پرسش:
چرا فرزندان نامشروع از مناصب اجتماعی محرومند؟
پاسخ :
با سلام و عرض ادب و احترام
فرزندان نامشروع , غالبا روح طغيان وتجرى و قانون شكنى و گناه را از پدران و مادران خود تا حدودى به ارث برده و زمينه براى ارتكاب جرم و جنايت در آنها فراهم تر است ; آنها نسبت به سايرين آمادگى بيشترى براى ارتكاب معاصى و گناه دارند ; و لـذا بد آموزى هاى فردى يا محيط نامناسب , كافى است كه حقيقت روح آلوده و نابسامان آنها را كـه مـانـنـد آتش زير خاكستر پنهان مانده است , آشكار ساخته و خرمن سعادت و خوشبختى آنان را بسوزاند .
اما در مورد محروميت از مناصب اجتماعى , علاوه بر آنچه در بالا از وضع روحى آنها گفته شد ; و ايـن كـه اين عمل يك نوع احتياط منطقى به منظور حفظ مصالح ملى وجامعه به شمار مى رود , اسـلام بـه جلب اعتماد عمومى در تصدى اين گونه پستهاى حساس اجتماعى اهميت مى دهد ; بنابراین كسانى را كه داراى نقطه هاى ضعف خانوادگى و سوابق نامطلوبى باشند , از تصدى اين گونه مقامها كه نيازمند به پاكى و طهارت ذاتی است , محروم ساخته است . ولـى اشـتـباه نشود , با اين همه احوال , چنين نيست كه تنها فرزند نامشروع بودن علت تامه براى انحراف و شقاوت او باشد و اراده و اختيار او را از پذيرش تعليم وتربيت صحيح اسلامى بكلى سلب كرده , نتواند با به كار بستن دستورات صحيح زندگى ,اهل سعادت گردد . فرزندان نامشروع , مانند فرزندان طبيعى و قانونى در انتخاب راه سعادت و يا شقاوت آزادند ; آنها نـيـز مـى تـوانند با اراده و اختيار خود راه تقوا و فضيلت رابرگزيده , جزء گروه رستگاران و اهل بهشت گردند . ايـن طـور نـيست كه آنها شرير وجانى بالفطره آفريده شده باشند و به هيچ وجه نتوانند خود را از چـنـگـال ناپاكى وگناه رهايى بخشند ،اگر اعمالش نيكو و خير بود ,پاداش خوب داده مى شود و اگر كار زشت و ناپسند انجام داد , كيفر نافرمانى خود راخواهد ديد . گـرچـه طـبـع سـركـش , وظـيـفـه فـرزندان نامشروع را كه علاقه بيشترى به گناه و قانون شـكنى دارند در پيكار با معاصى دشوارتر مى سازد ; اما در صورتى كه بر خلاف ميل باطنى خود از فـرمان خدا و دستورات صحيح زندگى پيروى نمايند , به حكم افضل الاعمال احمضها بهترين كارها آنهايى است كه با رنج و مشقت بيشتر توام باشد پاداشى بهتر و ارزنده تر به آنها داده خواهد شد .
بنابر اين , نكوهش و توبيخى كه اسلام از فرزندان نامشروع نموده , صرفا به منظوراين است كه به آنها هشدار دهد كه در موقعيت خطرناكى قرار دارند و بايستى حداكثرمراقبت را از خود در انجام وظـايـف و دورى از گناه به عمل آورند , نه آن كه عوامل تعليم و تربيت به هيچ وجه در آنها موثر نبوده و حتما از اهل دوزخ خواهند بود .
بـه عـبـارت ديگر : فرزندانى كه از روابط نامشروع به وجود مى آيند , مانند كودكانى هستند كه از پـدران و مـادران بيمار و مثلا مبتلا به سل و امراض مقاربتى و نظايراينها متولد مى شوند ; چنين كودكانى آمادگى بيشترى براى ابتلا به آن امراض دارند كه هرگاه به معالجه آنها اقدام نشود , به زودى مـمكن است آنها را بيمار و مبتلاسازد ; و به همين جهت بايد براى رعايت مصالح عمومى و جـلـب اعـتـمـاد مردم , اين گونه كودكان آماده ابتلا به سل را مثلا از تصدى امور مربوط به مواد غذايى و مانندآن , جلوگيرى كرد .
فرزندان نامشروع نيز يك نوع آمادگى براى قانون شكنى و گناه و عصيان دارند ; هرگاه تعليم و تـربـيـت صحيح , محيط سالم , اراده و پايدارى آنها نباشد , ممكن است سقوط كرده و جزء گروه جنايتكاران درآيند . روى ايـن جـهات , مصالح عمومى ايجاب مى كند كه براى رعايت پيشگيرى هاى لازم اجتماعى , از تصدى پاره اى از مقامات خوددارى كنند . اما اين كه بعضى پنداشته اند كه فرزندان نامشروع حتما روى سعادت و نجات نخواهندديد , كاملا اشتباه است ; بلكه آنها همانند ديگران مى توانند افرادى خوشبخت وسعادتمند گردند ; ولى همان طـور كـه گـفـتـيم چون زمينه روحى آنها نسبت به ديگران نامساعد است , احتياج به مراقبت و تـربيت قويتر و بيشتر دارند , همان طور كه فرزند يك نفر مسلول لازم نيست حتما مسلول گردد , بلكه مى تواند با مراعات اموربهداشتى او را نيرومندتر از ديگران ساخت و از اين بيمارى نجات داد .
خـلاصـه ,آمادگى زمينه , دليل قطعى بر ابتلا نخواهد بود و اراده نيرومند و تربيت مى تواندآن را جبران نمايد . جـالب اين كه , اگر اين گونه فرزندان نامشروع در برابر گناه پايدارى كنند ,مقامى ارجمندتر و بالاتر از افراد همرديف و مشابه خود خواهند داشت , چرا كه آنهامجاهده بيشترى كرده اند .