پاسخ های علامه طباطبایی به سوالات
مباحث علوم قرآنى
تاريخ تدوين قرآن
س 315- آيا قرآن در عصر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم نقطه داشت ؟
ج - قرآن مجيد در زمان رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و بعد از رحلت حضرت تا مدت دو قرن ، به خط كوفى و بدون حركت ، اعراب و بدون نقطه نوشته مى شد تا اينكه در اواخر قرن اول هجرى قمرى ، (ابوالاسود دئلى ) به راهنمايى حضرت امير المومنين عليه السّلام علم نحو را اختراع نمود. و در زمان (عبدالملك ) خليفه اموى به دستور وى حروف قرآن نقطه گذارى ، و قرائت قرآن تا اندازه اى آسانتر شد. بعد (خليل بن احمد نحوى ) علاماتى براى كيفيت تلفظ حروف (مانند: فتحه ، كسره ، ضمه ، سكون و تنوين ، نشانه مد و تشديد) را اختراع و قرآن را علامتگذارى نمود، و بدين ترتيب مشكل خواندن قرآن بكلى برطرف شد.
شماره آيات قرآن
س 316- شماره آيات قرآن چقدر است ؟
ج - شماره آيات قرآن ، به حسب روايت و در قرآن حافظ و به نقل از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام از 6200 آيه گرفته تا 6300 آيه و 6400 و نهايت 6600 آيه نقل شده است . سيبويه نحو نيز از علماى احصاء است .
نحوه گردآورى قرآن
س 317- آيا در زمان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم قرآن يكجا و در يك مصحف گردآورى شده بود؟
ج - خير، هر مقدار از قرآن كه به تدريج نازل مى شد، در لوحه ها، روى استخوان شانه شتر، سعف و شاخه هاى درخت خرما و امثال اينها ضبط و نوشته مى شد. و كسانى كه به قرائت ، حفظ و ضبط آيات و سوره هاى قرآن مشغول بودند قراء(جمع قارى ) ناميده مى شدند.
تا اينكه يك سال بعد از رحلت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ، جنگ (يمايه ) و (مسيلمه كذاب ) پيش آمد كه در آن جنگ هفتاد نفر از قراء كشته شدند. لذا عمر نزد ابى بكر آمد و به او گفت : اگر جنگ ديگرى اتفاق بيفتد، بقيه قراء كشته خواهند شد و قرآن از بين خواهد رفت ، لذا خليفه اول (زيد بن ثابت ) را كه يك از كاتبان وحى بود، با بيست و پنج نفر ديگر از مهاجرين و انصار موظف نمود كه قرآنهايى را كه توسط كاتبان وحى بر روى الواح ، استخوان ها و سعف ها نوشته شده و در خانه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم يا نزد قاريان از صحابه بود جمع آورى كنند و همه را در يك صحف گرد آورند. اين كار انجام شد و نيز نسخه هايى از آن استنساخ گرديد و به اطراف بلاد اسلام فرستاده شد. اين قرآن ابى بكر بود كه تا زمان عثمان از آن تعبيت مى كردند.
در زمان عثمان اختلافى بين قرآن بنى تميم و قرآن ديگرى پيدا شد، لذا (عبدالله بن مسعود) و عده اى از صحابه براى عثمان نوشتند: در اثر مسامحه اى كه مردم در استنساخ و قرائت قرآن كرده اند، اختلافاتى بوجود آمده است كه اگر ادامه پيدا كند، كتاب خدا در معرض تحريف و تغيير قرار مى گيرد. از اين رو، وى دستور داد قرآن ها رااز بلاد اسلامى جمع آورى كردند كه مجموع آنها يك تلى شد و به دستور خليفه سوم همه را سوزاندند. از سوى ديگر، به دستور وى قرآن ابى بكر را (كه نخست نزد خود ابوبكر، و بعد نزد عمر، و بعد از او نزد خود وى بود) به امانت گرفتند، و به پنج نفر از قاريان از صحابه كه باز يكى از آنها زيد بن ثابت بود، دادند و از آن هفت نسخه برداشته و به هفت جا (مكه ، مدينه ، مصر، كوفه ، بصره ، بحرين و يمن ) فرستادند و قرآنى كه اينك در دست ماست از آن قرآن (قرآن عثمان ) استنساخ شده است .
بعد دستگاه قراء پيش آمد و مساءله شمارش آيات را نيز با روايات ثابت مى كنند. يكى از قراء، (عاصم كوفى ) است كه قرائتش را از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرا گرفته است ، و قرآنى كه امروزه در دست ما است با قرائت او مطابقت دارد.
س 318- آيا قرآن فعلى كه از قرآن عثمان و آن نيز از قرآن ابى بكر استنساخ شده ، مورد قبول حضرت اميرالمؤ منين و امامان ديگر عليهم السلام بوده است ؟
ج - بعد از رحلت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ، حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام (كه به نص قطعى ، و تصديق پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم از همگان افضل و اعلم ، و به قرآن مجيد آشنا بود) در منزل خود نشست و در مدت شش ماه ، قرآن كريم رابه ترتيب نزول (نه به شكل قرآن فعلى كه از سوره هاى بزرگتر شروع و به سوره هاى كوچكتر تمام مى شود) تاءليف نمود و همه رادر يك مصحف گرد آورد و روى شترى بار كرد، و به مردم ارائه داد ولى آنان نپذيرفتند. ليكن حضرت قرآن آنان را پذيرفت و هيچگونه اعتراضى يا مخالفتى حتى در زمان خلافت ظاهرى خود با آن نكرد، امامان ديگر عليهم السلام بعد از ايشان نيز آن را قبول داشته و از آن نقل مى كردند و به آيات آن استناد مى نمودند، حتى به خواص اصحاب خود هم چيزى نفرموده اند، بلكه به پيروان خود دستور داده اند كه از قرائت مردم متابعت كنند. بنابراين ، قرآن فعلى مورد پذيرش ائمه اطهار عليهم السلام است و جاى هيچ گونه ترديدى در آن وجود ندارد.
تفاوت قرآن عثمان با قرآن ابى بكر
س 319- آيا قرآن عثمان با قرآن ابى بكر اختلافى داشت ؟
ج - آيه شريفه من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا عليه . (احزاب : 23): (از ميان مؤ منين مردانى اند كه به آنچه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا كردند.) در قرآن ابى بكر نبود، ولى بعدا به ثبوت رسيد و آن را در قرآن عثمان در سوره احزاب گنجاندند.
نام سوره هاى قرآنى در زمان رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم
س 320- آيا سوره هاى قرآنى در زمان پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به همين نامهايى كه فعلا معروف هستند شناخته شده بودند و با همين نامها از آن ها ياد مى شد؟
ج - هر سوره ، مجموعه اى از آيات است كه غرض يا اغراض خاصى را داراست ، و اول و آخر آن با هم مناسبت دارد و از همين جا معلوم مى شود كه يك سوره است . در قرآن مجيد نيز در مواردى لفظ (سوره ) ذكر شده است ، از جمله در جايى مى فرمايد: فاتوا بسوره من مثله (بقره : 23)
پس سوره اى مانند آن بياوريد.
نيز در جاى ديگر مى فرمايد: سوره انزلناها (نور: 1)
اين سوره اى است كه ما آن را نازل كرده ايم .
در اول امر، هر سوره را به اسم كلمه يا موضوعى كه در آن مطرح شده بود مى خواندند، و در قرآنهاى قديمى نيز بسيار ديده مى شد كه سر سوره بقره مثلا مى نوشتند سوره يذكر فيها البقره (سوره اى كه در آن از جريان بقره ياد مى شود) و يا بر سر سوره اعراف نوشته مى شد: سوره يذكر فيها الاعراف (سوره اى كه در آن از اعراف ياد مى شود) و به همين صورت يا آخر، تا اينكه از كثرت استعمال اسمها علم بالغلبه و نام خود سوره ها گرديد و گفته شد: سوره البقره ، سوره الاعراف و امثال اينها.
البته ناگفته نماند كه برخى از سوره ها (مانند سوره فاتحه ، بقره ، هود، يس ، واقعه و نظاير آنها) در زمان رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به همين نام ها معروف گرديده بودند، چنانكه از روايات ماءثور از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم بر مى آيد، و برخى از سوره نيز بعد از آن حضرت به نام مخصوص معروف گرديدند.
عدم توقيفى بودن نام سوره هاى قرآن
س 321- آيا نامهايى كه بر سوره ها گذاشته شده ، توقيفى است ؟
ج - خير، توقيفى نيستند.
عامه بسم الله الرحمن الرحيم را جزو قرآن نمى دانند.
س 322- آيا عامه ؛ (بسم الله الرحمن الرحيم ) هر سوره را جزو سوره مى دانند؟
ج - (سيوطى ) اشعرى مذهب است كه اشاعره قائل به جزئيت سوره هستند، وى در كتاب (ارتقان ) نه روايت از طريق خودشان در اين رابطه نقل كرده است .
س 323- آيا (بسم الله الرحمن الرحيم ) جزو قرآن است ؟
ج - بله آيه قرآنى است ؛ چنان كه از حضرت امير مومنان عليه السّلام و نيز از عمر نقل شده است ؛ ولى عامه آن را جزو سوره نمى دانند و لذا در نماز هم مراعات نمى كنند.
ترتيب سوره هاى قرآنى
س 324- آيا روايتى داريم كه ترتيب سوره هاى قرآن را بر طبق نزول بيان كند؟
ج - (سيوطى ) در كتاب (اتقان ) دو روايت ترتيب سوره ها بر طبق نزول قرآن مجيد نقل مى كند كه آن دو نيز با يكديگر متفاوت و متعارضند.
تقديم و تاءخير آيات و سوره هاى قرآن
س 325- آيا تقديم و تاءخير آيات و سوره هاى قرآن ، قرآن رااز حجيت نمى اندازد؟
ج - تقديم و تاءخير سوره يا آيه ضررى به مقاصد عاليه قرآن مجيد نمى رساند؛ زيرا در رابطه با قرآن دو روايت از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام آمده است :
1. (يصدق بعضه بعضا)(138) بخش هاى قرآن يكديگر را تصديق مى كنند.
2. ينطق بعضه ببعض ، و يشهد بعضه على بعض .(139) بخشى از آن گوياى بخش ديگر، و قسمتى از آن گواه قسمتى ديگر است .
مدت توقف وحى بعد از نزول سوره (اقراء)
س 326- بعد از نزول سوره (اقراء) و چند سوره ديگر، چند روز وحى قطع شد؟
ج - معلوم نيست ، ولى همين اندازه مى دانيم كه وحى قطع شد، و تحمل زخم زبان دشمنان و كفار بر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم خيلى سخت بود، زيرابه آن حضرت مى گفتند: (ودعه ربه ): (پروردگارش او را واگذاشته است .) يا: (ودعك ربك .): (پروردگارت تو را واگذاشته است .) تا اينكه سوره (الضحى ) نازل شد و فرمود:
(ما ودعك ربك ...) (ضحى : 3)
پروردگارت تو را وانگذاشته است ...
زمان نزول سوره برائت (توبه )
س 327- آيا سوره برائت (توبه ) در سال 9 هجرى بعد از فتح مكه نازل شد؟
ج - بله ، بعد از فتح مكه نازل شد.
س 328- آيا در آن هنگام همه اسلام آورده بودند؟
ج - خير، همگان اسلام نياورده بودند، ولى مسلمانان آزاد بودند كه به مكه بروند.
عدم تحريف قرآن از ديدگاه شيعه
س 329- آيا به اعتقاد شيعه قرآن موجود تحريف شده است ؟
ج - قرآن موجود در نزد شيعه ، همان قرآنى است كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نازل شده و هيچ گونه تحريف و تغيير پيدا نكرده است ، جز اينكه آيات مدنى در سوره هاى مكى و بالعكس درج شده ، و قرآن فعلى به ترتيبى كه آيات و سوره هاى آن در ظرف بيست و سه سال به حسب احوال و اوضاع گوناگون ، و مناسبات و وقايع مختلف بر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به تدريج نازل مى شد، نيست ؛ بلكه از سوره هاى بزرگتر شروع و به سوره هاى كوچكتر ختم مى شود؛ ليكن در عين حال هيچگونه اختلاف و تحريف در آن راه نيافته است .
از اينها گذشته ، خداوند متعال نيز از مصونيت قرآن مجيد از هرگونه تباهى و نابودى و تحريف و تغيير خبر داده و مى فرمايد: انا نحن نزلنا الذكر، و انا له لحافظون . (حجر: 9)
- بى ترديد ما اين يادآورى و ذكر (يعنى قرآن ) رانازل كرده ايم ، و قطعا نگهبان آن خواهيم بود.
و نيز مى فرمايد: و انه لكتاب عزيز لا ياءتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه ، تنزيل من حكيم حميد (فصلت : 41 و 42)
و به راستى كه آن كتابى ارجمند است كه از پيش روى اين كتاب و از پشت سر آن هرگز باطل به سويش نمى آيد، اين كتاب فرو فرستاده از سوى خداوند حكيم و ستوده است .
بنابراين ، قرآن مجيد به حفظ و صيانت الهى ، محفوظ و مصون بوده ، و از هرگونه تحريف نگهدارى شده ، و همان قرآنى كه به پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم نازل شده است ، و پر واضح است كه درج آيات مدنى در سوره هاى مكى ، و آيات مكى در سور مدنى موجب تحريف نمى گردد و ضررى به مقاصد عاليه قرآن كريم نمى رساند.
دليل عدم تحريف ، تصحيف و تغيير قرآن
س 330- آيا قرآن تحريف يا تصحيف و يا تغيير پيدا كرده است ؟
ج - مشهور ميان فريقين (شيعه و سنى ) عدم تغيير در قرآن است ، و تنها عده معدودى از از خاصه و عامه قايل به تغيير هستند. و حق در نظر ما اين است كه هيچ گونه تغييرى در آن واقع نشده ، و حتى يك كلمه از قرآنى كه بر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم نازل شده ناقص نگرديده است ؛ زيرا اگر در هر آيه اى احتمال بدهيم كه كلمه اى ساقط و حذف شده است ، ظواهر آيات قرآن از حجيت ساقط مى گردد، و اگر قرآن از حجيت ساقط شود، گفتار پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم كه به واسطه قرآن است از حجيت و اعتبار ساقط مى شود، و اگر گفتار پيغمبر صلى عليه و آله و سلم از حجيت افتاده و اعتبار نداشته باشد، سخن امام عليه السلام نيز كه به نص و تعيين پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم اعتبار پيدا كرده ، از اعتبار ساقط مى گردد، و قهرا رواياتى كه مضمون آنها تحريف قرآن است از اعتبار مى افتد.
بنابراين ، از وجود و اعتبار اين دسته از روايات ، عدم اعتبار آنها ثابت مى شود. و در نتيجه اين روايات به هيچ وجه نمى تواند تحريف قرآن را ثابت كند.
عمل به بخش هاى تحريف نشده تورات و انجيل
س 331- آيا عمل كردن به بخشهاى تحريف نشده تورات و انجيل جايز است ؟
ج - بعد از نسخ آنها به قرآن مجيد، عمل كردن به آنها جايز نيست .
معناى اعجاز قرآن
س 332- اعجاز قرآن به چه چيز ثابت مى شود؟
ج - اعجاز قرآن مجيد، با تحدى هايى كه قرآن نموده ثابت مى شود، كه هم با اسلوب لفظ خود كه از سنخ لهجه عرب دوران فصاحت و بلاغت ويژه امت عرب است كه اين لهجه در دوران فتوحات اسلامى و آميزش زبان غير عرب با عرب از بين رفته است - و تحدى نموده ، هم با جهات معنوى خود دعوى اجاز مى نمايد.
رد قرآن
س 333- آيا هر مطلبى كه در قرآن (ضرورى ) است ، و اگر كسى مثلا ادعا كرد كه حكم (تعدد زوجات ) امروزه قابل اجرا نيست ، منكر ضرورى شده و كافر است ؟
ج - بله ، اين رد قرآن و ارتداد است كه كسى بگويد: حكم در يك زمان قابل اجرا است و در زمانهاى ديگر خير، زيرا خداوند متعال درباره قرآن مى فرمايد: لاياءتيه الباطل من بين يديه و لا من خلقه ، تنزيل من حكيم حميد. (فضلت : 42)
نه از پيش روى و نه از پشت سر آن ، باطل به سويش نمى آيد، و از حكيمى ستوده نازل شده است .
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه احكام قرآن كريم قابل تغيير و با اينكه حكمى از آن برداشته شود و حكم ديگرى جايگزين او گردد، نيست .
شرايط فهم و تفسير قرآن
س 334- شرايط فهم معناى قرآن و تفسير آن چيست به گونه اى كه انسان اطمينان پيدا كند كه آن را فهميده است ؟
ج - قرآن كريم كتابى است با لهجه خاص عربى كه با مراعات آن لهجه و ادبيان ويژه آن مى توان قرآن را فهميد. البته خداوند متعال مى فرمايد: انا جعلناه قرآنا عربيا، لعلكم تعقلون ، و انه فى امّالكتاب لدينا لعلى حكيم . (ز خرف : 3 و 4)
- ما آن را قرآنى عربى قرار داديم ، باشد كه بينديشيد، و براستى كه آن در كتاباصلى ( لوح محفوظ) به نزد ما سخت والا و استوار است .
مقصود از اين آيه شريفه آن است كه امّالكتاب نزد ماست ، بالاتر از افهام شما، و نيز از جهت استحكام بالاتر از آن است كه درزى در مطالب آن وارد شود.
تكاملى فراتر از قرآن !!!
س 335- آيا ممكن است تكاملى براى انسان فرض كرد كه در قرآن مطرح نشده باشد؟
ج - چنين تكاملى قطعا بى فايده است ، و اگر فايده داشت قرآن كريم آن را مطرح مى كرد.
عدم تغيير قرآن
س 336- آيا قرآن قابل تغيير در هر عصر است ؟
ج - قرآن كريم كلامى است كه ناسخ ندارد، و براى هميشه زنده است ؛ چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: لاياءتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه ، تنزيل من حكيم حميد. (فصلت : 42)
نه از پيش روى و نه از پشت سرش ، باطل به سويش نمى آيد، و از سوى حكيمى ستوده فرو فرستاده شده است .
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه قرآن نسخ و نقض بردار نيست . همچنين در جاى ديگر مى فرمايد: انه لقول فصل ، و ما هو بالهزل . (طارق : 13 و 14)
در حقيقت ، قرآن گفتارى قاطع و روشنگر است ، و شوخى نيست .
از اين آيه شريفه نيز استفاده مى شود كه قرآن كريم ، حق بر و قاطع است .
استفاده از قرآن ، فراتر از ائمه عليه السلام !!!
س 337- آيا ممكن است ما مطلبى را از قرآن استفاده كنيم كه با استفاده اى كه ائمه عليه السّلام از قرآن نموده اند، منافات داشته باشد؟
ج - مطلبى كه ائمه عليه السّلام بيان كرده اند صحيح ، و آنچه ما برخلاف آن استفاده كنيم غلط است .
س 338- آيا ممكن است از قرآن استفاده جديد كرد كه ائمه عليه السلام آن را بيان نكرده باشند؟
ج - بيانات ائمه عليه السّلام در تفسير محدود است ، برخى به ما رسيده و برخى براى ما نقل نشده است ؛ لذا به يك معنى ، ممكن است ما با موازين ادبى و دينى چيزى از قرآن بفهميم كه با آن دسته از بيانات ائمه عليه السّلام كه براى ما نقل شده منافات نداشته ، و در عين حال مغايرت داشته و نو باشد.
تفاوت معناى تفسير و تاءويل
س 339- فرق بين تفسير و تاءويل چيست ؟
ج - تفسير از قبيل معانى الفاظ است ؛ ولى تاءويل اين گونه نيست . توضيح آنكه : تفسير عبارت است از بيان معانى الفاظ و آيات قرآن و پرده داشتن از مقاصد و مداليل آنها؛ ولى تاءويل در اصطلاح قرآن به معناى (مدلول خلاف ظاهر) (چنانكه معروف است ) نيست ، بلكه تاءويل هر چيز همان حقيقتى است كه منشاء و سرچشمه آن چيز است به گونه اى كه به نحوى تحقق دهنده ، و حاكى از آن ، و به نحوى آن را در بردارد. مثلا خداوند متعال درباره وزن و كيل مى فرمايد: و اءوفوا الكيل اذا كلتم ، و زنوا بالقسطاس المستقيم ك ذلك خير و اءحسن تاءويلا. (اسراء: 35) - و چون پيمانه مى كنيد، پيمانه را تمام دهيد، و با ترازوى درست بسنجيد كه اين بهتر و خوش فرجام تر است .
ميزان و ترازو و وزن كردن و كيل نمودن حقيقتى است كه نشان از بالا بودن سطح فكر و اقتصاد جامعه ، و حكايت از مترقى بودن وضع زندگى اجتماعى افراد آن مى كند، و واضح است كه در ترازو و كشيدن و كيل كردن لفظى در كار نيست ، تا تاءويل آنها از قبيل معناى خلاف ظاهر آن لفظ باشد.
در قضيه حضرت يوسف عليه السّلام نيز وقتى كه پدر و مادر و برادران آن حضرت در مقابل او به سجده افتادند، فرمود: هذا تاءويل رؤ ياى من قبل ، قد جعلها ربى حقا. (يوسف 100)
- اين است تاءويل خواب پيشين من ك كه پروردگارم حقيقتا آن را راست گردانيد.
حضرت يوسف عليه السّلام به خاك افتادن والدين و يازده برادر خود را كه حقيقتى خارجى است ، در خواب به صورت سجده يازده ستاره ، آفتاب و ماه ديده بود، كه حكايت از سجده آنان در برابر وى مى كرد، و سجده آنان تاءويل رؤ ياى حضرت يوسف بوده است ؛ بنابراين ، رؤ ياى حضرت يوسف عليه السّلام لفظ نبود تا معناى خلاف ظاهر داشته باشد و گفته شود تاءويل از قبيل معناى خلاف ظاهر لفظ است .
و اساسا رؤ يا و خواب ديدن از قبيل الفاظ نيست تا معناى ظاهر و يا خلاف ظاهر داشته باشد، بلكه تاءويل خواب ، حقيقتى است خارجى و عينى (به خاك افتادن والدين و برادران ) كه در خواب به صورت واقعيت مخصوص ديده مى شود.
در قصه حضرت موسى و خضر عليهماالسلام نيز پس از آنكه حضرت خضر عليه السّلام كشتى را سوراخ نمود و پسر را كشت و ديوار را درست كرد و حضرت موسى عليه السّلام اعتراض نمود، حضرت خضر عليه السّلام حقيقت مطلب و غرض اصلى كارهايى را انجام داده بود، بيان نمود، و تاءويل آنها را بازگو كرد و فرمود: ساءنبك بتاءويل مالم تستطع عليه صبرا. (كهف : 78)
- به زودى تو را از تاءويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت .
و يا فرمود: ذلك تاءويل مالم تسطع عليه صبرا. (كهف : 82)
- اين بود تاءويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى .
پر واضح است كه در اين داستان حقيقت و منظور واقعى فعل ، كه به منزله روح آن فعل است و به صورت فعل ظهور كرده است (تاءويل ) ناميده شده است . و از قبيل معناى خلاف ظاهر نيست .
بر اين پايه ، تاءويل در قرآن به معناى حقايق و واقعيات خارجى است كه رؤ يا ك يا فعل و واقعه خارجى از آن حكايت مى كند، و يا حامل آن است ، نه از قبيل معنايى كه لفظى داشته باشد و از قبيل معناى خلاف ظاهر باشد، چنانكه معروف است و اكثر چنين پنداشته اند.
معناى تاءويل
س 340- دليل كسانى كه قرآن را برخلاف ظاهر لفظ آن تاءويل مى كنند، چيست ؟
ج - خداوند متعال مى فرمايد: فاءما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه وابتغاء تاءويله . (آل عمران : 7)
- اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه جويى و طلب تاءويل آن (به دلخواه خود) از متشابه آن پيروى مى كنند.
عده اى به منظور فتنه انگيزى بين مسلمانان ، حقايق دينى را به گونه اى برخلاف واقع وانمود مى كنند. مانند اينكه نماز نمى خوانند، ولى وقتى از آنان پرسيده مى شود كه چرا نماز نمى خوانيد؟ مى گويند دل بايد پاك باشد، همين كافى است . اين در حقيقت ناديده گرفتن و انكار معانى قرآن و ثواب اعمال ، و برگرداندن همه به پاكى دل ، و توجيهى براى ارتكاب منكرات است . در حالى كه دل و اعضا و جوارح ديگر ارتباط مستقيم با هم دارند، و اگر حقيقتا دل پاك باشد، افعالى كه از اعضاى انسان سر مى زند پاك خواهد بود، و بالعكس ، چنانكه خداوند سبحان مى فرمايد:
(ولكن قست قلوبهم و زين لهم الشيطان ما كانوا يعملون (انعام :43)
- ولى دلهاى آنها سخت شده و شيطان آنچه را انجام مى دادند برايشان آراسته است .
س 341- آيا تاءويل همان حمل كردن لفظ بر معناى خلاف ظاهر است ؟
ج - معناى تاءويل قرآن ، غير از تاءويل متعارف است كه ما مى گوييم . تاءويل قرآن از قبيل معناى لفظ نيست ، از قبيل حقايق است . براى نمونه خداوند سبحان مى فرمايد:
(بسم الله الرحمن الرحيم ، حم و الكتاب المبين ، انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون ، و انه فى اءم الكتاب لدينا لعلى حكيم (زخرف : 1 4)
به نام خداوند رحمتگر مهربان ، حاء ميم ، سوگند به كتاب روشنگر كه ما آن را قرآنىعربى قرار داديم باشد كه بينديشيد، براستى كه آن در كتاب اصلى ( لوح محفوظ) بهنزد ما سخت والا و استوار است .
از اين آيات شريفه استفاده مى شود كه : و انه فى امّالكتاب لدينا لعلى حكيم تاءويل انا جعناه قرآنا عربيا است .
ديگر اينكه : حضرت يوسف در كودكى خوابى ديد و به پدر بزرگوارش حضرت يعقوب عليه السّلام گفت : يا ابت ، انى رايت احد عشر كوكبا و الشمس و القمر راءيتهم لى ساجدين . (يوسف : 4)
اى پدر، من در خواب يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم ، در حالى كه آنها براى من سجده مى كنند.
تا اينكه چهل سال از آن جريان گذشت و حضرت يوسف عليه السّلام در تخت سلطنت نشست و پدر و مادر و برادرانش در برابر او به سجده افتادند، آنگاه فرمود: يا ابت هذا تاءويل رؤ ياى من قبل قد جعلها ربى حقا (يوسف : 100)
اى پدر، اين است تعبير و تاءويل خواب پيشين من ، به يقين پروردگارم آن را راست گردانيد. از اين آيه شريفه نيز استفاده مى شود كه وضعيت به سجده افتادن پدر و مادر و برادران حضرت يوسف در برابر او، تاءويل رؤ ياى ايشان است .
بنابراين ، تاءويل حقيقتى است خارجى ، و از قبيل معناى خلاف ظاهر لفظ نيست ؛ البته قرآن بطون دارد چنانكه در روايت آمده است : الى سبعه ابطن او سبعين بطنا (تا هفت يا هفتاد بطن دارد) و هر كدام از اين معناى غير معناى ظاهرى ديگر است ، ولى به آن معانى كه برخلاف ظاهر لفظ است ، تاءويل نبايد گفته شود.
س 342- بنابر بيان گذشته آيا مى توان گفت : تمام معانى قرآن تاءويل دارد؟
ج - بله ، همه معانى قرآن تاءويل دارد. چنانكه مى فرمايد: يوم ياءتى تاءويله . (اعراف : 53)
روزى كه تاءويل آن (قرآن ) مى آيد.
و اين آيه شريفه نيز يكى از آياتى است ، كه معناى تاءويل را از ديدگاه قرآن روشن مى كند.
س 343- آيا مى توان گفت : كسانى كه قرآن را تاءويل مى كنند، به گونه اى معنى را از آيات استفاده مى كنند؟
ج - معنايى كه لفظ بر آن دلالت نداشته باشد، اعتبار ندارد و معنى نيست .
س 344- آيا نمى شود گفت : تاءويل نيز يك نوع دلالت لفظ است ، و اين نوع برداشت به نظر بعضى درست ، و به نظر برخى نادرست است ؟
ج - قضيه به خاك افتادن پدر و مادر و برادران حضرت يوسف عليه السلام در برابر آن حضرت كه در آيه گذشته فرمود: هذا تاءويل رؤ ياى من قبل قد جعلها ربى حقا (يوسف : 100) و نيز در قصه حضرت موسى و خضر عليهم السلام كه مى فرمايد: هذا تاءويل ما لم تسطع عليه صبرا كجا لفظ است ؟!
نمونه هايى از تاءويل
س 345- شرق و غرب به چه حساب در قرآن ذكر شده است ؟
ج - مقصود از شرق همان بيت اللحم كه در مشرق فلسطين قرار دارد و حضرت عيسى عليه السّلام در آنجا متولد شده است ، و از آيه و ما كنت بجانب الغربى اذ قضينا الى موسى الامر (قصص : 44)؛ و (تو در جانب غربى نبودى آن هنگام كه فرمان خود را به موسى داديم ) كه خطاب است به رسول اكرم استفاده مى شود كه منظور از (جانب الغربى ) طور است كه حضرت موسى عليه السّلام در آنجا حاضر شد و از طريق درخت تكليم شد. (كهف : 82)
س 346- آيا مى توان گفت : شرق و غرب در قرآن اشاره به روحيات و جسميات است ؟
ج - اين توجيه دليل مى خواهد.
س 347- حضرت عالى قبول نداريد؟
ج - به صرف اينكه گفته اند، نمى شود پذيرفت ، دليل مى خواهد.
س 348- آيا مى توان گفت از شرق و غرب ، عالم مجردات و ماديات اراده شده و مقصود از (روح ) حضرت عيسى عليه السّلام و از (نفس ) حضرت مريم عليه السّلام است كه حضرت عيسى (روح ) از حضرت مريم (نفس ) تولد يافته است ؟
ج - از كجا مى شود فهميد كه حضرت عيسى عليه السّلام روح ، و حضرت مريم عليه السّلام نفس است ؟!
س 349- آيا به شهود مى توان حكمى ثابت نمود؟
ج - اگر دليل شرعى نداشته باشد، فايده ندارد.
س 350- اگر دليل داشته باشد چه ؟
ج - دليل صدق مى خواهد.
معناى بطن قرآن
س 351- آيا بطن قرآن از ظواهر است ؟
ج - خير، از معناى نخست اللفظى هم نيست .
س 352- آيا بطن قرآن ، بيان دو مراد به يك اراده است ؟
ج - دو معنى در طول يكديگرند، نه در عرض هم . مثلا خداوند متعال مى فرمايد: و اعبدوا الله و لاتشركوا به شيئا (نساء: 36)
و خدا را بپرستيد، و هيچ چيز را شريك او قرار ندهيد.
ظاهر اين آيه امر به پرستش خداوند متعال و نهى از پرستش بتها است ، و باطن آن نهى از توجه و التفات به غير خدا و غفلت از خداوند متعال ؛ زيرا در آيه ديگر مى فرمايد: و ما يومن اكثرهم بالله و الا و هم مشركون . (يوسف 106)
و اغلب آنها به خدا ايمان نمى آورند، جز اينكه به او شرك مى ورزند.
در اين آيه شريفه در عين اينكه خداوند نسبت ايمان به آنان مى دهد، با اين حال مى گويد: اكثر مردم مشركند.(140)
معناى جرى و تطبيق قرآن
س 353- جرى و تطبيق قرآن به چه معنى است ؟
ج - يعنى قرآن مثل خورشيد و ماه سير مى كند و هر جا مصداق پيدا كند، قابل انطباق بر آن است .
قرآن كريم ، بيانگر تمام معارف
س 354- قرآن كريم در وصف خود مى فرمايد: و انزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء (نحل : 89)
و اين كتاب را كه روشنگر هر چيز است ، بر تو نازل كرديم .
پس چرا ما بسيارى از مطالب را در قرآن نمى بينيم ؟
ج - همه چيز در قرآن وجود دارد ولى ما نمى دانيم ، ندانستن دليل نبودن نيست .
س 355- مثلا چه چيز را مى بينيم و نمى فهميم ؟
ج - در صورتى گفته مى شود: (مثلا چه چيز)، كه بخواهيم براى چيزهايى كه مى بينيم و مى فهميم مثال بزنيم ، ولى در اينجا براى چيزهايى كه نمى بينيم و نمى فهميم نياز به مثال داريم .
س 356- آيا قرآن كه (تبيانا لكل شى ء)(141): (بيانگر هر چيز) است ، براى همه اين گونه است ؟
ج - غير از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم كه خداوند متعال به ايشان تعليم نموده ، براى بقيه رمز است ، مخصوصا علومى كه متكى به آراء باشد، اگر انسان از معنايى خوشش بيايد و بدون دليل روشن آن را بر آيه اى تطبيق كند جايز نيست و تفسير به راءى است .
مقصود از آيات متشابه
س 357- چه آياتى از قرآن كريم ، آيات متشابه هستند؟
ج - آياتى كه در آنها غير مراد به مراد شباهت داشته باشد. مانند اين آيه كه خداوند مى فرمايد: الرحمن على العرش استوى (طه : 5)
خداى رحمان كه بر عرش استيلا يافته است .
نيز نظير اين آيه كه خداوند مى فرمايد: و جاء ربك و الملك صفا صفا (فجر: 22)
و پروردگارت در حالى كه فرشتگان با هم صف در صفند مى آيد.
س 358- آيا آيات ناسخ و منسوخ از متشابهات هستند؟
ج - بله .
س 359- آيا آيات عام و خاص نيز از متشابهات هستند؟
ج - معلوم نيست از متشابهات باشند، زيرا عام و خاص ، و مطلق و مقيد، و مجلل و مبين همگى استعمال مى شوند و متداول هستند، و مراد در همه آنها معلوم است .
س 360- خداوند متعال درباره عده اى كه مى خواهند فتنه انگيزى كنند مى فرمايد: فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاءويله (آله عمران : 7)
اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است ، براى فتنه جويى و طلب تاءويل آن (به دلخواه خود)، از متشابه آن پيروى مى كنند.
آيا ذكر عام بدون مخصص نيز اخذ به متشابه و موجب انحراف است ؟
ج - عام و خاص در تفهيم و تفهم متداول است ، و اينها را نبايد اخذ به متشابه ناميد. اخذ به متشابه مانند آن است كه گفته شود: (نماز نخوان ، دل پاك باشد.)
و همچنين آيه نجواى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم كه گر ناسخ نداشت ، از متشابهات محسوب مى شد.(142) و نيز آيه اى كه مى فرمايد: و اللاتى ياتين الفاحشه من نسائكم ، فاستشهدوا عليهن اربعه منكم : فان شهدوا، فامسكوهن فى البيوت حتى يتوفاهم الموت ، او يجعل الله لهن سبيلا (نساء: 15)
و از زنان شما، كسانى كه مرتكب زنا مى شوند، چهار تن از ميان خود (مسلمانان ) را برآنان گواه گيريد، پس اگر شهادت دادند، آنان ( زنان ) را در خانه ها نگاه داريد، تامرگشان فرا رسد، يا خدا راهى براى آنان قرار دهد.
اگر آيه (جلد)(143) كه پس از آن نازل شد و آن رانسخ كرد، نبود، مراد اين آيه معلوم نبود و آيه از متشابهات به شمار مى آمد.
س 361- آيا تاءويل بدون فتنه انگيزينيز اخذ به متشابه است ؟
ج - چنين كسى اگر قصد فتنه انگيزى ندارد، پس براى چه تاءويل مى كند؟! و غرضش غير از فتنه انگيزى چيزى نيست . عطف (ابتغاء تاءويله ) بر (ابتغاء الفتنه ) مثل عطف تفسير، و توضيح آن است .
نسخ و انساء قرآن
س 362- خداوند متعال مى فرمايد: ما ننسخ من آيه او ننسها، نات بخير منها او مثلها، الم تعلم ان الله على كل شى ء قدير (بقره : 106)
هر حكمى را نسخ كنيم ، يا آن را به دست فراموشى بسپاريم ، بهتر از آن يا مانندش را مى آوريم ، مگر نمى دانى كه خدا بر هر كارى تواناست ؟!
انساء و به فراموشى سپردن آيه چگونه تصور مى شود؟
ج - فراموشى آيه يا سوهر يا بخشى از قرآن براى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و مسلمانها به اين صورت است كه مثلا مى خوابند و صبح بيدار مى شوند در حالى كه آن را فراموش كرده اند. آيه شريفه مى خواهد بفرمايد: حكمى را بر مى داريم و حكمى جاى آن مى گذاريم كه از لحاظ مصلحت ، مثل حكم قبل و يا بهتر از آن است ، بنابراين مصلحت حكم منسوخ يا منسى از دست نمى رود، بلكه مثل يا بهتر از آن به دست مى آيد.
البته محدوده دلالت آيه وسيع است و تنها مخصوص حكم نيست ، بلكه احكام و عيان ماند شهادت امام عليه السّلام را شامل مى شود. و اساسا آيه شريفه در مقام پاسخ كسانى است كه بيهوده مى گفتند: احكام الهى نسخ و انساء بر نمى دارد، لذا خداوند در آيه بعد در جواب آنها مى فرمايد: الم تعلم ان الله له ملك السموات و الار و ما لكم من دون الله من ولى و لانصير (بقره : 107)
مگر نمى دانى فمرانروايى آسمانها و زمين از آن خداست ، و شما جز خدا سرور و ياورى نداريد؟!
يعنى خداوند هر گونه خواست مى تواند تصرف كند، و شما سرپرستى غير از خدا نداريد، او هر گونه بخواهد به مصحلت شما حكم مى كند، اين گونه نيست كه دست بسته باشد چنانكه يهود مى گفتند: يدالله مغلوله (مائده : 64)
دست خدا بسته است .
و روى سخن آيه شريفه بيشتر با يهد است كه مى گفتند:، تورات حكم الهى است ، و احكام تورات همواره زنده ، و براى ابد ثابت است ، حتى خداوند متعال هم نمى تواند آن را تغيير دهد.
امّالكتاب و حقيقت قرآن
س 363- خداوند متعال مى فرمايد: انه لقرآن كريم ، فى كتاب مكنون ، لايمسه الا المطهرون (واقعه : 77 78)
براستى كه اين قطعا قرآنى است ارجمند، در كتابى نهفته ، كه جز پاك شدگان بر آن دست نزنند (يا: دسترسى ندارند)
در روايتى منقول از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام با استشهاد به آيه لايمسه الا المطهرون آمده است كه : (مس كتابت قرآن حرام است )(144)
ج - در بعضى از روايات نيز اين آيه شريفه اين گونه معنى شده است : هيچ كس جز مطهرون و پاكان ، و يا اين كه غير از اهل بيت عليهم السلام به قرآنى كه در لوح محفوظ است راه ندارد؛(145) زيرا به نص آيه تطهير (احزاب : 33) مقصود از (مطهرون ) اهل بيت عليهم السلام هستند.
س 364- آيا امّالكتاب همان لوح محفوظ است ؟
ج - بله همان لوح محفوظ است يعنى كتاب مكنون و لوح محفوظ از دسترس ديگران .
چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: لايمسه الا المطهرون (واقعه : 79)
جز پاكيزگان نمى توانند بدان دسترسى داشته باشند.
زيرا (مطهرون ) با صيغه اسم مفعول ، يعنى كسى كه خدا او را از هر چه ناملايم است پاك كرده است . و در جاى ديگر مى فرمايد: حم ، و الكتاب المبين ، انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون ، و انه فى امّالكتاب لدينا لعلى حكيم (زخرف : 1 4)
حا، ميم ، سوگند به كتاب روشنگر، ما آن را قرآنى عربى قرار داديم ، باشد كه بينديشيد، و همانا كه آن در امّالكتاب به نزد ما سخت والا و استوار است .
(على ) يعنى عالى تر از اينكه فهم ديگران به آن برسد. و (حكيم ) يعنى محكم تر از اينكه آن را تجزيه كنند.
تفسير محيى الدين
س 365- آيا تفسيرى كه به (محيى الدين ) منسوب است ، نوشته ايشان است يا ديگرى ؟
ج - معروف است كه نوشته (عبدالرزاق كاشانى ) است .
138) بحارالانوار، ج 2، ص 284، روايت 1، و ج 10، ص 122، روايت 2.
139) بحار الانوار، ج 92، ص 22، روايت 23، و نهج البلاغه ، خطبه 133.
140) حضرت استاد لامه طباطبائى (ره ) پس از مطرح نمودن آيه نخست ، در كتاب (قرآن در اسلام )، ص 33 (با اندكى تصرف ) چنين مى نگارد:
ظاهر اين كلام نهى از پرستش معمولى بتها است ، چنانكه مى فرمايد: و اجتنبوا الرجس من الاوثان (حج : 30) دورى گزينيد از پليديها كه بتها باشند)؛ ولى با تاءمل و تحليل معلوم مى شود كه پرستش بتها براى اين ممنوع بوده است كه خضوع و فروتنى در برابر غير خدا است ، و بت بودن معبود نيز خصوصيتى ندارد، چنانكه خداى متعال طاعت شيطان را عبادت او شمرده و مى فرمايد: الم اعقد اليكم يا بنى آدم لا تعبدوا الشيطان (يس : 60) آيا فرمان ندادم به شمااى بنى آدم كه شيطان را مى پرستيد.
و با تحليلى ديگر معلوم مى شود كه در طاعت و گردن نهادن انسان ، ميان خود و غير فرقى نيست ، چنانكه از غير نبايد اطاعت كرد، از خواستهاى نفس در برابر خداى متعال نبايد اطاعت و پيروى نموده ، چنانكه خداى متعال اشاره مى كند: افرايت من اتخذ الهه هواه ؟ (جاثيه : 3) آيا ديدى كسى را كه هواى نفس خود را خداى خود قرار داده ؟ و با تحليل دقيق ترى معلوم مى شود كه اصلا به غير خداى متعال نبايد التفات داشت و از وى غفلت نمود، زيرا توجه به غير خدا همان استقلال دادن به او و خضوع و كوچكى نشان دادن در برابر اوست ، و اين ايمان ، روح عبادت و پرستش مى باشد. خداى متعال مى فرمايد: و لقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن و الانس تا آنجا كه مى فرمايد: اولئك هم الغافلون (اعراف : 179) سوگند مى خورم ما بسيارى از جن و انس را براى جهنم آفريديم ... آنان همان غفلت كنندگان از خدا هستند.)
چنانكه ملاحظه مى شود از آيه كريمه : و لاتشركوا به شيئا ابتداء فهميده مى شود كه نبايد بتها را پرستش نمود، و با نظرى وسيعتر مى شود كه بايد انسان از ديگران ، به غير اذن خدا، پرستش كند، و با نظرى وسيعتر از آن انسان حتى از دلخواه خود نبايد پيروى كند، و با نظر وسيعتر از آن نبايد از خدا غفلت كرد و به غير او التفات داشت . همين ترتيب ، يعنى ظهور يك معناى ساده ابتدائى از آيه و ظهور معناى وسيع ترى به دنبال آن و همچنين ظهور و پيدايش معنايى در زير معنايى در سرتاسر قرآن مجيد جارى است ، و با تدبر در اين معانى ، معانى حديث معروف كه از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم ماءثور و در كتب حديث و تفسير نقل شده است كه : ان للقرآن ظهرا و بطنا، و لبطنه بطنا الى سبعه ابطن روشن مى شود.
بنابر آنچه گذشت ، قرآن مجيد ظاهر دارد و باطن ، (يا ظهر و بطن ) كه هر دو از كلام اراده شده اند جز اينكه اين تو معنى در طول هم مرادند، نه در عرض همديگر. نه اراده ظاهر لفظ اراده باطن را نفى مى رود، و نه اراده باطن مزاحم اراده ظاهر مى باشد.
141) مخفى نماند كه حضرت استاد در جاى ديگر فرموده اند كه قرآن براى اهل تقوى هخدايت ويژه دارد، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين ). و نيز اهل بيت عصمت به دليل آيه لايمسه الا المطهرون به ضميمه آيه تطهير انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و طهركم تطهيرا
142) آيه نجوى عبارت است از آيه 12 سوره مجادله كه مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا! اذا ناجيتم الرسول ، فقدموا بين يدى نجواكم صدقه ...
اى كسانى كه ايمان آورده ايد هرگاه با پيامبر گفتگوى محرمانه مى كنيد، پيش از گفتگوى محرمانه خود صدقه اى تقديم بداريد...
و آيه ناسخ آن عبارت است از آيه 13 سوره مجادله كه مى فرمايد: اشفقم ان تقدموا بين يدى نجواكم صدقات ، فاذ لم تفعلوا و تاب الله عليكم ...
آيا ترسيديد كه پيش از گفتگوى محرمانه خود صدقه هايى تقديم داريد؟ و چون نكرديد و خدا هم بر شما بخشود...براى توضيح بيشتر به الميزان ، ج 19، ص 219، رجوع شود كه استاد بزرگوار (ره ) روايتى را از كتاب (الدر المنثور) سيوطى نقل كرده كه على عليه السّلام فرمود: (در كتاب خدا، آيه اى است كه ) هيچ كسى جز من ، نه قبل و نه بعد از من بدان عمل نكرده است . و آن آيه نجوى است كه من بعد از نزول آن يك دينارى راكه نزدم بود، به ده درهم فروختم ، و هرگاه كه مى خواستم با پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم گفتگوى محرمانه نمايم ، پيش از آن يك درهم صدقه مى دادم . تا اينكه اين آيه به ، آيه ديگر نسخ شد، و هيچ كس جز من بدان عمل نكرده ).
143) آيه جلد عبارت است از آيه 2 سوره نور كه مى فرمايد:
(الزانيه و الزانى ، فاجلدوا كل واحد منهما مائه جلده
به هر زن زناكار و مرد زناكار صد تازيانه بزنيد.
اين آيه ، عبارت او يجعل الله لهن سبيلا را كه در سوره نساء ذكر شده است ، بيان مى فرمايد. براى توضيح بيشتر ر، ك : الميزان ، ج 15، ص 89.
144) تهذيب ، ج 1، ص 127، روايت 35، و ص 113، روايت 3، و بحار الانوار، ج 80، ص 309، روايت 20، و ج 94، ص 402، روايت 4، و وسائل الشيعه ، ج 1، ص 384، روايت 1014، و ص 385، روايت 1016.
145) ر، ك : بحارالانوار، ج 33، ص 269، روايت 534، و ج 48، ص 22، روايت 24.