پرسش:
فرق بين انسان از نظر مكتب پيامبران با انساني كه بشر از راه علوم ميشناسد چيست؟
پاسخ:
با سلام و ادب سلامتي، سعادت و موفقيت شما را از درگاه ايزد منان خواستاريم
از ارتباط جنابعالی با سایت طلبه پاسخگو سپاسگزاریم
اوّلاً دانشمندان به ناتواني خود از شناسايي ساختار واقعي انسان اعتراف كردهاند. "جان ديويي" فيلسوف، روان شناس و جامعهشناس نامدار آمريكايي مينويسد: "در شرايط فعلي دانش ما دربارة طبع بشري و تربيت او بسيار ناچيز است. علم روانشناسي متعارف كه فقط به جنبة خود آگاه انسان نظر دارد، بايد دگرگون شود. متأسفانه نه تنها روانشناسي، بلكه علم سياست و تاريخ فرهنگ نيز در گذشته به فهم اين نيروها و تجليات گوناگون آنها بي اعتنايي كردهاند و در نتيجه جز اطلاعات سطحي و ناچيزي دربارة طبع انساني به دست نياوردهاند. بشر بر نيروهاي شگرف طبيعت دست يافته، ولي از سيطره بر جوامع خود قاصر آمده است".(1)
دكتر "كارل" در كتاب معروف خود با عنوان انسان موجودي ناشناخته به بررسي اين موضوع پرداخته ميگويد: "انسان يك مجموعة پيچيده و مبهم و غير قابل تفكيكي است كه نميتوان او را به سادگي درك نمود و هنوز وسائلي در دست نيست كه بتوان او را در اجزا و كلياتش مورد مطالعه قرار داد و از روابطش با دنياي خارج آگاه شد. به عبارت ديگر كالبدشناسي، شيمي، فيزيولوژي، روانشناسي، علم تربيت، تاريخ، جامعهشناسي، اقتصاد و ديگر رشتههاي علوم، به كُنْه وجود آدمي نميرسد.
بنابراين انساني كه متخصصين هر رشته از اين علوم ميشناسند، نيز واقعي نيست و جز شبحي كه ساخته و پرداختة تكنيكهاي همان علم است، نميباشد."(2)
اما پيامبران به كمك وحي به تشريح ابعاد مادي و معنوي انسان پرداخته و تا حد زيادي از حقيقت انسان پرده برداشته اند.
ثانياً تصويري كه بشر از راه علوم مختلف از انسان دارد، با انساني كه پيامبران معرفي كردهاند، تفاوت ماهوي دارد. كالبدشناسي، مطالعه تظاهرات شيميايي، فعاليتهاي بدن و پزشكي، اختلالهاي عضوي آن را همت خود قرار داده است. جامعهشناسي غرب و شرق، انسان را از نظر قابليت مصرف و ادارة ماشينها و كاري كه ميتواند انجام دهد و ارزش اقتصادي او را مطالعه كرده است.
بهداشت، به مسئلة سلامتي و به وسائل افزايش جمعيت و پيشگيري از بيماريهاي عفوني پرداخته و تعليم و تربيت به پرورش هوش و قواي عضلاني معطوف گشته است، ولي حقيقت اساسي در اين ميان، ناديده گرفتن بُعد اخلاقي و معنوي انسان است.
انسان در آن واحد، يك شيء يك موجود زنده و يك كانون فعاليتهاي معنوي است. انسان در عين اين كه يك موجود زنده است و فعاليتهاي زيستي تغذيه و تنفس و دفع را بروز ميدهد، كانون تشعشع معنوي نيز هست. انسان در مكتب پيامبران الهي موجودي است بلند پايه و رفيع و مقامش برتر وب الاتر از تمام مواليد جهان مادي است. او حاوي روح خدا، حامل امانت پروردگار و جانشين حضرتحق است.
در مكاتب مادي، آدمي از مقام رفيع انساني به حفيض حيوانيت تنزل يافته است.
مكتب اگزيستانسياليسم يا اصالت وجود كه انسان گرايي را محور همه چيز ميداند، معتقد است: تعلق و وابستگي به هر چه باشد، ضد آزادي انسان است، حتي اگر وابستگي نسبت به خدا باشد، و اين نفي خدا آگاهي است. امام انسان از ديدگاه مكتب پيامبران با خدا آگاهي پيوند خورده و محال است كسي خودآگاه باشد ولي خدا آگاه نباشد.
"قرآن در جهت عكس اگزيستانيساليزم ميگويد. آنها ميگويند انسان اگر توجهش به خدا معطوف شود، خدا آگاه ميشود وناخود آگاه. قرآن ميفرمايد: انسان فقط آن وقت ميتواند خود آگاه شود كه خدا آگاه شود و اين از عاليترين و دقيقترين مطالب انساني و رواني قرآن كه واقعاً حيرت آور است".(3)