پرسش:
سلام دین اسلام هم انسان را دارای اختیار می داند و هم تقدیرالهی را مطرح می کند و می گوید هیچ کاری بدون تقدیر الهی انجام نمی شود. با مطرح شدن این موضوع چند سوال شبهه برای بنده پیش می آید .
از جمله:
الف) این که: اگر انسان اختیار دارد و می تواند اعمال خود را کنترل کند و همچنین تقدیر الهی نیز وجود دارد و هیچ کار انسان بدون تقدیر الهی صورت نمی گیرد، آیا به نظر شما این موضوع مشکوک به نظر نمی رسد؟ چرا که باید یکی از این عوامل در کار باشد نه هر دوی آن ها.
پاسخ:
با سلام خدمت شما دوست عزیز
خدمت حضرتعالی عرض کنم تمام كارهاى اختیاری انسان اعم از خوردن، خوابيدن، كار كردن، حرف زدن، بدى كردن، خوبى نمودن و... طبق قضا و قدر الهى صورت مى گيرد. اصولاً همه حوادث جهان به مشيت و قضا و قدر الهى اتفاق مى افتد ، خواه چیزی که در حیطه اختیار انسان است ، یا خارج از آن است . چيزى در جهان آفرينش رخ نمى دهد مگر به فرمان و قضاى الهى، در عين حال، قضا و قدر الهى منافاتى با اعمال اختيارى انسانها ندارد.
يعني چنين نيست كه بخشي از زندگي انسان مربوط به تقدير باشد و بخشي ديگر مربوط به خود انسان باشد و تقدير و قضا و قدر ، نقشي در آن نداشته باشند.
به عبارت ديگر تقدير خداوند در عرض اختيار و تلاش انسان نيست ، بلكه در همان جا كه تلاش است ، تقدير نيز هست.
ترديدي نيست كه خداوند براي هر چيزي علت ها و اسباب هايي قرار داده كه هستي و مشخصات آن بستگي به آنها دارد. اين طور نيست كه هر چه در جهان پديد مي آيد، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقي و بي حساب باشد. همان گونه كه در بارش برف و باران و ... علل و عواملي دخالت دارد و هرگز چنين كاري بي علل و اسباب انجام نمي پذيرد.
بديهي است اين مسئله با اصل آزادي و اختيار انسان منافات ندارد،زيرا اختيار و آزادي يكي از اسباب و علل جهان است؛ يعني خداوند خواسته و مقدّر نموده كه بشر كارهاي خود را به ارادة خود انجام دهد، و سرنوشت خويش را رقم زند. اين كه مي گوييم كارهاي انسان هم به اختيار خود او است و هم قضا و قدر الهي دخالت دارد، به همين معني است كه خدا اراده فرموده و مقدّر كرده كه بشر سرنوشت خود را تعيين كنند و آن راهي كه انسان با ارادة خود انتخاب كرده، همان است كه مقدّر است.
انسان فقط يك نوع سرنوشت ندارد، بلكه سرنوشت هاي گوناگوني در پيش دارد كه ممكن است هر كدام از آنها جانشين ديگري گردد، مثلاً اگر كسي بيمار شود و معالجه كند و نجات پيدا كند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نيز اگر معالجه نكند و رنجور بماند و يا بميرد، آن نيز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است
امام علي(ع) از پاي ديوار كجي برخاست و پاي ديوار ديگري نشست. گفتند: آيا از قضاي الهي فرار مي كني؟ پاسخ داد: "از قضاي خدا به قَدَر وي و قضاي ديگري فرار مي كنم".[1] يعني قضا و قدر معيّن كرده كه هر چيزي اثر خود را داشته باشد و من با آگاهي كه دارم، چيزي را انتخاب مي كنم كه اثر خوب داشته باشد. البته گاهي انسان در آزادي و انتخاب اشتباه ميكند. و آن چيزي را كه صحيح مي دانسته، صحيح نبوده، يا آن چيزي را كه علت مي پنداشته، علت واقعي نبوده است.
با اين مقدمه طولاني حال در پاسخ به سوال مي گوييم كه هر آنچه انسان در مقابل آن تكليف دارد و پاسخگو است ، در حيطه اختيار انسان قرار دارد و تلاش انسان در آن موثر است و ازدواج يكي از آن موارد است ، يعني تلاش انسان در آن نقش دارد و در عين حال با تقدير خداوند نيز منافات ندارد.
نكته بسيار مهم كه بايد توجه داشت اين است كه عوامل مؤثر در كار جهان كه مجموعاً علل و اسباب جهان را تشكيل مي دهند و مظاهر قضا و قدر به شمار مي روند، منحصر به امور مادي نيستند. يك سلسله امور معنوي نيز وجود دارد كه در تغيير و تبديل سرنوشت بشر مؤثر است. رفتار و كردار بشر حساب و عكس العمل دارد. خوب و بد در مقياس جهان بي تفاوت نيست، مثلاً آزار رساندن به جاندار، اعم از حيوان و انسان به ويژه به صاحبان حقوق از قبيل پدر و مادر و معلم، اثرهاي بدي در زندگي دنيا به بار مي آورد. هم چنين احترام به آنها در سعادت و زندگي انسان بي اثر نيست. دعا هم يكي از عوامل معنوي اين جهان است كه ميتواند در سرنوشت حادثه اي مؤثر باشد. صدقه نيز يكي از عوامل مهم معنوي است. اصولاً كارهاي خير و نيكويي ها و به طور كلي گناه يا اطاعت، توبه يا پرده دري، دادگري يا بيدادگري، نيكوكاري يا بدكاري،دعا يا نفرين و همانند آنها چيزهايي هستند كه در سرنوشت بشر از نظر عمر، سلامت، روزي و موفقيت مؤثر ميباشند.
سعادت و شقاوت، خوشبختى و بدبختى يك امر حتمى و اجتناب ناپذير نيست، حتى اگر انسان كارهايى انجام داده باشد كه در صف اشقيا قرار گيرد، اما مى تواند با تغيير موضع خود و روى آوردن به نيكى ها، مخصوصاً خدمت به خلق خدا (با قصد نزديكى به خدا) سرنوشت خود را دگرگون سازد."(2)
شهيد مطهرى (ره) در مورد مطلب فوق مى گويد: اعمال و افعال بشر از آن سلسله حوادث است كه سرنوشت حتمى و تخلف ناپذير ندارد، زيرا بستگى دارد به هزاران علل و اسباب و از آن جمله انواع اراده ها و انتخابها و اختيارها كه از خود بشر ظهور مى كند.(3)
البته نه به اين معنا كه تلاش انسان در مقابل تقدير و سرنوشت باشد ، بلكه تلاش جزئي از سرنوشت است كه با آن زندگي به گونه اي رقم مي خورد و بدون آن زندگي به شكل ديگر.
از رسول اكرم(ص) سؤال شد كه: آيا دوا و دعا جهت استشفا به كار گرفته مىشود و اين امور مى توانند سرنوشت بيمار را تغيير دهند و جلوى قدر الهى را بگيرند؟ حضرت فرمود: دعا و دوا مى توانند سرنوشت بيمار را تغيير دهند. اينها جلوى قدر الهى را نمى گيرند، بلكه خود اينها نيز از قدر الهى هستند(4)، يعنى خداوند مقرر نموده است كه عوامل مادى و معنوى (چون دعا، صدقه و انفاق، خدمت به خلق خدا) در سرنوشت انسان تأثير گذارند. استاد مطهرى مى گويد: "از نظر جهان بينى الهي، جهان هم شنواست و هم بينا، ندا و فرياد جاندارها را مى شنود و به آن ها پاسخ مى دهد. به همين جهت دعا يكى از علل اين جهان است كه در سرنوشت انسان مؤثر است. جلو جريان هايى را مى گيرد و يا جريان هايى به وجود مى آورد. به عبارت ديگر، دعا يكى از مظاهر قضا و قدر است كه در سرنوشت حادثه اى مى تواند مؤثر باشد يا جلو قضا و قدرى را بگيرد"(5)
امام صادق(ع) مى فرمايد: "دعا قضاء الهى را بر مي گرداند ، اگر چه قضاء الهى محكم شده باشد از اين رو زياد دعا كن كه آن كليد هر رحمت و بر آوردن هر حاجت است". (6)
از امام كاظم (ع) نقل شده كه فرمود: "بر شما باد به دعا كردن زيرا دعا و درخواست از خدا بلائى را كه از مرحله قدر و قضا گذشته و جز امضاء آن نمانده (يعنى تمامى اسباب آن فراهم شده ولى هنور در خارج وجود پيدا نكرده) بر مى گرداند". (7) مام صادق(ع) مى فرمايد: "خدا را بخوان و دعا كن و مگو كار گذشته است". (8)
هر چند دعا در حل مشکلات از جمله ازدواج نقش مؤثرى دارد، ولى بايد بدانيم دعا هرگز نبايد جانشين فعاليت گردد؛ يعنى نمى توان به صِرْف دعا كردن،به مقصود و هدفِ دلخواه نائل گشت، چون خداوند براى هر كاري، اسباب و مقدماتى قرار داده و از مردم مى خواهد از همان راه ها وارد شوند. امام صادق(ع) مى فرمايد: "خداوند امتناع دارد كه امور عالَم را جارى كند مگر از طريق وسائط و اسبابي. خداوند براى هر چيز سببى و براى هر سببى حكمتى و براى هر حكمتى دانشى و براى هر دانشى دروازه گويايى قرار داده است".(9)
پینوشتها:
1- توحيد صدوق، ص 369.
2- تفسير نمونه، ج 10، ص 243.
3 - مجموعه آثار، ج 1، ص 394.
4- اقتباس و نقل به مضمون از مجموعه آثار، ج 1، ص 395.
5- استاد مطهري، مجموعة آثار، ج 1، ص 406.
6 - اصول كافي، ج 4، ص 216.
7 - ترجمه الميزان، ج 2، ص 55.
8 - اصول كافي، ج 4، ص 213.
9 – بحارالانوار،ج2، ص 409.