چندی پیش متن مفصلی توسط شخصی به نام مریم متقی برای من ارسال شد و ایشان به ایراد مطالبی علیه عقائد شیعه پرداخته بودند که تماما بر گرفته از شبهات وهابیت می باشد پس از مطالعه ای اجمالی مصمم شدم تا پاسخی درخور شبهات ایشان تهیه کنم و از آنجا که مطالب طولانی بودند آن را در چند بخش به دوستان عزیز تقدیم می کنم ( ضمنا متن کامل این جوابیه در وبلاگ شخصی اینجانب موجود می باشد )
خانم متقی:
برادرم بیایید فقط برای یک بار در زندگی معنی لا اله الا الله را باهم مرور کنیم: وقتی می گوییم لا اله الا الله ،
اله موجودی است که توسط برخی از ما انسانها در مقابل الله قرار گرفته فرق نمی کند یکی از ملائکه باشد یا یک پیامبر و یا یک امام و یا قبر و یا گنبد و بارگاه یکی از اولیاء خدا.
محمدی:
اولا: ما نسبت به این کلام مقدس هرگز بیگانه نبوده و نیستیم و همواره بر آن اعتقاد داریم.
ثانیا: به صراحت ادعا می کنم که شیعه معتقد است هیچ خدائی غیر از خدای یگانه نیست. و ما هرگز چیزی را در مقابل خداوند قرار نداده و نمی دهیم و معتقدیم که چنین چیزی شرک است چون قدرت مطلق و کمال مطلق خداست و هیچ خدایی غیر از او نیست و هر چه هست همه مخلوق اوست. اما آنچه که شما به شیعه نسبت می دهید و بر اساس آن شیعه را متهم به مشرک بودن می کنید نشانه عدم آگاهی شما از عقائد شیعه است که باعث تفسیر اشتباهتان در مورد عقاید شیعه شده است بگذریم که بعضی نیز بخاطر تعصبشان، حقیقت یک مذهب را به میل خود تفسیر می کنند. در باب شرکی که به شیعه نسبت می دهید چون در بنده های آینده زیاد به آن پرداخته اید در جایگاه خودش مستندا پاسخ می دهم.
خانم متقی:
این عبارت کلیدی چرا انقدر اهمیت دارد که الله خلاف آن را برنمی تابد و حاضر است هر گناهی مثل زنا ، ربا و دزدی و قتل و .....ببخشد اما صراحتا اعلام کند که تنها و تنها این گناه را نمی بخشد. چرا درباره گناهان دیگر آیه ای مثل آیه ذیل نازل نکرده که مثلا هر کس زنا کند هرگز و هرگز نمی بخشد:
إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا* نساء 48. يعني: «[بدانيد كه] الله اين را كه برايش شرك قائل شوند، نمي بخشد و هرگناهي كه فروتر از آن است، براي كسي كه بخواهد مي بخشد و هركس كه به الله شرك ورزد، در حقيقت گناه عظيمي را به گردن گرفته است.»
محمدی:
این عبارت شما باز اشاره به این دارد که شیعه مشرک است. همانطور که گفتم در جایگاه خودش به آن می پردازم اما در همینجا لازم است برداشت اشتباه شما از آیاتی که فرموده اید بیان کنم:
اولا اینکه: وعده پذیرش توبه به صورت مطلق و دعوت به توبه به صورت همگانی، مستلزم مطلوبیت توبه برای همه گناهان است. یعنی حتی گناه شرک هم با توبه کردن اگر خدا بخواهد بخشیده می شود.
بله خداوند در قرآن مجید در دو مورد یادآور شده كه خدا از همه گناهان می گذرد جز گناه شرك: "
أنّ الله لایغفر أنْ یشرك به و یغفر ما دون ذلك لمَن یشأ؛
خداوند شرك را نمی بخشد و كم تر از آن را برای هر كس كه بخواهدمی آمرزد". (نسأ آیه 116 )
اما با توجه به این كه آیات توبه با عمومیت خود، شرك را نیز دربرمی گیرد
همانطور که قرآن کریم می فرماید: "وَ هُوَ الَّذِی بَقْبَلُ التَّوْبه عَنْ عِبادِهِ؛
او است كه توبه را از بندگانش می پذیرد" (شوری آیه 25)
این آیه و آیات دیگر شامل بخشوده شدن شرك در پرتو توبه نیز می باشد. پس منظور از عدم عفو مشرك، عدم پذیرش توبه وی نیست، بلكه "مقصود آن است كه برخی از گناهان، بدون توبه نیز براثر رحمت گسترده خدا، با راه هایی مانند انجام كارهای نیك، شفاعت و ترك گناه كبیره بخشوده می شوند، ولی هرگز شرك در قلمرو این رحمت خاص قرار نمی گیرد، زیرا مشرك هیچ گونه شایستگی برای نزول رحمت حق ندارد. البته بخشوده شدن در پرتو توبه یك امر بدیهی است.
ثانیا: اگر تفسیر شما از آیاتی که ذکر شد درست باشد بنده از شما می پرسم كسانی كه در صدر اسلام به دین می گرویدند و پیامبر اسلام آنان را می پذیرفت، قبل از اسلام آوردن، مشرك بودند". چطور است که خداوند در زمان پیامبر مشرکین را می بخشد اما در زمان های بعد نمی بخشد. چه دلیلی دارید که آیات فوق شامل مشرکین صدر اسلام که به اسلام پیوستند نمی شود؟ و اگر می شود پس چطور توبه آنها پذیرفته شده است؟
خانم متقی:
بیاد آوریم که همه ما در کمین دشمنی هستیم که منتظر فرصتی برا ی گمراه کردن ماست . دشمنی که برای گمراه کردن مردم متدین و متعبد از راه زن و شهوت و فسق و فجور وارد نمی شود بلکه آنها را با امیدوار ساختن به راههای ظاهرا میانبر و آسانتر مثل عبادت غیر الله گمراه می کند...
محمدی:
از نکات اخلاقی که فرمودید متشکرم ما نیز معتقدیم شیطان دشمن قسم خورده انسان است و تمام تلاش خود را برای گمراهی انسانها می کند. اما اینکه فرموده اید شیطان انسان را با امیدوار ساختن به راههای ظاهرا میانبر و آسانتر مثل عبادت غیر الله گمراه می کند. آنچه من از این حرف شما برداشت کردم این است که شما منظورتان از انسان هایی که شیطان این چنین امیدوارشان می کند، شیعیان هستند و منظورتان از راههای میانبر و عبادت غیر الله، اشاره به مشرک بودن شیعه بخاطر توسل شیعه به اهل بیت می باشد که اگر این برداشت من که با توجه به قرائن زیاد موجود در ایمیل ارسالیتان برایم حاصل شده درست باشد باید بگویم :
اولا: ما غیر خدا را پرستش نمی کنیم.
ثانیا: هر راهی را برای تقرب خدا قبول نداریم مگر اینکه خداوند آن را تایید کرده باشد.
ثالثا: با استناد به آیات و روایات، پیامبر و اهل بیت را واسطه تقرب به خدا می دانیم همانطور که نماز، جهاد، زکات و... وسیله برای تقرب به خداوند است و قرآن کریم می فرماید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَة... (المائدة/ 35)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد و براى تقرب به او وسيله اى بجوييد.
اين آيه به تمامى مؤمنين دستور مى دهد كه به هر وسيله اى كه سبب تقرب به خداوند مى شود تمسك بجويند؛ بنابراين تقرب به خداوند بدون وسيله و واسطه امكان ندارد
حضرت زهرا سلام الله عليه مى فرمايد:
وأحمد اللّه الذى بعظمته ونوره يبتغى مَن فى السموات والأرض إليه الوسيلة ونحن وسيلته فى خلقه.
تمام آن چه در آسمان و زمين هستند، براى تقرب به خداوند به دنبال وسيله هستند و ما وسيله و واسطه خداوند در ميان خلقش هستيم.
(شرح نهج البلاغة، ج 16، ص 211 و السقيفة وفدك، ص 101 و بلاغات النساء، بغدادى، ص 14.)
و از عايشه در باره خوارج نقل شده است كه پيامبر فرمود:
هم شرّ الخلق والخليقة، يقتلهم خير الخلق والخليقة، وأقربهم عند اللّه وسيلة.
(شرح نهج البلاغة، ج 2، ص 267 از مسند احمد؛ اما اين روايت را دستان امانت دار اهل سنت حذف كرده اند. و المناقب، ابن المغازلى شافعى، ص 56، ح 79)
خوارج، بدترين خلائق هستند، آن ها را بهترين فرد از ميان خلائق كه نزديك ترين وسيله به خداوند است، خواهد كشت. مراد حضرت على عليه السلام است.
آنچه گفتم آیه قرآن بود و احادیثی که باذکر منبع از منابع اهل سنت بیان داشتم. که البته مستندات در این باره بسیار است اگر لازم شد ارائه می کنم.
خانم متقی:
حديث مهم رسول اكرم را بیاد آوریم كه مي فرمايد : شرك در دل مومن مثل راه رفتن مورچه در شب تاريك روي سنگ سياه نا ديدني است
پس برادرم ، بیایید یکبار اعمال همین مردم به ظاهر متدین اطرافمان را که سالی چند بار به زیارت کربلا و سوریه و مشهد و خانه الله مشرف می شوند را به یاد آوریم و ببینیم آیا عبادات آنها راه شیطان را بر آنها بسته است یا اینکه آنها با این همه زحماتشان در دین، ملعبه دست شیطان هستند؟؟؟؟؟؟چرا سر برادرشان را کلاه می گذارند؟؟ چرا ربا (که الله می فرماید اعلان جنگ به اوست) را براحتی آب خوردن بالا می کشند/؟!!! چرا پسرشان دچار اعتیاد و دخترشان در معرض ... و خودشان با ریا و تظاهر به دین ، سعی در کسب آبرو و وجاهت در میان مردم هستند. جالب اینکه با همان اتومبیل هایی که نام اهل بیت رسول را برآن حک کرده اند مقابل پای هر زنی که کنار خیابان ایستاده ترمز می زنند و در انتظار معصیت لحظه شماری می کنند!!!! آیا غیر از این است که در مقابل گناهانی که هر روز به آن مبتلا هستند به شفاعت و وساطتت اولیاءی امید دارند که خودآنها برای رهایی از عذاب ، الله را نزد الله شفیع قرار می دادند (....واستشفع بک الی نفسک...........دعای کمیل)
در يك سخنراني كه حضرت علي (ع) ايراد فرمودنديكي از اصحاب تحت تاثير قرار گرفت و احساساتي شد و شروع و شعار دادن و مدح علي راگفت
حضرت علي (ع) فرمود: كسي كه جلال خدا در قلبش عظيم باشد ، خدا در نفسش جليل باشد هر چيز بجز خدا صغير ،حقيرو صفر است.
چند روز پیش در مجلس حاجی تازه از مکه آمده ای بودم که درست هنگام حی الصلاه و تا ساعتی پس از نماز ظهر، مداح علی گویی را بکار گرفته بود و جالب است بدانید تا پایان آن مراسم که ساعت 4 یا 5 بود نه آن حاجی و حاجیه خانم و نه یک نفر از آن جماعت علی گو برای اقامه نماز کاری نکرد. چون اصلا آن تالار، محلی برای نماز خواندن نداشت و من تنها کسی بودم که با زیر انداز داخل ماشینم در پیاده رو مقابل آن تالار نماز خواندم!!!!!
محمدی:
اولا: ما هم کلام نورانی حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله را قبول داریم. و هر کس به اندازه معرفتش از آن بهره می برد.
ثانیا: آیا تنها شیعیان هستند که چنین گناهانی انجام می دهند؟
آیا در میان اهل سنت که نه به زیارت مشهد می روند و نه کربلا و سوریه کسی گناه نمی کند؟ ربا نمی خورد؟ به ناموس دیگران چشم چرانی نمی کند؟ سر یکدیگر را کلاه نمی گذارند؟ پسرانشان معتاد نمی شوند؟ تظاهر به دین داری نمی کنند؟ ملعبه دست شیطان قرار نمی گیرند؟...
آیا در اعتقادات شما معقول است که گناه چند نفر را دلیل باطل بودن مذهبشان بدانند؟
آیا درست است که بگوییم چون عده ای به قرآن عمل نمی کنند پس نعوذبالله قرآن، باطل است؟
ثالثا: ما در روایاتمان فراوان است که شفاعت اولیا شامل حال کسانی می شود که نسبت به حلال و حرام خدا مقید باشند. در مذهب ما اینگونه نیست که هر کسی هر کاری دلش خواست انجام دهد و مورد شفاعت اولیای خدا قرار بگیرد.
اگر عده ای از روی جهالت یا توجیه خطای خود گفتند که ما مورد شفاعت اولیایمان قرار می گیریم آیا این نقص یک مذهب است؟
عمده اشکال مطالبی که نوشته بودید به گمان بنده این است که شما می خواهید توسلی که شیعه به آن اعتقاد دارد را زیر سوال ببرید و بگویید این یک نوع شرک است یک نوع انحراف است یک نوع ملعبه شیطان است اگر اینگونه است؛ آيات بسياري که در قرآن کريم وجود دارد که توسل به غير خداوند را مشروع مي داند را چگونه توجیه می کنید آنجا که خداوند می فرماید:
يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِينَ . يوسف / 97 .
گفتند: «اى پدر ! براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بوديم »
در اين آيه خداوند داستان برادران حضرت يوسف عليه السلام را يادآوري مي کند که آن ها بعد از پيشيماني از کردارشان به پيش حضرت يعقوب عليه السلام آمدند و از او که پيامبر خدا بود درخواست کردند که از خداوند براي آن ها طلب بخشش کند . حضرت يعقوب هم نگفت که چرا خودتان مستقيماً سراغ خداوند نمي رويد و به من متوسل شده ايد ؛ بلکه به آن ها وعده داد که از خداوند براي آن ها طلب بخشش خواهد کرد :
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ . يوسف / 98 .
گفت : « به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم ، که او همانا آمرزنده مهربان است » .
همچنين خداوند در آيه 64 سوره نساء مي فرمايد :
وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا .
و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند ، پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر [ نيز ] براى آنان طلب آمرزش مى کرد ، قطعاً خدا را توبه پذيرِ مهربان مى يافتند .
اين آيه نشان مي دهد که بايد براي طلب بخشش از خداوند واسطه و وسيله آبروداري را پيدا کرد تا خداوند به خاطر او حاجات انسان را برآورده سازد .
رابعا: ما به این کلام مولایمان علی علیه السلام که شما به آن اشاره کرده اید ایمان داریم و معتقدیم هر چه هست مخلوق خداست و غیر خدا هیچ نیست. اما تجلیل ما از اولیا به این معنا نیست که ما آنها را نعوذبالله در ردیف خداوند قرار می دهیم ما هرگز کسی را در ردیف خداوند قرار نداده و نخواهیم داد اگر ما این بزرگواران را واسطه قرار می دهیم به این معناست که انسانها هر چه تقوایشان بیشتر باشد نزد خداوند محبوب ترند و ما چون امامانمان باتقوا ترین بوده اند و نزد خدا محبوب ترند لذا آنها را واسطه خداوند برای آمرزش خود قرار می دهیم. اما معاندین متعصب باز حرف خود را خواهند زد و باز شیعه را متهم خواهند کرد که البته در روز قیامت هیچ ظلمی بی پاسخ نمی ماند.
پس نماز نخواندن حاجی را دلیل بر انحراف شیعه ندانید و نماز خواندن خود را دلیل بر حقانیت خود ندانید چرا که قضاوت کننده حقیقی خداست.
خانم متقی:
خداوند رحمان در قرآن کریم سوره اعراف آیه 188 به پیغمبر خود حضرت محمّد ( ص) میفرمایند :
بگو: من اختیار هیچ نفع و ضرری را برای خودم ( هم ) ندارم ، جز آنچه خدا بخواهد ، و اگر غیب میدانستم منفعت فراوان فراهم میکردم و هیچگاه گزندی بمن نمی رسید .
اگر پیامبر اینچنین از برآوردن حاجات خود و رفع آسیب های طبیعت و روزگار اظهار نتوانستن می فرمایند آیا اهل بیت او تقسیم کننده بهشت و جهنم هستند؟؟ آیا اهل بیت او صاحب زمین و زمان هستند؟؟؟؟؟ آیا اهل بیت او بر ذرات کون و مکان ولایت دارند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آیا زیارت قبر اهل بیت او ثواب 80 حج را دارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سوره نحل آيه 20
متن آيه : وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لاَ يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُونَ
ترجمه : آن كساني را كه بجز خدا به فرياد مي خوانند و پرستش مي نمايند ، آنان نمی توانند چيزي را بيافرينند و بلكه خودشان آفريده مي گردند .
محمدی:
شما در مطالبتان بنده را بسیار نصیحت کرده اید که از شما متشکرم در پاسخ به این لطفتان لازم می دانم قبل از پرداختن به اصل بحث، نکته ای را به شما عرض کنم و آن هم اینکه وقتی می خواهید با توجه به آیات قرآن، اعتقاداتی را زیر سوال ببرید به تمام آیه توجه کنید نه اینکه چند کلمه ای که مطابق میلتان است بزرگ کرده ما بقی را اصلا به چشم هم نیاوردید
بنده در اینجا آیه کامل (188 سوره اعراف) که شما آورده اید بیان می کنم و پاسخی که ارائه می کنم جواب شما از آیه دوم نیز داده می شود:
[سوره الأعراف (7): آيه 188]
قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (188)
هیچ شكی نيست كه هر انسانى مى تواند براى خود منافعى كسب كند و يا از خويشتن ضررهايى را دور سازد، ولى با اين حال، همانگونه كه در آيه فوق آمده است؛ مطلقا اين قدرت و توانايى بشر نفى شده است.
شما با اینکه قدرت دارید که به نفع یا ضرر خود کارهایی را انجام دهید. چرا از خود نمی پرسید که معنای این آیه که خداوند در آن مطلقا اين قدرت و توانايى بشر را نفى کرده چیست و خداوند می خواهد چه چیزی را به بشر بفهماند؟
پاسخ ساده است اما نمی دانم چرا شما که قشنگ قرآن را تلاوت می کنید خوب به معنا منتقل نمی شوید.
اینکه انسان قدرت انجام کارهایی را دارد ولی خداوند این قدرت را نفی می کند می خواهد به بشر بفهماند که انسان در كارهاى خود، قدرت و نيرويى از خويش ندارد بلكه همه قدرت ها از ناحيه خدا است و او است كه اين تواناييها را در اختيار آنها گذاشته است. و به تعبير ديگر مالك همه قدرتها و صاحب اختيار مستقل و بالذات در عالم هستى تنها ذات پاك خدا است، و دیگران، حتى پيامبران و فرشتگان، از او كسب قدرت مى كنند، و مالكيت و قادريت آنها بالغير است.
بله ما هم معتقدیم اگر خداوند نخواهد پیامبرش هیچ کاری نمی تواند انجام دهد.
اما چرا شما آن کلماتی از قرآن که به نفعتان است را می گیرید و بقیه را رها می کنید چرا به ادامه آیه که می فرماید:
إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ (مگر آنچه خدا بخواهد و در اختيار من بگذارد)
حتی کوچکترین اشاره ای هم نمی کنید.
ما اگر معتقدیم پیامبر و امامان قدرت هایی دارند که می توانند در حق بشر اعمال کنند با توجه به ادامه آیه است که می فرماید: إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ
ما با استناد به آیات و روایات است که می گوییم خداوند به پیامبر و امامانمان قدرت انجام کارهایی را داده است که به هرکسی داده نشده.
اگر نمی دانید می گویم تا بدانید؛ شیعه بر این اعتقاد است كه پيامبر و امام از خود چيزى ندارند و هر چه بخواهند از خدا مى خواهند، و اگر کسی با این دیدگاه به آنان توسل جويد، يا از آنها شفاعتى بخواهد عين توحيد و عين اخلاص است، و همان چيزى است كه قرآن با جمله" إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ" در آيه فوق به آن اشاره كرده و همان چيزى است كه با جمله" إِلَّا بِإِذْنِهِ" در آية:
" مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ"
كيست آن كس كه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند؟ (سوره بقره آیه 255)
به آن اشاره کرده است.
بنا بر اين دو گروه در باره توسل جستن در اشتباهند:
1- آنها كه براى پيامبر و امام قدرتى با لذات و دستگاهى مستقل در مقابل خدا قائلند كه اين يك نوع شرك و بت پرستى است،و شیعه هرگز نه چنین اعتقادی دارد و نه چنین اعتقاداتی را قبول دارد.
2- آنها كه قدرت بالغير را از آنها نفى مى كنند كه اين نيز يك نوع انحراف از مفاد صريح آيات قرآن است. راه حق که شیعه به آن معتقد است اين است كه آنها به فرمان خدا نزد او شفاعت مى كنند و حل مشكل توسل جوينده را از او مى خواهند.
و اما ادامه آیه: خداوند به پیامبرش می فرماید به آنها بگو:" من از غيب و اسرار نهان آگاه نيستم زيرا اگر از اسرار نهان آگاهى داشتم منافع فراوانى را براى خودم فراهم مى ساختم و هيچگونه زيانى به من نمى رسيد" (وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ)
چون آن كس كه از تمام اسرار نهان آگاه باشد، مى تواند آنچه را به نفع او است انتخاب كند و از آنچه ممكن است به زيان او تمام شود بپرهيزد.
سپس مقام واقعى و رسالت خويش را در يك جمله كوتاه و صريح بيان كرده مى گويد:" من فقط بيم دهنده و بشارت دهنده براى افرادى كه ايمان مى آورند هستم" (إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).
كسانى كه مطالعات محدودى دارند و تنها با توجه سطحى به يك آيه بدون در نظر گرفتن آيات ديگر قرآن و حتى قرائنى كه در خود آن آيه وجود دارد داورى مى كنند، آيه بالا را دليل بر نفى علم غيب به طور مطلق از پيامبران می دانند.
در حالى كه آيه فوق" علم بالذات و مستقل" را از پيامبر (ص) نفى ميكند همانگونه كه مالكيت هر گونه سود و زيان را به طور مستقل از او نفى كرده است با اينكه شك نيست هر انسانى مالك سود و زيانهايى در باره خويش و ديگران است.
بنا بر اين جمله قبل گواه روشنى است بر اينكه هدف نفى مالكيت سود و زيان يا نفى علم غيب به طور مطلق نيست بلكه هدف نفى استقلال مى باشد و به تعبير ديگر پيامبر (ص) از خودش چيزى نمى داند بلكه آنچه خدا از غيب و اسرار نهان در اختيارش گذارده است مى داند، همانگونه كه در آيه 26 و 27 از سوره جن مى خوانيم:
عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ:"
خداوند از تمام امور پنهانى آگاه است و هيچكس را از علم غيب خود آگاه نمى سازد مگر رسولانى كه مورد رضايت او هستند".
موید دیگر برای حرف ما سوره انعام آيه 50 می باشد:
قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ (50)
بگو من نمى گويم خزائن خدا نزد من است و من آگاه از غيب نيستم و به شما نمى گويم من فرشته ام، من تنها از آنچه به من وحى مى شود پيروى مى كنم، بگو آيا نابينا و بينا مساويند؟ چرا فكر نمى كنيد؟!
خانم متقی:
آيااین همه مداحی ها و نوحه سرایی هایی که بر خلاف آیه (الذين اذا اصابتهم مصيبه» « قالو انا للله و انا اليه راجعون » با ضجه و آه و ناله و خودزنی برادران و خواهران ما همراه است عبادت الله است یا با امید مدد خواهی من دون الله (برای دنیا و آخرت )صورت می گیرد؟؟؟
محمدی:
اولا: آیاتی که انسان را به صبر دعوت کرده با عزاداری شیعیان برای بزرگانشان هیچ منافاتی ندارد بلکه مراد از آن توصيه ها اين است كه در عزاداري ها جزع و فزع و اظهار نارضايتي نسبت به قضا و قدر الهي، و گفتن سخنان بيهوده و باطل در هنگام مصيبت صورت نگيرد. چنانکه آیات و روایات این مطلب را تایید می کنند
با نظري به آيات و روايات روشن مي شود كه عزاداري و برپايي مجالس عزا نه تنها با قرآن مخالفت و ناسازگاري ندارد، بلكه از مصاديق شعاير الهي، مودّت و محبّت به اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ ، و مبارزه با ظلم و ستم مي باشد كه در قرآن به آنها سفارش شده است.
نمونه عيني عزا و گريه در قرآن كريم سوگواري و گريه حضرت يعقوب ـ عليه السّلام ـ در فراق يوسف است، كه بنا بر نقل زمخشري هفتاد سال گريه كرد و پاداش آن گريه ها برابر با پاداش هفتاد شهيد مي باشد. بنابراين عزاداري و گريه در مصائب برگزيدگان الهي و اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ مورد تأييد روايات بوده و ممدوح قرآن كريم و در قرآن و روايات هيچگونه نهي و مذمتي از آن نشده است.
ثانیا: اگر شما اندکی در منابع خود تامل می کردید می فهمیدید که سنت پیامبر موید عزاداری شیعه است زیرا يکي از دلايل شيعه در برگزاري مجالس سوگوارى تأييد مکرر توسط پيامبر (ص)است که توصیه می کنم به آنچه در اینجا به عنوان نمونه از منابع تسنن می آورم دقت کنید:
الف) ابو هريره مى گويد: «مات ميّت فى آل رسول اللّه فاجتمع النساء يبکين عليه فقام عمر ينهاهن و يطردهن فقال رسول اللّه (ص): دعهن يا عمر فان العين دامعة و القلب مصاب و العهد جديد»؛ (1) فردى از خاندان رسول خدا (ص) از دنيا رفت، زنان مدينه اجتماع کرده و بر وى گريه مى کردند. عمر آنان را از گريه باز مى داشت و آنان را دور مى کرد. پيامبر (ص) فرمود: اى عمر! بگذار تا گريه کنند چشم اشک مى ريزد و دل مى سوزد - چرا که - مصيبت ديده است و اين مصيبت تازه است.
ب) ابو هريره مى گويد: «أبصر عمر امرأة تبکى على قبر فزبرها فقال رسول اللّه (ص): دعها يا ابا حفص! فان العين باکية و النفس و العهد حديث»؛ (2)
عمر، خانمى را در کنار قبرى مشاهده کرد که مشغول گريه است، او را به شدت از گريه کردن بازداشت و دور ساخت. پيامبر (ص) فرمودند: اى ابا حفص، او را رها کن؛ چرا که چشم مى گريد و مصيبت تازه است يعنى حوادث جانسوز فراموش نشده و يادش در خاطره باقى است.
ج) سلمه بن ارزق مى گويد: «در يکى از روزها با عبداللّه عمر در بازار نشسته بوديم ناگهان جنازه اى را از آنجا عبور دادند که بازماندگانش بر وى مى گريستند. عبداللّه آنان رابه خاطر گريه مورد نکوهش قرار داد، سلمه به عبداللّه گفت: اين سخن را نگو، چرا که از ابو هريره شنيدم جنازه اى را از کنار پيامبر (ص) عبور دادند، من و عمر نيز همراه آن حضرت بوديم و خانمهاى زيادى بر آن جنازه گريه مى کردند، عمر آنان را مورد تعرض قرار داده و از گريه بازداشت. پيامبر (ص) فرمودند: آنان را رها کن؛ چرا که چشم مى گريد و حادثه و مصيبت تازه است. عبداللّه پرسيد: آيا تو خود اين حديث را از ابو هريره شنيدى؟ گفتم: آرى شنيدم. در اين هنگام عبداللّه بن عمر اظهار داشت: خدا و رسولش داناترند. (3)
د) جبير بن عتيک مى گويد همراه رسول خدا (ص) به خانه اى وارد شديم که يکى از آنها از دنيا رفته بود زنها گريه مى کردند؛ جبير گفت: خانمها را ساکت کنيد و تا هنگامى رسول خدا (ص) حضور دارند گريه نکنيد. پيامبر (ص) به جبير فرمودند: بگذار تا بگريند و آنگاه که شب فرار رسد از گريه باز ايستند؛ «فقال جبير أسکتن مادام رسول للّه (ص) جالساً فقال النبى (ص): دعهن يبکين فاذا وجبت فلا تبکين باکيه».
ه) عايشه مى گويد: «هرگاه رسول خدا از سفرى باز مى گشت و به ذى الحليفه - مکانى نزديک مدينه - مى رسيد نوجوانان انصار به استقبال ايشان مى شتافتند و وى را از اخبار مدينه و خانواده هاى آنان آگاه مى ساختند. در يکى از سفرها که از حج يا عمره باز مى گشتيم، با همان نوجوانان در آن مکان برخورد کرديم. به اسيد بن خضير که از همراهان ما بود، خبر دادند همسرت از دنيا رفته است، شروع به گريه کردن کرد. من که بين پيامبر و او بودم به او گفتم: آيا در مرگ همسرت گريه مى کنى در حالى که تو يار پيامبر و داراى سوابق درخشان هستى؟ در جوابم گفت: آيا شايسته نيست که بگريم در حالى که از پيامبر (ص) شنيدم که فرمودند: «ستونهاى عرش خداوند در مرگ سعد بن معاذ لرزيد.»؟ (4)
شما که با زیر سوال بردن عزاداری شیعه، جنایات یزید را تایید می کنید این آیه قرآن که می فرماید:
وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا أَسَفى عَلى يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيمٌ (یوسف آیه84)
(یعقوب) روى خود از آنها بگردانيد و گفت: اى اندوها بر يوسف. و چشمانش از غم سپيدى گرفت و هم چنان اندوه خود فرو مى خورد.
را چطور توجیه می کنید؟ مگر در این سوره و این آیه نخوانده اید که حضرت یعقوب در فراق حضرت یوسف آنقدر گریست که بیناییش را از دست داد.
روایاتی که در منابع خودتان آمده و من تنها گوشه ای از آن را بیان کردم را چگونه توجیه می کنید؟
آیا می خواهید بگویید که آیات قرآن معارض یکدیگرند؟
آیا می خواهید بگویید که قرآن و سنت پیامبر، مغایر یکدیگرند؟
آیا غیر از این است که شما در فهم معانی آیات مشکل دارید تا جائی که از آیات صبر برداشت های اشتباه می کنید و حرف هایی را به زبان می آورید که مغایر کتاب و سنت است؟
یا اینکه از روی تعصب سعی دارید حقیقت را طور دیگری جلوه دهید تا موید عقائد انحرافیتان باشد؟
پي نوشت ها:
(1) - عمدة القارى، ج 2، ص 87 و سنن نسائى، نسائى، ج 4، ص 19، باب الرخصة فى البکاء على
(2) - کنز العمال، متقى هندى، ج 15، ص 728، حديث 42899 و سنن ابن ماجه، ج 1،ص
(3) - مسند، احمد، ج 2، ص 408؛ مستدرک على الصحيحين، ج 1، ص 381، کتاب الجنائز و جامع الاصول
(4) - همان، ص 728.ابن 481.الميت.المشرک.حسن الجنائز،بالصبيان.
خانم متقی:
*آیا ما معتقدنیستیم که باتوسلِ به روح بنده مقربي كه مدتها ازمرگش گذشته ( نه زنده آنان) می توانیم هم صداي مان را به گوش الله برسانیم و هم موجبات برآوردن خواسته هایمان را فراهم کنیم !!!! اگر همان اولیاء و صالحانی که برایشان ، پدر و مادرمان را به فدا می دهیم در محلی باشند که صدای ما را نشنوند و یا روز قیامت مانند عیسی (ع) که از طرفداران غلو کننده اش بی زاری می جوید، از ما برائت بجویند ما با این همه زحمات و مشقتهایی که در این راه متحمل شده ایم چه خاکی باید بر سرکنیم؟؟؟؟ آیا اگر این همه ناله و شیون و خودزنی!!! و اشک و آه اگر بی واسطه برای پاک شدن از معاصی مان نزد الله بود حقیقتا معقول تر و با ریسک کمتری همراه نبود ؟؟؟محمدی:
*اولا: اعتقادات ما از روی گمان و احتمال به وجود نیامده تا به قول شما ریسک باشد بلکه ما با استناد به کتاب و سنت به این اعتقاد و باور رسیده ایم که توسل به مقربین نه تنها اشکالی ندارد بلکه بسیار راه گشا می باشد. که البته در ادامه مواردی را از منابع خودتان(اهل سنت) ارائه می کنم.
در اینجا من از شما می پرسم اگر فردای قیامت معلوم شد که شما با نادیده گرفتن این همه چراغ روشن در گمراهی بوده اید چه پاسخی برای خدا در قبال انحرافتان و انحراف کردنهایتان دارید؟
ثانیا: پیامبر و اهل بیت احیا کننده دین خدا بوده و هستند لذا برای ما از هر عزیزی عزیزترند پس با افتخار جان خود و عزیزانمان را فدایشان می کنیم و این بالاترین افتخار هر انسان فهمیده ایست.
ثالثا: اگر به قول جنابعالی توسل به مقربینی که مرده اند کار بیهوده ای است و هیچ فایده ای ندارد پس چرا در منابع شما زیاد به بحث توسل پرداخته است و آن را تایید کرده است آیا جنابعالی بیشتر می دانید یا بزرگانتان که چنین کاری را با گفتار و عملشان تایید کرده اند
*من در اینجا به گوشه ای از این موارد اشاره می کنم:
1- در منابع شما فراوان است که صحابه به هنگام گرفتارى به قبر پيامبر (ص) متوسّل مى شدند.
عسقلانى مى گويد: در زمان خلافت عمر مردم گرفتار قحطى و خشكسالى شدند، شخصى از اصحاب به قبر پيامبر (ص) متوسّل شد و گفت يا رسول اللّه «اسْتَسْقِ لِأُمَّتِكَ فَانَّهُمْ قَدْ هَلَكُوا ...» (1).
2-شخصيت هايى چون ابن حِبّان و ابن خُزيمه و ابوعلى خلال، شيخ الحنابله در زمان گرفتارى به قبور اهل بيت پيامبر (ص) متوسّل مى شدند:
الف- ابن حِبّان (متوفاى 350 ه خ.) در كتاب خود «الثقات» مى گويد: بارها به زيارت قبر على بن موسى الرضا (ع) رفتم و در مدتى كه در طوس بودم، هر وقت مشكلى بر من عارض مى شد، به زيارت قبر آن حضرت مى رفتم و از خداوند مى خواستم كه مشكلم را برطرف كند و الحمد للَّهِ مشكلم برطرف مى شد و اين معنا را مكرّر امتحان كردم و نتيجه گرفتم. (2)
ب- ابن خُزيمه؛ هموكه شيخ بخارى و مسلم و به اصطلاح شيخ الاسلام است، شاگردى دارد به نام محمد بن مومل. وى مى گويد: به همراه استادم ابن خزيمه و جمعى از اساتيد به زيارت بارگاه قبر على بن موسى الرضا (ع) در طوس رفتيم، استادم ابن خزيمه چنان در برابر آن بقعه متبركه تعظيم و تواضع كرد كه همگى در شگفت مانديم. (3)
*ج- ابو على خلال، شيخ حنابله مى گويد: هرگاه به مشكلى برمى خورم قبر موسى بن جعفر (ع) را زيارت مى كنم و به ايشان متوسل مى شوم و خداوند نيز مشكل مرا آسان مى كند. (4)
د- محمد بن ادريس شافعى به قبر ابو حنيفه و احمدبن حنبل به قبر شافعى متوسل مى شدند. (5).
ه خ مسلمانان، به قبر ابو ايوب انصارى متوسل مى شدند و براى طلب باران به قبر ايشان پناه مى بردند. (6)
و- ابن خلكان و ذهبى مى گويند: مردم براى طلب باران به قبر ابن فورك اصفهانى (متوفاى 406 ه خ) متوسل مى شدند (7)
نكته مهم اين است كه بزرگان اهل سنت به صراحت مردم را تشويق به استغاثه و توسل كرده اند.
قسطلانى گويد: شايسته است كه زائر در كنار قبر پيامبر (ص) زياد دعا و استغاثه كند و متوسل شود و طلب شفاعت بخواهد و بى تابى كند و سزاوار است كه خداوند شفاعت پيامبر (ص) را در حق او بپذيرد. (8)
*رابعا: شاید بگویید که چه دليلى بر مشروعيت زيارت قبور داريم؟
در پاسخ اين پرسش، از كتاب و سنّت مى توان بهره جست و فعل صحابه نيز بر آن بوده:
الف- قرآن كريم: وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ .... نساء: 64.
«اگر به خود ستم كردند، سراغ تو مى آيند و استغفار مى كنند و تو اى محمد، براى آنان طلب مغفرت كنى ...».
اين آيه به زيارت پيامبر (ص) در حيات و ممات تشويق مى كند؛ چنانكه سبكى مى گويد: علما از اين آيه عموميت؛ يعنى زمان حيات و وفات پيامبر (ص) را استفاده كرده اند، چون طبق روايات از پيامبر (ص) نقل شده: «حَياتي خَيرٌ لَكُمْ تحدثون و نحدث لكم و وفاتي خير لكم تعرض عليّ أعمالكم ...» (9)
*ب- سنت پيامبر اكرم (ص):
روايات و احاديث بسيارى از رسول اللّه (ص) در تشويق به زيارت قبر شريف خود، پس از رحلتش، نقل شده است: «مَنْ زَارَ قَبْرِي وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِي». (10)
ج- فعل صحابه:
عبدالرزاق و بيهقى و ابن عبدالبر روايت كرده اند كه حضرت فاطمه زهرا (س)، هر جمعه به زيارت قبر عموى خود حضرت حمزه مى رفت ودر آنجا نماز مى خواند و گريه مى كرد.
حاكم نيشابورى مى گويد: سند و راويان اين حديث تماماً ثقه هستند. (11) و از خليفه ثانى و عبدللَّه بن عمر نيز نقل شده كه به هنگام بازگشت از سفر، ابتداء قبر پيامبر (ص) را زيارت مى كردند .. (12)
پی نوشت:
1. فتح البارى، ج 2، ص 557
2. كتاب الثقات، ج 8، ص 456.
3. تهذيب التهذيب، ج 7، ص 339.
4. تاريخ بغداد، ج 1، ص 120.
5. مناقب ابى حنيفه، ج 2، ص 199
6. مستدرك حاكم، ج 3، ص 518.
7. وفيات الاعيان، ج 4 ص 272- سير اعلام النبلاء، ج 17، ص 215؛ راجع به بخارى و مردم سمرقند مطلبى نيز ذكر شده، رجوع شود به طبقات الشافعيه، 12، 469- و طبقات الشافعيه، ج 2 ص 234.
8. المواهب اللدنيه، ج 3، ص 417.
9. طرح التثريب، ص 297.
10. السنن الكبرى، ج 5، ص 5 24.
11. مصنف عبدالرزاق 572: 3- مستدرك حاكم، ج 1، 377- السنن الكبرى 4، 131- تمهيد شرح مو طا، 3، 234
12. شفاء السقام، ص 44 وفاء الوفاء 4، 1340
خانم متقی:
آيا ما نباید بدانیم که در مسئله هدايت به واسطه هایی مثل كتاب خدا و سنت پيامبر و روش ائمه در زندگی نياز داريم ولي در مسئله دعا و عبادت و خواندنِ خدا اساسا ً واسطه اي لازم نداريم؟
محمدی:
آیا شما واقعا اعتقاد دارید که در مساله هدایت به واسطه هایی مثل کتاب و سنت پیامبر و روش ائمه نیاز داریم؟
اگر واقعا چنین چیزی را قبول دارید پس اینکه گفته اید: در مسئله دعا و عبادت و خواندنِ خدا اساسا ً واسطه اي لازم نداريم. این نقض کلام قبلی شماست. زیرا هم کتاب و هم سنت و هم روش ائمه این مطلب را تایید می کند که انسان کسانی را که نزد خداوند دارای ارزش بیشتری هستند واسطه قرار دهد. مگر قرآن نخوانده اید که خداوند می فرماید:
يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِينَ . يوسف / 97 .
گفتند: «اى پدر ! براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بوديم »
در اين آيه خداوند داستان برادران حضرت يوسف عليه السلام را يادآوري مي کند که آن ها بعد از پيشيماني از کردارشان به پيش حضرت يعقوب عليه السلام آمدند و از او که پيامبر خدا بود درخواست کردند که از خداوند براي آن ها طلب بخشش کند. آیا طلب بخشش کردن چیزی غیر از دعاست؟ آیا طلب آمرزش چیزی غیر از عبادت است؟ حضرت يعقوب هم نگفت که چرا خودتان مستقيماً سراغ خداوند نمي رويد و به من متوسل شده ايد ؛ بلکه به آن ها وعده داد که از خداوند براي آن ها طلب بخشش خواهد کرد :
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ . يوسف / 98 .
گفت : « به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم.... یعنی دعا می کنم تا خدا شما را ببخشد.
همچنين خداوند در آيه 64 سوره نساء مي فرمايد :
وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا .
و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند ، پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر [ نيز ] براى آنان طلب آمرزش مى کرد ، قطعاً خدا را توبه پذيرِ مهربان مى يافتند . یعنی اگر پیش تو می آمدند و تو برایشان دعا می کردی من بخاطر ارزشی که تو در نزد من داری آنها را می بخشیدم. آیا اینها طلب دعا از واسطه برای برآورده شدن حاجت نیست؟
اين آيه نشان مي دهد که بايد براي طلب بخشش از خداوند واسطه و وسيله آبروداري را پيدا کرد تا خداوند به خاطر او حاجات انسان را برآورده سازد.
شما چطور ادعا می کنید که برای هدایت نیاز به کتاب و سنت و روش ائمه داریم اما بر خلاف کلام کتاب و سنت و روش ائمه رفتار کرده می گویید برای دعا و عبادت نیاز به واسطه نداریم؟
شما هدایت را چطور معنا کرده اید که در یک کلام کوتاه اینقدر آشکارا ضد و نقیض سخن می گویید؟
خانم متقی:
آيا صديقين، الشهداء، النبين، ائمه، صالحين، جبرئيل، حاملين عرش، همه و همه «الله» اند يا «غيرالله»اند»؟
محمدی:
غیر الله اند.
خانم متقی:
آيا در زيارت نامه ها «الله » را مي خوانيم و در توسّل هـا به «الله» متوسّل مي شويم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
محمدی:
دقیقا در زیارت نامه ها الله را می خوانیم و در توسل ها به الله متوسل می شویم.
خانم متقی:
آيا اين خواندن ها «غيرالله» و« من دون الله» نيستند؟!
محمدی:
هرگز چنین نیست که شما می پندارید.
خانم متقی:
آيا فرياد هاي يا زهرا، يا حسن، يا حسين، يا علي مدد «الله» هستند يا «غيرالله»؟
آيا ما که هنگام بلند شدن و نشستن و یا برداشتن اجسام سنگین امام علی علیه السلام را صدا می کنیم معتقد نیستیم که امام علي(علیه السلام ) در يك لحظه در همه جا حضوردارد و صدای همه ما را می شنود و اجابت میکند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اگر اینطور فکر می کنیم آیا اين از صفات الهي نيست؟
محمدی:
اولا: ما هرگز اعتقاد نداریم که فرياد هاي يا زهرا و ... «الله» هستند.
ثانیا: اگر فرياد هاي يا زهرا و... از نظر شما شرک است و گوينده چنين سخني را كافر بدانيم، اول مشرك و اول كافر، ابوبكر است كه كنار جنازه بي روح پيامبر اکرم (ص) گفت: يا محمد ( كتاب صحيح بخاري، جلد 2). اگر چنين است، پس ابوبكر، مشرك و كافر است.
ثالثا: این که ما یازهرا، یا حسین، یا علی مدد می گوییم در حقیقت یک نوع دعا و توسل است اگر شما به معنای دعا توجه می کردید چنین برداشت اشتباهی نمی کردید. دعا یعنی صدا کردن و خواستن.
آیا شما وقتی چیزی از کسی می خواهید و او را صدا می زنید به این معناست که او را خدا می دانید؟
آیا شما وقتی پدر، مادر، برادر، خواهر یا دوست خود و یا هر کس دیگری را صدا می زنید تا به شما کمک کند آنها را خدا می دانید؟
پس، صدا کردن اهل بیت عصمت (ع) و چیز خواستن از آن ها مثل صدا کردن و چیز خواستن از هر کس دیگری بلا اشکال است، ما هرگز توسل به اهلبیت را مستقل از خدا نمی دانیم بلکه از نظر ما آنها وسیله ای آبرومند نزد خدا هستند و خداوند را موثر واقعی می دانیم.
رابعا: در بحث صفات، این مطلب غیر قابل انکار است که برخی صفات خداوند در انسان نیز وجود دارد
خداوند متعال به صفاتی متصف می شود که گویای کمال در ذات اوست؛ مانند علم، قدرت، حیات و ....
انسان نیز به همین صفات موصوف است. او نیز به اذن خدا دانا، توانا و زنده است، اما وصف خدا به این صفات با وصف دیگران از دو جهت متفاوت است:
1. این صفات (علم، قدرت و حیات) مفهوم متفاوتی دارند، ولی از نظر وجود و تحقّق در خدای متعال، یکی هستند. در ذات خداوند، حیثیت علم جدا از حیثیت قدرت نیست، و این دو غیر از حیثیت حیات نیستند. ذات خدای سبحان همه اش علم و قدرت و حیات است. بر خلاف انسان که مفاهیم این صفات در او متفاوت است. واقعیت علم و شعور در انسان، غیر از واقعیت قدرت است و دانایی و توانایی انسان غیر از زنده بودن او است.
2. همچنان که واقعیت صفات خدا با هم تفاوت ندارند، صفات و ذات خداهم جدا از هم نیستند. صفات خدا عین ذات او است، نه چیزی اضافه و افزون برذات حق تعالی. بر خلاف انسان که صفاتش زاید بر ذات او است؛ زیراکه انسان، انسان بوده، ولی عالم و قادر نبوده، بلکه علم و قدرت را به دست آورده است. علاوه این که انسان چون ممکن الوجود است و ممکنات از حیث وجود محدودند، لذا صفات انسان نیز مانند خود ذات محدودند، برخلاف خدای متعال که هستی محض و نامحدود است، در نتیجه صفاتش هم نامحدود هستند. انسان به اذن خداوند متصف به برخی از صفات الهی است.
سوال من از شما این است:
آیا خداوند نمی تواند خلیفه خود را متصف به صفاتی کند که دیگران فاقد آن هستند؟
خداوندی که قادر است جبرییل را نازل کند بی آنکه کسی جز پیامبر او را ببیند نمی تواند چنین قدرتی به هر کس که می خواهد بدهد؟
خداوندی که قادر است این قدرت را به پیامبرش بدهد تا به معراج رفته شاهد چیزهایی باشد که دیگران هرگز ندیده و نتوانسته اند ببینند آیا نمی تواند این قدرت را به خلیفه اش بدهد که در آن واحد شاهد اعمال و رفتار تمام کسانی که به او متوسل شده اند باشد؟
اگر معتقدید که نمی تواند پس شما خداوند را عاجز فرض کرده اید و این عقیده بر خلاف کتاب و سنت و حتی عقل بشریست. حتی بر خلاف رفتار خودتان است هر روز در اذان ها و نمازهای خود با گفتن الله اکبر اقرار می کنید که خداوند بزرگتر از آن است که وصف شود.
و اگر می تواند چرا شما نمی توانید بپذیرید که خداوند چنین قدرتی را به مقربان درگاهش داده باشد؟
خانم متقی:
آیا علی (ع) در کارهای روزمره اش و یا هنگام سلام و خداحافظی می گفت یا خودم یا خودم یا خودم !!!!!!!!!! اگر نمی گفت یا خودم و می گفت یا الله پس ما که شیعه و مرید امام علی علیه السلام هستیم چرا بر خلاف روش او عمل می کنیم ؟!!!!
محمدی:
اگر شما فلسفه توسل ما به پیامبر و اهلبیت را می دانستید یا حداقل اندکی در این زمینه مطالعه می کردید می فهمیدید که گفتن چنین مطالبی بیشتر به مزاح شبیه است تا یک بحث اعتقادی.
اولا: اگر در کارهایمان یاعلی می گوییم و از حضرت علی و ائمه یاری می طلبیم بخاطر این است که خداوند می فرماید: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ (حجرات آیه 13) یعنی هر آينه گرامى ترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شماست. و از آنجا که پیامبر و اهلبیت با تقواترین امت هستند لذا نزد خداوند گرامیترینند و ما با توسل به کسانی که نزد خداوند گرامیند از خدا یاری می طلبیم پس وقتی می گوییم یاعلی و از ایشان مدد می طلبیم در حقیقت از خداوند می خواهیم که به احترام ایشان به ما توجه کند زیرا یقین داریم که ایشان نسبت به ما به خدا نزدیکتر است چون با تقوا تر است. ما دین و تقوا داشتن را به واسطه این بزرگواران شناخته ایم پس آنها نزد خدا مقربند.
ثانیا: اگر مطالب فوق را فهمیده باشید متوجه می شوید که حضرت علی نیازی ندارد که بگوید یا خودم یا خودم بلکه مستقیما از خداوند یاری می طلبد چون نزد خدا آبرومند است. و اگر لازم باشد کسی را واسطه قرار دهد پیامبر را واسطه قرار می دهد تا خداوند بخاطر پیامبرش به ایشان نظر کند گرچه مقربین نیازی به واسطه ندارند چون مقربند.
خانم متقی:
مگر ممكن است كسي به اذن خدا صفات الهي بدست آورده؟حتي اگر محبوب و مقرّب درگاه خدا باشند؟!! اگر به صدها و هزارن حدیثی که ائمه را مالک کون و مکان دانسته و یکی را صاحب زمین و دیگری را صاحب زمان اعلام کرده استناد می کنید
پس چرا خداوند فرموده احدي را با خدا نخوانيد؟(جن/18) اگر می فرمایید منظور الله بتهای سنگی و چوبی زمان صدر اسلام بوده چرا الله براي بت سنگي كه جامد است كلمه احدي را بکار برده است؟ آیا الله برای سنگ و چوب کلمه احدی را بکار می برد/؟؟؟؟
آيا ما صفات آگاهي وشنوائي و بينائي و حضور براي اين اولیاء قائل نشده ايم؟! و آیا این صفات همان صفات الله نیست! اگر هم الله و هم ائمه این صفات را دارند پس چرا الله می فرماید
كسانيكه بجاي « الله» مي خوانند اينان بندگاني هستند مثل شما!؟
اِنَّ اَلذينَ تَدْعونَ مِنْ دونِ الله عِبادٌ اَمْثالُكُمْ (اعراف/194)
يعني : بي گمان كســاني راكـه بجاي خداوند به نيايش مي خوانيد، بندگاني مثل شما هستند.
يعني بـه همه ما كه مي گويیم مقصود بتان بي جان است ميفرمايد : اين اولیاء و صالحان همه از جنس بشرند، هم جنس شما هستند، محتاج به خواب و غذا بودند، ولي بندگان صالح خدا شدند و دررديف اولياء الله قرار گرفتند ( هـمه ضمائر بكار گرفته نشان مي دهند مخاطب انسانهای صالح هستند نه بت هاي بي جان)
محمدی:
اولا: اگر انسان کسی را به جای خدا بخواند این شرک است و ما نیز این عقیده را باطل می دانیم.
ثانیا: در مباحث گذشته بیان کردم که ما هرگز امامانمان را به جای خدا نمی خوانیم بلکه به اذن خدا می خوانیم. ما هرگز کسی را شریک خدا قرار نداده ایم بلکه معتقدیم ائمه کارهایی را که به اذن خداوند باشد قادرند انجام دهند نه غیر از آن. اما مشکل شما این است که این حرف های ما را نمی بینید و مرتب می گویید ما ائمه را به جای خدا می خوانیم در حالی که ما هرگز قائل به استقلال ائمه از خداوند نیستیم.
ثالثا: شما چقدر خدا را عاجز فرض کرده اید که می گویید: مگر ممكن است كسي به اذن خدا صفات الهي بدست آورد. یعنی خداوند این قدرت را ندارد که به هرکه بخواهد اذن برخی کارها را بدهد و به هر که نخواهد ندهد؟
مگر قرآن نمی فرماید:
قالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْني بَشَرٌ قالَ كَذلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (آل عمران آیه 47)
مريم گفت: اى پروردگار من، چگونه مرا فرزندى باشد، در حالى كه بشرى به من دست نزده است؟ گفت: بدين سان كه خدا هر چه بخواهد مىآفريند. چون اراده چيزى كند به او گويد موجود شو، پس موجود مىشود.
چطور است که خداوندی که هر چه بخواهد می آفریند و چون اراده چیزی کند به او بگوید موجود شو پس موجود می شود. از نظر شما نمی تواند به اذن خودش صفاتی را برای مخلوقش اراده کند؟
رابعا: آیا شما این آیه را در قرآن دیده اید؟ اگر دیده اید آن را چطور توجیه می کنید؟
مگر قرآن نخوانده اید که خداوند در مورد حضرت عیسی می فرماید:
وَ رَسُولاً إِلى بَني إِسْرائيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (سوره آل عمران آیه 49)
به این معنا که حضرت مسیح به بنی اسرائیل گفت: من با معجزه اى از پروردگارتان نزد شما آمده ام. برايتان از گل چيزى چون پرنده مى سازم و در آن مىدمم، به اذن خدا پرنده اى شود، و كور مادرزاد را و برص گرفته را شفا مى دهم. و به فرمان خدا مرده را زنده مىكنم. و به شما مى گويم كه چه خورده ايد و در خانه هاى خود چه ذخيره كرده ايد. اگر از مؤمنان باشيد، اينها براى شما نشانه هاى حقانيت من است.
آیا این آیه نمی گوید که حضرت عیسی به اذن خدا کار خدایی انجام داد؟
آیا خلق کردن موجودی از گل و دمیدن روح در آن از کارهای خدایی نیست؟
آیا خلق کردن موجودی زنده از گل جزء صفات خداوند نیست؟
آیا زنده کردن مردگان از صفات خداوند نیست؟
پس چرا حضرت عیسی که یک بشری مثل ماست؛ توانست به اذن خدا متصف به صفات خدائی شود؟
آیا شما این آیه را قبول ندارید؟ اگر قبول ندارید که تکلیف روشن است.
اما اگر قبول دارید چطور می گویید: مگر ممكن است كسي به اذن خدا صفات الهي بدست آورد!
آیا چیزی واضح تر از آیه فوق می خواهید که اثبات می کند انسان می تواند به اذن خدا متصف به صفات الهی شود؟
این تذهبون؟
خانم متقی:
تصور بفرمایید امام علی علیه السلام هم اکنون با اذن خود و یا به اذن الله در بهشت و یا عرش الهی در محلی نشسته و صدها و هزاران و یا میلیون ها صفحه تلویزیون مقابلش روشن است و به محض اینکه هر یک از ما او را صدا کنیم و به کمک بطلیم اجابت می کند. البته همانطور که می دانید برای اجابت کردن باید حضرت علی در همان لحظه شرایط درونی ما را بررسی کند و ببیند که آیا این یا علی مدد ما در راه خیر است و یا شر؟ و آیا آن کسی که از علی مدد خواسته شرایط اجابت را دارد یاخیر ؟ و بعد اگر شرایطش را داشتیم از الله بخواهد که ما را به حاجتمان برساند. در حالیکه الله می فرماید من از درون شما آگاه هستم (عالم فی الضمیر ) و من از رگ گردن به شما نزدیک ترم.
ولی سوال اینجاست که آیا امام علی علیه اسلام با آن همه مجاهدت ها و رنجهایی که برای دین خدا متحمل شده حق ندارد تا قیامت در زیر سایه الله از نعمات خدا بهره مند شود و یا اینکه باید تا قیامت همراه با الله و در کنار الله و شاید شریک الله به امور دنیای ما رسیدگی کند؟ و اگر این طور است دلیل ما برای ادعای مان چیست ؟ آیا توسط آیه ای از آیات کلام الله چنین ادعایی قابل اثبات است؟ چرا صدها آیه قرآن خلاف این را اثبات می کند؟
حتي اگرما آنان را مستقل در تاثير ندانيم و بگوئيم آنان به اذن خدا موثرند!! آيا مشرك نمي شويم؟
مگر به اذن خدا، امام، مي تواند خدا شود؟!
محمدی:
از آنجائی که تصمیم گرفته ام به تمام مواردی که ذکر کرده اید پاسخ دهم گرچه این مطالبی که نوشته اید خیلی سبک و کودکانه است اما ناچارم هرچند اجمالی، پاسخ دهم:
1- چرا فکر می کنید امامان برای رسیدگی به حوائج کسانی که به آنها متوسل می شوند نیاز به این همه تلوزیون دارد مگر قرار است امام محدود به اسبابی باشد که انسانها آن را ساخته اند؟ اگر ما معتقدیم که امام چنین قدرتی دارد بر این اساس است که می گوییم خدا چنین اذنی به او داده و خدا نیازی ندارد که تلوزیون در اختیار امام بگذارد تا ایشان به درخواست ها پاسخ دهد.
آیا خداوند چنین قدرتی ندارد که این اجازه را به خلیفه خود بدهد تا در آن واحد از حوائج همه آنها آگاه باشد؟
اگر بگویید چنین قدرتی ندارد که این خلاف قرآن و سنت است. اگر بگویید دارد که این ناقض حرف شما خواهد بود.
2- از کجا فهمیده اید که توجه به حوائج متوسلین، برای خلیفه خدا دشوار است؟
اگر امام به امر خدا قادر به توجه نمودن به متوسلین است به اراده الهی نیز قادر است که در یک لحظه بی آنکه مشقتی داشته باشد پاسخگوی همه حوائج متوسلین باشد.
3- اگر در مساله امامت توقف نمی کردید و در این زمینه قدری مطالعه داشتید می دانستید که ایراد چنین مطالبی بیشتر به مزاح شبیه است تا یک بحث عقیدتی.
4- ما هرگز معتقد نیستیم که امام علی، شریک الله است و برای خدا هم جسم قائل نیستیم تا بخواهیم معتقد باشیم حضرت علی کنار الله بنشیند و به امورات، رسیدگی کند. بلکه معتقدیم امام به اذن خدا قادر است هر کاری که خداوند به ایشان اذن فرموده انجام دهد. و خدا قادر به انجام هر کاری هست.
5- شما می گویید: حتي اگرما آنان را مستقل در تاثير ندانيم و بگوئيم آنان به اذن خدا موثرند!! آيا مشرك نمي شويم؟
من از شما می پرسم: اگر کاری به اذن خداوند باشد چرا باید شرک محسوب شود؟ شما اگر معنای دو کلمه را خوب می فهمیدید چنین حرف واضح البطلانی نمی زدید:
الف: اذن: یعنی اینکه کسی میخواهد کاری انجام دهد و احتیاج دارد که شخص دیگری موافقت یا عدم مخالفت خود را اعلام کند. پس وقتی اذن داده شد یعنی انجام کار اجازه داده شده بلااشکال است.
در موضوع بحث ما، اینکه تاثیر به اذن خدا توسط امام صورت پذیرد یعنی این کار از نظر خداوند بدون اشکال است پس دلیلی ندارد که ما بگوییم این نیز شرک است.
ب: شرک: اگر کسی غیرخدا را بجای خدا نهاد، در عبودیت برای خدا شریک قائل شده است و مشرک است.
اما در موضوع بحث ما: اولا: محال است که خداوند اذن به این بدهد که ما بجای او و به صورت استقلال به بنده اش رجوع کنیم زیرا خداوند خود شرک را منع فرموده پس ما را به شرک دعوت نمی کند.
ثانیا: وقتی خداوند اذن در تاثیر داد پس معلوم می شود این اثر که از سوی بنده اش موثر واقع شده مستقل از خداوند و جدای از خداوند و به جای خداوند نیست. پس شرک هم نخواهد بود.
6- به اذن خدا امام نمی تواند خدا شود چون خداوند اذن به آنچه منع کرده نمی دهد. هیچ شیعه دوازده امامی هم معتقد نیست که خداوند اذن داده که امامان خدا باشند. پس لطفا تفاسیر اشتباه خود را به پای شیعه ننویسید.
بیشتر بیندیشید تا کمتر گمراه شوید
خانم متقی:
آیا یوسف که قصه اش کاملا در قرآن آمده هنگامیکه توسط برادرانش در چاه افتاد و یا هنگامیکه در زندان افتاد ( در شرایطی که فقط الله صدایش را می شنوید) پدرش حضرت یعقوب و یا جدش اسحاق و یا جد جدش ابراهیم (رضی الله عنهم ) را به فریاد طلبید یا الله را صدا زد؟؟؟؟
فَلَا تَدْعُواْ مَعَ اللهِ أحدا (جن/18)= همراه خدا كسي را به فرياد نخوانيد.
«من دون الله» در زبان قرآن بمعني «غيرالله » است نه پائين تر از خدا!؟ به عقيده اينجانب معني همه «من دون الله» ها در قرآن كريم هميشه با يـك سئوال از مشركان همراه است و آن اين است كه وقتي خداوند مـي پرسد : كسي را كه شما مي خوانيديا صدا مي كنيد يا در دعا مخـاطب قرار داده ايد : آيا مي بيند؟ مي شنود؟ دست دارد كه چيزي بگيرد ؟ پادارد كه راه بـرود؟ غذا مي خورد« يعني به مواد اين عالم نيازمند است؟» از جنس شما انسانهاست؟ روز قيامت شما را زنده مي كند؟ آيا چيزي را در عالَم خلق كرده اند؟ آيا خودشان مخلوق نيستند؟ و صدها سئوال ديگر!
محمدی:
اولا: ما نمی گوییم که در دعا کردن کسی حق ندارد مستقیما از خداوند حاجتش را بخواهد انسان می تواند مستقیما از خدا طلب حاجت کند. اما اینکه پیامبر و اهلبیت را واسطه قرار می دهیم بخاطر مقام و منزلتیست که در نزد خداوند دارند که در بحث های قبل به آن پرداختم.
ثانیا: ماجرای برادران یوسف که در قرآن آمده که برای طلب آمرزش به نزد حضرت یعقوب رفتند تا واسطه آنها و خداوند شود تا خداوند از اشتباهشان در قبال حضرت یوسف بگذرد را چگونه جواب می دهید. چنانکه در بحث های قبل در این باره نیز سخن گفتیم.
ثالثا: شما فرمودید که: به عقيده اينجانب معني همه «من دون الله» ها در قرآن كريم هميشه...
بنده هم عرض می کنم شما اگر مفسر قرآن هستید یا حداقل به اصول ابتدائی تفسیر آگاهی دارید می توانید بگویید به عقیده من، البته معلوم نیست هر عقیده ای هم درست باشد. و اگر چنین علمی ندارید مناسب نیست که در این باره اظهار نظر داشته باشید چون همیشه مشکل از جایی شروع می شود که یک غیر متخصص در امور تخصصی صاحب نظر می شود.
رابعا: در آیه فَلَا تَدْعُواْ مَعَ اللهِ أحدا، نکاتی هست که متاسفانه متعصبین و غافلین با نادیده گرفتن آن مسیر نادرست را در پیش گرفته و دین حق که تشیع باشد را مورد توهین و تهمت قرار می دهند.
با عرض تاسف باید بگویم که در ایمیل ارسالی شما تمام ایراداتی که به شیعه گرفته اید دقیقا همان موارد سستی است که گروه منحرف وهابی ادعا کرده اند؛ وهابيت کلمه ای همچون «تَدْعُوا»را «خواندن» با مضمون «دعا» ترجمه کرده اند! اين در حالي است که کلمه تدعوا در آیه به معنای «عبادت و پرستش» می باشد نه «خواندن و دعا». تعابيري همچون «مَعَ الله» (همراه با خدا) و «مِنْ دُونِ اللَّهِ» (غير از خدا) نشان مى دهد که اينگونه آيات خطاب به بت پرستان بوده که براي خداوند شريک قائل مي شدند. و بت هايي را مي پرستيدند که نه سودي به آن ها مي رساند و نه ضرري. گواه اين مطلب، آيه زير است که مى گويد:
قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدا (سوره جن آیه 20)
بگو تنها پروردگارم را مى پرستم و کسى را شريک او قرار نمى دهم.
شکي نيست که لفظ «دعا» در لغت عرب، به معناي ندا و خواندن ، و واژه «عبادت» به معناي پرستش است و هرگز نمي توان اين دو لفظ را با هم مترادف و هم معنا شمرد؛ يعني نمي توان گفت هر ندا و درخواستي عبادت و پرستش است زيرا:
اولاً: در قرآن مجيد لفظ دعوت در مواردي بکار رفته است که هرگز نمي توان گفت مقصود از آن عبادت است مانند:
قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمي لَيْلاً وَ نَهاراً (سوره نوح آیه 5)
(نوح گفت): پروردگارا! من شب و روز، قوم خودم را (به سوي تو) دعوت کردم.
آيا مي توان گفت مقصود نوح اين است که من قوم خود را شب و روز عبادت کردم؟
بنابراين، نمي توان گفت دعوت و عبادت، مترادف يکديگرند پس اگر کسي از پيامبر يا مردِ صالحي استمداد کرد و آنان را خواند، به این معنا نیست که عبادتشان کرده است؛ زيرا دعوت و ندا اعم از پرستش است.
ثانياً: مقصود از دعا در مجموع اين آيات، مطلق خواندن نيست. بلکه دعوت خاصي است که مي تواند با لفظ پرستش ملازم باشد؛ زيرا مجموع آياتی که در این باره هست در مورد بت پرستاني وارد شده است که بت هاي خود را خدايان کوچک مي پنداشتند. سوال من از شما این است که کجا شیعه معتقد است که امامانش، خدا هستند؟ البته کسانی که چنین تهمتی به شیعه میزنند در روز حساب باید پاسخگوی تمام شیعیان باشند.
در حالی که خضوع بت پرستان و دعا و استغاثه آنان در برابر بت هايي بود که براي آن ها استقلال در فعل و تصرف قائل بودند. و ناگفته پيداست که در اين شرايط، هر نوع دعوت و درخواستي از اين موجودات، عبادت و پرستش خواهد بود. ولی شیعه همیشه اقرار کرده است که امامان بدون اذن خداوند هیچ قدرتی ندارند و هر قدرتی دارند از جانب خدا و به اذن خداست.
روشن ترين گواه بر اينکه دعوت و خواندن بت پرستان با اعتقاد به الوهيت و ربوبيّت بوده، آيه زير است:
فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ (سوره هود آیه 101)
خداياني که جز خداي بزرگ، آنان را فرا خواندند (مي پرستيدند)، آنان را بي نياز نساخت.
علاوه بر اين، طبق آيه زير، مي توانيم ادعاي خود را مبني بر اينکه کلمه «تَدْعُوا»، در آیه به معناي عبادت و پرستش است اثبات کرده و ادعاي وهابي ها مبني بر اينکه اين کلمه به معناي دعاست را رد نماييم!
وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ (سوره قصص آیه 88)
معبود ديگري را با خدا مخوان، که هيچ معبودي جز او نيست.
از آنجايي که در اين آيه همان جمله «تَدْعُ مَعَ اللَّهِ» + « إِلهاً آخَرَ » آمده، ناگفته پيداست که منظور از «تَدْعُ» عبادت است نه دعا. بنابراين ثابت مي شود که تمامي افعال این چنینی و کلمه «تَدْعُوا»، در آیه، به معناي عبادت و پرستش است. و ارتباطی به دعا ندارد از این رو ثابت می شود که دعا کردن شیعه و متوسل شدنش به پیامبر و اهلبیت عبادت و پرستش نیست. و هر که غیر از این را به شیعه نسبت دهد یا فریب خوده است یا فریب دهنده که هر دوی آن نشانه جهل است.
خانم متقی:
«يازهرا ـ يا علي ـ يا حسين » اگر اينها«الله»نيستند، پس ”غيرالله“ هستند
محمدی:
در مباحث گذشته؛ مکرر گفتم که ما نیز معتقدیم که این بزرگواران خدا نیستند زیرا خدا یکیست. لا اله الا الله.
خانم متقی:
اگرزنده نيستند، پس در اين عالم نيستند، زندگي دنيائي ندارند، زندگي اخروي آنان هم بـه دردِ زندگي دنيائي بشر نمي خورد.
محمدی:
مفهوم این کلام شما با توجه به سایر مطالبتان که به برخی پرداخته ام و برخی دیگر را در آینده به شرط حیات، پاسخ خواهم داد این است که شما می خواهید بگویید مقربین خداوند چون از این دنیا رفته اند توسل به آنها بی معناست چون کار بیهوده ای است و هیچ اثری در زندگی ما ندارد.
من در پاسخ به این اشتباه شما می گویم:
1- یا شما در زمان پیامبر بوده اید و مستقیما معارف دینی را از ایشان فرار گرفته اید که قطعا اینطور نیست. یا اینکه از طریق منابعی که بزرگانتان تدوین کرده اند مسائل عقیدتیتان شکل گرفته است که قطعا همینطور است.
2- شما که از نوشته های بزرگانتان عقائدتان شکل گرفته است چرا ادعائی می کنید که دقیقا بر خلاف نظر بزرگانتان است.
من در اینجا با اشاره به مطالبی که در منابع خودتان(تسنن) آمده است ابراز می کنم که شما مطلبی را انکار کرده اید که بزرگانتان تایید کرده اند. و این معلوم میشود که شما خود رای هستید و هر چه به ذهن و عقل غیر کاملتان می آید همان را حق می دانید و کار ندارید که حکم واقعی خدا چیست بلکه تراوشات ذهنی خود را به خدا نسبت می دهید و با دانستهای اندک خود در مورد حلال و حرام، شرک و عدم شرک سخن می گویید. و در حقیقت با جهل خود در مورد دین خدا قضاوت می کنید.
آنچه در منابع شما آمده است:
الف) توسل به نبى مكرم اسلام (ص) قبل از خلقت آن حضرت
در حديثى كه حاكم در مستدرك از عمربن خطاب ذكر نموده است، اين نكته وجود دارد كه او در منابع اديان الهى چنين ديده بود كه وقتى حضرت آدم (ع) دچار آن لغزش شد، به درگاه خداوند چنين دعا نمود كه پروردگارا! تو را به حق محمد (ص) مى خوانم كه اين لغزش مرا بپذيرى. وقتى به حضرت آدم گفته شد تو چگونه محمد را مى شناسى؟ او در پاسخ گفت: من به هنگام خلقت خود بر استوانه هاى عرش ديده بودم كه نوشته شده بود «لا اله الا الله. محمد رسول الله»، پس از آن جا دانستم كه او برترين مخلوقات به نزد توست. خداوند در پاسخ فرمود: اى آدم! درست گفتى، هيچ خلقى نزد من برتر از محمد (ص) نيست، پس مرا به نام او و به حق او بخوان تا من تو را مورد آمرزش قرار دهم. (1)
ب) توسل به نبى اسلام (ص) در حال حيات
شفاعت جستن به رسول مكرم اسلام (ص) تنها در قبل از خلقت آن حضرت و يا بعد از رحلت آن حضرت و در روز قيامت نيست بلكه در زمان حيات آن حضرت نيز برخى به رسول اسلام (ص) توسل مى جستند. در روايتى از عثمان بن حنيف آمده است:
مردى كه از ناحيه چشم رنج مى برد به نزد نبى اسلام (ص) آمد و از آن حضرت خواست تا از خداوند بخواهد و دعا كند تا خدا او را شفا دهد. پيامبر اسلام (ص) فرمود: اگر بخواهى، من دعا مى كنم، اما اگر بتوانى صبر كنى، براى تو خوب است. آن شخص از پيامبر اسلام (ص) درخواست كرد تا دعا كند، پس پيغمبر اسلام (ص) فرمود: وضو بگير و اين دعا را بخوان:
پروردگارا! از تو مى خواهم و تو را به سوى حضرت محمد، نبى رحمت، متوجه مى كنم. پس اى محمد! من به تو روى كردم تا اين كه پروردگارم را بخوانى و در اين حاجتى كه دارم از خداى تبارك و تعالى تقاضاى عنايت كنى. پس خداوندا! شفاعت پيغمبر (ص) را در حق من بپذير و مرا شفا ده. (2)
همان گونه كه ملاحظه مى گردد، پيغمبر اسلام (ص) دعايى را به آن مرد آموزش داد تا او بتواند به واسطه آن حضرت محمد (ص) را به عنوان شفيع خود قرار دهد تا خداوند به واسطه حرمتى كه آن حضرت به درگاه خداوند دارد شفاعت وى را پذيرفته و آن شخص را شفا دهد.
ج) توسل به نبى اسلام (ص) بعد از رحلت آن حضرت
اين كه به حضرت محمد (ص) توسل جسته و آن پيغمبر عظيم الشان الهى را به عنوان شفيع در درگاه خداوند واسطه قرار دهند امرى بود كه ميان اصحاب رسول مكرم اسلام (ص) به عنوان موضوعى پذيرفته شده و قابل اهميت مطرح بود. در قضيه اى اين نكته كاملًا نمايان است:
در دوران حكومت عثمان شخصى مى خواست به نزد آن خليفه رود اما هيچ وقت عثمان به خواست او توجه نكرد و آن شخص هر چه تلاش كرد تا نظر خليفه سوم را به سوى خود جلب نمايد بى فايده بود، تا اين كه روزى با ناراحتى از عمارت عثمان خارج شد و در مسير خود به ابن حنيف برخورد كرد، ابن حنيف از او سئوال كرد: چرا ناراحتى؟ آن مرد در پاسخ گفت: من هر چه تلاش مى كنم تا به نزد عثمان حاجت خود را بيان كنم، او به من توجه اى نمى كند. ابن حنيف به او گفت: براى اين كه حاجات خود را در دنيا به دست آورى وضو بگير به مسجد برو و دو ركعت نماز بخوان سپس خداوند را به وسيله اين دعا بخوان:
پروردگارا! از تو مى خواهم و به نبى مكرم اسلام (ص) تو را توجه مى دهم. اى محمد! من به تو توجه كردم تا مرا نزد خداوند شفاعت نمايى، پس پروردگارا! شفاعت پيغمبر را در حق من بپذير و دعايم را برآورده كن. آن مرد آن چنان كه ابن حنيف به او دستور داده بود انجام داد سپس به درگاه عثمان رفت و وقتى به نزد او نشست و حاجت خود را بيان كرد عثمان به سادگى حاجت او را در همان لحظه برآورده ساخت. (3)
در منابع مشاهده مى شود كه مردم حتى بستگان پيغمبر را نيز سوگند داده و شفيع خود قرار مى دادند. در صحيح بخارى آمده است: در زمان خلافت عمربن خطاب كه مردم دچار قحطى شده بودند روزى وى به عباس بن عبدالمطلب عموى پيغمبر اسلام (ص) توجه نموده و او را به نزد خداوند شفيع قرار داد و عنوان نمود كه پروردگارا! ما به تو توسل مى جوييم و به نبى مكرم اسلام (ص)، پس بر ما باران فرست، خداوند به توسلات آنان توجه كرده و باران فرستاد.
دليل اين كه اصحاب پيغمبر به بستگان رسول مكرم اسلام (ص) از جمله عباس بن عبدالمطلب توجه مى نمودند و او را شفيع درگاه خداوند قرار مى دادند، اين بود كه مى خواستند به وسيله نام پيغمبر اسلام (ص) به درگاه خداوند راه يابند. (4)
اول منابع خود را مطالعه کنید بعد اظهار نظر کنید تا این همه ضد و نقیض سخن نگویید.
پی نوشت:
(1). حاكم نيشابورى، پيشين، ج 2، ص 615
(2). ترمذى، 1403، ج 13، ص 80.
(3). هيثمى، 1408، ج 2، ص 279
(4). بخارى، ج 2، ص 200
خانم متقی:
اگر آنان(پیامبر و اهلبیت) به نعمت دست يافته اند به ما چه ارتباطی دارد؟هرچه کردند برای خود کردند و ما هم هرچه کنیم برای خودمان کردیم .
پاسخ:
اولا: مهم ترین چیز در زندگی انسان، عاقبت به خیری و کسب سعادت اخرویست. و بزرگترین قدر نشناسی این است که کسی برای عاقبت به خیری و سعادت دنیوی و اخروی انسان از آسایش و راحتی و حتی از جان خود و عزیزانش بگذرد آن وقت این انسان بگوید به ما چه هر چه کرده است برای خود بوده و به ما ربطی ندارد.
ثانیا: شما چطور می گویید به ما ربطی ندارد در حالی که پیامبر فرموده است اگر می خواهید گمراه نشوید به دو چیز تمسک بجویید یکی کتاب خدا و دوم اهل بیتم. آیا گفتار پیامبر جزء سنت نیست؟ آیا حرف شما بر خلاف سنت نیست؟ اگر بگویید چنین حدیثی نیست کافیست به منابع خود رجوع کنید تا بدانید که چنین حدیثی وجود دارد هر چند ناجوانمردان منحرفی در مذهب شما هستند که هر ساله در چاپ های جدیدشان سعی می کنند آنچه در مورد اهلبیت پیامبر و حقانیت شیعه آمده است سانسور کنند اما با همه این حرف ها حقیقت هیچ گاه از بین رفتنی نیست و روزی برای همگان آشکار خواهد شد.
در هر حال محدّثين اهل سنّت حديث ثقلين را نقل کرده اندکه من يكی را به عنوان نمونه بیان می کنم: ترمذي در صحيحش با سندي منتهي به زيدبن ارقم ، چنين نقل مي كند(1) كه پيامبر اسلام- صلي الله عليه و آله- فرمود «يا ايها الناس اني قد تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تضلوا كتاب الله و عترتي اهل بيتي» اي مردم بيدار باشيد كه من در بين شما چيزي را باقي گذاشتم كه اگر آن را بگيريد و بدان تمسك كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد، آن كتاب خدا و خانواده من اهلبيت من هستند. مرحوم سلطان الواعظين حدود چهل طريق از علماي سنی را نام مي برد كه حديث را به اين صورت نقل كرده اند «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض من توسل (اوتمسك) بهما فقد نجي و من تخلّف عنهما فقد هلك ... ما ان تمسكتم بهما لن تضلّوا ابداً» (2)
پی نوشت:
(1)- محمدبن عيسي ترمذي، صحيح ترمذي، (مطبعة بولاق 1292) ج 2، ص 308.
(2)- سلطان الواعظين شيرازي، شبهاي پيشاور، (تهران، دارالكتب الاسلاميّة، سي و هفتم، 1376) ص 226- 224؛ و ر. ك: خطبه خوارزمي، مناقب خوارزمي با مقدمة محمدرضا موسوي خراسان، (تهران، مكتبة، نينوي الحديثه) ص 224- 222.
خانم متقی:
چرا قرآن كريم مي فرمايد:
تِلْكَ اُمَّهٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ لَكُمْ مَّا كَسَبْتُمْ وَ لَا تُسْئَلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعْمَلُون ( بقره /141)
يعني : دوران زندگي آن مردم تمام شده ”مرده ورفته اند “هرچه كردند براي خودشان كردند و شما” زندگان “ هم هرچــــه بكنيد براي خودتان مي كنيد و از شما درباره عمل كِرد آن ” مردگان“ سؤال نمي شود.
پاسخ:
اولا: این آیه ربطی به بحث ندارد زیرا خطاب به یهود و غير آنها است که گاه با مسلمانان به محاجه و گفتگو برمى خاستند و مى گفتند: تمام پيامبران از ميان جمعيت ما برخاسته، و دين ما قديمى ترين اديان و كتاب ما كهنترين كتب آسمانى است، اگر محمد نيز پيامبر بود بايد از ميان ما مبعوث شده باشد! گاه مى گفتند:" نژاد ما از نژاد عرب براى پذيرش ايمان و وحى آماده تر است، چرا كه آنها بت پرست بوده اند و ما نبوديم. و گاه خود را فرزندان خدا مى ناميدند و بهشت را در انحصار خودشان!
و خداوند برای اینکه به آنها بفهماند که پرداختن به چنین بحث هایی برایشان سودی ندارد آیه فوق را بر پیامبر نازل فرمود که می توانید با مراجعه به تفسیر این آیه و آیات قبل آن، از این نکته آگاه شوید.
ثانیا: آیا آیه فوق می گوید شما حقانیت پیامبران و جانشینانشان را قبول نداشته باشید زیرا آنها مرده اند و هر چه کرده اند برای خودشان بوده؟
آیا آیه فوق می گوید شما از پیامبرتان پیروی نکنید چون مرده است. و هر کاری کرده بخاطر خودش بوده؟
آیا آیه فوق ربطی به بحث توسل دارد؟
هرگز چنین نیست که شما پنداشته اید.
ما اگر به امامانمان اعتقاد داریم بخاطر سفارشات پیامبر است. چه کسی گفته که نادیده گرفتن سفارشات پیامبر تاثیری در پرونده اعمال ما ندارد؟ اتفاقا آیه فوق و آیات قبل آن اشاره به این دارد که به کلام پیامبر خدا گوش دهید و بحث های بیهوده را کنار بگذارید. وقتی شما کلام پیامبر را نادیده می گیرید و جانشینش را خانه نشین می کنید و از قاتلان فرزندش حمایت می کنید آیا فکر کرده اید در پرونده اعمالتان تاثیری ندارد؟ چون آنها مرده اند و همه چیز تمام شده است؟ هرگز چنین نیست که شما پنداشته اید.
ثالثا: مگر قرآن نمی فرماید:
لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً (سوره احزاب آیه 21)
براى شما اگر به خدا و روز قيامت اميد مى داريد و خدا را فراوان ياد مى كنيد، شخص رسول اللَّه مقتداى پسنديده اى است.
اگر این آیه را قبول دارید چرا به پیامبر اقتدا نمی کنید؟
مگر پیامبر نفرمود:
اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض من توسل (اوتمسك) بهما فقد نجي و من تخلّف عنهما فقد هلك ... ما ان تمسكتم بهما لن تضلّوا ابداً»
» اي مردم بيدار باشيد كه من در بين شما چيزي را باقي گذاشتم كه اگر آن را بگيريد و بدان تمسك كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد، تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شودید. آن كتاب خدا و خانواده من اهلبيت من هستند.
اگر واقعیت این باشد که شما پیامبر را مقتدای خود می دانید پس باید به سفارشات ایشان نیز پایبند باشید پس چطور می گویید که اعتقاد به پیامبر و اهلبیتش ربطی به ما ندارد زیرا آنها مرده اند و هر کاری هم کرده اند برای خودشان بوده اگر ربطی ندارد پس معنای تمسک چیست؟
خانم متقی:
از شما پرسيده نمي شود که چرا عمر دختر پیامبر را به شهادت رساند و یا علی (ع) و معاویه بر سر چه جنگ کردند و یا یزید که بود و با امام حسین (ع) چه کرد
پاسخ:
بله از ما پرسیده نمی شود که چرا عمر چنین جنایتی کرد زیرا این عمر است که باید پاسخگوی جنایاتی که کرده است باشد نه ما.
و همچنین است در مورد معاویه و یزید. اما آیا فکر می کنید در مورد پیروی از ظالم از ما سوال نمی شود؟ آیا فکر کرده اید روز قیامت خداوند در مورد پیروی از حق و باطل ما را مورد خطاب قرار نمی دهد؟ آیا فکر کرده اید کسانی که به حمایت از ظالم و در تایید ظالم سخن راندند، نوشتند، شبهه افکندند و ارادت قلبی خود را به هر نحو که توانستند نسبت به ظالم ابراز کردند با کسانی که نسبت به حق اینگونه بودند یکی هستند؟ فکر کرده اید هیچ بازخواستی در آن دنیا ندارند؟ اگر چنین می اندیشید پس این آیه را چگونه توجیه می کنید:
قالَ ادْخُلُوا في أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فيها جَميعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ (سوره اعراف آیه 38)
گويد: به ميان امتهايى كه پيش از شما بوده اند، از جن و انس، در آتش داخل شويد. هر امتى كه به آتش داخل شود امت همكيش خود را لعنت كند. تا چون همگى در آنجا گرد آيند، گروه هايى كه پيرو بوده اند در باره گروه هايى كه پيشوا بوده اند گويند: پروردگارا، اينان ما را گمراه كردند، دو چندان در آتش عذابشان كن. گويد: عذاب همه دوچندان است ولى شما نمى دانيد.
آیا تایید ظالم و بی تفاوت بودن نسبت به ظلمش پیروی از ظالم نیست. اگر عمر، معاویه و یزید در حق پیامبر ، جانشینش و فرزندش ظلم کرده اند کسی نمی تواند بگوید به ما چه. چون یک طرف حق است و یک طرف باطل، اگر طرف ظالم باشی پیرو ظالمی و اگر طرف حق باشی پیرو حق هستی و کسی نمی تواند بگوید که من بیطرفم چرا که خداوند در سوره مائده آیه 8 می فرماید:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ...
اى كسانى كه ايمان آورده ايد همواره قيام براى خدا كنيد و به حق و عدالت گواهى دهيد.
آیا این آیه می فرماید که نسبت به ظالم و مظلوم بی طرف باشید؟
اگر قرآن را قبول دارید پس چرا این آیات را نادیده می گیرید. شما برای اثبات ادعای باطل خود به آیات متوسل می شوید در حالی که معنای آن را نمی دانید. شما با انگشت گذاشتن روی یک آیه، آیاتی را که مفسر آیات دیگرند را نادیده می گیرید و آیه را مطابق میل خود به عنوان شاهد بیان می کنید نه آنگونه که مراد آیه است.
خانم متقی:
از ما پرسیده می شود چرا شبانه روز «غيرالله » هائي چون :يا حسين، يا زهرا، يا ابوالفضل را خوانديد؟!
پاسخ:
در بحث های گذشته با استناد به آیات قرآن کریم گفتم که خواندن، غیر پرستیدن است و آنچه که شرک و حرام است پرستیدن است نه دعا و توسل و صدا زدن و به قول شما خواندن. همچنین در گذشته بیان کردم که اگر ما پیامبر و اهلبیت را واسطه قرار می دهیم منافاتی با کتاب و سنت ندارد چنانکه به آیه ای اشاره کردم که در آن خداوند فرموده بود ارزش انسانها به تقوایشان است و از آنجا که پیامبر و اهلبیت از همه باتقواترند لذا نزد خدا مقربند و طبیعیست که انسان وقتی کارش نزد بزرگی گیر کرده باشد به سراغ فرد یا افرادی می رود که مورد تایید آن بزرگ هستند و به تعبیری از مقربین آن بزرگ هستند البته این سخن به این معنا نیست که شخص حق ندارد مستقیما خواسته خود را با آن بزرگ در میان بگذارد.
خانم متقی:
چرا بر سر قبرهایشان زاری کردید تا در دنیا و یا آخرت کاری برای شما بکنند؟
پاسخ:
این حرف شما نیز در پست های گذشته و همچنین در پاسخ فوق جواب داده شد اما سوال من از شما این است که چه کسی گفته زاری کردن بر سر قبر مقربین خداوند برای برآورده شدن حوائج دنیوی و اخروی اشکال دارد؟
هیچ اشکالی ندارد که كسى به مشاهد مشرّفه- مانند حرم پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان و اوليا- برود و حضور در اين اماكن را مبارك دانسته، و پيامبران و امامان و اوليا را- كه به اعتقاد همه مسلمانان زنده هستند- شاهدِ خود بداند و از آنان به اعتبار مقامى كه در نزد خداوند دارند، تمنّاى دعا براى آمرزش گناهانش داشته باشد. يقيناً اين عمل يك عمل عقلايى و پسنديده است.
اگر این کار اشکال دارد چرا ذهبى در كتاب «سير أعلام النبلاء» اقرار کرده است که:
«الدعاء مستجاب عند قبور الأنبياء والأولياء وفي ساير البقاع، لكن سبب الاجابة حضور الداعي وخشوعه وابتهاله. وبلا ريب فى البقعة المباركة وفي المسجد وفي السحر ونحو ذلك، يتحصّل ذلك الداعي كثيراً، وكلّ مضطر فدعاؤه مجاب «سير أعلام النبلاء، ج 17، ص 77.».»
«دعا در كنار قبور پيامبران و اوليا و ساير بارگاه ها مستجاب است. ولى سبب اجابت، حضور و خشوع و تضرّع دعاكننده است و بدون شكّ در بقعه مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله و در مسجد و در وقت سحر، دعا مستجاب است. و دعاى هر مضطرّى اجابت مى شود.»
خانم متقی:
مگر الله به شما نگفت که من از رگ گردن به شما نزدیکترم؟ مگر الله نگفت من را بخوانید تا اجابت کنم شما را؟ مگر الله از شما نپرسید :آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟؟؟؟؟ (آیات کلام الله)
پاسخ:
ما هم معتقدیم که خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است و نیز فرموده است مرا بخوانید تا اجابت کنم. اما وقتی کسانی را می شناسیم که نزد خداوند آبرومندتر از ما هستند آنها را واسطه طلب حوائجمان در نزد خداوند قرار می دهیم. که در گذشته گفتم چنین کاری نه بر خلاف کتاب است نه سنت حتی بزرگان شما نیز صحتش را تایید کرده اند که مکرر به آن اشاره کرده ام.
ما نیز معتقد هستیم که خداوند برای بنده اش کافیست. و اگر ما مقربین را واسطه قرار می دهیم به این معنا نیست که آن ها را مستقل از خداوند بدانیم بلکه با این اعتقاد که آنها به اذن خداوند قدرت انجام کارهایی را دارند که دیگران ندارند و چون نزد خدا ارزشمند هستند آنها را واسطه قرار می دهیم که این مطلب را نیز مکرر بیان داشتم و دلائلی را از کتاب و سنت و کلام بزرگانتان در تایید صحت چنین کاری ارائه کردم.
خانم متقی:
وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَايَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لَاأَنفُسَهُمْ يَنصُرُون( اعراف/ 197) = يعني: كساني كه غير خـدايند و شما آنانرا مي خوانيد و از آنان استمداد ميكنيد نه مي توانند به شما ياري كنند نه بخودشان.
پاسخ:
متاسفانه شما اصلا به آیات قرآن توجه نمی کنید چرا که اگر توجه می کردید دچار اشتباه نمی شدید شما اگر به آیات قبل از این آیه شریفه که نوشته اید توجه می کردید می فهمیدید که این آیه هیچ ربطی به بحث ما ندارد من در اینجا آیه ای که شما نوشته اید همراه با آیه قبل و بعدش می آورم تا بدانی که آیه را به میل خود تفسیر کرده ای نه آنگونه که مراد آیه است:
در سوره اعراف آیه 196 تا 198 در تعقيب آیه قبل از این آیات كه پیامبر به مشركان مى گفت شما و بتهايتان نمى توانيد كوچكترين زيانى به من برسانيد، در نخستين آيه مورد بحث به دليل آن اشاره
كرده، مى گويد:" ولى و سرپرست و تكيه گاه من خدايى است كه اين كتاب آسمانى را بر من نازل كرده است" (إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ).
نه تنها من،" او همه صالحان و شايستگان را حمايت و سرپرستى مى كند و مشمول لطف و عنايتش قرار مى دهد" (وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ).
سپس به عنوان تاكيد روى دلائل بطلان بت پرستى پرداخته مى گويد:
" معبودهايى را كه غير از خدا مى خوانيد كارى از آنها ساخته نيست، نمى توانند شما را يارى كنند و نه خودشان را" (وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ).
و از اين بالاتر" اگر از آنها هدايت خويشتن را در مشكلات بخواهيد، آنها حتى حرف شما را نمى شنوند"! (وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى لا يَسْمَعُوا) و حتى با چشمهاى مصنوعيشان كه دارند،" گويا به تو نگاه مى كنند، ولى در حقيقت نمى بينند" (وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ).
با توجه به آیاتی که بیان شد انحراف شما از حق در فهم آیه روشن می شود زیرا:
اولا: مشرکان بت ها را مستقل از خدا می دانستند و معتقد بودند بت هایی که به دست خود ساخته اند قادرند حوائجشان را برآورده سازد. در حالی که ما پیامبر و اهلبیت را مخلوق خدا می دانیم و معتقدیم بدون اراده خداوند هیچ قدرتی از خود ندارند.
ثانیا: مشرکان با تکیه بر قدرت خیالی بت ها فکر می کردند که می توانند به پیامبر خدا صدمه بزنند در حالی که ما به حقانیت پیامبر خدا اعتقاد داریم و اگر به حقانیت اهلبیتش معتقدیم بخاطر عمل به دستور و سفارش پیامبر است که فرمود به کتاب و عترتم تمسک بجویید تا گمراه نشوید که در بحث های قبل مستندا بیان کردم.
ثالثا: مشرکان بت ها را پرستش می کردند و آن را خدا و صاحب قدرت مستقل می دانستند به همین خاطر آیه نازل شد که معبودهايى را كه غير از خدا مى خوانيد كارى از آنها ساخته نيست، نمى توانند شما را يارى كنند و نه خودشان را . در حالی که ما هرگز امامانمان را خدا نمی دانیم و آنها را پرستش نمی کنیم که در بحث های قبل مستندا بیان کردم که دعا و توسل غیر از عبادت و پرستش است. دیگر این که ما امامانمان را غیر از خدا نمی دانیم بلکه مخلوق و تابع دستورات خداوند می دانیم. و نیز معتقدیم که امامان ما بدون اذن خداوند کاری از دستشان ساخته نیست و هر کاری که قادرند و انجام می دهند به اذن خداوند است.
پس هر انسان آزاد اندیشی با کمترین تاملی می فهمد که این آیه کاملا بی ربط با موضوع بحث ما است.
خانم متقی:
درماجراي عاشورا امام حسين و ابوالفضل (علیه السلام )نتوانستند بخودشان كمك كنند و حضرت علي هم نتوانست در ترور” ابن ملجم“ كاري براي خودش انجام دهد. و امام رضا علیه السلام در حالیکه فهمیده بودند مسموم شدند نتوانستند برای خود کاری بکنند ( و اگر می توانستند و نکردند به خود ظلم کرده اند و خداوند ظالمان را دوست ندارد)
پاسخ:
قبل از پاسخ تذکری بدهم و آن اینکه در ایمیل 32 صفحه ای شما به آیات زیادی اشاره کرده بودید و مطالبی ایراد کرده بودید که یا ربطی به بحث نداشت و یا چون تکرار بود و در پست های قبل پاسخ داده بودم آنها را حذف کردم تا تکرار مکررات نباشد.
لازم است ضمن دو نکته به این حرف شما پاسخ دهم :
1 – پیامبر چه کسی است:
پیامبر کسی است که از طریق وحی، کلام خداوند را گرفته و به مردم ابلاغ می کند. ایشان کسی است که از طریق وحی از اتفاقاتی که در آینده قرار است پیش بیاید آگاه می شود.
2 – امام چه کسی است:
امام کسی است که بعد از پیامبر، مدیریت جهان اسلام را به عهده دارد و از طریق پیامبر به حوادث و اتفاقاتی که پیش رو دارد آگاه شده است.
از آنجا که خلیفه الهی است بر طبق قضای الهی قدم برمی دارد و آگاهى ایشان از حوادث تلخی که پیش رو دارد سبب نمى شود كه برخلاف قضاى الهى قدم بردارد. امامان موظفند بر طبق قضا و قدر الهى گام بردارند ولو اين كه منجر به شهادت آنها شود، و هيچ گونه تكليفى بر متعلق اينگونه علم، از جهت ضرورى الوقوع بودن، تعلق نمى گيرد.
اگر قرار بر اين بود كه هر چيزى كه به ضرر آنها باشد و با علم قبلى انجام ندهند؛ با عصمت آنها سازگارى ندارد و مخالفت با اوامر الهى نموده اند، چون آنها رضى الله رضانا اهل البيت (1) راضى به رضاى الهى هستند «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ» (2) حتى امام حسين- عليه السلام- در آخرين لحظات عمر خويش در ميان خاك و خون فرمودند: «اى خدا بر قضا و حكم تو صبر پيشه مى كنم اى فريادرسِ كسى كه جز تو فرياد رسى ندارد.» (3)
و نیز به شهادت تاریخ، علی علیه السلام کسی است که فاتح خیبر است ایشان کسی است که وقتی در برابر عمرو بن عبدود قرار گرفت پیامبر فرمود اکنون تمام ایمان در برابر تمام کفر قرار گرفت و ایشان با رشادت جنگید و عمرو بن عبدود را به هلاکت رساند.
همین علی با چنین شجاعت و قدرتی به شهادت تاریخ، بعد از رحلت پیامبر برای اینکه به زور از وی بیعت بگیرند دستانش را بستند و کشان کشان به سمت مسجد برای بیعت می بردند و ایشان کاری نکرد. و فرمود من مامور به صبرم چرا که اگر مامور به صبر نبود چه کسی جرات می کرد به دستان ایشان طناب بسته و در کوچه ها بکشاند. این چیزی نیست جز اینکه امام بر طبق قضا و قدر الهی رفتار می کند پس اگر امام حسین، امام رضا و سایر امامان با علم به شهید شدنشان به سمت شهادت رفتند و برای زنده ماندن کاری نکردند به این دلیل است که در برابر خداوند تسلیم محض بوده اند.
(1). لهوف، 53.
(2). تكوير، 29.
(3). مقتل حسين: سيد عبدالرزاق مقرم، (انتشارات دارالكتب، بيروت) ص 283.
خانم متقی:
ای کاش حسین را آنقدر دوست می داشتیم که الله را دوست داریم . ای کاش انقدر که در طول زندگیمان با شیون و زاری و از ته قلب "حسین جان" می گوییم یک بار هم همانطور، الله را با خلوص و عشق و محبت صدا کنیم ...
پاسخ:
ما تنها خدا را دوست داریم چون هر چه داریم از اوست و اگر کسی را دوست می داریم برای خدا دوست می داریم. شما قطعا عزیزانی دارید که حاضرید جانتان را فدایشان کنید آیا این دوست داشتن شما به این معناست که آنها را بیشتر از خدا دوست دارید؟
آیا تا به حال از وجدان خود پرسیده اید که چرا ما اینقدر حسین را دوست داریم؟
اولا: ما امام حسین را دوست داریم چون تمام هستیش را در راه خدا و برای خدا فدا کرد. پس ما حسین را برای خدا دوست داریم. چرا که خداوند می فرماید:
مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً (احزاب آیه 23)
از مؤمنان مردانى هستند كه به پيمانى كه با خدا بسته بودند وفا كردند. بعضى بر سر پيمان خويش جان باختند و بعضى چشم به راهند و هيچ پيمان خود دگرگون نكرده اند.
کیست که بگوید امام حسین مصداق این آیه نیست . تاریخ گواه خوبیست در بیان اطاعت و بندگی امام حسین برای خدا.
ثانیا: ما امام حسین را دوست داریم چون با گذشتن از جان و مال و فرزندان خود، ما را با خدا آشنا کرد. پس دوستی ما با اباعبدالله بخاطر دوستی با خداست.
و خداوند می فرماید:
وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها (سوره نساء آیه 86)
«هنگامى كه كسى به شما تحيت گويد پاسخ آن را به طرز بهتر بدهيد و يا لااقل بطور مساوى پاسخ گوييد».
آیا معنای این آیه این نیست که اگر کسی به شما خوبی کرد به بهترین وجه پاسخ دهید؟ آیا خوبی بالاتر از این است که کسی بخاطر عاقبت به خیری و سعادت ابدی ما از هر چه دارد در راه خدا می گذرد؟
ثالثا: ما به کلام خدا عمل می کنیم چون به خدا ایمان داریم چون خدا را دوست داریم و خداوند فرموده است:
قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى (سوره شوری آیه 23)
" (ای پیامبر) بگو: من هيچ اجر و پاداشى بر اين موضوع از شما درخواست نمى كنم، جز اينكه ذوى القرباى مرا دوست داريد".
آیا دوست داشتن کسی یا کسانی به دستور خداوند نشانه این است که ما او را بیشتر از خدا دوست داریم؟
رابعا: اگر ما اهلبیت را بیشتر از خدا دوست داشتیم اگر ما آنها را بجای خدا می گذاشتیم پس چرا در زیارتنامه هایمان سراسر ذکر و نام خداست؟
به یا داشته باشید که خداوند در سوره مبارکه زلزلة آیات 7 و 8 می فرماید:
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ (7) وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ (8)
پس هر كس به وزن ذره اى نيكى كرده باشد آن را مى بيند. (7) و هر كس به وزن ذره اى بدى كرده باشد آن را مى بيند. (8)
فراموش نکنید که توهین و تهمت، گناه کوچکی نیست و روزی در پیشگاه الهی باید پاسخگوی آنچه ادعا کرده اید باشید.
خانم متقی:
براستی اگر ذکر علی و حسن وحسین و زهرا (صلوات الله و سلامه اجمعین) انقدر مهم است که حضرت آدم (ع) برای بخشیده شدن و برگشت به بهشت به آنها متوسل شده و یا روی تکه های کشتی نوح نبی (ص) بقایای نام این بزرگواران پیدا شده چرا در قرآنی که حتی از ذکر مراتب ورود اطفال به والدین کوتاهی نکرده ، به این مسئله بسیار مهم اشاره نشده است که: ای مردم از توسل و ذکر و صدا زدن اهل بیت رسول غافل نشوید !!! راه نجات شما این است که به آنها متوسل شوید!!! قبل از شما آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم اسلام به آنها متوسل شده اند!!!!!!؟ اما واقعیت این است که همه آن بزرگواران فقط و فقط الله را صدا می کردند نه خودشان را و نه همدیگر را؟؟
پاسخ:
خوب است بدانید که:
1 – در قرآن نیامده است که نماز را چند رکعتی بخوانیم.
2 – در قرآن نیامده است که چه مقدار باید زکات پرداخت کنیم.
در حالی که واجب است نماز مثلا صبح را دو رکعت بخوانیم. همچنین میزان زکات را واجب است که پرداخت کنیم.
در قرآنی که حتی از ذکر مراتب ورود اطفال به والدین کوتاهی نکرده ، به تعداد رکعات نماز و مقداری که باید زکات پرداخت شود اشاره نشده است. در حالی که این دو جزء واجباتند؟
آیا در قرآن گفته شده است که نماز را دست بسته بخوانید به شیوه ای که شما می خوانید؟ قطعا در قرآن چنین چیزی نیامده است پس چرا شما در نماز دست هایتان را روی هم می گذارید و نماز می خوانید؟
اینکه نام این بزرگواران به صراحت نیامده بی حکمت نیست چرا که تمام کارهای خداوند از روی دلیل و حکمت است چه بسا ذكر اسامى پيشوايان دوازده گانه، سبب مى شد كه آزمندان حكومت و رياست به نسل كشى بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگيرى كنند، چنانكه اين مسئله درباره حضرت موسى (ع) رخ داد.
روش آموزشى قرآن بيان كليات و اصول عمومى است، تشريح مصاديق و جزئيات غالباً بر عهده پيامبر گرامى (ص) مى باشد. رسول خدا (ص) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلكه در تبيين آن نيز مأموريت داشت، چنانكه مى فرمايد:
و أنزلنا إليك الذكر لتبيّن للنّاس ما نزّل إليهم و لعلّهم يتفكّرون. (1)
و قرآن را بر تو فرستاديم تا آنچه براى مردم نازل شده است، براى آنها بيان كنى و آشكارسازى، شايد آنان بينديشند.
در آيه يادشده دقت كنيد، مى فرمايد: «تبيّن» و نمى گويد: «لتقراً» يا «ليتلو» و اين نشانه آن است كه پيامبر (ص) علاوه بر تلاوت، بايد حقايق قرآنى را روشن كند.
بنابراين انتظار اينكه مصاديق و جزئيات در قرآن بيايد، همانند اين است كه انتظار داشته باشم همه جزئيات در قانون اساسى كشور ذكر شود.
اينك برخى از روش هاى قرآنى را در مقام معرفى افراد بيان مى كنيم:
1. معرفى به نام
گاهى شرايط ايجاب مى كند كه فردى را به نام معرفى كنند، چنانكه مى فرمايد: و مبشّراً برسولٍ يأتى من بعدى اسمه احمد (2)، (عيسى مى گويد): من به شما مژده پيامبرى را مى دهم كه پس از من مى آيد و نامش احمد است.
در اين آيه حضرت مسيح، پيامبر پس از خويش را به نام معرفى مى كند و قرآن نيز آن را از حضرتش نقل مى نمايد.
2. معرفى با عدد
و گاهى شرايط ايجاد مى كند كه افرادى را با عدد معرفى كند، چنانكه مى فرمايد: و لقد أخذ الله ميثاق بنى اسرائيل و بعثنا منهم اثنى عشر نقيباً .... (3) و خدا از فرزندان اسرائيل پيمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگيختم.
3. معرفى با صفت
بعضى اوقات شرايط ايجاب مى كند كه فرد مورد نظر را با اوصاف معرفى كند، چنانكه پيامبر خاتم را در تورات و انجيل، با صفاتى معرفى كرده است.
الذين يتّبعون الرسول النّبىّ الأمّىّ الذى يجدونه مكتوباً عندهم فى التوراة و الإنجيل يأمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر و يحلّ لهم الطيّبات و يحرّم عليهم الخبائث و يضع عنهم إصرهم و الأغلال التى كانت عليهم .... (4)
كسانى كه از رسول و نبى درس ناخوانده اى پيروى مى كنند كه نام و خصوصيات او را در تورات و انجيل نوشته مى يابند، كه آنان را به نيكى دعوت كرده و از بدى ها بازشان مى دارد، پاكى ها را براى آنان حلال كرده و ناپاكى ها را تحريم مى نمايد و آنان را امر به معروف و نهى از منكر مى كند و بارهاى گران و زنجيرهايى كه بر آنان بود، از ايشان برمى دارد ...
با توجه به اين روش، انتظار اينكه اسامى دوازده امام با ذكر نام و اسامى پدر و مادر در قرآن بيايد، يك انتظار بى جا است؛ زيرا گاهى مصلحت در معرفى به نام است و گاهى معرفى به عدد و احياناً معرفى با وصف.
مسائل زيادى وجود دارد كه قرن ها مايه جنگ و جدل و خونريزى در ميان مسلمانان شده است، ولى قرآن درباره آنها به طور صريح و قاطع كه ريشه كن كننده نزاع باشد سخن نگفته است، مانند:
- صفات خدا عين ذات اوست يا زائد بر ذات؟
- حقيقت صفات خبرى مانند استوارى بر عرش چيست؟
- كلام خدا قديم يا حادث است؟
- خلقت بر اساس جبر استوار است يا اختيار؟
اين مسائل و امثال آنها هر چند از قرآن قابل استفاده است، ولى آن چنان شفاف و قاطع كه نزاع را يك سره از ميان بردارد، در قرآن وارد نشده است و حكمت آن در اين است كه قرآن مردم را به تفكّر و دقت در مفاد آيات دعوت مى كند، بيان قاطع همه مسائل، به گونه اى كه همه مردم را راضى سازد، بر خلاف اين اصل است.
معرفى به نام، برطرف كننده اختلاف نيست
شما فکر می کنید که اگر نام امام و يا امامان در قرآن مى آمد، اختلاف از بين مى رفت، در حالى كه اين اصل كليّت ندارد؛ زيرا در موردى تصريح به نام شده ولى اختلاف نيز حاكم گشته است.
بنى اسرائيل، از پيامبر خود خواستند فرمان روايى براى آنان از جانب خدا تعيين كند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمين هاى غصب شده خود را باز ستانند و اسيران خود را آزاد سازند. آنجا كه گفتند:
إذ قالوا لنبىّ لهم ابعث لنا ملكاً نقاتل فى سبيل الله. (5)
آنان به يكى از پيامبران خود گفتند: براى ما فرمان روايى معين كن تا به جنگ در راه خدا بپردازيم ...
پيامبر آنان به امر الهى فرمان روا را به نام معرفى كرده، گفت: إنّ الله قد بعث لكم طالوت ملكاً ... (6) به راستى كه خدا طالوت را به فرمان روايى شما برگزيده است.
با وجودى كه نام فرمان روا به صراحت گفته شد، آنان زير بار نرفتند و به اشكال تراشى پرداختند و گفتند:
أنّى يكون له الملك علينا و نحن أحقّ بالملك منه و لم يؤت سعةً من المال ... (7)
از كجا مى تواند فرمان رواى ما باشد، حال آنكه ما به فرمان روايى از او شايسته تريم، و او توانمندى مالى ندارد؟ ...
اين امر، دلالت بر آن دارد كه ذكر نام براى رفع اختلاف كافى نيست، بلكه بايد شرايط جامعه، آماده پذيرايى باشد. همانطور که در ابتدا اشاره شد چه بسا ذكر اسامى پيشوايان دوازده گانه، سبب مى شد كه آزمندان حكومت و رياست به نسل كشى بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگيرى كنند، چنانكه اين مسئله درباره حضرت موسى (ع) رخ داد و به قول معروف:
صد هزاران طفل سر ببريده شد/ تا كليم الله موسى زنده شد
درباره حضرت مهدى (عج) هم كه اشاره اى به نسب و خاندان ايشان شد، حساسيت هاى فراوانى پديد آمد و خانه حضرت عسكرى (ع) مدت ها تحت نظر و مراقبت بود تا فرزندى از او به دنيا نيايد و در صورت تولد، هر چه زودتر به حيات او خاتمه دهند.
پس برای تقریب به ذهن می گویم:
قرآن بسان قانون اساسى مى باشد و انتظار اينكه همه چيز در آن آورده شود، كاملًا بى مورد است. نماز و روزه و زكات نيز كه از عالى ترين فرائض اسلام است به طور كلى در قرآن وارد شده و تمام جزئيات آنها از سنّت پيامبر (ص) گرفته شده است.
1. سورة نحل (16)، آية 44.
2. سورة صف (61)، آية 6.
3. سورة مائده (5)، آية 11.
4. سورة اعراف (7)، آية 157.
5. سورة بقره (2)، آية 246.
6. سورة بقره (2)، آية 247.
7. همان.
خانم متقی:
آيا زمان آن فرا نرسيده كه ازخود بپرسيدكه نماز، نذر، حج، زكات، دعا ها و همه يا الله ها مگر جزءِ عبادات نيستند؟! مگر شما از اين عبادات انتظار پاداش در دنياي آينده را نداريد؟ وقتي شما نذر براي «غيرالله» داريد، توكّل به«من دون الله»داريد،«غـيرخدا»رامرتب مي خوانيد، از« غـيرخدا »كـمـك مي خواهيد كه همه مخلوقند، چگونه درروزقيامت انتظارپاداش ازخالق داريد؟! مگراحدي را در دنياي آينده سراغ داريد كه بتواند مالك باشد و از تملك خود به شما ببخشد؟
” إله“ آن چيزي است كه بشر انتخاب مي كند بعنوان معبود و آنـراشايسته عبادت مي داندوازآن حاجت مي طلبد يا نيروي غيبي براي آن تصوّر مي كند، چنان كه در چين اژدها در هند شش هزار نوع الهه ، در ميان بودائيان مجسمه بودا و در ميان ما قبور صالحان “ إله” هستند، به آن دلبستگي پيدا مي كنند آنان را به فرياد مي خوانند و حاجت مي خواهند اتومبیلشان را به نام آنها آن بیمه می کنند ، شفای مریضانشان را از آنها می خواهند و یا مثلا از الله می خواهند که قلب امام زمان را از ما راضی و خشنود بفرما!!!..... درحاليكه “ إله” واقعي در عبادت و حاجت خواهي و فرياد خواهي فقط الله است) ...
البته جواب مشرك امروز و ديروز يكي است :
ما نَعبُدُهم إلا لِيُقَرَّبُونا إلي اللهِ زُلفي= ما اين ها(مثل قبور ائمه) را نمي پرستيم اينان وسيله تقرب ما به سوي خدا هستند.
آیا یک بار تا بحال فکر نکردید که صدها و هزاران حدیثی که بر خلاف این آیات من و شما را به عبادت کردن و حاجت طلبیدن غیر الله تشویق می کند احادیث جعلی و شیطانی است که با نص صریح این آیات قرآن مغایرت دارد. آیا ما باید کلام الله را رها کنیم و به احادیث جعلی و کذبی که یاران شیطان برای مشرک شدن من و شما بافته اند استناد کنیم؟
آیا بجای سعی کردن برای بافتن هزار جور دلیل عقلی و نقلی (برای شرکمان) بهتر نیست فقط یک بار درباره این آیات که صراحتا تمام دلائل ما را باطل می کند تامل کنیم.
پاسخ:
اولا: بسیاری از حرف هایی که در این بخش گفته اید در بخش های قبل پاسخ داده ام لذا دوباره تکرار نمی کنم اما در مورد نذر که به آن اشاره کرده اید باید بگویم:
حقيقت نذر اين است كه افراد گرفتار و دردمند نذر مى كنند كه اگر گرفتارى آنان برطرف شد، مثلا مبلغى را يا گوسفندى را براى اطعام زائران قبر نبوى ذبح كنند و چنين مى گويند: «للَّه علىّ كذا إن كان كذا». اگر معنای لله را بدانید متوجه می شوید که نذر آنان براى خداست و با اين عمل، به خداتقرب مى جويند و ثواب آن را به پيامبر ويا يكى از اولياى الهى هديه مى نمايند، كجاى اين عمل شرك است؟
اگر شرک است چرا در منابع شما مورد تایید قرار گرفته است؟
الف- احاديثى از كتب اهل سنت دلالت بر جواز دارد: «عن ثابت بن الضحاك، عَنِ النَّبيّ (ص) إنّ رجلًا سأله انّه نذر أن يذبح ببوانة، فأتى رسول اللّه فاخبره. فقال هل كان فيها وثن من أوثان الجاهلية يُعبد؟ قالوا: لا، قال: هل كان فيها عيد من اعيادهم؟ قالوا: لا، قال رسول اللّه (ص) اوف بنذرك فانّه لا وفاء لنذر في معصيةاللّه و لا فيما لا يملك ابن آدم». (1).
ثابت بن ضحاك مى گويد: شخصى از پيامبر (ص) سئوال كرد؛ نذركرده ام گوسفندى را در محلى بنام بوانه- در نزديكى ساحل- ذبح كنم، آيا اين نذر صحيح است؟ پيامبر (ص) فرمود: آيا در آن مكان در زمان جاهليت بتى پرستش مى شد؟ عرض كرد: خير- فرمود: آيا در آنجا محل به پا داشتن يكى از اعياد جاهليت بود؟ عرض كرد، خير فرمود: به نذر خود وفا كن، يعنى در همانجا گوسفندى را ذبح كن- زيرا فقط در دو مورد نذر كردن صحيح نيست؛ 1- نذر در معصيت خداوند 2- نذر در موردى كه ملك خود نباشد.
اهل سنت كه اين قبيل احاديث رانقل مى كنند نذر در مشاهد مشرفه و هديه به صلحا و مؤمنان را به طريق اولى بايد صحيح بدانند.
ب- عزامى شافعى در تأييد اين نذرها مى گويد: كسى كه در وضع نذر مسلمين تحقيق كند، چنين به دست مى آورد كه قصدشان از اين قربانى ها و نذرها براى مردگان جز صدقه از طرفشان و اهداى ثواب براى آنان، چيز ديگرى نيست و اجماع اهل سنت بر اين است كه صدقه زنده ها براى مردگان سودمند و واصل است. و احاديث در اين زمينه بسيار است. سپس عزامى به يك حديث اشاره مى كند:
سعد از پيامبر (ص) پرسيد: مادرم فوت شده و يقين دارم كه اگر زنده بود، صدقه اى مى داد. آيا اگر من از طرف او صدقه دهم سودى به حالش خواهد داشت؟ حضرت فرمود: آرى، پرسيد: كدامين صدقه سودمندتر است؟ فرمود: «الماء» پس سعد چاهى را حفر كرد و آن را صدقه براى مادر خود قرار داد.(2)
ج- قبرهايى از مسلمانان بوده و هست كه معروف به قبور نذور است و مسلمين براى آنان نذرها مى كردند:
*قبر البستى در مراكش
* قبر النذور در بغداد
* قبر احمد البدوى. (3)
ثانیا: در بخش های قبل با دلیل اشاره کردم که فهم شما از آیات کاملا خلاف آن چیزیست که آیه بیان می کند که اگر غیر از این بود با برداشت اشتباه خود شیعه را با بت پرستان و امامان شیعه را به بت ها تشبیه نمی کردید و آیات صریح قرآن در مورد توسل و موارد دیگر که در بخش های قبل به آنها پرداختم نادیده نمی گرفتید.
ما برای اعتقاداتمان از کتاب و سنت، دلیل داریم چنانکه قبل نیز به آنها پرداختم. پس اول معنی آیات را بفهمید بعد به آنها استدلال کنید و احادیثی که باب میلتان نیست را جعلی و شیطانی مپندارید اگر در پی حقیقت هستید.
پی نوشت:
1. ابو داود، ج 3، ص 238
2. فرقان القرآن، ص 133.
3. نيل الابتهاج، ج 2، ص 62؛ المواهب اللدنيه، ج 5، ص 346؛ تاريخ بغداد، ج 1، ص 123
خانم متقی:
اگر واقعا رفتن نزد بارگاه و قبور اوليا و توسل کردن بدانها مورد پسند شريعت بود حتما ياران و اهل بيت پيامبر رضي الله عنهم اجمعين چنين کاري را مي کردند و مردم زمان خود را براي برآورده کردن حاجات خويش راهنمايي مي کردند که مثلا بر قبر رسول الله صلي الله عليه وسلم حاضر شوند تا به حاجات خويش برسند ولي آنها که شاگردان مکتب توحيدي پيامبر صلي الله عليه وسلم بودند هرگز نه خود و نه ديگران را بدان توصيه کردند. تاریخ را بخوانیم و از خود بپرسیم چرا علی علیه السلام در تمام فتوحات اسلام در سرزمین های جدید مامور شکستن بتها و صاف کردن قبرها و هر نوع سمبل و نمادی بود که از مردگان برجای مانده بود.
پاسخ:
ای کاش فقط یک بار به منابع خود مراجعه می کردید آنگاه در این مورد قضاوت می کردید.
سوال من از شما این است:
آیا منابع خود و حرف بزرگانتان را قبول دارید؟ اگر دارید چرا تناقض گویی می کنید؟ اگر قبول ندارید از کجا به این باور رسیده اید که اولیا چنین کار هایی انجام نداده اند؟
مطالب زیر را بخوانید تا کمتر تناقض گویی کنید:
به چهار دليل، زيارت امرى مشروع است:
1- کتاب (قرآن)، (نساء 64):
«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا»
«هيچ پيامبرى را نفرستاديم جز آنكه ديگران به امر خدا بايد مطيع فرمان او شوند. و اگر به هنگامى كه مرتكب گناهى شدند نزد تو آمده بودند و از خدا آمرزش خواسته بودند و پيامبر برايشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.» این آیه به صراحت واسطه قرار دادن مقربین خداوند را تایید می کند. همان چیزی که شما مکرر در مطالبتان رد کرده اید. آیا با توجه به این آیه، ادعای شما مخالف کتاب(قرآن کریم) نیست؟
2- روايات: از پيامبرنقل شده كه فرمودند: «هركس قبر مرا زيارت كند، شفاعتش بر من لازم مى گردد.» اين داراى 40 منبع از كتاب هاى اهل سنت است.
الدر المنشور- جلال الدين السيوطى- ج 1- ص 237:
از پيامبر (ص) نقل است كه هر كس به حج بيايد و مرا زيارت نكند در حق من جفا كرده.
السنن الكبرى- البيهقى- ج 5- ص 246:
پيامبر فرمودند: هركس قبر من را زيارت كند بعد از مرگم مانند كسى است كه من را در زمان حياتم زيارت كرده.
اين سخنان ثابت مى كند زيارت قبور اشكال كه ندارد هيچ مستحب هم هست.
در ضمن روح فرد زنده بوده قبر او تنها محلى براى ملاقات افراد زنده با آن مرده با اين توجه كه روح او متوجه مى شود و نابود نشده است.
3- عمل اصحاب: خليفه ى دوم اهل سنت بعد از فتوحات شام وقتى وارد مدينه شد اولين اقدامش اين بود كه به مسجد آمد و بر رسول خدا (ص) سلام فرستاد.
4- عقل: عقل مى گويد تعظيم كسى كه خداوند او را بزرگ داشته است نيكوست. زيارت هم نوعى تعظيم است.
در ضمن علماى مذاهب چهارگانه، درباره تبرّك و يا مس منبر و قبر پيامبر (ص) و يا قبور صالحين، نظر مثبت دارند:
از احمد بن حنبل رييس مذهب حنابله، و رملى شافعى و محب الدين طبرى و ابو الصيف يمانى- يكى از علماى بزرگ مكه و زرقانى مالكى و عزامى شافعى و ديگران نقل شده است، كه تفصيل آن به اين شرح است:
1- عبداللّه، فرزند احمد بن حنبل مى گويد: از پدرم پرسيدم: مسّ منبر رسول اللّه و تبرّك با مسّ آن و بوسيدن و يا مس و متبرّك شدن به قبر شريف و يا بوسيدن آن به قصد ثواب، چه حكمى دارد؟ پدرم گفت: هيچ اشكالى ندارد. (1)
2- رملى شافعى مى گويد: تبرّك به قبر پيامبر (ص) و يا عالم و يا اوليا جايز است و بوسيدن و استلام آن ايرادى ندارد. (2)
3- محب الدين طبرى شافعى گويد: بوسيدن قبر و دست گذاشتن روى آن جايز است و سيره و عمل علما و صالحان بر آن است. (3)
4- از نظر تاريخى ثابت شده است كه مردم از خاك پاك قبر پيامبر (ص) و حضرت حمزه بلكه از كلّ مدينه به عنوان تبرك بر مى داشتند و رواياتى هم وارد شده كه تربت مدينه شفاى هر دردى است و امان از جذام و صداع.
از جمله زركشى مى گويد: تربت قبر حمزه از منع برداشتن خاك حرمين، استثنا شده است؛ زيرا اتفاق همگان بر جواز نقل آن براى معالجه صداع است. (4)
ابو سلمه از پيامبر (ص) نقل مى كند: «غُبارُ الْمَدِينَةِ يُطْفِي الْجذام».
ابن اثير جزرى از پيامبر (ص) نقل كرده:
«وَالَّذي نَفْسِي بِيَدِهِ إنَّ في غُبارِها شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داءٍ».
«سوگند به كسى كه جان من در دست اوست، غبارِ خاك مدينه شفاى از هر دردى است.»
سمهودى مى نويسد: روش صحابه و ديگران اين بود كه از خاك قبر پيامبر (ص) برمى داشتند (5)
همچنین دو مورد ذيل، نمونه اى هستند از موارد بسيار، كه اهل سنت به جنازه يا قبر بزرگانشان تبرك جسته اند:
* تبرك به قبر و خاك قبرِ سعد بن معاذ صحابى :
ابن سعد و ذهبى مى گويند: شخصى مقدارى از خاك قبر سعد بن معاذ برداشت، سپس نگاهى به آن كرد، ناگهان آن را مشك يافت. (6)
* تبرّك به خاك قبر عبداللّه حداّنى :
ابونعيم اصفهانى و ابن حجر عسقلانى مى گويند: حدانى در سال 183 ه خ. در روز هشتم ذى الحجه- يوم الترويه- كشته شد و مردم از خاك قبر او همانند مشك برمى داشتند و در لباس و پيراهن خود قرار مى دادند. (7)
البته راجع به قبر بخارى در سمرقند، و ابن تيميّه نيز مطالبى نقل شده است، که توصیه می کنم به طبقات الشافعية ج 2 ص 233، سير اعلام النبلاء، ج 12، ص 467- البداية و النهايه، ج 14، ص 136 رجوع کنید تا چشم بسته در مورد عقائد شیعه اظهار نظر نکنید و با اتهامات خود به شیعیان خود را گرفتار حساب و کتاب روز قیامت نکنید.
پی نوشت:
1. الجامع فى العلل و معرفة الرجال، ج 2، ص 32؛ وفاءالوفا، ج 4، ص 1414.
2. كنز المطالب، ص 219.
3. اسنى المطالب، ج 1، ص 331.
4. وفاء الوفا، ج 1، ص 69.
5. وفاء الوفا، ج 1، ص 544
6. طبقات الكبرى، 3، 10- سير اعلام النبلاء، 1، 289.
7. حلية الاولياء، ج 2، ص 258- تهذيب التهذيب ج 5، ص 310.
خانم متقی:
برادرم ، عمر آدمی بسیار کوتاه تر از آنچیزی است که ما فکر می کنیم و بزودی همه ما در پیشگاه الله ، در محکمه ای که هیچ راه فراری از آن نیست حاضر می شویم و باید پاسخگوی عقاید و اعمالمان باشیم.
پاسخ:
از نصیحت شما متشکرم. بنده نیز معتقدم که مهمترین سرمایه انسان عمرش می باشد و باید به بهترین وجه، از این سرمایه در جهت سعادت اخروی بهره بگیرد.
به محکمه الهی که هیچ راه فراری از آن نیست نیز معتقدم بخاطر همین بی جهت کسی را مورد تهمت قرار نمی دهم بی جهت کسانی که به خدا و پیامبرش ایمان دارند را با مشرکین مقایسه نمی کنم بی جهت مقربین خدا را به بت تشبیه نمی کنم. بی جهت برداشت اشتباه و غیر متخصصانه خود از آیات قرآن را دلیل تهمت زدن به دیگران قرار نمی دهم. بی جهت به تبعیت از افکار منفی و منحرف وهابیت آیات قرآن را تفسیر به رای نمی کنم.
اگر کسی مطالب من و شما را از بخش اول تا پایان مطالعه کند حتی اگر کمترین اطلاعی نسبت به افکار وهابیت داشته باشد به وضوح در میابد که تمام ایرادات شما به شیعه، همان حرف های دروغین وهابیت است و پاسخ هایی که من ارائه کردم یا از آیات قرآن بود یا روایاتی که در منابع اهل تسنن آمده است.
خانم متقی:
بیایید یکبار و تنها یکبار در طول زندگی عقایدمان را با آیات کلام الله بسنجیم تا ببینیم آیا الله جل جلاله آنچه را که ما بعنوان راه رستگاری شناخته ایم از ما می پذیرد یا خیر.
پاسخ:
حرف تان بسیار متین است گرچه ما بارها عقائدمان را با کلام الله سنجیده ایم اما به احترام شما یک بار دیگر نیز عقائدمان را با آیات کلام الله می سنجیم تا صحت اعتقادمان برایتان روشن شود اگر در پی حقیقت هستید:
1- خداوند رحمان در قرآن می فرماید:
«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا»(سوره نساء آیه 64).
«هيچ پيامبرى را نفرستاديم جز آنكه ديگران به امر خدا بايد مطيع فرمان او شوند. و اگر به هنگامى كه مرتكب گناهى شدند نزد تو آمده بودند و از خدا آمرزش خواسته بودند و پيامبر برايشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.»
2- خدای کریم می فرماید:
يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِينَ . يوسف / 97 .
گفتند: «اى پدر ! براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بوديم »
3- کلام خداوند است که می فرماید:
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ . يوسف / 98 .
گفت : « به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم ، که او همانا آمرزنده مهربان است » .
از این آیات دو نکته را خوب فهمیدیم و به آن معتقد شدیم:
اول: اینکه باید مطیع پیامبرمان باشیم پس به اطاعت از پیامبر خدا که فرمود:
اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض من توسل (اوتمسك) بهما فقد نجي و من تخلّف عنهما فقد هلك ... ما ان تمسكتم بهما لن تضلّوا ابداً»
به 12 امامی که جانشینش بودند معتقد شدیم و پیروی از آنان را پیروی از خداوند دانستیم و هرگز حتی برای لحظه ای فکر نکردیم که این بزرگواران بدون اراده خداوند قدرتی دارند.
دوم: اینکه اگر بخواهیم مورد رحمت و مغفرت خداوند قرار بگیریم بهترین راه این است که مقربینش را به درگاهش واسطه قرار دهیم تا بخاطر رضایتی که خداوند از آنها دارد از ما نیز راضی شود.
4 - خداوند رحیم در قرآن فرموده است:
قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى (سوره شوری آیه 23)
" (ای پیامبر) بگو: من هيچ اجر و پاداشى بر اين موضوع از شما درخواست نمى كنم، جز اينكه ذوى القرباى مرا دوست داريد".
ما نیز به تبعیت از کلام خداوند دوستدار ذوی القربای پیامبر شدیم به همین خاطر در شادی هایشان شادی می کنیم و در مصیبتشان عزاداری می نماییم.
5 - خداوند قادر فرمود:
عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ:" (26 و 27 از سوره جن)
خداوند از تمام امور پنهانى آگاه است و هيچكس را از علم غيب خود آگاه نمى سازد مگر رسولانى كه مورد رضايت او هستند".
ما نیز معتقد شدیم که اگر خداوند اراده کند درهای غیب به روی هر کسی که بخواهد می گشاید پس پیامبر اعظم صلی الله علیه واله و سلم به اذن خدا از آنچه خدا اراده کرده بود بداند آگاه بودند.
6 - خداوند بخشنده مهربان فرمود:
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ (حجرات آیه 13)
یعنی هر آينه گرامى ترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شماست.
7 - و نیز خدا در سوره احزاب فرمود:
لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً (سوره احزاب آیه 21)
براى شما اگر به خدا و روز قيامت اميد مى داريد و خدا را فراوان ياد مى كنيد، شخص رسول اللَّه مقتداى پسنديده اى است.
از این دو آیه نیز فهمیدیم که اگر کسی پرهیزگار تر باشد نزد خدا گرامی تر است. و بهترین الگو برای ما پیامبر است و باید به ایشان اقتدا کنیم لذا به سفارش ایشان در مورد جانشینانش که هلبیت باشند معتقد شدیم.
8- همچنین خداوند فرموده:
وَ رَسُولاً إِلى بَني إِسْرائيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (سوره آل عمران آیه 49)
حضرت مسیح به بنی اسرائیل گفت: من با معجزه اى از پروردگارتان نزد شما آمده ام. برايتان از گل چيزى چون پرنده مى سازم و در آن مى دمم، به اذن خدا پرنده اى شود، و كور مادرزاد را و برص گرفته را شفا مى دهم. و به فرمان خدا مرده را زنده مى كنم. و به شما مى گويم كه چه خورده ايد و در خانه هاى خود چه ذخيره كرده ايد. اگر از مؤمنان باشيد، اينها براى شما نشانه هاى حقانيت من است.
با دقت در این آیه فهمیدیم که اگر خداوند اراده کند مخلوقش نیز می تواند متصف به کار خدائی شود و صفات خدایی داشته باشد. همان چیزی که شما قبول ندارید.
9 - خداوند در قرآن فرموده:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ...
اى کسانى كه ايمان آورده ايد همواره قيام براى خدا كنيد و به حق و عدالت گواهى دهيد.
وقتی این آیه را در کنار وقایع تاریخ قرار دادیم فهمیدیم که پیامبر و امامان ما کسانی بودند که همواره قیامشان برای خدا بود و به حق و عدالت گواهی می دادند و نیز از این آیه فهمیدیم که ما هرگز نباید نسبت به ظلم ظالم بی تفاوت باشیم لذا کسانی که در حق پیامبر و اهل بیت ظلم کردند را مبغوض خود قرار دادیم چرا که پیامبر و اهلبیت برای هدایت بشر آمده بودند اما ظالمان باعث شدند که روند هدایت کند شده انحرافات در دین پدیدار شود و این ظلم تنها ظلم به مقربین خداوند نبود بلکه ظلم به تمام بشریت بود ظلم به تمام کسانی که آمدند و رفتند و کسانی که تا قیامت نسل اندر نسل خواهند آمد.
10 - خداوند فرمود:
مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً (احزاب آیه 23)
از مؤمنان مردانى هستند كه به پيمانى كه با خدا بسته بودند وفا كردند. بعضى بر سر پيمان خويش جان باختند و بعضى چشم به راهند و هيچ پيمان خود دگرگون نكرده اند.
با دقت در این آیه و گواه تاریخ فهمیدیم که پیامبر و امامانمان کسانی بودند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند و بر سر پیمان خویش جان باختند لذا کلام و عملشان را یکی دیدیم پس به حقانیتشان ایمان آوردیم و پیروشان شدیم.
11 - خداوند در کتاب آسمانی فرمود:
وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها (سوره نساء آیه 86)
«هنگامى كه كسى به شما تحيت گويد پاسخ آن را به طرز بهتر بدهيد و يا لااقل بطور مساوى پاسخ گوييد».
از این آیه فهمیدیم که اگر کسی در حقمان خوبی کرد خوبیش را به بهترین وجه پاسخ دهیم و وقتی به تاریخ نگاه کردیم دیدیم پیامبر و امامانمان برای سعادت ما از هستی خود گذشتند. پس آنها را از هر عزیزی غیر از خدا عزیز تر داشتیم و در شادی و غمشان شریک شدیم و در جهت تمسک به گفتار و رفتارشان برای سعادت ابدی تلاش می کنیم.
12 - خداوند در سوره واقعه آیه 10 و 11 می فرماید:
وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (10) اُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (11)
آنها كه سبقت جسته بودند و اينك پيش افتاده اند. (10) اينان مقرّبانند، (11)
سابقون" كسانى هستند كه نه تنها در ايمان پيشگامند، كه در اعمال خير و صفات و اخلاق انسانى نيز پيشقدمند، آنها" اسوه" و" قدوه" مردمند، و امام و پيشواى خلقند، و به همين دليل مقربان درگاه خداوند بزرگند.
از این آیه فهمیدم که علی علیه السلام بعد از پیامبر از بقیه افراد مقامش در نزد خدا بالاتر است چون اولین کسی بود که ایمان آورد.
و ائمه ما که از آنها احکام و معارف دینمان را یاد گرفته و می گیریم از ائمه شما که احکامتان را از آنها می گیرید نه تنها در ایمان، سابق ترند که اصلا قابل قیاس نیستند.
خانم متقی:
من بنده عاصی خدا هستم و از آنچه که این روزها در جامعه شاهد هستم بسیار در رنج و عذابم . شاید فرصتها در شرف اتمام باشد . شاید صدا کردن غیر الله ریسک و قماری باشد که ارزش باختن عمر ابدی مان و سعادت جاودانه مان را نداشته باشد.
پاسخ:
اولا: این رنجش شما دو حالت دارد:
1 – یا حقیقتا رفتار دیگران نامعقول و نشان از گمراهیشان است.
2 – یا شما که رنج می برید در جهل مرکب هستید و فکر می کنید آنچه عقیده دارید درست است در حالی که عکسش صحیح است لذا چون رفتار دیگران مغایر با افکار و عقائد شماست رنج می برد.
اگر رفتار دیگران نامعقول است انسان می تواند با دلیل و منطق در حد توان خود در رفع آن تلاش کند اگر توانست اصلاح می کند و اگر نتوانست تکلیفی ندارد. پس بی جهت رنج و عذاب نکشید.
اما اگر در جهل مرکب هستید که هستید. کار، خیلی مشکل است زیرا کسی که در جهل مرکب است اصلا باور ندارد که اشتباه از اوست. تنها کاری که از دست دیگران بر می آید این است که دعا کنند قبل از اینکه دیر شود از جهلش رهائی یابد.
ثانیا: ریسک کردن برای کسی است که یقین ندارد چون برای کارش دلیل محکمی که او را به آرامش برساند ندارد در حالی که ما از کتاب و سنت و عمل صحابه و عقل دلیل بر صحت عقائدمان داریم. و بارها هم اقرار کرده ایم که ما تنها خدا را می پرستیم ولاغیر
خانم متقی:
مطلب آخر اینکه برادرم ، من شب و روز خود را در صف جماعتی می بینم که پشت سر پاک ترین و بزرگترین اولیاء و صالحان، به ظاهر برای اقامه نماز برای ستایش الله به صف ایستاده اند اما چنان مبهوت جمال این صالحان شده اند که قبله شان را و خالقشان را و روزی دهنده شان را فراموش کرده و بجای عبادت الله، دور آن بزرگواران جمع شده وبه عبادت و ستایش و توسل به آنها مشغول هستند و می پندارند که اگر آنها را عبادت کنند، الله را عبادت کرده اند و امید دارند روز قیامت از این طریق راهی برای نجات پیدا کنند.
پاسخ:
اگر کسی چنین که شما وصف کرده اید رفتار کند یعنی غیر خدا را پرستش کند این از نظر ما رفتاری منفور و شرک آمیز است
اما گاهی برداشت های انسان در مورد دیگران اشتباه است پس بهتر است طرز تفکر خود را اصلاح کنید تا دیدتان نسبت به اطرافیانتان عوض شود.
این انسانهایی که شما آن طور وصفشان کرده اید یا به زبان اقرار کرده اند که فلان شخص را می پرستند یا اقرار نکرده اند بلکه تاکید کرده اند که ما غیر خدا را نمی پرستیم.
اگر اقرار کرده اند؛ قطعا مشرکند و من می گویم اولا خدا هدایتشان کند ثانیا اگر هدایت نشدند خداوند نابودشان کند.
اما اگر اقرار نکرده اند شما از کجا می دانید در دل مردم چه می گذرد؟ شما که علم غیب معصوم به اذن خداوند را زیر سوال می برید چطور عملا برای خود علم غیب قائلید؟
آیا اگر کسی مثلا پدر یا مادر یا هر محرمی که رفتاری محبت آمیز و سر شار از عشق نسبت به شما نشان داد به این معناست که شما قبله و معبود او هستید و معتقد است قدرت و اراده شما غیر از قدرت و اراده خداست؟
گرچه خطاب حرف هایتان با شیعیان است اما خوب است بدانید همین شیعیانی که سراپای کلامتان از اول تا انتها اتهام به آنها بوده اگر احساس کنند کسی که مورد علاقیشان است از خدا روی برگردانده نه تنها از او دوری می جویند بلکه به شدت با وی برخورد می کنند.
خانم متقی:
خود را در راه پر پیچ و خم مشرف به پرتگاههای وحشتناکی می بینم که توسط چراغهایی درخشان و پر نور روشن شده و جماعت بسیار زیادی از برادران و خواهرانم ،بجای اینکه از نور این چراغها برای طی مسیر و پیدا کردن راه و رسیدن به مقصد (الله) استفاده کنند ، از راه باز مانده و دور آن چراغها در حال طواف و ستایش هستند. در حالیکه تنها کاری که از آن چراغها برمی آید روشن کردن راهی بسیار خطرناک و پر از ظلمت است . راهی که باید در مدتی معین (عمر انسان) طی شود و با تمام شدن فرصت ، هر در راه مانده متوسل شده به چراغی را که پیدا کنند تا ابد در آتش می سوزانند.
پاسخ:
اولا: لازم است اقرار کنم که قدرت خیال پردازی خوبی دارید. اما توصیه می کنم در پی واقعیت باشید نه تخیل.
ثانیا: اگر منظورتان از این چراغ ها اهلبیت پیامبر است و مقصودتان از برادران و خواهران، شیعیان هستند با دلیل بیان کردم که عقائد شیعه مورد تایید کتاب و سنت و عقل و حتی گفتار علمای شماست که در بحث ها به منابعتان اشاره کردم.
ثالثا: چنانچه مقصودتان از چراغ ها اهلبیت هستند با آنچه گفته اید معلوم شد که شما هیچ گونه شناختی نسبت به اهلبیت ندارید و تنها چیزهایی را در موردشان بیان می کنید که به شما تلقین کرده اند به همین خاطر ادعاهایتان هم بر خلاف کتاب و سنت و عمل صحابه و عقل است هم پر از تناقض گویی است چنانکه در بحث ها بیان کردم
اگر مقصودتان از چراغ ها علمای شیعه است که باید بگویم آن دسته از علما که راه اهلبیت را در پیش گرفته اند در حقیقت چراغی هستند که انسان را به هدف که خداوند باشد می رساند. چرا که کسی که از حق پیروی می کند حق است.
در پایان بر خودم واجب می دانم که از سر صدق و محبت چند نکته را برایتان متذکر شوم:
1 – بی آنکه تعصب داشته باشید منابع اصلی و قدیمی خود را مورد مطالعه قرار دهید از این جهت گفتم قدیمی چون در منابع جدیدتان خائنین متعصب، آن دسته از روایات که باب میلشان نبوده را حذف کرده اند تا شما بیشتر در گمراهی بمانید چرا که حفظ عقائد پدرانشان برایشان مهمتر از روشن شدن حقیقتی است که خداوند برای بشر خواسته است.
2 – اصول و منابع شیعه را به دقت بخوانید تا اولا با این مذهب حق آشنا شوید ثانیا حرف های منحرفین در شما موثر نگردد و گمراه نشوید.
3 – قبل از اینکه اینقدر در مورد مشرک بودن شیعه پافشاری کنید زیارتنامه های امامان ما را بخوانید تا قضاوت نا عادلانه نکنید چرا که همانطور که خود گفتید از محکمه الهی گریزی نیست.
4 – از خود بپرسید:
چرا واقعه غدیر نادیده گرفته شد؟
چرا حضرت علی تا چندین ماه با ابوبکر بیعت نکرد؟
چرا خانواده وحی بعد از رحلت پیامبر مورد تهدید قرار گرفت؟
چرا سیده زنان عالم در جوانی از دنیا رفت؟
چرا ام ابیها شبانه دفن شد؟
چرا قبر حضرت زهرا که پیامبر در موردش فضیلت ها گفته است تا به امروز مخفیست در حالی که قبر دیگران آشکار است؟
چرا ابوبکر که خلیفه مسلمین است نتوانست بر بدن مطهر کسی که سرور زنان عالم است و چنین مقامی دارد نماز بخواند؟
چطور شد که ابوبکر برای خودش جانشین تعیین کرد اما معتقدید که پیامبر جانشینی برای خود معرفی نکرد و از دنیا رفت آیا ابوبکر از پیامبر دلسوز تر بود؟
چرا ابوبکر احادیث پیامبر را آتش زد؟
چرا عایشه با علی که خلیفه بود جنگید؟
چرا عایشه دستور تیرباران بدن سید جوانان اهل بهشت را داد؟
چرا عایشه نگذاشت بدن سید جوانان اهل بهشت کنار قبر رسول الله دفن گردد؟
چرا احکام و معارف دینی خود را از کسانی می گیرید که نه از صحابه پیامبر بوده اند نه در زمان حیات پیامبر بوده اند و نه متصل به خانواده وحی؟
کسانی که شما احکام خود را از آنها می گیرید یا شاگرد بلافصل امام صادق بوده اند یا شاگرد با واسطه چرا شما احکام خود را از آنها می گیرید اما از امام صادق نمی گیرید؟
چون سوالات زیاد است لینک آن را برایتان می گذارم البته تمام این سوالات ذره ای است از هزاران:
103 سوال بی جوات از علمای اهل سنت از زبان یک سنی
در پایان عرض می کنم:
خواهرم شما اگر واقعا از سر دلسوزی چنین مطالبی را ایراد کرده اید من نیز از سر دلسوزی پاسختان را دادم چون احساس کردم شما فکر می کنید آنچه شما به آن معتقدید حق است و اگر کسی طبق عقائد شما رفتار نکند در آتش جهنم خواهد سوخت. اما من با استناد به آنچه در این بخش ها بیان کردم خواستم شما را متوجه اشتباهتان نمایم چرا که پشیمانی در قیامت سودی ندارد پس تا فرصت دارید خود را در مسیر حق قرار دهید و مسیر حق، اعتقاد به خدا و پیامبری حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و جانشینی 12 امام از فرزندان حضرت علی علیهم السلام است.
برای من فرقی نمی کند که شما با این حقیقت کنار بیایید و تسلیم خواست خداوند شوید یا اینکه موضع بگیرید و منکر آنچه گفتم شوید. چرا که پرونده عمل هر کسی به گردن خود اوست و هر کس مسوول عمل خویش است.
حرف های من و شما در 25 بخش به پایان رسید من از اینکه انسانی عاقبت به خیر شود و سعادت ابدی را به دست آورد خوشحال می شوم نه از گمراهیش. و بدانید که هدایت یا گمراهی شما هیچ ضرری برای من ندارد.
منبع:
http://www.mortezamotahari.com/Forum/default.aspx?g=posts&m=7589