سوال:
چرا بعداز اينكه پيامبر اكرم(ص)حضرت علي(ع)را به عنوان جانشين خود انتخاب كردند بزرگان قبايل وحتي مردم حضرت علي(ع)را به عنوان امام جانشين رسول خدا قبول كردند؟
پاسخ:
سلام
آنچه در تاريخ ثبت شده اين است كه بعد از رحلت پيامبربزرگان قبايل از پذيرفتن اين مسئله سر باز زدند ، نه اين كه اين مسئله را پذيرفته باشند . شايد مقصود شما نيز همين بوده است .
حال در پاسخ به علل آن ، در آغاز لازم به ذكر است كه سرمنشأ همه عوامل روى گردانى از حق و هواپرستى است. انسان در هر موردى كه گناه مىكند، پيروى از هواى نفس را به جاى اطاعت از خدا انتخاب مىكند. هواپرستى از تمام انواع بت پرستى خطرناكتر است چرا كه ممكن است كسى بت پرست باشد، ولى دست به جنايات هولناك نزند، ولى هواپرستان به خاطر هواپرستى شان هزاران و گاه ميليونها انسان بى گناه را به خاك و خون مي كشيند، و گاهى دست به كارى مي زنند كه سبب انحراف امتى از مسير حق مي شود، مانند غصب خلافت على(ع).
رسول گرامى اسلام فرمود: "در زير آسمان هيچ بت بزرگى نزد خدا از هوا و هوس كه از آن پيروى كنند وجود ندارد".(1)
حسد، كبر، غرور و ساير صفات رذيله كه هر يك آثار و عواقب زيانبار و هولناكى بر فرد و جامعه دارند، هر كدام شاخهاى از شجره خبيثه هواپرستى است.
در مسئله غصب خلافت على(ع) و اين كه چرا مردم به دستور و سفارش پيامبر گرامى اسلام(ص) در خصوص امامت و خلافت على(ع) عمل نكردند، مىتوان گفت: عامل اصلى هواپرستى بود.
عوامل اصلى در محروم نمودن امام علي از حكومتش بدين شرح است:
1- حسادت ورزى و برترى جويى نسبت به خاندان پاك پيامبر و قبيله بنى هاشم، از طرف معركه گردانان غصب خلافت و اطرافيان آنان از انگيزههاى مهم عمل نكردن به دستور پيامبر اسلام(ص) در مورد امامت على(ع) است. اين انگيزه ريشه دار بود و به عصر پيامبر اسلام(ص) و شايد پيش از اسلام بر مىگردد و مربوط به قبايل عرب به ويژه برخى قبايل قريشى مكه است.
بررسىهاى تاريخ نشان مىدهد كه بسيارى از اقوام و قبايل عرب خصوصاً برخى از قبايل قريش و در رأس آنان بنى اميه بنا به انگيزه ياد شده هيچ گاه با پيامبر و خاندانش (كه از بنى هاشم بودند) خوب نبودند و پيوسته نسبت به آنان به دليل تعصب قومى و قبيلگى رشك مىورزيدند. بر اين اساس هرگز مايل نبودند فردى از اين خاندان به حكومت برسد و بر آنان حكم كند. اين حسادت به قدرى در اعماق جانشان شعله ور بود كه بسيارى از قريشيان حتى پس از بيعت خود جوش مردم با اميرمومنان(ع) بعد از قتل عثمان نيز يا با حضرت بيعت نكردند و يا اگر به انگيزه سياسى مجبور شدند بيعت كنند، از همكارى با حكومت علوى سرباز زدند و پيوسته مترصد ضربه زدن به او و براندازى حكومتش بودند. امام(ع) درباره انگيزه مخالفت قريش با حضرتش مىفرمايد: "ما تنقم مِنا قريش إلا أنّ اللَّه اخْتارنا عليهم فأدخلنا هم فى حيزنا؛ قريش با ما دشمنى نمىكند جز براى اين كه خداوند ما را به رهبرى و سرورى ايشان برگزيد و ما آنان را زير فرمان خويش كشانديم".(2)
حضرت در پاسخ به اين سؤال كه چگونه مردم شما را از خلافت كه حقتان بود بازداشتند؟ فرمود: "به خاطر خودخواهى بود كه گروهى بخيلانه به خلافت چسبيدند (و حق را از ما گرفتند)".(3)
ابوسفيان سركرده قريشيان و بنى اميه، پس از انتخاب عثمان به خلافت، بسيار خوشحال بود و در پوست خود نمىگنجيد. وى در آن وقت نابينا بود و به مردى گفت او را به قبر حضرت حمزه عموى پيامبر اسلام(ص) برساند. وقتى به كنار قبر سيد، خطاب به قبر گفت: حكومتى كه با ضرب شمشير به دست آورديد، امروز بازيچه دست غلامان ما شده است، سپس به قبر حمزه(ع) لگد زد.(4)
2- كينه توزى و انتقام جويى اعراب و قريش. اين انگيزه ريشهاش به جنگهاى صدر اسلام بر مىگردد. امام على(ع) در دفاع از پيامبر اسلام(ص) و برداشتن موانع تبليغ و نشر اسلام، تعدادى از سران شرك و كفر را به هلاكت رساند. از اين رو بسيارى از اعراب و قريشيانى كه در جنگها از نزديكان خويش، كسانى را از دست داده بودند، كينه حضرت را به دل گرفتند. آنان اين كينه را پنهان نمىكردند، بلكه در محافل و مجالس ابراز مىكردند و پيوسته در صدد انتقام جويى از حضرت بودند. اين واقعيت در قسمت هايى از دعاى ندبه آمده است: "در راه خدا خونهاى سران و گردن كشان عرب را به خاك ريخت و شجاعان شان را به قتل رساند و سركشان آنها را مطيع ساخت (در نتيجه) دلهاى آنان را نسبت به خود پر از حقد و كينه از واقعه جنگهاى بدر و خيبر و حنين و غير آنها ساخت".(5)
ابن ابى الحديد معتزلى درباره كينه توزى قريشيان نسبت به حضرت على(ع) مىگويد: "تجربه ثابت كرده كه گذشت زمان موجب فراموشى كنيهها و خاموشى آتش حسد و سردى دلهاى پركينه مىشود، ولى بر خلاف انتظار روحيه مخالفان على پس از گذشت ربع قرن (25 سال) عوض نشد و عداوت و كينهاى كه از دوران پيامبر(ص) نسبت به على(ع) داشتند، كاهش نيافت و حتى فرزندان قريش و نوباوگان و جوانان آنان كه شاهد حوادث خونين معركههاى اسلام نبودهاند و قهرمانىهاى امام(ع) را در جنگهاى بدر و أحد و... بر ضد قريش نديده بودند، بسان نياكان خود سرسختانه با على(ع) عداوت ورزيدند و كينه او را در دل داشتند".(6)
3- دنياطلبى؛ عدهاى با توجه به شناختى كه از امير مؤمنان على(ع) داشتند، به خوبى مىدانستند كه اگر حكومت به دست حضرت بيفتد و امام قدرت اجرايى پيدا كند، اجازه دنياطلبى و تعدّى به بيت المال را به آنان نمىدهد. اين قبيل افراد مىدانستند تاب تحمّل عدل علوى را ندارند.
عدالت و دادگرى و سختگيرى و تقيد كامل امام(ع) به رعايت اصول از عصر رسالت زبانزد خاص و عام بود.
در مواقع مختلف در زمان پيامبر، سختگيرى حضرت على(ع) را در موضع عدالت و بيت المال ديده بودند. مثلاً در جريان غنيمت يا جزيهاى كه از يمن به دست آوردند، حضرت على(ع) متوجه شد كه فرماندهان آن را بين سربازان تقسيم كردهاند، حضرت با شدت با آنها برخورد نموده و از همه سربازان و افسران پس گرفت. مسلمانان پيش پيامبر(ص) شكايت از حضرت على(ع) كردند، پيامبر در جوابشان فرمود: "از بدگويى درباره على(ع) دست برداريد كه او در اجراى دستور خدا بسيار دقيق و سخت گير است و هرگز در زندگى او تملّق و مداهنه وجود ندارد".(7)
4- عدم رشد سياسى؛ غاصبان خلافت و سياست بازان و دغلكاران بازار سياست، آگاهانه (چنان كه على(ع) در خطبه شقشقيه مىفرمايد: "ابوبكر با اين كه شايستگى و افضيلت مرا مىدانست، غصب خلافت نمود". امامت را از مسير حقيقى خود منحرف نمودند و توده مردم هم به لحاظ عدم رشد سياسى و عدم درك صحيح از اين كه انحراف در مسئله امامت و رهبرى امت اسلام چه مصايبى به بار مىآورد، دنبال غاصبان خلافت را گرفتند. نه به توصيه و سفارش پيامبر اسلام(ص) عمل كردند و نه به دعوت على(ع) پاسخ مثبت دادند.
آنها تصور مىكردند مسئله خلافت و امامت بر جامعه اهميت چندانى ندارد كه آيا حضرت على(ع) به دست گيرد يا كسانى مانند ابوبكر و عمر (كه از كهنسالان و پدر خانم پيامبر و از اوّلين مسلمانان بودند و به عقيده آنها به اندازه على(ع) شايستگى داشتند).
اگر جريان سقيفه و اتفاقاتى را كه در آن جا اتفاق افتاد و نحوه انتخاب ابوبكر را مرور كنيم، مىبينيم به صورت برنامه طراحى شده، اين مسئله اتفاق مىافتد و مسلمانانى كه در آن جا حضور دارند، براى اين كه عقب نيفتند، زود تصميم گرفته و بيعت مىكنند.
نتيجه اين كه اين عوامل چهارگانه باعث شد كه به دستور رسول گرامى اسلام(ص) در مورد جانشينى و خلافت على(ع) عمل نكردند. نه تنها با حضرت بيعت نكردند، بلكه به زور شمشير از حضرت براى خليفه اوّل بيعت گرفته شد.
پى نوشتها
1- تفسير نمونه، ج 15، ص 103.
2- مجله حكومت اسلامى، ج 18، ص 316، به نقل از شيخ مفيد، ارشاد (ترجمه سيد هاشم رسولى محلاتى، ج 1، ص 242).
3- نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 161.
4- عبدالفتاح عبدالمقصود، امام على بن ابى طالب، (ترجمه سيد محمّد مهدى جعفرى) ج 1، ص 287.
5- مفاتيح الجنان، دعاى ندبه.
6- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 144، ذيل خطبه 211.
7- جعفر سبحانى، فروغ ولايت، ص 114.