امام شناسي فاطمه زهرا(س)
سرمايه محبت زهرا ست دين من
من دين خويش را به دو دنيا نمي دهم
گر مهر و ماه را به دو دستم دهد قضا
يک ذره از محبت زهرا نمي دهم
شناخت امام و امامت از مهم ترين مسائلي است که در قرآن و منابع روايي بدان اشاره شده است. قرآن کريم مقام امامت را بالاتر از نبوت دانسته؛ لذا به حضرت ابراهيم (ع) بعد از مقام نبوت به عنوان ترفيع درجه، مقام امامت عطا مي شود[1] و به پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ابلاغ مي شود که اگر امام بعد از خود را به جامعه معرفي نکند، انجام رسالت بيست و سه ساله اش هدر رفته است[2] و آن روز که امام بعد از خود را معرفي کرد، دين اسلام کامل گشت و نعمتها به حد نهايي رسيد و خداوند متعال با مهر تأييد ابدي و نهايي مکتب اسلام را امضا کرد.[3]
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم آن روزي که در «يوم الدار» بعثت خويش را علني کرد، اولين دغدغه اي که داشت ، تعيين امامت بعد از خود بود و در طول عمر رسالت خويش ، بارها بر اين مسئله پاي فشرد و آخرين و جامع ترين سخن خويش را در اين باب در «غدير خم» بيان کرد. يکي از جملاتي که در باب امامت از آن حضرت رسيده ، جملة «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِف اِمَامَ زَمَانِهِ ...» است.
آنچه پيش رو داريد ، در گام اول بررسي اين حديث در منابع شيعه و اهل سنت است و در گام بعدي ، اين مسأله را مورد بررسي قرار مي دهيم که فاطمه زهرا (س) که بعد از رحلت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم با فاصله کمي از دنيا رفت و به شهادت رسيد ، امام خويش را چگونه شناخت ؟ و چه کسي را به عنوان امام خويش معرفي کرد ؟
بررسي حديث
الف . در منابع شيعه
حديثي که بدان اشاره شد، در منابع شيعه از طرق مختلف و با بيانهاي گوناگوني از طريق شخص پيامبر اکرم 6 و امامان معصوم(ع) نقل شده است که به نمونه هايي اشاره مي شود .
1. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در بيان معروف خود فرمود : «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِف اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةَ الجَاهِلِيَّةً؛[4] هر کس بميرد و امام زمان خويش را نشناسد ، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است .»
در بيان ديگر به عنوان ذکر مصداق فرمود :«مَنْ اَنْكَرَ القَائِمَ مِنْ وُلْدِي فِي زَمَانِ غَيْبَتِهِ مَاتَ مِيتَةَ الجَاهِلِيَةً؛[5] هر کس قائم از اولاد من را در دوران غيبتش انکار کند ، به مرگ جاهليت مرده است .»
2. امام حسن (ع)
از آن حضرت فقط در يک مورد شبيه همان چيزي که از پيامبر اکرم 6 نقل شده، روايت شده است .[6]
3. امام حسين (ع)
وقتي از حضرت حسين ابن علي (ع) درباره معرفت خداوند سؤال شد ، حضرت فرمود : «مَعْرِفَةُ اَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ اِمَامَهُم الَّذي يَجِب عَلَيْهِم طَاعَته؛[7] شناخت اهل تمام زمان ها امامشان را که اطاعت او بر آنها واجب است .»
4. امام باقر (ع)
از امام باقر (ع) سؤال شد: «هَلْ مَعْرِفة الاِمَامِ مِنْكُم وَاجِبةٌ عَلَي جَمِيعِ الخَلْقِ؛ آيا شناخت امام از شما ، بر همه مردم واجب است ؟» فرمود :« خداي تبارک و تعالي حضرت محمد 6 را به پيامبري به سوي همه جهانيان برانگيخت . هر کس به خدا و محمد صلي الله عليه و آله و سلم ايمان بياورد و او را پيامبر خدا بداند و از او پيروي کند ، بر او واجب است که امامي از ما بشناسد .
(فَاِنَّ مَعْرِفَة الاِمَامِ مِنَّا وَاجِبَةٌ عَلَيْهِ )... .»
و همچنين به سند معتبر در محاسن نقل شده که حضرت باقر (ع) فرمود: «هر کس بميرد و امام نداشته باشد ، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است . و مردم [ در پيشگاه الهي ] معذور نيستند ، مگر اينکه امام خود را بشناسند . هر کس امام خود را بشناسد و بميرد ، ضرر نمي کند ... .»[8]
5. حضرت صادق (ع)
امام صادق (ع) در اين باره بيانات مختلف و شيوايي دارد ؛ گاه کلام پيامبر اکرم 6 را تفسير و تبيين کرده ؛ چنان که در روايت صحيحه از آن حضرت سؤال شد که مراد از مردن جاهلي در کلام پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم چيست ؟ فرمود: «جَاهِلِيّة كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَالٍ؛[9] جاهليت کفر و نفاق و گمراهي مراد است .»
و در جاي ديگر ، در تبيين کلام پيامبر اکرم 6 به بيان مصداق پرداخته و فرموده است: «پس شما را باد به اطاعت امام خود ! به راستي ديديد اصحاب اميرمؤمنان (ع) را که از آن حضرت متابعت نکردند ، سرانجام کارشان به کجا منتهي شد. و شما کسي را که در نشناختن او معذور نمي باشيد، پيروي کنيد ... .»[10]
و همچنين فرمود: «...بلي، اگر مردم متابعت علي ابن الحسين (ع) را ميکردند [ و امام زمان خود را مي شناختند ] و عبدالملک بن مروان را ترک مي کردند، هدايت مي يافتند . »[11]
و در تعبير ديگر ، آن حضرت گام را فراتر نهاده ، مي فرمايد: «مَنْ بَاتَ لَيْلَةً لَا يَعْرِفُ اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتةً جَاهِلِيَّةً؛[12] هر کس شبي را به صبح آورد ، در حالي که امام زمان خود را نشناسد ، به مرگ جاهلي مرده است .»
6. موسي بن جعفر (ع)
از آن حضرت به اين صورت نقل شده است: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِف اِمَامَ حَيٍّ يَعْرِفُهُ مَاتَ مِيتَةَ الجَاهِلِيَّةً؛[13] هر کس بميرد و امام زنده اي را نشناسد ، با مرگ جاهلي مرده است .»
7. امام رضا (ع)
در« کمال الدين» به سند معتبر نقل شده که از حضرت رضا (ع) پرسيدند : هر کس بميرد و امام خود را نشناسد ، به مرگ جاهليت مرده است؟ فرمود : بلي، هر کس در امامت امام [ زمان خويش ] شک و توقف کند ، کافر است و هر کس انکار يا اظهار عداوت کند ، مشرک است ؛ يعني مانند بت پرست است .»[14]
و در روايتي طولاني که آن حضرت در جواب مأمون نگاشته و امامان معصوم را معرفي کرده ، مي فرمايد: «مَنْ مَاتَ لَا يَعْرِفُهُم وَ لَا يَتَوَلَّاهُمْ بِاَسْمَائِهِم وَ اَسْمَاءِ آبَائِهِم مَاتَ مِيتَةَ الجَاهِلِيّةً؛[15] کسي که بميرد و آنها (امامان) را با نامشان و نام پدرانشان نشناسد و دوست ندارد، به مرگ جاهلي مرده است.»
در اين روايت ، مصداق امامان بيان شده و شناخت نام پدران آنها و محبت به آنها نيز لازم شمرده شده است.
آنچه بيان شد اهم منابع شيعه بود که روايت مذکور را با بيان هاي مختلف بيان کرده اند و از آنها استفاده مي شود که نه تنها شناخت امام هر زمان لازم است ، بلکه شناخت تمامي آنها با نام و نشان و مقامات شان لازم است و حتي يک شب را با عدم شناخت امام سر کردن، باعث مرگ جاهلي مي شود.
ب. منابع اهل سنت
حديث مذکور را برخي از علماي اهل سنت به همان صورت معروف ، يعني: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِف اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيّةً» نقل کرده اند[16] . البته برخي از آنها توجيه خنکي کرده اند که مراد از امام ، قرآن است و حال آنکه اين حروف اولاً خلاف ظاهر است و ثانياً اضافه زمان به ضمير ( زمانه ) ظاهر در اين است که در هر زماني امامي وجود دارد و قرآن مشترک بين همه زمان ها ست .[17]
و فخر رازي در جايي ديگر اين گونه نقل کرده است که پيامبر اکرم 6 فرمود : «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِف اِمَامَ زَمَانِهِ فَلْيَمُتْ اِنْ شَاءَ يَهُودِيّاً وَ اِنْ شَاءَ نَصْرَانِيّاً؛[18] کسي که بميرد و امام زمان خويش را نشناسد ، پس بايد به خواست خودش يا يهودي يا نصراني بميرد [ ولي مسلمان از دنيا نخواهد رفت ].»
مرحوم علامه اميني در «الغدير» حديث مذکور را به طرق مختلفي از علماي اهل سنت نقل کرده که فشرده و خلاصه آن چنين است :
1. احمد حنبل در مسند ، ج 4 ، ص 96 : «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ اِمَامٍ مَاتَ مِيتَةَ الجَاهِلِيّةً؛ کسي که بدون امام بميرد ، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است .» و همين طور حافظ هيثمي در مجمع الزوائد ، ج 5 ، ص 218 ، و ابو داوود طياسي در مسندش ، ص 259 نقل کرده اند .
2. تفتازاني در شرح مقاصد ، ج2، ص275 ، عقائد النسفي ، و قاري در مرقاة ج 2، ص 509 ، و صحيح مسلم، ج6 ، ص 21، به اين صورت نقل کرده اند :« مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِف اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيّةً»
3. ابو جعفر اسکافي در نقض کتاب العثمانيه، ص 26، هيثمي در مجمع، ج 5 ، ص 224 و 235 به صورت: «مَنْ مَاتَ وَ لَا يَعْرِف اِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةَ الجَاهِلِيَّةً» نقل کرده اند.[19]
حال با توجه به اين روايت که از طرق مختلف و بيانهاي گوناگون در کتب شيعيان و اهل سنت نقل شده است ، اين سؤال رخ مي نمايد که آيا فاطمه زهرا (س) امام زمان خويش را شناخت و از دنيا رفت ؟ و يا خداي ناکرده امام خويش را ناشناخته از اين دنيا رفت ؟ براي پاسخ به اين پرسش سه راه داريم:
1. بگوييم روايات پيش گفته ، هيچ کدام اعتبار ندارند. در نتيجه ، هيچ لزومي ندارد که فاطمه زهرا (س) امامي بعد از پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را شناخته باشد و با او بيعت کرده باشد . اين راهي است نرفتني؛ چرا که روايات مذکور از طريق شيعه و سني نقل شده و در برخي صحاح نيز موجود است و امت نيز آن را تلقي به قبول کرده است.[20] گذشته از اين، لزوم شناخت امام و پايبندي به اطاعت از او فقط از طريق روايات پيشين ثابت نشده، بلکه دلائل و براهين عقلي و نقلي فراواني داريم که در جاي خود مطرح شده است.[21]
2. راه دوم اين است که – العياذ بالله – بگوييم صديقه طاهره يک ضروري از ضروريات دين پدر را زير پا گذاشته و از پذيرش امام و شناخت او سر باز زده و بر خلاف گفتة پدر خويش قدم برداشته است. اين راه نيز به هيچ وجه رفتني و پذيرفتني نيست که پاره تن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و همسر وصي مصطفي ضرورتي از ضروريات دين پدر خويش را انکار کرده باشد. اين را نه عقل مي پذيرد،[22] و نه عصمت کبراي او اين اجازه را مي دهد؛ چرا که آيه تطهير به اتفاق همه، از سنّي و شيعه، شمولش نسبت به فاطمه زهرا (س) حتمي است. آنچه مورد بحث است اين است که آيا اهل بيت شامل همسران پيغمبر هم مي شود يا نه؟ که شيعه اين را انکار مي کند و برخي از مفسران اهل سنت ادعا دارند که اهل بيت، زنهاي آن حضرت را نيز شامل مي شود.[23]
حال بايد ديد که فاطمه زهرا (س) با چه کسي بيعت کرده و چه فردي را به عنوان امام خويش شناخته بود؟ يقيناً حضرت زهرا (س) با ابابکر بيعت نکرد؛ چرا که تا آخرين لحظه با او حرف نزد و اگر او و علي (ع) و همراهان آن دو که در خانه علي (ع) تحصن کرده بودند، بيعت مي کردند که در خانه زهرا (س) را آتش نمي زدند.
سلطان الواعظين شيرازي از صحيح مسلم ، و صحيح بخاري ، ج5، ص9 و ج 7، ص 87 و از محمد بن يوسف گنجي شافعي در باب 99 کفايه نقل کرده که اينها نوشته اند: «فاطمه (س) در حال خشم و غضب ابي بکر را ترک کرد و بر او غضبناک ماند و با او حرف نزد تا وفات کرد و علي (ع) شبانه بر او نماز گذارد و دفنش كرد و ابي بكر را خبر نداد كه بر جنازه او حاضر شود و نماز گذارد.»[24]
و همين طور عبد الله بن مسلم بن قتيبه دينوري در ص14 کتاب «الامة السياسية »، نقل کرده که فاطمه زهرا (س) از بستر بيماري خطاب به ابي بکر و عمر فرمود : «اِنِّي اُشْهِدُ الله وَ مَلائِكَتَهُ اَنَّكُمَا اَسْخَطْتُمَانِي وَ مَا اَرْضَيْتُمَانِي وَ لَئِنْ لَقِيتُ النَّبِيَّ صلي الله عليه و آله و سلم لَاَشْكُوَنَّكُمَا؛ خدا و ملائکه را شاهد و گواه مي گيرم که شما دو نفر (ابوبکر و عمر) مرا به غضب آورديد و رضايت مرا جلب نکرديد. اگر پيغمبر را ملاقات کنم، از دست شما دو نفر شکايت مي کنم.»[25]
در منابع روايي شيعه مي خوانيم که حضرت فاطمه (س) به آن دو فرمود «سوگند به خدا! بعد از اين با شما دو نفر حتي يک کلمه نيز سخن نمي گويم تا به ملاقات خدا بشتابم و شکايت شما دو نفر را به نزد خدا مي برم و توضيح خواهم داد که شما با من چه کرديد و چه اعمالي را مرتکب شديد.» [26]
و در خصوص ابو بکر فرمود: «وَاللهِ لا اُكَلِّمَكَ اَبَداً وَ اللهِ لاَدْعُوَنَّ اللهَ عَلَيْكَ فِي كُلِّ الصَّلاةِ؛[27] سوگند به خدا! از اين پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت. سوگند به خدا! [ شکايت تو را به خداوند خواهم کرد و ] در هر نماز تو را نفرين خواهم کرد.»
و فرمود «اي ابوبکر! چه زود کينه هاي پنهاني خود را عليه اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ظاهر کرديد؟» و فرمود: «وَ اللهِ لَا اُكَلِّمُ عُمَرَ حَتَّي اَلقَي الله؛[28] و سوگند به خدا تا زنده ام با عمر سخن نخواهم گفت.»
در ادامه بحث بايد به سراغ خود فاطمه زهرا (س) و کلمات او رفت که او امام خود را چه کسي مي داند و شناخت او دربارة امامش چگونه است ؟
1. هنگام ولادت ، شهادت به امامت علي (ع)
زهرا (س) که پاره تن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و صديقه مطهره است ، نمي تواند نسبت به مسائل مهم اعتقادي خويش بي خبر و بي تفاوت باشد . او لحظه اي که پا به عرصه خاکي گذاشت ، لب به سخن گشود و فرمود: «اَشْهَدُ اَنْ لَا اِلَهَ الَّا الله وَ اَنَّ اَبِي رَسُولُ الله سَيِّدُ الاَنْبِياءِ وَ اَنَّ بَعْلِي سَيِّدُ الاَوْصِياء وَ وُلْدِي سَادَهُ الاَسْبَاط؛[29] شهادت مي دهم که معبودي جز خدا نيست و به راستي پدرم رسول خدا ، بزرگ پيامبران ، و شوهرم بزرگ اوصياء است و فرزندانم سادات و بزرگان امت هستند.»
2. نام علي (ع) در صحيفه فاطمه (س)
جابر بن عبد الله انصاري نقل مي کند که خدمت زهرا (س) رسيدم و صحيفه نوراني سفيد و روشني را در دستان مبارک آن حضرت مشاهده کردم .
پرسيدم اين چه کتابي است ؟ فرمود: «هَذَا لَوْحٌ اَهْدَاهُ اللهُ اِلي رَسُولِهِ صلي الله عليه و آله و سلم فِيهِ اِسْمُ اَبِي وَ اِسْمُ بَعْلِي وَ اِسْمُ ابْنَيَّ وَ اَسْمَاءُالاَوْصِياءِ مِنْ وُلْدِي ...؛ اين کتابي است که خدا آن را به پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم اهداء فرمود. در اين کتاب نام پدر و شوهرم و اسم دو فرزندم و اماماني که همه از فرزندان من مي باشند، وجود دارد.»
بعد فرمود: «رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آن را به من عطا فرمود تا خوشحالم کند.» جابر گفت: دوازده نامي که در اين کتاب است، چه کساني مي باشند؟ فرمود: اينها نام جانشينان پيامبر است که اول آنها علي (ع) و يازده نفر ديگر که همه از نسل من مي باشند و آخرين آنها حضرت قائم است.» [30]
3. پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم علي (ع) را امام دانست
فاطمه زهرا (س) در کنار قبر حضرت حمزه در احد، در حال عزاداري بود. محمود بن لبيد عرض کرد: آيا براي امامت علي (ع) از سخنان رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم مي توان دليل اقامه کرد؟ حضرت زهرا (س) فرمود: «... سَمِعْتُ رَسُولِ الله يَقُولُ عَلِيٌّ خَيْرُ مَنْ اَخْلَفَهُ فِيكُمْ وَ هُوَ الاِمَامُ وَ الخَلِيفَةُ بَعْدِي وَ سِبْطَايَ وَ تِسْعَه مِنْ صُلْبِ الحُسَيْن (ع) اَئِمَةٌ اَبْرارٌ...؛ شنيدم که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود : علي بهترين کسي است که او را جانشين خود در ميان شما قرار مي دهم و او امام و خليفه بعد از من است و دو فرزندم (حسن و حسين ) و نه نفر از فرزندان حسين (ع) اماماني نيک اند.» [31]
4. علي (ع) امام رباني
حضرت فاطمه (س) در برابر يکي از افراد نادان مدينه که خفاش صفت در برابر آفتاب وجود امام، زبان به سرزنش گشوده بود، فرمود: «وَ هُوَ الاِمامُ الرَّبَّانِي وَ الهَيْكل النُّورانِي قُطْبُ الاَقْطَاب وَ سُلَالَةُ الاَطْيَاب النَّاطِقُ بالصَّوَاب نُقْطَةٌ دَائِرَةٌ الاِمَامَة وَ اَبُو بَنِيهِ الحَسَنِ وَ الحُسَيْنِ...؛ [32] علي امامي رباني و هيکلي نوراني و مرکز توجه همه عارفان و خدا پرستان و فرزندي از خاندان پاکان ، گوينده به حق و صواب، نقطه محور امامت و پدر حسن و حسين ... است .»
5. غصه غصب خلافت
حضرت زهرا (س) نه تنها امامت علي (ع) را شناخت و آن را ابراز کرد، بلکه در اوج غصه هاي خود که رحلت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم بود، غصه اصلي اش اين بود که خلافت علي (ع) غصب شده است.
ام سلمه مي گويد: خدمت حضرت زهرا (س) رسيدم و پرسيدم : اي دختر رسول خدا! شب را چگونه صبح کردي؟ حالت چگونه است؟ فرمود: «اَصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَد وَ كَرْب فُقِدَ النَّبِيُّ وَ ظُلِمَ الوَصِيُّ هُتِكَ وَ اللهِ حِجَابُهُ ...؛[33]صبح کردم در ميان حزن شديد و اندوه عظيم ، در حالي که پيامبر از دست رفته، و وصي او مظلوم واقع شده و سوگند به خدا! پرده [حشمت و عظمت] او دريده و نابود شده است ... .»
6. غاصبان خلافت بر من نماز نخوانند
حضرت در تداوم مبارزه منفي و حمايت از امامت امام خويش در کاغذي نوشت که: «لَا تُصَلِّي عَلَيَّ اُمَّةٌ نَقَضَتْ عَهْدَ اللهِ وَ عَهْدَ اَبِي رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم فِي اَمِيرِ المُومِنِينَ عَلِيٍ (ع) ...؛[34] امتي که عهد و پيمان خدا و پيامبرش صلي الله عليه و آله و سلم را در [ ولايت و رهبري] امير مؤمنان، علي (ع) شکستند، حق ندارند بر من نماز بگذارند.»
7. دفاع از امام تا پاي جان
فاطمه (س) امام خويش را شناخت و هم با گفتار خويش از او حمايت کرد و هم تا پاي جان در مقابل دشمنان امام ايستاد و سرانجام جان خويش را فدا کرد و شهيد راه امامت گشت. آن حضرت در لحظه غمباري که علي (ع) را با زور به طرف مسجد مي بردند، فرياد کشيد: «وَ اللهِ لَا اَدَعُكُم تَجُرُّونَ اِبْنِ عَمِّي ظُلْماً...؛[35] به خدا سوگند! نمي گذارم پسر عمويم را ظالمانه بکشانيد.»
از آنچه بيان داشتيم، به خوبي به دست آمد که فاطمه (س) از آغاز امام خويش امير مؤمنان علي (ع) را شناخت و در موارد مختلف از امامت او تبليغ کرد و با غاصبان خلافت او درگير شد و تا پاي جان از مقام امامت علي (ع) دفاع کرد.
اگر اين نتيجه را با آنچه در بخش اول بيان گشت، همراه کنيم که «هر کس امام خويش را نشناخت، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است »، نتيجه گران سنگي به دست مي آيد که مي تواند تاريخ اسلام را عوض کند و بايد کساني که چنين امامي را نشناختند، به تاريخ اسلام و بشريت جواب دهند و از چنين انحرافي در پيشگاه الهي عذر تقصير بياورند.
آن روز تمام آسمان نيلي بود بر دوش علي بيعت تحميلي بود
وقتي ثمر باغ فدک قسمت شد اي واي که سهم فاطمه سيلي بود
• پاورقــــــــــــــــــــي
________________________________________
[1] .بقره/124: (اِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِمَاماً)؛«من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم.»
[2] . مائده/67:(بَلِّغ مَا اُنْزِل اليكَ مِنْ رَبِّك وَ اِنْ لَمْ تفْعل فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَه).
[3] . همان/5: (اليَوْم اَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم).
[4] . بحار الانوار، محمد باقر مجلسي، دار احياء التراث العربي، چاپ سوم، 1403 ق، ج1، ص362، ح39؛ ر.ك: كمال الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق، قم مؤسسه اسلامي، ص409؛ كفايه الاثر، علي بن محمد خرازي قمي رازي، قم، انتشارات بيدار، 1401 ق، ص292؛ الاحقاق الحق، قاضي نورالله مرعشي شوشتري، تهران، كتابفروشي اسلاميه، ج13، ص86؛ منتخب الميزان الحكمه، محمدي ري شهري، سيد محمد حميد حسيني، قم، دارالحديث، چاپ دوم، 1382.
( نامبرده از بحار الانوار، ج8، ص10، ح3و ج23، ص83، ح22، نقل كرده است)؛ حيوة القلوب، محمد باقر مجلسي، تحقيق سيد علي اماميان، قم، انتشارات سرور، چاپ سوم، 1380ش، ج5، ص79.
[5] .روزگار رهايي، كامل سليمان، ترجمه علي اكبر مهدي پور، نشر آفاق، چاپ سوم، 1376، ص81، و شبيه آن: بحار الانوار، ج7، ص20؛ اختصاص مفيد، ص268؛ منتخب الاثر، ص492.
[6] . روزگار رهايي، ص 85.
[7] . منتخب ميزان الحكمه، ص 33، ح 365(نام برده از بحار الانوار، ج23، ص 51، ح 101 نقل كرده است)؛ روزگار رهايي، ج 1، ص 90، ح 57؛ ر.ك: اصول كافي، محمد بن يعقوب، ترجمه سيد جواد مصطفوي، تهران، انتشارات علميه، ج1، ص 255، ح3.
[8] . المحاسن، احمد بن محمد برقي، قم، المجمع العالمي لاهل البيت، اول، 1413، ح 1، ص 254؛ ر.ك: حيوة القلوب، ج 5، ص 80.
[9] . بحار الانوار، ج 8، ص 362، ح 39.
[10] . محاسن برقي، ج 1، ص 251؛ حيوة القلوب، ج 5، ص 79.
[11] . حيوة القلوب، ج5، ص 80؛ محاسن برقي، ج 1، ص 252.
[12] . روزگار رهايي، ج 1، ص 85، غيبت نعماني، ص 62؛ الزام الناصب، ص 127.
[13] . روزگار رهايي، ج 1، ص 85؛ اختصاص مفيد، ص268.
[14] . كمال الدين، ص 668؛ حيوة القلوب، ج 5، ص 80ـ 81.
[15] . بحار الانوار، ج 1، ص 361، ادامه روايت 2.
[16] . ينابيع الموده، سليمان قندوزي حنفي، دار الاسوه للطباعه و النشر، اول، 1416 ق، ج3، ص546؛ ر.ك: تفسير طبري، محمد بن جرير طبري، بيروت، دار الكتب العلميه، چاپ اول، ج 8، ص 116؛ تفسير كشاف، جار الله محمود زمخشري، قم، منشورات البلاغه، ج 2، ص 682؛ تفسير فخر رازي، محمود بن عمر فخر رازي، قاهره، المطبوعة البهية المصرية، ج 21، ص 17؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، قم، كتاب خانه مرعشي نجفي، ص 300، كلام 122.
[17] . حيوة القلوب، ج 5، ص 79.
[18] . مجموعة الرسائل، چاپ مصر، 1328، المسائل الخمسون، ص 384.
[19] . الغدير، عبد الحسين احمد الاميني النجفي، تهران، دار الكتاب الاسلاميه، چاپ دوم، 1366، ج 10، ص 358ـ 360 با تلخيص. مرحوم علامه افراد ديگري را نيز نام برده كه ما از نقل آن خودداري كرديم.
[20] . الغدير، ج 10، ص 361.
[21] . ر.ك: .ولايت و امامت، مهدي نجفي؛ امامت و رهبري، مرتضي مطهري و... .
[22] . الغدير، ج 10، ص 361.
[23] . الكشاف، محمد زمخشري، بيروت، دار الكتاب العربي، چاپ سوم، 1407 ق، ج 3، ص 538.
[24] . شبهاي پيشاور، سلطان الواعظين شيرازي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، چاپ 37، 1376، ص 700.
[25] . همان، ص 700.
[26] . فرهنگ سخنان فاطمه (س) ، محمد دشتي ، انتشارات مشهور ، قم ، اول ، 1380 ، ص 211 ، ح 176 ؛ علل الشرايع ، شيخ صدوق ، ج1 ، ص 185.
[27] . الغدير ، ج 7 ، ص 230 ؛ اعيان الشيعه ، ص 318 ؛ فرهنگ سخنان فاطمه (س) ، ص 211.
[28] . فرهنگ سخنان فاطمه (س) ، ص 212 ؛ الغدير ، ج 7 ، ص 77 ؛ بحار الانوار ، ج28 ، ص 322 ، ح 339 .
29] . بحارالانوار ، ج 43، ص 3؛ فرهنگ سخنان فاطمه (س) ، ص 221؛ امالي صدوق ، ص 475.
[30] بحار الانوار ، ج36، ص194؛ فرهنگ سخنان فاطمه (س) ، ص175؛ کمال الدين ، شيخ صدوق ، ص 178؛ عيون اخبار الرضا ، ص 25.
[31] بحار الانوار ، ج36،ص 353، ح 224؛ فرهنگ سخنان فاطمه (س) ، 23.
[32] فرهنگ سخنان فاطمه (س) ، ص 27، ح 20؛ رياحين الشريعه ، محلاتي ، ج1، ص 93.
[33] . بحار الانوار، ج43، ص 175؛ فرهنگ سخنان فاطمه (س) ، ص 147؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 205.
[34] . بحار الانوار، ج43، ص 204؛ فرهنگ سخنان فاطمه (س) ،ص 213؛ علل الشرايع، ج1، ص 176.
[35] . فرهنگ سخنان فاطمه (س) ،ص 106و شبيه آن در بحار الانوار، ج43، ص 47، ح46.