پرسش:
چرا پيامبري در زمان ما فرستاده نشده است؟
پاسخ :
با سلام و عرض ادب و احترام
تجديد نبوتها و آمدن پيامبران مختلف ميتواند به دو علت باشد:
1 - تحريف اديان و شرايع آسماني.
2 - عدم رشد و بلوغ فكري انسانها و تغيير شرايط و نيازهاي جديد.
در دوران گذشته كه پيامبران متعدد آمده و بعضاً شريعت تغيير مييافت، يا از اين جهت بود كه شريعت پيامبران
سابق و دينشان مورد تحريف واقع ميشد و دست بشر در آن رخنه مينمود و موجب تغيير و تبديل دين و شريعت پيامبران ميشد، يعني عالمان و دانشمندان دين را به دلخواه خود تفسير و آن را از حقيقت منحرف ميكردند. در نتيجه طبعاً انتظاري كه از دين و شريعت پيامبر ميرفت، برآورده نميشد. و يا به جهت آن كه انسانها (چون دوران رشد را پشت سر ميگذارند) در هر دورهاي نياز به تعاليم جديد و شريعت و قوانين تازه (با توجه به شرايط زمان و نيازهاي عصر خود) دارند، مانند بچهاي كه دوران كودكي و دبستان را پشت سر گذاشته و وارد مرحله جديدي از فراگيري ميشود كه طبعاً بايد با توجه به رشد فكري و نيازهاي او تعاليم و دانشهاي جديد به او داده شود امكان نداشت اين تعاليم در دوره قبل به او ياد داده شود.
علت تجديد نبوتها به خاطر اين دو مسئله اساسي بوده است، به همين خاطر بعد از شريعت حضرت موسي(ع)، پس از ساليان و قرنهاي بسيار پيامبر جديد (حضرت عيسي(ع)) مبعوث شد، كه آيين جديدي آورد.
حال اگر اين دو عامل براي تجديد نبوتها وجود نداشته باشد، يعني اگر دين و آيين پيامبر مورد تحريف واقع نشود، هم چنين بشر به اندازهاي از رشد و بلوغ فكري دست يابد كه بتواند همه تعاليم را دريافت كند و آنها را حفظ نمايد و يا قانوني كلي را دريافت كند كه در سايه آن بتواند به نيازهاي زمان خود پاسخ دهد، ديگر علتهاي تجديد نبوت و شريعت وجود نخواهد داشت. با رجوع به قرآن و زمان نزول آن و وضعيت فكري بشر در آن زمان و پس از آن درمييابيم كه:
1 - زمان نزول قرآن يعني چهارده قرن پيش مقارن است با دورهاي كه بشر، كودكي خود را پشت سر گذاشته و ميتوانست آموختههاي علمي و ديني خود را حفظ كند، از اين رو در آخرين كتاب مقدس آسماني يعني قرآن تحريف رخ نداده است. مسلمانان به هنگام نزول هر آيه عموماً آن را در دلها و در نوشتهها حفظ ميكردند، به گونهاي كه امكان هر گونه تغيير، تحريف، حذف و اضافه از بين ميرفت، بنابراين ديگر تحريف و نابودي كتاب آسماني رخ نداده و اين علت (كه يكي از علل تجديد نبوت بود) از بين رفت.
2 - در دورههاي پيش ، بشر به علت عدم رشد و بلوغ فكري قادر نبود يك نقشه كلي براي مسير خود دريافت كند. و با راهنمايي آن نقشه راه خويش را ادامه بدهد. لازم بود مرحله به مرحله راهنمايي شود و راهنماياني هميشه او را همراهي كنند، ولي مقارن با دوره رسالت پيامبر اسلام و از آن به بعد، انسان اين بلوغ و رشد را پيدا كرد كه بتواند نقشه كلي زندگي خويش را دريافت كند، از اين رو روش دريافت راهنماييهاي مرحله به مرحله متوقف گشت.
قرآن كتابي است كه روح همه تعليمات موقت و محدود كتب آسماني ديگر را (كه مبارزه با انواع انحرافها و بازگشت به تعادل است) در بردارد، بنابراين با پيدايش آمادگي در بشر، قانون كلي و جامع زندگي در اختيار او قرار گرفت و باز علت تجديد نبوتها و شريعتها از بين رفت.
3 - غالب پيامبران بلكه اكثر قريب به اتفاق آنها پيامبران تبليغي بودند، نه تشريعي. كار پيامبران تبليغي، ترويج و تبليغ و اجرا و تفسير شريعتي بود كه حاكم بر زمان آنها بود.
در عصر خاتميت كه عصر علم است، با پيروي از پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع)، علماي امت قادرند با شناخت اصول كلي اسلام و شرايط زمان و مكان، آن اصول كلي را با مقتضيات زماني و مكاني تطبيق دهند و حكم الهي را استخراج و اجرا نمايند. نام اين عمل "اجتهاد" است. فقها و علماي شايسته امت اسلامي بسياري از وظايفي را كه پيامبران تبليغي و قسمتي از وظايف پيامبران تشريعي را (بدون آن كه خود شريعتي وضع كنند) با عمل اجتهاد و با وظيفه رهبري انسانها انجام ميدهند.
از اين رو در عين اين كه نياز به دين همواره باقي است و بلكه هر چه بشر به سوي تمدن پيش رود، نياز به دين، افزايش مييابد، احتياج به تجديد نبوت و آمدن كتاب آسماني و پيامبر جديد براي هميشه برطرف شد و پيامبري پايان يافت.
انسان امروزي با وجود تعاليم پيامبران و آخرين پيام الهي (كه مصون از تحريف و تغيير ميباشد) نيز با توجه به پيشرفت عقل و انديشه بشري، اگر خواهان سعادت و رسيدن به خوشبختي جاودانه در دنيا و آخرت باشد، ميتواند از آموزههاي ديني ماندگار بهرهمند شده و نياز به تجديد نبوت و آمدن پيامبر جديد نيست.