چكيده
اين مقاله شرحى بر مناجات المريدين امام سجاد عليه السلام است. در اين فراز از مناجات، حضرت به معرفى خداجويانى مى پردازند كه هدفشان نيل به قرب الهى است. در اين مسير پرفراز و نشيب، داشتن الگو و راهنماى سير و سلوك براى نيل به كمال ضرورى است. علاوه بر اين، شناسايى و توجه به عنايتى كه خداى متعال به سالك راه خويش نموده، لازم است.
عنايت و لطف خداى متعال همواره بر حق بندگان است، اما دريغ از اندكى توجه به عنايت الهى. انسان گاهى اوقات حتى نسبت به سپاس از محبت و الطاف پدر و مادر و دوستان و همسر خويش غافل مى شود. سرّ شكرگذارى از خداوند در كنار والدين در قرآن، اين است كه انسان را سپاسگزار بار آورد. امام عليه السلام در ادامه به بيان تدبيرهاى خداوند براى جذب انسان هاى غافل مى پردازند.
* اين متن حاصل قلمى شده درس اخلاق استاد علّامه مصباح در دفتر مقام معظّم رهبرى در قم مى باشد.
مقدّمه
از بررسى فرازهاى پيشين «مناجات المريدين» به دست آمد كه فراتر از هدف هايى كه عموم مردم در مناجات خود در پى رسيدن به آنها هستند، هدفى والاتر به نام «قرب به خداوند متعال» وجود دارد كه اوليا و دوستان خاص خدا درصدد دست يابى به آن هستند. عموم مردم در آرزوى رسيدن به منافع و شادكامى هايى در آخرت هستند كه نمونه آنها را در دنيا درك كرده اند و نيز درخواست رهايى از عذاب ها و رنج هايى در آخرت را دارند كه در دنيا نيز به نوعى از آنها احتراز مى جويند. آنان براى رسيدن به ثواب و نعمت هاى بهشتى و نجات از عقاب الهى و عذاب جهنم، به انجام تكاليف و وظايف خويش مبادرت مى ورزند و از اينكه هدفى فراتر از آنها به نام «قرب الهى» وجود دارد كه داراى مطلوب ذاتى است، غافل هستند. در اين راستا، حضرت در مناجات خود به معرفى خداجويانى مى پردازند كه اراده رسيدن به قرب الهى را دارند و براى رسيدن به اين هدف متعالى و از بين راه هاى گوناگونى كه براى دست يابى به آن وجود دارد، از خداوند مى خواهند كه راه كوتاه تر و كم خطرترى به آنان بنمايد، تا زودتر به هدف غايى خويش دست يابند. سومين نكته اى كه در مناجات حضرت بدان پرداخته شده است، نياز به الگو و پيش گام جهت سير و سلوك و پيمودن مسير پرفراز و نشيب تعالى و تكامل است؛ زيرا در هر حركتى بخصوص در سير و حركت معنوى، وجود الگو نقش اساسى در موفقيت انسان دارد. اگر انسان در سير و حركت خود از رفيقى شايسته و آشناى به مسير نيل به معبود برخوردار باشد، با سرعت و اطمينان بيشترى راه را مى پيمايد. بر اين اساس، حضرت به معرفى اوصاف پيشگامان سير و سلوك و نيل به قرب الهى پرداختند.
نقش توجه به كرم و رحمت الهى در افزايش انگيزه بندگى
نكته ديگرى كه حضرت بيان مى كنند، شناسايى توجه و عنايتى است كه حضرت معبود به سالك راه خويش دارد. چه اينكه پس از شناسايى طريق، مقصد و همراهان راه قرب الهى، اگر انسان بداند كه چسان خداوند به او عنايت و توجه دارد و مشتاق تقرب بنده به خويش است، عزم سالك بر پيمودن طريق قرب الى اللّه افزون تر و راسخ تر مى گردد. بر اين اساس، حضرت در تبيين اين نكته فرمودند: «فَيا مَنْ هُوَ عَلَى الْمُقْبِلينَ عَلَيهِ مُقْبِلٌ، وَبِالْعَطْفِ عَلَيهِمْ عآئِدٌ مُفْضِلٌ، وَبِالْغافِلينَ عَنْ ذِكرِهِ رَحيمٌ رَئوُفٌ، وَبِجَذْبِهِمْ اِلى بابِهِ وَدُودٌ عَطُوفٌ»؛ اى خدايى كه به آنان كه رو به سوى تو آرند اقبال و توجه مى كنى و با فضل و احسان بى كرانت آنان را به سوى خود مى كشى و جذب مى كنى و با غافلان از ياد خود رئوف و مهربان هستى و با عاطفه، لطف و جذبه محبتت آنان را به درگاهت مى كشانى.
در اين فراز از مناجات، لطف، عنايت، فضل و احسان خداوند به بندگان مطيع و فرمان بردار خويش و رحمت و رأفت وى در حق غافلان، به عنوان صفات ويژه خداوند مورد توجه قرار گرفته است. بيان اين ويژگى ها از آن روست كه اگر انسان با كسى سخن گويد كه اعتنايى به او ندارد، سخت آزرده خاطر مى گردد. اما اگر بداند كسى كه مخاطب سخنان او قرار گرفته، به او عنايت و توجه دارد و علاوه بر آن، او را مورد لطف خويش قرار مى دهد و حتى مهر و رحمت خود را از غافلان و كسانى كه از درگاه وى روى برتافته اند دريغ نمى ورزد و مقدمات جذب و توجه آنان به خويش را فراهم مىآورد، اراده و انگيزه مضاعفى براى توجه و گفت وگوى با چنان مخاطبى در او پديد مى آيد. شناخت و آگاهى به عنايت و توجه خداوند به بندگان، زمينه درك تجليات صفات جلال و جمال الهى را فراهم مى آورد و نقش مؤثرى در شتاب يافتن حركت انسان به سوى خدا و رسيدن به قرب الهى ايفا مى كند.
براى درك معانى بلند مربوط به ساحت الهى و از جمله عنايت و لطف او در حق بندگان، ما ناچاريم مطلب را در سطح نازل تر و در سطح روابط بين افراد عادى تنزل دهيم تا از رهگذر تبيين نمونه هاى قابل فهم، به تدريج امكان فهم مفاهيم و نمونه هاى متعالى تر و لطيف تر را در خود فراهم آوريم. از اين رو، بايد گفت: اگر انسان بخواهد با كسى ارتباط برقرار كند، خواه انگيزه او استفاده از مال و علم او باشد و يا انگيزه او بسترسازى براى رسيدن به جاه و مقام باشد و يا انگيزه او انس يافتن و ايجاد صميميت و دوستى بين خود و او باشد، بايد كارى كند كه توجه طرف را معطوف به خود سازد. مثلاً، اگر دانش آموز و يا دانشجويى مى خواهد نظر استاد را به خود جلب كند، تا بيشتر از محضر او استفاده كند، بايد حركت و رفتارى را از خود بروز دهد تا استاد را علاقه مند به خود سازد. گاهى انسان با برخوردهاى اوليه مى تواند توجه طرف مقابل را به خود معطوف سازد. در اين صورت، كار را براى خود آسان ساخته است و زود به نتيجه خوشايند خود دست خواهد يافت. اما گاهى انسان سال ها تلاش مى كند تا توجه كسى را به خود جلب كند. مثلاً، جوانى خواهان ازدواج با دخترى است و براى جلب نظر آن دختر و خانواده اش مدت ها تلاش مى كند و حتى ديگران را واسطه قرار مى دهد و سعى مى كند تقاضاها و خواسته هاى آنان را انجام دهد، تا در نتيجه به مطلوب خود دست يابد.
در ساير امور دنيايى نيز مواردى يافت مى شود كه انسان پس از تلاش و صرف وقت فراوان، موفق به جلب نظر ديگران و رسيدن به خواسته خود مى گردد. اما عظمت عنايت و لطف خداوند در حق انسان چنان است كه به مجرد ارتباط يافتن با او و توجه يافتن به آن معبود بى همتا، انسان را مشمول توجه و عنايت خود مى سازد. هيچ فاصله اى بين انسان و او وجود ندارد و به راحتى انسان مى تواند به خلوت انس او بار يابد و از سوى خدا، مانعى براى بندگان فراهم نمى آيد، و فقط، خودخواهى ها، هواهاى نفسانى و وسوسه هاى شيطانى است كه انسان را از ارتباط با خداوند محروم مى سازد. اگر انسان بر رها كردن اين موانع توفيق يابد، مى تواند با خداوند ارتباط برقرار كند و به دنبال آن، عنايت و لطف بى نهايت خداوند را متوجه خود سازد.
آيا ارزش و افتخارى بالاتر از اين مى توان براى خود تصور كرد كه خداوند خودش ما را به سوى بزرگ ترين سرمايه وجودى كه همان سعادت ابدى و قرب به خويش است، فرا مى خواند و ما را به نزديك ترين راه وصول به اين هدف متعالى رهنمون مى سازد و موانع دست يابى به آن را از فرارويمان برمى دارد؟ براى اغلب مردم درك مقام قرب الهى و انس با خدا دشوار است. اگر انسان با زحمت و خودسازى و البته با توفيق الهى، توانست به درك اين مقام و عظمت آن دست يابد و آن را به مثابه بالاترين و نهايى ترين هدف خود بشناسد و آن گاه آن را با اهداف دنيوى مقايسه كند، درمى يابد كه انسان براى رسيدن به چنين هدفى جا دارد كه صدها سال زحمت كشد و وقت صرف كند. زحمت و تلاشى كه عملاً از او ساخته نيست. پس همچنان كه انسان براى رسيدن به مقاصد دنيوى تلاش مى كند و هرچه آن مقصد بزرگ تر باشد، تلاش او گسترش مى يابد، براى رسيدن به اين هدف متعالى و ارزنده اخروى نيز بايد تلاش فراوان داشته باشد. جا دارد انسان عمر خود را صرف رسيدن به اين هدف متعالى كند. اما خداوند به قدرى رئوف، مهربان و بنده نواز است و ارتباط و توجه بندگان به خويش را دوست دارد و در پى آن است كه به هر بهانه اى چتر رحمت خود را بر سر بندگان خود بگستراند كه به محض توجه بنده به او و با كمترين زحمتى كه بنده براى ارتباط با خدا متحمل مى گردد، توجه و عنايت خود را معطوف به آن بنده مى سازد و او را در كمند احسان، انعام و فضل بى كران خود قرار مى دهد. علاوه بر اين، بندگان غافلى را كه جاذبه هاى دنيا، هواهاى نفسانى، جاه طلبى ها و وسوسه هاى شيطانى آنان را از ياد خدا غافل ساخته است، نيز از رحمت و رأفت او محروم نمى سازد.
اسباب و عوامل توجه به خداوند
خداوند دو دسته عوامل و وسايل را براى توجه دادن غافلان به مظاهر جمال و جلال خود فراهم ساخته است: دسته اول، عوامل و اسباب تشريعى هستند كه نزول كتاب هاى آسمانى و از جمله قرآن و ارسال پيامبران در شمار اين عوامل جاى مى گيرند.
دسته دوم، عوامل و اسباب تكوينى هستند كه اين طيف از عوامل از چنان تنوع و گستردگى برخوردارند كه شايد نتوان همه آنها را شناخت. البته به مدد راهنمايى هاى قرآن كريم و آموزه هاى اهل بيت عليهم السلام مى توان شناخت محدودى از اين عوامل به دست آورد و به دسته بندى انواع و گونه هايى از تدبيرهاى الهى براى متوجه ساختن بندگان به خويش پرداخت. يكى از آن تدبيرهاى الهى، رشحات و جلوه هاى لطف و رحمت او است كه در درون حيوانات و انسان ها قرار داده و در پرتو آن، عواطف و مودت بين آنها شكل مى گيرد. اگر انسان در دام خودپرستى و غرور نيفتد و توجه افراطى به لذت هاى دنيوى دل او را نميراند و از دلى بيدار و خالى از قساوت و وجدانى آگاه برخوردار باشد، وجود آن عواطف و محبت ها او را به مبدأ رحمت و رأفت الهى رهنمون مى سازد و به اين حقيقت پى مى برد كه خداوند چسان بندگانش را دوست مى دارد كه دل آنها را كانون محبت و مهرورزى به يكديگر قرار داده است.
ناب ترين، بى شائبه ترين، خالصانه ترين و عميق ترين آن عواطف، عاطفه و محبت پدر و مادر به فرزند خويش و بخصوص محبت و عاطفه مادر به فرزند است كه اگر كسى ادعا كند فقدان آن محبت و عاطفه در مادر نسبت به فرزند خويش، انقراض نسل انسان را در پى دارد، سخنى به گزاف نگفته است. وجود آن مهر و محبت، وسيله اى براى درك و شناخت محدود رحمت و رأفت بى نهايت خداوند است كه در پرتو محبت به مخلوقات و بندگان خويش، رشحه اى از محبت خويش را در دل بندگان و مخلوقات، بخصوص در دل مادران و پدران قرار داده تا از اين طريق شادمانى و شادكامى آنان برقرار بماند و نيازهاى حياتى عاطفى و روحى تأمين شود. بى ترديد تفكر و تأمّل در مهر و عطوفت پدر و مادر به فرزند خويش، انسان را به مهر و محبت بى كران الهى و در نتيجه، شكرگزارى از درگاه آن معبود بى همتا رهنمون مى سازد.
چرايى توصيه به قدردانى از پدرومادر و خداونددركلام خدا
با توجه به طريقيت محبت پدر و مادر براى شناخت محبت الهى و نعمت هاى بى كران اوست كه خداوند قدردانى و شكرگزارى از خود را در رديف شكرگزارى از پدر و مادر قرار مى دهد و همگان را به آن دو فرمان مى دهد و مى فرمايد: «و انسان را درباره پدر و مادرش سفارش كرديم؛ مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل كرد [به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه اى را متحمل مى شد] و پس از دو سال از شير بازگرفته مى شود. [به او سفارش كرديم] كه شكرگزار من و مادرت باش كه بازگشت [همه ]به سوى من است.» (لقمان: 14)
سرّ تربيتى سفارش به شكرگزارى از پدر و مادر، در كنار شكرگزارى از خداوند در آيه شريفه اين است كه اگر انسان قدر نعمت پدر و مادر را نداند و از آنها غافل گردد و به سپاسگزارى از پدر و مادرى كه هميشه در كنار او بوده اند و او را از خدمت ها و محبت هاى خود برخوردار ساخته اند نپردازد، ناسپاس بار مى آيد و از ديگران و نيز ساير نعمت هايى كه در اختيار او قرار مى گيرد، سپاسگزارى نمى كند. توجه به عواطف و محبت هاى پدر و مادر ابزارى است براى شناخت محبت خداوند به انسان. توجه به لطف و محبت معبودى كه رشحه اى از درياى بى كران محبت خود را در دل مادر قرار داده كه در پرتو آن حاضر است، هستى خود را فداى فرزند خود كند. حال اگر ما همه محبت هاى مادران عالم از بدو پيدايش انسان تا پايان جهان را بر روى هم گرد آوريم، به اندازه قطره اى از درياى بى كران محبت خدا نيز به حساب نمى آيد. حال آيا سزد كه انسان در قبال نعمت ها و محبت هاى چنين خدايى ناسپاسى كند و شانه از زير بار بندگى او خالى كند؟! مادرى كه اندكى از محبت خدا در دلش راه يافته، وقتى فرزندش كار ناشايستى مرتكب مى شود، بخصوص اگر خطاولغزش او از روى عناد نباشد و ناشى از غفلت باشد، او را از خود نمى راند و در آن حال نيز مهرو محبتش را از او دريغ نمى دارد و او را به سوى خود جذب مى كند؛ آيا متصوراست كه خداوند بندگان غافل را از خويش براند و لطف و محبت خودرا از آنان دريغ كند؟
مهر و محبت زن و شوهر به يكديگر جلوه اى از مهر الهى
يكى ديگر از نمودها و مظاهر محبت خداوند، محبت و مؤدت زن و شوهر به يكديگر است. خداوند در اين زمينه مى فرمايد: «و از نشانه هاى او اين است كه براى شما از [جنس] خودتان همسرانى بيافريد تا بديشان آرام گيريد و ميان شما دوستى و مهربانى نهاد، هر آينه در اين كار براى مردمى كه بينديشند نشانه ها و عبرت هاست.» (روم: 21)
محبت بين دو همسر نشانه اى از محبت الهى و تدبير الهى است، براى اينكه كانون خانواده از مؤدت، مهربانى و آرامش سرشار گردد و از اين طريق، هم نسل انسان ها تداوم يابد و هم صفا و صميمت بين آنان نهادينه شود و بستر شكوفايى استعدادها فراهم آيد. چه اينكه در محيط آكنده از صميميت و محبت و برخوردار از آرامش، آسايش و امنيتْ ظرفيت هاى نهفته انسان ها به بار مى نشيند و استعدادها شكوفا مى گردد. وجود اين محبت بين زن و شوهر، كه وديعه اى الهى در فطرت انسان است، خود ابزارى براى توجه به محبت و عنايت خداوند به بندگان است. نبايد در كنار درك چنين محبتى كه عامل اساسى تداوم زندگى و بقاى نسل انسان است، از محبت و لطف بى كران معبود مهرآفرين غافل گرديم كه رشحه اى از محبت او موجب گرديد دو انسان بيگانه از هم، با عقد و پيوند زناشويى سرشار از محبت به يكديگر گردند. همچنين محبت دوستان به يكديگر، محبت جارى بين معلم و شاگرد و ساير محبت ها و عواطفى كه بين انسان ها برقرار است و همگى خاستگاه فطرى دارند، ضمن آنكه تدبيرهاى الهى براى حفظ روابط بين انسان هاست، ابزارى براى توجه به مبدأ رحمت، محبت و عطوفت و تدبيرهاى خداوند براى جذب انسان ها به سوى خويش است.
تدبيرهاى پى درپى خداوند براى جذب انسان هاى غافل
صد افسوس كه انسان از اين تدبيرهاى خداوند غافل است. توجه به نعمت ها و محبت هاى رايج بين انسان ها، او را متوجه منعم و مبدأ رحمت و محبت بى كران نمى سازد. انسان اگر خيلى هنرمند باشد به تكريم پدر و مادر و كسانى كه به او محبت و توجه دارند، مى پردازد و بدان ها احترام مى گذارد. اما از خداوندى كه دل ها را به يكديگر مهربان ساخته است و همه محبت هاى انسانى قطره اى از محبت بى كران او به حساب نمى آيد، غافل است. گاهى كار به جايى مى رسد كه نه فقط بر استفاده از نعمت هاى الهى متوقف مى ماند و نقش ابزارى آنها را فراموش مى كند و از طريق بهره برى از آنها جذب خداوند و رحمت بى كران او نمى گردد، بلكه از ياد خداوند فرارى مى گردد و حالت رميدگى و دل زدگى از ياد خدا به او دست مى دهد. از مجلسى كه در آن از خدا و بندگى و اطاعت او سخن به ميان مى آيد، مى گريزد و در مجلسى شركت مى كند كه در آن فرصت بهره مندى از لذت جويى هاى مادى فراهم است. (تازه اگر در آن مجلس لذت هاى حلال و مشروع مورد استفاده قرار گيرد كه در اين صورت حرجى بر او نيست و اگر حريم احكام الهى را بشكند و مرتكب حرام گردد و خود را به لذت هاى حرام مشغول سازد، بايد مورد سرزنش و مذمت قرار گيرد). اما خداوند اين بندگان غافل و رميده از ياد خود را به خود وانمى گذارد. اگر آيات رحمت و عطوفت الهى آنان را متوجه خداوند نساخت، تدبيرها و راه هاى ديگرى را پيش روى آن بندگان غافل قرار مى دهد تا آنان جذب رحمت الهى گردند و از لطف بى كران خداوند در حق خويش بهره مند شوند. البته مادام كه انسان ها بر پيمان بندگى خود با خداوند باقى هستند و چراغ ايمان كاملاً در دلشان بى فروغ نگشته مشمول رحمت و محبت خداوند هستند و خداوند با تدبيرهاى خود غفلت را از دل آنان مى زدايد و آنان را متوجه الطاف و رحمت بى كران خود مى سازد. اما اگر نور ايمان از دلشان برتافت و جاى آن را كفر و عناد با خداوند گرفت و به دشمنى با خداوند و اولياى او پرداختند، مشمول غضب و خشم الهى مى گردند. در مرحله اول، خداوند بر دل و ديدگان آنها مهر مى نهد تا راه هدايت را نجويند و همچنان در مسير ضلالت، گمراهى و سقوط در منجلاب عصيان و كفر غوطه ور گردند، تا بدين سان عقوبت آنان در دنيا رقم خورد؛ در آخرت نيز عذاب و قهر الهى گريبان آنها را مى گيرد. خداوند درباره اين كفرپيشگان برتافته از حق مى فرمايد: «كسانى كه كافر شدند برايشان يكسان است كه آنان را بيم دهى و يا بيم ندهى، آنان ايمان نمى آورند. خداوند بر دل هاشان و گوش هاشان مُهر نهاده و بر ديدگانشان پرده اى است و آنان را عذابى است بزرگ.» (بقره: 6ـ7)
آرى، خداوند بندگان غافل خود را به حال خود رها نمى كند و عنايت و رحمت بى كران خود را از آنان دريغ نمى دارد. آنان كه فريفته زيبايى ها و جلوه هاى دنيا شده اند و فريب وسوسه هاى شيطانى را خورده اند، بر اين باورند كه پُست و مقام و محبوب گشتن نزد مردمْ مهم و ارزشمند است. از اين رو، مى كوشند كه نزد مردم موقعيتى به هم زنند؛ غافل از آنكه انسان بايد نزد كسى محبوب و عزيز گردد كه مالك و همه كاره هستى است، نه نزد كسانى كه مانند خود او فقير و تهيدستند. وقتى كه ارائه آثار لطف و رحمت الهى و مظاهر جلال و جمال الهى آنان را جذب رحمت بى كران الهى نكرد و آنان كماكان در توجه به مظاهر دنيا و كام جويى از لذت هاى دنيا غوطه ور ماندند، به امر و اراده خدا آنان در همان راه انحرافى كه در پيش گرفته اند، باقى مى مانند. در نهايت، به بن بست مى رسند؛ زيرا نهايت دنياپرستى و انحراف از مسير حق، بن بست است و هيچ راهى جز راه حق انسان را به مقصود نمى رساند. شايد بتوان آيات مربوط به ضلالت غافلان از ياد حق و حرمان آنان از هدايت الهى را بر اين راه كه خداوند در پيش روى غافلان نهاده تا در نهايت آنان را متوجه رحمت خود كند حمل كرد. مثلاً، وقتى خداوند در قرآن مى فرمايد: «إِنَّ اللّهَ لا يهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمِينَ»(مائده: 51)؛ منظور از هدايت در فرموده خداوند، هدايت عام الهى نيست، چون مؤمن و كافر و همه بندگان از هدايت عام الهى برخوردارند، بلكه منظور هدايت خاص الهى است و در پى اين حرمان از هدايت خاص الهى، افراد به بن بست مى رسند و راهى را فراروى خود نمى يابند و درمى يابند كه مسير باطلى را پيموده اند و عمرى را در گمراهى سپرى ساخته اند. در پى اين تدبير الهى كه غافلان به مرز نااميدى، سرخوردگى و به بن بست مى رسند و احساس مى كنند كه درى به روى آنان گشوده نيست و كسى نيست كه آنان را راه نمايد، بر اثر نور ايمانى كه هنوز در دل آن غافلان باقى مانده و در اوج اضطرار و نااميدى آنان از اسباب و وسايل مادى، خداوند به آنان پناه مى دهد و با كمك و مدد خويش آنان را از نابودى و هلاكت ابدى مى رهاند و آنان را متوجه خويش مى كند. خداوند در ترسيم اين تدبير الهى مى فرمايد: «فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ» (عنكبوت: 65)؛ و چون در كشتى سوار شوند خداى را با اخلاص بخوانند، و چون آنان را به سوى خشكى رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرك مى ورزند.
شايد مثلى كه خداوند در آيه شريفه بدان اشاره كرده است، محسوس ترين و عينى ترين تجربه اى است كه انسان در زندگى با آن روبه رو مى گردد. چنان كه وقتى گروهى سوار بر كشتى در وسط اقيانوس با امواج كوه پيكر مواجه مى گردند و كشتى غرق مى گردد و آنان هيچ وسيله اى براى رهايى خود نمى يابند، به ناگاه به خداوند توجه پيدا مى كنند و از او يارى مى خواهند، در زندگى براى هركسى صحنه هايى پيش مى آيد كه انسان در اوج گرفتارى، از همه كس و همه چيز نااميد مى گردد؛ كسى را نمى يابد كه به او كمك كند و در اوج نااميدى و درماندگى، ناگاه به خداوند توجه مى يابد و بارقه اميد و رهايى از گرفتارى و مشكلات در دل او مى تابد. خداوند به وسيله اين تدبير مؤثر بندگان خود را كه راه هاى ديگر به رويشان مسدود گرديده، به سوى خود جذب مى كند و رحمت بى كران خود را به آنان مى نماياند.
خلق را با تو بد و بدخو كند تا تو را ناچار رو آن سو كند
آرى، گاهى خداوند شرايطى را پيش مى آورد كه انسان به هر راهى كه برود و هر درى را بكوبد نااميد گردد. در انتهاى راه و در اوج نااميدى و سرخوردگى فرياد «يا اللّه» سر مى دهد و از خداوند مى خواهد كه او را دريابد. در آن شرايط، او سخت محتاج رحمت و لطف خداست و به خوبى لذت لطف و عنايت خدا را درك مى كند. چنان كه وقتى انسان سخت تشنه شده است، طعم آب گوارا را درك مى كند و از نوشيدن آن لذت مى برد. يا وقتى كه سخت گرسنه گرديده، مزه غذاى خوش گوار را احساس مى كند و از خوردن آن لذت مى برد. همچنين وقتى سخت نيازمند محبت گرديده، لذت نوازش دست محبت آفرين را مى فهمد و قدر آغوش مهر و عطوفت را مى شناسد. كودك در شرايط عادى كه پيوسته مهر و محبت مادر بر او مى بارد و رنج حرمان از محبت را نچشيده و پيوسته مادر دست بر سر او مى كشد، آن سان كه بايد لذت محبت را درك نمى كند. بخصوص كودكانى كه بازيگوش و نافرمان اند، هرچه بيشتر مورد نوازش مادر قرار گيرند، جسورتر و بى پرواتر مى گردند. اما وقتى آن كودك مورد بى اعتنايى قرار گرفت و به هركس رو انداخت توجهى به او نكرد و سرخورده گرديد، قدر محبت را مى شناسد و لذت دست نوازشگرى كه بر سر او كشيده مى شود خوب مى فهمد. مرحوم علّامه طباطبائى به نقل از مرحوم آيت اللّه قاضى طباطبائى مى فرمودند: گاهى خداوند بنده اى را سال ها به فقر يا بيمارى و سختى مبتلا مى كند تا يك «يا اللّه» بگويد. پس اين توجه به خدا و نورانيتى كه به دنبال آن در انسان پديد مى آيد، به قدرى ارزشمند و مفيد است كه مى ارزد انسان سال ها متحمل سختى، رنج و گرفتارى گردد و پس از آنكه از همه چيز و همه كس نااميد شد، اين توجه به لطف و رحمت الهى در دل او پديد آيد.