پرسش:
با سلام تفاوت علم فرشتگان و آدم در آيه 33 سوره بقره چيست؟ علم حقيقي چيست ؟ عالم از نظر قرآن چه کسي است؟
پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباطتان
داستان خلافت و جانشيني آدم از طرف خدا روي زمين از آيه 30 سوره بقره شروع مي شود و تا آيه 39 خاتمه مي يابد، آن هنگام که خداي متعال ملائک را مورد خطاب خود قرار مي دهد که روي زمين جانشين و حاکمي قرار خواهم داد.( سوره بقره آيه 30)، از آن پس، مباحثه اي ميان خدا و فرشتگان در گرفت . گويا سابقه اي از نوع و جنس اين موجود در ذهن ملائک به خشونت و خون ريزي معطوف بود ، يا آن که آنان به علم اجمالي خود وضع و حال آدم را دريافتند که در زمين به خشونت روي مي آورد يا زندگي زميني چنين زمينه اي را فراهم مي کند و چنين شد که خدا به آشکاري مقام انسان(آدم) پرداخت و داستان خلقت آدم و آدميان آغاز گشت و خليفه خدا بر مسند بندگي تکيه زد .
اين؛تمام ماجراي خلقت انسان در شمايي کلي بود ليکن در اين بين ماجراي پرسش و پاسخ ميان خدا و ملائک به درسي پر عبرت براي فرشتگان تبديل شد، زيرا که سخن از علم آدم به اسماء خدا و اسرار عالم به ميان آمد . در اين ميان، آنچه ميداندار شد، حيرت فرشتگان بود و سر انجام اعتراف به جهل خود، ختم اين داستان راستان گشت.
اما مفسران بزرگ قرآن در تفسير اين آيات ( که به تفاوت علم فرشتگان و آدم مي پردازد ) به تفصيل نگاشتند که:
اسماء الهي که به آدم تعليم داده شد، صرفا يک گروه از لغات و کلمات و اصطلاحات و اسم نبود، بلکه حقايقي بود که خداوند علم خاص آن را به انسان داد . اطلاع آدم بر اسماء مانند اطلاع ما از نامهاي اشياي مختلف نبوده است و گرنه فرشتگان پس از آن كه آدم آنها را شرح داد، مثل او ميشدند و تفاوتي ميان آنها و آدم باقي نميماند.
به علاوه اين چه فضيلت و احترامي براي آدم بود كه خدا الفاظي به او بياموزد، ولي به ملائكه ياد ندهد، درصورتي كه اگر به آنها ياد ميداد، مانند او بلكه شايد بالاتر از او بودند. معلوم است چنين كاري براي اثبات فضيلت آدم براي ملائكه قانع كننده نبود. آيا همين كه خدا به كسي علم لغت بياموزد، كافي است كه با آن دربرابر فرشتگان استدلال و مباهات كند كه اين است جانشين و خليفه من، نه شما؟ سپس بگويد اگر شما هم راست ميگوييد و شايستگي خلافت من را داريد، از الفاظ و لغاتي كه انسانها بعد از اين براي فهم مقاصد يكديگر وضع ميكنند، خبردهيد!
از همه گذشته اگر منظور از لغات، فهم مقاصد آن بود که فرشتگان احتياجي به آن نداشتند، چه اين كه آنها بدون وساطت الفاظ، مقاصد را درك ميكنند. پس آنها كمالي دارند فوق تكلم.
ضمناً از اين بيان معلوم ميشود علمي كه فرشتگان پس از خبر دادن آدم از اسماء پيدا كردند، با علمي كه خدا به آدم آموخته بود، تفاوت داشت، زيرا قسمت اوّل براي فرشتگان قابل درك بود، ولي قدرت فرا گرفتن قسمت دوم را نداشتند. شايستگي آدم براي مقام خلافت از لحاظ علم به اسماء بود، نه خبر دادن از آن. فرشتگان در پاسخ خداوند متعال اظهار بي اطلاعي كرده، گفتند: خدايا! منزهي تو! جز آن چه به ما تعليم كرده اي نميدانيم.
از بيانات فوق روشن شد كه منظور از علم آدم به اسماء تنها نامهاي عده اي از موجودات ، يعني آن نام و لفظي كه در لغت دارند نبود، بلكه علمي توأم با كشف حقيقت وجود آنها بود؛ يعني مسماهاي آن اسمها حقايق خارجي و موجودات مخصوصي بوده اند كه در پشت پرده غيبت، غيبت آسمان و زمين مخفي بوده و علم به آنها براي يك موجود زميني مانند آدم امكان داشته، در حالي كه براي فرشتههاي آسماني امكان نداشته . از اين گذشته اين علم در احراز مقام خليفه الهي دخالت داشته است .(1)
علم به اسماء، ملاك خلافت الهي است . هر كس كه اين ملاك را دارا باشد، خليفه خدا خواهد بود. بنابراين خلافت خدا منحصر به حضرت آدم و معناي تعليم اسماء تعليم به خصوص حضرت آدم (ع)نيست، بلكه علم در نوع انسان به وديعه گذارده شده و همواره به طور تدريج آثارش در سن او ظاهر ميگردد. چنانچه فرزندان آدم در راه هدايت قدم بگذارند، ميتوانند آن علم را از قوه به فعليت برسانند.(2) مصداق بارز خليفةاللّه كه اسماء الهي را ميداند، امام معصوم است . در قرآن ميخوانيم:
قل كفي باللّه شهيداً بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب؛
بگو كافي است كه خداوند و كساني كه علم كتاب نزد آن ها است، گواه من باشند».(3)
در روايات اين آيه به اميرالمؤمنين (ع)و ائمه (ع)تطبيق شده است .(4)
اما علم حقيقي ، نور معرفت و حق بيني و حق شناسي است. کسي که به حقايق جهان آگاهي يافته و آن حقايق را باور کرده . اين "علم" که نور و هدايت است، از جانب خدا عطا مي شود و با کتاب و درس و مدرسه به دست نمي آيد، گر چه کتاب و درس و مدرسه هم از زمينه سازهاي مهم دريافت اين نور است. راه يافتن اين علم بندگي و تهذيب نفس و تلاش و کوشش و جهاد با نفس است تا زمينه قلب را جلا دهد و مستعد پذيرش نور معرفت و ايمان گرداند. در روايت آمده:
العلم نور وضياء يقذفه الله في قلوب أوليائه(5)؛علم نوري است که خدا در قلب بندگان خاص خود مي اندازد.
با توجه به اين که علم حقيقي حق بيني و حق شناسي است و با کتاب و دفتر به دست نمي آيد و کتاب و دفتر هم يکي از عوامل و مقدمات کسب آن است و بايد بنده و محبوب درگاه خدا شد تا اين علم از جانب خدا به فرد عطا شود، در قرآن بار ها از عالمان با عبارت" الذين اوتوا العلم=کساني که بدانان علم داده شده بود" تعبير شده است.. در جريان قارون ، وقتي به مانور قدرت و ثروت و تجمل اقدام کرد و دل هاي بسياري را شيفته و واله شوکت و ثروت خود نمود، اهل علم و سخن آنان اين گونه معرفي و نقل مي شود:
وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا يُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُون(6) ؛کساني که بدانان علم داده شده بود، گفتند:واي بر شما( که تقاضا مي کنيد کاش مانند قارون بهرمند از دنيا بوديد و او را صاحب بهره بزرگ مي پنداريد) پاداش خدا براي اهل ايمان و عمل صالح ارزشمند تر است و جز پافشاران بر ايمان و عمل بدان نمي رسند.
درک اين حقيقت و باور بدان علم است و اين باور فقط با جهاد و مبارزه با نفس و توسل به خدا و...به دست مي آيد.
عالم کسي است که خود را از ظلمت جهل و کفر و ظلم و هوا و هوس و دنياطلبي و... رهانده ، به دستگيري و نجات ديگران همت کرده ، قلم چنين کسي مربي و تربيت کننده شهيدان است . از اين جهت است که قلم و مداد او از خون شهيد که نتيجه و محصول قلم خالصانه و نوراني اوست، برتر است.
کسي که خود بنده نشده و دانسته هايش او را از گناه و فساد و تباهي باز نداشته، بلکه دانسته هايش را در خدمت دنياطلبي گرفته و به گمراه ساختن خلق خدا همت گمارده و...، از نگاه قرآن و روايات عالم نبوده و دانسته هايش علم نيست.
راه عالم شدن بندگي و تهذيب نفس و تعليم از عالمان رباني و عمل به دانسته ها است تا خدا نور علم حقيقي را به قلب بتاباند و چشمه حقيقت در قلب بشکفد و بر زبان جاري گردد.
براي آگاهي بيش تر از معنا و مفهوم علم و عالم و فضيلت علم و عالم و نشانه هاي عالم و...به "ميزان الحکمه"،ج3،ص2061-2108 مراجعه کنيد.
1. علامه طباطبايي، الميزان، ترجمه، ناصر مكارم شيرازي، ج 1 ،ص 151ـ 15.
2. همان، ص 148.
3. سوره رعد (13) آيه 43.
4. تفسير نورالثقلين، ج 2 ص 521ـ 524.
5. العلم والحكمه في الكتاب والسنه ، ري شهري ، ص 31.
6.قصص(28)آيه80.