پاسخ های علامه طباطبایی به سوالات
علم امام عليه السّلام و عصمت انبياء و اوصياء
برهان بر علم غيب داشتن امام عليه السّلام
س 279- آيا امام عليه السّلام علم غيب دارد؟
ج - آياتى از قرآن مجيد بيانگر آن است كه علم غيب مخصوص ذات خداى متعال است ، و از همه صريحتر در نفى علم غيب از غير خدا، اين آيه است كه خداوند در آن علم غيب را تنها براى ساحت مقدس خود اثبات ، و از غير نفى نموده و مى فرمايد: قل : لايعلم من فى السموات و الارض الغيب الا الله . (نمل : 65)
بگو: هيچ كس در آسمانها و زمين جز خدا، از غيب آگاه نيست .
ولى از آيه شريفه زير استفاده مى شود كه خداوند علم غيب را به پيغمبران مورد رضا و پسند خود عليهم السلام نيز اظهار نموده و آنها نيز عالم به غيب هستند. خداوند مى فرمايد: عالم الغيب ، فلا يظهر على غيبه احدا، الا من ارتضى من رسول . (جن : 26 و 27)
خداوند داناى غيب است ، پس كسى را بر غيب خود آگاه نمى كند، جز پيامبرى كه مورد رضا و پسند او باشد.
بنابراين ، از جمع بين آيات معلوم مى شود كه كسى جز خداوند متعال غيب را بالذات و از پيش خود و مستقلا نمى داند، ولى ممكن است آن را به پيغمبران برگزيده خود عليهم السلام تعليم نمايد. و علم ائمه عليهم السلام نيز بر اساس روايات متعدد بالوراثه از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم است .
بر اين پايه ، علم غيب امام عليه السّلام بالوراثه از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ، و علم غيب پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و اله و سلم به وحى و تعليم خداوند متعال ، و علم خداوند ذاتى است .(117)
منكر علم غيب امام عليه السلام !!
س 280- اگر كسى اعتقادش اين باشد كه امام عليه السّلام به آنچه در آينده در رابطه با خود يا ديگران اتفاق مى افتد آگاهى ندارد، آيا ضررى به اعتقادش دارد؟
ج - اعتقاد به علم غيب داشتن امام عليه السّلام از ضروريات اماميه نيست كه منكر آن كافر شود. آنچه به دليل عقلى ثابت است تنها اين است كه امام عليه السّلام و پيشوا بايد به ما يحتاج مردم در امور دينى و دنيايى ، آگاه باشد، ولى از روايات متعدد(118) استفاده مى شود. كه ائمه عليهم السلام به آنچه برده و خواهد بود و مى باشد، آگاه هستند.
معناى روايات (لو شاؤ وا علموا)
س 281- آيا از روايات (لو شاؤ وا علموا)(119) استفاده نمى شود كه ائمه عليهم السلام به هر چه كه نمى خواستند بدانند، علم نداشتند؟
ج - مضمون روايات اين است كه : اذا شاؤ وا علموا، و اذا لم يشاووا لم يعلموا (هرگاه بخواهند مى دانند، و هرگاه نخواهند نمى دانند) و از اين روايات فهميده مى شود كه ائمه عليه السلام هر وقت مى خواستند چيزى بدانند به (مقام نورانيت )(120) خود توجه نموده و آن را مى دانستند، ولى هميشه به آن مقام توجه نداشتند، مانند فقيهى كه تمام مسائل نزد او حاضر نيست ، ولى ملكه اجتهاد را دارد كه هرگاه مساءله اى از او مى پرسند، به مآخذ حكم رجوع نموده و آن را مى داند.
س 282- مضمون روايات مستفيضه يا در حد تواتر معنوى در رابطه با ائمه عليهم السلام اين است كه ائمه عليهم السلام از مرگ خود آگاه نيستند، از آن جمله در نهج البلاغه آمده است كه اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود:
(هر چه تفحص كردم كه بدانم مرگم چه موقع است نتوانستم ) تا اينكه مى فرمايد:
هيهات ! علم مخزون (121) (دور است ! اين دانش نهانى و اندوخته (مخصوص خداوند) است .
ج - اين ندانستن مربوط به جهات ظاهرى و حسابها و تجربيات و اسباب بشرى است كه به جنبه بشرى آنها مربوط مى شود، و اين منافات ندارد كه به واسطه جنبه نورى و توجه به آن ، هر چه را بخواهند، بدانند: (اذا شاووا، علموا) پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم نيز جنبه ظاهرى را داشته است ؛ چنانكه قرآن شريف مى فرمايد: قل : انما انا بشر مثلكم . (كهف : 110)
بگو: من فقط بشرى همسان شما هستم .
در يكى از جنگها كه آن حضرت با اصحاب خود به مدينه بر مى گشتند، در يك فرسخى مدينه نزد چاهى به نام (بقعاء) منزل نمودند. حضرت صلى اللّه عليه و آله و سلم در همانجا به علم غيب فوت يكى از منافقين را به اصحاب خبر دادند. بعد به واسطه طوفان شديد، شترها از جمله شتر حضرت گم شدند و حضرت دستور دادند كه برويد شترم را پيدا كنيد. يكى از منافقين گفت : اين مرد ادعا دارد كه مرگ يكى از منافقين را از غيب خبر مى دهد؛ و حال آنكه نمى داند شتر خودش كجاست ، اين خبر را به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم رساندند. ايشان فرمودند در فلان دره طناب شترم به خار گير كرده ، رفتند و ديدند به همان صورتى است كه حضرت صلى اللّه عليه و آله و سلم فرموده بودند: (اذا شاؤ وا، علموا): (هرگاه بخواهند بدانند، مى دانند.)
چگونگى علم امام عليه السّلام به امامت خود
س 283- كيف يعرف الامام انه امام ؟
ج - عن الرضا عليه السلام : عند درك نفسه انه اقل الاقلين . و النبوه كذلك ، الا ان للانبياء عليهم السلام طريقا آخر لتشخيص النبوه ، و هو الوحى .(122)
س 284- اينكه امام درك مى كند كه (اقل الاقلين ) است ، آيا مطابق واقع است يا صرف ادراك است ؟
ج - مطابق با واقع است ، زيرا كمال انسان در فقر و نادارى است . و انسان كامل كسى است كه درك كند از خود هيچ ندارد؛ نه كمال و نه استقلال ، و نه جان و نه چيز ديگر، مگر اينكه آنها را از خداوند متعال بداند.
و انسان به هر اندازه فقر و فاقه خود را درك كند، كامل تر است ، يعنى درك كند كه خودش ، جانش ، روحش و جميع كمالات وجودى و افعالش ، همه مال خدا است . و كامل ترين انسانها كسى است كه خودش را فقيرترين مردم بداند؛ نه اينكه ديگران دارند او ندارد، بلكه او نادارى خود را درك مى كند و آنها درك نمى كنند.
بنابراين ، در واقع هيچ كس از خود چيزى ندارد، جز اينكه صاحبان كمال ، تصور مى كنند كمال آنها از خود آنها و مال خود آنهاست ، ولى امام عليه السّلام مى فهمد كه از خود او و مال خود او نيست ، و اين نادارى و فقر خود را (با همه دارايى درك مى كند.
بر اين پايه ، امام عليه السّلام بشرى است كه هيچ كمال مستقل براى خود نمى بيند، و معناى روايت گذشته اين مى شود كه امام عليه السلام وقتى اين نادارى و فقر ذاتى خود را با همه كمالاتى كه دارد درك كند، مى فهمد كه به مقام امامت رسيده است .
س 285- چگونه درك فقر و نادارى ، كمال انسان است ؟
ج - كمال همين است ، و هر كس از اعم از ناقص و كامل يك نوع كمال يا نقصى را براى خود مى بيند، اما امام عليه السّلام فقر محض خود را درك مى كند كه هر چه دارد مال خدا است ؛ پس امام عليه السّلام به عكس ديگران كه همه چيز را مال خود مى دانند و به خود نسبت مى دهند و خود را نسبت به آنها دارا مى بينند و مى دانند، خود را فقير و نادار مى بيند و درك مى كند.
موروثى بودن علوم ائمه عليهم السلام از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم
س 286- آيا علوم ائمه عليهم السلام از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم است ؟
ج - ظاهر روايات چنين است .(123)
س 287- آيا موروثى بودن علوم آنان از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم با رواياتى كه مى فرمايد: (اذا شاؤ وا علموا)(124): (هرگاه بخواهند، عالم مى شوند) منافات ندارد؟
ج - گويا علمى كه به آنان داده شده دو گونه است : بعضى از آن مثل بديهيات ما است كه از نظرشان غايب نمى شود، و بعض ديگر از آن محتاج به تاءمل و توجه است به گونه اى كه هرگاه خواستند بدانند، مى دانند: (اذا شاؤ وا، علموا).
دومى مانند ملكه اجتهادى است كه شخص مجتهد و فقيه دارد؛ كه در اوقات عادى به آن توجه ندارد، ولى همين كه مساءله اى يا مسائلى از او پرسيده شد و به حالت نفسانى خود توجه نمود، مى تواند جواب آن مسائل را بدهد. امام عليه السّلام نيز هر وقت به مقام نورانيت خود توجه نمايد، مطلب را مى داند.
معناى افزايش علوم ائمه عليهم السلام در شبهاى جمعه
س 288- آيا اين مطلب كه در كتاب (بصائر الدرجات ) در روايات متعدد آمده است كه ارواح ائمه عليهم السلام شبهاى جمعه بالا مى رود و يزداد فى علومهم جما غفيرا(125) (و فراوان به علومشان افزوده مى گردد.) با روايات گذشته (اذا شاؤ وا، علموا) منافات ندارد؟
ج - اشكال ندارد كه (اذا شاؤ وا علموا) از راه صعود ارواح آنها در شبهاى جمعه باشد.
س 289- آيا از اين دسته روايات (روايات افزايش شدن علم ائمه : در شبهاى جمعه ) و روايات عرض اعمال (126) به دست نمى آيد كه علوم آنان تدريجى است ، نه اينكه دفعى باشد و به يكبارگى از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم دريافته باشند؟
ج - علوم آنان دفعى است ، گرچه معلوم تدريجى باشد، پس علم به معلوم تدريجى دارند، نه اينكه خود علم هم تدريجى باشد. تعليم رسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم به اميرالمؤ منين عليه السلام مثل تعليم رايج در ميان ما تدريجى نبوده ، بلكه دفعة واحدة بوده است .(127) چنانكه تعلم حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم نيز دفعى بوده است . خداوند متعال مى فرمايد: و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء (نحل : 89)
و ما كتاب را بر تو نازل نموديم ، تا بيانگر تمام اشياء باشد.
زيرا كلمه (لكل شى ء) يعنى همه چيز، با تدريج سازگار نيست . و به طور كلى بايد توجه داشت كه روز مبعث ، روز رسالت است و از سوره (اقرا باسم ) كه سياق آياتش بيانگر آن است كه نخستين سوره اى است كه بر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم نازل شده ، نيز بر مى آيد كه نبوت قبل از رسالت بوده است ، و از آيات ديگر استفاده مى شود كه قرآن دفعه واحدة و يكباره در شب 19 يا 21 يا 23 ماه رمضان همان سال نازل گرديده است . خداوند متعال مى فرمايد: انا انزلناه فى ليلة المباركه (دخان : 3)
بى گمان ما قرآن را در شب خجسته اى فرو فرستاديم .
و مى فرمايد: انا انزلناه فى ليلة القدر. (قدر: 1)
مسلمان ما قرآن را در شب قدر فرو فرستاديم .
سپس در طول بيست و سه سال تدريجا نازل شده و سوره حمد به خصوص دو مرتبه نازل شده است .
س 290- در روايات آمده است : (ارواح انبيا و اوصياو ائمه عليهم السلام شبهاى جمعه به عرش بالا مى روند و از آنجا علومى استفاده مى كنند).(128) آيا اين روايات درست هستند؟
ج - درباره ائمه عليهم السلام چنين وارد شده است ؛ ولى درباره انبياء عليهم السلام نديده ام ، چه مانعى دارد كه علومى به ايشان اعطا شود؟!
س 291- در عده اى روايات آمده است كه : (ائمه عليهم السلام علم آسمان و زمين و آنچه در آنهاست و علم وقايع گذشته و آينده را مى دانند). آيا روايات مربوط به افزوده شدن علوم آن بزرگواران در شبهاى جمعه با اين دسته از روايات منافات ندارند؟
ج - خير، از اين دسته از روايات بر مى آيد كه آنان به (ماكان و مايكون ) عالمند، اما از راهى كه در روايات گذشته مطرح شده است ، يعنى شبهاى جمعه بالا مى روند و بر علومشان افزوده مى گردد.
علم ائمه عليهم السلام به جزئيات وقايع عالم
س 292- آيا ائمه عليهم السلام به تما وقايع و جزئيات موضوعات عالم آگاهند؟
ج - روايات متعدد و نه يكى و دو تا، بيانگر آن است كه ايشان از ماكان و مايكون ، و ما هو كائن الى يوم القيامه (رخدادهاى گذشته و حال و آينده تا روز قيامت ) آگاه هستند، يعنى به هر ذره عالم عالمند.(129)
عدم تفاوت علم امام بعد و قبل
س 293- آيا ممكن است امام بعدى ، به وقايع و قضايايى عالم شود كه در زمان امام قبلى واقع نشده ، و او به آنها علم نداشته ، و امام بعدى عالم شده باشد؟
ج - امام بعدى هر چه دارد از امام قبلى داردو نزد او بوده است ، پس امام قبلى نيز به آن علوم و وقايع عالم بوده و به بعدى سپرده است .
عرضه اعمال به امام عليه السّلام جنبه تشريفاتى ندارد.
س 294- آيا عرضه اعمال به امام عليه السلام (130) جنبه تشريفاتى دارد؟
ج - عرضه اعمال تشريفاتى نيست ، بلكه واقعيت دارد، اعمال بندگان نزد امام عليه السّلام حاضر است ، و هيچگاه غايب نيست ، و امام باغبان عمل بندگان است و آنها را (چه خوب و چه بد) به مطلوب سوق مى دهد و به سوى حق سبحانه و تعالى هدايت مى كند. در وقت مردن ، پرسش و پاسخ قبر، در روز قيامت ، ميزان ، حساب ، و صراط و... رسيدگى عمل با امام عليه السّلام است خداوند سبحان مى فرمايد: يوم ندعو كل اناس بامامهم ... (اسراء: 71)
(ياد كن ) روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى خوانيم .
و همچنين خود آن بزرگواران عليهم السلام در ذيل آيه شريفه ان الينا ايابهم ، ثم ان علينا حسابهم (غاشيه : 25 و 26): (در حقيقت بازگشت آنان به سوى ماست ، آنگاه ، حساب آنان به عهده ماست ) فرموده اند كه منظور ماييم .(131)
زمان عرضه اعمال بر امام عليه السّلام
س 295- آيا در شب قدر اعمال بندگان بر امام عليه السّلام عرضه مى شود؟
ج - بر اساس روايات در هر هفته دوبار اعمال بر امام عليه السّلام عرضه مى شود، و در شب قدر نيز تقدير امور مى شود، و مانعى ندارد كه امام عليه السّلام آنها را بداند، و ملائكه در آن شب نازل شوند و مقدرات را به خدمتش عرضه كنند.
عدم تنافى علم غيب داشتن معصومين عليهم السلام با...
س 296- ائمه عليهم السلام كه علم غيب داشتند چگونه با خوردن انگور مسموم و مانند آن ، آگاهانه به هلاكت خود اقدام نمودند؟
ج - اساسا بايد توجه داشت كه : الشى ء ما لم يجب ، لم يوجد (هر چيز تا واجب الوجود نگردد، به وجود نمى آيد.)
بنابراين ، هر فعلى نسبت به فاعل خود ضرورى نيست ، بلكه تنها نسبت به علت تامه (كه اراده خداوند متعال جزو آن است ) ضرورى است . و تحقق الفعل اراديا و تحت التكليف ، لاينافى الضروره ، كما فى الافعال الاراديه مع وجود التكاليف فيها. (تحقق فعل و تحت تكليف بودن آن با ضرورى بودن آن منافات ندارد، چنانكه افعال ارادى انسان اين گونه هستند، يعنى با اينكه انسان به انجام آنها مكلف است در عين حال ضرورى است .)
بر اين پايه است كه ائمه عليهم السلام با اينكه مى دانستند شهيد مى شوند، اقدام به انجام فعل مى كردند؛ حضرت امير المؤ منان عليه السلام به محراب مى رود، و امام حسن و امام رضا عليهم السلام نوشيدنى مسموم يا انار و انگور مسموم تناول مى كنند، و حضرت سيدالشهداء عليه السّلام وارد كربلا مى شود، و در صدد چاره جويى و دفع قضا و قدر الهى بر نمى آيند.
توضيح آنكه : گاهى انسان به علم قطعى و بى بروبرگرد مى داند كه به فعل اختيارى خود، مثلا در ساعت يازده ، زهر خواهد خورد و در فلان ميدان و يا خيابان تصادف خواهد كرد و جان خواهد سپرد.
و گاهى نيز قطعا مى داند كه به فعل اختيارى و ارادى خود مثلا در ساعت يازده در فلان ميدان و يا خيابان تصادف خواهد كرد و يا هدف تير و گلوله قرار خواهد گرفت ، ولى اين واقعه به وقوع شرط يا شروطى است ، و در مورد ما مثلا مشروط به رفتن است ، به گونه اى كه اگر برود كشته مى شود، و اگر نرود كشته نخواهد شد.
در صورت اول چاره جويى معنى ندارد، زيرا انسان خود را در هلاكت واقع مى بيند، نه اينكه خود را به هلاكت بيندازد و القاء در تهلكه كند، از اين رو خطاب لاتلقوا بايديكم الى التهلكه (بقره : 195) (با دست خود، خود را به هلاكت نيندازيد.) اصلا به او متوجه نيست ، و اين در صورت دوم تشبت و تمسك به اسباب و در صدد چاره جويى بر آمدن و خوددارى كردن از رفتن به سوى هلاكت جا دارد و خطاب (لاتلقوا) به انسان متوجه مى شود.
حال مى گوييم : اقدام ائمه عليهم السلام از قبيل فعل اول است كه حتميت و وقوع فعل را (چه بخواهند چه نخواهند) مى دانستند و چاره جويى و نرفتن و اقدام نكردن معنى نداشت ؛ زيرا همه بر خلاف علم قطعى مفروض است .
و در واقع آيه شريفه فوق نهى از القاء در تهلكه مى كند، ولى قضاياى ائمه عليهم السلام وقوع در تهلكه است ، نه ايقاع و القاء در تهلكه .(132)
س 297- اين روايت را كه مى گويد: (حضرت رسول مى خواستند سنگى از زمين بردارند، زير آن عقربى بود، دست حضرت را گزيد و حضرت دستور فرمودند كه نمك آوردند و روى آن گذاشتند). چگونه توجيه مى فرماييد؟
حضرت علامه قدس سره : در روايت ديگر نيز آمده است : (عقرب شكم مبارك آن حضرت را گزيد حضرت دستور فرمودند كه نمك آوردند و روى آن گذاشتند.)(133) ادامه پرسش : اين دو روايت و همچنين جريان خوراندن ماهى به آن حضرت را چگونه توجيه مى فرماييد؟
ج - در علم ائمه عليهم السلام و پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم (بدا) نيست ، لذا در برابر امورى كه مى دانستند واقع خواهد شد، تسليم بودند و در مقام چاره جويى و رهايى از آن بر نمى آمدند. خداوند متعال مى فرمايد: قل : لو كنتم فى بيوتكم ، لبرز الذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم (آل عمران : 154)
بگو: اگر شما در خانه هاى خود هم بوديد، كسانى كه كشته شدنشان نوشته شده و حتمى است ، قطعا (با پاى خود) در قتلگاه هاى خويش حاضر مى شدند.
عصمت چيست ؟
س 298- عصمت چيست ؟
ج - خداوند سبحان خطاب به رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم مى فرمايد: و انزل الله عليك الكتاب و الحكمه ، و علمك ما لم تكن تعلم ، و كان فضل الله عليك عظيما (نساء: 113)
- و خدا كتاب و حكمت بر تو نازل كرد، و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت ، و تفضل خدا بر تو همواره بزرگ بوده است .
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه خداوند دو نوع علم به پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم تعليم نموده است :
يكى ، تعليم از راه وحى و نزول روح الامين بر ايشان ، كه انزل الله عليك الكتاب و الحكمه به ضميمه گفتار ديگر خداوند سبحان كه مى فرمايد: نزل به الروح الامين على قلبك (شعراء: 193): روح الامين قرآن را بر قلب تو فرود آورد) بيانگر آن است . و ديگرى ، و علمك ما لم تكن تعلم كه نوعى القا بر قلب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و الهام الهى بدون واسطه ملك و انزال آن است . اين موهبت الهى همان عصمت و نوعى علم است كه بر تمام قواى طبيعى و غرايز و اميال نفسانى غالب و صاحبش را از گمراهى و گناه به طور كلى باز مى دارد، و به واسطه آن نسبت به گناه تنفر و انزجار قلبى پيدا مى كند. كه در روايات از آن به اين صورت تعبير شده است كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و امام عليه السّلام روحى به نام (روح القدس ) دارند كه آنان را از گناه و معصيت باز مى دارد.)(134) شاهد بر اينكه عصمت نوعى علم است ، آيه شريفه گذشته است كه بعد از آنكه فرمود: انزل الله عليك الكتاب و الحكمه )، فرمود: و علمك ما لم تكن تعلم در شاءن نزول اين آيه شريفه نيز آمده است : سه نفر كه برادر بودند، شبانه به خانه يكى از انصار وارد شده و مقدارى آرد گندم و وسايل جنگى از قبيل زره و... را دزديدند. پيغمبر اكرم دستور جستجو دادند تا اينكه معلوم شد آنان برده اند، زيرا بر خلاف عادت و با آنكه فقير بودند، نيمه شب از خانه شان دود تنور (به واسطه پختن نان ) بلند شد و اصحاب متوجه شدند و آنان را تعقيب كردند، آنها نيز متوجه تعقيب اصحاب شدند و زره رابه خانه يك شخص يهوى انداختند و گريختند. تا اينكه عده اى از اصحاب به خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم رسيدند و از ايشان در خواست نمودند كه شخص يهودى را مؤ اخذه كند، و دست مسلمان را قطع ننمايد. زيرا عليه مسلمانان تمام مى شد، كه خداوند اين آيه را نازل فرمود و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم را از ماجرا مطلع نمود.
بنابراين ، عصمت نوعى علم است كه صاحبش را به طور دائم و براى هميشه در راه بندگى قرار مى دهد، و مانع از صدور و معصيت از او مى شود؛ نه از قبيل علم متعارف به حسن و قبح فعل يا علم به مصحلت و مفسده آن ، زيرا اين گونه علم گاهى با گمراهى و ارتكاب عصيان و گناه جمع مى شود. و انسان با اينكه قبح و مفسده فعل را مى داند، در عين حال قوه شهويه و يا غضبيه بر او غالب مى گردد و مرتكب آن فعل مى شود، چنانكه خداوند سبحان مى فرمايد:
افراءيت من اتخذ الهه هوا، و اضله الله على عليم ؟! (جاثيه : 23)
پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته ، گمراه گردانيد؟!
و نيز مى فرمايد: و حجدوا بها و استيقنتها انفسهم (نمل : 14)
و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت ، آن را انكار كردند.
خلاصه اينكه : عصمت انبياء عليهم السلام علمى است كه دائما آنها را از گناه باز مى دارد، و اعضا و جوارح آنان را همواره در راه فطرت توحيد قرار مى دهد، و هيچ وقت مغلوب قواى طبيعى و هوى و هوس نمى شوند.
امكان تحصيل عصمت
س 299- آيا عصمتى كه انبياء و ائمه عليهم السلام دارند، قابل تحصيل و كسب است ؟
ج - امكان به معناى احتمال بله ، ولى دليل بر اثبات اين معنى نداريم .
توضيح معناى عصمت
س 300- شما درباره (عصمت ) فرموده ايد كه تكوينى نيست ، تشريعى است و به همت خود انبياء عليهم السلام بستگى دارد. مقصود از اين سخن چيست ؟
ج - كجا اين حرف را زده ايم كه عصمت تشريعى است ؟! عصمت نتيجه علمى است كه خداوند متعال به معصوم عليه السّلام مى دهد كه بر سر دو راهى با اختيار خويش راه خير را اختيار مى كند؛ بنابراين ، در مورد عصمت تكليف داريم ، ولى خود عصمت تكليف نيست ، و پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام كه معصوم بودند نيز تكليف داشتند، و اين تكليف امرى تشريعى است .
س 301- آيا معصوم عليه السّلام مى تواند با خدا مخالفت كند؟
ج - بله ، وگرنه تكليف معنى ندارد.
س 302- خداوند سبحان از زبان حضرت يوسف مى فرمايد: و ما ابرى ء نفسى ، ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى . (يوسف : 53)
و من نفس خود را تبرئه نمى كنم ، چرا كه نفس قطعا بسيار بد فرما است ، مگر كسى كه پروردگارم به او رحم كند.
از جمله (الا ما رحم ربى ) استفاده مى شود كه حضرت يوسف عليه السّلام عاصم و نگاه دار داشته است ، پس عصمت به تكوين بر مى گردد و به اختيار خود او نبوده است .
ج - معصوم عليه السّلام در مودر معصيت علمى پيدا مى كند كه به سوى معصيت گرايش پيدا نمى كند؛ ولى تكاليفى كه ما داريم براى پيغمبر و امام عليه السّلام نيز هست . خداوند متعال مى فرمايد: و لو لا فضل الله عليك و رحمته ، لهمت طائفه منهم ان يضلوك . و ما يضلون الا انفسهم ، و ما يضرونك من شى ء، و انزل الله عليك الكتاب و الحكمه ، و علمك ما لم تكن تعلم ، و كان فضل الله عليك عظيما (نساء: 113)
و اگر تفضل و رحمت الهى در حق تو نبود، گروهى از ايشان آهنگ آن را داشتند كه تو را گمراه كنند، ولى كسى جز خود را گمراه نمى كنند، و هيچ گونه زيانى به تو نمى رسانند، و خداوند بر تو كتاب و حكمت نازل كرد، و (به وحى خويش ) چيزى را نمى دانستى به تو آموخت ، و تفضل خدا بر تو همواره بزرگ است .
نيز مى فرمايد: و لقد همت به ، و هم بها لو لا ان راءى برهان ربه . (يوسف : 22)
و آن زن ( زليخا) آهنگ او ( حضرت يوسف عليه السلام ) را كرد، و او نيز اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ آن زن را مى كرد.
بنابراين ، تعليم الهى علت است براى عصمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم كه به سبب آن گناه نمى كند.
پس حقيقت عصمت ، علم است كه معصوم به واسطه آن از معصيت به دور است ، ولى در عين حال امام و پيغمبر عليهم السلام در مورد آن تكليف دارند.
س 303- آيا معصوم عليه السّلام مى تواند در مورد عصمت و معصيت ، از تكليف تخلف كند؟ اگر جواب مثبت است ، چرا تخلف نمى كند؟
ج - بله ، مى تواند، ولى تخلف نمى كند چون معصوم است .
س 304- خداوند متعال در آيه تطهير درباره اهل بيت عليهم السلام مى فرمايد: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ، و يطهركم تطهيرا (احزاب : 33)
به يقين خداوند مى خواهد كه از شما هل بيت هر پليدى را بزدايد، و شما را چنانكه بايد و شايد، پاكيزه بدارد.
آيا از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه خداى متعال رجس و پليدى يا سبب آن يعنى معصيت را از آنها برداشته است ؟
ج - بالاخره آن بزرگواران عليهم السلام در مورد معصيت تكليف داشتند، و آنچه به ما متوجه است به آنها هم بوده ، و عصمت داشتن آنها ربطى به تكليف شان ندارد.
س 305- آيا صدور معصيت از آنان ، حتى امكان هم ندارد؟
ج - صدور معصيت از معصومين عليهم السلام امكان ندارد.
س 306- پس بايد عصمت به تكوين برگردد.؟
ج - خير، آنان تكليف دارند.
س 307- پس مى توان گفت : تكليف داشتند، ولى عدم صدور معصيت به دست خدا است ، نه به اختيار آنها.
ج - خير، آنها در مورد معصيت مجبور نيستند، بلكه به اختيار و اراده خود گناه را ترك مى كنند، هر چند اراده آنان تابع اراده خداست .
س 308- اگر از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم گناه سر نمى زد، پس براى چه هر روز استغفار مى نمود. چنانكه در روايت وارد شده است كه خود رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم مى فرمود: انه ليغان على قلبى و انى لاستغفرالله بالنهار سبعين مره .(135) به يقين قلب من زنگار آلود مى گردد، (از اين رود) در هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش مى طلبم .
ج - به يقين پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم معصيت قلبى و خارجى نمى نمود، بنابراين يك معنى براى كلمه (ليغان ) بايد در نظر گرفت كه حتى معصيت قلبى هم نباشد.
س 309- عصمت نتيجه علم است يا خود علم ؟
ج - عصمت ، نتيجه علمى است كه خداوند متعال به معصومين عليهم السلام افاضه فرموده است ، زيرا و علمك ما لم تكن تعلم (نساء: 113) در آيه گذشته غير از علمى است كه در جمله و يعلمك الكتاب و الحكمه (نساء: 113) مطرح است .
ولى از آنجا كه آن بزرگواران انسان و بشر هستند، به تكاليف انسانى مكلف هستند، بنابراين در اينجا دو مرحله مطرح است : يك مرحله علم و عصمت ، و مرحله ديگر، مرحله اختيار و توجه تكليف .
عدم منافات قضا شدن نماز رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم با عصمت آنحضرت
س 310- حضرت تعالى در كتاب (سنن النبى ) روايتى از امام عليه السّلام نقل فرموده ايد كه : (شبى براى حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم عباى دولا انداختند و حضرت روى آن خوابيدند و خوابشان برد و نمازشان قضا شد.)(136) اين روايت را چگونه معنى و توجيه مى فرماييد؟
ج - حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم بشر بودند، بدنشان احساس استراحت نمود و به خواب ادامه دادند. و اين روايت ، حديث مشهورى است . البته بعد از آن ديگر روى عباى دو لايه نخوابيدند.
س 311- آيا اين روايت با آن حديث كه رسول اكرم مى فرمايد: تنام عيناى ، و لاينام قلبى (137) (چشمانم به خواب مى رود، ولى قلبم نمى خوابد.) منافات ندارد؟
ج - معناى اين حديث آن است كه هيچگاه خدا را فراموش نمى نمايم و از نظرم نمى رود، و هرگز خدا و موقعيت خلقت خود را فراموش نمى كنم .
س 312- چگونه مى شود كه آن حضرت خدا را فراموش نكند، ولى حكم واجب او را فراموش نمايد؟ و آيا با عصمت آن حضرت سازگار است ؟
ج - حضرت به (بلال ) دستور فرموده بودند كه ايشان را بيدار كند، ولى او هم به خواب رفته بود. حضرت به او اعتراض كردند و بلال عرض كرد: (همان كس كه در چشمهاى شما تصرف نمود، در چشمهاى من تصرف كرد.)
با اين همه ، مخالفت در حالت خواب با عصمت ناسازگار نيست ؛ زيرا اين گونه مخالفت ، مخالفت امر نيست تا با عصمت منافات داشته باشد.
معناى آيه ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك ...
س 313- آيا آيه انا فتحنا لك فتحا مبينا، ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر. (فتح : 1 و 2) (ما تو را پيروزى بخشيديم ، چه پيروزى درخشانى ، تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو در گذرد.) كه ذنب و گناه براى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم اثبات مى كند، با عصمت آن حضرت منافات ندارد؟
ج - خير، زيرا (ذنب ) در آيه به معناى عصيان و مخالتف تكليف مولوى نيست ، چنانكه (مغفرت ) در اين آيه به معناى آمرزش از گناه نيست ، بلكه (ذنب ) از (ذنب ) و به معناى دنباله و تبعه و پيامد است ، چنانكه غفران به معناى سرپوش گذاشتن و ناپديد كردن است .
بنابراين آيه شريفه در مقام امتنان به رسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم است به اين كه خداوند متعال به واسطه فتح مكه ، تبعات و آثار شوم و پيامدهاى ناگوار قبل از آن مانند انتقام جويى و ايجاد ناامنى و فشار قريش بر آن حضرت ، و بعد از آن را سرپوش گذاشت ، و آن ها را از سر راه آن حضرت برداشت .
هرگز قرآن را فراموش نمى كند
س 314- خداوند متعال مى فرمايد: سنقرئك فلا تنسى ، الا ماشاء الله (اعلى : 6 و 7)
ما به زودى (آيات خود را) بر تو خواهيم خواند، تا فراموش نكنى ، مگر اينكه خدا بخواهد.
آيا از اين آيه شريفه بر نمى آيد كه اگر خدا بخواهد، نسيان و فراموشى براى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم امكان دارد؟
ج - نخست بايد توجه كرد كه آيه شريفه فوق در خصوص وحى است ، و همه علما به اتفاق معتقدند كه رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم وحى را فراموش نمى كند. و علاوه بر اين عده اى از علما بر اين اعتقادند كه آن حضرت گذشته از اينكه در وحى اشتباه نمى كند همچنان دانسته و به عمده از فرمان مولى مخالفت نمى نمايد، و اين معناى عصمت است ؛ اما در رابطه با اشتباه و خطا در امور غير وحى و غير تكاليف مى گويند: دليلى بر نفى آن نداريم .
ولى حقيقت اين است كه خصوص نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و ائمه هدى عليهم السلام در اين امور نيز خطا نمى كنند، اما راجع به ساير انبياء عليهم السلام ، از صريح قرآن بر مى آيد كه خطا و نسيان از آنها واقع شده است .
اينك مى گوييم : آيه شريفه فوق در مقام امتنان بر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و بيانگر آن است كه خداوند به گونه اى اين موهبت را به ايشان عطا فرموده و به گونه اى قرآن را به آن بزرگوار تعليم نموده كه هرگز آن را فراموش نخواهد كرد. و استثناء واقع در آيه (الا ماشاء اللّه ) نظير استثنايى است كه در گفتار ديگر خداوند متعال آمده است ، آنجا كه مى فرمايد: و اما الذين سعدوا ففى الجنه خالدين فيها مادامت السموات و الارض ، الا ما شاء ربك عطاء غير مجذود (هود: 108)
و اما كسانى كه نيكبخت شده اند، تا آسمانها و زمين برجاست ، در بهشت جاودانند، مگر اينكه پروردگارت بخواهد، اين بخششى است كه هرگز بريده و گسسته نمى گردد.
و اين نشان دهنده قدرت مطلقه حق سبحانه و تعالى است ، يعنى با وجود آنكه خداوند متعال اين موهبت را به پيغمبر اكرم داده ولى همچنان قدرت خداوند مطلق است ، و اين گونه نيست كه با عطا كردن ، از دست قدرتش خارج شده و قادر بر رد آن نباشد، بلكه هر وقت بخواهد مى تواند اين عطا را از او بگيرد، گر چه هرگز نخواهد گرفت .
117) حضرت استاد علامه طباطبائى (ره ) در تفسير الميزان ، ج 2 ص 135 روايتى به مضمون فوق از مام رضا عليه السّلام نقل كرده است .
رواى مى گويد: امام رضا عليه السّلام به من فرمود: اگر به تو خبر دهم كه در اين روزها يكى از بستگان تو كشته خواهد شد، آيا گفته مرا تصديق مى كنى ؟ عرض كردم ، خير، زيرا جز خداوند متعال كسى علم غيب نمى داند. در اينجا امام رضا عليه السّلام آيه گذشته را (جن : 26) تلاوت نمود و بعد فرمود: فرسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم عند الله مرتضى ، و نحن ورثه ذلك الرسول الذى اطلعه الله على ما يشاء من غيبه فعلمنا ما كان و ما يكون الى يوم القيامه .
پس رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم مورد رضا و پسند خداست ، و ما وارثان همين رسولى هستيم كه خداوند او را بر غيب خود كه مى خواهد آگاه نموده و آن حضرت علم به وقايع گذشته و بعد تا روز قيامت رابه ما آموخت .
حضرت استاد (ره ) در ادامه مى فرمايد: اقول : والاخبار فى هذا الباب فوق حد الاحصاء، و مدلولها ان النبى صلى اللاه عليه و آله و سلمّخذه بوحى من ربه و انهم اخذوه بالوارثه منه . تفسير الميزان ، ج 20 ص 135.
مى گويم : روايات در رابطه با اين موضوع افزون از حد شمارش است ، و مدلول و مفهوم آنها اين است كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم علم خود را به واسطه وحى از پروردگار فراگرفته ، و ائمه : بالوراثه از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرا گرفته اند.
118) براى نمونه ر، ك : بحار الانوار، ج 26، ص 109، روايات باب 14. 119)ر، ك : بحار الانوار، ج 26، ص 56، روايت 116 و 117.
120) ر، ك : بحار الانوار، ج 26، ص 1، روايت 1.
121) نهج البلاغه ، خطبه 149.
122) پرسش : چگونه امام به امام بودن خود پى مى برد؟
پاسخ : در روايتى از امام رضا عليه السّلام آمده است : آنگاه كه درك كند كمترين كمترينان است . و درك نبوت نيز چنين است ، جز اينكه پيامبران راه ديگرى نيز براى تشخيص نبوت دارند كه همان وحى مى باشد.
123) در حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است : لو كنت بين موسى و الخضر، لاخبرتهما انى اعلم منها و لانباتهما ما ليس فى ايديهما، لان موسى و الخضر اعطيا علم ما كان و لم يعطيا علم ما هو كائن الى يوم القيامه و ان رسول الله صلى اللاه عليه و آله و سلمّعطى علم ما كان و ما هو كائن الى يوم القيامه فورثناه من رسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم وراثه . بحار الانوار، ج 26، ص 111، روايت 9، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 13، ص 300، روايت 20، و ج 17، ص 144، روايت 32، و ج 26، ص 196، روايت 6 و 7.
اگر ميان حضرت موسى و خضر 8 بودم ، حتما به اطلاع آن دو مى رساندم كه از آنان آگاه ترم و چيزهايى رابه آن دو مى گفتم كه در دستشان نيست ؛ زيرا به حضرت موسى و خضر 8 تنها علم وقايع گذشته عطا شده ، و دانش امورى كه (تا روز قيامت ) اتفاق مى افتد به آن دو داده نشده است . در حالى كه دانش وقايع گذشته و رخدادهايى كه تا روز قيامت به وجود مى آيد، همگى به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم عطا شده است ، و ما نيز آنها را از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم قطعا به ارث برده ايم .
124) در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده است :
(ان الامام اذا شاء ان يعلم ، علم ) بحار الانوار، ج 26، ص 56، روايت 117، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 26، ص 56، روايت 116.
بى گمان امام هرگاه كه خواست بداند، مى داند.
در روايت ديگر: عمار ساباطى مى گويد از آن حضرت پرسيدم : آيا امام علم غيب مى داند؟ فرمود: لا، ولكن اذا اراد ان يعلم الشى ء، علمه الله ذلك . بصائر الدرجات ، ص 315.
خير، ليكن هرگاه خواست چيزى را بداند، خداوند آن را به او تعليم مى نمايد.
125) از آن جمله در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده است : ما من ليله جمعه الا و لاولياء الله فيها سرور. اذا كانت ليله الجمعه و افى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلمّلعرش . و وافيت معه ، فما ارجع الا بعلم مستفاد. ولو لاذلك ، لنفد ما عندنا.
شب جمعه اى نيست مگر اينكه اولياى خدا سرور ويژه اى در آن دارند. هنگامى كه شب جمعهفرا مى رسد، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم با عرش ( علم خداوند) ارتباطبرقرار مى كند، و من نيز همراه با او با عرش تماسحاصل مى كنم و در نتيجه با علمى كه از آنجا بهره برده ام باز مى گردم . و اگر ايننبود، قطعا آنچه در نزد ما است پايان مى پذيرفت .
بحارالانوار، ج 22، ص 552، روايت 9، و ج 26، ص 90، روايت 9. 126) ر، ك : بحار الانوار، ج 23، ص 333، روايات باب 20.
127) ملاحظه شود رواياتى كه مى فرمايد: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم در بيمارى پايان عمر گرانمايه اش ، اميرالمؤ منين عليه السّلام را فرا خواند و در مدت كوتاه هزار حديث ، و يا هزار در از دانش را به آن بزرگوار آموخت كه هر كدام از آن ، هزار در را مى گشايد. (يفتح كل حديث (باب ) الف باب .) بصائر الدرجات ، ص 313 315، و بحار الانوار، ج 22، ص 461، روايت 9.
128) در بصائر الدرجات ، ص 131 ضمن حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است : (به ارواح انبيا و اوصيائى كه از دنيا رفته اند، و نيز به روح و وصى اى كه در ميان شما زندگى مى كند، اجازه داده مى شود كه به آسمان صعود كنند تا اينكه به عرش پروردگار برسند... آنگاه انبياء و اوصياء در حالى كه سرشار از شادمانى هستند، و وصى اى كه در ميان شما زندگى مى كند بسيار بسيار به علمش افزوده مى گردد.)
129) ر، ك : بحار الانوار، ج 17، ص 144، روايت 32، و ج 26، ص 27، روايت 27، و ص 48، روايت 90، وص 111، روايت 9، و ج 46، ص 296، روايت 25، و ج 49، ص 30، روايت 2 از آن جمله حماد رواى مى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: نحن و الله نعلم ما فى السموات و ما فى الارض و ما فى الجنه و ما فى النار و ما بين ذلك .
به خدا سوگند، ما به تمام آنچه در آسمانها و زمين اتفاق مى افتاد، و به وقايع بهشت و جهنم و رخدادهايى كه در اين ميان پديد مى آيد آگاهيم .
حماد مى گويد: من از اين فرمايش حضرت مبهوت شدم و به ايشان مى نگريستم كه حضرت خطاب به من سه بار فرمود: ان ذلك من الكتاب الله .
همه اينها را از كتاب خدا مى دانم .
سپس اين آيه را تلاوت نمود: و يوم نبعث من كل امه شهيدا عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيدا على هولاء، و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء و هدى و رحمه و بشرى للمسلمين .
و (به ياد آور) روزى را كه در هر امتى ، گواهى از خودشان بر ايشان بر مى انگيزيم ، و تو را نيز بر اينان گواه مى آوريم . و اين كتاب را كه روشنگر هر چيز، و رحمت و بشارت براى مسلمانان است ، بر تو نزال نموديم .
سپس باز فرمود: انه من كتاب الله ، فيه تبيان كل شى ء، فيه تبيان كل شى ء
همه اينها را از كتاب خدا مى دانم ، زيراآن روشنگر هر چيز است ، وتمام امور را بيان مى كند.
بصائر الدرجات ، ص 128، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 9، ص 111، ج 26، روايت 8، و ج 47، ص 35، روايت 33، و ج 92، ص 85، روايت 19، و ص 86، روايت 20 و 21، و ص 89، روايت 32، و ص 101، روايت 76 و 77،
130) ر، ك : بحار الانوار، ج 23، ص 333، روايات باب 20.
131) ر، ك : بحار الانوار، ج 7، ص 202، روايت 88، و ص 230، روايت 9، و ص 264، روايت 19، و ص 274، روايت 47، و ج 8، ص 50، روايت 54، 57، و ج 24، ص 267، روايت 32، 33، و 34، و ص 271، روايت 49.
و ص 272، روايت 51، 52 و 53، و ج 35، ص 59، روايت 12.
132) يعنى خود را واقع در هلاكت مى ديدند، نه اينكه در هلاكت واقع مى ساختند.
133) ر، ك : بحارالانوار، ج 16، ص 291، روايت 157، و ج 62، ص 207، روايت 1 و 2، و ج 64، ص 273، روايت 42، و ج 66، ص 273، روايت 42، و ج 66، ص 359، روايت 3، و ج 84، ص 302، روايت 23، برخى از اين روايات تنها ذكر نموده كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم را عقرب گزيد و در برخى دارد كه در حال نماز جماعت عقرب آن حضرت را گزيد.
134) ر، ك : اصول كافى ، ج 1، ص 272، روايت 2 و 3، و ص 389، روايت 3، و ص 398، روايت 3 و 4 و 5 و ص 442، روايت 10، و ج 2، ص 282، روايت 16.
135) مفتاح الفلاح ، ص 150، نيز، ر، ك : بحار الانوار، ج 25، ص 204، روايت 16، و ج 63، ص 183، و ج 93، ص 282، روايت 23.
136) ر، ك : به سنن النبى ، باب 7، روايت 154، ص 140.
137) بحار الانوار، ج 22، ص 27، و ج 61،ص 212، روايت 75، و ج 67، ص 252، روايت 88، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 22، ص 411، روايت 29، و ج 67، ص 253، روايت 88، و ج 76، ص 189، روايت 18.