تاريخچه وهابيت
وهابيت فرقه اي است که توسط "محمد بن عبد الوهاب بن سليمان بن علي تميمي نجدي" تأسيس شد. او در سال 1115 در نجد از سرزمين حجاز به دنيا آمد. پدرش قاضي القضات نجد بود. خانواده اي اهل علم داشت و از همان دوران کودکي بدنبال درس و بحث بود. "عبدالرحمن بن حسن" نوه ي اوست که زندگي نامه جد خود را در رسالهاي نوشته است که در آن چنين نقل مي کند: جد ما در دوران جواني از نجد به مدينه رفت. او از همان زمان توسل به پيامبر اکرم (ص) را انکار مي کرد و با رفتار کساني که مقابل حرم رسول خدا به شکل صحيح فقهي نماز ميخواندند به مخالفت مي پرداخت. اين اولين آموزه ي غلط و التقاطي وهابيت است که وي از همان دوران جواني بدان اعتقاد داشت. او بعد از مرگ پدرش به مکه مي رود و با زني به نام موزي آشنا مي شود که همسر محمد بن آل سعود است. محمد، جد آل سعود بحساب مي آيد. اين زن به شوهرش مي گويد: "خداوند نعمت خوبي را براي تو فرستاده است. مي تواني براي حاکميت در جهان اسلام از او نهايت استفاده را داشته باشي." محمد ابن سعود، محمد بن عبدالوهاب را هم از لحاظ مالي و هم از نظر نظامي تمهيد مي کند و لشکري در حدود بيست هزار نفر در اختيارش ميگذارد. در سال 1200 هجري قمري - قرن سيزدهم - و در سرزمين حجاز، وهابيت توسط محمد ابن عبدالوهاب رسميت پيدا مي کند. او در سال 1206 هجري قمري باز دنيا مي رود امّا تفکرات و عقائد او همچنان ادامه دارد. اکنون در عربستان، حاکميت ديني و فقهي با آل عبدالوهاب و حاکميت سياسي با آل سعود است.
وهابيت در سال 1216 ه ق اولين حملات خود را به جامعه تشيع آغاز ميکند. تاريخ در مورد حمله اين فرقه در سال 1216 ه ق به شيعيان عراق در شهر نجف و کربلا، تعداد کشته شدگان از شيعيان را از پنج هزار نفر تا بيست هزار نفر نقل مي کند.
در کتاب مفتاح الکرامه اثر فقهي عالم بزرگوار و فقيه عاليقدر شيعه، مرحوم آيت الله العظمي محمد جواد عاملي که در 10 مجلد چاپ شده - اگر لقب اين عالم بزرگوار را آيت الله العظمي هم بگوييم باز کم است، زيرا آيات عظام از کتاب ايشان بهره هاي فراوان برده اند- و در پايان جلد هفتم اين اثر، مطلبي آمده که من ترجمه آن را نقل مي کنم: "اين مجلد بعد از نيمه شب نهم ماه رمضان سال 1225 ه ق بدست مصنف خاتمه يافت در حاليکه دل در نگراني و تشويش است. وهابي ها اطراف نجف اشرف و مشهد الحسين (کربلا) هستند و اين دو شهر را محاصره کرده اند. زوّار حرمين را که براي زيارت در شب نيمه ي شعبان آمده بودند و اکنون در حال بازگشت به وطن خود هستند، غارت نموده اند و جمع کثيري از آنها را که حدود 150 نفر بودند، به قتل رسانده اند. از ساکنان اين دو شهر نيز تا کنون حدود بيست هزار نفر را کشته اند." اين عبارات يک عالم شيعي در سال 1225 ه ق است.
وهابيت در 8 شوال سال 1344 ه ق اولين عقيده ي خود را که تخريب قبور ائمهي بقيع سلام الله عليهم اجمعين بود، جامه عمل مي پوشاند. مزار ائمه بقيع تا آن سال داراي بقعه و بارگاه بوده است. تصاوير اين مزار در کتاب "مدينه شناسي" موجود است.
اين جماعت بدليل نام مؤسس فرقه که محمد ابن عبدالوهاب بود، اسم و مسلک خود را "محمديه" ناميدند. لازم به ذکر است که آنان لقب "وهابيه" را نامي مي دانند که از سوي دشمنان خود و بواسطه نام پدر محمد بن عبدالوهاب به آنان نسبت داده شده در حاليکه آنها خود را "سلفيه" مي دانند و مي نامند. سلفيه يعني فرقه اي که ريشه در گذشته دارد. منشأ تفکرات فرقه خود را از سال 1200 ه ق نمي دانند و معتقدتد که ريشه تاريخي ديرينه دارند.
ابن تيميّه عالمي است حنفي مسلک، که در قرن هشتم زندگي مي کرده است. وهابيت او را اولين مدوّن نظرات فرقه مي داند. او در کتابي بنام "منهاج السنة " انحرافات اعتقادي خود را تدوين کرده است. در قرن چهارم ه ق نيز عالمي حنفي بنام "بربهاري" بوده که ريشه هايي از عقايد وهابيت در کلمات او نيز يافت مي شود. از همه قديمي تر، احمد بن حنبل امام فرقه حنبلي و صاحب کتاب مسند امام احمد است که از معاصرين حضرت امام صادق (ع) و از شاگردان حضرت بوده است. عقائد انحرافي وهابيت در نوشته هاي او نيز ديده مي شود.
بنابراين استدلال، آنها خود را سلفيه مي دانند بدين معنا که ريشه در گذشته دارند.
پس نتيجه اين شد که وهابيت توسط محمد ابن عبدالوهاب در سال 1200 ه ق و به پشتيباني آل سعود - دولتي که با شيعه در نهايت تضاد بوده و هست - حاکميت پيدا مي کند و نه ظهور. ظهور آنان در تاريخ ريشه دارد.
عقايد وهابيت
مسلک فقهي وهابيت، حنبلي است اما مسلک اعتقادي آنان، شامل 20 عقيده انحرافي است که مبتني بر 4 رکن است. ما چهار رکن انحرافات وهابيت را با قرآن مقايسه مي کنيم تا ببينيم، آيا قرآن آنها را تاييد مي کند؟ قبل از ورود به بحث، يکي از جرياناتي که بسيار هم نقل کرده اند را عرض مي کنم تا ببينيد در عقيده باطل خود تا کجا پيش رفته اند:
هنگام رحلت رسول اکرم، زماني که ايشان فرمودند: قلم و دوات بياوريد تا چيزي برايتان بنويسم که اگر به آن تمسک کرديد هرگز منحرف نشويد. خليفه دوم اهل تسنن در جواب عبارتي بر خلاف قرآن گفت: « دع هذا الرجل، انه ليحجر، او را رها کنيد که هذيان مي گويد » قرآن در باب رسول خدا ميفرمايد: « ما ينطق عن الهوي، إن هو الّا وحيٌ يوحي، پيامبر از روي هوي و هوس سخن نمي گويد. هر آنچه که مي گويد وحي است » پر از آتش باد، آن دهاني را که در مقابل قرآن و رسول خدا ميايستد. اين عبارت خلاف قرآن، در کتاب صحيح بخاري که از مهمترين کتابهاي اهل تسنن است ذکر شده است.
محمدصادق نجمي در کتابي به نام "سيري در صحيحين" عبارات و جملات انحرافي دو کتاب مهم اهل تسنن يعني صحيح مسلم و صحيح بخاري را جمع آوري کرده است. به اين کتاب مراجعه کنيد تا ببينيد چه عقايد و انحرافاتي دارند و تا کجا پيش رفته اند که مي گويند: "اگر عمر نبود، پيامبر اکرم (ص) به خطا رفته بود" !!!
عمر در هنگام رحلت پيامبر و پس از آن ماجرا، مکرر مي گفت: "حسبُنا کتابَ الله، قرآن ما را کفايت مي کند"
رکن اول؛ حکم عقل فاقد ارزش است
ابن تيميّه بنيانگذار عقايد وهابيت، عقل را در مباني ديني فاقد هرگونه ارزشي مي داند. در کتاب "منهاج السنة " مي نويسد: "کساني که ادعاي تمجيد از عقل را دارند، در حقيقت ادعاي تمجيد از بتي دارند که نام آن را عقل گذاشته اند" يعني اگر طرفدار عقل باشيد، بت پرست شده ايد. بتي که خودتان درست کرده ايد. اعتقاد دارد که عقل، ملاک ديني ندارد لذا براي هيچ ارزشي براي آن قائل نيست. از همين جهت وقتي شما به عقائد وهابيت رجوع ميکنيد، مي بينيد مباحثي مطرح است که با عقل و فطرت منافات دارد.
در قرآن آيات زيادي آمده که بر اهميت عقلانيت تأکيد مي کند. افلا يتدبرون، افلا يعقلون، افلا يتفکرون و ...
بنابراين، بي ارزش جلوه دادن عقل و تعقل، خلاف قرآن است.
رکن دوم؛ تفسير و تأويل قرآن به ظاهر آيات
براساس اين تفکر اشتباه، قائل به تفسير آيات بر مبناي ظاهر آيه هستند. مثلا در تفسير اين آيه که مي فرمايد: « و جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا، در روز قيامت خداوند مي آيد و ملائکه صف در صف در پي او مي آيند » يا « وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ، إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ، چشمهايي که در روز قيامت خدا را نگاه ميکنند » در تفسير اين آيات قائل به تجسم خداوند هستند و معتقدند خدا ديده مي شود. مي گويند خداوند واقعاً مي آيد و ما با چشم سر او را مي بينيم و اين جزء عقايد آنهاست. آنها عقيده دارند خدا در دنيا ديده نمي شود، امّا در قيامت بهشتيان روزي دو بار با خدا ملاقات دارند و او را در بهشت با بهترين چهره مي بينند و زيباترين صدا را از او مي شنوند. اين مطالب برداشت آنها از آيات سوره فجر و قيامه است که ذکر شد.
اين تفسير خلاف قرآن است. در سوره مبارکه آل عمران آيه 7 آمده است: « وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ » و تأويل قرآن را جز خداوند و کساني که علم نزد آنان است، نمي دانند. منظور از راسخون في العلم، اهل بيت پيامبر است. اين تفسير به استناد آيه آخر سوره رعد فهميده مي شود که در شأن اميرمؤمنان نازل شده است. « مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتاب » کسي است که علم کتاب را تماماً در سينه دارد و منظور اميرالمؤمنين است. بنابراين فقط اهل بيت (ع) حق تأويل آيات قرآن را دارند.
ابن تيميّه مي گويد: "شبهاي جمعه خداوند سوار بر استر از آسمان هفتم به آسمان اول مي رود و حوائج بندگانش را برآورده مي کند. بعد از گذشت نيمه هاي شب، به آسمان هفتم باز مي گردد"
حضرت آيت الله وحيدخراساني در مورد اين عقيده ي باطل، سؤالي را مطرح مي کنند که در حقيقت پاسخي به عقيده ي باطل آنهاست. ايشان مي فرمايند که طبق آيات قرآن خداوند در همه جا حاضر و ناظر است. حالا اگر خداوند شبهاي جمعه به آسمان اول مي رود، پس آسمانهاي ديگر بدون خدا هستند يا با خدايند؟! آسمان اول در شبهاي ديگر، بدون خدا چه مي کند؟!
زماني که بنا شود بر اساس عقائد وهابيت تأويل قرآن صورت بگيرد و تفسير اهل بيت (ع) از قرآن کنار گذاشته شود، نتيجه اين گونه مي شود.
رکن سوم؛ معناي خاص بدعت
همه عقلاء مخصوصاً مسلمين و بصورت خاص تر، عالمان شيعي عقيده دارند که در انجام امور اصل "اصالة الاباحه" صادق است. يعني اصل اين است که امور مباح هستند مگر آنکه خلافش ذکر شده باشد. بطور مثال اگر با موردي برخورد کرديم که حکمش را نمي دانيم، بايد به آيات قرآن و روايات رجوع کنيم. در تقسيم بندي اعمال يکي از اين ? صورت وجود دارد: حرام، مکروه، مباح، مستحب و حرام. اگر براي موردي که مواجه شده ايم حکمي صادر شده باشد، جزء يکي از موارد پنجگانه خواهد بود. اما در مسائل جديدي که در منابع فقهي، حکم خاصي برايش صادر نشده مانند خوردن نوشابه يا استفاده از موبايل و ...، طبق قاعده "اصالة الاباحه" انجام آن اشکال ندارد.
وهابيت عقيده دارد که مبنا "اصالة الحرمة" است. يعني هر چيزي که با آن مواجه مي شوند، حرام است مگر اينکه حکمي براي آن صادر شده باشد. اين حکم بايد در سه قرن اول هجري از سوي پيامبر اکرم (ص) يا اصحاب يا تابعين صادر شده باشد. اصحاب کساني هستند که پيامبر را ديده اند و تابعين کساني هستند که فقط اصحاب را ديده اند. بنابراين عقيده، چون تا قرن سوم هيچکدام از اصحاب و تابعين موبايل نداشته اند بنابراين حکمي در مورد آن داده نشده، پس استفاده از موبايل حرام است. البته اين مورد، تنها موردي است که حاکميت سياسي عربستان با حاکميت ديني و فقهي آنها مخالفت کرده است.
وهابيت با اين اصل، هر عملي بعد از قرن سوم که براي آن حکمي نيست را بدعت مي نامد و انجام آن را حرام مي داند.
رکن چهارم؛ شرک در عقائد وهابيت
همه فرقه هاي اسلامي اعتقاد دارند که اگر دو جمله "اشهد أنَّ لا اله الّا الله" و "اشهد أنَّ محمداً رسول الله" بر زبان جاري شود، بواسطه آن فرد مسلمان مي شود.
اما وهابيت مي گويد که علاوه بر بيان آن دو جمله، بايد عقيده ما را هم قبول داشته باشند تا مسلمان شوند. بنابراين توحيد اينست که علاوه بر شهادتين، عقايد ما را هم قبول داشته باشيد، در غير اين صورت مشرک هستيد.
طبق اين عقيده، توسل و شفاعت و زيارت و ... چون در سيره اصحاب و تابعين نبوده، پس نبايد انجام شود و کسي که اين اعمال را انجام دهد مشرک است.
شيوه امروزي تبليغ وهابيت
وهابيان، اول با ايجاد ترديد در مباني ديني در ذهن افراد شبهاتي را ايجاد مي کنند که از ديدگاه خودشان بي پاسخ است. سپس با گسترش اين هجمه، حس بي تفاوتي نسبت به مباني ديني را ايجاد مي کنند و بعد در گام آخر، باعث مي شوند تا افراد موضع گيري و لجاجت نسبت به معارف تشيع پيدا کنند و کم کم از دايره ي دين خارج شوند. اين رفتار در موسم حج عمره بسيار مشاهده مي شود.
نکته مهم اينست که بايد معرفت شيعيان نسبت به اعتقادات عميق و صحيح اهل بيت بيشتر شود و با تدبر و مطالعه بيش از پيش نسبت به اينگونه شبهه افکني ها مجهز شوند.
وهابيان بيست عقيده باطل دارند که مبتني بر اين چهار رکن باطل است.
يکي از اين عقائد اينست که مي گويند: " يَجبُ هَدمُ المَشاهدُ الّتي بُنيَت عَلي القبور وَ لا يَجوزُ اِبقاعُها بَعدَ القُدرة علي هَدمِها و ابطالها يوماً واحِدا" ويران کردن بنايي که روي قبور ساخته شده است واجب است و باقي گذاشتن آن از زماني که انسان قدرت بر تخريب آن پيدا کند حتي براي يک روز هم جايز نيست.
وهابيت در سال 1344 ه ق که بارگاه ائمه بقيع (ع) را تخريب کردند، قدرت اين کار را داشتند. اگر امروز حرم پيامبر را خراب نکرده اند، چون قدرت اين کار را ندارند وگرنه اعتقادي به پيامبر اکرم (ص) ندارند.
"بن باز" مفتي اعظم عربستان در سالهاي گذشته بود که از دنيا رفت. او جزء 15 نفري بود که دستور تخريب مزار بقيع را امضاء کرده است. او نابينا بود. او مي گفت: من سالهاست که به مسجدالنبي مي روم اما حتي يکبار هم به زيارت پيامبر (ص) نرفته ام.
اين يکي از موارد کينه توزي و نيز جهالت وهابيت است.
منبع: http://fares.ir