پرسش:
يوهانس هستم .دين من مسيحي هستم.چند سوال دارم در مورد دين اسلام.1:در قران سوره مائده ايه 111:......به حواريون وحي كردم....)به چه كساني وحي مي شود جز بر رسولان ،جز بر برگزيدگان ملكوت خدا؟پس چرا مي گوييد انجيل اشتباه هست، مگر اناجيل را جز حواريون نوشتند؟حواريون به جز يهودا اسخر يوطي همگي معصوم بودند.حواريون در قرآن شما امده و خدا به آنان وحي كرده.حال اسم هيچ يك از خلفا وامامان شما در قران نيست ولي شما مي گوييد آن ها معصوم هستند.
پاسخ:
آقاي يوهانس گرامي! با سلام و سپاس از ارتباطتان
ضمن اينكه به باور و اعتقادتان احترام مي گذاريم، از شما مي خواهيم كه با دقت بيش تري به آياتي كه اشاره كرديد و به پاسخي كه ارسال مي كنيم، توجه نماييد.
آري در آيه 11 به موضوع وحي به حواريون اشاره شده، اما با نگاه بهايات قرآن متوجه مي شويم كه وحي در همه موارد به معناي خاص آن كه بر پيامبران نازل مي شود نيست، مثلاً در يكي از آيات(سوره قصص،آيه 7) از وحي بر مادر موسي(ع) سخن به ميان آمده، در حالي كه او پيامبر نيست، يا فرشتگان به خدمت حضرت مريمآمده و با او سخن مي گويند، اما او نيز پيامبر نيست.
وحي در برخي از آيات به معناي الهام و القاي معنا به شخص آمده است . بنابراين در مورد حواريون نيز مي تواند اين معنا درست باشد. حتي در برخي از آيات ما سخن از وحي بر زمين و برخي حيوانات داريم كه آن را به معناي هدايت غريزي و تكويني دانسته اند.
اگر در آيات بعد از 111 مائنده نيز دقت نماييد، متوجه مي شويم كه پيامبر بودن حواريون چندان صحيح به نظر نمي رسد. چون در آيه بعد مي فرمايد: آنان به حضرت عيسي(ع) گفتند: آيا پروردگارت مي تواند براي ما مائده و غذاي آسماني نازل كند؟
با صرف نظر از اين مسئله، بر فرض پيامبر بودن آن ها هم ، دليلي بر اين که نوشته هاي آنان همان انجيل وحي شده بر حضرت عيسي باشد، نيست.
اول اين که همه نويسندگان انجيل ها از حواريون نبوده اند.
ثانيا وحي که مختلف نمي شود ،در حالي که انجيل ها با هم تفاوت دارند. براي اين که اطلاعات شما راجع به انجيل ها كامل تر شود، شما را به مطالعه مطالب در سايت هاي ذيل كه از مفسران قرآن در مورد انجيل هاي موجود آمده و به پي جويي در مورد صحت و سقم اين مطالب دعوت مي کنيم.
http://www.hawzah.net/Per/Q/do.asp?a=QGC2.HTM
http://www.ghadeer.org/site/thekr/tafsir/t_nemona/j2/t2000023.htm صفحات آخر تفسير در مورد انجيل.
به نظر مي رسد براي آگاهي از حقيقت وحي و انجيل ها مطالعه متن زير مناسب باشد:
وحى مفهوم است نه متجسّد
وحى حقايق، اخبار، احكام و دستوراتى است كه در يك ارتباط متعالى بين خدا و رسول، بر قلب رسول القا مىشود و رسول موظف به ابلاغ آن ها به مردم و دعوت مردم به پذيرفتن و عمل كردن به آن ها مىگردد. معناى اصطلاحى واژه وحى در نزد معتقدان به اديان و غير معتقدان، اين است اگر اثبات يا انكارى صورت گرفته، با توجه به اين معنا بوده است. در بين علماى مسيحى اين تعريف از وحى وجود داشته و دارد . عباراتى از انجيل نيز ناظر به همين تعريف از وحى است ،از جمله از زبان حضرت عيسى عليه السلام نقل مىكند :«من حقايقى را كه از خداشنيدهام، به شما مىگويم ؛ با اين حال شما مىخواهيد مرا بكشيد...» (1)
برخى تعاريف ذكر شده در دايرة المعارفها نيز بر اين معنا از واژه وحى صراحت دارد ،مثلاً در دايرة المعارف كاتوليكها، آمريكانا و قاموس كتاب مقدس آمده است:«وحى انتقال برخى حقايق از جانب خداوند به موجودات عاقل از طريق وسايطى است كه وراى جريان معمول طبيعت است.»(2)
«وحى حقيقتى است كه از ناحيه خداوند به مردم رسيده است، خاصه از طريق كتاب مقدس.» (3)
در قبال اين ديدگاه، ديدگاه ديگرى در مسيحيت وجود دارد كه به انكار وحى مفهومى پرداخته و به وحى متجسد و حضورى قائل شده است. بنابراين ديدگاه وحى مجموعهاى از دانشها و حقايق غيبى نيست كه به پيامبر القا شده باشد بلكه حضور خداوند است كه از طريق تأثير گذارى در تاريخ وارد قلمرو و تجربه بشر مىگردد. وحى از مقوله فعل و حادثه است، نه از مقوله سخن و گفتار . (4)
خداوند در هيأت بشرى به عالم مىآيد تا انسان را به سوى خود بكشد. (5)
خداوند وحى فرستاده است ،ولى نه به املاى يك كتاب معصوم ،بلكه با حضور خويش در حيات مسيح و ساير پيامبران بنى اسرائيل. (6)
كارل بارت از متكلمان پروتستان مىگويد:«خداوند يك سلسله دانشهاى غيبى مكشوف نمىسازد ،بلكه خويش را مكشوف مىكند. وحى اصلى همانا شخص مسيح است، كلمة اللّه در هيأت انسانى.»(7)
از نظر طرفداران اين ديدگاه، كتاب مقدس مسيحيان ،نوشتههايى است كه نويسندگان آن ها با حلول روح القدس در جانشان و الهامگيرى از او، دست به قلم بردهاند و به عبارت ديگر، آن ها شهود خود از واقعه وحيانى (يعنى انكشاف الهى در و جود مسيح) را به الفاظ در آوردهاند.
1ـ خواستگاه اين ديدگاه (وحى متجسّد)
چون دانشمندان مسيحى مسأله غير عقلانى را پذيرفتهاند، ولى توان اثبات عقلىاش را نداشته و ندارند، اين مشكل برايشان پيش آمده كه جمع ميان پيامبر بودن عيسى(ع) و دريافت وحى از يك سو و خدا بودن عيسى (ع) از سوى ديگر چگونه حاصل مىآيد؟ از طرف ديگر وجود مطالب نامعقول و غير قابل قبول در كتب مقدس به عنوان متون حياتى و اختلاف شديد اين كتب با هم، آنان را مجبور كرده براى حل اين معضل به ارائه طرحى بپردازند. از اين رو معتقد شدهاندكه متون كتب مقدس وحى نيست .اصلاً در مورد حضرت عيسى (ع) وحى لفظى و مفهومى نداريم بلكه خودش عين وحى است . وحى و كلمة اللّه خود عيسى عليه السلام بود كه به هيأت انسانى متجلى شد . مؤمنان به عيسى يعنى حوّاريان با اين انكشاف مواجه شدند . با الهام و مدد روح القدس به تشريح مكاشفهاى كه يافته بودند، پرداختند . متون كتاب مقدس شرح آن نويسندگان است از مكاشفه و مواجههاى كه با كلام خدا بر اي شان حاصل شده است يا به عبارت ديگر تفسير و قرائت آن ها از كلام خدا يعنى عيسى مسيح (ع) است و با هم تفاوت دارد، چون گزارش كنندگان با هم تفاوت داشتهاند و در يك سطح نبودهاند .ما هم بايد سعى كنيم از خلال اين متون با وحى متجسد مواجه شويم و به باز خوانى آن بپردازيم.
كتاب مقدس كتابى است كه توسط موجودات بشرى همچون روايت افعال خداوند در تاريخ به نگارش در آمده است .بيانگر شرايط فرهنگى متنوعى است كه درون آن ها تحرير يافته است.(8)
نويسندگان كتاب مقدس آن را به اين منظور نوشتند تا مكاشفهاى را كه از خدا يافته بودند، تشريح كنند . اين مكتوب صرفا بشرى، شهادت بر اين واقعه وحيانى است. وقتى ما آن نوشتهها را مىخوانيم، همان خدايى كه با آن ها سخن گفت ،ممكن است با ما هم سخن بگويد، پس كتاب مقدس عبارت است از ثبت مكاشفه گذشته و وعده مكاشفه آينده.(9)
نقد اين ديدگاه
اين ديدگاه نامشخص و غير قابل قبول است زيرا معناى اين كه "عيسى كلام متجسد است" واقعا روشن نمىباشد.
اگر منظور تجسم و ظهور خدا در انسان به شكل مادى و يا حلول روح الهى در كالبد انسان است، اين پندار داراى امكان عقلى نيست.خداوند مطلق متعالى نا محدود است . در ظرف محدود حلول نمىكند. خداوند در همه جا هست و به هيچ جايى محدود نيست . از جسم و تجسّد و حلول و متولد شدن و زادن و امثال آن متعالى است.
اگر منظور اين است كه اشخاص، با تزكيه و پاك سازى درونى، جان خويش را محل تابش انوار الهى كنند و به صفات الهى، آراسته گردند ، مورد قبول است ،ولى اختصاص به حضرت عيسى و حتى پيامبران ندارد. ديگران هم مىتوانند با تهذيب و تزكيه، به مقامى برسند كه آيت خدا گردند و خداوند در آنان جلوه كند و مظهر صفات و اسماى حسناى حق گردند.
اگر منظور اين است كه او كارى را انجام مىدهد كه فقط خدا مىتواند و او تجسم اخلاق و رفتار متعالى خداوندى است،(10)اين معنا نيز در عين صحيح بودن، اختصاص به حضرت عيسى عليه السلام ندارد.
اگر منظور اين است كه او خود را به طور كامل به خدا تسليم نمود و ما مىتوانيم در او خدا را ببينيم ؛ خدا كه روح است، فقط مىتوانست از طريق يك انسان خود را به طور كامل ظاهر نمايد، لازم بود كه يك انسان خود را كاملاً به خدا تسليم كند تا بتواند خدا را به انسان نشان دهد.(11)
اگر منظور اين است كه عيسى هميشه متوجه خدا بود و خود را به طور كامل تسليم خدا كرد و براى خود چيزى نخواست، از اين رو منعكس كننده اسرارى گرديدكه مكشوف نمود(12)اين معانى گرچه صحيح است ،ولى اختصاص به حضرت عيسى (ع) ندارد ،بلكه همه پيامبران چنين بودهاند حتى بعضى غير پيامبران در خدا فانى شدهاند. اصلاً شرط برگزيده شدن براى نبوت، فانى شدن در خداست ؛ ولى هيچ كدام از اين ها وحى نيست و سبب نمىشود خود رسول را وحى متجسد بدانيم. اين معرفى كسانى است كه شايستگى گرفتن وحى را دارند ،ولى همين افرادى كه بنده خالص خدا شدهاند، بايد از جانب خداوند انتخاب شده و مخاطب وحى واقع شوند . وحى همان معارف، مفاهيم و دستوراتى است كه به پيامبران القاء شده تا به مردم ابلاغ كنند تا به عنوان برنامه هدايتى مردم باشد . مردم با عمل به آن دستورات و معتقد شدن به آن معارف و باورها، خدا گونه شوند. خود پيامبران اولين كسانى بودند كه به اين معارف معتقد شده و به اين احكام و دستورات عمل كردند و خدا گونه شدند . از ديگران هم خواستند با عمل بدين برنامهها، راه خدا گونه شدن را بپيمايند. همين پيامبران قبل از مخاطب وحى واقع شدن، انسان هاى پاك و شريفى بودند، ولى به اين معارف و احكام راه نداشتند. اين سخن قرآن از زبان پيامبران است كه مىفرمايد:
«فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ(13)آن را هنگامى مرتكب شدم كه از گمراهان بودم».
«لَئِن لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ(14)اگر پروردگار مرا هدايت نكرده بود، قطعا
از گروه گمراهان بودم».
«أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَى وَوَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدَى(15)مگر نه تو را يتيم يافت. پس پناه داد؟ و تو
را سر گشته يافت، پس هدايت كرد؟»
«مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلاَ الاْءِيمَانُ(16)نمىدانستى كتاب چيست و نه ايمان (كدام
است؟)».
طرفداران اين نظريه بايد راجع به عيسى به ما بگويند كه آيا كلام هايى كه عيسى مىگفت، از خودش بود يا از مبدأيى متعالى كه او واسطه ابلاغ آن ها بوده است؟ اين كلامهاى عيسى كه بعدا توسط حواريون تدوين شده، وحى است يا خود عيسى؟ اگرخود عيسى وحى است ،پس اين كلامها چيست؟ به چه دليل ما بايد به اين كلامها مراجعه كنيم و از مجراى آن ها به دنبال مكاشفه جديد باشيم؟ با توجه به اين اشكالها بوده كه بعضى از طرفداران اين نظريه به تناقض گويى افتادهاند. توماس ميشل از متكلمان مسيحى معاصر مىنويسد:
مسيحيان معتقدند كه خداوند كتابهاى مقدس را به وسيله مؤلفانى بشرى نوشته است . بر اساس اين اعتقاد مىگويند كه كتابهاى مقدس يك مؤلف الهى و يك مؤلف بشرى دارند. مسيحيان معتقدند كه خدا كتاب مقدس را به وسله الهامات روح القدس تأليف كرده و براى اين منظور مؤلفانى از بشر را براى نوشتن آن ها برانگيخته و آنان را در نوشتن به گونهاى يارى كرده كه فقط چيزهايى را كه او مىخواسته است، نوشتهاند. (17)
اين كلام به وضوح قبول وحى لفظى و مفهومى است ،ولى آن را به حضرت عيسى عليه السلام نسبت نداده ، بلكه به نويسندگان اناجيل نسبت داده ، زيرا آنان ازخود مسلوب الاختيار شده ، آن چه را خداوند به قلب آن ها الهام كرده، بدون كم وكاست نوشتهاند . اين نوشتهها نه حاكى از تراوشات ذهنى آنان و نه قرائت و تفسير آن ها از وحى متجسد، بلكه عين وحى خداوند است. هر چه به دست آن ها نوشته شده، همان چيزى است كه خداوند اراده كرده است.
پيامبران گرچه در خدا فانى شده و خدا گونه گرديده و اعمال و رفتار و سخن آنان تجلى كننده خداست، ولى وحى غير از آن است. وحى آن پيامها و دستورهايى است كه از جانب خدا بر قلب پيامبران القا شده و بر زبان آنان جارى مىگردد . مبناى عمل و رفتار آنان واقع مىشود. خود پيامبران نه وحى متجسد، بلكه گيرنده وحى و واسطه ابلاغ آن هستند.
1- انجيل يوحنا، 8: 41 و 14: 24.
2- جان هيك، فلسفه دين، ترجمه بهرام رادتهران: انتشارات بين المللى الهدى، 1372، ص 119 به نقل از
دايرهالمعارف كاتوليك، ج 8، ص 1.
3- محمدباقر سعيدى روشن، تحليل وحىتهران: موسسه فرنگى انديشه، 1375 ص 101 به نقل از دايرة
المعارف آمريكانا، ج 23، ص 440.
4- همان ، ص 119.
5- همان ، 120.
6- همان ، ص 122 به نقل از راهنماى الهيات پروتستان، ص 42 ؛ جان هيك، پيشين، ص 131.
7- همان، ص 124.
8- همان، ص 119.
9- همان، ص 123.
10- همان، ص 122.
11- همان ، ص 123 به نقل از روفوس جونز.
12- همان، ص 124 به نقل از راهنماى الهيات پروتستان، ص 148.
13- شعراء(26)آيه 20.
14- انعام(6)آيه 77
15- ضحى(93)آيه 7.
16- شورى(42)آيه 52.
17- توماس ميشل، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى،قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان ومذاهب،1377، ص 26