به نام خدا
آن روز بعد از سخنرانی پیش از خطبه من کنار ایشان با فاصله 30 سانتیمتر نشسته بودم و در طرف دیگرشان هم فرزندشان قرار داشت. معمولاً از طرف ستاد اقامه نماز کسی آن جلو می ایستاد ولی آن روز کسی نبود و مراقبت هم کمتر از قبل بود. شخصی منافق با لباس نظامی خدمت آقا آمد، اول من فکر کردم برای دست بوسی آمده به محض اینکه آقا را بغل کرد من دویدم و فرد منافق را بغل کرده حدود 40 ، 50 سانتی از شهید اشرفی جدا کردم. نارنجک که ضامن آن کشیده شده بود در همان حین منفجر شد. مرحوم اشرفی با شدت سرش به دیوار خورد و به حالت سجده بر زمین افتاد و من از ترس اینکه نارنجک دیگری هم عمل نکرده باشد شخص منافق را به طرف محراب بردم، نارنجک طوری طراحی شده بود که حداقل 2 یا 3 نفر از بین بروند به این خاطر رادیوهای بیگانه قید می کردند که من و فرزند ایشان هم شهید شدیم. بعد از حادثه آیت الله اشرفی را به بیمارستان بردند و ایشان در بیمارستان در هنگام اذان ظهر با ذکر یا حسین به شهادت رسیدند. راهش پر رهرو باد.
راوی: علی اکبر رحمانی استاندار سابق باختران
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف
کتاب عروج به ملکوت در مهر خون.