پژوهشی در مبانی فقهی حجاب
کندوکاو در آیات حجاب، آن هم یک جا و همه سونگرانه، براى اهل نظر و فقه پژوهان، مىتواند رهگشا و پرفایده باشد و آنان را در دستیابى به زوایاى گوناگون این گزاره مهم اجتماعى، رهنمون سازد. کنار هم گذاردن آیات حجاب و درنگ بر روى آنها و توجه به آغاز و پایان نشانه هاى پیوسته و ناپیوسته هر یک از آیات، بسیار روشنگر خواهد بود و رهگشا،که در ضمن بحث،به این نکته اشاره خواهد شد.
ابتدا، در روزهاى پایانى سال پنجم هجرى، در جریان ولیمه ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش(همسر طلاق داده شده زیدابنحارثه) آیه حجاب همسران پیامبر(ص) بر آن حضرت نازل شد.
همه مردان برابر دستور این آیه شریفه مىبایست از پس پرده با همسران پیامبر(ص) سخن بگویند.
در مرحله دوم، خویشاوندان نسبى از دایره این حکم بیرون شدند و آنان اجازه یافتند با همسران پیامبر(ص) بىآنکه پردهاى در بین باشد، سخن بگویند.
در مرحله سوم، جلباب (چادر) به عنوان حقى براى همسران و دختران پیامبر(ص) و زنان مؤمن قرار داده شد.
در مرحله چهارم، آیات سوره نور احکام حجاب بانوان را روشن ساخت.
در مرحله پنجم، اجازه گرفتن براى ورود به محل استراحتبانوان محرم، مطرح شد.
چند نکته از این بررسى به دست مىآید:
1.در نگاه به بانوان محرم و اندازه پوشش آنان در برابر محرمان، بین خویشاوندان نسبى و سببى فرق است;یعنى هیچگاه پوشش مادر نزد فرزند، همانند پوشش مادرزن در نزد داماد نیست.
2. این که گفته مىشود محرمان، چه سببى و چه نسبى، مىتوانند به همه جاى بدن یکدیگر نظر بیفکنند، به جز عورت و شرمگاه، سخنى استبىدلیل.این بخش از بحث مقدارى به درازا کشید که چارهاى نبود;زیرا فقیهان روزگار ما، آنگونه که از حاشیههاى عروةالوثقى برمىآید، همه،برخلاف این نظر دارند;از این روى بایسته بود که دلیل هاى این مساله بیشتر به بوته بررسى گذاشته شود.
3. روایات رسیده از معصومان در این موضوع،سخن جدیدى،غیر از آنچه از آیه هاى حجاب فهمیده مىشود، بیان نکرده اند.
4. از ملاکها و معیارهاى به دست آمده از بحث و کندوکاو در آیات شریف، در گزارههاى جدید و مسائل نوپیدا بهره بردیم و آنها را به گونه استدلالى، شرح دادیم.در مثل فرق بین عکس و صاحب عکس و فیلم شخص و خود شخص بیان شده است.
ترتیب نزول آیات حجاب
نخستین مرحله: تا پیش از سال پنجم هجرى، بر زنان مسلمان، واجب نشده بود که حجاب داشته باشند.آنان با همان لباس معمول و مرسوم آن زمان، در جامعه حاضر مىشدند،با مردان سخن مىگفتند و حتى با آنان بر سر یک سفره مىنشستند و از یک ظرف غذا مىخوردند;تا این که در سال پنجم هجرى، پس از ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش، خداوند حجاب را بر زنان حضرت قرار داد و به مؤمنان دستور داد، هرگاه از همسران پیامبر(ص) چیزى خواستید، از پشت پرده بخواهید:
“واذا سالتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب.”
سپس دلیل این دستور را چنین بیان مىفرماید:
“ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن.” (1)
نکته: پیش از نازل شدن آیه حجاب،در همین سوره شریف، آیات دیگرى نازل شده که در آنها، شان همسران پیامبر(ص) در صورت نگهداشت تقواى الهى، از شان دیگر زنان برتر دانسته شده است و به همسران پیامبر(ص) دستور داده شده که از حجرهها،مگر براى کارهاى ضرورى،خارج نشوند و با ناز و کرشمه،با مردان سخن نگویند و بسان دوران جاهلیت نخستین، خود را نیارایند:
“یا نساء النبى لستن کاحد من النساء ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض وقلن قولا معروفا. وقرن فى بیوتکن ولا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولى.” (2)
دومین مرحله:در پى نازل شدن حکم حجاب درباره همسران رسولخدا(ص) و بازداشته شدن مردان از مستقیم سخن گفتن با آنان و دستور به نگاه نکردن به ایشان، که گویا این حکم،همه، حتى پدران، برادران و خویشان همسران رسولخدا را در برمىگرفت، این پرسشها مطرح شد:
آیا پدران همسران رسولخدا(ص) از دیدن دختر خود بازداشته شدهاند؟
آیا برادران همسران رسولخدا(ص) حق دیدن خواهران خود را ندارند؟
آیا پسران همسران پیامبر(ص) که از شوى پیشین خود داشتند، دیگر اجازه ندارند مادران خود را ببینند؟
آیا زنان مؤمن،بسان مردان مؤمن باید از پس پرده با همسران پیامبر(ص) سخن بگویند؟ (3)
یعنى آیا همانگونه که “یا ایها الذین آمنوا” زنان و مردان با ایمان را در بر مىگیرد و تنها از باب “تغلیب”ضمیرها مذکر آمده است، در “اذا سالتموهن”ضمیر مخاطب از باب “تغلیب”به صورت مذکر آمده است;ولى در واقع زنان را هم در بر مىگیرد و برابر این حکم زنان مؤمن نیز باید از پس پرده با همسران رسول خدا(ص) سخن بگویند; یا خیر، این حکم ویژه مردان است؟
در پى این پرسشهاى گوناگون و شبههها، این آیه شریفه بر قلب مبارک رسولخدا(ص) فرود آمد:
“لاجناح علیهن فى آبائهن ولاابنائهن ولااخوانهن ولاابناء اخوانهن ولاابناءاخواتهن ولانسائهن ولاماملکت ایمانهن واتقینالله ان الله کان على کل شىء شهیدا.” (4)
چند نکته
الف.پنج گروه نخست از گروههاى نامبرده شده، همانانى هستند که به محرمان نسبى نامبردارند.بنابراین، حکم حجاب براى زنان پیامبر(ص) بدین منظور نبوده که آنان خود را از تیررس چشم محرمان نسبى به دور نگهدارند.و به دیگر سخن، همسران رسولخدا وظیفه ندارند که با محرمان نسبى خود نیز از پس پرده سخن بگویند.آنان، همانگونه که پیش از این اجازه داشتهاند و بر آنان روا بوده بدون حجاب و پرده با محرمان نسبى خود سخن بگویند، اکنون که به همسرى پیامبر(ص) درآمدهاند نیز مىتوانند، با محرمان نسبى بىپرده سخن بگویند.
ب. تکلیف در پس پرده قرار گرفتن، متوجه همسران رسول خداست، نه مردان. و به دیگر سخن، همسران آن حضرت باید خود را در پس پرده نگه بدارند، نه این که مردان وظیفه داشته باشند نگاه نکنند; از این روى، به جاى “لاجناح على آبائهن” که کوتاهتر و آسانتر بود، عبارت: “لاجناح علیهن فى آبائهن” آمد، تا نشان دهد آنگاه که گناهى هست، آن گناه بر زنان است.
در جمله آخر، خداوند خطاب به زنان فرمود: “واتقین الله” شما زنان باید تقواى الهى را پیشه کنید و خود را در پس پرده قرار دهید. و نفرمود: “واتقوا الله” شما مردان، یا شما مردان و زنان، باید تقواى الهى را پیشه کنید و چشم ندوزید.
بنابراین، روایتهایى که برابر آنها رسول خدا(ص) به همسران خود فرمود: از ابنمکتوم نابینا روى بگیرند و خود را در پس پرده حجاب نگهدارند، از همین باب است. نه اینکه از آن احادیثبتوان تنقیح مناط کرد و دستور کلى به واجب، یا مستحب براى تمامى زنان استفاده کرد; زیرا تنقیح مناط در جایى است که احتمال ویژگى براى مورد وجود نداشته باشد، در حالى که این جا، احتمال ویژه بودن مورد، بسیار قوى است.
اکنون براى روشنتر شدن بحث، روایات واقعه دیدار ابنمکتوم را از پیامبر(ص) بازگو مىکنیم:
“استاذن ابنمکتوم على النبى(ص) و عنده عائشة وحفصة.
فقال لهما: قوما فادخلا البیت.
فقالتا: انه اعمى.
فقال: ان لمیرکما فانکما تریانه.” (5)
ابنمکتوم از محضر پیامبر(ص) اجازه ورود گرفت. این در حالى بود که عائشه و حفصه نزد پیامبر بودند. پیامبر(ص) به آن دو فرمود: برخیزید و داخل اتاق شوید.
آن دو گفتند: او نابیناست.
حضرت فرمود: اگر او شما را نمىبیند، شما او را مىبینید.
از امسلمه روایتشده که گفته است:
“کنت عند رسول الله(ص) و عنده میمونة. فاقبل ابناممکتوم.
وذلک بعد ان امر بالحجاب.
فقال: احتجبا.
فقلنا: یارسول الله الیس اعمى لایبصرنا؟
قال: افعمیا وان انتما الستما تبصرانه؟” (6)
من و میمونه نزد رسول خدا(ص) بودیم که ابنمکتوم وارد شد. این حادثه پس از دستور به حجاب بود. پیامبر(ص) فرمود: در پس پرده حجاب روید.
گفتیم: اى رسول خدا! آیا او نابینایى که ما را نبیند، نیست؟
فرمود: آیا شما نیز نابینایید؟ آیا شما او را نمىبینید؟
همانگونه که پیش از این یادآور شدیم، این روایات، ویژه همسران پیامبر(ص) است و به هیچ روى دیگر زنان مسلمان را در برنمىگیرد و تنقیح مناط و سریان دادن حکم به تمامى زنان مسلمان، دلیل مىخواهد.
ج. در مراد از “نسائهن” اختلاف است. در مجمعالبیان، دو قول نقل شده است:
1. مراد زنان همکیش; یعنى زنان مؤمن است، نه زنان یهودى و نصارى; زیرا آنان زنان مؤمن را مىبینند و براى شوهران خود وصف مىکنند: این قول از ابنعباس است.
2. مراد، همه زنان است. (7)
از روحالمعانى نیز دو قول به دست مىآید:
1. قول ابنعباس; یعنى زنان همکیش.
2. زنان خویشاوند و وابستگان و پیوستههاى به آنان:
“وفى البحر: دخل فى “نسائهن” “الامهات و الاخوات و سایر القربات و من یتصل بهن من المتصرفات لهن و القائمات بخدمتهن.” (8)
مادران، خواهران و دیگر خویشاوندان و زنانى که براى آنان کار مىکنند و به خدمت آنان و خدمتگزار آنان هستند، داخل در “نسائهن”اند.
سومین مرحله:
“یا ایها النبى قل لازواجک و بناتک ونساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن، ذلک ادنى ان یعرفن فلایؤذین وکان الله غفورا رحیما.” (9)
اى پیامبر! به همسران و دختران خود و زنان مؤمن بگو: چادرهاى خود را بردوش گیرند. این نزدیکتر است، براى این که شناخته و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند و خدا آمرزنده مهربان است.
تاکنون روشن شد که همسران پیامبر مىباید خود را در پس پرده نگه دارند و تنها با خویشان نسبى و زنان مؤمن و بردگان مىتوانند بدون پرده روبهرو شوند.
از دیگر سو، این وظیفه، شرافت ویژهاى نیز بود که شامل زنان پیامبر(ص) شده بود; همان گونه که پیش از این نیز شرافتها و وظیفههاى دیگرى نیز پیدا کرده بودند، از جمله:
امالمؤمنین: “وازواجه امهاتهم” (10) و مساوى نبودن با دیگر زنان مسلمان در کیفر و پاداش، البته به شرط داشتن تقوا: “یا نساء النبى لستن کاحد من النساء ان اتقیتن.” (11) و از جمله وظیفههایى که بر همسران پیامبر مقرر شده، به ناز و کرشمه سخن نگفتن با مردان و پسندیده سخن گفتن: “فلاتخضعن بالقول... وقلن قولا معروفا” و خارج نشدن از خانه: “قرن فى بیوتکن” به گونه دوران جاهلى خود را نیاراستن: “لاتبرجن تبرج الجاهلیة الاولى.” به هر حال، بخشیدن شرافت، بدون قرار دادن وظیفه و تکلیف ویژه نبوده است.
حال پس از فرا خواندن “امهات المؤمنین” به حجاب که هم شرافت و امتیازى بوده و هم تکلیف و وظیفهاى، همین وظیفه را و امتیاز را به دیگر زنان مؤمن نیز بخشیده است; تا آنان از شرافتبهرهمند شوند و قدر و منزلت آنان شناخته شود و جوانان و ولگردان، با آنان برخورد به دور از ادب، و آزار دهنده نداشته باشند و دریابند که اینان زنان با شخصیت و از خاندان شریف و پاک هستند و نباید به هیچروى، آزرده و اذیتشوند.
از این روى حجاب، جایگاه ویژهاى دارد و شرافتى به شمار مىآید براى زنان مؤمن. چنین بود که زنان مدینه از این دستور خداوند استقبال کردند و به سرعت مقنعهها و چادرهاى سیاه تهیه کردند و با آنها خود را پوشاندند.
ام سلمه مىگوید:
“لما نزلت هذه الآیه: “یدنین علیهن من جلابیبهن” خرج نساء الانصار کان على رؤسهن الغربان من اکسیة سود یلبسنها.” (12)
وقتى که آیه شریفه: “خود را با چادرها فروپوشانید” نازل شد، زنان انصار از خانهها خارج شدند، به گونهاى که گویا کلاغهاى سیاه بر روى سر آنان نشستهاند; به خاطر لباسهاى سیاهى که پوشیده بودند.
بمانند همین سخن از عائشه نیز روایتشده است. (13)
بى گمان جنبه شرافتى و حق بودن حجاب از جنبه تکلیفى آن بیشتر بوده است; از این روى، در پى اعلام حکم حجاب، وعده بهشتبراى پیروى کنندگان از این دستور و وعده عذاب براى مخالفان آن، مطرح نشد، بلکه دلیل عقل پسند و عرف پسند آورد:
“ذلک ادنى ان یعرفن فلایؤذین.”
براى شناخته شدن و اذیت نشدن، این بهتر است.
و به همین خاطر که جنبه شرافتى و حق بودن آن بیشتر مورد نظر بوده، زنان مدینه، براى جلوهگر شدن ابهت و حشمتخود، چادر سیاه بر سر افکندهاند; با این که پیامبر(ص) نفرموده بود چادر سیاه بر سر افکنند. بویژه این که پارچه سیاه و پوشش سیاه به سبب جذب حرارت خورشید، براى سرزمینى چون شبه جزیره عربستان، مناسب نیست. بنابراین تنها توجیهى که براى اینگونه لباس وجود دارد، همان ابهت و حشمت پیدا کردن و استفاده کامل از این حق است.
تا بدان جا حق و شرافتبودن حجاب و چادر، بر تکلیف بودن آن برترى داشته که حتى عمربن خطاب، خلیفه دوم مسلمانان، فکر مىکرد: چادر حق است، نه تکلیف; از این روى به کنیزکان اجازه پوشیدن چادر را نمىداد:
“کان عمربن الخطاب، لایدع فى خلافته امة تقنع ویقول انما القناع للحرائر لکیلا یؤذین.” (14)
عمربن خطاب، در زمان زمامداریش، به هیچروى اجازه نمىداد که کنیز ان مقنعه بپوشند و مىگفت: مقنعه، ویژه زنان آزاد است; تا شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند.
انس مىگوید:
“راى عمر جاریة مقنعة فضربها بدرته وقال القى القناع لاتشبهین بالحرائر.” (15)
عمر کنیزى را دید که مقنعه بر سر کرده بود، با تازیانه بر سر او زد و گفت: مقنعه را بر دار و خود را به زنان آزاد همانند نساز.
در این فکر، عمر تنها نیست و دیگران نیز اینچنین برداشتى را از حکم حجاب داشتهاند. در مثل از ابنشهاب پرسیده شد: آیا کنیز ازدواج مىکند و سرخود را مىپوشاند. وى در پاسخ، آیه شریفه: “یا ایها النبى قل لازواجک...” را تلاوت کرد و گفت:
“فنهى الله الاماء ان یتشبهن بالحرائر.” (16)
خداوند کنیزان را از این که خود را همانند زنان آزاد درآورند، بازداشته است.
نکته: از پرسش و پاسخ روشن مىشود که پرسش کننده مىدانسته است: کنیز تا شوهر نکرده، حق ندارد چادر سر کند; از این روى حکم کنیز شوهر کرده را مىپرسد که آیا کنیز، با ازدواج کردن، به شرف پوشیدن چادر نایل مىشود؟ ابنشهاب، پاسخ مىدهد: کنیزکان، چه ازدواج کنند و چه ازدواج نکنند، از این حق، بهرهاى نخواهند داشت.
نکته مهم: ما اکنون بر آن نیستیم کار عمر را موجه جلوه بدهیم، یا به بوته نقد بگذاریم. همچنین، بر آن نیستیم از روایى و ناروایى بردهدارى و شبهههایى که در این باب وجود دارد، سخن بگوییم.
اکنون سخن در این است: آیا حجابى که بر همسران رسول اکرم(ص) و دختران آن بزرگوار و زنان مؤمن قرار داده شده، تنها یک تکلیف و اجبار تعبدى و شرعى بوده، یا تنها حق و شرافتبوده و الزامى در آن راه نداشته است و یا این که حق و تکلیف، همراه هم بوده است؟
روشن شد که بنابر نگرش عمربن خطاب و ابنشهاب، چادر و حجاب حق و شرافت ویژه زنان آزاد است و کنیزان از آن بهرهاى ندارند.
به دیگر سخن، عمربن خطاب و دیگر همفکرهاى وى، پوشیدن چادر را مانند “آزادى” و لازمه آن مىدانستهاند و مىپنداشتهاند: همانگونه که کنیز از آزادى محروم است، از پوشیدن چادر و مقنعه نیز محروم است. یا همانگونه که کنیز از داشتن مال و مالک شدن محروم است، از داشتن حجاب و پوشیدن چادر نیز محروم است.
اما در برابر این قول، احتمالهاى دیگر و دیدگاههاى دیگر وجود دارد; در مثل چه بسا حجاب حق همراه با تکلیف باشد; همانگونه که آزادى حق همراه با تکلیف است. آن جا که شخص مىخواهد خود را بنده دیگران قرار دهد و با دستخود، ریسمان بردگى را برگردن خود بیندازد، خطاب:
“ولاتکن عبد غیرک قد جعلک الله حرا.” (17)
برده غیر نباش خداوند تو را آزاد قرار داده است.
وى را مکلف به برخوردارى از آزادى و زدودن بند بردگى مىکند و آزاد بودن را بر او تکلیف مىکند.
ولى آن جا که جایگاه آزادى شناخته شده است و کسان ارزش آن را مىدانند، به هر قیمتى از آن پاسدارى مىشود و انسانها براى آزاد زیستن، از همه چیز خود در مىگذرند و حتى به این پندار و گمان که پس از چند نسل فرزندانشان آزاد بزیند و آزادانه سرنوشتخود را رقم بزنند، حاضرند خود را به کشتن بدهند و از اساسىترین حق، که حق حیات است، خود را محروم سازند، تا شاید نسیمى از آزادى به فرزندان و نسلهاى بعدى بدمد، جاى تکلیف نیست و کسى به آزاد زیستن تکلیف نمىکند.
نتیجه: حجاب و چادر مىتواند هم حق بشرى باشد و هم حق الهى. یعنى اگر کسى خواست از آن حق بهره ببرد و به این پایه از رشد و عقل رسید که پوشش را مصونیت دانست، نه محدودیت، شرافت دانست، نه پستى و... از حق خود که همان استفاده از چادر است، به خوبى بهره مىبرد نیازى به امر و نهى ندارد، بلکه حجاب را سرمایه خود مىداند و از آن دفاع مىکند. ولى اگر کسى به این پایه نرسیده است، شرع به عنوان دوستار و خیرخواه او، او را به داشتن حجاب وا مىدارد.
مثال روشن و فقهى مورد پذیرش همگان، مساله حق الحضانة است که به باور مشهور نگهدارى کودکان، تا دو سالگى بر عهده مادر است و پس از دو سال حق نگهدارى دختر تا هفتسال با مادر و آنگاه با پدر است و حق نگهدارى پسر، پس از دو سال، مطلقا، با پدر است.
اگر به پروندههاى اختلافى دادگسترى در این باب نگریسته شود، روشن مىشود که بیشتر وقتها، مادر خواهان افزایش زمان نگهدارى است و حاضر استبراى این خواستخود و رسیدن به آن، بهاى سنگینى را بر عهده گیرد. در این صورت، هیچ سخنى از تکلیف به میان نمىآید و همه بحثها درباره مصالحه و راضى کردن پدر براى واگذارى این حق به مادر است و سخن از جایز بودن و نبودن دریافت وجه در برابر اینواگذارى حق است.
حال اگر موردى پیدا شد که نه پدر و نه مادر حاضر است کودک را سرپرستى و نگهدارى کند، در این صورت، مساله تکلیف مطرح مىشود و شرع و قانون، پدر، یا مادر و یا هر دو را وا مىدارد که مصالح کودک را رعایت کنند.
بنابراین حجاب، بسان حق نگهدارى کودک، مىتواند هم حق باشد و هم تکلیف. باز جاى این پرسش است که آیا این حق و تکلیف، در محدوده زنان آزاد است و کنیزکان را در بر نمىگیرد، یا چرا آنان را هم در بر مىگیرد؟
آیا این حق، بمانند حق نفس کشیدن و حق بقاى حیات است که همگانى است، یا مانند حق نگهدارى کودک است که شخصى و تنها براى پدر و مادر است؟
حال، براى روشن شدن بهتر معناى آیه شریفه، به بررسى شان نزولها و یکایک واژگان آیه مىپردازیم.
1. تفسیر علىبن ابراهیم:
“فانه کان سبب نزولها ان النساءکن یخرجن الى المسجد ویصلین خلف رسول الله(ص) و اذا کان باللیل خرجن الى صلاة المغرب والعشاء الآخر والغداة یقعد الشباب لهن فى طریقهن فیؤذونهن ویتعرضون لهن فانزل الله: یا ایها النبى... وکان الله غفورا رحیما.” (18)
سبب نزول آیه این بود که: زنان براى گزاردن نماز، پشتسر رسولخدا(ص) از منزل خارج مىشدند و شب هنگام که براى گزاردن نماز مغرب و عشاء و صبح، به سوى مسجد روان مىشدند، جوانان بر سر راه آنان مىنشستند و به آزار و اذیت زنان نمازگزار مىپرداختند. در این هنگام این آیه شریفه را نازل فرمود.
2. تفسیر روحالمعانى:
“روى عن غیر واحد انه کانت الحرة والامة تخرجان لیلا لقضاء الحاجة فى الغیطان وبین النخل من غیر امتیاز بین الحرائر والاماء وکان فى المدینه، فساق یتعرضون للاماء و ربما تعرضوا للحرائر. فاذا قیل لهم، یقولون حسبنا هن اماء فامرت الحرائر یخالفن الاماء بالزى والتستر، لیحتشمن و یهبتن فلا یطمع فیهن.” (19)
از کسان بسیار نقل شده که زنان آزاد و کنیز، شباهنگام براى دستشویى به گودالها و بین درختان خرما مىرفتند و فرقى بین زنان آزاد و کنیز نبود. در مدینه فاسقانى بودند که به آزار و اذیت کنیزکان مىپرداختند و چه بسا زنان آزاد را نیز آزار مىدادند.
هنگامى که به آنان گفته شد: [این زن آزاد بوده و چرا با او به ناشایستبرخورد کردهاید] مىگفتند: گمان کردیم که کنیز است. از این روى به زنان، آزاد دستور داده شد: پوشش و شکل لباس خود را تغییر دهند که از کنیزکان باز شناخته شوند و با حشمت و ابهت جلوه کنند، تا کسى بر آنان طمع نورزد.
3. تفسیر الدر المنثور:
“زنان پیامبر(ص) شباهنگام براى برآوردن نیازهاى خود از منزل خارج مىشدند، گروهى از منافقان به آزار و اذیت آنان مىپرداختند. به منافقان اعتراض شد، آنان جواب دادند: ما تنها متعرض کنیزکان مىشویم. آنگاه این آیه نازل شد.” (20)
چند نکته:
1. این شان نزولها، ناسازگارى با یکدیگر ندارند. زنان، هم براى گزاردن نماز در مسجد از منزل بیرون مىرفتهاند و هم براى کارها و برآوردن نیازهاى دیگر.
2. از شان نزولها به دست مىآید، آیه شریفه زنان را از بیرون رفتن از منزل باز نداشته است; حتى زنان پیامبر(ص) که فرمان: “قرن فى بیوتکن” را داشتهاند، براى نیازها از منزل بیرون مىرفتهاند. هیچکس زنان پیامبر(ص) و دیگر زنان مؤمن را از این که نماز جماعت چون مستحب است، باز نداشته; بلکه به خاطر رفتار ناشایستبىبندوباران و آزار و اذیت نمازگزاران، راه سومى را ارائه داده است; که همانا بیرون رفتن با چادر باشد.
3. کنیزان از پوشیدن چادر و پوشاندن سر با مقنعه، بخشوده شدهاند; حتى در حالگزاردن نماز که عبادت فردى است.
چون در شان نزول دوم آمده بود: زنان آزاد و کنیزکان یکگونه لباس بر تن داشتهاند، به دست مىآید زنان تا آن زمان با سرهاى برهنه و باز و با همان پوشش مرسوم زمان خود، از منزل بیرون مىرفتهاند.
4. پوشیدن چادر یک تکلیف و یک تحمیل نبوده، بلکه براى شناخته شدن شخصیت زن بوده و نمایانگر آزادى و پاکدامنى او و نشان امتیاز و آزادگى.
حال مناست است واژگان اصلى آیه شرح داده شود:
جلباب
براى جلباب معناها و نمونههاى گوناگون در کتابهاى لغت و تفسیر ذکر شده است.
در روح المعانى چند معنى براى جلباب آورده شده است:
1. آنچه از بالا تا به پایین بپوشاند، مانند چادر.
2. مقنعه.
3. ملحفه.
4. هر لباسى که زن آن را روى لباسهایش بپوشد، مانند روپوش و....
5. هر آنچه با آن پوشش انجام بگیرد، چه عبا باشد و چه غیر آن.
6. لباسى گشادتر از سرپوش و کوچکتر از رداء. (21)
تفسیر مجمع البیان:
“الجلباب: خمار المراة الذى یغطى راسها و وجهها اذا خرجت لحاجة.” (22)
جلباب، ردایى که سر و روى زن را مىپوشاند، وقتى که براى کارى از منزل خارج مىشود.
المیزان:
“هو ثوب تشتمل به المراة فیغطى جمیع بدنها، او الخمار الذى تغطى به راسها ووجهها.” (23)
لباسى که تمامى بدن زن را در بر مىگیرد و مىپوشاند، یا سرپوشى که با آن، سر و روى را مىپوشاند.
التفسیر الکاشف:
“وفى معناه اقوال: منها انه رداء یغطى المراة من راسها الى قدمیها ومنها انه الخمار الذى یغطى راسها و وجهها.” (24)
در معناى جلباب اقوالى است، از جمله:
1. ردایى که از سر تا پاى زن را بپوشاند.
2.سرپوشى که سر و روى زن را بپوشاند.
قاموس قرآن:
“جلابیب” جمع جلباب و در معناى آن اختلاف است:
راغب، آن را پیراهن و روسرى گفته (قمیص و خمار)
مجمعالبیان در لغت فرموده: روسرى زن که وقتخارج شدن از منزل، سر و صورتش را با آن مىپوشاند.
صحاح، آن را ملحفه (چادر مانند) گفته.
ابناثیر، در نهایه آن را چادر و رداء معنى کرده و مىگوید: گفته شده.
مانند چارقد و مانند ملحف است.
در قاموس آمده: پیراهن و لباس گشاد، کوچکتر از ملحفه، یا چیزى است مثل ملحفه که زن لباس خود را با آن مىپوشاند.
در نهجالبلاغه، حضرت مىفرماید:
“سترنى عنکم جلباب الدین.”
و مىفرماید:
“من احبنا اهلالبیت فلیستعد للفقر جلبابا.”
هر که ما اهلبیت را دوست دارد، براى فقر لباسى آماده کند.
و نیز، به بعضى از کارگزارانش مىنویسد:
“فالبس لهم جلبابا من اللین.”
براى مردم لباسى از نرمى بپوش.
با این قرائن و آنچه از نهایه و صحاح و قاموس نقل شده مىشود گفت: جلباب ملحفه و لباس بالایى و چادر مانند است، نه فقط روسرى و خمار. (25)
از لغتنامه ها و تفسیرهاى قرآن استفاده مىشود: براى جلباب، دو معنى یاد شده است، که براى روشن شدن زوایاى بحث، نگاهى مىافکنیم به روایاتى که واژه جلباب در آنها آمده است.
در بحارالانوار، 60 بار جلباب، جلبابا، جلبابها، جلبابک و... به کار رفته است که 32 بار جلباب و 30 بار جلبابا. در مجموع، از این واژه، دو معنى اراده شده است:
1. پرده:
“قال سلمان فکانها البسنا جلباب المذله.” (26)
“سترنى عنکم جلباب الدین.” (27)
“جلباب اللیل.” (28)
“من القى جلباب الحیاء عن وجهه فلاغیبة له.” (29)
“البخل جلباب المسکنة.” (30)
روایت هایى که واژه “جلبابا” در آنها آمده بیشتر اینگونهاند: “فلیتخذ للفقر جلبابا”، یا “للفاقة جلبابا” که در تمامى موردها، مىتوان جلباب را به معناى پرده گرفت: پرده فقر، پرده ذلت، پرده شب، پرده حیاء. پرده هم تمامى بدن را مىپوشاند. با این معنى براى “جلباب” روایتها جایگاه خود را از لحاظ معنى، خوب پیدا مىکنند.
2. روایاتى نیز وجود دارد که “جلباب” بىگمان در آنها به معناى لباس سرتاسرى نیست; در مثل راوى مىگوید به حضرت امام صادق(ع) وارد شدم و از نزد همسران خود پیش ما آمد “و لیس علیه جلباب”. (31)
روشن است که در این جا، مراد لباس سرتاسرى و چادر نبوده، بلکه شاید مراد عبا باشد و دشداشه(پیراهن عربى).
در روایت دیگرى آمده که حضرت صادق(ع) در وصف عذاب گروهى فرمود:
“لیقطع لهن جلباب من نار ودرع من نار.” (32)
به قرینه درع، “جلباب” نمىتواند لباس سرتاسرى باشد وگرنه واژه “درع” بى فایده مىشد. نکته شایان توجه این که روایاتى که در آنها “جلباب” به معناى پرده و لباس سرتاسرى است، به طور معمول، از رسول خدا(ص) و على(ع) وایتشده; ولى روایاتى که در آنها “جلباب”، به معناى دشداشه، یا لباس کوتاه است، از امام صادق(ع) روایتشده است.
بنابراین مىتوان گفت: مراد از “جلباب” در آیه شریفه، چادر و لباس سرتاسرى است; ولى در زمانهاى بعدى، به لباس گشادى که بیشتر بدن را در خود مىگیرد و مىپوشاند نیز، جلباب مىگفتهاند و کمکم به هر دو معنى گسترش یافته است.
خلاصه: واژه جلباب، به معناى چادر و همانند آن است، نه به معناى روسرى و پوشیه. در این جا باید به این نکته توجه داشت که چادر، به طور معمول، جلو بسته نیست. بنابراین، چادر سر کردن، با بازبودن و آشکار بودن جلوى سر و صورت و گوشها، منافاتى نداشته است.
به قرینه این که سوره حشر، پیش از سوره نور نازل شده، معلوم مىشود که این آیه در صدد تحدید حجاب و نمایاندن حد و مرز براى آن نبوده است; بلکه بر آن بوده نشانهاى براى زنان آزاده و پاکدامن برنهد و مىخواسته با این امتیاز و امتیاز قلمداد کردن آن، کارى کند که بانوان با شوق، پذیراى حجاب شوند.
و شاید اینگونه نشانهگذارى و جداسازى صف پاکدامنان از ناپاکدامنان و یا آزادگان از کنیزکان، باخواستخود زنان صورت گرفته باشد.
به این بیان، چون مورد اذیت و آزار اراذل و اوباش قرار مىگرفتند، گاه وبىگاه، به پیامبر(ص) شکوه مىکرده و خواستار راه چارهاى بودهاند که خداوند این راهچاره را براى آنان مطرح کرده است.
شاهد بر این، آیه بعدى است که با لحن شدیدى منافقان و آزاردهندگان به زنان پاکدامن را تهدید مىکند و مىفرماید:
“لئن لمینته المنافقون والذین فى قلوبهم مرض والمرجفون فى المدینة لنغرینک بهم ثم لایجاورنک فیها الا قلیلا.” (33)
[پس از این] اگر منافقان و آنان که در دلهاشان مرض و ناپاکى است و هم آنان که شایعه مىافکنند [دست از این زشتکارى برندارند] تو را علیه آنان برانگیزیم; تا پس از اندک زمانى در مدینه در جوار تو، زیست نتوانند کرد.
روشن است که منافقان و بیمار دلان کارشکنیهاى گوناگون مىکردند. گاهى به آزار و اذیت زنان مىپرداختند، گاهى شایعههایى درباره شکست مسلمانان، در بین مردم مىپراکندند. هر زمان براى کار خود بهانه و عذر مىآوردند; در مثل هنگامى که به آزار زنان دست مىیازیدند، مىگفتند: فکر کردیم کنیز است و...
خداوند، در مرحله نخست، نشانهاى براى بازشناسى کنیز از آزاد، نهاد و سپس به منافقان هشدار داد: پس از قرار دادن نشانه، دیگر هیچ توجیهى براى آزار آزاد زن مسلمانان ندارند.
یدنین
“یدنین” از “ادناء” به معناى نزدیککردن، گرفته شده است; ولى در این آیهشریفه، به معناى آویختن است. التفسیر الکاشف، “یدنین” را به معناى “یسدلن” (34) آویزان مىکنند و المیزان، آن را به معناى “یتسترن” (35) مىپوشانند، گرفته است.
در تفسیر روحالمعانى آمده است:
“الادناء التقریب یقال ادنانى اى قربنى وضمن معنى الارخاء، او السدل ولذا عدى بعلى.” (36)
ادناء، به معناى نزدیک کردن است. گفته مىشود: ادنانى; یعنى مرا نزدیک کرد و معناى آویزان و رها کردن را هم در بر دارد; از این روى با “على” آمده است.
سپس در ادامه معناى دیگرى براى “یدنین” آورده شده است; ولى به نظر مىرسد اختلاف در معناى “یدنین” ناشى از اختلاف در معناى “جلباب” باشد.
به هر حال، اگر “جلباب” به معناى چادر باشد، “یدنین” به معناى آویختن و رها کردن است. “من” در “من جلابیبهن” تبعیض است و زمخشرى در کشاف، دو احتمال در این باره یادآور شده است:
1. هرگاه از منزل بیرون مىروند، بعضى از چادرهاى خود را بر سر بیندازند; یعنى در هر نوبت، یکى از چادرهاى خود را برسر کنند و از منزل خارج شوند.
2. هرگاه از منزل بیرون مىروند، بخشى از چادرشان را بر سر بیندازند. (37)
به نظر مىرسد احتمال دوم درستباشد; یعنى هر زن، قسمتى از چادر خود را بر سر بیندازد و این معنى، با همانندهاى آن در قرآن نیز سازگار است: “ولیاخذوا اسلحتهم” هرکس اسلحه خود را برگیرد. “فاغسلوا وجوهکم” هرکس صورت خود را بشوید.
و نیز با واقعیت تاریخى آن زمان که مردم در فقر و تنگدستى به سر مىبردند، بیشتر سازگار است; زیرا دور مىنماند که در آن زمانها که اصحاب صفه، در فقر شدیدى مىزیستند و لباس و مسکن نداشتند، زنان مسلمان، چادرهاى گوناگون داشته باشند و آیه شریفه ضمن تایید بفرماید: یکى از چادرها را بر سر کنید.
از آنچه گفته شد و ترتب نزولها و شان نزولها، به دست مىآید که سوره احزاب، پیش از سوره نور نازل شده است.
و نکته دیگرى که روشن مىشود، این که بخش نخست آیه، مقدمهاى استبراى بخش دوم; یعنى پوشیدن چادر، مقدمهاى استبراى شناخته شدن; تا آزار نبینند و ولگردان بر گرد آنان نگردند. نه این که تکلیفى الزامى و شرعى براى زنان باشد; زیرا آن تکلیف، سپسها و در برههاى دیگر، هنگام نازل شدن سوره نور (آیه 30) بیان شده است و در نتیجه مىتوان گفت: جلباب مطرح شده در این آیه حقى است که خداوند براى زنانى که نمىخواهند مورد آزار و اذیت ولگردان قرار بگیرند، قرار داده است; نه این که وادار کردنى در کار باشد. براى روشن شدن بیشتر مساله مثالى مىزنیم: هرگاه، شخصى، چه زن و چه مرد، در منزل خود باشد، منزل، مکان امن و پناهگاه اوست و کسى حق هیچگونه دستاندازى به حقوق او را ندارد و کسى حق ندارد به جاى امن و پناهگاه وى تجاوز کند.
اگر کسى از پشتبام، بالاى درخت، یا روزنهاى و... به داخل منزل کسى بنگرد و یا شنود و دوربین مخفى بگذارد، به حریم خانه دست انداخته و صاحب خانه، حق دارد با او برخورد کند و حتى چشمان او را نابینا سازد و یا به قتل برساند. در احادیث گوناگون وارد شده است:
“ایما رجل اطلع على قوم فى دارهم لینظر الى عوراتهم فرموه ففقؤوه عینیه، او جرحوه فلا دیة له.” (38)
هر آن که بر خانه گروهى بنگرد و از اسرار آنان آگاه شود و آنان به سوى وى تیراندازى کردند و نابینا شد و یا بر وى زخمى وارد کردند، دیهاى برایش نیست.
در حدیث دیگر آمده است:
“شخصى از سوراخهاى حجرههاى رسول خدا(ص) به درون آن مىنگریست. پیامبر اکرم(ص) با تیرى که در دست اشتبه سوى او آمد، تا چشمانش را کورکند مرد فرار کرد. پیامبر(ص) فرمود: اى خبیث! سوگند به خدا اگر ایستاده بودى چشمانت را کور مىکردم.” (39)
ولى اگر در خانهاى گشوده بود و زنى برهنه در برابر در نشسته بود و دیگران به او نگاه کردند، چشمهایشان نابینا نمىشود و بیننده را تجاوزگر به حریم دیگران نمىدانند (گرچه تماشا کننده، کار حرامى انجام داشته است); زیرا آن زن، با گشودن در، و نشستن روبهروى آن، خود، حریم خانه خود را شکسته است.
حال از این آیه روشن مىشود که خداوند به زنان صالح و مؤمن، ارفاق کرده و به آنان امتیاز داده که اجازه داده است که حریم خود را به همراه خود ببرند. یعنى اگر “جلباب” و پردهاى بین خود و محیط خارج پدید آورند، این پرده، حریم آنان خواهد بود و کسى حق ندارد به این حریم دستیازد و با کسى که این حرکت زشت را انجام داد، مىتوان، برخورد کرد. ولى اگر کسى چنین حریمى را براى خود قرار نداد و مورد اذیت و آزار دیگران قرار گرفت و نگاهها به او دوخته شد و سخنان ناشایستى درباره او به کار گرفته شد، نمىتواند ادعاى دستاندازى به حریم خود را مطرح کند; زیرا خود، حریمى براى خود قرار نداده است.
مرحله چهارم:
“قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن ویحفظن فروجهن ولایبدین زینتهن الا ما ظهر منها ولیضربن بخمرهن على جیوبهن ولایبدین زینتهن الا لبعولتهن او آبائهن او آباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنى اخوانهن او بنى اخواتهن او نسائهن او ما ملکت ایمانهن او التابعین غیر اولى الاربة من الرجال او الطفل الذین لمیظهروا على عورات النساء ولایضربن بارجلهن لیعلم مایخفین من زینتهن وتوبوا الى الله جمیعا ایها المؤمنون لعلکم تفلحون.”
خداوند در این مرحله، به زنان پارسا و مؤمن فرمان مىدهد: چشمان خود را از نگاههاى ناروا فرو گیرند، اندام خود را بپوشانند، زینت و آرایش خود را به جز آن جا که ناگزیر آشکار مىشود، بر بیگانه آشکار نسازند، سینه و دوش خود را به مقنعه بپوشانند، زینت و جمال را ننمایانند، جز براى محرمهاى سببى و نسبى و یا زنان و کنیزکان و کودکان ناآگاه بر عورت زنان، چنان پا به زمین نکوبند که خلخال و زیورشان بیرون آید و آشکار شود.
این مرحله از پوشش، بىگمان، پس از آیات سوره احزاب نازل شده است; به چند دلیل:
1. برابر ترتیب نزول سورهها، سوره احزاب، هشتاد و هشتمین، یا هشتاد و نهمین و یا نودمین سوره نازل شده بر رسول خداست; (40) ولى سوره نور نودوششمین تا یک صدودومین سوره نازل شده بر رسول خداست.
2. شان نزولها، یا اسبابالنزولهایى که براى سورهها، یا پارهاى از آیات بیان شده نیز، بیانگر همین نکتهاند; در مثل در سوره احزاب، پیش از نازل شدن آیات حجاب، سخن از جنگ احزاب و داستان زید و زینب و غزوه بنىقریظه بود که همگى در سال پنجم هجرى و آغاز سال ششم رخ داده است. (41) ولى در سوره نور، سخن از داستان افک به میان آمده که مربوط به غزوه بنىالمصطلق و پس از نازل شدن آیه حجاب بوده است.
عایشه مىگوید:
“رسول خدا، بین زنان خود قرعه کشید و قرعه به نام من در آمد و مرا دنبال خود برد و این رخداد، پس از نزول حجاب بود.” (42)
بنابراین آیه 31 سوره نور، بیان چهارمین مرحله از حجاب را بر عهده دارد و چون این مرحله از حجاب، مهمترین مرحلهاست و افزون بر حجاب زنان، امور گوناگون دیگرى نیز بیان کرده، ما به شرح درباره این آیه بحث مىکنیم; تا زوایاى مساله به خوبى روشن شود.
بنابراین آیه شریفه، با توجه به واژگان و شان نزول و لباس معمول زمان نزول و روایتهایى که درباره بخشهاى گوناگون آیه به ما رسیده است، مورد بررسى قرار مىگیرد.
در این بررسى، بیشتر، سعى بر این است که واژگان آیه مورد دقت قرار گیرند و از روایتها و شاننزولها، تنها به عنوان یارى دهنده استفاده شود.
نکته هایى که از این دو آیه شریفه: (30 و 31 سوره نور) مىشود فهمید:
1. واژه “غض”، به معناى کاستى است: “واغضض من صوتک” یعنى صداى خود را فرو بکاه. “ان الذین یغضون اصواتهم عند رسول الله” یعنى آنان نزد رسول خدا صداى خود را پایین بیاورند.
بنابراین “یغضون من ابصارهم”، یعنى از نگاههاى خود مىکاهند.
در آیه شریفه: (آیه 30 سوره نور) که خداوند مىفرماید: “قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم” فعل “یغضوا” مجزوم است; زیرا جمله شرطى در تقدیر است:
“قل للمؤمنین: غضوا من ابصارهم فانک ان تقل لهم، یغضوا.”
به مؤمنان بگو: دیدگان خود را فرو نهند که اگر تو به آنان بگویى دیدگان خود را فرو خواهند کاست.
“یغضضن” در آیه شریفه 31 سوره نور نیز مجزوم است; زیرا عطف شده بر “یغضوا” و در آن نیز فعل امر در تقدیر است.
2. حذف جمله شرط در “یغضوا” و “یغضضن” دلالت مىکند که مردان مؤمن و زنان مؤمنه، همین که از دستورهاى خداوند آگاهى یافتند، بىدرنگ به آنها جامه عمل در مىپوشانند و در برابر دستورهاى رسول خدا، بىچون و چرا گردن مىنهند. به گونهاى که کلام نیازى به آوردن جمله شرط ندارد.
بنابراین، باید جمله شرطى در تقدیر گرفت، تا توجیه نحوى براى حذف “نون” در “یغضوا” باشد. ذکر نشدن جمله شرط نیز، بىگمان، دلیلى داشته که همان سربه فرمان بودن مردم در برابر امر خدا و رسول خدا باشد.
3. متعلق فعل “یغضوا” و “یغضضن” محذوف است و در آیه از آن نشانه و اثرى نیست. بنابراین، از آیه روشن نمىشود که دیدگان را از چه چیز باید فرو کاست. شاید حذف متعلق به جهت روشنى آن باشد. یعنى چشم را از آنچه نظر کردن به آن حرام است، فرو بندید. اما چه چیزهایى نگاه کردن به آنها حرام است و ناروا، روشن نیست و آیه در این باب، بیانى ندارد.
4. جمع آمدن “مؤمنین”، “یغضوا”، “ابصارهم” و همچنین “مؤمنات”، “یغضضن” و “ابصارهن” بیانگر این نکته است که هرکس باید چشم خود را فرو کاهد مانند: “خذوا اسلحتکم” هر کس اسلحه خود را بردارد و “فاغسلوا وجوهکم” هر کسى صورت خود را بشوید.
بنابراین، آیه شریفه در مقام بیان حکم تکتک اشخاص و افراد جامعه است و درصدد بیان حکم مسؤولان و سرپرستان جامعه و امر به معروفکنندگان جامعه نیست. حال اگر کسى وظیفه شخصى خود را انجام نداد، چه باید کرد؟ از این آیه، حکمش روشن نیست.
5. در شان نزول آیه نخست از قول امام باقر(ع) آمده است:
“استقبل شاب من الانصار امراة بالمدینه و کان النساء یتقنعن خلف آذانهن فنظر الیها وهى مقبلة فلما جازت نظر الیها ودخل فى زقاق قد سماه ببنى فلان فجعل ینظر خلفها واعترض عظم فى الحائط او زجاجة فشق وجهه فلما مضت المراة نظر فاذا الدماء تسیل على صدره وثوبه فقال والله لآتین رسول الله(ص) ولاخبرنه قال: فاتاه. فلما رآه رسول الله(ص) قال له: ما هذا؟ فاخبره فهبط جبرئیل(ع) بهذا الآیة: قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکى لهم ان الله خبیبما یصنعون.” (43)
در مدینه، جوانى از انصار، با خانمى روبه رو شد. زنان در آن زمان، مقنعهها را پشت گوشها مىانداختند. جوان نگاه را به آن خانم دوخت و او همچنان به راه خود ادامه مىداد. هنگامى که زن از برابر وى رد شد، باز به زن نگاه مىکرد و را ه خود را ادامه مىداد. تا داخل کوچهاى شد که حضرت نام کوچه را ذکر کرد و همچنان که به پشتسر نگاه مىکرد، استخوان، یا شیشهاى که در دیوار بود، صورت وى را درید. هنگامى که زن از جلو چشمش ناپدید شد، به خود آمد، دید خون بر لباس و سینهاش، جریان دارد.
پیش خود گفت: به خدا سوگند، نزد رسول خدا(ص) مىروم و او را از واقعه مىآگاهانم. هنگامى که نزد پیامبر(ص) آمد و حضرت او را به آن حالت دید، فرمود: این چه حالتى است؟
جوان داستان را براى حضرت باز گفت: آنگاه جبرئیل(ع) بر پیامبر نازل شد با این آیه شریفه: اى رسول ما، به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را فرو نهند و عورتهاى خود را حفظ کنند. آن براى ایشان بهتر است. همانا، خداوند به آنچه انجام مىدهند، آگاه است.
6. از شان نزول و همچنین از آیه “قل للمؤمنات” بر مىآید که زنان مدینه سر و بدن خویش را مىپوشاندهاند، ولى بخشهایى از سروسینه خود را نمىپوشاندهاند. بنابراین، آیه، درباره آن قسمتهایى که پوشیده نمىشده، دستورهایى داده است.
7. آمدن واژگانى چون: “المؤمنین” و “المؤمنات” به جاى “الذین آمنوا” نشانگر این است که این احکام براى کسانى است که به حمل شایع، مصداق مؤمن هستند. بنابراین، روى سخن با غیر مسلمانان و مسلمانان ناپاىبند نیست. شان نزول نیز، این نکته را تایید مىکند; زیرا جوان انصارى، همین که نگاهش به زن افتاد و دل در گرو وىگذاشت و در اثر آن صورتش مجروح شد، با همان سروروى خونین، خود را به پیامبر(ص) رساند و آن حضرت را از واقعه با خبر ساخت. اگر او فرد منحرف و ناپاىبند و هوسباز و آلوده چشم مىبود، باید کار نارواى خود را ادامه مىداد، تا دیگران پیامبر(ص) را با خبر سازند.
شاید بتوان نتیجه گرفت که غیر مسلمانان و مسلمانان شناسنامهاى و ناپاىبند، که در روایات نگاه به سر و روى آنها بىاشکال دانسته شده است، از همان ابتدا، مکلف به پارهاى از دستورها نیستند و این دستورها براى رسیدن انسان خواستار کمال، به کمال انسانیت و دور شدن از حیوان صفتى است.
8. تکرار کردن “قل” و جداسازى بین دو آیه، آوردن واژگان: “المؤمنین” و “المؤمنات” با دو صیغه مذکر و مؤنث و همچنین واژگان: “یغضوا”، “یغضضن” و... نشان مىدهد که زن و مرد هر یک احکام ویژه به خود را دارند و از حکم یکى، نمىتوان حکم دیگرى را فهمید.
9. پیشتر اعلام کردن حکم نگاه و پوشش مردان، شاید افزون بر تغلیب، که همیشه در زبان عرب، مذکر را بر مؤنث پیش مىدارند، به این جهتباشد که حکم مردان کوتاه است و در یکى دو جمله در خور بیان است، ولى حکم پوشش و حجاب زنان، نیاز به شرح فراوان داشته است; به گونهاى که حجم ظاهر آیه حجاب زنان، کموبیش، پنجبرابر حجم آیه پوشش مردان است.
10. آمدن حرف “من” تبعیضیه در جمله “یغضوا من ابصارهم” و “یغضضن من ابصارهن” و نیامدن آن در جمله “یحفظوا فروجهم” و... شاید بیانگر این نکته باشد که “فرج” هیچ محدوده مجازى ندارد که در آن حفظ واجب نباشد; ولى براى دیدن و نگاه، محدوده مجاز نیز وجود دارد.
11. علىبن ابراهیم در تفسیر خود، روایتى از محمدبن مسلم، از حضرت صادق(ع) نقل مىکند که فرمود:
“کل آیة فى القرآن فى ذکر الفروج فهى من الزنا الا هذه الآیه فانها من النظر فلایحل لرجل مؤمن ان ینظر الى فرج اخیه ولایحل للمراة ان تنظر الى فرج اختها.” (44)
هر جا در قرآن بحث فرج مطرح شده است، مراد حفظ از زناست، مگر این آیه، که مراد حفظ از نگاه است. پس بر مرد مؤمن حلال نیست نگاه به فرج برادر خود و بر زن حلال نیست که نگاه کند به فرج خواهر خود.
در تفسیر روحالمعانى، همین مطلب به ابنزید و ابىالعالیه، نسبت داده شده است; ولى صاحب روحالمعانى، این برداشت را نمىپذیرد و حفظ فرج را در تمامى آیات، به یک معنى مىداند و یادآور مىشود: این گونه تفصیل، دلیلى ندارد.
صاحب تفسیر روحالمعانى، اگر به جملههاى پیشین و پسین آیه و به شان نزول توجه مىکرد، بر وى روشن مىشد که آن تفصیل، تفصیل درستى است. وقتى صدر آیه، درباره چشم پوشى از نگاه باشد، و ذیل آیه، درباره نمایان نساختن زینت و از سویى، شان نزول درباره نگاه باشد، مىتوان حفظ فرج را در آیه ویژه حفظ از نگاه دانست.
بنابراین در تفسیر آیات و روایات و بیان واژگان آنها، نباید تنها به اشتراکهاى واژگانى تکیه کرد، بلکه سیاق آیه نیز بسیار اهمیت دارد.
روشن است که پیدا کردن واژگان همانند از معجم المفهرس و مانند آن و تلاش براى هم معنى جلوه دادن آیات نازل شده در شرایط گوناگون و... کارى است غیر محققانه.
12. نگاه کردن به زنان، گرچه رفتارى است که نفس انسان، بدان سوى گرایش دارد آن را به مصلحتخود مىداند، ولى پاکدامنى و پاک چشمى براى انسان، مصلحتبیشترى دارد; از این روى، قرآن مىفرماید: “ذلک ازکى لهم”.
13. گاهى، انسانها، دچار خودفریبى مىشوند و با توجیهها و به بهانههایى، گناه را براى خود روا، یا واجب مىشمارند. از این روى، خداوند در قرآن، با جمله: “ان الله خبیر بما یصنعون” به همگان هشدار مىدهد که خداوند، رفتارها و کردارها را، همانگونه که هست مىبیند و به آنها آگاهى دارد.
14. نخستین جملهاى که حکم ویژهاى را براى خانمها بیان مىکند “لایبدین زینتهن الا ماظهر منها” است که براى روشن شدن آن، باید به چند نکته توجه کرد:
الف. مراد از زینت، نمىتواند دستبند، گردنبند، النگو و... باشد; زیرا نمایان آنها وقتى که از بدن جدا باشند، هیچ اشکالى ندارد. در مثل، زن وقت وضو دستبند خود را در آورد و جایى بگذارد که مردان آن را ببینند، یا طلاى خود را براى تعمیر به طلاساز بدهد و... هیچ گناهى انجام نداده است. بنابراین، به احتمال قوى، مراد از واژه “زینت” در آیه شریفه، جاى زینت است; یعنى گردن، دست، گوش و مانند اینها.
ب. گفتن “زینت” و اراده کردن مکان زینت، مجاز است و به علاقه حال و محل، چنین مجازگویى، مجاز شمرده شده است. فلسفه آوردن مجاز به جاى حقیقت، افزون بر تخفیف لفظ، مبالغه و تاکید است. (45)
ج. شاید سربسته گفتن: “الا ما ظهر” و روشن نکردن حد و مرز آن، براى واگذار کردن این امور به عرف باشد. در مثل “ماظهر” براى خانمى که هیزم جمع مىکند و از صحرا مىآورد، با “ماظهر” براى خانمى که لب جوى به شستن لباس مشغول است، یا خانمى که پشت میز اداره به رتق و فتق امور و پاسخگویى مشغول است، یا خانمى که در آزمایشگاه، به ساماندهى وسایل مىپردازد، فرق دارد. دو گروه نخست، باید مقدارى آستین را بالا بزنند، ولى دو گروه دوم، به بیش از انگشتان دست، نیاز ندارند. به هر حال، بخشهایى از دست، پا و صورت که عرف حکم به پوشیدن آنها نمىکند، یا ضرورت اقتضا مىکند که پوشیده نشود، از استثناءها به شمار مىروند. برابر حدیثى که از عایشه نقل شده، پیامبر(ص) به اندازه یک قبضه (در حدود 8 سانتىمتر) بالاتر از کف دست را استثناء کرده است. (46)
ولى همان گونه که گذشت این حد معین کردن نمىتواند براى همگان باشد، این حد بر فرض صحیح بودن سند براى زن رختشوى و مانند اوست.
د. فعل “لایبدین” صیغه ششم از فعل مضارع “یبدى” ( ظاهر مىکند. نمایان مىسازد) است و در حال رفع، نصب و جزم در ظاهر فرقى نمىکند. بنابراین مىتواند، نهى، نفى، یا عطف به “یغضضن” و در پاسخ شرط مقدر باشد.
به هر حال، آیه شریفه، یا از نمایاندن زینتباز مىدارد، یا روش زنان مؤمن را در ننمایاندن زینت، بیان مىکند، یا تسلیم بىچون و چراى پیامبر(ص) بودن را یادآور مىشود.
در هر صورت، اگر در موردى قسمتى از بدن، یا زینت، شک شد که آیا از استثناست، یا مستثنى منه; در مثل دو عرف با هم ناسازگارى کردند و یا ضرورت و عرف با هم نساختند، یا در درستى خبرى که دال بر گستره استثناء است، شک شد، استثنا بودن آن قسمت از بدن، ثابت نیست. بنابراین، از ذیل “الا ما ظهر” خارج مىشود و “لایبدین” آن را در بر مىگیرد.
خلاصه این که: در جایى که شک مىکنیم آیا از استثناهاست، تا پوشش آن لازم نباشد، یا از استثناها نیست، اصل این است که از استثناها نیست و پوشش آن لازم. این اصل در جاهایى که شک را مىیابد، کاربرد بسیار دارد.
ه. واژه “زینتهن” براى بیان این نکته نیست که اگر خانمى زینت ندارد، تا آن را نمایان سازد مجاز استسروگردن و دستوپا و... را براى نامحرمان نمایان سازد. بلکه بیانگر محدوده حجاب است; ولى حدومرز آن را به گونهاى باز مىشناساند که در خود داراى انعطاف باشد. همانگونه که روش قرآن و دین، در روشن کردن حد و مرز گزارهها و احکام، چنین است که بازشناسى موضوع را به عرف، و یا خود مکلف وا مىگذارد.
و در این گونه موردها، راه را بر سختگیریها مىبندد در مثل مىگوید: بیمار روزه خود را بگشاید; اما بیمار کیست؟ ساکت است.
و. روایات در بیان مراد “ماظهر” گوناگونند: دستهاى “وجه و کفین” (صورت و دو دست تا مچ) را مىگویند و دستهاى “قدمین دو کف پا، تا مچ) را نیز مىافزایند. (47)
شاید آنچه را که روایات بیان کردهاند، قدر متیقن باشد; زیرا آیه قرآن از بیان “وجه و کفین” ناتوان نبوده است. بیان مستثنى و مستثنىمنه، به صورتى کلى، براى بیان مطلبى عامتر و مفیدتر بوده است. از این روى در پارهاى از روایات، روایت نقل شده از عائشه (49) نیز، مىتواند مؤید استثناى جاى النگو باشد.
شاید روا بودن نگاه به سر زنان اهل تهامه، اهل سواد، علوج، زن دیوانه و... در همین راستا باشد.
ز. شمارى از مفسران، گفتهاند: زینتبر دو گونه است: ظاهرى و باطنى. جمله “الا ما ظهر منها” در صدد بیان زینتهاى ظاهرى است. اینان، سپس در مصداقها و نمونههاى آن اختلاف کردهاند. ابنمسعود، زینت ظاهرى را لباس و ینتباطنى را گوشواره، النگو و خلخال دانسته است. ابنعباس گفته است:
زینت ظاهرى، سورمه، انگشتر، گونهها و حناى دست است.
قتاده، تنها سورمه، النگو و انگشتر را گفته و شمارى دیگر، زینت ظاهرى را وجه و کفین دانسته و شمارى صورت و سرانگشتان و گروهى دیگر کف دست و سرانگشتان را گفتهاند. (50)
این دیدگاههاى گوناگون و پراکنده بیانگر این نکته است که شارع مرز روشنى را بیان نکرده و هیچ یک از دیدگاهها براى انسان لزوم پیروى نمىآورد. و نمىتوان گفت: بىگمان حداقل استثنا شده است. زیرا حداقل، همان قول ابنمسعود است که زینت ظاهرى را لباس دانسته است. در حالى که بىگمان، زنان، پیش از نازل شدن این آیه پوشیه نمىزده و دستکش به دست نمىکردهاند و پس از نازل شدن آیه هم، چنین بوده است. پس، بىگمان آشکار بودن دستها تا مچ و چهره، اشکالى نداشته و پوشیدن کف پاها تا مچ نیز، رسم نبوده است.
بنابراین، برابر این دیدگاهها نیز، باید “الا ماظهرمنها” را به عرف واگذاریم و سخن اینان را بر فهم آنان از عرف زمان خودشان حمل کنیم.
15. دومین جملهاى که حکم ویژهاى را براى بانوان بیان مىکند: “ولیضربن بخمرهن على جیوبهن.”
از این جمله که مىفرماید: روسریهاى خود را برگریبان خود بیندازید، ظاهر مىشود که پیش از نازل شدن آیه شریفه، روسریها را زیرگلو گره نمىزدهاند و گریبان و سینههاى آنان، پیدا بوده است.
روایتى که پیش از این در شان نزول آیه، بیان شد (51) ، تایید کننده همین نکته است. بنابراین، وقتى که پیش از نازل شدن آیه، زیرگلو، گوشها و مقدارى از سینه، پیدا بوده است، بىگمان، دستها، پاها و چهره ظاهر بوده زیرا هیچ مرسوم نیست که در جامعهاى و در سرزمینى زنان دستها و پاها را بپوشانند; ولى سینه و گردن را باز بگذارند.
16. این جمله از آیه شریفه، تایید کننده نکتهاى است که از جمله پیش استفاده کردیم و آن این که: باید لباس عرف آن زمان را وا رسید و آن را معیار قرار داد، سپس شارع هر جا را درست نمىداند، اعلام کند و حکم و نظر جدید خود را بیان بفرماید. اگر نادرستى موردى را اعلام نکرد، باید از عرف پیروى کرد.
17. از این بخش از آیه شریفه، واجب بودن پوشاندن زیر چانه، درخور استفاده نیست; زیرا نه از آیه این مطلب بر مىآید و نه انداختن روسرى بر روى سینه و گره زدن در زیر گلو، تمامى زیرچانه را فرا مىگیرد.
پیش از این بیان شد که استثناى کف و وجهین، مصداقى از ماظهر است، نه تمام آن، بنابراین، نباید بحث کرد که آیا زیرچانه از صورت است، یا نیست و نباید بحث کرد که “وجه” زیر چانه را در بر مىگیرد یا خیر؟ بلکه باید بررسى کرد آیا شارع که خواسته عرف را رد کند و بر نپوشاندن گریبان، بر زنان خرده گیردو یا خواسته به پوشاندن گریبان و سینه امر کند، آیا امرش شامل زیرچانه مىشود، یا خیر؟ اگر امر شارع، زیرچانه را در برگرفت، پیروى واجب است و اگر در بر نگرفت، زیرچانه، به همان اباحه اولى، که عرف مردم مدینه داشتهاند، باقى مىماند; مگر این که دلیل دیگرى وجود داشته باشد که بعد بحث مىکنیم.
18. در بخش دیگر آیه شریفه که مىفرماید: “لایبدین زینتهن الا لبعولتهن او آبائهن... او نسائهن، او ما ملکت...” نکتهاى که به چشم مىخورد، وجه تکرار “ولایبدین زینتهن” است که یادآور شدهاند: یادآورى آن درباره نخست، براى بیان رخصتها به اعتبار منظور بوده و درباره دوم، براى بیان ناظر بوده است. (52) یعنى دربار نخستبر آن است که این نکته را بیان کند: زن، وظیفه دارد، زینتخود را بپوشاند، مگر آنچه که از باب ضرورت، که عرف آن را بایسته مىداند، بیرون مىماند; مانند: دست و چهره. اما دربار دوم “لایبدین زینتهن” در صدد بیان این است که شمارى از مردان، مىتوانند به زینتهاى زن بنگرند و لازم نیست که زن، زینتهاى خود را از آنان بپوشاند. پیش از این، یادآور شدیم که مراد از زینت، جاهاى زینت است که دستبالا، دستها تا نصف آرنج، پاها تا مچ، گردن و گلو، گوشها، گریبان و شاید موهاى سر را دربر بگیرد اما بىگمان، کمر، شکم، سینه و رانها، از جاهاى زینتبه شمار نمىروند. این اعضا بر همان حال نخستین خود مىمانند که زنان به طور معمول، اینها را مىپوشاندهاند. بنابراین، زن باید آنها را بپوشاند و خویشاوند محرم حق نگاه به آن اعضاء را ندارند.
بنابراین آنچه که از این جا و آن جا شنیده مىشود: به غیر از عورت، مردان محرم به هر جاى زن مىتوانند بنگرند سخنى است نادرست و بىبنیاد و ناسازگار با آیه شریفه مورد بحث. البته این پندار از فتواى فقیهان سرچشمه گرفته که در این باره سخن خواهیم گفت.
19. این که بر شوهر رواست که به همه جاى زن خویش بنگرد و زن هم چنین حقى را درباره شوهر خود دارد و... مطلبى است که از آیات دیگرى استفاده مىشود، مانند:
“نساءکم حرث لکم فاتوا حرثکم انى شئتم.”
همسران شما، کشتزارهاى شمایند، هر جا که خواستید بر کشتزار خود درآیید.
یا”قد افلح المؤمنون الذین... والذین لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم، فانهم غیر ملومین.” (53)
مؤمنان، رستگار شدند آنان که... و آنان که فرجهاى خود را نگاهبانى مىکنند، مگر بر همسران یا کنیزان ملکى که هیچ نکوهشى بر آنان نیست.
بنابراین، این که شمارى پنداشتهاند چون: در آیه شریفه از شوهر نام برده شده “الا لبعولتهن” و شوهر مىتواند به تمامى بدن همسر خود نگاه کند، سپس دستههاى یازدهگانه دیگرى را بر شوهر عطف کرده، چنین استفاده مىشود که این یازده گروه هم مىتوانند به همه جاى بدن خانمى که با آنها محرم است، نگاه کنند، مگر اینکه دلیلى بر خلاف اقامه شود، مانند: حرام بودن نگریستن به عورت غیر و حرام بودن نگاه شهوتآلود و... پندارى بیش نیست و سخنى استبىمبنا و بىدلیل که با کمترین درنگ، نادرستى آن روشن مىشود.
. کسانى که در این آیه استثنا شدهاند و لازم نیست زنان در برابر آنان جاهاى زینتخود را بپوشانند، عبارتند از: شوهر، پدر، پدر شوهر، پسر، پسر شوهر، برادر، پسر برادر، پسر خواهر، زنان همکیش، ملک یمین (کنیز زرخرید و به قولى عبد) پیروانى که نیاز جنسى ندارند، کودکانى که بر عورت زنان چیره نشدهاند.
21. در این که پیروانى که نیاز جنسى ندارند چه کسانى هستند، اختلاف است. در مجمعالبیان پنج قول نقل شده است:
الف. آنان که به خاطر نیاز غذایى همراه انسان مىآیند و نیاز جنسى ندارند، مانند: ابله.
ب. عنین (ناتوان از آمیزش).
ج. خصى (آلتبریده)
د. پیرى که گرایشى به زنان ندارد.
ه. برده صغیر. (54)
به نظر مىرسد از این چند دیدگاه، دیدگاه نخست، بهتر باشد و پذیرفتهتر; زیرا گروه دوم و سوم شهوت دارند، ولى نمىتوانند به کار برند. بنابراین به “غیر اولى الاربه” غیر نیازمند گفته نمىشود و همچنین پیرمرد. دسته پنجم، به خاطر نابالغى، قوه شهوانیه آنان برانگیخته نشده و اینان نیازمند بالقوهاند که با فراز”او الطفل الذى...” استثنا شده است.
بنابراین، مصداق تام و تمام این فقره، دسته اول است، گرچه آیه ویژه و منحصر به آن مصداق نیست و مىتوان کسانى را که پیشتر شهوت جنسى داشتهاند، ولى اکنون به خاطر مریضى، یا پیرى، یا ریاضت، شهوتى ندارند نیز، از مصداقهاى آن به شمار آورد.
22. در این که مراد از کودکانى که بر عورتها چیره نشدهاند، چه کسانى هستند، اختلاف است.
الف. کودکانى که عورتها و اسرار زنان را نمىشناسند و به خاطر نداشتن شهوت، بر آن نیرو و قوت پیدا نکردهاند.
ب. کودکانى که قدرت آمیزش با زنان را ندارند. بنابراین، اگر به حد شهوت رسیدند، حکم مردان را دارند. (55)
به نظر مىرسد از دو دیدگاه، دیدگاه نخستبهتر است; زیرا اگر کودکانى اسرار زنان را بشناسند و از امور جنسى آگاه باشند، ولى اکنون ناتوان از آمیزش، این آگاهى سبب مىشود، کودکان به انحراف کشیده شوند و آن کارهایى را که شارع نمىخواسته انجام بگیرد، انجام بگیرد.
23. آخرین فقره در آیه شریفه، درباره حجاب زنان، این فقره است:
“لایضربن بارجلهن لیعلم مایخفین من زینتهن.”
زنان مؤمن، نباید پاى بر زمین بکوبند، تا زینتهایى که پنهان داشتهاند معلوم شود.
نخستین نکتهاى که از این فقره آیه شریفه به دست مىآید این که: نه تنها نمایاندن جاى زینت، بر زنان مؤمن روانیست که شنواندن صداى زینتبه نامحرم نیز، روا نیست.
24. از فقره “لایضربن...” و از فقره “لایبدین زینتهن” برداشت مىشود که نمایاندن هرگونه زیبایى براى برانگیختن شهوت مرد، با استفاده از هر یک از حواس، نارواست.
در قرآن گوش و چشم، دو شاخص اصلى از حواس انسانى به شمار مىروند. از این روى، زن نباید نازک و دلپذیر با مرد نامحرم سخن بگوید. همان گونه که این مطلب در، دستور خداوند به زنان پیامبر(ص) آمده است:
“فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض.” (56)
پس در گفتار نرمى نشان ندهید، تا امید نبرد، آن که در قلبش بیمارى است.
25. از جمله زینتهاى نهانى که زن نباید با پاىکوبى بر زمین آشکار سازد، خلخال است. از آنجا که خلخال را به پا مىبستهاند و قرآن آن را زینت نهان مىداند، روشن مىشود که عرف و آنچه شناخته شده و رسم بوده، زنان شلوارهاى بلند مىپوشیدهاند، که خلخال را نیز مىپوشانده است.
بنابراین، پوشاندن پا تا پایین، در زمانهاى گذشته، رسم بوده و پس از نازل شدن آیه شریفه، واجب بودن آن، روشن شده است; زیرا این آیه در صدد محدود کردن بودند، گستراندن. حال اگر روشن شد که در آن زمان، شلوار و لباس بیرون منزل و داخل منزل، یکى بوده، مىتوان گفت: پوشاندن پا تا پایین، در داخل منزل و در پیش محرمهاى دوازدهگانه، شناخته شده و مرسوم بوده و سپس واجب شده است. مگر نزد شوهر، که با آیات دیگر استثنا شده است. اگر نشانهاى بر یکسان بودن لباس زن در خانه و بیرون از خانه، پیدا نشد، لباس درون خانه، پیرو عرف است.
26. نکته دیگر این که پاى بر زمین کوبیدن، جز بایستههاى راه رفتن نیست; یعنى زن مىتواند بدون پاىکوبى بر زمین به گونه شناخته شده و معمول، راه رود. بنابراین، با توجه به این که در چند فقره قبل، فرمود: “لایبدین زینتهن الا ما ظهرمنها.” و در این فقره از زدن پا به زمین جلوگیرى کرد، روشن مىشود که خانمها باید بیشترین رعایت را در هر زمینهاى داشته باشند و باندازه ضرورت، بسنده کنند.
27. در آخرین بخش از آیه مىفرماید:
“وتوبوا الى الله جمیعا ایها المؤمنون لعلکم تفلحون.”
اى مؤمنان، همگى به سوى خدا برگردید، شاید رستگار شوید.
گویا مراد از “ایها المؤمنون” مردان مؤمن است; زیرا این دو آیه، حکم هر یک از مردان و زنان مؤمن را جداگانه بیان کرد. از این روى، روشن مىشود که مردان گناهانى را انجام مىدادهاند که نیاز به توبه و بازگشتبوده است. در مثل، با نگاههاى شهوتآلود، سبب جعل احکامى براى بانوان شدهاند که شان نزول، تایید کننده این مطلب است. پس سختگیرى خداوند در لباس و چگونگى پوشش زنان، به عنوان نقصان وارد کردن و به بند کشیدن آنان نبوده، بلکه راهى بوده که آنان را از چشمان آلوده مردان شهوتران حفظ کند. بنابراین، حجاب، براى آنان سنگرى است نگهدارنده و بازدارنده از نگاههاى آلوده به شهوت، نه براى محروم کردن آنان از حقوق خود در جامعه.
28. فرمان پوشش به زنان و فرمان چشم فروکاستن به مردان، به تنهایى براى جلوگیرى از گناه و چشمچرانى مردان، کافى نیست; بلکه آنان نیرویى درونى، مانند تصمیم بر توبه و بازگشتبه سوى خدا و گردن نهادن به دستورهاى او، نیاز دارند; تا آنان را از آنچه که خداوند حرام کرده، بازدارند و بدون آن نیروى درونى، تمهیدات بیرونى، کافى نیست.
29. آنچه در تفسیر علىبن ابراهیم، به عنوان روایت ابىالجارود نقل شده، بسیار همانند آن چیزى است که از ظاهر آیه شریفه، برداشت مىشود:
ابى الجارود از امام باقر(ع) روایت مىکند:
“فى قوله “لایبدین زینتهن الا ما ظهر منها” فهى الثیاب والکحل والخاتم وخضاب الکف والسوار. والزینة ثلاث: زینة للناس وزینة للمحرم وزینة للزوج. فاما زینة الناس، فقد ذکرناه واما زینة المحرم فموضع القلادة فما فوقها والدملج ومادونه والخلخال وما اسفل منه واما زینة للزوج فالجسد کله.” (57)
امام باقر(ع) درباره فرموده خداوند متعال: “و آشکار نسازند زینتخود را مگر آنچه آشکاراست” فرمود: آن زینت، عبارت است از: لباس، سورمه، انگشتر، حناى دست و النگو.
زینت، سه قسم است: زینتى براى مردم، زینتى براى محرم و زینتى براى شوهر.
زینتبراى مردم را یادآور شدیم. زینت محرم، جاى گردنبند و بالاتر از آن و جاى دستبند و پایینتر از آن و جاى خلخال و پایینتر از آن و زینتشوهر تمامى بدن زن است.
اگر چه در سند روایت مناقشه است و در این که چه بخش از آنچه از قول امام باقر(ع) نقل شد، روایت است و کدام بخش از آن، سخنان صاحب تفسیر، احتمالهایى وجود دارد. ولى آنچه مهم است، روایت همان را مىگوید که ظاهر آیه با توجه به عرف بیان مىکند.
و بنابراین، روایت جنبه تاییدى دارد; از این روى سند نداشتن آن، زیانى به بحث نمىرساند.
مرحله پنجم: از آیاتى که پیش از این، از آنها سخن گفته شد، روشن شد که زنان قسمتهایى از بدن خود را که پیش از نازل شدن آیه حجاب نمىپوشاندهاند، لازم نیست آنها را در برابر خویشاوندان دوازدهگانه مطرح شده در آیه 30 سوره نور، بپوشانند. ولى از آیات به دست نیامد که حکم آن جاهایى را که پیش از آیه حجاب مىپوشاندهاند، اکنون چیست و در برابر این دوازدهگروه چه باید بکنند؟
در مثل، آیا مادر مىتواند تمامى بدن غیر از عورت را در برابر فرزند بالغ خود نمایان کند؟
آیاخواهر مىتواند تمامى بدن، غیر از عورت را در برابر برادر بالغ خود نمایان کند؟
از آیات مورد بحث، روا بودن آشکار ساختن سینه، شکم، کمر، ساقپا و رانها و مانند آن در برابر محرمها به دست نیامد.
اکنون مىخواهیم بگوییم: از ظاهر قرآن مجید، به دست مىآید که حاضر شدن زن، با لباس نامناسب و نمایاندن، شکم، سینه، ران و... در برابر خویشان نسبى، بىچون و چرا، حرام است. خداوند در آیه 85 95 سوره نور مساله را مطرح فرموده و حتى ورود بدون اجازه به اتاق پدر و مادر را، ممنوع فرموده است:
“یا ایها الذین آمنوا لیستاذنکم الذین ملکت ایمانکم والذین لمیبلغوا الحلم منکم ثلث مرات من قبل صلوة الفجر وحین تضعون ثیابکم من الظهیرة ومن بعد صلوة العشاء ثلث عورات لکم لیس علیکم ولاعلیهم جناح بعدهن طوافون علیکم بعضکم على بعض کذلک یبین الله لکم الآیات والله علیکم حکیم.”
اى آنان که ایمان آوردهاید، غلامان و کنیزان زر خرید شما و کودکان نابالغ، [براى وارد شدن به اتاق شما] باید سه وقت از شما اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح، هنگامى که لباسهاى خود را هنگام ظهر در مىآورید و پس از نماز عشا. این سه وقت، عورت است از براى شما. برشما و بر آنان، غیر از این سه وقت، گناهى نیست. شمارى از شما بر شمارى دیگر وارد شونده و گردش کنندهاند این چنین خداوند آیات خود را براى شما بیان مىکند و خداوند، داناى حکیم است.
“واذا بلغ الاطفال منکم الحلم فلیستاذنوا کما استاذن الذین من قبلهم کذلک یبین الله لکم آیاته والله علیم حکیم.”
هنگامى که کودکان شما به سن بلوغ رسیدند، باید از شما اجازه بگیرند، همانگونه که پیشینیان آنان اجازه مىگرفتند. این چنین خداوند آیات خود را براى شما، بیان مىکند. خداوند داناى حکیم است.
آیه مىفرماید کودکان نابالغ، در سه نوبت، براى ورود به اتاق پدر و مادر اجازه بگیرند. حال، کودکان بالغ چطور؟ اینان، باید در هر حال، اجازه بگیرند، چه در این سه نوبت و چه در وقتهاى دیگر.
با این که در وقتهاى دیگر، احتمال برهنگى و... مادر یا به کلى وجود ندارد، یا بسیار کمپیش مىآید، چرا کودک بالغ براى ورود به اتاق پدر و مادر، باید اجازه بگیرد؟ این بدان جهت است که در دیگر وقتها نیز احتمال دارد جاهایى از مادر که عورتین نیست، ولى از زینتهاى نهان به شمار مىروند، پیدا باشند که تنها براى همسر دیدن آنها رواست و براى غیرهمسر ناروا.
بنابراین، مفهوم آیه 85 و صریح آیه 95، که واجب بودن اجازه را براى فرزند بالغ بیان مىکنند، با ملازمه عرفى، به حرام بودن نظر به زینتهاى باطنى مادر و حرام بودن نمایاندن زینتهاى پنهان بر مادر، دلالت دارد.
اگر کسى بگوید احتمال دارد که عورتین مادر در آن سه وقت دیگر نیز آشکار باشد; از این روى باید کودکان بالغ وارد نشوند!
مىگوییم: احتمال نمایان بودن عورتین مادر در غیر سه نوبت یاد شده، با جایز بودن ورود کودکان نابالغ، بدون اجازه، سازگار، نیست.
بله اگر دلیل قوى از روایات به جایز بودن ظاهر شدن مادر با لباسزیر، در بین فرزندان پیدا کردیم، که بسان نص بود، آن گاه، چارهاى نیست، باید واجب بودن اجازه را براى امور دیگر بدانیم. ولى در بحث روایات خواهد آمد، که چنین دلیل قوى و روشنى وجود ندارد.
نکته: خداوند در آیه 31 سوره نور، دوازده گروه را استثناء کرد و نتیجه این شد که بر زن لازم نیستخود را در برابر این گروهها بپوشاند; اما در آیه 85 همان سوره، تنها بر دو دسته واجب کرد که در سه وقتیاد شده، اجازه بگیرند و در دیگر وقتها، همگان باید اجازه بگیرند. از این روى، این پرسش به ذهن مىآید:
دلیل استثناهاى دوازدهگانه در آن جا و دوگانه در این جا چیست؟
پاسخ: در این جا دو گروه را استثناء کرد:
1. ملک یمین. این خود، بحث دارد که آیا غلام و کنیز را در بر مىگیرد، یا نه، تنها کنیز را در بر مىگیرد؟ آیا بالغان را در بر مىگیرد، یا نابالغان را نیز در بر مىگیرد؟ از آن جا که هیچکدام از انواع برده در زمان ما وجود خارجى ندارند، از بحث درباره آن، خوددارى مىشود.
2. کودکان غیربالغ خود انسان، نه هر کودک غیربالغ.
این گروه مىتواند به تمامى بدن مادر، غیر از عورت نگاه کند و پوشاندن بدن، به غیر از عورت، در برابر اینان، واجب نیست; از این روى مىتوانند بدون اجازه، مگر در سه نوبتیاد شده، به اتاق پدر و مادر، وارد شوند.
ولى همین گروه و همین کودکان نابالغ، وقتى به سن بلوغ رسیدند، باید براى وارد شدن به اتاق پدر و مادر، در همه گاه اجازه بگیرند، چون چه بسا، ران و سینه و پاهاى مادر عریان باشد.
در این جا، معناى یک قید و کلمهاى که در آیه ذکر شده و مفسران به طور معمول آن را معنى نکرده و از آن گذشتهاند، روشن مىشود.
آیه 60 سوره نور چنین بود:
“واذا بلغ الاطفال منکم الحلم، فلیستاذنوا کما استاذن الذین من قبلهم.”
“من قبلهم” در آیه شریفه به چه کسانى اشاره دارد؟ از کلام مفسران، مطلب روشنى به دست نمىآید، ولى با توجه به آیه 31 همین سوره که دوازده گروه استثنا شده و، دوازدهمین کودکى بود که بر عورتهاى زنان آگاهى نداشت، روشن مىشود، کودکان در آیه 85، از گرفتن اجازه بخشوده شدند، مگر زمانى که به سن بلوغ برسند که در این صورت، باید اجازه بگیرند، همانگونه که “الذین من قبلهم”; یعنى یازدهگروه قبلى، اجازه مىگرفتند. بنابراین، روشن مىشود که مراد از “من قبلهم” گروههاى یازده گانه قبلى است.
البته استثنا بودن زوج و زوجه از اجازه گرفتن و نگاه کردن، به خاطر آیات سوره مؤمن و معارج است و اشکالى به لیتبحث ما، وارد نمىسازد.
روایات:
حال که بحث از آیه 85 و 95 شد و زوایاى گوناگون آن دوروشن گردید، روایاتى را به عنوان تایید کننده که در ذیل دو آیه، 85 و 95 آورده شده، یادآور مىشویم:
1.امام صادق(ع) مىفرماید:
“یستاذن الذین ملکت ایمانهم والذین لم یبلغوا الحلم منکم ثلاث مرات.کما امرکم الله عزوجل ومن بلغ الحلم فلا یلج على امه و لاعلى اخته ولا على خالته ولا على ماسوى ذلک الا باذن فلا یاذنوا حتى یسلموا و السلام طاعة الله عزوجل.” (58)
ملک یمینهاى شما و فرزندان نابالغ شما،همانگونه که خداوند امر فرموده به شما، در سه نوبت اجازه مىگیرند.هرکس به سن بلوغ رسید،به هیچروى،بر مادر،دختر، خاله و غیر اینان، بدون اجازه وارد نمىشود.و اجازه نمىدهند، تا سلام کند;زیرا سلام، پیروى از خداوند است.
2.روایتى دیگر،همانند این روایت،از امام باقر(ع) رسیده است. (59)
3.در الدرالمنثور روایتهاى، بسیارى در این باب نقل شده، از جمله:
“راوى از پیامبر(ص) مىپرسد:آیا براى وارد شدن بر مادرم،باید اجازه بگیرم؟
حضرت مىفرماید:بله.
راوى مىپرسد:با مادرم در یک اتاق زندگى مىکنم، آیا براى وارد شدن بر ایشان، باید اجازه بگیرم؟
پیامبر(ص) مىفرماید: اجازه لازم است.
راوى مىگوید: من خدمتگزار مادرم هستم، آیا هر گاه وارد مىشوم، باید اجازه بگیرم؟
حضرت فرمود: آیا دوست دارى وى را برهنه ببینى؟
گفت: نه.
فرمود: پس اجازه بگیر و وارد شو.” (60)
این روایت، با دو سند: “ابن جریر عن زیدبن اسلم، ان رجلا سال النبى” و”ابنجریر و بیهقى عن عطاء بن یسار: ان رجلا قال یا رسول الله.” نقل شده است.
روایت نشان مىدهد که اجازه گرفتن براى این است که مادر، برهنه دیده نشود. عریان در اینجا، اعم است از برهنگى کامل که حتى عورتین او دیده شود، یا نیمه برهنگى که سینه، شکم، ران و... دیده شود. ولى به قرینه روایاتى که از ابنمسعود و حذیفه، نقل شد: “ان لمتفعل رایت منها ما تکره” یا “ما على کل احیانها تحب ان تراها” معلوم مىشود که مراد از برهنگى در حدیث نبوى، برهنگى کامل نیست و روایات، تایید کننده همان چیزى است که از آیه برداشتشده.
خلاصه بحث:
1. حکم حجاب، کمکم و به مرور زمان، نازل شد و از خانه پیامبر اسلام(ص) شروع شد و سپس به دیگر خانهها و خانوادهها سریان یافت.
2. حجاب براى سالم ماندن روح انسانها قرار داده شده است: (ذلکم اطهر لقلوبکم وقلوبهن).
3. جلباب (ل چادر) افزون بر تکلیف، حقى بوده براى خانمهاى پاکدامن که در ابتداء، جنبه حق بودن آن برترى داشته است.
4. پیش از آمدن حکم حجاب، زنان ، غیر از سروگردن، گریبان و دستها را تا حدود آرنج، باقى بدن خود را مىپوشاندهاند. ظاهر بودن کمر، سینه، رانها و... رایج نبوده است. بنابراین، گروههاى استثناء شده، همان جاهایى که به طور معمول نمىپوشاندهاند مجاز هستند که نگاه کنند و جایز بودن نگاه کردن به رانها، سینه، ساقهاى پا و... از آیه به دست نمىآید.
5. حکم حجاب، حکم فراگیر است و گروههاى استثناءشده به خاطر ضرورت و... بوده است.
6. اصل در مساله حجاب، جداسازى کامل محیط مرد و زن از یکدیگر است، به گونهاى که هر دو بتوانند در جامعه به کار و تلاش بپردازند و تماسها و برخوردها دراندازه بسیار کمى باشد.
7. حجاب و پوشش، مسالهاى شخصى است و بازشناسى “ماظهر” و ضرورتها به عهده خود افراد است و از این آیات حکم و وظیفهاى براى مسؤولان امر و متولیان امور روشن نشد.
8. در این آیات هیچ بحثى درباره “مادر همسر” مطرح نشد و از هیچ یک از واژگان آیات روشن نشد که داماد مىتواند به مادر همسر خود نگاه کند.
بله، از آیه 32 سوره بقره روشن مىشود: ازدواج با مادر همسر حرام است، همان گونه که ازدواج با مادر، خواهر، دختر، عمه، خاله، دختر برادر و دختر خواهر حرام است، ولى ملازمهاى بین حرام بودن ازدواج با حلال بودن نگاه کردن وجود ندارد.
پىنوشتها:
1. سوره “احزاب”، آیه 35.
2. همان، آیه 23 33.
3. تفسیر “مجمعالبیان”، امین الاسلام طبرسى، ج7 863/8.
4. سوره “احزاب”، آیه 55.
5. “وسائل الشیعه”، ج14، باب 129، از ابواب مقدمات النکاح، ج1/171 - 172.
6. همان، ح4.
7. تفسیر “مجمعالبیان”، ج7 -8/368.
8. تفسیر “روحالمعانى”، آلوسى بغدادى، ج12/107، دار احیاء التراث العربى، بیروت.
9. سوره “احزاب”، آیه 59.
10. همان، آیه 6.
11. همان، آیه 32.
12. تفسیر “الدر المنثور”، سیوطى، ج5/221.
13. همان.
14. همان.
15. همان.
16. همان.
17. “نهجالبلاغه”، صبحى صالح، نامه 31، آخر نامه.
18. تفسیر على بن ابراهیم قمى، ج2/196.
19. تفسیر “روحالمعانى”، ج2/127.
20. تفسیر “الدرالمنثور”، ج5/221
21. تفسیر “روحالمعانى”، ج12/127.
22. تفسیر “مجمعالبیان”، ج7 - 8/369.
23. تفسیر “المیزان”، علامه طباطبایى، ج16/339.
24. تفسیر “الکاشف”، محمد جواد مغنیه، ج6/239.
25. “قاموس قرآن”، سید على اکبر قرشى، ماده جلباب، دار الکتب الاسلامیه.
26. “بحارالانوار”، علامه مجلسى، ج10/55، ح2.
27. همان، ج32،تحقیق محمد باقر محمودى،237،ح190 وزارت ارشاد.
28. همان، ج41/227، ح37.
29. همان، ج75/233، ح1.
30. همان، ج78/11، ح70.
31. همان، ج68/35، ح74.
32. همان، ج79/76، ح5.
33. سوره “احزاب”، آیه 60.
34. تفسیر “الکاشف”، محمد جواد مغنیه، ج6/239.
35. تفسیر “المیزان”، ج16/339.
36. تفسیر “روحالمعانى”، ج12/127.
37. تفسیر “الکشاف”، ج3/560.
38. “فروع الکافى”، ج7/290، ح1، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.
39. همان291/، ح5.
40. “تاریخ قرآن”، دکتر محمد رامیار/674، امیرکبیر.
41. همان/672.
42. تفسیر “مجمعالبیان”، ج7 - 8/130.
43. تفسیر “نورالثقلین”، ج3/588; “کافى”، ج5/521، ح5.
44. تفسیر علىبن ابراهیم قمى، ج2/101.
45. تفسیر “روحالمعانى”، ج10/204، دارالفکر، بیروت.
46. “الدر المنثور”، ج5/42.
47. تفسیر “نورالثقلین”، ج3/589، ج95/590، ح105.48. همان590/، ح103.
49. تفسیر “الدرالمنثور”، ج5/42.
50. تفسیر “مجمعالبیان”، و دیگر تفسیرها، ذیل آیه.
51. تفسیر “نورالثقلین”، ج3/588، ح93.
52. تفسیر “روحالمعانى”، ج10/209.
53. سوره “مؤمنون”، آیه 1 - 6.
54. تفسیر “مجمعالبیان”، ج7-8/138.
55. همان.
56. سوره “احزاب”، آیه 32.
57. تفسیر “علىبن ابراهیم قمى”، ج2/101; تفسیر “نورالثقلین”، ج3/592، ح119.
58. تفسیر “نورالثقلین”، ج3/621، ح229.
59. همان/622، ح231.
60. تفسیر “الدر المنثور”، ج75 /5