در قرآن کريم حدود پانصد آيه در باب فضائل اميرالمومنين علي (ع) آمده است. امشب کيستي علي (ع) را از نگاه هاي مختلف بيان مي کنيم.
علي (ع) در نظر خداوند
در روز 18 ذيحجه سال 10 هجري و در پي دستور آسماني « يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ .... » پيامبر اکرم (ص) مأموريت يافتند که در حضور بيش از 120 هزار نفر، اميرالمومنين علي (ع) را بعنوان وصي و جانشين خود معرفي کنند. پيامبر نيز در خطبه اي مفصل، علي (ع) را معرفي کرده و فرمودند: « مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ » هر که را من مولاي او هستم، علي(ع) مولاي او خواهد بود.
اين خبر به سرعت منتشر شد. افراد نسبت به اين فرمايش رسول اکرم (ص) مواضع مختلفي گرفتند. از جمله شخصي به نام حارث بن نعمان فهري است که در اطراف مکه زندگي مي کرد. خدمت رسول خدا (ص) رسيد و پس از سلام عرض کرد: اي رسول خدا ! در 23 سال گذشته ما را به يگانگي خداوند دعوت کردي که او را بپرستيم، ما نيز چنين کرديم. دست از خدايان قبلي خود برداشتيم و الله جل جلاله را پرستيديم. فرموديد که من فرستاده خدا هستم، ما هم قبول کرديم. براي ما نماز آوردي، بجا آورديم. دستور به روزه دادي، انجام داديم. دستور به حج دادي بجا آورديم. بارها در طول اين 23 سال دستور به جهاد دادي، ما نيز ملازم به رکابت بوديم. هر چه فرموديد اطاعت کرديم اما شنيده ام که به اينها راضي نشدي و دست پسر عمويت را گرفتي و او را به عنوان رهبر آينده جهان اسلام معرفي کردي؟ پيامبر (ص) فرمودند: بله معرفي کردم. گفت: اين معرفي امري است از جانب تو يا از جانب خداوند؟ حضرت فرمودند: « اَلّذي نَفسي بِيَدِه لا اِلهَ اِلّا هُوَ انه مِن اَمرِ رَبّي » به آن خدايي که جان من در دست اوست و معبودي جز او وجود ندارد، اين امري است از اوامر الهي. خداوند دستور داد و من نيز آنرا اجرا کردم. حارث سر خود را پايين انداخت و خيلي ناراحت شد. به هنگام بازگشت فرياد مي زد: خدايا! اگر تو علي را معرفي کردي من نمي پذيرم، عذابي از آسمان بر من نازل کن تا راحت شوم. در اين هنگام، سنگي از آسمان بر سر او فرود آمد و هلاک شد. اين جريان در سوره مبارکه معارج آمده است: « سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ، مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ » کافري از خدا درخواست عذاب کرد، خداوند نيز درنگ نکرد، سنگي از آسمان فرود آمد و او به هلاکت رسيد.
علي (ع) کسي است که خداوند بخاطر کينه و بغض نسبت به او، اينچنين عذاب نازل مي کند.
شأان نزول اين آيه بصورتي که عرض شد، هم در کتب شيعه و هم در کتب اهل سنت نقل شده است. حسکاني در کتاب شواهد التنزيل، شبلنجي در کتاب نور الابصار و در کتاب فيض الغدير مناوي – که هر سه از منابع مهم اهل تسنن هستند - شأن نزول آيات را، اين واقعه مطرح کرده اند.
يکبار ديگر نيز چنين عذابي نازل شده بود و آن هم زماني بود که ابرهه قصد حمله به خانه خدا را داشت. جايگاه و احترام علي (ع) نزد خداوند اينچنين است.
علي بن ابيطالب (ع) از ديدگاه رسول اکرم (ص)
قال رسول الله (ص): « وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَبْدٍ فَرِيضَةً مِنْ فَرَائِضِهِ إِلَّا بِوَلَايَةِ عَلِيّ بن ابيطالب(ع) » به آن خدايي که مرا به حق به امر رسالت مبعوث کرد قسم مي خورم، خداوند هيچيک از اعمال و واجبات بندگانش را بدون ولايت علي بن ابيطالب (ع) قبول نمي کند.
و در حديث ديگري در خصوص کميت و ميزان اعمال بدون ولايت، مي فرمايند: « لَوْ أَنَّ عَبْداً جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِعَمَلِ سَبْعِينَ نَبِيّاً مَا قَبِلَ اللَّهُ ذَلِكَ مِنْهُ » اگر بنده اي به اندازه اعمال هفتاد پيامبر، عمل عبادي داشته باشد، خداوند بدون ولايت علي (ع) آن را قبول نمي کند.
براي اينکه اين مطلب واضح شود، در اينجا يک بحث مختصر اصولي بيان مي کنم.
ارتباط اجزاء يک حقيقت گاهي اقل و اکثر عددي است، و گاهي اقل و اکثر ارتباطي.
ارتباط عددي چگونه است؟ مثلا من به شما بدهکارم اما نمي دانم که ميزان آن 200 هزار تومان است يا 100 هزار تومان. در صورتيکه 100 هزار تومان بدهم و بعدا معلوم شود 200 هزار تومان بدهکار بوده ام، بميزان 100 هزار تومان حق را ادا کرده ام و 100 هزار تومان باقيمانده را بدهکار هستم و بر ذمه من است. به اين ارتباط، اقل و اکثر عددي مي گويند. اما اجزائي را هم داريم که به آن اقل و اکثر ارتباطي مي گويند، مانند اجزاء نماز. اتصال اجزاء يک نماز 4 رکعتي، يک اقل و اکثر ارتباطي است يعني اجزاء به هم مرتبط هستند. مثلا من بايد 4 رکعت نماز مي خواندم، دو رکعتش را خواندم، از نظر شرع انگار آن دو رکعت را هم نخوانده ام. زماني که دو رکعت از نماز را نخواندي، يعني هيچ نمازي را نخوانده اي. اقل و اکثر ارتباطي يعني اينکه جزء کم، مُکفي از جزء زياد نيست.
اجزاء دين اقل و اکثر ارتباطي هستند و نه اقل و اکثر عددي. يعني نماز، روزه، حج و جهاد همگي مرتبط با ولايت علي بن ابيطالب (ع) هستند. اگر همه را انجام دادي اما ولايت را نداشتي، مانند همان نماز 4 رکعتي است که 2 رکعت آن را خوانده اي. خداوند بقيه اش را هم قبول نمي کند.
بنابراين اگر کسي به اندازه اعمال هفتاد پيامبر هم عمل انجام دهد، ولي ولايت علي (ع) را نداشته باشد، هيچ عملي را از او نمي پذيرند. بخاطر اينکه ولايت و ساير اجزاء دين، اقل و اکثر ارتباطي هستند. در روز عيد غدير امر ولايت علي (ع) در قالب آيه اي نازل شد تا همين مفهوم را برساند « اليوم أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ » يعني ما دين شما را کامل کرديم. حالا اگر شما آن را ناقص بجا بياوري، کفايت نمي کند چون رابطه ولايت، اقل و اکثر عددي نيست، بلکه رابطه ارتباطي است.
علي (ع) در کلام جبرئيل
جناب جبرائيل اين خبر را مستقيما براي پيامبر اکرم (ص) آورده است: « قال رسول الله (ص): جَاءَنِي جَبْرَئِيلُ ع مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِوَرَقَةِ آسٍ خَضْرَاءَ مَكْتُوبٌ فِيهَا بِبَيَاضٍ إِنِّي افْتَرَضْتُ مَحَبَّةَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَى خَلْقِي فَبَلِّغْ ذَلِكَ عَنِّي » جبرائيل برگه اي سبز را براي من آورد که با خط سفيد روي آن نوشته بود که خدا فرموده است: من محبت علي (ع) را بر تمام خلائق واجب کردم، اي جبرئيل اين کلام را از ناحيه من به پيامبر (ص) برسان.
معرفي علي (ع)در زبان دشمنان او
علي (ع) از زبان معاويه
يکي از دشمنان سرسخت علي (ع)، معاويه است. او در مورد حضرت اينگونه مي گويد: « عَقِمَتِ النِّسَاءُ أَنْ يَأْتِينَ بِمِثْلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع » زنان دنيا ناتوانند از اينکه بتوانند فردي مثل علي بن ابيطالب (ع) به بار بياورند.
فضيلت علي (ع) در روايت ابوهريره يهودي
ابوهريره يهودي اين روايت را از پيامبر اکرم (ص) نقل مي کند: « مَكْتُوبٌ عَلي سَاقِ الْعَرْشِ لا اِله اِلّا الله وَحدَهُ لا شَريکَ الله، مُحَمَّدٌ عَبدي وَ رَسولي و أَيَّدْتُهُ بِعَلِيٍّ » بر ساق عرش الهي نوشته شده است که جز خداي يگانه معبودي نيست، يکتاست و شريکي ندارد، محمد (ص) بنده و فرستاده من- خدا- است و او را با کمک علي (ع) ياري مي کنم.
يعني اگر اميرالمومنين (ع) نبود، 23 رسالت پيامبر (ص) ابتر مانده بود. علي (ع) همه جا پيامبر را کمک مي کرد. بارزترين آن ليلة المبيت است که حضرت در بستر پيامبر (ص) خوابيدند. تنها کسي که تمام فرامين پيامبر (ص) را بدون کم و کاست و بدون چون و چرا اجرا کرد، اميرالمومنين علي (ع) بود.
فضيلت علي (ع) در زبان فرزند خليفه دوم
عبدالله بن عمر فرزند خليفه دوم اهل تسنن در جلسه اي در جمع مسلمانان نشسته بود. صحبت از اصحاب پيامبر (ص) شد و اينکه صحابي حضرت چه کساني هستند؟ عبدالله، نام پدرش را آورد. نام خليفه اول و سوم اهل تسنن را هم آورد و گفت: اينها صحابه خوب پيامبر (ص) بودند.
مردي از جايش بلند شد و گفت: پس علي (ع) چه؟ عبدالله پاسخ داد: « عَلِيٌّ مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ لَا يُقَاسُ بِهِمْ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ » او که از اهل بيت است، او را که با صحابه مقايسه نمي کنند، « عَلِيٌّ مَعَ النَّبِيِّ فِي دَرَجَتِهِ » او با پيامبر (ص) است و هم رتبه با پيامبر (ص).
بخش اول بحث در باب کيستي علي (ع) بود که تمام شد.
اما بخش دوم بحث؛
چرا علي (ع)، علي (ع) شد؟
علي (ع) چگونه به اين مقام رسيد که از خدا و رسول(ص) و جبرائيل و دوستان حضرت گرفته تا دشمنان ايشان در وصفش اينگونه سخن مي گويند.
عناصر سازنده ي شخصيت يك انسان، يا جنبه ي ملكوتي و ذاتي دارند و يا جنبه ي مُلكي و دنيايي.
1- جنبه ملکوتي اميرالمؤمنين (ع)
عبدالله ابن مسعود از راويان حديث است و مورد اطمينان فريقين - يعني شيعه و سني- مي باشد، به نقل از خطيب خوارزمي، روايت مي کند که روزي رسول خدا (ص) فرمودند: جبريل نزد من آمد و گفت که اي رسول خدا! از ارواح انبياء سلف سوال كن، چگونه شد که شما به پيامبري مبعوث شديد؟
پرسيدم: « علي ما بعثوا؟ » بر چه مبنايي به نبوت رسيديد؟ و انبياء پاسخ دادند:« بُعِثنا بِوِلايَتِكَ و وِلايَة عَليّ بن أبي طالب » انبياء در پاسخ گفتند: ما به سبب پذيرش ولايت شما و علي بن ابيطالب (ع) به مقام پيامبري برگزيده شديم.
ولايت علي بن ابيطالب (ع)، ملاک نبوت از آدم تا خاتم است و البته يک استثناء دارد و آن هم وجود مبارک خاتم الانبياء (ص) مي باشد.
2- جنبه هاي مُلكي يا سيره ي عملي علي ابن ابيطالب (ع)
دنيا، از سه طريق انسان را آزمايش مي کند:
1- حكومت
2- ثروت
3- زن
اگر چه جنبه ملکوتي اميرالمومنين (ع) قابل دستيابي نيست اما جنبه مُلکي ايشان الگوي ماست و بميزان استعداد و بضاعت هر فرد، دست يافتني است. پس بايد به سوي اين مسير حرکت کنيم.
علي (ع) و حكومت
روز رحلت پيامبر (ص)، اميرالمومنين (ع) به سبب عشق و ارادت و احترام به ساحت پيامبر اکرم (ص) براي مراسم تجهيز و کفن و دفن ايشان سه روز بر بالين حضرت حاضر بودند. با اينكه پيامبر حاكم بعد از خود را معرفي كرده بودند، اما در طول اين سه روز سقيفه سازان دين را از مسير اصلي خارج كرده و جانشين پيامبر (ص) را تعيين و معرفي كردند. بدين ترتيب حكومت را از اختيار علي (ع) خارج کردند.
وقتي علي (ع) از مردم مدينه پرسيدند چرا بيعت را شكستند؟ در جواب گفتند: آنها زودتر بيعت گرفتند، اگر شما زودتر مي آمديد با شما بيعت مي كرديم. ايشان فرمودند: يعني من پيامبر (ص) را رها مي كردم و بر سر دنياي شما با شما بحث مي كردم؟ من اگر بخواهم حاكم شوم و اگر اصرار بر حاكميت داشته باشم، اولاً بخاطر امر پيامبر (ص) است و ثانياً براي هدايت شما است.
در جواب گفتند: ما را ببخشيد!
حضرت هم حکومت را کنار گذاشتند.
زماني که خليفه ي سوم اهل تسنن را كشتند، هنوز جنازه اش در بقيع مانده و دفن نشده بود که به خانه ي علي ابن ابيطالب (ع) هجوم بردند تا با ايشان بيعت کنند. اميرالمومنين علي (ع) درباره اين موضوع مي فرمايند: « لَمَّا أَفْضَتْ إِلَيَّ الخلافة ... » يعني زماني كه خلافت به سوي من كشانده شد ... اين بدين معناست که حضرت در اين عبارت اشاره دارند من به طرف خلافت نرفتم، بلکه مردم درخواست کردند و اين هجوم در بيعت گرفتن بشکلي بود که حسنين زير دست و پا قرار گرفتند و لباس علي (ع) پاره شد.
امام (ع) در ادامه مي فرمايند: شما فرياد مي زديد كه ما بغير از تو كسي را نداريم. من براي بيعت دستم را جلو نياوردم شما دست مرا كشيديد. « وَ اللَّهِ مَا كَانَتْ لِي فِي الْخِلَافَةِ رَغْبَةٌ » به خدا قسم در حکومت بر شما هيچ رغبتي ندارم.
از نظر پهنه ي جغرافيايي آن زمان، خلافت جهان اسلام در زمان خليفه اول با خلافت در زمان امير (ع)، بسيار تفاوت داشت. در زمان خلافت اولي، سرزمين اسلام فقط مكه و مدينه بود اما در زمان اميرالمومنين (ع) گستره جهان اسلام بلاد مصر، ايران، عراق، شام و يمن را فرا گرفته بود.
اما امام (ع) درباره حکومت و فرمانروايي با اين گستردگي فرمودند که من بر حکومت بر شما هيچ رغبتي ندارم.
تعبير امام (ع) از حکومت اينچنين است: به خدا قسم حكومت بر شما مردم از استخوان خوك در دست انسان جزامي براي من بي ارزش تر است، مگر اينكه بخواهم حقي را باز پس گيرم.
عدالت حضرت
جبران خليل جبران از شخصيتهاي مسيحي است که در باب اميرالمومنين (ع) مي گويد: « قُتِلَ عليٌ في مِحرابِ عِبادَتِه لِشِدّة عِدالَتِه » علي بخاطر شدت عدالتش در محراب عبادتش به شهادت رسيد.
در تاريخ نقل شده است که عقيل برادر حضرت، به خدمت ايشان رسيد و عرض کرد: مقداري درآمد مرا زياد كن كه زندگي بر من سخت است و عيال وار هستم.
امام (ع) فرمودند: مي خواهي مغازه هاي مردم را بشكني و صندوقهايشان را خالي كني؟
عرض کرد: يعني مرا دعوت به دزدي مي كنيد؟
ايشان (ع) فرمودند: تو هم همين كار را مي كني و مرا دعوت به دزدي مي كني. اي عقيل! اگر از يك نفر دزدي کني بهتر از آن است كه از همه ي مردم بدزدي و از بيت المال برداري!
عقيل گفت: من بر سر سفر? معاويه مي روم.
امام (ع) فرمودند: هرکجا که مي خواي برو.
و باز هم در تاريخ نقل شده که يكي از زنان بني هاشم، چيزي را در خزانه به ضمانت گذاشت و گردنبندي را برداشت و بر گردنش آويخت.
امير (ع) که از محارم او بودند، گردنبند را ديدند و شناختند.
از خزانه دار جريان را پرسيدند و او در جواب گفت: ايشان چيزي را به ضمانت و رهن گذارده و آن را به امانت برده است.
حضرت فرمودند: اگر اين كار را نكرده بود، اولين هاشميه اي بود كه دستش را به علت دزدي قطع كرده بودم.
امير (ع) در سخنراني خود در كوفه فرمودند: « اُفٍ لَكُم! » واي بر شما! اف بر شما! خسته ام كرديد! اين جملات نشان از اين مطلب دارد که حكومت امير (ع) مردم مدار نيست، بلکه خدا مدار است. اين درست است که مردم از حضرت خواستند که بر ايشان حکومت کند اما حضرت معيار و مبنا را خدا مي دانستند و دستورات دين را اجرا مي کردند. بهمين جهت هيچگاه از حقيقت عدول نکردند. در جايي که لازم بود به شدت از مردم انتقاد مي کردند.
دنيا که نتوانست با داستان حكومت، علي (ع) را شکست دهد.
علي (ع) و پول
علي بن ابيطالب (ع) در ايام 25 سال خانه نشيني در مدينه از طريق زراعت مبادي اقتصادي براي خود ايجاد كردند.
هر بار که محصولات را مي فروختند، پولها را در كيسه اي كرده و مي آوردند و بر زمين مي ريختند و بعد مي فرمودند: هر كه نياز دارد بيايد و ببرد. مردم هم مي آمدند و به اندازه ي نيازشان مي بردند و حتي يك درهم هم براي حضرت نمي گذاردند و ايشان هم گله اي نمي كردند. خانواده حضرت نيز گله اي نداشتند.
با تمام ثروتي كه علي بن ابيطالب (ع) داشتند، هرگز نخواستند از جمع فقرا خارج شوند. مي خواستند تا فقير باشند چرا که در حديث از رسول خدا (ص) آمده بود: فقرا در قيامت قدرتمندان هستند.
زماني هم که به حكومت رسيدند، از بيت المال هيچ حقوقي بر نداشتند.
امام باقر (ع) در اين باره فرمودند: جدم علي (ع) در تمام دوران حكومتش نه خانه اي براي خود ساخت و نه كنيزي گرفت و نه مالي براي خويش اندوخته کرد.
مردي از مردمان عرب نقل مي کند که در مسجد كوفه، مردي را معتكف ديدم که هنگام افطار، نان جوي سبوس داري را با دست خرد مي كند. به من هم تعارف کرد و فرمود: بيا با من بخور. جلو رفتم و ديدم نمي توانم آن نان را بخورم و از مسجد خارج شدم. او علي (ع) را نمي شناخت. مرد اعرابي در مدينه به خانه ي حسن بن علي (ع) به ميهماني فقرا رفت و غذايي خورد. به هنگام بازگشت گفت: به من كمي غذا بدهيد تا با خود ببرم. امام حسن (ع) به او فرمودند: براي چه مي خواهي؟ فردا هم اينجا سفره ي افطار هست. مرد گفت: در مسجد کوفه، آقايي را ديدم که روزه دار است و غذايي براي خوردن ندارد، براي او مي خواهم.
امام (ع) فرمودند: آن مرد، پدر ما اميرالمومنين علي (ع) است. او رهبر و امام جامعه اسلامي است.
علي (ع) و زن
در روايت است که دنيا در قالب زني زيباروي تجسم پيدا کرد و در زميني كه علي (ع) در آن مشغول حفاري بودند حاضر شد و براي ايشان طنازي كرد. زن گفت: اگر يك شب به وصال ما برسي من تا پايان عمرت را كفايت مي كنم.
امام (ع) از چاه بيرون آمدند و به او فرمودند: « غُرِّي غَيْرِي » برو ديگرى را فريب بده.
اگر هر انساني در برابر اين سه موضوع بايستد، بقدر بضاعت خود بخشي از شخصيت مُلکي علي(ع) را پيدا مي كند.
علم اميرالمومنين (ع)
حضرت مکرر فرمودند: « أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ » (خطبه 189 نهج البلاغه) اي مردم از من بپرسيد پيش از آنكه مرا از دست دهيد، به علوم غيب نسبت علوم مادي آگاهترم. يعني همه چيز را مي دانم.
اما چرا در پي اين ادعا، اخبار غيبي زيادي از امام (ع) نقل نشده است؟
دليل را امام (ع) در خطبه 174نهج البلاغه مي فرمايند:
« وَ اللَّهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ كُلَّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِمَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ وَ جَمِيعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ وَ لَكِنْ أَخَافُ أَنْ تَكْفُرُوا فِيَّ بِرَسُولِ اللَّهِ ص أَلَا وَ إِنِّي مُفْضِيهِ إِلَى الْخَاصَّةِ مِمَّنْ يُؤْمَنُ ذَلِكَ مِنْهُ » به خدا قسم اگر بخواهم هر يك از شما را خبر دهم كه از كجا آمده و به كجا مى رود و احوال او چگونه خواهد بود، مى توانم. ولى مى ترسم درباره ي من عقيده اى پيدا كنيد كه به رسول الله (ص) كافر شويد. آن رازها را با ياران خاص خود در ميان مى نهم كه آنان را بيمى از كفر نيست.
اين کلام نشان از تواضع علي (ع) در برابر نبي اكرم (ص) دارد و علت هم علم ايشان است. علم، انسان را متواضع مي كند. آنکس که چيزي مي داند ولي متكبر است عالم نيست.
علي (ع) مراقب است مبادا حريم پيامبر (ص) خدشه دار شود.
بلاغت علي (ع)
بلاغت علي (ع) فضيلتي است که مانند معاويه به آن اعتراف دارد. محفن بن ابي محفن از كوفه به شام نزد معاويه رفت تا جيره ي خود را بگيرد. معاويه را در دربار ملاقات كرد.
معاويه به او گفت: از كجا مي آيي؟
گفت: از نزد كسي كه بسيار ترسوست، بسيار بخيل است و در سخنوري ناتوان است.
معاويه متعجب پرسيد: از پيش چه کسي مي آيي؟
گفت: از نزد علي بن ابيطالب (ع).
معاويه گفت: آيا علي (ع) بخيل است؟ اگر او در خانه، طلا و كاه داشته باشد، اول طلا را در راه خدا انفاق مي كند. آيا علي (ع) ترسو است؟ شجاعان عرب، پيروزي در برابر علي (ع) را به گور بردند. آيا علي (ع) سخن داني نمي داند؟ اگر خطبه هاي علي (ع) نبود، بلاغت مرده بود.
جاحظ ار ادباء بنام عرب است که مي گويند در ادبيات ركن اربعه است. به او گفتند: اي جاحظ! چگونه كلامت اينگونه قوي شد؟ گفت: « حِفظٌ كلامِ علي » با حفظ کردن سخنان علي (ع).
دو نمونه از كرم و بخشندگي اميرالمومنين (ع)
معاويه مي گويد: من در جنگ با علي از شكست خوردن هراس ندارم، زيرا آنقدر كريم است كه اگر بگويم مرا ببخش مي بخشد.
شخصي در ميدان جنگ، نزد علي (ع) رفت و گفت مي خواهم بجنگم اما سلاح ندارم. سلاحي به من بدهيد. حضرت شمشيرش را به او داد. آن مرد خنديد. امام (ع) فرمودند: چرا مي خندي؟ مرد گفت: معاويه گفته بود علي بي سياست است. من شمشير داشتم و قصدم خلع سلاح تو بود. امام (ع) در جواب فرمودند: به خدا قسم خجالت مي كشم که دستي به سوي من دراز شود اما خالي برگردد.
منبع: http://fares.ir