اقسام علوم حديث
از جمله دانشهاى اسلامى كه فوايد و بركات بسيارى در علوم و معارف اسلامى و بويژه فقه داشته است، علوم حديث مى باشد. اگرچه عالمانى بزرگ و فقيهانى ژرف انديش در مكتب تشيع از پيشگامان و پايه گذاران اين علوم به شمار مى آيند، ولى با تأسف بايد گفت كه به گفته مرحوم مامقانى، در زمانهاى اخير، اين حركت علمى كند شده است، تا آنجا كه اين علوم به دست فراموشى سپرده شده از علوم غريبه به شمار مى آيند و اشخاص آگاه بدانها و آشناى به نكات و ظرايف آنها، ناياب شده اند.
يكى از مباحث بسيار سودمند در علوم حديث، بحثهاى مقارن است. سنجش ديدگاههاى فريقين در حديث و دانشهاى آن، گذشته از آنكه در تقريب نظرى مسلمانان سودمند است، در گسترش دايره حديث، چگونگى ارزيابى و نقد متون و ارزشيابى اسناد نيز كارگشا خواهدبود.
نخستين مسئله ـ كه مى تواند پيش درآمد چنين مباحثى باشد ـ شناخت دايره علوم حديث و اقسام آن از نظر فريقين است؛ بدين معنى كه چه دانشهايى از نظر شيعه و اهل سنّت در شمار دانشهاى حديثى قرارمى گيرند.
اقسام علوم حديث
مباحث مربوط به حديث و سنّت، با گذشت زمان به دانش هاى گوناگونى منتهى و منشعب شد. صبحى صالح در اين باره مى نويسد:
لقد كانت المباحث المتعلقة بعلم الحديث، انواعا مختلفة فى نشأتها الاولى وكانت ـ على كثرتها ـ مستقلة فى موضوعها وغايتها ومنهجها، حتى إذا شاع التدوين وكثر التصنيف اتّجه كلّ عالم الى ناحية فكثرت العلوم المتعلّقة …2
مباحث مربوط به دانش حديث، در مرحله اوّل شكل گيرى، انواع گوناگونى داشته و در عين كثرت مباحث، در موضوع و نتيجه و روش از همديگر جدا بودند. با زيادشدن تدوين و تصنيف حديث، هر عالمى به بخشى از مباحث حديث روى آورد و درنتيجه، علوم مربوط به حديث فراوان شد …
وى، سپس از ميان علوم مربوط به حديث، شش علم را برمى شمارد و درباره تعريف و نتيجه و كتابهاى آن علم، بحث مى كند. آن شش علم عبارتند از: 1ـ علم جرح و تعديل، 2ـ علم رجال الحديث، 3ـ علم مختلف الحديث، 4ـ علم علل الحديث، 5ـ علم غريب الحديث، 6ـ علم ناسخ الحديث ومنسوخه.
اهمّ علوم حديث
گرچه مباحث مربوط به حديث به دانشهاى گوناگونى تقسيم شده و درباره هريك كتابهاى مستقلّى نوشته شده است، ليكن بيشتر صاحب نظران، تمامى مباحث مربوط به حديث را تحت سه عنوان اصلى، بحث مى كنند: 1ـ علم درايت حديث، 2ـ علم روايت حديث، 3ـ علم رجال حديث. مجمع (و به اصطلاح اهل منطق، مقسم) اين سه دانش، علوم الحديث (به معناى عامّ آن) است. براى استفاده و آشنايى بيشتر، شايسته است هريك از اين سه علم و علوم ديگرى كه با حديث ارتباط تنگاتنگ دارد، اگرچه به گونه اى اجمالى، تعريف گردد.
يادآورى اين نكته لازم است كه در كلمات اهل فن (شيعه و سنّى)، درباره زيرمجموعه هاى علوم حديث و نيز نامهاى مختلفى كه بر هريك گذاشته شده، اختلاف و گاهى تناقض وجود دارد. هدف اين نوشته، بحث و تحقيق اساسى و فنّى و نقد و ايراد اقوال در اين باب نيست؛ بلكه مقصود، تعريف اجمالى هريك و شناساندن تفاوتهاى آنها با همديگر و نيز بيان ثمراتى است كه بر هريك مترتّب مى گردد.
[شايسته بود پيش از اين بحث، تعريفى اجمالى از مفهوم لغوى و اصطلاحى «حديث» و فرق آن با «اثر» و «خبر» آورده شود؛ ولى چون اين مباحث در شماره اول اين مجله، به گونه اى تفصيلى و محقّقانه مطرح گرديد، از بحث مجدّد آن خوددارى مى كنم.3]
الف ـ درايةالحديث
پيش از بيان تعريف و موضوع و غايت، شايسته است معناى لغوى درايه، به گونه اى اجمالى بررسى گردد. بسيارى از لغت شناسان، درايه و علم را مترادف دانسته اند؛ از جمله، مؤلّف المصباح المنير مى نويسد:
دريت الشىء دريا، من باب درى ودرية ودراية، علمته.4
و مؤلّف معجم الفروق اللّغويّة، ميان معناى درايه و علم، تفاوت قائل شده است؛ از جمله مى فرمايد:
الدّراية علم يشتمل على المعلوم من جميع وجوهه وذالك أن الفعالة للاشتمال مثل العصابة والعمامة والقلادة ولذالك جاء اكثر اسماء الصناعات على فعالة نحو القصارة والخياطة ومثل ذالك العبارة لاشتمالها على ما فيها فالدّراية تفيد ما لاتفيد العلم من هذه الوجه والفعالة أيضا تكون للاستيلاء مثل الخلافة والإمارة فيجوز أن تكون بمعنى الاستيلاء فتفارق العلم من هذه الجهة.5
بنابراين نظريه، وحدت و ترادف معناى درايه و علم، صحيح به نظر نمى رسد؛ زيرا «درايه» آگاهى بر تمامى شئون و جهات معلوم است و از طرفى، وزن «فعالة» مفيد اشتمال مى باشد. اين جهت، سبب مى گردد كه درايه با معناى علم تفاوت داشته باشد. افزون بر اينها، اطلاق ماده علم بر علم خداوند صحيح است؛ برخلاف ماده درايه كه درباره خداوند به كار گرفته نشده است. پس معلوم مى شود كه مفهوم اين دو واژه فرق مى كند. شايد بتوان گفت:
«درايه هنگامى به كار برده مى شود كه آگاهى پس از شك و ترديد حاصل گردد».
پس روشن شد كه نظر بزرگانى مانند مؤلّفان مقباس الهدايه6 و ضياءالدرايه7 و تعليقه بر وجيزه8 كه معناى علم و درايه را يكى داشته اند درست نيست. مگر اين كه تفاوت معناى درايه و علم توجيه گردد به اينكه ماده علم و درايه، وحدت مفهوم دارند و تفاوت معناى آن دو، برمى گردد به شكل علم و درايه.
تعريف علم درايه
صاحب نظران درايه، تعريفهاى گوناگونى را از آن به دست داده اند. در اين نوشته، به نقل و بررسى دو تعريف از بزرگان و پيشگامان دين و دانش بسنده مى شود. شيخ بهايى مى نويسد:
علم الدراية، علم يبحث فيه عن سندالحديث ومتنه وكيفية تحمّله وآداب نقله.9
دانش درايه عبارت است از دانشى كه در آن از سند و متن و چگونگى فراگيرى و آداب نقل حديث بحث مى شود.
شهيد ثانى در تعريف درايه مى فرمايد:
علم يبحث فيه عن متن الحديث وطرقه من صحيحها وسقيمها وعللها10 ومايحتاج اليد ليعرف المقبول منه من المردود.11
دانش درايه عبارت است از دانشى كه در آن بحث مى شود از متن حديث و راههاى صحيح و ضعيف آن و نيز از چيزهايى كه براى شناسايى حديث مقبول از مردود لازم است.
نقد و بررسى
با دقّت در اين دو تعريف، چند مطلب روشن مى گردد:
1ـ تعريف شيخ بهايى كاملتر و جامعتر از تعريف شهيد مى باشد؛ زيرا اولا شيخ بهايى با آوردن كلمه «سند»، مطالب مربوط به آن را كه جزو دانش درايه است، (از قبيل بحث از متصل و منقطع بودن، صحيح و يا موثق و يا ضعيف و يا حسن بودن، مسلسل و يا معنعن بودن حديث) داخل در اين علم كرده است. مگر آنكه بگوييم عبارت «وطرقه» شامل مباحث سندى مى گردد. ثانيا در تعريف شيخ بهايى، عبارت «وآداب نقله» آورده شده و اين سبب مى شود كه چگونگى تحمّل حديث را كه از اجزاى علم درايه است، شامل گردد (برخلاف تعريف شهيد ثانى).
2ـ تعريف شهيد از آن جهت كه فاقد كلمه «سند» است، مباحث سندى را دربرنمى گيرد. از اين رو، شامل مطالب مربوط به علم رجال (كه خارج از اين علم است) نمى گردد. زيرا تنها در علم رجال از سند احاديث بحث مى شود (برخلاف تعريف شيخ بهايى كه نسبت به برخى از مطالب دانش رجال مانع نيست و شامل آنها نيز مى شود).
ممكن است گفته شود كه بحث از سند، در اين دو علم با همديگر تفاوت دارد؛ زيرا بحث سندى در علم رجال، عبارت است از «رسيدگى به صفات فردفرد راويان حديث» و بحث سندى در علم درايه عبارت است از «بررسى سند، به طور مجموع». توضيح بيشتر اين مطلب، در بيان فرقهاى اين دو علم خواهدآمد.
3ـ به نظر مى رسد در اين دو تعريف و بسيارى از تعريفهاى ديگر، تفاوتى ميان دانش درايه و دانش روايت گذاشته نشده، در صورتى كه ميان علم روايت و علم درايت، تفاوت اساسى وجود دارد. فرق اين دو، با بيان نظرات اهل سنّت و نيز تعريف علم فقه الحديث، روشنتر خواهدشد.
ب ـ فقه الحديث
از جمله دانشهايى كه زيرمجموعه علم حديث (به معناى عام) واقع شده، علم فقه الحديث است. از آنجا كه اين دانش در بسيارى از كتابهاى علوم حديث ـ بويژه آنچه كه مربوط به شيعه است ـ به طور مستقل مورد بحث واقع نشده، برخى از صاحب نظران متأخّر، اين دانش را جداى از درايةالحديث دانسته اند. از جمله، شيخ آقا بزرگ تهرانى مى نويسد:
فقه الحديث المخالف معهما فى الموضوع فإنّ موضوعه متن الحديث خاصة فيبحث فيه فى شرح لغاته وبيان حالاته من كونه نصّا أو ظاهرا عاما أو خاصا مطلقا او مقيّدا مجملا أو مبيّنا معارضا او غير معارض.12
دانش فقه الحديث، با دانش رجال و درايت در موضوع مخالف است؛ زيرا موضوع دانش فقه الحديث، عبارت است از تنها متن حديث. بنابراين، در آن، از شرح لغات حديث و بيان حالات آن از جهت بودن نص يا ظاهر عام و يا خاص، مطلق و يا مقيد، مجمل و يا مبيّن، معارض و يا غيرمعارض، بحث مى كند.
نقد و بررسى
اين تعريف صاحب ذريعه، در صورتى صحيح است كه ما علم درايه را تنها در مباحث مربوط به سند حديث منحصر بدانيم؛ مثل بحث از اينكه سند حديث متّصل است يا منقطع، مسند است يا مرسل، مسلسل است يا معنعن، صحيح است يا موثّق و يا حسن و يا ضعيف … و مانند اينها.
به نظر مى رسد اين تعريف، نادرست است؛ زيرا علم درايه (افزون بر مباحث و عوارض مربوط به سند)، شامل مباحث و عوارض مربوط به متن حديث (از قبيل بحث از مجمل و يا مبيّن بودن، محكم و يا متشابه بودن، مضطرب و يا غيرمضطرب بودن، نص و يا ظاهربودن حديث) نيز مى گردد. همانگونه كه در تعريف شيخ بهايى و بسيارى از صاحب نظران اين علم، به آن تصريح شده است.
ج ـ رجال الحديث
گرچه بسيارى از صاحبان تأليف در دانش رجال ـ بى آنكه تعريفى از آن به دست دهند ـ وارد مباحث آن شده اند، ولى برخى از بزرگان اين دانش، تعريفهاى گوناگونى از آن كرده اند.13 از باب نمونه به دو مورد اشاره مى كنيم.
صاحب بهجةالآمال مى نويسد:
إنّه العلم الموضوع لتشخيص الرّواة ذاتا او وصفا مدحا أو قدحا.14
علم رجال، وضع شده است براى تشخيص راويان حديث از نظر شخصى، و يا از نظر صفات پسنديده و ناپسند.
علامه تهرانى در كتاب شريف ذريعه مى نويسد:
علم الرجال هو علم يبحث فيه عن أحوال رواة الحديث واوصافهم الّتى لها دخل فى جواز قبول قولهم وعدمه.15
دانش رجال، علمى است كه در آن از حالات راويان حديث و صفات آنها بحث مى شود، از آن جهت كه آن صفات، در قبول و ردّ گفتار آنها تأثير دارد.
نقد و بررسى
تعاريف علم رجال، تفاوت قابل توجهى با همديگر ندارند و بيشتر اختلاف آنها به الفاظ برمى گردد و نه به محتوا. از ميان دو تعريف پيش گفته، عبارت علامه تهرانى، از آن جهت كه قيد «لها دخل فى جواز قبول …» را دارد، مناسبتر است و با آوردن اين جمله، از قيد «ذاتا» نيز بى نياز خواهيم بود.
به نظر مى رسد تعريف مناسبتر از اين دو، عبارتى باشد كه علاّمه مامقانى، به عنوان آخرين تعريف، در كتاب رجالى خويش آورده است. ايشان مى نويسد:
إنّه علم يبحث فيه عن احوال الراوى من حيث اتّصافه بشرائط قبول الخبر وعدمه.16
علم رجال، دانشى است كه در آن از حالات راوى، از نظر برخورداربودن و نبودن او از شرايط قبول خبر، بحث مى گردد.
از آنجا كه اين تعاريف ـ همانگونه كه علامه مامقانى فرموده است17 ـ بيشتر شرح و توضيح اند تا تعريف حقيقى، بحث و تحقيق بيشتر، ضرورى به نظر نمى رسد.
د ـ تراجم
ح ـ فهرست شناسى
و ـ مشيخه شناسى
در شمار دانشهاى زيرمجموعه علم الحديث، بايد از «فهرست شناسى»، «مشيخه شناسى» و دانش «تراجم» يادكرد. جهت روشن شدن حقيقت اين علوم، شايسته است گفته شود: بحث درباره زندگى و حالات و صفات رجال دين، اگر از اين جهت باشد كه راوى حديث اند، موضوع علم رجال خواهدبود؛ و اگر از اين نظر باشد كه صاحب كتاب و تأليف و تصنيف اند، موضوع دانش فهرست نگارى را تشكيل مى دهد؛ و اگر از آن جهت باشد كه در نقل حديث استاد و صاحب اجازه اند، موضوع دانش مشيخه را فراهم مى كند؛ و اگر از آن جهت باشد كه اين رجال داراى كمالات فردى و آثار وجودى در ابعاد گوناگون سياسى و فرهنگى و اجتماعى و مانند آن هستند، موضوع علم تراجم خواهدبود.
هريك از اين چهار دانش، اگرچه در موضوع (يعنى بحث از حالات و صفات رجال دين) اشتراك دارند، ليكن پرواضح است كه جهت و زاويه بحث در هريك، با ديگرى تفاوت دارد. از اين رو، نقش و تأثير هركدام در علوم حديث، نيز متفاوت خواهدبود.
يادآورى اين نكته لازم است كه در نوشته هاى مربوط به علوم حديث، از مباحث فهرست شناسى و مشيخه شناسى راويان حديث با عنوان علمى مستقل يادنشده، ولى با توجه به اينكه هم از نظر غرض و هم از نظر موضوع با ديگر علوم تفاوت دارند، مى توان آنها را دانشهايى مستقل به شمار آورد.
نظر اهل سنّت در اقسام علوم حديث
همانگونه كه پيش از اين وعده داده شد، جهت روشنترشدن تفاوت دانشهايى كه با علوم حديث ارتباط دارند، لازم است نظرات اهل سنّت نيز مورد دقت قرارگيرد؛ بويژه كه تقسيم آنها از علوم حديث با تقسيم ما تفاوت دارد.
مؤلفان اهل سنّت، از گذشته دور، در موضوع علم الحديث، آثارى پديد آورده اند. ما در اينجا نظر برخى از آنها بويژه پيشگامان در اين موضوع را يادمى كنيم.
سيوطى به نقل از ابن اكفانى18، پس از تقسيم علم حديث به «علم حديث خاصّ به روايت» و «علم حديث خاصّ به درايت» در تعريف هريك مى نويسد:
علم الحديث الخاصّ بالرواية علم يشتمل على أقوال النّبى وافعاله وروايتها وضبطها وتحرير الفاظها.19
دانش روايت، علمى است كه گفتار و افعال پيامبر را و نيز روايت و ضبط و نوشتن الفاظ گفتار او را دربر دارد.
و درباره تعريف دانش درايه مى نويسد:
علم الحديث الخاصّ بالدّراية علم يعرف منه حقيقة الرّواية وشروطها وانواعها واحكامها وحال الرّواة وشروطهم واصناف المرويّات وما يتعلق بها.20
دانش درايه، علمى است كه به وسيله آن، حقيقت روايت و نيز شرايط، انواع، و احكام آن و همچنين احوال راويان و شرايط ايشان و انواع حديث و آنچه مربوط به حديث است، شناخته مى شود.
ملاحظه مى شود كه تعريف، موضوع و نتيجه هريك از اين دو علم، با ديگرى تفاوت دارد. صاحب «تحفه احوزى» نيز پس از نقل تقسيم علم حديث به دو قسم «روايةالحديث» و «درايةالحديث» از سوى جزايرى و بيان چند تعريف درباره هريك، بر اين باور است كه مباحث مربوط به حديث، به سه دانش تقسيم مى گردد. او در اين باره مى نويسد:
وقدظهر من هذه العبارات أنّ علم الحديث يطلق على ثلاثة معان، الأوّل أنّه علم تعرف به أقوال رسول الله(ص) وافعاله واحواله وقدقيل له العلم برواية الحديث كما فى عبارة ابن الأكفانى والباجورى.21
از مطالبى كه گفته شد، روشن مى گردد كه علم الحديث بر سه مفهوم اطلاق مى شود. علم نخست، دانشى است كه بدان، گفتار و افعال و حالات رسول الله(ص) شناخته مى شود و بر آن، نام علم روايت حديث گذاشته شده؛ همانگونه كه در عبارت ابن كفانى و باجورى آمده است.
همو درباره دومين دانش مربوط به حديث مى نويسد:
والثانى أنّه علم يبحث فيه عن كيفية إتصال الاحاديث بالرسول من حيث أحوال رواتها ضبطا وعدالتا ومن حيث كيفيّة السند إتصالا وإنقطاعا وغير ذالك.22
علم دومى كه مربوط به حديث مى شود، دانشى است كه در آن از چگونگى استناد احاديث به رسول الله(ص) بحث مى گردد. يعنى از حالات راويان از جهت ضابط و عادل بودن آنها و از جهت متّصل و يا منقطع بودن سند و همانند اينها بحث مى كند.
و درباره دانش سومى كه زيرمجموعه علم حديث است مى نويسد:
والثالث أنّه علم باحث عن المعنى المفهوم من الفاظ الحديث وعن المراد منها مبنيّا على قواعد العربيّة وضوابط الشريعة ومطابقا لأحوال النبى(ص).23
سومين علمى كه مربوط به حديث مى شود، دانشى است كه از معناى الفاظ حديث بحث مى كند. اين دانش همچنين از مقصود الفاظ حديث بر اساس قواعد ادب و ضوابط شرع مقدس ـ كه مطابق حالات رسول الله(ص) است ـ بحث مى كند.
در اين تقسيم، مقصود از علم اوّل، همان دانش روايت است كه در كلمات ديگران نيز آمده است؛ و مقصود از دانش دوم، درايةالحديث است؛ و بخشى از مباحث درايةالحديث را نيز جداگانه به عنوان علم ديگر بيان كرده است.
مؤلّف كتاب «اصول الحديث» مى نويسد:
علم الحديث رواية هوالعلم الذى يقوم على نقل ما أضيف إلى النّبى من قول أو فعل أو تقرير أو صفة خلقيّة أو خلقيّة.24
دانش روايت، علمى است كه به كار گرفته مى شود درباره آنچه كه به پيامبر(ص) ـ اعم از گفته و فعل و تقرير و صفت جسمى و اخلاقى ـ نسبت داده مى شود.
و درباره تعريف درايه، پس از نقل تعريفهاى گوناگون، مى نويسد:
هو مجموعة القواعد والمسائل التى يعرف بها حال الرّاوى والمروىّ، من حيث القبول والرّد.25
دانش درايه، عبارت است از قواعد و مسايلى كه به وسيله آنها، حالات راوى و مروىّ (حديث)، از جهت پذيرفته شدن يا نشدن، شناخته مى شود.
مؤلّف كتاب «علوم الحديث»، پس از نقل تقسيمها و تعريفهاى گوناگون، مى نويسد كه شايسته است علم الحديث به سه علم تقسيم گردد و سپس در تعريف قسم اوّل، مى گويد:
اوّلا، علم الحديث رواية … وهو علم يشتمل على نقل ما أضيف إلى النبى(ص) قولا كان أو فعلا أو تقريرا أو صفة.26
نخست، دانش روايت است كه دربر مى گيرد نقل آنچه را كه به پيامبر(ص) انتساب پيدا مى كند؛ اعمّ از گفتار و افعال و تقرير و صفات او.
و در تعريف قسم دوم مى نويسد:
ثانيا، علم اصول الحديث أو مصطلح الحديث، هو علم يعرف به حقيقة الرواية وشروطها وانواعها واحكامها وحال الرّواة وشروطهم وأصناف الرّوايات وما يتعلق بها.27
دوم، علمى است كه مربوط به حديث مى گردد و دانش اصول الحديث و يا مصطلح الحديث نام دارد و آن، دانشى است كه به وسيله آن، حقيقت روايت و شرايط، انواع، و احكام آن و نيز احوال و شرايط راويان و همچنين اقسام روايات و آنچه كه مربوط به روايات است، شناخته مى شود.
وى، درباره قسم سوم مى نويسد:
ثالثا، علم الحديث دراية أو فقه الحديث، علم يبحث فى المعنى المقصود من متن الحديث قولا كان أو فعلا أو تقريرا مبنيّا على القواعد والأصول الخاصّة فى هذا الشّأن …28
سومين دانشى كه مربوط حديث مى گردد، دانش درايه و يا فقه الحديث نام دارد؛ و آن علمى است كه از معانى مقصود از متن حديث، اعم از گفته و فعل و تقرير آن حضرت، (به كمك قواعد و اصول مخصوص به اين فن) بحث مى كند.
جمع بندى
از تقسيم دوم و چهارم، اين مطلب استفاده مى گردد كه برخى از صاحب نظران اهل سنّت، علوم حديث را به سه قسم تقسيم كرده اند: 1ـ علم روايت، 2ـ علم درايت، 3ـ فقه الحديث.
برخى ديگر از حديث پژوهان اهل سنّت، حديث را (مانند تقسيم اوّل و سوم) به دو قسم تقسيم كرده اند: 1ـ علم روايت، 2ـ علم درايت (و مباحث فقه الحديث را داخل در علم درايه كرده اند).
در هر صورت، ميان تقسيم اهل سنّت با تقسيم دانشمندان شيعه، اختلاف وجود دارد؛ زيرا صاحب نظران شيعه علم روايت، روايت را جداگانه مورد بحث قرار نداده اند. اگرچه، صاحب ذريعه، مباحث فقه الحديث را جداگانه مورد ارزيابى قرار داده است.
تفاوتهاى علوم حديث
بحث ديگرى كه شايسته تحقيق و دقّت است، تفاوت ميان اقسام علوم حديث (و علوم مرتبط با حديث) است.
همانگونه كه پيش از اين گفته شد، كلمات اهل فن در تعريف و شناساندن موضوع و اسامى هريك از اين علوم، گوناگون و گاهى متناقض است. حلّ چنين اختلافاتى از حوصله اين مقاله خارج است؛ ليكن آنچه كه مى تواند تا حدّ زيادى مشكل را حل كند، بيان تفاوتهاى هريك از اين علوم است.
ميان دانشمندان، اين بحث مطرح است كه اختلاف علوم، به اختلاف در موضوع است و يا به اختلاف در غرض.29 اثبات حق در اين مطلب، از قلمرو اين نوشته خارج است. ما در اينجا بر اساس هردو نظر، تفاوتهايى را ميان اين علوم، متذكر مى شويم.
امّا در مورد رجال و تراجم و مشيخه شناسى و فهرست شناسى، بر فرض اينكه دو عنوان اخير را علم مستقلى بدانيم، تفاوت ميان آنها عبارت است از اينكه: بحث از تاريخ و زندگى رجال دينى، چنانچه از اين جهت كه در سند حديث واقع شده اند باشد، و بحث هم از صفات دخيل در قبول و ردّ حديث باشد (مثل راستگويى و دروغگويى)، اين بحث، رجالى است و غايت آن، قبول و ردّ خبر اوست.
و اگر بحث درباره رجل دينى، از آن جهت باشد كه وى در زندگى اجتماعى و سياسى و فرهنگى، داراى اثر وجودى و منزلت اجتماعى است و بحث هم فراتر از صفات دخيل در قبول و ردّ خبر است، اين بحث داخل در علم تراجم خواهدبود و اثرش نيز آشنايى با شخصيّتهاى دينى و الگوپذيرى مى باشد.
و اگر بحث از آن جهت باشد كه آن شخص، صاحب اجازه روايت و نقل حديث است، اين، داخل در دانش مشيخه شناسى است و غايت آن هم پذيرش روايت كسانى است كه از آن شيخ اجازه، سند دارند و نقل حديث مى كنند.
و چنانچه بحث، از آن جهت باشد كه آن شخص صاحب كتاب و يا اصل است، اين بحث، داخل در فهرست شناسى مى باشد و غايت آن هم عبارت است از اعتباريافتن احاديثى كه در آن كتابها آمده است.
و امّا در تفاوت رجال با دراية بايد گفت: موضوع علم درايه، كلّى است؛ زيرا موضوع آن، حديث از جهت سند و يا متن و يا هردو است و غايت آن، قبول و ردّ خبر است. ولى موضوع رجال، جزئى و فردفرد افراد سند است و با متن و مجموع سند، ارتباطى ندارد و غايت آن، شناخت افراد ضعيف و ثقه و مانند آن است. براى مثال، بحث از راستگويى و دروغگويى، ضابط بودن و ضابط نبودن، غالى بودن و نبودن شخص خاص كه در سند واقع شده (مانند محمدبن مسلم و يا محمدبن سنان)، بحث رجالى است و بحث از صحيح و يا حسن و يا موثّق و يا ضعيف بودن سند و يا بحث از متصل و يا منقطع بودن و معنعن و يا مسلسل بودن آن، اگرچه مربوط به سند است، ولى چون راجع به مجموع سند است، داخل در علم درايه است.
به عبارت ديگر، در علم رجال، موضوع، محدّث است و غايت، شناخت صفات او؛ و در علم درايه، موضوع، حديث است و غايت، شناخت اقسام حديث. البتّه مباحث مربوط به متن (مانند نص و يا ظاهربودن، مجمل و يا مبيّن بودن، محكم و يا متشابه بودن) نيز داخل در درايه است.
همانگونه كه گذشت، موضوع رجال و تراجم و مشيخه شناسى و فهرست شناسى، رجال دينى است و موضوع درايه و روايت و فقه الحديث و رجال (به اعتبارى)، حديث است. ليكن جهت و حيثيّت در هركدام فرق مى كند. زيرا بحث از اينكه چه حديثى صحيح و يا موثّق و يا ضعيف است، و يا بحث از اينكه چه حديثى نص و يا ظاهر است، داخل در علم درايه است؛ و بحث از اينكه هريك از ائمّه(ع) چه احاديثى دارند و متن حديث آنها چيست، داخل در علم روايت است؛ و بحث از اينكه معنا و مقصود از هريك از احاديث چيست و چه معارف و مطالبى از آنها استفاده مى گردد، داخل در فقه الحديث است؛ و بحث از اينكه چه راويانى حديث آنها پذيرفته مى شود و يا رد مى گردد، داخل در علم رجال است.
در آخر، روشن گرديد كه علوم مربوط به حديث، عبارت اند از: 1ـ درايه (درايت)، 2ـ روايت، 3ـ فقه الحديث، 4ـ رجال، 5ـ تراجم، 6ـ مشيخه شناسى، 7ـ فهرست شناسى.
1. مقباس الهداية فى علم الدّراية، عبدالله المامقانى، تحقيق محمدرضا مامقانى، موسسة آل البيت، ج1، ص35
2. علوم الحديث ومصطلحه، صبحى صالح، دارالعلم للملايين، ص180
3. رجوع شود به: همين مجله، شماره اوّل، مقاله دانشمند فرزانه جناب مهدوى راد، تحت عنوان «تدوين حديث(1) تعاريف».
4. المصباح المنير، علامه فيّومى، دارالكتب العلمية، ج1، ص263 و نيز مراجعه شود به: لسان العرب، ج14، ص255 و مجمع البحرين، ج1، ص138
5. معجم الفروق اللّغوية، ابوهلال عسكرى، مؤسسه نشر اسلامى، ص230
6. مقباس الهداية فى علم الدّراية، عبدالله المامقانى، تحقيق شيخ محمدرضا مامقانى، مؤسسة آل البيت، ج1، ص41
7. ضياءالدّراية، سيد ضياءالدين علاّمة، مطبعةالحكمة، قم، ص13
8. الوجيزة (للشيخ البهائى) مع تعاليق مفيدة، انتشارات الرسول المصطفى(ص)، ص2
9. همان مدرك.
10. در برخى از نسخ «عليلها» آمده است.
11. الرعاية فى علم الدراية، زين الدين الشهيد الثانى، تحقيق محمدعلى بقّال، منشورات مكتبة آيةالله المرعشى النجفى، قم، ص49
12. الذريعة الى تضانيف الشيعة، ج8، ص54
13. از باب نمونه، به معجم الرجال، تأليف آيةالله خويى و يا قاموس الرّجال، تأليف علاّمه شوشترى و يا جامع الرّواة، تأليف مرحوم اردبيلى مراجعه شود.
14. بهجةالآمال فى شرح زبدةالمقال، ملاّعلى عليارى، بنياد فرهنگ اسلامى كوشان پور، ج1، ص4
15. الذريعة، علامه شيخ آقابزرگ تهرانى، چاپخانه مجلس، ج10، ص80
16. تنقيح المقال فى علم الرجال، المامقانى، ج1، ص173
17. همان مدرك.
18. شمس الدين محمدبن ابراهيم بن ساعد انصارى (م794هـ.)، صاحب كتاب «إرشاد القاصد» در علوم حديث.
19. تدريب الرّاوى، جلال الدين السيوطى، تحقيق الدكتور احمد عمرهاشم، دارالكتاب العربى، ج1، ص21
20. همان مدرك.
21. تحفةالأحوزى بشرح جامع التّرمذى، الإمام الحافظ ابوالعلاء المباركفورى، دارالكتب، ج1، ص7 (مقدّمه).
22. همان مدرك.
23. همان مدرك.
24. اصول الحديث علومه ومصطلحه، دكتر محمدعجاج الخطيب، دارالفكر، بيروت، ص7
25. همان، ص8
26. عبدالكريم زيدان و عبدالقهار وارد عبدالله، علوم الحديث، ص7، مطبعه عصام بغداد.
27. همان مدرك.
28. همان مدرك.
29. كفايةالاصول، آخوند خراسانى، با تعليقه آيةالله حكيم، مكتبه بصيرتى، قم، ج1، ص8