سوال:
چگونه بفهمیم دین اسلام برترین دین هاست؟
پاسخ:
سلام
پاسخ را مى توان از دو زاويه تبيين نمود: يكى از منظر درون دينى و با نگاه به معارف اسلامي، ديگرى از منظر برون ديني و بدون نگاه به معارف اسلامي.
منظر درون ديني:
يك مسلمان با توجه به آموزه هاى ديني، حكم مى كند اسلام بر ديگر اديان برترى دارد، با اين توضيح که ايمان به تمامى پيامبران الهى پيشین جزء ضرورى دين است. « آمن الرسول والمؤمنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله... ».[1] ليكن شريعت يا دين برتر، اسلام است. در اين خصوص قرآن مى گويد: «و من يبتغ غير الاءسلام ديناً فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين؛ هر كه دينى جز اسلام اختيار كند، از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود».[2]
از منظر درون ديني، اسلام، دين تكامل يافتة آدم، نوح، ابراهيم، موسى و عيسي(ع) است، كه با تكميل رهنمودهاى وحياني، اين دين مورد رضاى خداوندى است.
ديني كه خداوند آن را دين كامل و مورد رضاى خداوندى معرفى كرده است. (اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً).1[3] نيز فرمود: «و تمّت كلمة ربك صدقاً و عدلاً؛ پيام راستين خدا كامل گشت. [4]
به همين جهت پيام آور اين شريعت را خاتم انبيا معرفى كرده است.[5] خاتم ماية زينت و گُل سرسبد پيامبران است. آيات بر شمرده، برترى پيامبر اسلام و شريعتش را بر پيامبران پيشين و شرايعشان دلالت دارد.
در منظر درون ديني، پيامبران جملگى در يك مسير در حركتند و آخرين آنان، بهترين و پيامش بهترين پيام ها است، كه از آن به دين حق، در برابر اديان باطل، يا دين برتر در برابر شرايع پيشين آسماني، ياد مى شود.
اديان الهى هر كدام براى تكامل بشر آمده اند، بنابراين اديان بعدى بايد كامل تر از اديان قبلى باشند. چون دين حق در هر زماني، يكى بيش نيست، در اين زمان، دين اسلام كه آخرين و كامل ترين دين است، بايد پيروى شود.
استاد شهيد مرتضى مطهرى با استناد به آية «و من يبتغ غيرالاسلام ديناً فلن يقبل منه» مى فرمايد كه: دين تسليم است، ولى حقيقت تسليم در هر زمان، شكلى دارد و در اين زمان، شكل آن، دين گران مايه اى است كه به دست حضرت خاتم الانبيا ظهور يافته است. لازمه تسليم خدا بودن، پذيرفتن دستورهاى او است.
روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور همان است كه آخرين رسول آورده است.[6]
منظر برون ديني:
در اين منظر نمى توان براى برترى دين اسلام به آيات قرآنى و روايات اسلامى تمسك نمود، چون كه غير مسلمان اين ها را قبول ندارد، بلكه بايد نخست حقانيت اسلام را ثابت نمود.
در قدم بعدى نوبت به اين مى رسد كه دين بر حق تنها يك دين است، نه بيشتر. نمى شود پذيرفت هم اسلام بر حق است و هم اديان ديگر. پلوراليسم دينى و تكثر گرايي (برابري و تساوي تمام اديان در حقانيت) قابل پذيرش نيست.
اگر در پى اثبات حقانيت دين اسلام بر آييم، بحث به درازا مى كشد كه در اين فرصت اندك نمى توان به طور مبسوط و كافى آن را بيان نمود از اين رو به صورت مختصر به آن پرداخته ميشود.
براي پى بردن به حقانيت اسلام و برترى آن بر ساير اديان، راه هايى وجود دارد كه يكى از آن ها بررسى ويژگى هاى اسلام در بُعد شناخت شناسي، جهان بيني، انسان شناسي، عقيده و مسائل اخلاقى و ارزشى با معيار عقل و خِرَد است . اگر در اين زمينه خواهان بررسى گسترده هستيد، توجه شما را به كتاب هاى شهيد مطهرى و كتاب هاى شهيد محمد باقر صدر (به ويژه كتاب فلسفتنا كه در فارسى به نام هاى «فلسفة ما»، جهان بينى ما» و «شناخت ما» ترجمه شده است) جلب ميكنيم. به عنوان نمونه شهيد مطهرى دربارة ويژگى هاى اسلام مى نويسد: ديدگاه اسلام از نظر شناخت شناسى چنين است:
1ـ بشر ميتواند جهان و حقايق آن را بشناسد و خود مشوق آن است... .
2ـ شناخت حقايق جهان از اين راه ها ممكن است: طبيعت يا آيات آفاقي، انسان يا آيات انفسي، تاريخ يا سرگذشت اجتماعى اقوام و ملل و عقل... .
3ـ ابزار شناخت عبارتند از: حواس، قوه تفكر و استدلال، تزكيه و تصفية نفس و مطالعه آثار علمى ديگران.
4ـ موضوعات شناخت عبارتند از: خدا، جهان طبيعت، انسان با جامعه و زمان.
از نظر جهان بينى و انسان شناسى عبارت است از:
1ـ جهان واقعيتش از خدا است. يعنى تمام واقعيتش انتساب به حق است.
2ـ واقعيتش و نسبتش به حق يكى است.
3ـ اين واقعيت متغير و متحرك است.
4ـ واقعيت هاى اين جهان درجة تنزل يافته و مرتبة نازلة واقعيات جهانى ديگر است كه جهان غيب ناميده ميشود.
ـ اين جهان ماهيت «به سوى اويي» دارد؛ يعنى همان طور كه از اوست به سوى او هم هست... .
6ـ جهان داراى نظام متقن علّى و معلولى و سببى و مسببى است. فيض الهى و قضا و قدر او به هر موجودى تنها از مسير علل و اسباب خاص خود او جريان مى يابد... .
7ـ جهان يك واقعيت هدايت شده است. تمام ذرات جهان در هر مرتبه اى كه هستند از نور هدايت برخوردارند.
8ـ بعد از اين جهان جهانى ديگر است... .
9ـ روح انسان حقيقتى جاودانه است.
10ـ انسان ها به حسب خلقت مساوى آفريده شده اند، تنها ملاك فضيلت، علم، جهاد و تقوا است.
11ـ انسان ها به حسب اصل خلقت از يك سلسله استعدادهاى فطرى از جمله فطرت دينى و اخلاقي برخوردارند.
12ـ به حكم اين كه هر فردى بالفطره انسان متولد ميشود. در هر انسانى استعداد توبه و بازگشت و پند پذيرى هست... .
13ـ انسان ها همواره در عمق جانشان يك تضاد درونى (تضاد بين عقل و هواى نفس) دارند و مختار و آزادند، لذا مسئوليت دارند.
14ـ جهان زير چتر اراده خداوند واحد است... .
از نظر ايدئولوژي:
ايدئولوژي اسلام همه جانبه،جامع و فراگير است، در آن اجتهاد راه دارد، از سماحت و سهولت برخوردار است. زندگى گرا است(نه زندگى گريز)، اجتماعى است و مقررات اجتماعى دارد. در عين اجتماعى بودن، حقوق و آزادى فردى را محترم مى شمارد... .[7]
با نگاه به اين خصائصى كه از اسلام بيان شد. مى گوييم: اين معارف را مى توان با معارف ديگر مكاتب و مذاهب مقايسه كرد. زيرا مقايسه يكى از مهمترين معيارهاى ارزيابى است. مى توان در وهلة نخست مكاتب را بر دو قسم تقسيم نمود، مادى و الهى با بطلان مكاتب عادي، اعم از مكتب مادى ميكانيك و ديالك تيك،[8] بحث در مكاتب الهى متمركز ميشود.
مكاتب الهى هم بر دو قسم است: توحيدى و غير توحيدى (شرك)، عقل سليم توحيد را مى پذيرد، بنابراين بحث در اديان توحيدى متمركز ميشود. در بين اديان و مكاتب الهى و توحيدى سه دين مطرح است، اسلام، مسيحيت و يهود. تبلور اسلام در قرآن، مسيحيت در انجيل و يهود در تورات است. با تأمّل در اين سه كتاب به راحتى حقانيت و برترى قرآن بر دو گتاب ديگر را مى توان دريافت نمود.[9]
كوتاه سخن اين كه: با نگاه مقايسه اى بين اسلام و ساير اديان و مكاتب مى گوييم: دين اسلام برترى دارد،
اوّل: دين هاى امروز، توحيدشان و تصويرى كه از خدا ارائه مى كنند، قابل خدشه است، بر خلاف اسلام.
دوم: حقوق فردى انسان ها در دين هاى ديگر به صورتى كه در اسلام شموليت دارد، لحاظ نشده و گاه ناديده گرفته شده است.
سوم: در ديگر اديان تعادل ميان زندگى دنيوى و اخروى رعايت نشده است، بر خلاف اسلام.
چهارم: رهنمود هاى دين هاى ديگر به جهاتى ايدئاليستى اند، مثلاً عدم خشونت بودايى ها و مسيحيان، در حالى كه دنيا پر است از خير و شر و نيك و بد. از اين رو جا به جا بايد خشن يا نرم بود. اين دستور اسلام است. هم قانون دارد و هم اخلاق؛ يعنى رهنمودش با واقعيت ها همخوان است.
پنجم: اكثر دين ها عهده دار زندگى اجتماعى انسان ها نيستند، يا اگر هستند، تعادلى در آن ها ديده نمى شود و قوانين اجتماعى آنان سبب پايمال شدن حقوق انسانها مى شود. اين وضع در اسلام بهتر است.
ششم: اكثر مذاهب با پيروان ديگر اديان با خشونت برخورد مى كنند، در اسلام اين امر تعديل شده است. تاريخ هم نشان داد. كه در همزيستى مسالمت آميز، مسلمانان گوى سبقت را از همه ربوده اند ، مانند جنگ های صلیبی
هفتم: تحريف در اديان آسمانى تعاليم آنان را دچار خدشه كرده است، ولى در اسلام)(قرآن) تحريفى وجود ندارد.
پینوشتها:
1. بقره (2) آية 285.
2. آل عمران (3) آية 85.
3.مائده (5) آية 3.
4. آل عمران (3) آية67.
5. احزاب (33) آيه 40.
6. ر.ك: مرتضى مطهري، عدل الهي، ص 329 تا334.
7. مرتضى مطهري، مجموعة آثار، ج 2، ص 229 تا250.
8. حال چگونه دو مكتب مادى ميكانيك و ديناميك باطل است، رجوع شود: محمد تقى مصباح يزدي، پاسدارى از سنگرهاى ايدئولوژىتطبيقي.
9. رجوع شود به: دكتر بوكاي، مقايسه اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ذبيح الله دبير.
جهت آگاهی بیشتر شما دوست گرامی سوال و پاسخ ذیل نیز ضمیمه شده است:
سؤال 1: به چه دليل تنها اسلام دين حق است و ساير اديان باطل است؟
جواب: بشر آفريده شده تا به كمال برسد، و چون به تنهايي و با تكيه بر عقل خود نمي تواند راه سعادت را تشخيص دهد و نياز مند پيام و راهنمايي الهي است، خداوند پيامبران را به عنوان راهنماي راه سعادت برانگيخت. در اين راه اديان الهي از اديان غير الهي جدا مي شود و اصولاً در قدم اول ضرورت آمدن پيامبران از طرف خداوند ثابت مي شود كه طبعاً اديان غير الهي مانند بودا و هندو (اگر غير الهي باشند) جدا مي شوند.
اما در مورد اديان الهي كه بحث اصلي و بلكه تمام بحث اين نوشتار است، انسان در تعليمات انبيا مانند يك دانش آموز بوده كه او را از كلاس اوّل تا آخرين كلاس بالا برند. از اين رو بشر در هر دوره اي طبق مقتضيات زمان و پيشرفتي كه پيدا مي كرد، نيازمند پيام نو و پيام آور نو بوده است كه بدين لحاظ ظهور پيامبران، تجديد دائمي شرايع ونزول كتاب هاي آسماني انجام مي گرفت. با تكامل انسان، دين هم متكامل مي شد، تا اين كه بشريت به حدي رسيد كه بتواند برنامه كامل سعادت را دريافت نمايد. در اين زمان كه دورة خاتميت است، توسط حضرت محمد(ص) كه آخرين پيامبر الهي است، دين اسلام به صورت كامل عرضه شد و با آمدن اسلام همة اديان گذشته منسوخ گرديد و همة بشر مكلف شدند از اسلام پيروي نمايند.[1] پس از آن جا كه اسلام آخرين دين آسماني و كامل ترين اديان است و با آمدن اين دين، اديان قبلي نسخ شده است، (زيرا با وجود كامل، نيازي به ناقص نمي باشد)[2] تنها دين حق، اسلام است.
به بياني ديگر: دين حق در هر زماني، يكي بيش نيست و بر همه كس لازم است از آن پيروي كند. البته ميان پيامبران اختلاف و نزاعي وجود ندارد. پيامبران خدا همگي به سوي يك هدف و يك خدا دعوت مي كنند. آنان نيامده اند كه ميان بشر گروه هاي متناقضي به وجود آورند، ولي اين سخن به آن معني نيست كه در هر زماني چندين دين حق وجود دارد و انسان مي تواند در هر زماني، هر ديني را كه مي خواهد بپذيرد. بر عكس معناي سخن اين است كه انسان بايد همة پيامبران را قبول داشته باشد و بداند كه پيامبران سابق ، مبشّر پيامبران لاحق خصوصاً خاتم و افضل شان بوده اند و پيامبران بعدي مصدّق پيامبران سابق بوده اند، پس لازمة ايمان به همه پيامبران اين است كه در هر زماني تسليم شريعت همان پيامبري باشيم كه دورة او است و قهراً لازم است در دورة ختميه به آخرين دستورهايي كه از جانب خدا به وسيلة آخرين پيامبر رسيده عمل كنيم.
قرآن كريم مي فرمايد: « هر كس غير از اسلام ديني بجويد، هرگز از او پذيرفته نيست و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود».[3]
ممكن است گفته شود مراد از اسلام، خصوص دين اسلام نيست، بلكه منظور تسليم خدا شدن است. پاسخ اين است كه البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام، دين تسليم است، ولي حقيقت تسليم در هر زماني شكل داشته و دراين زمان شكل آن، دين گران مايهاي است كه به دست حضرت خاتم الأنبيا ظهور يافته است و قهراً كلمه اسلام فقط بر آن منطبق مي گردد.
به عبارت ديگر: لازمة تسليم خدا شدن پذيرفتن دستورهاي او است، و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خدا همان است كه آخرين رسول آورده است.[4]پس بعد از بعثت رسول اكرم(ص) تنها دين حق، اسلام است و اديان ديگر منسوخ شده و زمان آنها سپري شده است. چنان كه پيامبر اسلام(ص) رسالت خود را جهاني اعلام نمود و يهود و نصارا و همه پيروان اديان ديگر را دعوت به اسلام كرد. قرآن خطاب به پيامبر(ص) مي گويد: «بگو اي مردم، من فرستادة خدا براي همة شما هستم».[5] «اي محمد، ما تو را براي همة مردم ، بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاديم».[6]
« او است كه پيامبر خود را با هدايت و دين حق و پايداري فرستاد، تا پيامبر خود و آيين او را بر تمام دين ها غالب سازد، اگر چه مشركان نخواهند».[7]
بنابراين از نظر يك فرد مسلمان با دلايل عقلي مسئلة قطعي است كه تنها دين حق، اسلام است.
افزون بر اين مي توان گفت: پس از ظهور اسلام، غير از اسلام، دين واقعي كه بتوان گفت دين خدا است، وجود ندارد، زيرا كتاب هاي آسماني پيامبران صاحب شريعت كه در بردارندة قوانين الهي بودند و محتواي دين محسوب مي شدند، به مرور زمان به كلي محو شد و يا دستخوش تحريف قرار گرفت. چنان كه تورات موسي(ع) مورد تحريف هاي فراوان قرار گرفت، و چيزي به نام انجيل عيسي(ع) باقي نماند، بلكه از دست نويس هاي افرادي كه از پيروان حضرت شمرده مي شدند، مجموعه هايي تهيه شد و به نام كتاب مقدس معرفي گرديد. هر شخص بي غرضي كه نظري بر عهدين (تورات و انجيل فعلي) بيفكند، خواهد دانست كه هيچ كدام از آن ها كتابي كه بر موسي(ع) با عيسي(ع) نازل شده نيست.
تورات خدا را به صورت انساني ترسيم مي كند كه نسبت به بسياري از امور آگاهي ندارد.[8] و بارها از كار خود پشيمان مي شود،[9] با حضرت يعقوب كشتي مي گيرد و نمي تواند بر او غالب شود و سرانجام التماس مي كند كه از او دست بردارد تا مردم خدا را در چنين حالي نبينند.[10]
وضع انجيل از تورات هم رسواتر است، زيرا اوّلاً چيزي به نام كتابي كه بر حضرت عيسي(ع) نازل شده، در دست نيست و مسيحيان چنين ادعايي ندارند كه انجيل فعلي كتابي است كه خدا بر حضرت عيسي(ع) نازل كرده، بلكه محتواي آن گزارش هايي است منسوب به چند تن از پيروان آن حضرت، و علاوه بر تجويز شرب خمر، ساختن آن را به عنوان معجزة عيسي قلمداد مي كند.[11] در يك جمله: وحي هاي نازل شده بر اين دو پيامبر بزرگوار تحريف شده و نمي تواند نقش خود در هدايت مردم را ايفا كند و نمي تواند به عنوان دين و وحي الهي تلقي شود، ولي وحي نازل شده بر پيامبر اسلام(ص) بدون هيچ تحريف موجود است و براي هميشه از تحريف مصون باقي خواهد ماند، چرا كه خدا مصونيت قرآن كريم از هر گوفه تحريف را ضمانت كرده و فرمود: «ما قرآن را نازل كرديم و ما به طور قطع نگهدار آنيم».[12]
افزون بر آن چه گفته شد، با اثبات نبوت و رسالت حضرت محمد(ص) حق بودن اسلام و بطلان اديان ديگر ثابت مي شود، زيرا همه قبول دارند كه آن حضرت كه آورندة اسلام است، همة اديان گذشته را منسوخ اعلام نمود و پيروان آن اديان را دعوت به پذيرش اسلام نمود.
نبوت پيامبران از سه طريق اثبات مي شود:
1- قرائن و شواهدي كه به صدق دعوي او گواهي دهند.
2- تصديق پيامبر پيشين.
3- معجزه اي كه همراه با ادعاي نبوت آورده شود.
نبوت پيامبر اسلام(ص) از هر سه راه اثبات مي شود:
الف) وارستگي حضرت از آلودگي هاي محيط، محتواي دعوت او، شخصت و خصال گروندگان به مكتب او، تأثير مثبت در محيط و پي ريزي يك تمدن عظيم و با شكوه و سوابق زندگي آن حضرت، همه گواه بر صدق دعواي او است.
مردم مكه چهل سال زندگي پر افتخار آن حضرت را از نزديك ديده بودند كه كوچك ترين نقطة تاريكي در آن يافت نمي شد و آن چنان او را به راستگويي و درست كرداري شناخته بودند كه لقب امين به حضرت داده بودند. طبعاً در مورد چنين شخصي احتمال دروغ و ادعاي كذب داده نمي شد.
ب) پيامبران پيشين، بشارت بعثت آن حضرت را داده بودند و گروهي از اهل كتاب، انتظار ظهور او را مي كشيدند و نشانه هاي روشن و گويايي از وي در دست داشتند. حتي به مشركان عرب مي گفتند كه از ميان فرزندان حضرت اسماعيل كسي مبعوث به رسالت خواهد شد كه پيامبران پيشين و اديان توحيدي را تصديق خواهد كرد. بعضي از دانشمندان يهود و نصارا، با استناد به پيشگويي ها به حضرت ايمان آوردند. عجيب اين است كه در همين تورات و انجيل تحريف شده، با همة تلاش و كوششي كه براي محو كردن اين گونه بشارت ها آمده، نكته هايي يافت مي شود كه حجت را بر حق جويان تمام مي كند، چنان كه بسياري از علماي يهود و نصارا كه طالب حق و حقيقت بودند، با استفاده از همين نكات و بشارت ها هدايت شدند و به دين مقدس اسلام ايمان آوردند. از جمله مي توان از «ميرزا محمد رضا» از دانشمندان بزرگ يهود تهران، صاحب كتاب «اقامه الشهود في ردّ اليهود» و پروفسور «عبدالأحد داود» اسقف سابق مسيحي، صاحب كتاب «محمد در تورات و انجيل» ياد كرد.[13]
ج) رسول اكرم(ص) معجزه هاي گوناگون براي صدق نبوت خود داشته، ولي قرآن كريم معجزة جاويد خاتم الأنبيا است كه در تمام ادوار مي درخشد و در هر عصر و نسلي، بُرهاني قاطع بر نوبت حضرت است. از بدو نزول قرآن در مكه كه با سوره هاي كوچك آغاز شد، رسول اكرم(ص) رسماً بر آن تحدّي كرد، يعني مدعي شد كه قرآن كار خدا است و از من و هيچ بشر ديگر ساخته نيست كه مانند آن را بياورد. اگر باور نداريد، آزمايش كنيد و از هر كسي مي خواهيد كمك بگيريد، ولي بدانيد اگر همه آدميان و جنّيان با يكديگر همكاري كنند، قدرت چنين كاري را نخواهند داشت. نه تنها قدرت برآوردن كتاب كاملي مثل قرآن را ندارند، بلكه ده سوره، حتي يك سوره و يا يك سطري مانند سورة توحيد و سورة كوثر را نخواهند داشت.[14]
پس جاي شكي نيست كه قرآن ادعاي معجزه بودن خودش را دارد و آورندة اين كتاب آن را به عنوان معجزة جاودان و دليلي محكم بر پيامبري خود بر همة جهانيان و براي هميشه عرضه داشته است. اكنون بعد از گذشتن بيش از چهارده قرن، اين نداي الهي هر صبح و شام به وسيلة فرستنده هاي دوست و دشمن به گوش جهانيان مي رسد و حجت را برايشان تمام مي كند.
مي دانيم كه پيامبر اسلام(ص) از نخستين روز اظهار دعوتش با دشمنان سر سخت و كينه توزي مواجه شد كه از هيچ گونه كوششي براي مبارزه با اين آيين الهي كوتاهي نكردند و پس از نوميد شدن از تأثير تهديدها و تطميع ها، كمر به قتل حضرت بستند كه با تدبير الهي خنثي شد و حضرت به مدينه هجرت كرد و بعد از هجرت هم بقية عمر شريفش را در جنگ هاي متعدد با مشركان سپري كرد، و از هنگام رحلتش تا امروز هم همواره منافقين داخلي و دشمنان خارجي در صدد خاموش كردن اين نور الهي بوده و هستند و از هيچ كاري در اين راه فروگذار نكرده و نمي كنند. اگر آوردن كتابي مانند قرآن كريم امكان مي داشت، هرگز از آن صرف نظر نمي كردند. دراين عصر هم كه همة دولت هاي بزرگ دنيا اسلام را بزرگ ترين دشمن براي سلطة ظالمانه خودشان شناخته و كمر مبارزة جدّي با آن را بسته اند و همه گونه امكانات مالي و عملي و سياسي و تبليغاتي را در اختيار دارند، اگر مي توانستند اقدام به تهيه يك سطر مشابه يكي از سوره هاي كوچك قرآن مي كردندو آن را به وسيلة رسانه هاي گروهي و وسايل تبليغات جهاني عرضه مي داشتند، زيرا اين كار ساده ترين و كم هزينه ترين و مؤثرترين راه براي مبارزه با اسلام و جلوگيري از گسترش آن است.
قرآن از جهات مختلف اعجاز دارد، از جمله:
1- اعجاز از نظر فصاحت.
2- از نظر گسترگی و عمق معارف.
3- از نظر طرح مسايل تاريخي.
4- از نظر قوانين.
5- از نظر علوم روز.
6- از نظر اخبار غيبي.
7- از نظر عدم اختلاف ميان آيات.
قرآن با اين كه از حروف الفبايي تشكيل شده، ولي از لحاظ فصاحت و بلاغت و زيبايي و چينش الفاظ معجزه است. حتي سخن فصيح ترين مردم و مأنوس ترين آنان با قرآن يعني پيامبر اسلام(ص) و حضرت علي(ع) از نظر زيبايي و فصاحت، كاملاً با قرآن متفاوت است.
سبك قرآن نه شعر است و نه نثر. شعر نيست براي اين كه وزن و قافيه ندارد. به علاوه شعر معمولاً با تخيّل شاعرانه همراه است. قوام شعر به مبالغه واغراق است كه نوعي كذب است.
در قرآن تخيّلات شعري و تشبيه هاي خيالي وجود ندارد. در عين حال نثر معمولي هم نيست. زيرا از نوعي انسجام و آهنگ و موسيقي برخوردار است كه در هيچ سخن نثري تا كنون ديده نشده است. مسلمانان همواره قرآن را با آهنگ هاي مخصوص تلاوت كرده و مي كنند كه مخصوص قرآن است.
هيچ سخن نثري مانند قرآن آهنگ پذير نيست؛ آن هم آهنگ هاي مخصوصي كه متناسب با عوالم روحاني است، نه آهنگي مناسب مجالس لهو. پس از اختراع راديو هيچ سخن روحاني نتوانست با قرآن از نظر زيبايي و تحمل آهنگ هاي روحاني برابري كند. علاوه بر كشورهاي اسلامي، كشورهاي غير اسلامي نيز از نظر زيبايي و آهنگ، قرآن را در برنامه هاي راديويي گنجانيدند. هر كس از شنيدن قرآن لذتي مي برد كه از هيچ شعر و نثر ديگر عربي آن لذت حاصل نمي شود. از اين رو با آن كه تورات و انجيل به عربي ترجمه شده است و پيروان آن ها بسيار مايلند كه به جاي قرآن، آن ها با آهنگ خوانده شود، ولي اين كار را نمي كنند، چون مي دانند كه موجب تمسخر خواهد بود.
عجيب اين است كه زيبايي قرآن، زمان و مكان را در نورديده و پشت سرگذاشته است. بسياري از سخنان زيبا مخصوص يك عصر است و با ذائقة عصر ديگر جور در نمي آيد و يا حداقل مخصوص و سليقه يك ملت است كه از فرهنگي ويژه برخوردار مي باشند، ولي زيبايي قرآن نه زمان مي شناسد و نه نژاد و نه فرهنگ مخصوص ، همة مردمي كه با زبان قرآن آشنا شدند، آن را با ذائقة خود مناسب يافتند. هر چه زمان مي گذرد و به هراندازه ملت هاي مختلف با قرآن آشنا مي شوند، بيش از پيش مجذوب زيبايي قرآن مي شوند.[15].
در زمينه اعجاز قرآن به پيام قرآن، ج 8 از آيت الله مكارم شيرازي مراجعه شود.
نتيجه: هر فرد عاقلي كه جوياي حقيقت باشد، با توجه به اين نكات يقين خواهد كرد كه قرآن كريم كتاب استثنايي و معجزه است. از بزرگترين نعمت هاي الهي بر جامعه همين است كه اين كتاب شريف را به گونه اي نازل فرمود كه همواره به صورت معجزه اي جاويدان باقي بماند و دليل صدق و صحتش را با خودش داشته باشد.
از اين رو بهترين دليل قاطع بر صدق دعوت پيامبر اسلام(ص) و حقانيت اسلام است. چون قرآن و پيامبر آشكار را اعلام كرده اند ديني جز اسلام پذيرفته نيست،[16] باطل بودن اديان ديگر روشن مي شود.
ضمناً مي توان با مقايسة احكام و قوانين اسلام با مسايل طرح شده در ساير اديان هم به حقانيت اسلام پي برد.