پرسش:
دین اسلام هم انسان را دارای اختیار می داند و هم تقدیرالهی را مطرح می کند و می گوید هیچ کاری بدون تقدیر الهی انجام نمی شود.
با مطرح شدن این موضوع چند سوال شبهه برای بنده پیش می آید . از جمله :
ب) خداوند برای امتحان کردن انسان ها، آن ها را به این دنیای خاکی فرستاده است. آیا اگر تقدیر الهی برقرار باشد، خداوند می تواند بنده نافرمان و کافر خود را مواخذه کند؟ زیرا این فرد به تقدیر الهی به این راه کشیده شده است.
پاسخ:
با سلام و احترام
در ابتدا معنی تقدیر الهی را بررسی می کنیم:
قدر: يعني اندازه و اندازه گيري و تعيين حدّ و حدود چيزي و در اصطلاح به اين معنا است كه خداوند براي هر چيزي اندازه اي قرار داده و آن را بر اساس اندازه گيري و محاسبه و سنجش آفريده است.
تقدير خداوندي اين است كه بشر افعال خود را از روي اختيار انجام دهد، نه اين كه تقدير او را به انجام يك طرف مجبور سازد. انسان به هر سو كه رو آورد، همان قضا و قدر او است كه با دست خود آن را انتخاب ميكند.
ترديدي نيست كه خداوند براي هر چيزي علت ها و اسباب هايي قرار داده كه هستي و مشخصات آن بستگي به آنها دارد. اين طور نيست كه هر چه در جهان پديد مي آيد، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقي و بي حساب باشد. همان گونه كه در بارش برف و باران و ... علل و عواملي دخالت دارد و هرگز چنين كاري بي علل و اسباب انجام نمي پذيرد، همچنين كارهاي بشر از روي تصادف و اتفاق از او سر نمي زند، بلكه نخست چيزي را تصور مي كند، سپس به آن مي انديشد و پس از آن كه فايدة واقعي يا پنداري آن را پذيرفت، به انجام آن مي كوشد. پس انجام هر حادثه اي در جهان علت و سببي دارد و اين نظامي است تخلف ناپذير و خداوند نيز اين چنين مقرّر كرده است.
بديهي است اين مسئله با اصل آزادي و اختيار انسان منافات ندارد،زيرا اختيار و آزادي يكي از اسباب و علل جهان است؛ يعني خداوند خواسته و مقدّر نموده كه بشر كارهاي خود را به ارادة خود انجام دهد، و سرنوشت خويش را رقم زند. اين كه مي گوييم كارهاي انسان هم به اختيار خود او است و هم قضا و قدر الهي دخالت دارد، به همين معني است كه خدا اراده فرموده و مقدّر كرده كه بشر سرنوشت خود را تعيين كنند. بشر مختار و آزاد آفريده شده، يعني به او عقل و فكر و اراده داده شده است. بشر در كارهاي ارادي خود مانند سنگ نيست كه او را از بالا به پايين رها كرده باشند و تحت تأثير عامل جاذبة زمين خواه نا خواه به طرف زمين سقوط كند. نيز مانند گياه نيست كه تنها يك راه محدود در جلوي او هست و همين كه در شرايط معيّن رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذايي را جذب و راه رشد و نمو را طي ميكند. هم چنين مانند حيوان نيست كه به حكم غريزه كارهايي انجام دهد. بشر هميشه خود را در سر چهار راه هايي مي بيند و هيچ گونه اجباري كه فقط يكي از آنها را انتخاب كند ندارد و ساير راه ها بر او بسته نيست. انتخاب يكي از آنها به نظر و فكر و ارادة او مربوط است؛ يعني طرز فكر و انتخاب او است كه يك راه خاص را معيّن ميكند.
اين جا است كه پاي شخصيت و صفات اخلاقي و روحي و سوابق تربيتي و موروثي و ميزان عقل و دور انديشي بشر به ميان مي آيد و معلوم ميشود كه آينده سعادت بخش يا شقاوت بار هر كس تا چه اندازه مربوط به شخصيت و صفات روحي و ملكات اخلاقي و قدرت عقلي و علمي او است، و بالاخره به راهي كه براي خود انتخاب ميكند. تفاوتي كه ميان بشر و آتش كه مي سوزاند وآب كه غرق ميكند و گياه كه مي رويد و حتي حيوان كه راه مي رود وجود دارد، اين است كه هيچ يك از آنها كار و خاصيت خود را از چند كار و چند خاصيت براي خود انتخاب نمي كنند، ولي انسان انتخاب ميكند. او هميشه در برابر چند كار و چند راه قرار گرفته است، و قطعيت يافتن يك راه و يك كار فقط به خواست شخصي او مربوط است.
انسان، عملي را كه با غريزه طبيعي و حيواني او موافق است و هيچ مانعي خارجي براي آن وجود ندارد، به حكم تشخيص و مصلحت انديشي قادر است ترك كند (مانند ترك گناهان) هم چنين كاري را كه مخالف خواسته هاي نفساني او است و هيچ گونه عامل اجبار كنندة خارجي وجود ندارد، به حكم مصلحت انديشي و نيروي خرد ميتواند انجام دهد مانند خوردن دارو و حاضر شدن براي عمل جراحي.
اين كه از يك طرف مسئله تقدير الهي مطرح است و از طرف ديگر اختيار انسان، به اين معنا است كه خداوند مقرّر كرده است كه انسان با اختيار و ارادة خود، يكي از راه ها را انتخاب كند و آن راهي كه انسان با ارادة خود انتخاب كرده، همان است كه مقدّر است. به عبارت ديگر:خداوند به قضا و قدر مقرّر كرده كه انسان با اختيار خود، آن راهي كه خداوند از ازل مي داند، انتخاب كند.
استاد مطهرى مى گويد: «اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي، انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتى وجود ندارد و نمى تواند وجود داشته باشد»(1)
در قرآن آيات زيادى وجوددارد كه به صراحت اختيار انسان و نقش اراده او را بيان داشته است؛ مانند آيه: «ليس للانسان الا ما سعي؛ براى انسان چيزى جز حاصل سعى او نيست».(2)
و مانند آيه: «ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هيچ قومى را تغيير نمى دهد مگر خودشان آن را تغيير دهند».(3)
در احاديث اسلامى نيز بر اين نكته تأكيد شده است. اميرالمؤمنين(ع) از كنار ديوار شكسته و كجى برخاست. پرسيدند: از قضاى الهى فرار مى كني؟ فرمود: از قضاى الهى به قدر او پناه مى برم.(4) «يعنى درست است كه تا قانون عليت كه منتهى به فرمان خداست، نباشد، ديوار شكسته سقوط نخواهد كرد، اما همان خداوند به من عقلى داده كه آن خود يك حلقه از سلسله قانون عليت است و يك عامل بازدارنده در برابر اين گونه حوادث. البته ديوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلى سقوط مى كند. اما من مى توانم به قدر الهى پناه ببرم؛ يعنى با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گيرى كنم كه اگر ديوار سقوط كند روى من نيفتد».(5)
با يك مثال معناى قضا و قدر الهى روشن مى شود: «اگر كسى بالاى بام ايوانی خود را روى زمين بيفكند و بگويد: اگر مقدر است بميرم مى ميرم و اگر مقدر است بمانم مى مانم ».اين گفته درست نيست، زیرا قضا و قدر الهى اين است كه بشر داراى اختيار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت كند و بميرد و يا آن كه از راه بام، پله پله به زير آيد و بماند. پس به آن كسى كه روى بام به قصد افكندن خود ايستاده است بايد گفت: تقدير خداوند درباره مرگ و حيات شما تابع اراده و اختيار شما است. اگر افكندن از بام را اختيار كنى ، مقدر است بميرى و اگر پله هاى بام را انتخاب كنى ، مقدر است بمانى و در هر دو صورت، قضيه روى قضا و قدر الهى است».(6)
از سوی دیگر، خداوند متعال علم مطلق دارد و براي آنكه از سرنوشت امتحان آگاه شود ، لازم نيست امتحاني برگزار كند تا به نتيجه آن آزمون و امتحان اطلاع پيدا كند.
فلسفه و حكمت آزمون و امتحان هميشه آن نيست كه بخواهيم نتيجه آن را ملاحظه كنيم، بلكه گاهي پيدا شدن صحنه آزمايش و امتحان و سربلند بيرون آمدن و موفقيت امتحان دهندگان، به خودي خود امري مطلوب و زيبا است. اگر خداوند، قادر مطلق، عالم مطلق و فضل او بي نهايت است بايد زيباترين و كاملترين جهان را خلق كند و زيباترين وجود و كاملترين جهان، دنيايي است كه موجودي با اختيار خود در عرصههاي سخت امتحان در حالي كه عشق به خداي ناديده ميورزد (برخلاف ملائكه كه شرايط ديگر دارند) صحنه هاي زيبايي از عشق به معشوق را خلق كند.
يكى از مهمترين سنت هاى الهى، مسئله امتحان و آزمايش الهى است. انسانها در هر لحظه از زندگى خود در حال گذراندن آزمون هاى متفاوت هستند، و در دوره گذار به سر مى برند و اين آزمونها هميشگى، دائمى و فراگير مى باشند هنگامى كه چشم انسان در معرض نگاه حرام است آزمايشى الهى است و زمانى كه در معرض مال حرامى است، آزمونى را پيش رو دارد و زمانى كه در مقابل امر و نهى الهى است باز هم آزمون برقرار است و هم چنين در مقابل دوست، مردم جامعه، افراد خانواده، همسر و... كه يا سربلند بيرون مىآيد و يا اينكه سر بزير و سرافكنده. از لحظهاى كه تكليف متوجه انسان است تا زمانى كه مرگ انسان را فرا مىگيرد چنين است و صرف گفتن شهادتين و ايمان آوردن كافى نيست كه انسان دين دار واقعى باشد و بايد ايمان از مرحله لسان به اعماق جان رسوخ نمايد. خداى تعالى در سوره عنكبوت مىفرمايد:
«آيا مردم گمان كردند به حال خود رها مىشوند و آزمايش نخواهند شد؟! ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم، (و اينها را نيز امتحان مى كنيم) (7)
مفهوم آزمايش خداوند با آزمايش هاى ما بسيار متفاوت است. آزمايش هاى ما براى شناخت بيشتر و رفع ابهام و جهل است، اما آزمايش الهى «پرورش و تربيت» است.
در قرآن متجاوز از بيست مورد امتحان به خدا نسبت داده شده است. اين يك قانون كلّى و سنّت دائمى پروردگار است كه براى شكوفا كردن استعداد هاى نهفته و پرورش دادن بندگان،آنان را مى آزمايد؛ به اين معنا كه انسان ها را به ميدان عمل مى كِشد تا ورزيده و آزموده و پاك شوند و لايق قرب خدا گردند.
علامهء طباطبائى (ره ) مى فرمايد: امتحان الهى صرفاً براى اين است كه صلاحيت باطنى انسان از نظراستحقاق ثواب و يا عقاب به منصّه ظهور برسد (8). اين يك شيوه كلى و سنت دائمى پروردگار است كه براى شكوفا كردن استعدادهاى نهفته و از قوه به فعل رساندن آن ها را مى آزمايد يعنى همان گونه كه فولاد را براى استحكام بيشتر در كوره مى گذارند تا به اصطلاح آبديده شود فلز خالص تر به دست آيد, آدمى را نيز در كورهء حوادث سخت پرورش مى دهند تا مقاوم و خالص گردد. (9)
على عليه السلام مى فرمايند: گرچه خداوند بزرگ به روحيات بندگانش از خودشان آگاه تر است ولى آن ها را امتحان مى كند تا كارهاى خوب و بد كه معيار پاداش و كيفر است از آن ها ظاهر گردد. (10)
بنابر این، خداوند برای پرورش یافتن استعداد های انسان، او را در معرض امتحان قرا داده است و آن چه که انسان انجام و در این امتحان از خود نشان می دهد، طبق تقدیر الهی به اختیار خود او بوده و خداوند می تواند و باید بر اساس همین اختیار، و با تو جه به انذار ها و پیام هایی که توسط پیامبران ابلاغ شده است، او را به خاطر نافرمانی مواخذه نماید . این امر نه تنها منافاتی با تقدیر الهی ندارد، بلکه بر مبنای آن نیز خواهد بود.
منابع:
[1] مجموعة آثار ، ج1، ص 384.
[2] نجم (53) آية 39.
[3] رعد (13) آية 11.
[4] توحيد صدوق (چاپ تهران) ص 337.
[5] ناصر مكارم شيرازي، همان، ص 29.
[6] محمد تقى فلسفي، كودك، ج 1، ص 132 و 133.
[7]عنكبوت، 2 و 3.
[8] ترجمة تفسير الميزان، ج 4ص 61
[9] نهج البلاغه فيض الأسلام , كلمات قصار, جمله 90
[10]اصول كافى، ج 4، ص 148