پرسش:
هر نقطهاي آغازي دارد. خداوند ماهيت ذاتش چيست و از كجا آغاز شده است (در مورد چگونگي بودن خدا و پيدايش آن) و اگر جواب "نميدانم" است، چرا نبايد اين راز را بدانيم؟
پاسخ:
با سلام و ادب سلامتي، سعادت و موفقيت شما را از درگاه ايزد منان خواستاريم
از ارتباط جنابعالی با سایت طلبه پاسخگو سپاسگزاریم
پاسخ به اين سؤال "نميدانم" نيست. اين سؤال و مانند آن، پاسخهاي مشخص و روشني دارد. در عين حال براي درك هر چه بهتر پاسخ بايد ذهن انسان آماده باشد. گاهي نياز به آن است كه با برخي مفاهيم فلسفي و استدلالهاي عقلاني آشنا باشيم. براي اين كه پاسخ سؤال را بهتر درك نماييم، بايد بدانيم كه اصل اين سوال از يك اشتباه سرچشمه گرفته است و آن اشتباه در اين جمله است "هر موجودي ، مبدأ يا علتي دارد" . در حالي كه جمله صحيح آن است كه هر پديده يا هر چيزي كه نبوده و سپس به وجود آمده ، مبدأ و علتي لازم دارد.
توضيح آن كه: گاهي يك اشتباه يا مغالطه لفظي باعث مي شود كه مطلبي بسيار ساده به صورت يك سؤال يا اشكال مهم قلمداد شود.
فلاسفه الهي و همه خداپرستان معتقدند كه هر معلولي، علت مي خواهد و هر پديدهاي، پديد آورنده ميخواهد و هر آفريدهاي، آفريدگار مي خواهد. از اين جملهها به خوبي روشن است چيزي كه معلول، پديده و آفريده نباشد، از اين قانون خارج است و چون به عقيده خداپرستان خدا معلول و آفريده شده و پديده نيست، از اين قانون عمومي خارج است.
مادي گرايان يك لفظ را اشتباهاً يا از روي مغالطه عوض كردهاند، يعني به جاي اين كه بگويند هر معلولي، علت مي خواهد، گفتهاند هر موجودي، علت مي خواهد. نيز به جاي اين كه بگويند: هر آفريده و پديدهاي، آفريدگار و پديد آورنده مي خواهد، گفتهاند، هر چيزي آفريدگار و پديد آورنده مي خواهد، سپس پرسيدهاند كه پس آفريدگار و پديد آورنده و علت خدا چيست؟
پاسخ اين اشكال آن است كه هر موجودي نياز به آفريدگار ندارد تا بگوييم خدا هم يكي از موجودات است، پس آفريدگار او كيست؟ ، بلكه هر آفريدهاي آفريدگار مي خواهد و خدا آفريده نيست تا به حكم اين قانون آفريدگار بخواهد. كاملاً روشن است كه اگر موجودي فرض شود كه هميشه بوده و هيچ گاه معدوم نبوده تا به وجود آيد ، نياز به آفريده و علت نيز نخواهد داشت.
پاسخ سؤال را به بيان سادهتر مي توان بيان كرد:
اگر كسي سؤالات ذيل را از شما بپرسد، چه پاسخي به آن مي دهيد:
رطوبت هر چيز از آب است، رطوبت آب از چيست و از كجا است؟
چربي همه غذاها از روغن است، چربي روغن از چه و از كجا است؟
شوري همه چيز از نمك است، شوري نمك از چيست؟
وقتي به اتاق كار خود يا منزل مسكوني خود نگاه مي كنيد و مي بينيد روشن است، از خود مي پرسيد آيا روشنايي از خود اتاق است؟ فوراً به خود پاسخ منفي مي دهيد، زيرا اگر روشني اتاق از خود مي جوشيد، نبايد هيچ وقت تاريك بشود، در حالي كه پارهاي از اوقات تاريك و گاهي روشن است. پس روشني آن از جاي ديگر است. به اين نتيجه مي رسيم كه روشني اتاق و خانه ما در اثر ذرات يا امواج نور است كه به آن تابيده است. آن گاه از خود سؤال مي كنيم روشني خود نور از كجا است؟ پاسخ اين است كه روشني نور از خود آن است.
نيز به سؤالهاي قبلي پاسخ مي دهيم كه رطوبت آب، چربي روغن و شوري نمك از چيز ديگري نيست.
اين خاصيت طبيعي و ذاتي آنها است. آب ذاتاً مرطوب است. روغن ذاتاً چرب است و نمك ذاتاً شور است. نيز نور ذاتاً روشن است. در هيچ نقطه جهان نمي توانيم نوري پيدا كنيم كه تاريك باشد و چيز ديگر آن را روشن كرده باشد. ذرات نور هر جا باشند، روشن اند و روشني جزء ذات آنها است.
روشنايي ذرات نور از چيز ديگر و عاريتي نيست. ممكن است ذرات نور از بين برود، ولي ممكن نيست موجود باشند، ولي تاريك! بنابراين اگر كسي بگويد روشنايي هر محوطهاي از جهان، معلول نور است، پس روشنايي خود نور از كجا است، فوراً مي گوييم روشنايي نور جزء ذات آن است.
هم چنين هنگامي كه سؤال شود هستي هر موجودي از خدا است، پس هستي خدا از كيست، پاسخ مي دهيم هستي خدا ذاتي او و از خود او است و از جاي ديگر نيست، مانند اين كه بپرسيم اصل وجود و هستي از چه چيزي به وجود آمده است؟ و مبدأ اصل وجود چيست ؟ معلوم است كه اصل وجود و هستي از چيزي به وجود نمي آيد، چون هر چيز ديگرغير از وجود، عدم و نيستي است و وجود و هستي از عدم و نيستي به وجود نمي آيد.
به عبارت ديگر وجود حق تعالي مساوي با وجود مطلق و اصل و حقيقت وجود است و همان گونه كه بي معنا است كه سوال كنيم ، اصل و حقيقت وجود چگونه به وجود آمده است ؟ يا مبدأ آن چيست ؟بي معنا است كه بگوئيم كه خدا چگونه به وجود آمده است؟ چون فرض چنين سوالي اين است كه خدا نبوده و بعد به وجود آمده است و حالا در مورد چگونگي خدا سوال مي كنيم. اما وقتي كه وجود خداوند ازلي و ابدي و مساوي با حقيقت و اصل وجود و هستي باشد ، فرض اين كه خدازماني نبوده است ، نيز اشتباه است ، پس ديگر نوبت به سوال از چگونگي به وجود آمدن اصلاً نمي رسد.
در مورد مثال هاي زده شده نيز بايد توجه داشت كه منظور از ذاتي بودن رطوبت براي آب، شوري براي نمك، چربي براي روغن و... هرگز اين نيست كه مثلاً رطوبت آب چون ذاتي آن است، پس آفريدگاري ندارد، بلكه منظور اين است كه آفريدگار جهان، آب را طبعاً و ذاتاً مرطوب آفريده است، به طوري كه هرگز نمي توان رطوبت را از آب جدا كرد. همان گونه كه وجود و هستي را نمي توان از خداوند جدا فرض كرد. اين مثالها براي نزديك كردن مطلب به ذهن زده مي شود وگرنه بين اين مثالها و موضوع مورد بحث، تفاوت زيادي است، زيرا وقتي مي گوييم وجود همه چيز از خدا است و وجود خدا از او است، يعني آفريده كسي نيست و وجود و هستي، ذاتي او است.
اما وقتي مي گوييم روشنايي همه چيز از نور است و روشنايي نور از خود او است، معنايش اين نيست كه نور آفريدگاري ندارد، بلكه معنايش اين است كه آفريدگار جهان نور را اين طور آفريده است كه روشنايي جزء ذات او باشد و روشنائي از نور جدا نيست ، همان گونه كه وجود و هستي از خداوند جدا نيست.
جهت آگاهي بيشتر به كتاب علل گرايش به ماديگري ، بحث ريشه نيازمندي اشياء به علت مراجعه فرمائيد.