چرا انسان بوجود آمده و اصل وجود انسان چیست؟

 سوال:

چرا انسان بوجود آمده و اصل وجود انسان چیست و چرا باید از دنیا برود؟
 پاسخ:

سلام 
در پرسشی که مطرح کرده اید از مطالب مهمی سوال کرده اید که به توضیح آن می پردازیم.
در ابتدا پرسیده اید که چرا انسان به وجود آمد؟
در پاسخ می گوییم:جهان هستي با تمام نظم و زيبايي هايش نمادي از لطف، مهرباني، علم، قدرت، حکمت و... خداست به طوري که بدون آفرينش، صفات جمال و جلال خدا مخفي و پنهان مي ماند و به عبارتي هر «بود»ي ، «نمود»ي دارد؛ نمي شود روغن باشد اما چربي نداشته باشد و رحمت باشد اما بخشش نداشته باشد!  
از اين رو هستي بخشي جهان، با تمامي نظم و زيباييش و صورتگري انسان با تمامي استعداد و توامنديش، جلوه گر جلال و جمال خداست و شايسته است که ما بايد سپاسگزار خدا و قدر شناس او باشيم.
خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بي نهايت دارد جهان و انسان را آفريده است و لازمه اين سه صفت آن است كه خلقت خداوند بهترين و كامل‏ترين آفرينش باشد، يعني در مجموعه هستي اگر وجود مخلوقي، زيبايي و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، يا ناشي از عدم اطلاع و آگاهي از زيبايي آن مي باشد، يا در اثر ضعف و ناتواني از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بي نهايت، باز آن زيبايي را خلق نكند ناشي از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگي است كه خدا از بخل منزه است و "جود" و رحمت و بخشندگي او بي نهايت است. پس جهاني كه خدا خلق مي كند، بايد كامل‏ترين صورت ممكن را داشته باشد.
در مجموعه خلقت بايد انسان خلق مي شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، ملائك بودند كه موجوداتي نوراني و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت مي كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهي قرار نمي گرفتند كه با اختيار خويش (در حالي كه ميل باطني آن‏ها به جهت ديگري تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند. آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درك مي كنند و در مقابل آن همه عظمت راهي جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستي، مي توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد و آن اين كه موجودي وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهي و عشق و عبادت به خدا باشد و در عين حال موانعي پيش روي او براي برگرداندن وي از مسير عشق و عبادت قرار داشته باشد. اين موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بي واسطه مي بيند و از سوي ديگر گرچه فطرت الهي او همواره در درونش وي را به سوي خوبي‏ها و پاكي‏ها دعوت مي كند ولي اميال حيواني و شهواني او قدرت فراواني دارند. وي اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواسته‏ها و تمايلات شهواني و حيواني رو به رو است واز سوي ديگر فطرت الهي اش و راهنمايي‏هاي پيامبران او را به سوي خوبي‏ها فرا مي خواند. او در عرصه‏هاي مختلف زندگي مي تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهي‏ها عشق به خدا را انتخاب كند و مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد.
 چنين صحنه هايي از محبّت و عشق انسان نظير يوسف كه در اوج جواني و زيبايي در سخت‏ترين صحنه آزمايش خدا را رها نكرد، براي هر كسي در طول زندگي پيدا مي شود. همواره چنين صحنه‏هايي در طول تاريخ حيات بشري تكرار مي شود.
اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنه‏هاي زيبايي از تجلّي محبّت و عشق مخلوقات خويش را كه با اختيار كامل به سوي او مي آيند فراهم نمي كرد باز جهان كامل‏ترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و "جود" مطلق خداوند كه اقتضاي آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نمي بود؟ آيا جاي اين سؤال از خدا باقي نمي ماند كه قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نكردي؟! پس از خدا، خلقتي چنين لازم و ضروري است وگرنه خداوند نيازي به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد. اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايي شمرده شده، اين خصوصيّات و فوائد متوجه انسان است و نيازي را از خدا بر طرف نمي كند زيرا اصولاً ذات الهي بي نياز مطلق است.
 اما چرا زندگی می کنیم وهدف از زندگی کردن چیست؟
    هر انسانى در زندگى خود هدفى را دنبال مى‏كند. حتى كسانى كه سرگردان و حيرانند نيز هر دم هدفى را مى‏جويند و چون به آن مى‏رسند يا از آن نااميد مى‏شوند هدف ديگرى را جا‏يگزين آن مى‏كنند. براى اين كه انسان هدف مناسبى براى زندگى خود انتخاب كند بايد ببيند چرا آفريده شده است.
آن كس كه هدفش در زندگى متناسب با هدف از آفرينشش باشد به آرامش و سعادت دست يافته، همه جنبه‏هاى وجوديش را در مسير صحيح حيات قرار خواهد داد.
 براى اين منظور به مطالب زير دقت كنيد:
 اول: از ديدگاه اسلام، دنيا براى آخرت آفريده شده است و آمدن انسان نيز به اين دنيا براى كسب آمادگى براى زندگى جاويد اخروى است. دنيا محل تجارت،(1) و زراعت آخرت،(2) و محل آزمايش است،(3). خداوند انسان را در اين دنيا آفريد تا انسان بتوان به كمال لايق و شايسته خود دست يابد.
دوم: رسيدن به كمالات لايق شايسته انسانى به گونه‏اى است كه جز با اختيار انسان حاصل نمى‏شود. يعنى اين گونه نيست كه چنين كمالى را بتوان بدون طى مسير و انجام افعال اختيارى به انسان اعطا كرد زيرا مرتبه وجودى اين كمال پس از افعال اختيارى و آزمايشات فراوان است. پس خداوند متعال محلى را براى كسب چنين كمالى براى انسان فراهم ساخت. خداوند براى اعطاى مقام امامت به حضرت ابراهيم او را به ذبح فرزندش آزمايش مى‏كند. وَ إِذِ اِبْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً،(4) و براى اعطاى مقام محمود- كه همان مقام شفاعت است- به پيامبرش او را امر به نماز شب مى‏كند. وَ مِنَ اَللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً،(5).
سوم: انسان داراى گرايش‏ها و تمايلات و نيازهاى متفاوت است. حضرت امير(ع) انسان را در مقايسه با حيوان و ملائكه چنين معرفى مى‏كند: «خداوند عزوجل ملائكه را از عقل آفريد و در آنان شهوت قرار نداد و حيوانات را از شهوت آفريد و در آنان عقل قرار نداد و بنى آدم را از عقل و شهوت آفريد. پس هر كس عقلش بر شهوتش پيروز شود از ملائكه برتر خواهد بود، و هر كس شهوتش بر عقلش غلبه كند از حيوانات پست‏تر خواهد بود»،(6).
اگر عقل انسان بر شهواتش غلبه كند به همه اين نيازها پاسخ مناسب مى‏دهد. انسان با عقل و فطرت خود بخشى از اين پاسخ‏هاى صحيح و راه‏هاى اعتدال ارضاى تمايلات خود را مى‏شناسد، اما هيچگاه بى‏نياز از هدايت الهى نبوده است. دين- به عنوان هدايت الهى- راه صحيح تكامل را به انسان آموزش مى‏دهد. لذا تسليم در برابر خدا و پيروى از هدايت‏هاى دينى يقيناً مى‏تواند انسان را در همه زواياى وجوديش به كمال برساند. پيروى كامل از خدا، كه همان بندگى است، در قرآن به عنوان هدف آفرينش انسان معرفى شده است. وَ ما خَلَقْتُ اَلْجِنَّ وَ اَلْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ و جن و انس را جز براى بندگى نيافريدم»،(7).
چهارم: بندگى خدا كه به عنوان هدف آفرينش انسان معرفى شده است هدف ميانى و راه رسيدن به هدف نهايى است. هدف نهايى آفرينش انسان بازگشت به سوى خدا و لقاء الله است. إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ،(8) لكن در ملاقات با خدا برخى با جلوه رحمانيت او ملاقات مى‏كنند و برخى با مظهر عدالت او: يا أَيُّهَا اَلْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ* فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ* فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً. و أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ* فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً اى انسان، حقا كه تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى، و او را ملاقات خواهى كرد. اما كسى كه نامه‏اش به دست راستش داده شود. به زودى‏اش حسابى بس آسان كنند. و اما كسى كه نامه‏اش از پشت سر به او داده شود. زودا كه هلاك خويش خواهد»،(9).
پنجم: حال كه معلوم شد هدف از زندگى انسان بازگشت به سوى خدا و لقاء الله است و راه و طريق آن بندگى او است بايد دانست كه از يك سو فرصت اندك است و راه بسى سخت و دشوار. پس بايد در كسب معرفت و تحصيل فضائل اخلاقى و اطاعت و بندگى تمام تلاش را مبذول داشت. از سوى ديگر از لغزشها و خطاها نااميد نشد كه خداى رحمان بخشنده و مهربان است و راه توبه را تا آخرين لحظات براى انسان بازگذاشته است.
ششم: در كنار عزم و اراده و تلاش در راه بندگى خدا بايد از امدادهاى غيبى نيز بهره جست و از دعا و توسل به مقربان درگاه الهى غافل نشد. دعا و مناجات و درخواست خدا، هم خود به عنوان يك عمل و عبادت باعث كمال نفس مى‏شود، و هم اجابت آن توفيق افزونترى را براى انسان در پى دارد.
پى‏نوشت‏
 (1) (نهج‏البلاغه، كلمات قصار، 131، الدنيا. مسجد احباء الله و مصلى ملائكه الله و مهبط وحى الله و متجر اولياء الله)
 (2) (بحارالانوار، ج 14، ص 314 «ان الدنيا خلقت مزرعة» و ج 73، ص 148: «الدنيا مزرعة الآخرة»)
 (3) (نهج‏البلاغه، نامه 55: «فانّ الله سبحانه قد جعل الدنيا لما بعدها و ابتلى فيها اهلها ليعلم اليهم احسن عملاً»)
 (4) (بقره 124)
 (5) (اسراء 79)
 (6) (وسائل الشيعه، ج 11، س 164)
 (7) (ذاريات 56)
 (8) (بقره 156 و نيز مطالعه كنيد: بقره 46 و مائده 105)
 (9) (انشقاق 6- 11)

Comments (0)

There are no comments posted here yet

Leave your comments

  1. Posting comment as a guest. Sign up or login to your account.
Attachments (0 / 3)
Share Your Location

آپ کے سوالات

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

آخرین ارسال سایت