پرسش:
رهبر و امام در جامعه اسلامی چه نقشی دارد و در صورت نبودن چه اتفاقی میافتد؟
پاسخ:
با سلام و عرض ادب و احترام
براي پاسخ به سؤال فوق ابتدا معني امام روشن مي شود، سپس به پاسخ مي پردازيم.
تعريفي كه انديشمندان شيعه از امام دارند چنين است:
امامت رياستي است عمومي هم در امور ديني هم در امور دنيايي (1) از نظر اعتقادي نيز شيعه امامت را لطف خداوند به بندگان خود مي داند،
امام صادق(ع) نيز در شرح موقعيت امام عبارات روشني را بيان داشت وفرمود: امامت ميثاقي است بين خدا و انسان (2) و آن كه بميرد وامام خود را نشناسد همچون كافر مرده است.(3)
چنين امامي؛ از نظر اعتقادي دو نوع ولايت بر جامعه دارد
1) ولايت تكويني كه مضمون روايت «لولا الحجه لساخت الارض اهلها؛ اگر زمين از حجت خدا خالي باشد زمين اهل خودش را در خود فرو مي برد» (4) ، بنابراين زندگي موجودات عالم به زنده بودن امام(ع) است.
2) ولايت تشريعي امام (ع) است كه ولايت تشريعي امام از جنبه هاي مختلف اخلاقي، اجتماعي، سياسي و ... است كه مضمون آيات ابتدايي سوره مؤمنون در سايه عمل و اطاعت از ولايت تشريعي آنان حاصل مي شود تا انسان وارث بهشت شود «اولئك هم الوارثون الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون»(5)
اما از نظر اخلاقي: همان طور كه هدف بعثت رسول خدا(ص) تكميل مكارم و فضايل اخلاق معرفي شده ائمه اطهار(ع) نيز سعي داشتند فضايل و حسنه نفساني و روش اكتساب آنها را تعليم دهند چنانكه بخش وسيعي از روايات و احاديث باقي مانده از آنان در زمينه مسايل اخلاقي است و وجود امام (ع) نيز بهترين الگو براي جلوگيري از افراط و تفريط هاي مسايل اخلاقي است. بنابراين تكامل روحي ومعنوي تنها در پرتو وجود امام(ع) انجام مي گيرد.
اما از نظر سياسي و اجتماعي: شهيد مطهري مي نويسد: مسأله امامت را اگر از وجهه هاي اجتماعي و سياسي يعني از وجه حكومت و رهبري در نظر بگيريم نظير عدل است يعني داخل در حوزه امور ايماني است و اگر از جنبه معنوي بنگريم يعني از آن نظر كه امام به اصطلاح احاديث حجت خدا و خليفه الله است رابطه معنوي ميان هر فرد مسلمان و انسان كامل هر زمان ضروري است، جز مسايل ايماني است(6)
وظيفه و شؤون امام (ع) از نظر اجتماعي و سياسي با توجه به كتاب الحجه اصول كافي چنين بيان شده است كه امام(ع) علاوه بر دادن مواد تفكر، روش فكر كردن و نجات انسانها از اسارتهاي فكري، عوامل محيطي،تعصب، تقليد و هوسهاي نفساني، شأن رهبري جامعه را نيز به عهده دارد به عبارتي هم به لحاظ اينكه فهم او از دين كامل است هم داراي مرجعيت ديني براي هدايت معنوي جامعه است و هم داراي رهبري سياسي براي اداره جامعه؛ گرچه ممكن است در اداره جامعه كسي را از طرف خدا اذن دهد يا منصوب كند.
وجود امام در جامعه شرط اصلاح و رفاه مردم است زيرا آنكه ستمكار را از ستم باز مي دارد،مردمان را ايمان و عبادت و دادگستري مي آموزد و به نگهداشت امور اجتماعي تشويق مي كند امام است چنانكه امام صادق(ع) فرمود: امام(ع)براي مردم شاهد است و باب الله و راه به سوي خدا و مفسر وحي،او داراي قدرت معجزه و استدلال محكم است و همچون ستارگان براي ساكنان آسمانها براي حفظ و هدايت مردم اين زمين به امامت برگزيده شده است، آنان شبيه كشتي نوح هستند، هركس بدانها دست يابد رستگار مي شود و به ساحل نجات مي رسد.(7)
در روايتي ديگر از امام صادق(ع) نقل شده است كه خداوند هدايت روحاني مردم را به آنان تفويض كرده است مردمي كه بايد هميشه چنين رهبر و هادي را داشته باشند حتي اگر دو نفر در روي كره زمين باقي بمانند يكي از آندو به خاطر نياز به ارشاد و هدايت امام مي شود.(8)
اصل نياز جامعه به رهبري و مديريت يك امر بديهي است؛ چون هيچ جامعه اي بدون رهبر بقا و دوام نخواهد يافت.
نظام همه امور در گرو وجود مديريّت صحيح است، لذا هر جمعيتي، وقتي بخواهند تشكيل شوند در بين خود رئيس و رهبري را انتخاب مي كنند و اين مسأله، عملاً مورد اتفاق همة ملل بوده و هست، اگر چه در نوع و شكل آن و فردي يا گروهي بودن آن تفاوتها و نظرات مختلف دارند.
امّا خصوص نظام امامت و ولايت؛ براي آن است كه نظام هاي ديگر هيچ يك مقاصدي را كه بشر از يك نظام سالم و عدل انتظار دارد برآورده نمي كنند و در هيچ يك از آنها اصل حكومت اصلح و افضل و اصل نفي استضعاف و عدم تجاوز به حقوق ديگران مراعات نمي شود. نظام هايي كه در طرف افراط و تفريط قرار دارند فقط جنبه حيواني بشر را ملاحظه مي نمايند و حكومت و سازمانهاي آن مانند يك مؤسسه دامداري مدرن بر آورنده نيازهاي حيواني بشر مي باشند.
نظام امامت و رهبري، شعاع و شعبه عقيده توحيد است و بايد چنان كه عالم تكوين داراي نظام واحد و قوانين واحد است، نظام تشريع و قوانين و ادارة امور مردم نيز طبق آن واحد باشد و چنانكه در آن جا غير خداي يگانه و اراده و تقدير او مداخله ندارد، در محيط اختيار بشر نيز غير برنامههاي تشريعي الهي برنامة ديگري مطرح نشود و احدي خودسرانه و مستبدانه حق مداخله در امور مردم و امر و نهي و حكومت بر آنها را نداشته باشد.
تمام حكومتها و ولايتها و تصرفات جزئي و كلي بشر، بايد به اذن خدا باشد تا همه در مسير و احد به سوي هدف واحد به حركت كمالي خود ادامه دهند.
غير از نظام خدا، همة نظامها طاغوتي و غير از نظام امامت، همه، شرك و طاغوت پرستي و استعباد و بي احترامي به حقوق انسان و حكمراني بشر بر بشر و استعلا و استكبار است.
اين حكومت، سلطنت و پادشاهي، و سلطة فردي بر فرد يا افراد ديگر و خود كامگي و فرمانروائي نيست، اين حكومت، امامت و مقتدا و اسوه بودن و خلافت از جانب خدا و كار براي خدا و براي رضاي او كردن است كه برحسب آياتي مثل:
«اِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماماً» بقره/(9)
[من تو را براي مردم امام قرار ميدهم.]
و «اِنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ، فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِ» (10)
[ما تو را خليفه در زمين قرار داديم، پس ميان مردم به حق حكم كن.]
و نيز آية:
«وَ جَعَلْنا مِنْهَمْ اَئِمَّةً يَهْدُونَ بَأَمْرِنا، لَمّا صَبَرُوا» (11) [و از ايشان اماماني قرار داديم كه به امر ما هدايت مي كنند…]
شأن و موضع و مقامي است كه از جانب خدا به بندگان برگزيده اش اعطا شده است و در تمام اعصار ادامه داشته و خواهد داشت.
و به اين ملاحظه است كه در نظام امامت، وقتي از جانب وليّ امر، خواه شخص امام يا كساني كه از جانب او منصوب و معين شده اند و يا يكي از فقهاء كه در عصر غيبت نيابت عامّه دارند، امري صادر گردد، بايد اطاعت شود و مخالفت آن در حكم ردّ حكم خدا و شرك به خدا است.
نظامي است كه شرط رهبري آن، عصمت و صلاحيتي است كه هر كس، از جانب خدا و پيغمبر، به رهبري آن منصوب شد، واجد اين صلاحيت است و بدون معرفي خدا و پيغمبر، كشف و تشخيص آن با وسايل ديگر، قابل اعتماد نبوده بلكه اكثراً خلاف واقع مي شود.
يكي از مواد مهم برنامه نظام امامت كه نظام تمام عيار اسلام و مجري اهداف و عدالت اسلام است استقرار قسط و عدل مطلق است كه اين نظام عهده دار آن مي باشد و بايستي در راه تحقق عدالت به معاني وسيعي كه دارد، هرچه ممكن است و قدرت دارد كوشش و تلاش نمايد و اين ماده، چنان مهم است كه بيشتر مواد برنامه نظام امامت را تحت الشعاع قرار داده است. بيشتر انتقاداتي كه از نظامات ديگر شده و مي شود بر اساس همين ماده است و بزرگترين دليل بر بطلان آن نظام ها ،فقدان همين ماده است.
اين هدف اگرچه به طور مطلق و كامل در زماني كه حضرت پيامبر اكرم و حضرت علي (عليهم السلام) رسماً عهده دار حكومت اسلامي بودند به واسطة عدم اجتماع شرايط محقق نشد و در اعصار ساير ائمه معصومين (عليهم السلام) هم امكاناتي نبود امّا همان مدت كوتاه زمامداري رسمي حضرت رسول(ص) در مدينه بعد از هجرت كه آغاز تشكيل حكومت رسمي اسلام بود و نيز زمامداري حضرت علي(ع) و قيام تاريخي سيد الشهدا(ع) و سيرة تمام ائمه طاهرين كه مسؤوليتي را در حكومت زمامداري غاصب غير عادل قبول نكردند و مبارزه منفي را ادامه دادند، جهت نظام امامت را معين كرد و به مردم فهماند كه آن نظاماتي را كه غاصبان بوجود آورده اند، در جهت عدالت و مساوات و برادري و برابري اسلامي قرار ندارد. علاوه بر اين كه روش ائمه طاهرين برنامه امامت و جهت آن را تعيين كرد همه مسلمان را مكلف كرد تا به هر نظامي كه در خلاف اين جهت باشد معترض باشد و الغاي آن را خواستار گردد.
در احاديث متواتري كه حكومت حق و عدل را به زمامداري حضرت مهدي (صلوات الله عليه) اهل بيت(ع) نويد داده اند با تكيه به اين امتياز كه «زمين را پر از عدل و قسط مي نمايد» بطور صريح دخالت عدالت در نظام امامت و مأموريت بزرگ و جهاني حضرت مهدي(عج) را براي استقرار عدل جهاني اعلام فرموده اند.
و از نظر رواني، اين اعلام و اين منطق و اين آينده نگري در انسان، يك حالت شديد تنفر از ظلم و ستم و دوستي و خواهش عدل و قسط به وجود مي آورد كه هيچ چيز جز عدالت و قسط او را قانع نمي سازد.
پی نوشت ها:
1. قواعد المرام، ص 174؛ تمهيد الاصول 248؛ باب حادي عشر ص 39.
2.اصول كافي، ج 1، ص 318 كتاب الحجة.
3. همان، ص 462.
4. بحار الانوار، ج210/16.
5. مؤمنون، 11.
6. امامت ورهبري، ص 92.
7. كافي ج 207/1 به بعد رساله اعتقادات صدوق.
8. كافي ج 205/1 به بعد كتاب الحجه.
9- سوره بقره آيه 124
10- سوره ص آيه26
11- سوره سجده آيه24