زمان حاضر.
6 – به كارگيري ابزارهايي مانند ماهواره و اينترنت و... نيز تأكيد بر نيازهاي غريزي انسان ها و موجّه جلوه دادن آزادي هاي بي حد و حصر جنسي و اين كه اين امور حق بشر است و انسان بايد بتواند به هر شكلي خواست از آن استفاده كند.
7 – بزرگ نمايي برخي از مشكلات سياسي، اقتصادي و اجتماعي كه در جامعه وجود دارد و ربط و پيوند دادن آنها با اعتقادات و باورهاي ديني.
از تظاهر تا واقعيت
با توجه به حجم گستردة آفات ارزش هاي ديني كه به آن اشاره شد ، اگر مي بينيم برخي از جوانان از جهت ظاهري و رفتاري به اين سو و آن سو كشيده مي شوند، مفهومش اين نيست كه از بعد اعتقادي و نظري نيز استحاله و تهي شده اند، اگر چه ممكن است در برخي از آنان كه از اوّل ماية ديني و هويت فرهنگي ضعيفي داشته اند چنين باشد، اما بحمدالله وضعيت ظاهري و رفتاري نامطلوب اكثر اين دسته از جوانان، امري گذري و موقتي است.
نظر خواهي ها و آمارها اين مطلب را تأييد مي كند. مضافاً حضور همان جوانان در گردهماي مذهبي تاسوعا و عاشورا، شب هاي قدر ماه رمضان، حرم امامان و امام زاده ها، حضور در اعتكاف ها و هم چنين حضور در صحنه هايي كه نياز به فداكاري و ايثار بوده، دليل اين مدعا است. به علاوه ، جوانان زيادي در محيط هاي علمي و دانشگاهي و غير آن هستند كه كه عملاً به اسلام و ظواهر ديني پايبند مي باشند.
به تحليل نگرش ها و گرايش هاي ديني جوانان كه از نتايج تحقيقي تحت عنوان گرايش هاي ديني جوان اخذ شده توجه كنيد.
گرايش هاي ديني (دينداري) 1522 دانشجو در 20 دانشگاه كشور سال 1380
1) 82 درصد دانشجويان به مسلمان بودن خود افتخار مي كنند. (كاملاً موافق و موافق)
2 ) 16 درصد دانشجويان خود را از نظر مذهبي، ضعيف و غير مذهبي معرفي كرده اند.
3 ) 11 درصد دانشجويان پدر و مادر خود را از نظر مذهبي، ضعيف و غير مذهبي معرفي كرده اند.
4 ) 80 درصد دانشجويان نقش خداوند را در زندگي بسيار مهم دانسته اند و 13 درصد نيز نقش خداوند را در زندگي مهم ارزيابي كرده اند.
5 ) 43 درصد دانشجويان خود را مسلمان عادي دانسته اند. 28 درصد نوانديش، 16 درصد انقلابي و 5/2 درصد خود را مسلمان شناسنامه اي معرفي كرده اند.(شناسنامه اي كمترين نشانه ي مسلماني)
6 ) 97 درصد دانشجويان در مورد اعتقاد به خداوند كاملاً موافق و موافقند.
7 ) 95 درصد دانشجويان اعتقاد دارند قرآن كلام خدا و راهنماي سعادت بشر است. (كاملاً موافق و موافق)
8 ) 91 درصد دانشجويان اعتقاد دارند روز جزا، بهشت و دوزخ، حقيقت انكار ناپذير است. (كاملاً موافق و موافق)
9 ) 88 درصد دانشجويان اعتقاد دارند ظهور حضرت مهدي (عج) و عده اي انكار ناپذير الهي است. (كاملاً موافق و موافق)
10 ) 87 درصد دانشجويان اعتقاد دارند خداوند حاضر و ناظر زندگي آنهاست.
11 ) 80 درصد دانشجويان گاهي اوقات از خداوند براي جبران بعضي از خطاها كمك خواسته اند.
12 ) 71 درصد دانشجويان گفته اند هر روز نماز مي خوانند. 10 درصد بيشتر روزها و بقيه يا نماز نمي خوانند و يا به ندرت نماز مي خوانند .
13 ) 73 درصد دانشجويان گفته اند همه ي روزهاي ماه رمضان را روزه مي گيرند.
14 ) 57 درصد دانشجويان گفته اند يا در نماز جماعت شركت نمي كنند و يا به ندرت شركت مي كنند.
15 ) 85 درصد دانشجويان گفته اند يا در نماز جمعه شركت نمي كنند و يا به ندرت شركت مي كنند.
16 ) در سال 1375 يك تحقيق نشان داد كه 90 درصد دانش آموزان اصلاً در نماز جمعه شركت نمي كنند.)
17 ) در سال 1353 يك تحقيق نشان داده است كه 26 درصد مردم در نماز جماعت شركت كرده اند. همين تحقيق در سال 1379 فقط 6 درصد از مردم در نماز جماعت شركت كرده اند.
18 ) 60 درصد دانشجويان اعتقاد دارند كه امر به معروف و نهي از منكر در زندگي اجتماعي تقليل پيدا كرده است.
منبع تحقيق:
در هفته نامه ي فرهنگ، پژوهش (1383) شماره ي 158.
حسين سراج زاده، فرهنگ پژوهش (1383) ، تحليلي بر نگرش ها و گرايش هاي ديني جوانان و نوجوانان ، شماره 158، ص 11 – 10.
اما پاسخ از این سوال که آیا نحوه اجرای اسلام در کشور ما درست است؟
نخست بايد دانست اسلاميت افراد و نظام از يك جنبه «حداقلي» تا ابعاد مختلف «حداكثري» قابل صدق است. اثبات اين موضوع نيازمند شناخت جامعه اسلامي، تعريف، ويژگي ها و معيارهاي آن از يك سو و توجه به مراتب داشتن دين داري در جامعه اسلامي است و سپس بايد اين ويژگيها را با واقعيات كنوني جامعه مقايسه نمود و نمونه هاي اسلام عملي را در بعد اجتماعي و فردي جستجو كرد.
الف) تعريف جامعهى اسلامى و ويژگىهاى آن:
جامعترين تعريفى كه از جامعهى دينى وجود دارد اين است: جامعهى دينى، جامعهاى است «دينباور»، «دين مدار»، «دينداور» و «مطلوب دين»(جامعهى برين، سيد موسى ميرمدرسى، چاپ اول، 1380، صص 209 - 210)..
جامعهى دينى جامعهاى است كه شبكه روابط اجتماعى، اقتصادى، سياسى، حقوقى و اخلاقى آن بر اساس دين و آموزههاى آن تنظيم شده باشد. جامعهى دينى جامعهاى است كه در آن داورى با دين باشد و افراد آهنگ خود را هميشه با دين موزون كنند. جامعهى دينى دغدغهى دين دارد و اين دغدغه و احساس نياز به همسو كردن خود با دين، تنها به امور فردى و عباديات و اخلاق فردى محدود نمىشود: بلكه نسبت ميان دين و كليهى امور و روابط اجتماعى بايد سنجيده شود و داورى دين در همه خطوط و زواياى تمامى شبكهى روابط اجتماعى نافذ باشد(جامعهى دينى، جامعهى مدنى، احمد واعظى، پژوهشگاه فرهنگ و انديشهى اسلامى، چاپ اول، 1377، صص 88 - 90).
(حكومت دينى، حميدرضا شاكرين، انتشارات معارف
بر اين اساس ويژگىهاى جامعهى دينى عبارتند از:
1ـ دينباورى و اعتقاد به آموزههاى دينى.
2ـ تنظيم نظام حقوقى خود بر اساس دين (شريعتمدارى).
3ـ داراى نظام دينى است و جز حكومت دينى را برنمىتابد(نظام دينى).
4ـ در جامعهى دينى، مردم سلوك و رفتار فردى و اجتماعى خود را با دين موزون مىكنند و داورى دين را در اين باره پذيرايند(دينداورى).
5ـ چنين جامعهاى قطعاً مطلوب و مورد رضايت دين نيز هست (مطلوب دين).
جامعهاى كه بر اساس مؤلفهها و ويژگىهاى فوق شكل گرفته باشد، جامعهاى دينى است.
بر اين اساس مىتوان دو معيار اصلى براى جامعهى اسلامى نام برد:
1ـ افراد جامعه به دين مبين اسلام باور داشته و آن را در رفتار فردى و اجتماعى خود متجلى سازند.
2ـ كليه نظامهاى حقوقى و ساختارهاى سياسى بر اساس دين مبين اسلام تنظيم شده باشد.
نكتهى مهمى كه در اين جا قابل ذكر است، توجه به مراتب متعدد جامعهى اسلامى است. يعنى اين كه به هر مقدار اين دو معيار فوق در جامعهاى رعايت شود، درصد و ميزان اسلاميّت آن جامعه بالاتر مىرود.
ب) بررسى اسلامى بودن جامعهى كنونى ايران:
با نگاهى به واقعيات جامعهى كنونى ايران مشخص مىشود كه بحمدالله جامعه ما از دو معيار اصلى جامعهى اسلامى برخوردار است. زيرا اولاً اكثر افراد جامعه به دين مبين اسلام عقيده و باور دارند. و ثانياً نظام حقوقى و ساختار سياسى جامعه نيز بر اساس آموزههاى دين مبين اسلام شكل گرفته است. بنابر اين در اصل اسلامى بودن جامعهى ما هيچگونه ترديدى نيست. اما اين كه به چه ميزان از اسلاميّت برخوردار هستيم ، نيازمند بررسى عملكرد اركان و عناصر تشكيل دهندهى جامعهى اسلامى اعم از افراد جامعه، مسؤولين، نهادها و دستگاههاى دولتى و... و ميزان انطباق آن با آموزههاى دين مبين اسلام است. در اين زمينه به صورت مختصر بايد گفت: نظام جمهورى اسلامى كه بر اساس آموزههاى دين مبين اسلام تشكيل شد، از ابتدا تاكنون تمامى سعى و تلاش خود را در جهت تحقق و اجراى كامل تعاليم و ارزشهاى اسلامى در سطح جامعه به كار بسته است. و در اين راه تا آن جا كه امكانات مادى و معنوى اجازه داده از هيچ تلاشى دريغ نكرده است. اما بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه وجود نظام سياسى و حقوقى منطبق با دين در صورتى در اجراى كامل تعاليم و ارزشهاى اسلامى در سطح جامعه موفق خواهد بود كه ساير شرايط و زمينههاى لازم (از قبيل وجود منابع انسانى مورد نياز، كارگزاران و مديرانى صالح، مردم وفادار و هميشه در صحنه، كفايت منابع مادى و اقتصادى و..). مهيا بوده و به علاوه موانع و مشكلات (از قبيل تهديدات خارجى و تهاجمات نظامى و فرهنگى، محاصرههاى اقتصادى و سياسى و نظامى، بدعتها و سنتهاى غلط، دنياگرايى تجمل پرستى و..). وجود نداشته باشد؛ وگرنه هرگز آن حكومت دينى در اصلاح كامل جامعه موفق نخواهد بود. اين موضوع درباره حكومت اميرالمؤمنين(ع) نيز مطرح است.
حضرت على(ع) از سوى خداوند متعال به عنوان ولى جامعه اسلامى و هم تراز پيامبر اكرم(ص) معرفى شده و هيچ ترديدى در حقانيت و مشروعيت حكومت ايشان وجود ندارد.
اما با نگاهى به تاريخ پنجساله حكومت مولاى متقيان و اوضاع اجتماعى حاكم بر آن دوران، روشن مىشود كه موانع زياد فراروى آن حضرت بوده است.
جنگهاى داخلى صفين، جمل و نهروان، تهديدات دشمنان خارجى، كمبود نيروى انسانى توانمند و تربيت يافته، كثرت مشكلات، گستردگى بدعتها و سنتهاى فاسد و آلودگىهاى مزمن اجتماعى، تغيير چارچوب نظام ارزشى و... تنها گوشهاى از مشكلات موجود در برابر حكومت عدل امام على(ع) است.
دنياگرايى مردم، خيانت و يا نافرمانى برخى كارگزاران و فرماندهان آن حضرت و... از مسائلى بودند كه آن حضرت در تمام دوران حكومت خود با آن روبهرو بودند؛ ولى در همان حال آن حضرت شايستهترين فرد براى حكومت و زمامدارى جامعه اسلامى در اوضاع آن روز بود و اين نابسامانىها هيچگاه ترديدى در اصل مشروعيت ولايت آن حضرت ايجاد نمىكند.
حال آيا مىتوان بدليل وجود آن مشكلات، حكومت امام على(ع) را نالايق و ناكارآمد معرفى كرد و يا اين كه آن جامعه را غيراسلامى دانست..
پس فلسفه تشكيل حكومت، تأمين نيازهاى مادى و معنوى و فراهم نمودن زمينه و بستر رشد و تكامل انسان و در نتيجه سعادت و خوشبختى او در دنيا و آخرت است. حكومت اسلامى موظف است، با تمامى امكانات و در حد توان خود، زمينههاى كمال انسانها را فراهم نموده، زمينههاى فساد را از ميان بردارد..
به علاوه، همان طور كه پيشوايان معصوم ما، هرگز مدعى اصلاح كامل جامعه نبودند؛ هيچ يك از مسؤولان جامعه اسلامى ما نيز هرگز چنين ادعايى را ندارند و نخواهند داشت. البته آنان موظفاند زمينههاى اصلاح جامعه را فراهم آورند؛ اما تا زمانى كه خودِ افراد جامعه اراده نكنند، اين برنامه عملى نخواهد شد. و جامعه اسلامي تمام عيار نيز محقق نخواهد شد.
اما گفته ايد كه چرا حكم مرتد اعدام است ؟
پاسخ: قبل از پاسخ بايد به دو نوع امنيت جانى و امنيت عقيده اشاره كنيم. امنيت جانى در قرآن بسيار مورد توجه قرار گرفته است.
برخى از احكام جزايى قرآن با هدف تأمين امنيت جانى فرود آمده است. براى نمونه بعضى آيات از خودكشى و ديگر كشى و صدمه رساندن به ديگران منع مىكند.
اين آيات براى آنان كه ديگران را مصدوم مىسازند و به قتل مىرسانند، مجازات سنگين قرار مىدهد و اين مجازاتها را عامل مهم تأمين امنيت ديگران مىخواند.(1)
امنيت شناسان، امنيت جانى را بسيار درخور اهميت مىدانند و ناامنى جانى و احساس ناامنى را زمينه آسيب پذيرى اجتماعى مىدانند. در قرآن امنيت جانى بسيار اهميت دارد و كشتن يك فرد مانند كشتن تمام انسانها دانسته شده است. (2)
هر چند امنيت جانى در قرآن بسيار پر اهميت گفته شده است اما اين امنيت مطلق نيست.
امنيت جانى تا زمانى حق هر شهروند است كه امنيت ديگران را محترم شمارد و از تجاوز به حقوق ديگران خوددارى كند.
در مورد امنيت عقيده بايد گفت كه تمامى انسانها از جهت باورها و انديشهها داراى امنيت هستند و نمىتوان ايشان را به سبب باورهايى كه دارند، تهديد كرد و در ناامنى قرار داد، چه اين كه باورها و انديشهها خاستگاه زندگى اجتماعى است و بيشترين نقش را در بروز رفتارهاى فردى و اجتماعى دارد.
براين اساس در اسلام باورها و عقايد بسيار با ارزش است و نمىتوان ايشان را به پذيرش باورى جديد و وانهادن عقيده خود وادار ساخت.
قرآن، تهديد و ارعاب صاحبان عقيده را برنمىتابد و با هر شكل تهديد مخالفت مىكند، چه اين كه اولاً از انسان رهايى از تقليد (به عنوان يك عامل درونى بر اكراه) را مىطلبد و تقليد كنندگان را نكوهش مىكند،(3)
دوم: انسان را به بهرهگيرى از عقل فرا مىخواند و از ايشان تأمل و تدبر در آفرينش و آفريدگار را خواسته است.
سوم: عقيده را امرى درونى و اختيارى و جبرناپذير معرفى مىكند.(4)
چهارم: ناسازگارىهاى عقيدتى و دينى را خواست خداوند مىداند: «و لو شاء ربك لامن من فى الارض كلّهم؛ اگر پروردگار تو مىخواست همه كسانى كه روى زمين هستند، (به اجبار) ايمان مىآوردند».(5)
پنجم: وظيفه پيامبران را تبليغ، بيم و بشارت مىشناسد و اجبار مردم بر پذيرش دين را وظيفه ايشان نمىخواند.(6)
ششم: مسلمانان را به مدارا با مخالفان دعوت مىكند و ايشان را از درگيرى با كافران باز مىدارد و مخالفان را (به شرط عدم تعرض به مسلمانان و اعلام بى طرفى) در امنيت مىداند.(7)
بنابراين بر طبق آيات قرآن هيچ كس را نمىتوان بر پذيرش عقيدهاى اجبار كرد ، زيرا عقيده (مذهبى، سياسى و...) امرى اختيارى و قلبى است و به هيچ روى اجبار و اكراه نمىپذيرد.
بعد از اين مقدمه به پاسخ مىپردازيم:. دين اسلام فطرى است. اگر فردى به اصول و فروع اسلام آشنا باشد و حالت انكار نداشته باشد، به صورت طبيعى و معمولى به آن ايمان مىآورد.
قرآن مىگويد: «لا اكراه فى الدين؛ در پذيرش عقيده اكراه نيست». اصولاً عقيده با اكراه سازگار نيست. اين سخن درستى است، ولى نبايد از اين گزاره، تفسير ناروا نمود و گفت: هر كه هرگونه دلش بخواهد، آزاد است تا عقايد ديگران را به بازى بگيرد، بلكه قرآن به دنبال سخن مذكور مىگويد: «قد تبيين الرشد من الغى؛ راه راست از راههاى انحرافى و نادرست روشن است».(8) يعنى وقتى راه رشد و حقيقت آشكار است، دليلى براى اكراه و اجبار وجود ندارد، زيرا عقل سليم بدون داشتن انكار و عناد آن را پذيرا است. بنابراين، انسان حق ندارد از آزادى سوءاستفاده كند و به بهانه آزادى، اعتقادات جامعه را به باد مسخره بگيرد و امنيت فكرى و فرهنگى اجتماع را متزلزل و مختل نمايد.
اين سخن نيز مورد پذيرش عقل و عرف است.
حال اگر فردى در خانواده مسلمان تشخيص داد كه دين اسلام بر حق نيست، مىتواند دين ديگر را انتخاب كند، اما انتخاب يك دين غير از تخريب و تمسخر باورهاي دين ديگر و ضربه زدن به آن است وحكم ارتداد مربوط به دومي است نه اولي . بنابراين يك انسان در جامعهاى كه براساس اعتقادات و باورهاى دينى، قوانين، رفتارهاى اجتماعى و فردى، اميال و آرزوهاى انسانها ارزشهاى اخلاقى شكل گرفته كه هر يك از اين موارد كاركردهاى بسيارى در زندگى فردى و اجتماعى دارد، حق ندارد در برابر دين و اعتقادات موضعگيرى نموده و درصدد تخريب آنها باشد، زيرا آثار نامطلوب در زندگى فردى و ا جتماعى ايجاد خواهد كرد و باعث تزلزل اركان اجتماعى خواهد شد، بنابراين ارتداد از اين جهت كه افكار عمومى و ايمان مردم را متزلزل مىكند، اظهار آن روا و شايسته نيست، و با وجود يك سرى شرايط اسلام با مرتد برخورد مىكند. اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنيت فكرى و فرهنگى جامعه آسيبى وارد نكرد، به او كارى ندارند و حكم ارتداد نداشته و عقيدهاش نزد خودش محترم است.
اين كه خدا با او چگونه برخورد مىكند، تنها خدا مىداند كه وى صداقت دارد يا از روى عناد و لجاجت به اين عقيده روى آورده است. خداوند فرداى قيامت بر پايه عدل و حكمت، با او رفتار خواهد كرد.
با توجه به توضيحات فوق به دست مي آيد كه حكم ارتداد يك حكم سياسي و اجتماعي است ، نه اعتقادي و آن نيز براي كساني است كه در صدد نا امني جامعه ديني و تزلزل اجتماعي و تمسخر باورها و اعتقادات مردم هستند.
پىنوشتها:
1 - سوره نساء، آيه 29 و سوره بقره، آيه 195.
2 - سوره مائده، آيه 32.
3 - سوره بقره، آيه 170.
4 - سوره بقره، آيه 256 و يوسف، آيه 108 نيز سوره انسان، آيه 3 و كهف، آيه 29.
5 - يوسف، آيه 99 و انعام، آيه 149 و 35.
6 - آل عمران، 20 و مائده، آيه 92، يونس، آيه 41 .
7 - انفال، آيه 61، آيه 61
8 - بقره (2) آيه 256.